شهادت حضرت زهرا (س) در اثر جنایاتی که علیه ایشان، بعد از پیامبر (ص) صورت گرفت، مساله ای روشن و شفاف است و ادله تاریخی اثبات کننده این امر به اندازه کافی واضح هستند. و هر کس بخواهد حقیقت را بیابد، کافیست لحظه ای تامل کند که چرا محل دفن ایشان، مشخص نیست؟ اما علیرغم روشن بودن این مساله، بهانه جویی هایی جهت آبرو سازی، برای جانیان این ماجرا صورت می گیرد که نوع همین بهانه جویی ها، نیز می تواند حقیقت را نشان دهد که نهایت سعی و تلاش برای کتمان حقیقت، در چه سطحی متبلور می شود. در اینجا فرض می کنیم که هیچ دلیل معتبر تاریخی و ... وجود ندارد و تنها ملاک چند تقویم است، اما آیا کلمه وفات، می تواند دلیل نفی کننده شهادت باشد؟ در ذیل موارد متعددی از به کاربردن کلمه وفات، برای کسانی که در شهادت آنها تردیدی وجود ندارد را نقل می کنیم: 1- وفات امام حسین علیه السلام در روایات طبرسی در الإحتجاج مینویسد: (محمد بن الحنفیة بعد وفاة أخیه الحسین صلوات الله علیه) {الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (متوفای 548ه)، الاحتجاج، ج 2، ص 136، تحقیق: تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.} و ابن شهرآشوب مینویسد:( رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره امام حسین علیه السلام فرمود: (أما ان أمتی ستقتله فمن زاره بعد وفاته کتب الله له حجة من حججی _ آگاه باشید که امتم حسین را میکشند، پس هر کس پس از وفاتش او را زیارت کند، خداوند ثواب یک حج از حجهای مرا برای وی مینویسد). {ابن شهرآشوب، شیر الدین أبی عبد الله محمد بن علی المازندرانی (متوفای588 ه)، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 272، ناشر: المکتبة والمطبعة الحیدریة النجف، 1345ه.} 2- وفات امیر المؤمنین علیه السلام در روایات شیعه و سنی: (وکان مع أخیه الحسن بعد وفاة أبیه علیهم السلام عشر سنین وبقی بعد وفاة أخیه الحسن علیه السلام إلی وقت مقتله عشر سنین _ امام حسین علیه السلام، پس از شهادت پدر بزرگوارش، ده سال با برادرش امام حسن علیه السلام و ده سال پس از ایشان زندگی کرد){الأربلی، أبی الحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح (متوفای693ه)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 250، ناشر: دار الأضواء بیروت، الطبعة: الثانیة، 1405ه 1985م؛} در روایات اهل سنت نیز در باره امیر مؤمنان علیه السلام از کلمه (وفات) استفاده شده است: (عن عمرو بن حبشی قال خطبنا الحسن بن علی بعد وفاة علی فقال لقد فارقکم رجل بالأمس لم یسبقه الأولون بعلم....) {إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 6 ص 371 و ج 7، ص 476، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409ه؛} (وخرج عبید الله بن العباس بن عبد المطلب إلی الناس بعد وفاة علی ودفنه فقال: إن أمیر المؤمنین رحمه الله تعالی قد توفی براً تقیاً، عدلا مرضیاً...) {البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279ه)، أنساب الأشراف، ج 1 ص 383. 3- وفات حمزه سید الشهداء در روایات: حضرت حمزه عموی رسول خدا، در میان شیعه و سنی به (سید الشهداء) مشهور است، در عین حال در باره او از کلمه (وفات) استفاده شده است: منها بعد وفاة حمزة بن عبد المطلب ورسول الله... {العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفای1111ه)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 1 ص 426، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة.} 4- وفات جعفر بن أبی طالب علیهما السلام در روایات: شهادت جعفر بن ابوطالب علیهما السلام از دیدگاه شیعه و سنی قطعی است؛ اما در عین حال در باره وی نیز کلمه (وفات) به کار برده شده است: عن عَائِشَةَ قالت لَمَّا أَتَتْ وَفَاةُ جَعْفَرٍ عَرَفْنَا فی وَجْهِ رسول اللهِ صلی الله علیه وسلم الْحُزْنَ … {إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 3، ص 62 و ج 7، ص 414، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409ه.} 5- وفات عمر بن الخطاب در روایات: اهل سنت اتفاق دارند که خلیفه دوم توسط ابولؤلؤ به شهادت!!! رسیده است؛ اما میبینیم که خود آنها در کتابهایشان همواره از کلمه (وفات) در باره عمر استفاده کردهاند. آیا این دلیل میشود که بگوییم کشته شدن عمر به دست ابولؤلؤ دروغ است و عمر اصلاً کشته نشده است؟ اگر کسی کتابهای اهل سنت را بگردد، شاید بیش از هزاران مورد پیدا کند که ما به اختصار به چند مورد اشاره میکنیم: بلاذری در انساب الأشراف مینویسد: وخطب فاطمة بنت عمر الخطاب رضی الله تعالی عنه، بعد وفاة عمر، وأصدقها مائة ألف.... {البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279ه)، أنساب الأشراف، ج 2، ص 257.} ویقال کان فتح الری قبل وفاة عمر بسنتین. {الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 536، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.} ولا حجة له فی بقاء الصحابة بلا خلیفة فی مدة التشاور یوم السقیفة وأیام الشوری بعد وفاة عمر رضی الله عنه لأنهم لم یکونوا تارکین لنصب الخلیفة. {النووی، أبو زکریا یحیی بن شرف بن مری، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج 12، ص 205، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، 1392 ه.} وروی حماد بن النضر عن محمد بن المنکدر عن عطاء عنها نحوه وقال حدثتنی بعد وفاة عمر. {الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748ه)، سیر أعلام النبلاء، ج 5، ص 132، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413ه.} والصحیح أنه ولد لسنتین مضتا من خلافة عمر فیکون له وقت وفاة عمر ثمان سنین {ابن القیم الجوزیه، محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله (متوفای751ه)، حاشیة ابن القیم علی سنن أبی داود، ج 13، ص 244، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1415ه - 1995م.} لأنه ولد یوم موت رسول الله صلی الله علیه وسلم وفطم یوم وفاة أبی بکر وبلغ یوم وفاة عمر بن الخطاب وتزوج یوم مقتل عثمان بن عفان وولد له یوم مقتل علی بن أبی طالب {الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفای764ه)، الوافی بالوفیات، ج 16، ص 287، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفی، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - 1420ه- 2000م.} ثم دخلت سنة ثلاث وعشرین وفیها وفاة عمر بن الخطاب. {القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774ه)، البدایة والنهایة، ج 7، ص 130، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.} حتی هیثمی در کتابش بابی را با عنوان (باب وفاة عمر رضی الله عنه) قرار داده است. {الهیثمی، علی بن أبی بکر (متوفای 807 ه)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9، ص 74، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407ه.} 6- وفات عثمان در روایات اهل سنت: عثمان بن عفان، در زمان خلافتش توسط صحابه رسول خدا کشته شد، اهل سنت او را شهید میدانند؛ اما در عین حال در باره او از کلمه (وفات) استفاده کردهاند: ذکر وفاة عثمان بن عفان رضی الله عنه (47 ق ه 35ه). {ابن الجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 ه)، الثبات عند الممات، ج 1ص 101، تحقیق: عبد الله اللیثی الأنصاری، ناشر: مؤسسة الکتب الثقافیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1406ه.} 7 – و ... نتیجه: وفات کلمهای است عام که هم شامل مرگ طبیعی و هم شامل شهادت میشود؛ زیرا در بسیاری از موارد حتی در کتابهای معتبر، نسبت به شهادت امام حسین، امیر مؤمنان، جعفر طیار علیهم السلام و همچنین در باره خلیفه دوم و سوم نیز کلمه وفات به کار رفته است.
شهادت حضرت زهرا (س) در اثر جنایاتی که علیه ایشان، بعد از پیامبر (ص) صورت گرفت، مساله ای روشن و شفاف است و ادله تاریخی اثبات کننده این امر به اندازه کافی واضح هستند. و هر کس بخواهد حقیقت را بیابد، کافیست لحظه ای تامل کند که چرا محل دفن ایشان، مشخص نیست؟
اما علیرغم روشن بودن این مساله، بهانه جویی هایی جهت آبرو سازی، برای جانیان این ماجرا صورت می گیرد که نوع همین بهانه جویی ها، نیز می تواند حقیقت را نشان دهد که نهایت سعی و تلاش برای کتمان حقیقت، در چه سطحی متبلور می شود.
در اینجا فرض می کنیم که هیچ دلیل معتبر تاریخی و ... وجود ندارد و تنها ملاک چند تقویم است، اما آیا کلمه وفات، می تواند دلیل نفی کننده شهادت باشد؟ در ذیل موارد متعددی از به کاربردن کلمه وفات، برای کسانی که در شهادت آنها تردیدی وجود ندارد را نقل می کنیم:
1- وفات امام حسین علیه السلام در روایات
طبرسی در الإحتجاج مینویسد: (محمد بن الحنفیة بعد وفاة أخیه الحسین صلوات الله علیه) {الطبرسی، أبی منصور أحمد بن علی بن أبی طالب (متوفای 548ه)، الاحتجاج، ج 2، ص 136، تحقیق: تعلیق وملاحظات: السید محمد باقر الخرسان، ناشر: دار النعمان للطباعة والنشر - النجف الأشرف، 1386 - 1966 م.}
و ابن شهرآشوب مینویسد:( رسول خدا صلی الله علیه وآله درباره امام حسین علیه السلام فرمود: (أما ان أمتی ستقتله فمن زاره بعد وفاته کتب الله له حجة من حججی _ آگاه باشید که امتم حسین را میکشند، پس هر کس پس از وفاتش او را زیارت کند، خداوند ثواب یک حج از حجهای مرا برای وی مینویسد). {ابن شهرآشوب، شیر الدین أبی عبد الله محمد بن علی المازندرانی (متوفای588 ه)، مناقب آل أبی طالب، ج 3، ص 272، ناشر: المکتبة والمطبعة الحیدریة النجف، 1345ه.}
2- وفات امیر المؤمنین علیه السلام در روایات شیعه و سنی:
(وکان مع أخیه الحسن بعد وفاة أبیه علیهم السلام عشر سنین وبقی بعد وفاة أخیه الحسن علیه السلام إلی وقت مقتله عشر سنین _ امام حسین علیه السلام، پس از شهادت پدر بزرگوارش، ده سال با برادرش امام حسن علیه السلام و ده سال پس از ایشان زندگی کرد){الأربلی، أبی الحسن علی بن عیسی بن أبی الفتح (متوفای693ه)، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج 2، ص 250، ناشر: دار الأضواء بیروت، الطبعة: الثانیة، 1405ه 1985م؛}
در روایات اهل سنت نیز در باره امیر مؤمنان علیه السلام از کلمه (وفات) استفاده شده است: (عن عمرو بن حبشی قال خطبنا الحسن بن علی بعد وفاة علی فقال لقد فارقکم رجل بالأمس لم یسبقه الأولون بعلم....) {إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 6 ص 371 و ج 7، ص 476، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409ه؛}
(وخرج عبید الله بن العباس بن عبد المطلب إلی الناس بعد وفاة علی ودفنه فقال: إن أمیر المؤمنین رحمه الله تعالی قد توفی براً تقیاً، عدلا مرضیاً...) {البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279ه)، أنساب الأشراف، ج 1 ص 383.
3- وفات حمزه سید الشهداء در روایات:
حضرت حمزه عموی رسول خدا، در میان شیعه و سنی به (سید الشهداء) مشهور است، در عین حال در باره او از کلمه (وفات) استفاده شده است:
منها بعد وفاة حمزة بن عبد المطلب ورسول الله... {العاصمی المکی، عبد الملک بن حسین بن عبد الملک الشافعی (متوفای1111ه)، سمط النجوم العوالی فی أنباء الأوائل والتوالی، ج 1 ص 426، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود- علی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة.}
4- وفات جعفر بن أبی طالب علیهما السلام در روایات:
شهادت جعفر بن ابوطالب علیهما السلام از دیدگاه شیعه و سنی قطعی است؛ اما در عین حال در باره وی نیز کلمه (وفات) به کار برده شده است:
عن عَائِشَةَ قالت لَمَّا أَتَتْ وَفَاةُ جَعْفَرٍ عَرَفْنَا فی وَجْهِ رسول اللهِ صلی الله علیه وسلم الْحُزْنَ … {إبن أبی شیبة الکوفی، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای235 ه)، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار، ج 3، ص 62 و ج 7، ص 414، تحقیق: کمال یوسف الحوت، ناشر: مکتبة الرشد - الریاض، الطبعة: الأولی، 1409ه.}
5- وفات عمر بن الخطاب در روایات:
اهل سنت اتفاق دارند که خلیفه دوم توسط ابولؤلؤ به شهادت!!! رسیده است؛ اما میبینیم که خود آنها در کتابهایشان همواره از کلمه (وفات) در باره عمر استفاده کردهاند. آیا این دلیل میشود که بگوییم کشته شدن عمر به دست ابولؤلؤ دروغ است و عمر اصلاً کشته نشده است؟ اگر کسی کتابهای اهل سنت را بگردد، شاید بیش از هزاران مورد پیدا کند که ما به اختصار به چند مورد اشاره میکنیم:
بلاذری در انساب الأشراف مینویسد: وخطب فاطمة بنت عمر الخطاب رضی الله تعالی عنه، بعد وفاة عمر، وأصدقها مائة ألف.... {البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279ه)، أنساب الأشراف، ج 2، ص 257.}
ویقال کان فتح الری قبل وفاة عمر بسنتین. {الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 2، ص 536، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت.}
ولا حجة له فی بقاء الصحابة بلا خلیفة فی مدة التشاور یوم السقیفة وأیام الشوری بعد وفاة عمر رضی الله عنه لأنهم لم یکونوا تارکین لنصب الخلیفة. {النووی، أبو زکریا یحیی بن شرف بن مری، شرح النووی علی صحیح مسلم، ج 12، ص 205، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، الطبعة الثانیة، 1392 ه.}
وروی حماد بن النضر عن محمد بن المنکدر عن عطاء عنها نحوه وقال حدثتنی بعد وفاة عمر. {الذهبی، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفای748ه)، سیر أعلام النبلاء، ج 5، ص 132، تحقیق: شعیب الأرناؤوط، محمد نعیم العرقسوسی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: التاسعة، 1413ه.}
والصحیح أنه ولد لسنتین مضتا من خلافة عمر فیکون له وقت وفاة عمر ثمان سنین {ابن القیم الجوزیه، محمد بن أبی بکر أیوب الزرعی أبو عبد الله (متوفای751ه)، حاشیة ابن القیم علی سنن أبی داود، ج 13، ص 244، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1415ه - 1995م.}
لأنه ولد یوم موت رسول الله صلی الله علیه وسلم وفطم یوم وفاة أبی بکر وبلغ یوم وفاة عمر بن الخطاب وتزوج یوم مقتل عثمان بن عفان وولد له یوم مقتل علی بن أبی طالب {الصفدی، صلاح الدین خلیل بن أیبک (متوفای764ه)، الوافی بالوفیات، ج 16، ص 287، تحقیق أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفی، ناشر: دار إحیاء التراث - بیروت - 1420ه- 2000م.}
ثم دخلت سنة ثلاث وعشرین وفیها وفاة عمر بن الخطاب. {القرشی الدمشقی، إسماعیل بن عمر بن کثیر أبو الفداء (متوفای774ه)، البدایة والنهایة، ج 7، ص 130، ناشر: مکتبة المعارف – بیروت.}
حتی هیثمی در کتابش بابی را با عنوان (باب وفاة عمر رضی الله عنه) قرار داده است. {الهیثمی، علی بن أبی بکر (متوفای 807 ه)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9، ص 74، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407ه.}
6- وفات عثمان در روایات اهل سنت:
عثمان بن عفان، در زمان خلافتش توسط صحابه رسول خدا کشته شد، اهل سنت او را شهید میدانند؛ اما در عین حال در باره او از کلمه (وفات) استفاده کردهاند:
ذکر وفاة عثمان بن عفان رضی الله عنه (47 ق ه 35ه). {ابن الجوزی، أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفای 597 ه)، الثبات عند الممات، ج 1ص 101، تحقیق: عبد الله اللیثی الأنصاری، ناشر: مؤسسة الکتب الثقافیة - بیروت، الطبعة: الأولی، 1406ه.}
7 – و ...
نتیجه:
وفات کلمهای است عام که هم شامل مرگ طبیعی و هم شامل شهادت میشود؛ زیرا در بسیاری از موارد حتی در کتابهای معتبر، نسبت به شهادت امام حسین، امیر مؤمنان، جعفر طیار علیهم السلام و همچنین در باره خلیفه دوم و سوم نیز کلمه وفات به کار رفته است.
- [سایر] با وجود اینکه همه میدانیم حضرت زهرا (س) به شهادت رسیده و در رساله ها آمده است که شهید غسل احتیاج ندارد، پس چرا در مقاتل نوشته شده که حضرت زهرا (س) را غسل دادند؟
- [سایر] با عرض سلام وتسلیت به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) درباره شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)مطالب زیادی وجود دارد مخواستم از شما خواهش کنم نحوه ی چگونگی شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)؟؟؟؟ واین که حضرت علی(ع)وفرزندانشان اصحاب وکنیزانی که در خانه وجود داشتند چرا حضرت فاطمه زهرا(س)در را باز کردند؟؟؟؟؟ و بعد از اینکه خانم فاطمه زهرا(س)را زدندچراکسی کاری نکرد ؟؟
- [سایر] حضرت زهرا س چگونه به شهادت رسید؟
- [سایر] چرا حضرت علی (ع) قبل از حضرت فاطمه در را باز نکرد تا حضرت فاطمه (س) شهید نشود؟
- [سایر] زمان ونحوه شهادت حضرت زهرا (س) چگونه است؟
- [سایر] شعر درباره شهادت حضرت زهرا س بفرمایید؟
- [سایر] زمان ونحوه شهادت حضرت زهرا (س) چگونه است؟
- [سایر] دختر پیامبر (ص) فاطمه زهرا (س) چگونه به شهادت رسیدند؟
- [سایر] چرا حضرت فاطمه(س) فاطمه نامیده شده است؟
- [سایر] چرا قبر مطهر حضرت زهرا(س) مخفی است؟ چرا حضرت زهرا(س) وصیت کردند که ایشان را شبانه دفن کنند؟
- [آیت الله اردبیلی] اگر شوهر بخواهد خود صیغه طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ) یعنی: (زنم فاطمه را در مقابل آنچه بخشید طلاق خلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.
- [امام خمینی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد،باید بگوید: "زوجتی فاطمة طالق" زن من فاطمه رها است، و اگر دیگری را وکیل کند،آن وکیل باید بگوید: "زوجة موکلی فاطمة طالق".
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق)، یعنی: (مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق).
- [آیت الله نوری همدانی] طلاق باید به صیغة عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغة طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد باید بگوید : زَوْجَتی فاطِمَهُ طالِقٌ یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند که آن وکیل باید بگوید : زَوْجَهُ مُوَکِلی فاطِمَهُ طالِقٌ .
- [آیت الله سبحانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: زَوْجَتِی فاطِمَهُ طالِق یعنی زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: زَوْجَةُ مَوَکِّلِی فاطِمَةُ طالِق.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] طلاق باید به صیغه عربی صحیح و به کلمه (طالق) خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغه طلاق را بخواند و اسم زن او مثلا فاطمه باشد باید بگوید: (زَوْجَتی فاطِمَة طالقٌ); یعنی: زن من فاطمه رها است و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: (زَوْجَةُ مُوکِّلِی فاطِمَةُ طالِقٌ).
- [آیت الله بروجردی] طلاق باید به صیغهی عربی صحیح خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خود شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید:(زَوْجَتی فاطِمَةَ طالِقٌ)؛ یعنی:زن من فاطمه رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، آن وکیل باید بگوید:(زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ طالِقٌ).