توکل واقعی به خدا چگونه است؟
در حدیثی از پیامبر (ص) ایشان حقیقت توکل را از زبان جبرئیل بیان می کنند: (جبرئیل گفت توکل این است که بدانی مخلوق زیان و سودی نمی‌رساند و چیزی نمی‌دهد و چیزی نمی‌گیرد.)[1] انسان مومن، زندگی را صحنه آزمایش و ابتلایی می داند که هر مصیبتی نیز که به او می رسد، صرفا امتحانی است که از پیش تعیین شده است: (ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‌ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‌ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها؛[حدید/22] هیچ مصیبتی به مال یا به جانتان نرسد مگر پیش از آنکه بیافرینیمش، در کتابی نوشته شده است.) پس در مقابل مصیبت ها، به جای جزع و فزع، به واکنشی معقول می پردازد. چه برسد به اینکه قبل از رخ دادن اتفاق ناگواری بخواهد، جزع و فزع بکند و آرامش خود را به مخاطره بیندازد! از سویی نیز انسان مومن، دلش متوجه سرپرستی خدای متعال است. سرپرستی که در علم، قدرت و خیرخواهی، بی همتا است: (اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ؛[آل عمران/68] خدا یاور مؤمنان است.) و کسی که به چنین سرپرستی روی آورده، جایی برای استرس و اضطراب باقی نگذاشته است. و دلش متوجه غم و اندوه نمی شود. و توکل نیز چیزی جز دل بستن به همین سرپرست عالی نیست که برای انسان در تمام امور کافی است: (أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ؛[زمر/36] آیا خدا برای نگهداری بنده‌اش کافی نیست؟) نقطه مقابل توکل بر خدا، تکیه کردن بر غیر اوست؛ که با توحید منافات دارد و نشانه این است که شخص متوجه علت واقعی پدیده ها نیست. و نگاهش محدود بوده و نتوانسته عمق مسائل را در یابد. برای تحقق توکل واقعی باید معرفت و شناخت و ایمان خود را به خداوند و علم و قدرت و رحمت او بیشتر نماییم و با اعمال نیک و شایسته ریشه درخت ایمان را عمیق و استوار نماییم و با چنین معرفت و ایمانی واگذاری کار به خدا و انتخاب او به وکالت در امور مختلف کار چندان سختی نخواهد بود و مشکل اصلی همان مسأله عدم شناخت درست و عمیق و نبود ایمان سرشار و نقش آفرین است. انسان در زندگی روزمره وقتی از درایت و آگاهی و نیز امانت داری و توانایی و دلسوزی کسی آگاه باشد، به راحتی و بدون دغدغه خاطر او را وکیل خود می سازد و کارهایش را بدون نگرانی و اضطراب به او می سپارد. حال اگر با خداوند خوب آشنا گردد و از قدرت بی زوال و علم مطلق او آگاه گردد و بداند هیچ موجودی در عالم هستی برای انسان دلسوزتر از او نمی باشد و او جز خیر بنده اش را نمی خواهد، آیا چنین خدایی آن قدر شایستگی ندارد که انسان کارهایش و امور زندگی اش را به او بسپارد و آیا با چنین باور و اعتقادی اصلا جایی برای نگرانی و اضطراب و دلهره در زندگی انسان وجود دارد؟ اگر دلهره و اضطرابی هست ناشی از عدم شناخت و عدم ایمان درست به خداوند است. بندگان مؤمن خداوند، چنان افق فکرشان بلند است که از تکیه بر مخلوقات ضعیف ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند ابا دارند. آنها آب را از سرچشمه می گیرند و هر چه می خواهند و می طلبند از اقیانوس بی کران عالم هستی یعنی از ذات پاک پروردگار می طلبند. البته مفهوم توکل این نیست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد و به گوشه انزوا بخزد و بگوید تکیه گاه من خداست، بلکه مفهوم آن این است که با ارده ای قوی و بدون خلل، به پیش می رود و در انجام کارها، دچار اضطراب و دو دلی نمی شود. علامه طباطبایی در این باره می فرمایند: (دست یافتن به هدف و مقصد در این عالم (که عالم ماده است) احتیاج به اسبابی طبیعی و اسبابی روحی دارد، و چنان نیست که اسباب طبیعی تمام تاثیر را داشته باشد، پس اگر انسان بخواهد وارد در امری شود که بسیار مورد اهتمام او است، و همه اسباب طبیعی آن را که آن امر نیازمند به آن اسباب است فراهم کند، و با این حال به هدف خود نرسد، قطعا اسباب روحی و معنوی (که گفتیم دخالت دارند) تمام نبوده، و همین تمام نبودن آن اسباب نگذاشته است که وی به هدف خود برسد، مثلا اراده‌اش سست بوده، یا می‌ترسیده یا اندوه و غم مانعش شده یا شدت عمل و یا حرص و یا سفاهت به خرج داده یا سوء ظن داشته و یا چیز دیگری از این قبیل مانع به هدف رسیدنش شده است، و یا چیز دیگری از این قبیل مانع به هدف رسیدنش شده است، و این گونه امور بسیار مهم و عمومی است و اگر همین انسان در هنگام ورود در آن امر به خدا توکل کند در حقیقت به سببی متصل شده که شکست‌ناپذیر است، سببی است فوق هر سبب دیگر، و در نتیجه تمسک به چنین سببی، اراده‌اش نیز قوی می‌شود، دیگر هیچ یک از اسباب ناسازگار روحی، بر اراده او غالب نمی‌آید و همین است موفقیت و سعادت.)[2] [1]. بحار الأنوار، ج‌66، ص: 373. [2]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‌4، ص: 101.
عنوان سوال:

توکل واقعی به خدا چگونه است؟


پاسخ:

در حدیثی از پیامبر (ص) ایشان حقیقت توکل را از زبان جبرئیل بیان می کنند:
(جبرئیل گفت توکل این است که بدانی مخلوق زیان و سودی نمی‌رساند و چیزی نمی‌دهد و چیزی نمی‌گیرد.)[1]

انسان مومن، زندگی را صحنه آزمایش و ابتلایی می داند که هر مصیبتی نیز که به او می رسد، صرفا امتحانی است که از پیش تعیین شده است:
(ما أَصابَ مِنْ مُصیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فی‌ أَنْفُسِکُمْ إِلاَّ فی‌ کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها؛[حدید/22] هیچ مصیبتی به مال یا به جانتان نرسد مگر پیش از آنکه بیافرینیمش، در کتابی نوشته شده است.)
پس در مقابل مصیبت ها، به جای جزع و فزع، به واکنشی معقول می پردازد. چه برسد به اینکه قبل از رخ دادن اتفاق ناگواری بخواهد، جزع و فزع بکند و آرامش خود را به مخاطره بیندازد!
از سویی نیز انسان مومن، دلش متوجه سرپرستی خدای متعال است. سرپرستی که در علم، قدرت و خیرخواهی، بی همتا است:
(اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ؛[آل عمران/68] خدا یاور مؤمنان است.)
و کسی که به چنین سرپرستی روی آورده، جایی برای استرس و اضطراب باقی نگذاشته است. و دلش متوجه غم و اندوه نمی شود. و توکل نیز چیزی جز دل بستن به همین سرپرست عالی نیست که برای انسان در تمام امور کافی است:
(أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ؛[زمر/36] آیا خدا برای نگهداری بنده‌اش کافی نیست؟)

نقطه مقابل توکل بر خدا، تکیه کردن بر غیر اوست؛ که با توحید منافات دارد و نشانه این است که شخص متوجه علت واقعی پدیده ها نیست. و نگاهش محدود بوده و نتوانسته عمق مسائل را در یابد.
برای تحقق توکل واقعی باید معرفت و شناخت و ایمان خود را به خداوند و علم و قدرت و رحمت او بیشتر نماییم و با اعمال نیک و شایسته ریشه درخت ایمان را عمیق و استوار نماییم و با چنین معرفت و ایمانی واگذاری کار به خدا و انتخاب او به وکالت در امور مختلف کار چندان سختی نخواهد بود و مشکل اصلی همان مسأله عدم شناخت درست و عمیق و نبود ایمان سرشار و نقش آفرین است.
انسان در زندگی روزمره وقتی از درایت و آگاهی و نیز امانت داری و توانایی و دلسوزی کسی آگاه باشد، به راحتی و بدون دغدغه خاطر او را وکیل خود می سازد و کارهایش را بدون نگرانی و اضطراب به او می سپارد. حال اگر با خداوند خوب آشنا گردد و از قدرت بی زوال و علم مطلق او آگاه گردد و بداند هیچ موجودی در عالم هستی برای انسان دلسوزتر از او نمی باشد و او جز خیر بنده اش را نمی خواهد، آیا چنین خدایی آن قدر شایستگی ندارد که انسان کارهایش و امور زندگی اش را به او بسپارد و آیا با چنین باور و اعتقادی اصلا جایی برای نگرانی و اضطراب و دلهره در زندگی انسان وجود دارد؟ اگر دلهره و اضطرابی هست ناشی از عدم شناخت و عدم ایمان درست به خداوند است.

بندگان مؤمن خداوند، چنان افق فکرشان بلند است که از تکیه بر مخلوقات ضعیف ناتوان هر قدر هم به ظاهر عظمت داشته باشند ابا دارند. آنها آب را از سرچشمه می گیرند و هر چه می خواهند و می طلبند از اقیانوس بی کران عالم هستی یعنی از ذات پاک پروردگار می طلبند. البته مفهوم توکل این نیست که انسان دست از تلاش و کوشش بردارد و به گوشه انزوا بخزد و بگوید تکیه گاه من خداست، بلکه مفهوم آن این است که با ارده ای قوی و بدون خلل، به پیش می رود و در انجام کارها، دچار اضطراب و دو دلی نمی شود.

علامه طباطبایی در این باره می فرمایند: (دست یافتن به هدف و مقصد در این عالم (که عالم ماده است) احتیاج به اسبابی طبیعی و اسبابی روحی دارد، و چنان نیست که اسباب طبیعی تمام تاثیر را داشته باشد، پس اگر انسان بخواهد وارد در امری شود که بسیار مورد اهتمام او است، و همه اسباب طبیعی آن را که آن امر نیازمند به آن اسباب است فراهم کند، و با این حال به هدف خود نرسد، قطعا اسباب روحی و معنوی (که گفتیم دخالت دارند) تمام نبوده، و همین تمام نبودن آن اسباب نگذاشته است که وی به هدف خود برسد، مثلا اراده‌اش سست بوده، یا می‌ترسیده یا اندوه و غم مانعش شده یا شدت عمل و یا حرص و یا سفاهت به خرج داده یا سوء ظن داشته و یا چیز دیگری از این قبیل مانع به هدف رسیدنش شده است، و یا چیز دیگری از این قبیل مانع به هدف رسیدنش شده است، و این گونه امور بسیار مهم و عمومی است و اگر همین انسان در هنگام ورود در آن امر به خدا توکل کند در حقیقت به سببی متصل شده که شکست‌ناپذیر است، سببی است فوق هر سبب دیگر، و در نتیجه تمسک به چنین سببی، اراده‌اش نیز قوی می‌شود، دیگر هیچ یک از اسباب ناسازگار روحی، بر اراده او غالب نمی‌آید و همین است موفقیت و سعادت.)[2]

[1]. بحار الأنوار، ج‌66، ص: 373.
[2]. ترجمه تفسیر المیزان، ج‌4، ص: 101.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین