منطقی بودن تحدّی قرآن را توضیح دهید؟
در این باره باید دانست؛ مسأله تحدی تنها در قالب الفاظ و زیبایی های شعر خلاصه نمی شود بلکه می توان گفت: اساس این تحدی در مورد حقایق جهان هستی و وقایع تاریخ پیامبران و دقایق هدایت انسان است که قرآن آن را بیان نموده و در قالبی بی نظیر ارائه نموده، قالبی که از یک سو نثر است و محدودیت قافیه و ردیف را ندارد و از سوی دیگر همانند نظم است و از زیبایی و روانی و آهنگ پذیری برخوردار است و از ملال آوری متن ساده به دور است. قرآن مجید به بیان موضوعات فراوانی پرداخته است؛ بهترین و جالب ترین حقایق را به بشر ارائه داده است حقایقی که خلل، فساد و بطلان هرگز بر آن راه ندارد. افزون بر آن حلاوت و طراوت موجود در قرآن آمیزه ای را فراهم آورده که بشر از خلق چنین اثر شگفت و ژرفی، ناتوان و عاجز می باشد. به عبارتی اعجاز قرآن در چهار ویژگی و امتیاز، تجلی یافته: 1. فصاحت الفاظ و زیبایی عبارات، 2. بلاغت معانی و بلندی مفاهیم، 3. شگفت انگیزی نظم و تألیف موضوعات، 4. بی نظیری اسلوب و سبک. اجتماع عوامل چهارگانه فوق است که تأثیر در نفوس، لذت تلاوت، نرمی دل و شرح صدر را برای بشر به ارمغان آورده است. و به تعبیر استاد مطهری؛ بشر از خلق این هندسه بی نظیر موجود در قرآن ناتوان است.[1] اما آثار و اشعار شاعران هر یک در جهتی بر دیگری برتری دارند. به طور مثال حافظ در غزل عرفانی بسیار عالی شعر می سراید: مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو فردوسی در حماسه سرایی گوی سبقت را ربوده است: که گفتت برو دست رستم ببند نبندد مرا دست چرخ بلند سعدی در پند و موعظه اوج می گیرد: هر دم از عمر می رود نفسی چون نگه می کنی نمانده بسی برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد زپس تو پیش فرست و مولوی در تمثیل عرفانی چیره دست است: بشنو از نی چون حکایت می کند وزجدایی ها شکایت می کند از نیستان تا مرا ببریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا که گویم شرح درد اشتیاق از این چند نمونه شعر شاعران حکیم و زبردست فارسی زبان به خوبی می توان فهمید که هر شاعر در یک بعد و در یک میدان گوی سبقت را ربوده و بر دیگران برتری یافته است؛ به همین جهت، مقایسه هیچ یک با دیگری درست نیست و نمی توان گفت: حافظ برتر از فردوسی یا سعدی بهتر از مولوی می سراید و هم از این رو است که وقتی از امیرمؤمنان علیه السلام می پرسند: بهترین و بالاترین شاعر عرب کیست؟ می فرماید: (انّ القوم لم یَجروا فی حَلبَةٍ تُعرَفُ الغایَةُ عِندَ قَصَبتَها فانْ کانَ وَلا بُدَّ فالمَلِکُ الضِّلیلُ)؛ (راستی که این شاعران در یک میدان اسب نتاخته اند تا معلوم شود کدام یک گوی سبقت ربوده اند. اگر ناچار باید اظهار نظری کرد، پادشاه تبه کار [امرؤالقیس که ملک الشعرای عرب بود] بر دیگران مقدم است).[2] بنابراین می توان نتیجه گرفت برای هماوردی میان صاحبان سخن و یا شاعران لازم است در میدانی همچون قرآن، وارد شوند و متنی آماده کنند که بیانگر حقایق و اسرار جهان هستی، اخلاق، احکام و تاریخ باشد و با نظم و آهنگ موزون ارائه شود. در این صورت برای هر داور با انصاف و صاحب فن بدون تعصب، تفاوت دو متن مشهود و محسوس خواهد بود. در این باره به چند نمونه که ادعای هماوردی داشته اند اشاره می شود: در سال 1912 میلادی چاپخانه ای انگلیسی آمریکایی در بولاق مصر، در نقد و ردّ اعجاز قرآن نشریه ای منتشر و در آن ادعا کرد که سوره حمد از بلاغت کامل برخوردار نیست و در آن مطالب تکراری وجود دارد و می توان نه تنها همانند این سوره، بلکه بهتر از آن را آورد. در این نشریه چنین آمده است: (چه نیکوست سخن برخی از منکران اعجاز قرآن که گفته اند: اگر مؤلف قرآن به جای سوره حمد گفته بود: (الحمد للرحمن ربّ الاکوان الملک الدیّان لک العبادة و بک المستعان اهدنا صراط الایمان) با کمال اختصار مطلب را ادا کرده، در عین حال، همه محتوای سوره حمد را گردآورده، از ضعف تألیف و مطالب زاید رهایی یافته و از قافیه های پست، مانند رحیم و نستعین خارج شده بود).[3] نخست باید یادآور شویم که آیه شریف (بسم اللّه الرحمن الرحیم) بدون هیچ اختلاف نظری یکی از آیات سوره حمد است و در آن نکات بسیار شگرف و مهمی وجود دارد و نویسنده مقاله (حسن الایجاز) از آن غفلت کرده و به آن نپرداخته است. ما از آن صرف نظر می کنیم و به بررسی آیات دیگر می پردازیم. 1. در جمله اول تنها هنر نویسنده تبدیل واژه (للّه ) به (الرحمن) است؛ به توهّم آنکه نیازی به ذکر اللّه نیست و با گذاردن واژه الرحمن به جای واژه (للّه ) رعایت اختصار شده است و همه آن مطالبی که واژه اللّه و واژه های الرحمن و الرحیم در آیه سوم بر آن دلالت می کند، در این تعبیر کوتاه گنجانده می شود؛ در حالی که با این تبدیل، نکاتی از دست رفته است: نخست آنکه آیه در صدد است بیان اختصاص همه ستایش ها به خداوند است و علاوه بر آن، دلیل و علت آن ستایش ها را نیز بیان می کند و بر این اساس، ضرورت دارد که هم واژه (اللّه ) مطرح شود و هم در ادامه، (رحمن و رحیم) به عنوان دو وصف خداوند در این مقام ذکر شود. از سوی دیگر، کسانی که به ستایش موجودی می پردازند، یا به سبب کمال ها و امتیازهای شخصی آن موجود است، یا برای سپاسگزاری از نعمت هایی است که به آنان داده یا به امید نعمت ها و موهبت ها و یا از ترس مجازات های آینده او است و واژه (اللّه ) به انگیزه نخست اشاره دارد. (رب العالمین) دومین انگیزه، (الرحمن الرحیم) انگیزه سوم و (مالک یوم الدین) انگیزه چهارم را مد نظر دارد؛ با این بیان، این آیات متذکر می شوند که با هر انگیزه و علتی که انسان بخواهد موجودی را ستایش کند، باید خدا را ستایش کند؛ و همه ستایش ها به خدا اختصاص دهد. با این بیان، ارتباط مستحکم این آیه با آیات بعدی نیز روشن می شود؛ در صورتی که با تبدیل واژه اللّه به الرحمن، ارتباط روشنی بین جمله الحمد للرحمن و عبارت رب! الاکوان وجود ندارد. 2. در قسمت دوم نیز نویسنده فقط کلمه (العالمین) را به (الاکوان) تبدیل کرده است. خواننده بصیر، با اندکی تأمل درمی یابد که بین وصف (رب العالمین) با جمله (الحمدللّه ) و وصف (الرحمن الرحیم) تناسب کامل وجود دارد. به علاوه، واژه (العالمین) بر وجود عوالم متعدد و موجودات دارای شعور دلالت دارد که از واژه اکوان استفاده نمی شود. 3. (الرحمن الرحیم)؛ نویسنده (حسن الایجاز) چنین پنداشته است که تعبیر الحمد للرحمن مفاد (الرحمن الرحیم) را در بردارد؛ غافل از آنکه (رحمن) بر سعه رحمت الهی و شمول آن نسبت به همه انسان ها یا موجودات دلالت دارد و (رحیم)، رحمت دایمی و جاودانه خداوند را که ویژه نیکوکاران است بیان می کند؛ و از سوی دیگر، با واژه رحیم (رحمت خاصه) زمینه مطرح شدن وصف (مالک یوم الدین) را فراهم می سازد و از این رو حتی با وجود این دو وصف در آیه اول (بسم اللّه الرحمن الرحیم) تکرار آن دو وصف، در اینجا ضرورت داشته است. 4. در ادامه، نویسنده به نظر خود خواسته است وصف (مالک یوم الدین) را با کلماتی کوتاه تر ادا کند؛ از این رو، واژه (الملک الدّیّان) را به جای آن گذارده؛ ولی در اثر این تبدیل، نکات مهمی از دست رفته است؛ توضیح آن که این سوره در صدد تعلیم و تلقین اصول معارف الهی به انسان است. در آیات قبل با ذکر اسم خاص، یعنی عَلَم شخصی خدا (اللّه ) و سه صفت از اوصاف او، به معرفی اولین اصل اعتقادی یعنی (توحید) پرداخته است و از اختصاص ستایش ها به خداوند سخن به میان آورده است. آیه (مالک یوم الدین) دومین اصل، یعنی (معاد) را مطرح و در آیات بعد، ضمن نتیجه گیری از آیات قبل، مسأله (نبوت) را که سومین اصل اعتقادی اسلام است بیان می کند؛ ولی تعبیر (الملک الدیان) صرفا دو صفت دیگر از اوصاف خدا را یادآور می شود؛ رابطه این آیه با آیه بعد، نیز نکته مهمی است که باید به آن توجه شود. مالکیت انحصاری خداوند نسبت به روز جزا، زمینه را فراهم می سازد که بنده، عبادت را تنها برای خدا انجام دهد و در این مسیر، فقط از او کمک بخواهد و سر تسلیم در پیشگاه خدا فرود آورد. 5. نویسنده به جای آیه شریف (ایاک نعبد و ایاک نستعین)، جمله (لک العبادة و بک المستعان) را گذارده است. نه تنها مختصرتر از آیه شریف نیست، بلکه یک حرف بیشتر دارد. نکات دیگری در باب جمع آوردن (نعبد) و (نستعین) و تکرار (ایاک) وجود دارد که در کتاب های تفسیری به آن پرداخته شده و از آن صرف نظر می شود. 6. جمله (اهدنا صراط الایمان) که به جای (اهدنا الصراط المستقیم) گذارده شده نیز در مقایسه، از محتوای کمتری برخوردار است. علاوه بر اینکه (الصراط المستقیم) نسبت به (صراط الایمان) فراگیرتر است. نویسنده، از همانند آوری ادامه آیات خودداری کرده است و چنان پنداشته که تعبیر (صراط الایمان) در بردارنده مفاد آیه بعد است؛ در صورتی که در آیات بعد، قدم به قدم سالک و بنده را به سوی خدا و مسیر درست وصول به قرب الهی رهنمون می شود؛ به علاوه از جهت تربیتی ارائه الگو و اسوه و هشدار دادن نسبت به الگوهای انحرافی و مسیرهای نادرست، نقش چشم گیری در تعلیم و تربیت و رشد و پیشرفت فرد دارد و این نکات تنها باعبارت (اهدنا صراط الایمان) به هیچ وجه تأمین نمی شود.[4] گفتنی است از صدر اسلام تاکنون، نمونه های فراوانی از عبارت های مشابه آیات قرآن ساخته و پرداخت شده است که در نگاه مردم با ذوق و خردمندان صاحب سخن، نقص و ضعف آن بسیار مشهود و محسوس است. چنان که در برابر آیه شریفه: (وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ)[5] گفته شده است: (قَتلُ البعضِ احیاءٌ لِلْجَمیع)!! ؛ (اَکثروا القتلَ لیَقِلُّ القتل)!![6]. و یا در برابر آیه شریفه: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ)[7] . برخی گفته اند: (یا ایها العاقلون لا تقتلوا الذین یلونکم من المخالفین و لیجدوا فیکم رحمة و الانسانیة و اعلمو اَنَّ اللّه مع العادلین)!! بنا بر آنچه گفته شد قرآن تنها با اسلوب لفظی خود تحدی نمی کند بلکه سبک خاص قرآن در بیان حقایق و واقعیت ها، محدود در وزن و قافیه خاص نیست در حالی که زیبایی های نظم و نثر و بدایع و لطایف را در خود داراست، این ویژگی قرآن در سطح عالی، در سایر کتاب های بشری و حتی کتاب های آسمانی دیده نمی شود. به طوری که خود پیامبر که حامل وحی است همانند آن را نیاورده است و حتی کلمات و احادیث قدسی خداوند متعال نیز با آیات قرآن متفاوت است.[8] منابع [1] ر.ک: سبحانی، جعفر، الهیات، ج 2، ص 145، طبع دوم ؛ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 2، ص 125. [2] رضی موسوی، شریف محمد، همان، حکمت 455. [3] ظاهر، نصیرالدین حسن، الایجاز فی ابطال الاعجاز، الامریکانیة مصربولاق، المطبعة الانکلیزیة، 1912. [4] برای پی بردن به نکات دیگری که در آخرین آیه سوره نهفته است به تفاسیر سوره حمد و کتب سرّ الصلوة رجوع کنید. [5] بقره 2، آیه 179. [6] ر.ک: معرفت، محمدهادی، التمهید، ج 5، ص 60. [7] توبه 9، آیه 32. [8] ر.ک: الف. طباطبائی، محمد حسین، قرآن در اسلام، ص 118؛ ب. خویی، ابوالقاسم، ترجمه البیان، بخش اعجاز قرآن؛ ج. سیوطی، الاتقان، ج 1، ص 372.
عنوان سوال:

منطقی بودن تحدّی قرآن را توضیح دهید؟


پاسخ:

در این باره باید دانست؛ مسأله تحدی تنها در قالب الفاظ و زیبایی های شعر خلاصه نمی شود بلکه می توان گفت: اساس این تحدی در مورد حقایق جهان هستی و وقایع تاریخ پیامبران و دقایق هدایت انسان است که قرآن آن را بیان نموده و در قالبی بی نظیر ارائه نموده، قالبی که از یک سو نثر است و محدودیت قافیه و ردیف را ندارد و از سوی دیگر همانند نظم است و از زیبایی و روانی و آهنگ پذیری برخوردار است و از ملال آوری متن ساده به دور است.
قرآن مجید به بیان موضوعات فراوانی پرداخته است؛ بهترین و جالب ترین حقایق را به بشر ارائه داده است حقایقی که خلل، فساد و بطلان هرگز بر آن راه ندارد. افزون بر آن حلاوت و طراوت موجود در قرآن آمیزه ای را فراهم آورده که بشر از خلق چنین اثر شگفت و ژرفی، ناتوان و عاجز می باشد.
به عبارتی اعجاز قرآن در چهار ویژگی و امتیاز، تجلی یافته:
1. فصاحت الفاظ و زیبایی عبارات،
2. بلاغت معانی و بلندی مفاهیم،
3. شگفت انگیزی نظم و تألیف موضوعات،
4. بی نظیری اسلوب و سبک.
اجتماع عوامل چهارگانه فوق است که تأثیر در نفوس، لذت تلاوت، نرمی دل و شرح صدر را برای بشر به ارمغان آورده است. و به تعبیر استاد مطهری؛ بشر از خلق این هندسه بی نظیر موجود در قرآن ناتوان است.[1]
اما آثار و اشعار شاعران هر یک در جهتی بر دیگری برتری دارند.
به طور مثال حافظ در غزل عرفانی بسیار عالی شعر می سراید:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
فردوسی در حماسه سرایی گوی سبقت را ربوده است:
که گفتت برو دست رستم ببند
نبندد مرا دست چرخ بلند
سعدی در پند و موعظه اوج می گیرد:
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه می کنی نمانده بسی
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد زپس تو پیش فرست
و مولوی در تمثیل عرفانی چیره دست است:
بشنو از نی چون حکایت می کند
وزجدایی ها شکایت می کند
از نیستان تا مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا که گویم شرح درد اشتیاق
از این چند نمونه شعر شاعران حکیم و زبردست فارسی زبان به خوبی می توان فهمید که هر شاعر در یک بعد و در یک میدان گوی سبقت را ربوده و بر دیگران برتری یافته است؛ به همین جهت، مقایسه هیچ یک با دیگری درست نیست و نمی توان گفت: حافظ برتر از فردوسی یا سعدی بهتر از مولوی می سراید و هم از این رو است که وقتی از امیرمؤمنان علیه السلام می پرسند: بهترین و بالاترین شاعر عرب کیست؟ می فرماید: (انّ القوم لم یَجروا فی حَلبَةٍ تُعرَفُ الغایَةُ عِندَ قَصَبتَها فانْ کانَ وَلا بُدَّ فالمَلِکُ الضِّلیلُ)؛ (راستی که این شاعران در یک میدان اسب نتاخته اند تا معلوم شود کدام یک گوی سبقت ربوده اند. اگر ناچار باید اظهار نظری کرد، پادشاه تبه کار [امرؤالقیس که ملک الشعرای عرب بود] بر دیگران مقدم است).[2]
بنابراین می توان نتیجه گرفت برای هماوردی میان صاحبان سخن و یا شاعران لازم است در میدانی همچون قرآن، وارد شوند و متنی آماده کنند که بیانگر حقایق و اسرار جهان هستی، اخلاق، احکام و تاریخ باشد و با نظم و آهنگ موزون ارائه شود. در این صورت برای هر داور با انصاف و صاحب فن بدون تعصب، تفاوت دو متن مشهود و محسوس خواهد بود.
در این باره به چند نمونه که ادعای هماوردی داشته اند اشاره می شود:
در سال 1912 میلادی چاپخانه ای انگلیسی آمریکایی در بولاق مصر، در نقد و ردّ اعجاز قرآن نشریه ای منتشر و در آن ادعا کرد که سوره حمد از بلاغت کامل برخوردار نیست و در آن مطالب تکراری وجود دارد و می توان نه تنها همانند این سوره، بلکه بهتر از آن را آورد. در این نشریه چنین آمده است:
(چه نیکوست سخن برخی از منکران اعجاز قرآن که گفته اند: اگر مؤلف قرآن به جای سوره حمد گفته بود: (الحمد للرحمن ربّ الاکوان الملک الدیّان لک العبادة و بک المستعان اهدنا صراط الایمان) با کمال اختصار مطلب را ادا کرده، در عین حال، همه محتوای سوره حمد را گردآورده، از ضعف تألیف و مطالب زاید رهایی یافته و از قافیه های پست، مانند رحیم و نستعین خارج شده بود).[3]
نخست باید یادآور شویم که آیه شریف (بسم اللّه الرحمن الرحیم) بدون هیچ اختلاف نظری یکی از آیات سوره حمد است و در آن نکات بسیار شگرف و مهمی وجود دارد و نویسنده مقاله (حسن الایجاز) از آن غفلت کرده و به آن نپرداخته است. ما از آن صرف نظر می کنیم و به بررسی آیات دیگر می پردازیم.

1. در جمله اول تنها هنر نویسنده تبدیل واژه (للّه ) به (الرحمن) است؛ به توهّم آنکه نیازی به ذکر اللّه نیست و با گذاردن واژه الرحمن به جای واژه (للّه ) رعایت اختصار شده است و همه آن مطالبی که واژه اللّه و واژه های الرحمن و الرحیم در آیه سوم بر آن دلالت می کند، در این تعبیر کوتاه گنجانده می شود؛ در حالی که با این تبدیل، نکاتی از دست رفته است: نخست آنکه آیه در صدد است بیان اختصاص همه ستایش ها به خداوند است و علاوه بر آن، دلیل و علت آن ستایش ها را نیز بیان می کند و بر این اساس، ضرورت دارد که هم واژه (اللّه ) مطرح شود و هم در ادامه، (رحمن و رحیم) به عنوان دو وصف خداوند در این مقام ذکر شود.
از سوی دیگر، کسانی که به ستایش موجودی می پردازند، یا به سبب کمال ها و امتیازهای شخصی آن موجود است، یا برای سپاسگزاری از نعمت هایی است که به آنان داده یا به امید نعمت ها و موهبت ها و یا از ترس مجازات های آینده او است و واژه (اللّه ) به انگیزه نخست اشاره دارد. (رب العالمین) دومین انگیزه، (الرحمن الرحیم) انگیزه سوم و (مالک یوم الدین) انگیزه چهارم را مد نظر دارد؛ با این بیان، این آیات متذکر می شوند که با هر انگیزه و علتی که انسان بخواهد موجودی را ستایش کند، باید خدا را ستایش کند؛ و همه ستایش ها به خدا اختصاص دهد.
با این بیان، ارتباط مستحکم این آیه با آیات بعدی نیز روشن می شود؛ در صورتی که با تبدیل واژه اللّه به الرحمن، ارتباط روشنی بین جمله الحمد للرحمن و عبارت رب! الاکوان وجود ندارد.

2. در قسمت دوم نیز نویسنده فقط کلمه (العالمین) را به (الاکوان) تبدیل کرده است. خواننده بصیر، با اندکی تأمل درمی یابد که بین وصف (رب العالمین) با جمله (الحمدللّه ) و وصف (الرحمن الرحیم) تناسب کامل وجود دارد. به علاوه، واژه (العالمین) بر وجود عوالم متعدد و موجودات دارای شعور دلالت دارد که از واژه اکوان استفاده نمی شود.

3. (الرحمن الرحیم)؛ نویسنده (حسن الایجاز) چنین پنداشته است که تعبیر الحمد للرحمن مفاد (الرحمن الرحیم) را در بردارد؛ غافل از آنکه (رحمن) بر سعه رحمت الهی و شمول آن نسبت به همه انسان ها یا موجودات دلالت دارد و (رحیم)، رحمت دایمی و جاودانه خداوند را که ویژه نیکوکاران است بیان می کند؛ و از سوی دیگر، با واژه رحیم (رحمت خاصه) زمینه مطرح شدن وصف (مالک یوم الدین) را فراهم می سازد و از این رو حتی با وجود این دو وصف در آیه اول (بسم اللّه الرحمن الرحیم) تکرار آن دو وصف، در اینجا ضرورت داشته است.

4. در ادامه، نویسنده به نظر خود خواسته است وصف (مالک یوم الدین) را با کلماتی کوتاه تر ادا کند؛ از این رو، واژه (الملک الدّیّان) را به جای آن گذارده؛ ولی در اثر این تبدیل، نکات مهمی از دست رفته است؛ توضیح آن که این سوره در صدد تعلیم و تلقین اصول معارف الهی به انسان است. در آیات قبل با ذکر اسم خاص، یعنی عَلَم شخصی خدا (اللّه ) و سه صفت از اوصاف او، به معرفی اولین اصل اعتقادی یعنی (توحید) پرداخته است و از اختصاص ستایش ها به خداوند سخن به میان آورده است. آیه (مالک یوم الدین) دومین اصل، یعنی (معاد) را مطرح و در آیات بعد، ضمن نتیجه گیری از آیات قبل، مسأله (نبوت) را که سومین اصل اعتقادی اسلام است بیان می کند؛ ولی تعبیر (الملک الدیان) صرفا دو صفت دیگر از اوصاف خدا را یادآور می شود؛ رابطه این آیه با آیه بعد، نیز نکته مهمی است که باید به آن توجه شود. مالکیت انحصاری خداوند نسبت به روز جزا، زمینه را فراهم می سازد که بنده، عبادت را تنها برای خدا انجام دهد و در این مسیر، فقط از او کمک بخواهد و سر تسلیم در پیشگاه خدا فرود آورد.

5. نویسنده به جای آیه شریف (ایاک نعبد و ایاک نستعین)، جمله (لک العبادة و بک المستعان) را گذارده است. نه تنها مختصرتر از آیه شریف نیست، بلکه یک حرف بیشتر دارد.
نکات دیگری در باب جمع آوردن (نعبد) و (نستعین) و تکرار (ایاک) وجود دارد که در کتاب های تفسیری به آن پرداخته شده و از آن صرف نظر می شود.

6. جمله (اهدنا صراط الایمان) که به جای (اهدنا الصراط المستقیم) گذارده شده نیز در مقایسه، از محتوای کمتری برخوردار است. علاوه بر اینکه (الصراط المستقیم) نسبت به (صراط الایمان) فراگیرتر است.
نویسنده، از همانند آوری ادامه آیات خودداری کرده است و چنان پنداشته که تعبیر (صراط الایمان) در بردارنده مفاد آیه بعد است؛ در صورتی که در آیات بعد، قدم به قدم سالک و بنده را به سوی خدا و مسیر درست وصول به قرب الهی رهنمون می شود؛ به علاوه از جهت تربیتی ارائه الگو و اسوه و هشدار دادن نسبت به الگوهای انحرافی و مسیرهای نادرست، نقش چشم گیری در تعلیم و تربیت و رشد و پیشرفت فرد دارد و این نکات تنها باعبارت (اهدنا صراط الایمان) به هیچ وجه تأمین نمی شود.[4]
گفتنی است از صدر اسلام تاکنون، نمونه های فراوانی از عبارت های مشابه آیات قرآن ساخته و پرداخت شده است که در نگاه مردم با ذوق و خردمندان صاحب سخن، نقص و ضعف آن بسیار مشهود و محسوس است.
چنان که در برابر آیه شریفه: (وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ)[5] گفته شده است: (قَتلُ البعضِ احیاءٌ لِلْجَمیع)!! ؛ (اَکثروا القتلَ لیَقِلُّ القتل)!![6].
و یا در برابر آیه شریفه: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ)[7] .
برخی گفته اند: (یا ایها العاقلون لا تقتلوا الذین یلونکم من المخالفین و لیجدوا فیکم رحمة و الانسانیة و اعلمو اَنَّ اللّه مع العادلین)!!
بنا بر آنچه گفته شد قرآن تنها با اسلوب لفظی خود تحدی نمی کند بلکه سبک خاص قرآن در بیان حقایق و واقعیت ها، محدود در وزن و قافیه خاص نیست در حالی که زیبایی های نظم و نثر و بدایع و لطایف را در خود داراست، این ویژگی قرآن در سطح عالی، در سایر کتاب های بشری و حتی کتاب های آسمانی دیده نمی شود. به طوری که خود پیامبر که حامل وحی است همانند آن را نیاورده است و حتی کلمات و احادیث قدسی خداوند متعال نیز با آیات قرآن متفاوت است.[8]
منابع
[1] ر.ک: سبحانی، جعفر، الهیات، ج 2، ص 145، طبع دوم ؛ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 2، ص 125.
[2] رضی موسوی، شریف محمد، همان، حکمت 455.
[3] ظاهر، نصیرالدین حسن، الایجاز فی ابطال الاعجاز، الامریکانیة مصربولاق، المطبعة الانکلیزیة، 1912.
[4] برای پی بردن به نکات دیگری که در آخرین آیه سوره نهفته است به تفاسیر سوره حمد و کتب سرّ الصلوة رجوع کنید.
[5] بقره 2، آیه 179.
[6] ر.ک: معرفت، محمدهادی، التمهید، ج 5، ص 60.
[7] توبه 9، آیه 32.
[8] ر.ک:
الف. طباطبائی، محمد حسین، قرآن در اسلام، ص 118؛
ب. خویی، ابوالقاسم، ترجمه البیان، بخش اعجاز قرآن؛
ج. سیوطی، الاتقان، ج 1، ص 372.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین