وحیانی بودن لفظ و معنای قرآن از گذشته تاکنون این پرسش قرآنی در میان صاحب نظران مطرح بوده است که آیا لفظ و معنای قرآن هر دو وحیانی و از سوی خداوند است یا فقط معنا از طرف خدا نازل شده و لفظ و صورت از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) است؟ به عبارت دیگر نقش پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در قرآن چیست؟ آیا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در ایجاد و خلق قرآن تنها نقش قابلی داشته یا این که نقش فاعلی و تولیدی هم داشته است؟ در جواب این پرسش سه نظریه بیان شده است: 1. عقیده مسلمانان از صدر اسلام تاکنون بر این بوده است که لفظ و محتوا هر دو وحیانی و از سوی خداوند است و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) تنها نقش قابلی داشته است چنانکه قرآن می فرماید: ( وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیم عَلِیم ) ( [15]) . (به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی، بر تو القا می شود).و در آیه دیگر می فرماید: ( فَإذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرآنَهُ) ( [16]) ; (پس هرگاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن). ولی اخیراً برخی نسبت به این مطلب روشن، اشکال کرده اند و بر اثر ارتباط مسلمانان با متکلمان مسیحی دو نظریه دیگر در میان برخی از صاحب نظران پیدا شده است، که در ادامه به آن می پردازیم: 2. لفظ و معنای قرآن هیچ یک وحیانی نیست و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هم نقش فاعلی و هم نقش قابلی دارد. این نظریه نبوت را به شعر تشبیه کرده و می گوید: خداوند به یک نفر قریحه شعری می دهد اما به او نمی گوید با چه لفظ و ادبیاتی و بر چه وزن و محتوایی شعر بگوید. نبوت هم همین طور است. خداوند نبوت را به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) اعطا کرده است و بقیه را به خود پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) واگذار کرده است تا هر طور توانست سخن بگوید و هر قانونی را خواست، تشریع کند و پیامبرهم مطابق با محیط و مقتضیات فرهنگی عصر خود دستورات اسلامی را تشریع کرده است. این نظریه در نهایت بطلان و از درجه اعتبار ساقط است. 3. نظریه دیگری که اخیراً در محافل رسانه ای کشور توسط آقای دکتر سروش و برخی دیگر مطرح شده این است که می گوید: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در ایجاد، نقش فاعلی دارد و اگر چه معنا وحیانی و از خداست اما لفظ آن از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) است. بر پایه این نظریه، وحی یک حقیقت بی صورت است و وقتی وارد قوه خیال (مدرک جزئیات) پیغمبر می شود، خیال ایشان این حقیقت بی صورت را صورت می دهد و آن را در قالب الفاظ می ریزد و برای مردم تلاوت می کند. به همین خاطر برخی از آیات فصیح تر از آیات دیگر است. این نظریه در دو مرحله قابل بررسی است: 1 در مرحله ثبوت: این فرض را که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حقیقت وحی را دریافت کند و به آن در قالب کلمات، صورت دهد عقل، محال نمی داند و ممکن است اتفاق بیفتد. اما امکان عقلی به تنهایی دلیل بر وقوع آن در عالم واقع نیست. 2. در مرحله اثبات: باید دلیل قطعی بر این نظریه اقامه شود، اگر دلیل اقامه شد نظریه پذیرفته می گردد و گرنه رد می شود. ادلّه نظریه دکتر سروشدکتر سروش و دیگران بر مدعای خود ادله ای اقامه نموده اند که در ادامه مورد نقد و بررسی قرار می گیرند: دلیل اول: استناد به مسئله تسبیب و مباشرتهمان طور که کارهای طبیعی مانند نزول باران، هم به علل و اسباب طبیعی نسبت داده می شود و هم به خدا، چه اشکالی دارد در باب وحی نیز صورت سازی و لفظ قرآن نیز بی واسطه به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و باواسطه به خدا نسبت داده شود؟ بنابراین پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و خدا در الفاظ قرآن هر دو نقش فاعلی دارند، با این تفاوت که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فاعل بی واسطه و خدا فاعل باواسطه است. چنان که در قرآن جان گرفتن (توفی) گاه به خدا نسبت داده شده است: ( اللَّهُ یَتَوَفَّی الأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا) ( [17]) و گاه به فرشتگان: ( الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ...) ( [18]) و یا درباره نزول باران می فرماید: ( وَاللّهُ أَنزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا) ( [19]) با این که نزول باران بر اثر اسباب طبیعی صورت می گیرد اما چون خداوند خالق این اسباب است به خدا هم نسبت داده می شود. پاسخ: پاسخ اجمالی این دلیل آن است که در مورد آن دو مثال (جان گرفتن و نزول باران) دلیل داریم، اما محل بحث را نمی توان به آن ها قیاس کرد، زیرا قیاس، دلیل ظنی است و با قیاس ظنی نمی توان ادعای کلامی و اعتقادی را ثابت کرد. اما برای پاسخ تفصیلی به این نظریه سه راه را می توان بررسی کرد: 1. کشف و شهود: بررسی این نظریه از این راه امکان ندارد. چون از راه کشف و شهود امکان دسترسی و درک نبوت وجود ندارد. ابن عربی و امثال او که بزرگان این علمند، به این امر اعتراف دارند. 2. تجربه: این راه نیز در مسائل مادی جاری است نه در مسائل عقلی و غیر مادی مانند وحی. 3. مراجعه به قرآن و سنت: تنها راه بررسی این نظریه مراجعه به قرآن و سنت است. بطلان این نظریه از طریق قرآن : با مراجعه به قرآن کریم می توان حداقل ده دلیل بر بطلان این نظریه اقامه نمود که عبارتند از: 1. استفاده از عنوان کتاب و کلام الله برای وحی:در قرآن برای وحی، عناوین (کلام الله) و (کتاب الله) استفاده شده که شامل لفظ وحی هم می شود. زیرا کلام (ما یتلفظ به) است و (کتاب) نیز به معنی (مکتوب) است و چیزی که (مکتوب) است (ملفوظ) نیز می باشد. در قرآن کریم آمده است: ( وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّه...) ( [20]) (اگر یکی از مشرکان از تو پناهی بخواهد، به او پناهی ده تا سخن خدا را بشنود).و یا در مورد یهود می فرماید: ( نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِم) ( [21]) (جمعی از آنان که به آنها کتاب (آسمانی) داده شده بود، کتاب خدا را پشت سر افکندند).در این آیه هر چند منظور از کتاب الله، تورات است ولی تورات هم، وحیانی است و در این جهت بین قرآن و تورات تفاوتی نیست و اگر برای تورات عنوان (کتاب الله) استفاده شود برای سایر کتاب های آسمانی هم استفاده می شود. پس این دو آیه از نظر ظاهر دلالت می کنند که الفاظ هم، از جانب خداست نه از جانب پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) . 2. تنزیل کتاب: خداوند در سوره آل عمران می فرماید: ( نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ) ( [22]) .(کتاب را به حق بر تو نازل کرد). اگر ادعای این افراد درست بود، باید می فرمود: (نَزّل علیکَ المعنی) زیرا کتاب یعنی مکتوب و مکتوب، لفظ دارد و معنای بی صورت نیست. 3. تلقی قرآن: خداوند در سوره نمل می فرماید: ( وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیم عَلِیم) ( [23]) .در این آیه خدا خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: (و بی تردید تو قرآن را از سوی حکیمی دانا دریافت می داری). کلمه (قرآن) مصدر یا اسم مصدر است. و در هر صورت به معنای مفعول است یعنی قرائت شده و آنچه قرائت شده دارای لفظ نیز هست. 4. اقراء پیامبر: خداوند در سوره اعلی می فرماید:( سَنُقْرِؤُکَ فَلا تَنسَی) .( [24])(به زودی بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنی) . اگر الفاظ از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد، خواندن و (اقراء) معنا ندارد . همچنین در سوره قیامت فرموده است: ( فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ) ( [25]) .(و هنگامی که ما آن را خواندیم از آن پیروی کن). بر اساس این آیه هم اگر لفظ قرآن از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) باشد معنا ندارد که بگوید از قرائت ما پیروی کن. 5. تلاوت: درباره قرآن، تعبیر (تلاوت) به کار رفته است. خداوند متعال می فرماید:( تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ)( [26])(این آیات خداست که به راستی بر تو تلاوت می کنیم). کلمه (نتلوها) دلالت می کند که لفظ هم از جانب خداست، زیرا تلاوت به خدا نسبت داده شده است. 6. عربی قراردادن قرآن: بنابر آیه شریفه: ( اِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُون) ( [27]) (ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که دریابید) . عربی بودن لفظ قرآن فعل خداوند است، نه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) . 7. کلمه (قل) خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) : در قرآن بیش از سیصد مرتبه، کلمه (قل) به کار رفته است واز آن استفاده می شود که الفاظ هم، از جانب خداست زیرا معنا ندارد پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) خودش را مخاطب قرار دهد و از کلمه (قل) استفاده کند. اگر صاحب نظریه بگوید (قل) خطاب پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به خودش است زیرا پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با جبرئیل اتحاد پیدا کرده و در واقع به نوعی خداگونه شده است. به این خاطر به خودش خطاب می کند که: قل. . . . می گوییم: اگر چه می توان این سخن را در بعضی از آیات تا حدی پذیرفت اما در بعضی آیات، این توجیه محال و نامعقول است. مانند این آیه که می فرماید:( قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا) ( [28]) .(بگو ای بندگان من که به زیان خود، اسراف کرده اید، از رحمت من ناامید نشوید زیرا خدا تمام گناهان را می آمرزد. او آمرزنده مهربان است). در چنین آیاتی محال است خطاب (قل) از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) باشد زیرا معنا چنین می شود که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) (نعوذ بالله) بندگان خدا را بندگان خود بداند. ! 8. فهم مخاطبان عصر رسالت: فهم مخاطبان قرآن در عصر رسالت این بود که قرآن لفظ و معنایش از جانب خداست و فهم آن ها برای ما حجت است. زیرا تبادر یکی از علائم کشف حقیقت از مجاز است. توضیح مطلب این که مشرکان می گفتند: ( وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُل مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیم) ( [29]) (گفتند چرا این قرآن بر مرد بزرگی از این دو شهر نازل نشده است).اعتراض مشرکان این بود که اگر قرآن از جانب خداست باید بر شخص ثروتمندی نازل می شد نه بر فقیر. و تصور آن ها از (قرآن) هم لفظ و هم معنا، بوده است. 9. شباهت موقعیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و کوه: خداوند در سوره حشر می فرماید: ( لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَل لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ)( [30])(اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم می دیدی که در برابر آن به خشوع در می آید و از ترس خدا می شکافد.) در این آیه با این که (کوه) عقل و شعور ندارد محل نزول قرآن فرض شده است پس موقعیت کوه در نزول قرآن، تنها موقعیت قابلی است، همین تعبیر درباره نزول قرآن بر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به کار رفته است بنابراین موقعیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز نسبت به قرآن موقعیت قابلی است نه فاعلی. 10. مرجع ضمیر در آیه: ضمیر در ( نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِینُ عَلَی قَلْبِکَ...) ( [31]) به قرآن برمی گردد نه به معنا، و قرآن مجموعه لفظ و معناست. بطلان این نظریه از طریق سنّت:در رد این نظریه، دو حدیث به عنوان دلیل یازدهم و دوازدهم بیان می شود: 11. حدیث ثقلین: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در حدیث متواتر ثقلین می فرماید: (انّی تارکٌ فیکم الثّقلین کتابَ الله و عترتی اهلَ بیتی)( [32]) (من دو گوهر گرانبها در میان شما می گذارم کتاب خدا و عترتم; اهل بیتم). در این حدیث پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) عترت را به خود نسبت می دهد اما قرآن را (کتاب الله) می نامد. فرمایش ایشان دلیل بر این است که قرآن، کلام پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و محصول و مخلوق ایشان نیست. زیرا ایشان (عترت) را به خود نسبت داده است و در سلسله علل ایجاد آن قرار دارد اما قرآن را به خدا نسبت داده است. این حدیث شاهدی است بر این که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به هیچ وجه علت فاعلی قرآن نیست. 12. امام باقر(علیه السلام) در حدیثی می فرماید: (قرآن یگانه ای است که از سوی خدای یگانه نازل شده و اختلاف در قرائت ها از سوی راویان و قاریان پدید آمده است). ( [33])در این حدیث امام باقر(علیه السلام) از قرآن به عنوان کتاب الهی که از سوی خدا بر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده یاد می کند و هرگز از آن به عنوان کلام یا کتاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) تعبیر نکرده است. با توجه به ادله دوازده گانه ای که بیان شد، این نظریه مردود است و ارزش علمی و دینی ندارد. دلیل دوم: لزوم وجود علت طبیعیقائلین به غیر وحیانی انگاشتن الفاظ قرآن می گویند: آنچه در طبیعت رخ می دهد علت طبیعی می خواهد. بر اساس این قاعده، چون وحی در عالم طبیعت اتفاق می افتد و در عالم دنیا بر قلب پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل می شود علت طبیعی می خواهد و آن علت، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) است. پاسخ :شما این قاعده را تحریف کرده اید. صحیح این است که (موجود طبیعی، علت طبیعی دارد) و به عبارتی دیگر (موجود مادی دارای علت مادی است) چون علت و معلول باید سنخیت داشته باشند. اما وحی موجود مادی و طبیعی نیست تا علت مادی و طبیعی بخواهد. فرض کنید قرآن، پس از نزول، به صورت یک پدیده طبیعی در می آید اما چه مانعی دارد که خداوند یا فرشته وحی، بدون واسطه این پدیده طبیعی را در قلب پیامبرپدید آورد؟معجزات انبیاء مانند ناقه صالح(علیه السلام) ، عصای موسی(علیه السلام) و مانند آن، در عالم طبیعت واقع شده اما علت طبیعی ندارد و علت آن فرشته و. . . است. پس میان دو گزاره (آنچه طبیعی و مادی است علت مادی دارد) و (آنچه در طبیعت رخ می دهد علت طبیعی دارد) فرق است. قاعده اول صحیح و دومی اشتباه است. دلیل سوم: قاعده فلسفی (کل حادث مسبوق بمادة): هر حادثی مسبوق به ماده و علت مادی است، وحی هم حادث است بنابراین علت مادی دارد و علت مادی وحی و قرآن، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) است. پاسخ :این قاعده درست است و می گوید هر حادثی اگر چه مجرد باشد، مسبوق به علت مادی است. به عنوان مثال روح انسان که بر اساس فلسفه صدرایی مجرد است، حرکت وجودی خود را از نطفه آغاز می کند و پس از طی مراحلی، تبدیل به روح مجرد می شود. یعنی روح مجرد منشأ مادی دارد و (جسمانیة الحدوث) است. ولی این قاعده درصدد بیان علت مادی و قابلی است نه علت فاعلی. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) علت مادی و قابلی وحی هست به این معنا که وحی در یک بستر آماده و مناسب که همان قلب پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) است نازل می شود; اما علت فاعلی آن، پیامبر نیست. دلیل چهارم: گردآوری شواهد: الف . نظریه فلاسفه: فلاسفه وحی را مانند تنزل وجود، می دانند. یعنی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) وقتی از عالم ماده جدا می شود و روحش با عالم بالاتر ( به تعبیر فلاسفه عقل فعال و به تعبیر روایات، جبرئیل) مرتبط می شود، آنگاه حقایق عقلانی به عقل پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) وارد می شود. به این حقایق، وحی بی صورت می گویند. هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از عالم عقل به عالم طبیعت برمی گردد، آن حقیقت در عالم ماده به صورت الفاظ، وجود دیگری پیدا می کند. چنانکه وقتی عقل فعال (یا همان جبرئیل) به عالم ماده تنزل پیدا می کند، به صورت انسانی زیبا، در ذهن پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) متمثل می شود، پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او را می بیند اما دیگران نمی بینند، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سخن او را می شنود اما دیگران نمی شنوند. پاسخ : الف . از نظر ما تفسیر فلاسفه از وحی، در حد یک فرضیه و تئوری است و نمی توانیم آن را تصدیق کنیم. به نظر ما وحی چیزی بالاتر از آن است که فیلسوفان گفته اند. ب . فلاسفه چنین نظری ندارند، بلکه می گویند در بازگشت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از عالم عقول به عالم مثال و عالم حس، خود آن حقایقی که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دریافت کرده، تنزل پیدا می کنند و فرشته به صورت انسانی زیبا و معانی به صورت الفاظ، آشکار می شوند. در این دیدگاه، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در حقیقت قابل است نه فاعل. برخلاف نظر شما که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را علت فاعلی قرآن می دانید. ب . نظریه معتزله: معتزله که بخشی از متکلمان اسلامی هستند قرآن را مخلوق می دانند. حال مخلوق چه کسی؟ ناچار باید آن را مخلوق خود پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بدانند. پاسخ : الف . مسئله حادث یا قدیم بودن قرآن، در زمان مأمون مطرح شد. مسیحیان که به دربار عباسی راه داشتند، در طرح این مسئله بی تأثیر نبودند. آن ها برای این که بتوانند قدیم بودن عیسی(علیه السلام) را ثابت کنند، به این مسئله دامن زدند. آن ها می گفتند: قرآن یا قدیم است یا مخلوق. اگر مخلوق باشد، مخلوق یعنی مختلق و دروغین. و مسلمانان نمی توانند به این معنا، معتقد شوند. بنابراین باید گفت قرآن، قدیم است. حال که آن ها قرآن را قدیم می دانند ما هم می گوییم عیسی(علیه السلام) قدیم است. پس مسئله حدوث و قدم قرآن مسئله ای وارداتی است و چنگ زدن به امری غیر ریشه ای، برای چنین ادعای بزرگی، ناروا است. ب . معتزله و امامیه قائل به مخلوق و حادث بودن قرآن هستند اما منظور آن ها این است که قرآن مخلوق خداست نه مخلوق پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) . حتی از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد، آیا قرآن قدیم است یا مخلوق؟ حضرت فرمود: نگوئید قرآن مخلوق است زیرا که دشمنان اسلام سوءاستفاده می کنند و مخلوق را به معنای مختلق و ساختگی می گیرند. و هرگاه از شما پرسیده شد منزلت قرآن چیست؟ بگوئید: (فعل الله تعالی و فعله حادث). ج . توهم وجود خطا و اشتباه در قرآن: وجود خطا و اشتباه در قرآن، دلیل آن است که قرآن مخلوق و ساخته پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) است. از جمله خطاهای قرآن (به نظر معتقد به این نظریه) بحث هفت آسمان است. می گویند: امروز مشخص شده است که تعداد آسمان ها بیشتر از مقداری است که قرآن گفته است (هفت آسمان) . پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ، این عدد را با توجه به هیئت بطلمیوسی گفته است. بطلمیوس به هفت آسمان و عرش و کرسی در دو طرف آن معتقد بود که در مجموع، نُه فلک را تشکیل می دادند. اینان مدعی اند اگر قرآن ساخته خدا بود، این خطاها صورت نمی گرفت و از وجود این خطاها معلوم می شود که قرآن، تولید پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) است. پاسخ : الف . شما در این دلیل از مبنای خود عدول کردید زیرا معنا را از خدا و لفظ قرآن را از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می دانستید اما طبق گفتار اخیرتان (وجود خطا در قرآن) باید بگویید هم لفظ از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است و هم معنا. ب . اگر مفسران، آیات قرآن را بر اساس هیئت بطلمیوس تفسیر کرده اند چرا خطای مفسران را به حساب قرآن می گذارید؟! ج . قرآن عرش و کرسی را جزء آسمان نمی داند، ولی بطلمیوس آن دو را از آسمان می داند. د . قرآن تمام آنچه را که بشر می بیند جزو آسمان اول می داند: ( اِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَة الْکَوَاکِب) . ( [34]) ه . خداوند در قرآن می فرماید: ما عالم بالا را گسترش می دهیم ( وَإِنَّالَمُوسِعُونَ) ( [35]) علم بشر هنوز به اندازه ای نرسیده است که به همه هستی دست یافته و همه زوایای گیتی را فتح کرده باشد. ممکن است کسی بگوید این عده برای این که حرف خود در مورد خطاهای قرآن را توجیه کنند می گویند، ما در قرآن ناسخ و منسوخ داریم حالا چه اشکالی دارد این خطاهای قرآن هم از این قبیل باشد. همان طور که ما در آیات احکام ناسخ و منسوخ داریم، در مورد این خطاها هم قائل به ناسخ باشیم. بنابر این هنوز زود است پنجه علم از هفت آسمان پرده بر دارد. در پاسخ می گوییم: این سخن بسیار اشتباه است. زیرا احکام از نوع انشائات است و صدق و کذب در آن معنا ندارد. بنابراین اگر خدا آن ها را نسخ کند، دروغی لازم نمی آید، اما در مورد گفتار شما (هفت آسمان) اگر خدا آن را نسخ کند، دروغ لازم می آید چون از نوع قضایای خبریه است. ------------------------------------------------- [15] . نمل: 6 . [16] . قیامت: 18 . [17] . زمر: 42; ترجمه: خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند. [18] . نحل: 28; ترجمه: همانها که فرشتگانِ(مرگ) روحشان را می گیرد. [19] . نحل: 65، ترجمه: خداوند از آسمان آبی فرستاد و زمین را پس از آن که مرده بود حیات بخشید ) . [20] . توبه: 6. [21] . بقره: 101. [22] . آل عمران: 3. [23] . نمل: 6. [24] . اعلی: 6. [25] . قیامت: 18. [26] . جاثیه: 6. [27] . زخرف: 3. [28] . زمر: 53. [29] . زخرف: 31. [30] . حشر: 21. [31] . شعراء: 193و194، ترجمه: جبرئیل آن را ] قرآن [ بر قلب تو نازل کرد. [32] . وسائل الشیعه، حر عاملی، ج27، ص33. [33] . اصول کافی، کلینی، ج4 ص439. [34] . صافات: 6; ترجمه: ما آسمان نزدیک ] پایین [ را با ستارگان آراستیم. --------- tohid.ir
وحیانی بودن لفظ و معنای قرآن از گذشته تاکنون این پرسش قرآنی در میان صاحب نظران مطرح بوده است که آیا لفظ و معنای قرآن هر دو وحیانی و از سوی خداوند است یا فقط معنا از طرف خدا نازل شده و لفظ و صورت از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) است؟
به عبارت دیگر نقش پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در قرآن چیست؟ آیا پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در ایجاد و خلق قرآن تنها نقش قابلی داشته یا این که نقش فاعلی و تولیدی هم داشته است؟
در جواب این پرسش سه نظریه بیان شده است:
1. عقیده مسلمانان از صدر اسلام تاکنون بر این بوده است که لفظ و محتوا هر دو وحیانی و از سوی خداوند است و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) تنها نقش قابلی داشته است چنانکه قرآن می فرماید: ( وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیم عَلِیم ) ( [15]) . (به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی، بر تو القا می شود).و در آیه دیگر می فرماید: ( فَإذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرآنَهُ) ( [16]) ; (پس هرگاه آن را خواندیم، از خواندن آن پیروی کن). ولی اخیراً برخی نسبت به این مطلب روشن، اشکال کرده اند و بر اثر ارتباط مسلمانان با متکلمان مسیحی دو نظریه دیگر در میان برخی از صاحب نظران پیدا شده است، که در ادامه به آن می پردازیم:
2. لفظ و معنای قرآن هیچ یک وحیانی نیست و پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) هم نقش فاعلی و هم نقش قابلی دارد. این نظریه نبوت را به شعر تشبیه کرده و می گوید: خداوند به یک نفر قریحه شعری می دهد اما به او نمی گوید با چه لفظ و ادبیاتی و بر چه وزن و محتوایی شعر بگوید. نبوت هم همین طور است. خداوند نبوت را به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) اعطا کرده است و بقیه را به خود پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) واگذار کرده است تا هر طور توانست سخن بگوید و هر قانونی را خواست، تشریع کند و پیامبرهم مطابق با محیط و مقتضیات فرهنگی عصر خود دستورات اسلامی را تشریع کرده است. این نظریه در نهایت بطلان و از درجه اعتبار ساقط است.
3. نظریه دیگری که اخیراً در محافل رسانه ای کشور توسط آقای دکتر سروش و برخی دیگر مطرح شده این است که می گوید: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در ایجاد، نقش فاعلی دارد و اگر چه معنا وحیانی و از خداست اما لفظ آن از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) است. بر پایه این نظریه، وحی یک حقیقت بی صورت است و وقتی وارد قوه خیال (مدرک جزئیات) پیغمبر می شود، خیال ایشان این حقیقت بی صورت را صورت می دهد و آن را در قالب الفاظ می ریزد و برای مردم تلاوت می کند. به همین خاطر برخی از آیات فصیح تر از آیات دیگر است.
این نظریه در دو مرحله قابل بررسی است:
1 در مرحله ثبوت: این فرض را که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) حقیقت وحی را دریافت کند و به آن در قالب کلمات، صورت دهد عقل، محال نمی داند و ممکن است اتفاق بیفتد. اما امکان عقلی به تنهایی دلیل بر وقوع آن در عالم واقع نیست.
2. در مرحله اثبات: باید دلیل قطعی بر این نظریه اقامه شود، اگر دلیل اقامه شد نظریه پذیرفته می گردد و گرنه رد می شود. ادلّه نظریه دکتر سروشدکتر سروش و دیگران بر مدعای خود ادله ای اقامه نموده اند که در ادامه مورد نقد و بررسی قرار می گیرند:
دلیل اول: استناد به مسئله تسبیب و مباشرتهمان طور که کارهای طبیعی مانند نزول باران، هم به علل و اسباب طبیعی نسبت داده می شود و هم به خدا، چه اشکالی دارد در باب وحی نیز صورت سازی و لفظ قرآن نیز بی واسطه به پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و باواسطه به خدا نسبت داده شود؟ بنابراین پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و خدا در الفاظ قرآن هر دو نقش فاعلی دارند، با این تفاوت که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) فاعل بی واسطه و خدا فاعل باواسطه است. چنان که در قرآن جان گرفتن (توفی) گاه به خدا نسبت داده شده است: ( اللَّهُ یَتَوَفَّی الأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا) ( [17]) و گاه به فرشتگان: ( الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ...) ( [18]) و یا درباره نزول باران می فرماید: ( وَاللّهُ أَنزَلَ مِنَ الْسَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیَا بِهِ الأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا) ( [19]) با این که نزول باران بر اثر اسباب طبیعی صورت می گیرد اما چون خداوند خالق این اسباب است به خدا هم نسبت داده می شود.
پاسخ: پاسخ اجمالی این دلیل آن است که در مورد آن دو مثال (جان گرفتن و نزول باران) دلیل داریم، اما محل بحث را نمی توان به آن ها قیاس کرد، زیرا قیاس، دلیل ظنی است و با قیاس ظنی نمی توان ادعای کلامی و اعتقادی را ثابت کرد.
اما برای پاسخ تفصیلی به این نظریه سه راه را می توان بررسی کرد:
1. کشف و شهود: بررسی این نظریه از این راه امکان ندارد. چون از راه کشف و شهود امکان دسترسی و درک نبوت وجود ندارد. ابن عربی و امثال او که بزرگان این علمند، به این امر اعتراف دارند.
2. تجربه: این راه نیز در مسائل مادی جاری است نه در مسائل عقلی و غیر مادی مانند وحی.
3. مراجعه به قرآن و سنت: تنها راه بررسی این نظریه مراجعه به قرآن و سنت است.
بطلان این نظریه از طریق قرآن :
با مراجعه به قرآن کریم می توان حداقل ده دلیل بر بطلان این نظریه اقامه نمود که عبارتند از:
1. استفاده از عنوان کتاب و کلام الله برای وحی:در قرآن برای وحی، عناوین (کلام الله) و (کتاب الله) استفاده شده که شامل لفظ وحی هم می شود. زیرا کلام (ما یتلفظ به) است و (کتاب) نیز به معنی (مکتوب) است و چیزی که (مکتوب) است (ملفوظ) نیز می باشد. در قرآن کریم آمده است: ( وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّه...) ( [20]) (اگر یکی از مشرکان از تو پناهی بخواهد، به او پناهی ده تا سخن خدا را بشنود).و یا در مورد یهود می فرماید: ( نَبَذَ فَرِیقٌ مِّنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاء ظُهُورِهِم) ( [21]) (جمعی از آنان که به آنها کتاب (آسمانی) داده شده بود، کتاب خدا را پشت سر افکندند).در این آیه هر چند منظور از کتاب الله، تورات است ولی تورات هم، وحیانی است و در این جهت بین قرآن و تورات تفاوتی نیست و اگر برای تورات عنوان (کتاب الله) استفاده شود برای سایر کتاب های آسمانی هم استفاده می شود. پس این دو آیه از نظر ظاهر دلالت می کنند که الفاظ هم، از جانب خداست نه از جانب پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) .
2. تنزیل کتاب: خداوند در سوره آل عمران می فرماید: ( نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ) ( [22]) .(کتاب را به حق بر تو نازل کرد). اگر ادعای این افراد درست بود، باید می فرمود: (نَزّل علیکَ المعنی) زیرا کتاب یعنی مکتوب و مکتوب، لفظ دارد و معنای بی صورت نیست.
3. تلقی قرآن: خداوند در سوره نمل می فرماید: ( وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَّدُنْ حَکِیم عَلِیم) ( [23]) .در این آیه خدا خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) می فرماید: (و بی تردید تو قرآن را از سوی حکیمی دانا دریافت می داری). کلمه (قرآن) مصدر یا اسم مصدر است. و در هر صورت به معنای مفعول است یعنی قرائت شده و آنچه قرائت شده دارای لفظ نیز هست.
4. اقراء پیامبر: خداوند در سوره اعلی می فرماید:( سَنُقْرِؤُکَ فَلا تَنسَی) .( [24])(به زودی بر تو خواهیم خواند تا فراموش نکنی) . اگر الفاظ از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد، خواندن و (اقراء) معنا ندارد . همچنین در سوره قیامت فرموده است: ( فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ ) ( [25]) .(و هنگامی که ما آن را خواندیم از آن پیروی کن). بر اساس این آیه هم اگر لفظ قرآن از پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) باشد معنا ندارد که بگوید از قرائت ما پیروی کن.
5. تلاوت: درباره قرآن، تعبیر (تلاوت) به کار رفته است. خداوند متعال می فرماید:( تِلْکَ آیَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَیْکَ بِالْحَقِّ)( [26])(این آیات خداست که به راستی بر تو تلاوت می کنیم). کلمه (نتلوها) دلالت می کند که لفظ هم از جانب خداست، زیرا تلاوت به خدا نسبت داده شده است.
6. عربی قراردادن قرآن: بنابر آیه شریفه: ( اِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُون) ( [27]) (ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که دریابید) . عربی بودن لفظ قرآن فعل خداوند است، نه پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) .
7. کلمه (قل) خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) : در قرآن بیش از سیصد مرتبه، کلمه (قل) به کار رفته است واز آن استفاده می شود که الفاظ هم، از جانب خداست زیرا معنا ندارد پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) خودش را مخاطب قرار دهد و از کلمه (قل) استفاده کند. اگر صاحب نظریه بگوید (قل) خطاب پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به خودش است زیرا پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) با جبرئیل اتحاد پیدا کرده و در واقع به نوعی خداگونه شده است. به این خاطر به خودش خطاب می کند که: قل. . . . می گوییم: اگر چه می توان این سخن را در بعضی از آیات تا حدی پذیرفت اما در بعضی آیات، این توجیه محال و نامعقول است. مانند این آیه که می فرماید:( قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا) ( [28]) .(بگو ای بندگان من که به زیان خود، اسراف کرده اید، از رحمت من ناامید نشوید زیرا خدا تمام گناهان را می آمرزد. او آمرزنده مهربان است). در چنین آیاتی محال است خطاب (قل) از سوی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) باشد زیرا معنا چنین می شود که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) (نعوذ بالله) بندگان خدا را بندگان خود بداند. !
8. فهم مخاطبان عصر رسالت: فهم مخاطبان قرآن در عصر رسالت این بود که قرآن لفظ و معنایش از جانب خداست و فهم آن ها برای ما حجت است. زیرا تبادر یکی از علائم کشف حقیقت از مجاز است. توضیح مطلب این که مشرکان می گفتند: ( وَقَالُوا لَوْلاَ نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَی رَجُل مِّنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیم) ( [29]) (گفتند چرا این قرآن بر مرد بزرگی از این دو شهر نازل نشده است).اعتراض مشرکان این بود که اگر قرآن از جانب خداست باید بر شخص ثروتمندی نازل می شد نه بر فقیر. و تصور آن ها از (قرآن) هم لفظ و هم معنا، بوده است.
9. شباهت موقعیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و کوه: خداوند در سوره حشر می فرماید: ( لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَی جَبَل لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ)( [30])(اگر این قرآن را بر کوهی نازل می کردیم می دیدی که در برابر آن به خشوع در می آید و از ترس خدا می شکافد.) در این آیه با این که (کوه) عقل و شعور ندارد محل نزول قرآن فرض شده است پس موقعیت کوه در نزول قرآن، تنها موقعیت قابلی است، همین تعبیر درباره نزول قرآن بر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به کار رفته است بنابراین موقعیت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز نسبت به قرآن موقعیت قابلی است نه فاعلی.
10. مرجع ضمیر در آیه: ضمیر در ( نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِینُ عَلَی قَلْبِکَ...) ( [31]) به قرآن برمی گردد نه به معنا، و قرآن مجموعه لفظ و معناست.
بطلان این نظریه از طریق سنّت:در رد این نظریه، دو حدیث به عنوان دلیل یازدهم و دوازدهم بیان می شود:
11. حدیث ثقلین: پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در حدیث متواتر ثقلین می فرماید: (انّی تارکٌ فیکم الثّقلین کتابَ الله و عترتی اهلَ بیتی)( [32]) (من دو گوهر گرانبها در میان شما می گذارم کتاب خدا و عترتم; اهل بیتم). در این حدیث پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) عترت را به خود نسبت می دهد اما قرآن را (کتاب الله) می نامد. فرمایش ایشان دلیل بر این است که قرآن، کلام پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) و محصول و مخلوق ایشان نیست. زیرا ایشان (عترت) را به خود نسبت داده است و در سلسله علل ایجاد آن قرار دارد اما قرآن را به خدا نسبت داده است. این حدیث شاهدی است بر این که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به هیچ وجه علت فاعلی قرآن نیست.
12. امام باقر(علیه السلام) در حدیثی می فرماید: (قرآن یگانه ای است که از سوی خدای یگانه نازل شده و اختلاف در قرائت ها از سوی راویان و قاریان پدید آمده است). ( [33])در این حدیث امام باقر(علیه السلام) از قرآن به عنوان کتاب الهی که از سوی خدا بر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل شده یاد می کند و هرگز از آن به عنوان کلام یا کتاب رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) تعبیر نکرده است. با توجه به ادله دوازده گانه ای که بیان شد، این نظریه مردود است و ارزش علمی و دینی ندارد.
دلیل دوم: لزوم وجود علت طبیعیقائلین به غیر وحیانی انگاشتن الفاظ قرآن می گویند: آنچه در طبیعت رخ می دهد علت طبیعی می خواهد. بر اساس این قاعده، چون وحی در عالم طبیعت اتفاق می افتد و در عالم دنیا بر قلب پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نازل می شود علت طبیعی می خواهد و آن علت، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) است. پاسخ :شما این قاعده را تحریف کرده اید. صحیح این است که (موجود طبیعی، علت طبیعی دارد) و به عبارتی دیگر (موجود مادی دارای علت مادی است) چون علت و معلول باید سنخیت داشته باشند. اما وحی موجود مادی و طبیعی نیست تا علت مادی و طبیعی بخواهد. فرض کنید قرآن، پس از نزول، به صورت یک پدیده طبیعی در می آید اما چه مانعی دارد که خداوند یا فرشته وحی، بدون واسطه این پدیده طبیعی را در قلب پیامبرپدید آورد؟معجزات انبیاء مانند ناقه صالح(علیه السلام) ، عصای موسی(علیه السلام) و مانند آن، در عالم طبیعت واقع شده اما علت طبیعی ندارد و علت آن فرشته و. . . است. پس میان دو گزاره (آنچه طبیعی و مادی است علت مادی دارد) و (آنچه در طبیعت رخ می دهد علت طبیعی دارد) فرق است. قاعده اول صحیح و دومی اشتباه است.
دلیل سوم: قاعده فلسفی (کل حادث مسبوق بمادة): هر حادثی مسبوق به ماده و علت مادی است، وحی هم حادث است بنابراین علت مادی دارد و علت مادی وحی و قرآن، پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) است. پاسخ :این قاعده درست است و می گوید هر حادثی اگر چه مجرد باشد، مسبوق به علت مادی است. به عنوان مثال روح انسان که بر اساس فلسفه صدرایی مجرد است، حرکت وجودی خود را از نطفه آغاز می کند و پس از طی مراحلی، تبدیل به روح مجرد می شود. یعنی روح مجرد منشأ مادی دارد و (جسمانیة الحدوث) است. ولی این قاعده درصدد بیان علت مادی و قابلی است نه علت فاعلی. پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) علت مادی و قابلی وحی هست به این معنا که وحی در یک بستر آماده و مناسب که همان قلب پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) است نازل می شود; اما علت فاعلی آن، پیامبر نیست.
دلیل چهارم: گردآوری شواهد:
الف . نظریه فلاسفه: فلاسفه وحی را مانند تنزل وجود، می دانند. یعنی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) وقتی از عالم ماده جدا می شود و روحش با عالم بالاتر ( به تعبیر فلاسفه عقل فعال و به تعبیر روایات، جبرئیل) مرتبط می شود، آنگاه حقایق عقلانی به عقل پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) وارد می شود. به این حقایق، وحی بی صورت می گویند. هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از عالم عقل به عالم طبیعت برمی گردد، آن حقیقت در عالم ماده به صورت الفاظ، وجود دیگری پیدا می کند. چنانکه وقتی عقل فعال (یا همان جبرئیل) به عالم ماده تنزل پیدا می کند، به صورت انسانی زیبا، در ذهن پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) متمثل می شود، پیغمبر(صلی الله علیه وآله وسلم) او را می بیند اما دیگران نمی بینند، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) سخن او را می شنود اما دیگران نمی شنوند. پاسخ : الف . از نظر ما تفسیر فلاسفه از وحی، در حد یک فرضیه و تئوری است و نمی توانیم آن را تصدیق کنیم. به نظر ما وحی چیزی بالاتر از آن است که فیلسوفان گفته اند. ب . فلاسفه چنین نظری ندارند، بلکه می گویند در بازگشت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) از عالم عقول به عالم مثال و عالم حس، خود آن حقایقی که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) دریافت کرده، تنزل پیدا می کنند و فرشته به صورت انسانی زیبا و معانی به صورت الفاظ، آشکار می شوند. در این دیدگاه، پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) در حقیقت قابل است نه فاعل. برخلاف نظر شما که پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را علت فاعلی قرآن می دانید.
ب . نظریه معتزله: معتزله که بخشی از متکلمان اسلامی هستند قرآن را مخلوق می دانند. حال مخلوق چه کسی؟ ناچار باید آن را مخلوق خود پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) بدانند.
پاسخ :
الف . مسئله حادث یا قدیم بودن قرآن، در زمان مأمون مطرح شد. مسیحیان که به دربار عباسی راه داشتند، در طرح این مسئله بی تأثیر نبودند. آن ها برای این که بتوانند قدیم بودن عیسی(علیه السلام) را ثابت کنند، به این مسئله دامن زدند. آن ها می گفتند: قرآن یا قدیم است یا مخلوق. اگر مخلوق باشد، مخلوق یعنی مختلق و دروغین. و مسلمانان نمی توانند به این معنا، معتقد شوند. بنابراین باید گفت قرآن، قدیم است. حال که آن ها قرآن را قدیم می دانند ما هم می گوییم عیسی(علیه السلام) قدیم است. پس مسئله حدوث و قدم قرآن مسئله ای وارداتی است و چنگ زدن به امری غیر ریشه ای، برای چنین ادعای بزرگی، ناروا است.
ب . معتزله و امامیه قائل به مخلوق و حادث بودن قرآن هستند اما منظور آن ها این است که قرآن مخلوق خداست نه مخلوق پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) . حتی از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد، آیا قرآن قدیم است یا مخلوق؟ حضرت فرمود: نگوئید قرآن مخلوق است زیرا که دشمنان اسلام سوءاستفاده می کنند و مخلوق را به معنای مختلق و ساختگی می گیرند. و هرگاه از شما پرسیده شد منزلت قرآن چیست؟ بگوئید: (فعل الله تعالی و فعله حادث).
ج . توهم وجود خطا و اشتباه در قرآن: وجود خطا و اشتباه در قرآن، دلیل آن است که قرآن مخلوق و ساخته پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) است. از جمله خطاهای قرآن (به نظر معتقد به این نظریه) بحث هفت آسمان است.
می گویند: امروز مشخص شده است که تعداد آسمان ها بیشتر از مقداری است که قرآن گفته است (هفت آسمان) . پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) ، این عدد را با توجه به هیئت بطلمیوسی گفته است. بطلمیوس به هفت آسمان و عرش و کرسی در دو طرف آن معتقد بود که در مجموع، نُه فلک را تشکیل می دادند. اینان مدعی اند اگر قرآن ساخته خدا بود، این خطاها صورت نمی گرفت و از وجود این خطاها معلوم می شود که قرآن، تولید پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) است.
پاسخ :
الف . شما در این دلیل از مبنای خود عدول کردید زیرا معنا را از خدا و لفظ قرآن را از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می دانستید اما طبق گفتار اخیرتان (وجود خطا در قرآن) باید بگویید هم لفظ از پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) است و هم معنا. ب . اگر مفسران، آیات قرآن را بر اساس هیئت بطلمیوس تفسیر کرده اند چرا خطای مفسران را به حساب قرآن می گذارید؟!
ج . قرآن عرش و کرسی را جزء آسمان نمی داند، ولی بطلمیوس آن دو را از آسمان می داند.
د . قرآن تمام آنچه را که بشر می بیند جزو آسمان اول می داند: ( اِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَة الْکَوَاکِب) . ( [34])
ه . خداوند در قرآن می فرماید: ما عالم بالا را گسترش می دهیم ( وَإِنَّالَمُوسِعُونَ) ( [35]) علم بشر هنوز به اندازه ای نرسیده است که به همه هستی دست یافته و همه زوایای گیتی را فتح کرده باشد.
ممکن است کسی بگوید این عده برای این که حرف خود در مورد خطاهای قرآن را توجیه کنند می گویند، ما در قرآن ناسخ و منسوخ داریم حالا چه اشکالی دارد این خطاهای قرآن هم از این قبیل باشد. همان طور که ما در آیات احکام ناسخ و منسوخ داریم، در مورد این خطاها هم قائل به ناسخ باشیم. بنابر این هنوز زود است پنجه علم از هفت آسمان پرده بر دارد. در پاسخ می گوییم: این سخن بسیار اشتباه است. زیرا احکام از نوع انشائات است و صدق و کذب در آن معنا ندارد. بنابراین اگر خدا آن ها را نسخ کند، دروغی لازم نمی آید، اما در مورد گفتار شما (هفت آسمان) اگر خدا آن را نسخ کند، دروغ لازم می آید چون از نوع قضایای خبریه است.
-------------------------------------------------
[15] . نمل: 6 .
[16] . قیامت: 18 .
[17] . زمر: 42; ترجمه: خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند.
[18] . نحل: 28; ترجمه: همانها که فرشتگانِ(مرگ) روحشان را می گیرد.
[19] . نحل: 65، ترجمه: خداوند از آسمان آبی فرستاد و زمین را پس از آن که مرده بود حیات بخشید ) .
[20] . توبه: 6.
[21] . بقره: 101.
[22] . آل عمران: 3.
[23] . نمل: 6.
[24] . اعلی: 6.
[25] . قیامت: 18.
[26] . جاثیه: 6.
[27] . زخرف: 3.
[28] . زمر: 53.
[29] . زخرف: 31.
[30] . حشر: 21.
[31] . شعراء: 193و194، ترجمه: جبرئیل آن را ] قرآن [ بر قلب تو نازل کرد.
[32] . وسائل الشیعه، حر عاملی، ج27، ص33.
[33] . اصول کافی، کلینی، ج4 ص439.
[34] . صافات: 6; ترجمه: ما آسمان نزدیک ] پایین [ را با ستارگان آراستیم.
---------
tohid.ir
- [سایر] احکام اختصاصی پیامبر(ص) در قران چیست؟
- [سایر] خطابهای قرآن به پیامبر(ص) چگونه بوده است؟
- [سایر] قرآن چه فضیلت هایی برای پیامبر ص بیان کرده است؟
- [سایر] در قرآن برای پیامبر(ص) چند نام ذکر شده است؟
- [سایر] خطابات قرآن به پیامبر(ص) را بیان کنید؟
- [سایر] قرائت قرآن توسط پیامبر(ص) چگونه بوده است؟
- [سایر] قرآن چه فضیلت هایی برای پیامبر ص بیان کرده است؟
- [سایر] آیا پیامبر (ص) آیات قران را فراموش می کرد؟
- [سایر] چرا من عاشق حضرت محمد(ص) هستم و چرا در زندگی به الگو نیاز داریم؟ نقش الگودهی پیامبر خدا را بیان کنید؟
- [سایر] قرآن تحریف نشده، اما درباره سنت پیامبر (ص) اختلاف زیاد است. آیا بهتر نیست غیر قرآن (سنت)را رها کنیم؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس، و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف یعنی آیه اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ... و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هرچه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله جوادی آملی] .اقامه نماز در مکان خاص که مستلزم معصیت باشد , حرام است؛ ولی نماز باطل نیست; مثلاً اگر اقامه نماز جلوتر از قبر پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) به فاصله کم , موجب هتک حرمت آن ذوات قدسی شود, حرام است؛ ولی نماز باطل نیست و اقامه نماز در مکان محاذی و همسطح با قبر معصوم(ع) حرام نیست.
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر بر جایی از بدن ایه قران یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد چنانچه بخواهد غسل ترتیبی به جا اورد باید اب را طوری به بدن برساند که مس ان نوشته نشود و همچنین است اگر بخواهد وضوی ترتیبی بگیرد و بر بعض اعضای وضو ایه قران باشد و همچنین بنابر احتیاط واجب اگر اسم خداوند متعال باشد و در غسل و وضو مراعات احتیاط نسبت به اسماء انبیا و ایمه و حضرت زهرا علیهم السلام مستحب است
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر بر جایی از بدن ایه قران یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد چنانچه بخواهد غسل ترتیبی به جا اورد باید اب را طوری به بدن برساند که مس ان نوشته نشود و همچنین است اگر بخواهد وضوی ترتیبی بگیرد و بر بعض اعضای وضو ایه قران باشد و همچنین بنابر احتیاط واجب اگر اسم خداوند متعال باشد و در غسل و وضو مراعات احتیاط نسبت به اسماء انبیا و ایمه و حضرت زهرا علیهم السلام مستحب است
- [آیت الله خوئی] خواندن قرآن در نماز، غیر از چهار آیهای که سجدة واجب دارد و در احکام جنابت صفحه (49) گفته شد و نیز دعا کردن در نماز اشکال ندارد. ولی احتیاط مستحب آن است که به غیر عربی دعا نکند. توضیح المسائل 153 مبطلات نماز ..... ص : 152
- [آیت الله مظاهری] قسم خوردن باید به یکی از اسمهای خداوند تبارک و تعالی باشد و قسم خوردن به کلمة (اللَّه) بهتر است، و اگر قسم به یکی از مقدسات دین نظیر قرآن و پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و ائمّه طاهرین علیهم السلام باشد فایدهای ندارد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است مثل کاغذی که اسم خدا یا پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم یا امام علیهالسلام بر آن نوشته شده در محل نجسی چون مستراح بیفتد، بیرون آوردن و آب کشیدن آن، اگرچه خرج داشته باشد، واجب است، و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است؛ و نیز اگر تربتی که از قبر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم یا ائمه علیهمالسلام است در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید تا وقتی که یقین نکردهاند آن تربت به کلی از بین رفته، به آن مستراح نروند.
- [آیت الله اردبیلی] از انگشتر یا گردنبندی که روی آنها اسم خدا نقش بسته است، نباید در حال جنابت، حیض یا نفاس استفاده کرد و بنابر احتیاط واجب بدون وضو نیز نباید از آن استفاده نمود و بنابر احتیاط واجب اسماء و صفات مخصوص خداوند نیز همین حکم را دارند. همچنین بنابر احتیاط واجب نباید از انگشتر یا گردنبندی که روی آنها اسم پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و یا یکی دیگر از معصومین علیهمالسلام وجود دارد، در حال جنابت، حیض یا نفاس استفاده کرد، ولی اگر به گونهای باشد که بدن با اسم آنان تماس پیدا نکند اشکال ندارد.
- [آیت الله مظاهری] اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است - مثل کاغذی که اسم خدا یا پیامبر یا امام بر آن نوشته شده یا تربت - در مستراح بیفتد بیرون آوردن و آب کشیدن آن گرچه خرج داشته باشد واجب است، و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد رفتن به آن مستراح مانعی ندارد و نیز انداختن آنها در سطل زباله و یا نهادن چیزی مثل گوشت و مانند آن در آنها جایز نیست.