آیا امام زمان (عج) در جزیره خضراء زندگی می کند؟
منظور از جزیره خضراء، داستانی است که علامه مجلسی آن را در بحار الانوار[جلد 52 ص 159] نقل کرده است و در ابتدای آن بیان کرده که هیچ سند معتبری برای آن نیافته است. شیخ محمد باقر بهبودی در تعلیقه بحار الانوار می نویسد: این داستان، داستانی است ساختگی و تخیّلی، که آن را نویسنده‌اش بر رسم قصّه گویان و داستانسرایان نگارش داده است. و این گونه داستانسرائی در این زمان متداول است و آن را رمانتیک گویند و تأثیر عظیمی در نفوس خوانندگان دارد، بنابراین اشکالی ندارد اگر مردم بدانند این داستان، قصّه‌ای است تخیّلی! همچنین علامه حسن زاده آملی در این باره از استاد خویش نقل می کنند که: داستان مرتبط به مهدی فاطمی است که بعضی از عوام در آن تصرف کرده و آن را به امام زمان (عج) مرتبط کرده اند.[1] خلاصه داستان این چنین است: علی بن فاضل مازندرانی می گوید: سال‌ها در دمشق نزد شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی (اسپانیای کنونی) تحصیل می ‌کردم. روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر کرد. من و عده ‌ای از شاگردان با او همراه شدیم. تا این‌که نامه ‌ای از اندلس آمد که خبر از بیماری پدر استاد می ‌داد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم. به اولین قریه اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطیب آن روستا سپرد و خود به سفر ادامه داد. سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم می ‌زدم که کاروانی از طرف کوه‌های ساحل دریای غربی وارد شدند و با خود پشم و روغن و کالاهای دیگر داشتند. پرسیدم: از کجا می ‌آیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها می ‌آیند که نزدیک جزایر رافضیان (شیعیان) است. هنگامی که نام رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم. تا محل آنان، 25 روز راه بود که دو روز بی ‌آب و آبادی و بقیه آباد بودند، حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم. به جزیره ‌ای رسیدم با دیوارهای بلند و برج ‌های مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت. مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آن‌ها مطابق نماز و اذان شیعیان بود. آنان از من پذیرایی کردند. پرسیدم: غذای شما از کجا تامین می‌شود؟ گفتند: از جزیره‌ی خضراء در دریای سفید که جزایر فرزندان امام زمان (عج) است که سالی دو مرتبه، برای ما غذا می ‌آورند. منتظر شدم تا کاروان کشتی ‌ها از جزیره ‌ی خضراء رسید. فرمانده‌ی آن، پیرمردی بود که مرا می ‌شناخت و اسم من و پدرم را نیز می ‌دانست. او مرا با خود به جزیره‌ی خضراء برد. شانزده روز که گذشت، آب سفیدی در اطراف کشتی دیدم و علت آن را پرسیدم. شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیره‌ی خضراء . این آب‌های سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق می ‌گردد. وارد جزیره شدیم. شهر دارای قلعه ‌ها و برج‌های زیاد و هفت‌حصار بود . خانه‌های آن از سنگ مرمر روشن بود. در مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جای داد. آنان نماز جمعه می‌ خواندند (واجب می ‌دانستند) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاص او هستم. به او گفتم: امام را دیده ‌ای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدم، او را دیده است. سید مرا به اطراف برد. در آن‌جا کوهی مرتفع بود که قبه‌ای در آن وجود داشت و دو خادم در آن‌جا بودند. سید گفت: من هر صبح جمعه آن‌جا می‌روم و امام زمان را زیارت می‌ کنم و در آن‌جا ورقه‌ ای می‌ یابم که مسایل مورد نیاز در آن نوشته شده است. من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبه (گنبد) از من پذیرایی کردند در مورد دیدن امام زمان (عج) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممکن است. درباره‌ی سید شمس الدین از شیخ محمد (که با او به خضراء آمدم) پرسیدم. گفت: او از فرزندان فرزندان امام زمان است و بین او و امام زمان، پنج واسطه است. با سید شمس الدین، گفت وگوی بسیار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او درباره ‌ی ارتباط آیات و این‌که برخی آیات، با قبل چه ارتباطی دارند، پرسیدم. پاسخ داد. در جمعه‌ ی دومی که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای بسیار زیادی از بیرون مسجد شنیده شد. پرسیدم: این صداها چیست؟ سید پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعه ‌ی میانی ماه سوار می ‌شوند و منتظر فرج هستند. پس از این‌که آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش کردی؟ گفتم: نه. گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی مانده ‌اند. از سید پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل می ‌کنند که هر کس پس از غیبت ادعا کند مرا دیده است، دروغ می ‌گوید . حال چگونه است که برخی از شما، او را می ‌بینید؟ سید گفت: درست می ‌گویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است که دشمنان آن حضرت و فرعون‌های بنی العباس فراوان بودند، اما اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است. سید شمس الدین ادعا کرد که: تو نیز امام زمان (عج) را دو مرتبه دیده ‌ای، ولی نشناخته ‌ای. هم‌چنین گفت که آن حضرت هر سال حج می ‌گذارد و پدرانش را در مدینه، عراق و طوس زیارت می ‌کند. علامه طهرانی درباره این داستان می گوید: ( داستان جزیره خضراء تخیّلی است‌. جزیره خضراء که غالباً جزیره‌ها خضراء هستند (سر سبز از درخت و گیاه) اوَّلًا در مغرب اندلس محل مهدی خلیفه فاطمیّین بوده است که اینک در زیر آب فرورفته است. جزیره خضراء محل مهدی بوده و بعداً به آن کلمه قائم را افزودند و شد: محل مهدی قائم)[2]   نکات دیگری درباره این داستان وجود دارد. از جمله اینکه: 1- مطالبی در مرتبط دانستن این جزیره با مثلث برمودا، سخنانی مطرح شده است که امروزه غلط بودن آن بسیار روشن است. 2-علاوه بر اشکال سندی  در متن روایت مطالبی وجود دارد که جعلی بودن آن را نشان می دهد، از جمله اینکه: الف) پرسنده از مرد درون جزیره خضراء سؤال می‌ کند: از کجا و به چه طریق این مذهب تشیّع به شما وارد شد؟! وی می ‌گوید: از طریق ابو ذر غفاری هنگامی که عثمان او را به شام تبعید نمود و معاویه او را به این سرزمین ما تبعید کرد. با آنکه می ‌دانیم: معاویه ابوذر را به همان نواحی اطراف شام و فلسطین یعنی به نواحی جبل عامل تبعید کرد، نه به اندلس. اندلس در زمان معاویه هنوز فتح نشده بود و میان جبل عامل و اندلس هزارها کیلومتر فاصله وجود دارد. ب) در رساله به وضوح تصریح دارد که در قرآن کریم تحریف لفظی واقع شده است و این خلاف حقیقت است. ج) درباره عیال داشتن مسافر در دو قسمت داستان تناقض وجود دارد. و ... .[3] 3-  وجود أقدس امام زمان: حجّة بن الحسن العسکری- عجّل اللّه تعالی فرجه الشَّریف- از روایات متواتره مستفیضه ثابته به اجماع امَّت، به دلیل عقل، مطلبی است برهانی. دیگر شیعه چه نیاز به نقل شواهد و مطالب ضعیف و بدون اعتبار دارد که در کتب خود بگنجاند؟!این گونه روایات جزیره خضراء که مخالف واقع و اعتبار است آیا جز سخریّه به دست معاند و دشمن مگر ثمر دیگری دارد؟ [1]. هزار و یک نکته، ص: 812. [2]. امام شناسی، ج‌18، ص: 299. [3]. رک: امام شناسی، علامه طهرانی ج‌18، ص300.
عنوان سوال:

آیا امام زمان (عج) در جزیره خضراء زندگی می کند؟


پاسخ:

منظور از جزیره خضراء، داستانی است که علامه مجلسی آن را در بحار الانوار[جلد 52 ص 159] نقل کرده است و در ابتدای آن بیان کرده که هیچ سند معتبری برای آن نیافته است.

شیخ محمد باقر بهبودی در تعلیقه بحار الانوار می نویسد: این داستان، داستانی است ساختگی و تخیّلی، که آن را نویسنده‌اش بر رسم قصّه گویان و داستانسرایان نگارش داده است. و این گونه داستانسرائی در این زمان متداول است و آن را رمانتیک گویند و تأثیر عظیمی در نفوس خوانندگان دارد، بنابراین اشکالی ندارد اگر مردم بدانند این داستان، قصّه‌ای است تخیّلی!

همچنین علامه حسن زاده آملی در این باره از استاد خویش نقل می کنند که: داستان مرتبط به مهدی فاطمی است که بعضی از عوام در آن تصرف کرده و آن را به امام زمان (عج) مرتبط کرده اند.[1]

خلاصه داستان این چنین است:

علی بن فاضل مازندرانی می گوید: سال‌ها در دمشق نزد شیخ زین الدین علی مغربی اندلسی (اسپانیای کنونی) تحصیل می ‌کردم. روزی شیخ مغربی عزم سفر به مصر کرد. من و عده ‌ای از شاگردان با او همراه شدیم. تا این‌که نامه ‌ای از اندلس آمد که خبر از بیماری پدر استاد می ‌داد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخی از شاگردان با او همراه شدیم. به اولین قریه اندلس که رسیدیم، من بیمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطیب آن روستا سپرد و خود به سفر ادامه داد.

سه روز بیمار بودم، پس از آن، روزی در اطراف ده قدم می ‌زدم که کاروانی از طرف کوه‌های ساحل دریای غربی وارد شدند و با خود پشم و روغن و کالاهای دیگر داشتند. پرسیدم: از کجا می ‌آیند؟ گفتند: از دهی از سرزمین بربرها می ‌آیند که نزدیک جزایر رافضیان (شیعیان) است.

هنگامی که نام رافضیان را شنیدم، مشتاق زیارت آنان شدم. تا محل آنان، 25 روز راه بود که دو روز بی ‌آب و آبادی و بقیه آباد بودند، حرکت کردم و به سرزمین آباد رسیدم. به جزیره ‌ای رسیدم با دیوارهای بلند و برج ‌های مستحکم که بر ساحل دریا قرار داشت. مردم آن جزیره، شیعه بودند و اذان و نماز آن‌ها مطابق نماز و اذان شیعیان بود.

آنان از من پذیرایی کردند. پرسیدم: غذای شما از کجا تامین می‌شود؟ گفتند: از جزیره‌ی خضراء در دریای سفید که جزایر فرزندان امام زمان (عج) است که سالی دو مرتبه، برای ما غذا می ‌آورند. منتظر شدم تا کاروان کشتی ‌ها از جزیره ‌ی خضراء رسید. فرمانده‌ی آن، پیرمردی بود که مرا می ‌شناخت و اسم من و پدرم را نیز می ‌دانست. او مرا با خود به جزیره‌ی خضراء برد.

شانزده روز که گذشت، آب سفیدی در اطراف کشتی دیدم و علت آن را پرسیدم. شیخ گفت: این دریای سفید است و آن جزیره‌ی خضراء . این آب‌های سفید، اطراف جزیره را گرفته است و هرگاه کشتی دشمنان ما وارد آن شود، غرق می ‌گردد. وارد جزیره شدیم. شهر دارای قلعه ‌ها و برج‌های زیاد و هفت‌حصار بود . خانه‌های آن از سنگ مرمر روشن بود. در مسجد جزیره با سید شمس الدین محمد که عالم آن جزیره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جای داد. آنان نماز جمعه می‌ خواندند (واجب می ‌دانستند) از سید شمس الدین پرسیدم: آیا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولی من نایب خاص او هستم. به او گفتم: امام را دیده ‌ای؟ گفت: نه، ولی پدرم، صدای او را شنیده و جدم، او را دیده است.

سید مرا به اطراف برد. در آن‌جا کوهی مرتفع بود که قبه‌ای در آن وجود داشت و دو خادم در آن‌جا بودند. سید گفت: من هر صبح جمعه آن‌جا می‌روم و امام زمان را زیارت می‌ کنم و در آن‌جا ورقه‌ ای می‌ یابم که مسایل مورد نیاز در آن نوشته شده است. من نیز به آن کوه رفتم و خادمان قبه (گنبد) از من پذیرایی کردند در مورد دیدن امام زمان (عج) از آنان پرسیدم، گفتند: غیر ممکن است.

درباره‌ی سید شمس الدین از شیخ محمد (که با او به خضراء آمدم) پرسیدم. گفت: او از فرزندان فرزندان امام زمان است و بین او و امام زمان، پنج واسطه است. با سید شمس الدین، گفت وگوی بسیار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او درباره ‌ی ارتباط آیات و این‌که برخی آیات، با قبل چه ارتباطی دارند، پرسیدم. پاسخ داد.

در جمعه‌ ی دومی که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صدای بسیار زیادی از بیرون مسجد شنیده شد. پرسیدم: این صداها چیست؟ سید پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعه ‌ی میانی ماه سوار می ‌شوند و منتظر فرج هستند. پس از این‌که آنان را در بیرون مسجد دیدم، سید گفت: آیا آنان را شمارش کردی؟ گفتم: نه. گفت: آنان سیصد نفرند و سیزده نفر باقی مانده ‌اند.

از سید پرسیدم: علمای ما احادیثی نقل می ‌کنند که هر کس پس از غیبت ادعا کند مرا دیده است، دروغ می ‌گوید . حال چگونه است که برخی از شما، او را می ‌بینید؟ سید گفت: درست می ‌گویی، ولی این حدیث مربوط به زمانی است که دشمنان آن حضرت و فرعون‌های بنی العباس فراوان بودند، اما اکنون که این چنین نیست و سرزمین ما از آنان دور است، دیدار آن حضرت ممکن است.

سید شمس الدین ادعا کرد که: تو نیز امام زمان (عج) را دو مرتبه دیده ‌ای، ولی نشناخته ‌ای. هم‌چنین گفت که آن حضرت هر سال حج می ‌گذارد و پدرانش را در مدینه، عراق و طوس زیارت می ‌کند.
علامه طهرانی درباره این داستان می گوید: ( داستان جزیره خضراء تخیّلی است‌. جزیره خضراء که غالباً جزیره‌ها خضراء هستند (سر سبز از درخت و گیاه) اوَّلًا در مغرب اندلس محل مهدی خلیفه فاطمیّین بوده است که اینک در زیر آب فرورفته است. جزیره خضراء محل مهدی بوده و بعداً به آن کلمه قائم را افزودند و شد: محل مهدی قائم)[2]

 
نکات دیگری درباره این داستان وجود دارد. از جمله اینکه:

1- مطالبی در مرتبط دانستن این جزیره با مثلث برمودا، سخنانی مطرح شده است که امروزه غلط بودن آن بسیار روشن است.

2-علاوه بر اشکال سندی  در متن روایت مطالبی وجود دارد که جعلی بودن آن را نشان می دهد، از جمله اینکه:

الف) پرسنده از مرد درون جزیره خضراء سؤال می‌ کند: از کجا و به چه طریق این مذهب تشیّع به شما وارد شد؟! وی می ‌گوید: از طریق ابو ذر غفاری هنگامی که عثمان او را به شام تبعید نمود و معاویه او را به این سرزمین ما تبعید کرد. با آنکه می ‌دانیم: معاویه ابوذر را به همان نواحی اطراف شام و فلسطین یعنی به نواحی جبل عامل تبعید کرد، نه به اندلس. اندلس در زمان معاویه هنوز فتح نشده بود و میان جبل عامل و اندلس هزارها کیلومتر فاصله وجود دارد.
ب) در رساله به وضوح تصریح دارد که در قرآن کریم تحریف لفظی واقع شده است و این خلاف حقیقت است.
ج) درباره عیال داشتن مسافر در دو قسمت داستان تناقض وجود دارد. و ... .[3]


3-  وجود أقدس امام زمان: حجّة بن الحسن العسکری- عجّل اللّه تعالی فرجه الشَّریف- از روایات متواتره مستفیضه ثابته به اجماع امَّت، به دلیل عقل، مطلبی است برهانی. دیگر شیعه چه نیاز به نقل شواهد و مطالب ضعیف و بدون اعتبار دارد که در کتب خود بگنجاند؟!این گونه روایات جزیره خضراء که مخالف واقع و اعتبار است آیا جز سخریّه به دست معاند و دشمن مگر ثمر دیگری دارد؟

[1]. هزار و یک نکته، ص: 812.
[2]. امام شناسی، ج‌18، ص: 299.
[3]. رک: امام شناسی، علامه طهرانی ج‌18، ص300.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین