مسأله تحدی تنها در قالب الفاظ و زیباییهای شعر خلاصه نمیشود بلکه میتوان گفت: اساس این تحدی در مورد حقایق جهان هستی و وقایع تاریخ پیامبران و دقایق هدایت انسان است که قرآن آن را بیان نموده و در قالبی بینظیر ارائه نموده، قالبی که از یک سو نثر است و محدودیت قافیه و ردیف را ندارد و از سوی دیگر همانند نظم است و از زیبایی و روانی و آهنگ پذیری برخوردار است و از ملال آوری متن ساده به دوراست. <BR/> قرآن مجید به بیان موضوعات فراوانی پرداخته است؛ بهترین و جالبترین حقایق را به بشر ارائه داده است حقایقی که خلل، فساد و بطلان هرگز بر آن راه ندارد. افزون بر آن حلاوت و طراوت موجود در قرآن آمیزهای را فراهم آورده که بشر از خلق چنین اثر شگفت و ژرفی، ناتوان و عاجز میباشد. به عبارتی اعجاز قرآن در چهار ویژگی و امتیاز، تجلی یافته:<BR/> 1. فصاحت الفاظ و زیبایی عبارات،<BR/> 2. بلاغت معانی و بلندی مفاهیم،<BR/> 3. شگفت انگیزی نظم و تألیف موضوعات،<BR/> 4. بینظیری اسلوب و سبک.<BR/> اجتماع عوامل چهارگانه فوق است که تأثیر در نفوس، لذت تلاوت، نرمی دل و شرح صدر را برای بشر به ارمغان آورده است. و به تعبیر استاد مطهری بشر از خلق این هندسه بی نظیر موجود در قرآن ناتوان است.1<BR/> اما آثار و اشعار شاعران هر یک در جهتی بر دیگری برتری دارند.<BR/> به طور مثال حافظ در غزل عرفانی بسیار عالی شعر میسراید:<BR/> مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو<BR/>یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو<BR/> فردوسی در حماسه سرایی گوی سبقت را ربوده است:<BR/> که گفتت برو دست رستم ببند<BR/>نبندد مرا دست چرخ بلند<BR/> سعدی در پند و موعظه اوج میگیرد:<BR/> هر دم از عمر میرود نفسی<BR/>چون نگه میکنی نمانده بسی<BR/> برگ عیشی به گور خویش فرست<BR/>کس نیارد زپس تو پیش فرست<BR/> و مولوی در تمثیل عرفانی چیره دست است:<BR/> بشنو از نی چون حکایت میکند<BR/>وزجداییها شکایت میکند<BR/> از نیستان تا مرا ببریدهاند<BR/>از نفیرم مرد و زن نالیده اند<BR/> سینه خواهم شرحه شرحه از فراق<BR/>تا که گویم شرح درد اشتیاق<BR/> از این چند نمونه شعر شاعران حکیم و زبردست فارسی زبان به خوبی میتوان فهمید که هر شاعر در یک بعد و در یک میدان گوی سبقت را ربوده و بر دیگران برتری یافته است؛ به همین جهت، مقایسه هیچ یک با دیگری درست نیست و نمیتوان گفت: حافظ برتر از فردوسی یا سعدی بهتر از مولوی میسراید و هم از این رو است که وقتی از امیرمؤمنان(علیهالسلام) میپرسند: بهترین و بالاترین شاعر عرب کیست؟ میفرماید: (انّ القوم لم یَجروا فی حَلبَةٍ تُعرَفُ الغایَةُ عِندَ قَصَبتَها فانْ کانَ وَلا بُدَّ فالمَلِکُ الضِّلیلُ)؛ (راستی که این شاعران در یک میدان اسب نتاختهاند تا معلوم شود کدام یک گوی سبقت ربودهاند. اگر ناچار باید اظهار نظری کرد، پادشاه تبهکار [امرؤالقیس که ملکالشعرای عرب بود ]بر دیگران مقدم است).2<BR/> بنابراین میتوان نتیجه گرفت برای هماوردی میان صاحبان سخن و یا شاعران لازم است در میدانی همچون قرآن، وارد شوند و متنی آماده کنند که بیانگر حقایق و اسرار جهان هستی، اخلاق، احکام و تاریخ باشد و با نظم و آهنگ موزون ارائه شود. در این صورت برای هر داور با انصاف و صاحب فن بدون تعصب، تفاوت دو متن مشهود و محسوس خواهد بود. در این باره به چند نمونه که ادعای هماوردی داشتهاند اشاره میشود:<BR/> در سال 1912 میلادی چاپخانهای انگلیسی - آمریکایی در بولاق مصر، در نقد و ردّ اعجاز قرآن نشریهای منتشر و در آن ادعا کرد که سوره حمد از بلاغت کامل برخوردار نیست و در آن مطالب تکراری وجود دارد و میتوان نه تنها همانند این سوره، بلکه بهتر از آن را آورد. در این نشریه چنین آمده است:<BR/> (چه نیکوست سخن برخی از منکران اعجاز قرآن که گفتهاند: اگر مؤلف قرآن به جای سوره حمد گفته بود: (الحمد للرحمن ربّ الاکوان الملک الدیّان لک العبادة و بک المستعان اهدنا صراط الایمان) با کمال اختصار مطلب را ادا کرده، در عین حال، همه محتوای سوره حمد را گردآورده، از ضعف تألیف و مطالب زاید رهایی یافته و از قافیههای پست، مانند رحیم و نستعین خارج شده بود).3<BR/> نخست باید یادآور شویم که آیه شریف (بسم اللَّه الرحمن الرحیم) بدون هیچ اختلاف نظری یکی از آیات سوره حمد است و در آن نکات بسیار شگرف و مهمی وجود دارد و نویسنده مقاله (حسن الایجاز) از آن غفلت کرده و به آن نپرداخته است. ما از آن صرفنظر میکنیم و به بررسی آیات دیگر میپردازیم.<BR/> 1. در جمله اول تنها هنر نویسنده تبدیل واژه (للَّه) به (الرحمن) است؛ به توهّم آنکه نیازی به ذکر اللَّه نیست و با گذاردن واژه الرحمن به جای واژه (للَّه) رعایت اختصار شده است و همه آن مطالبی که واژه اللَّه و واژههای الرحمن و الرحیم در آیه سوم بر آن دلالت میکند، در این تعبیر کوتاه گنجانده میشود؛ در حالی که با این تبدیل، نکاتی از دست رفته است: نخست آنکه آیه در صدد است بیان اختصاص همه ستایشها به خداوند است و علاوه بر آن، دلیل و علت آن ستایشها را نیز بیان میکند و بر این اساس، ضرورت دارد که هم واژه (اللَّه) مطرح شود و هم در ادامه، (رحمن و رحیم) به عنوان دو وصف خداوند در این مقام ذکر شود.<BR/> از سوی دیگر، کسانی که به ستایش موجودی میپردازند، یا به سبب کمالها و امتیازهای شخصی آن موجود است، یا برای سپاسگزاری از نعمتهایی است که به آنان داده یا به امید نعمتها و موهبتها و یا از ترس مجازاتهای آینده او است و واژه (اللَّه) به انگیزه نخست اشاره دارد. (رب العالمین) دومین انگیزه، (الرحمن الرحیم) انگیزه سوم و (مالک یوم الدین) انگیزه چهارم را مد نظر دارد؛ با این بیان، این آیات متذکر میشوند که با هر انگیزه و علتی که انسان بخواهد موجودی را ستایش کند، باید خدا را ستایش کند؛ و همه ستایشها به خدا اختصاص دهد.<BR/> با این بیان، ارتباط مستحکم این آیه با آیات بعدی نیز روشن میشود؛ در صورتی که با تبدیل واژه اللَّه به الرحمن، ارتباط روشنی بین جمله الحمد للرحمن و عبارت رب! الاکوان وجود ندارد.<BR/> 2. در قسمت دوم نیز نویسنده فقط کلمه (العالمین) را به (الاکوان) تبدیل کرده است. خواننده بصیر با اندکی تأمل درمییابد که بین وصف (رب العالمین) با جمله (الحمدللَّه) و وصف (الرحمن الرحیم) تناسب کامل وجود دارد. به علاوه، واژه العالمین بر وجود عوالم متعدد و موجودات دارای شعور دلالت دارد که از واژه اکوان استفاده نمیشود.<BR/> 3. (الرحمن الرحیم)؛ نویسنده (حسن الایجاز) چنین پنداشته است که تعبیر الحمد للرحمن مفاد (الرحمن الرحیم) را در بردارد؛ غافل از آنکه (رحمن) بر سعه رحمت الهی و شمول آن نسبت به همه انسانها یا موجودات دلالت دارد و (رحیم)، رحمت دایمی و جاودانه خداوند را که ویژه نیکوکاران است بیان میکند؛ و از سوی دیگر، با واژه رحیم (رحمت خاصه) زمینه مطرح شدن وصف (مالک یومالدین) را فراهم میسازد و از این رو حتی با وجود این دو وصف در آیه اول (بسم اللَّه الرحمن الرحیم) تکرار آن دو وصف، در اینجا ضرورت داشته است.<BR/> 4. در ادامه، نویسنده به نظر خود خواسته است وصف (مالک یوم الدین) را با کلماتی کوتاهتر ادا کند؛ از این رو، واژه (الملک الدّیّان) را به جای آن گذارده؛ ولی در اثر این تبدیل، نکات مهمی از دست رفته است؛ توضیح آن که این سوره در صدد تعلیم و تلقین اصول معارف الهی به انسان است. در آیات قبل با ذکر اسم خاص، یعنی عَلَم شخصی خدا (اللَّه) و سه صفت از اوصاف او، به معرفی اولین اصل اعتقادی یعنی (توحید) پرداخته است و از اختصاص ستایشها به خداوند سخن به میان آورده است.<BR/> آیه (مالک یوم الدین) دومین اصل، یعنی (معاد) را مطرح و در آیات بعد، ضمن نتیجهگیری از آیات قبل، مسأله (نبوت) را که سومین اصل اعتقادی اسلام است بیان میکند؛ ولی تعبیر (الملک الدیان) صرفاً دو صفت دیگر از اوصاف خدا را یادآور میشود؛ رابطه این آیه با آیه بعد، نیز نکته مهمی است که باید به آن توجه شود. مالکیت انحصاری خداوند نسبت به روز جزا، زمینه را فراهم میسازد که بنده، عبادت را تنها برای خدا انجام دهد و در این مسیر، فقط از او کمک بخواهد و سر تسلیم در پیشگاه خدا فرود اورد.<BR/> 5. نویسنده به جای آیه شریف (ایاک نعبد و ایاک نستعین)، جمله (لک العبادة و بک المستعان) را گذارده است. نه تنها مختصرتر از آیه شریف نیست، بلکه یک حرف بیشتر دارد.<BR/> نکات دیگری در باب جمع آوردن (نعبد) و (نستعین) و تکرار (ایاک) وجود دارد که در کتابهای تفسیری به آن پرداخته شده و از آن صرف نظر میشود.<BR/> 6. جمله (اهدنا صراط الایمان) که به جای (اهدنا الصراط المستقیم) گذارده شده نیز در مقایسه، از محتوای کمتری برخوردار است. علاوه بر اینکه (الصراط المستقیم) نسبت به (صراط الایمان) فراگیرتر است.<BR/> نویسنده، از همانند آوری ادامه آیات خودداری کرده است و چنان پنداشته که تعبیر (صراط الایمان) در بردارنده مفاد آیه بعد است؛ در صورتی که در آیات بعد، قدم به قدم سالک و بنده را به سوی خدا و مسیر درست وصول به قرب الهی رهنمون میشود؛ به علاوه از جهت تربیتی ارائه الگو و اسوه و هشدار دادن نسبت به الگوهای انحرافی و مسیرهای نادرست، نقش چشمگیری در تعلیم و تربیت و رشد و پیشرفت فرد دارد و این نکات تنها با عبارت (اهدنا صراط الایمان) به هیچ وجه تأمین نمیشود.4<BR/> گفتنی است از صدر اسلام تاکنون، نمونههای فراوانی از عبارتهای مشابه آیات قرآن ساخته و پرداخت شده است که در نگاه مردم با ذوق و خردمندان صاحب سخن، نقص و ضعف آن بسیار مشهود و محسوس است. چنان که در برابر آیه شریفه (وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ)5 گفته شده است (قَتلُ البعضِ احیاءٌ لِلْجَمیع)!! ؛ (اَکثروا القتلَ لیَقِلُّ القتل)!!6<BR/> و یا در برابر آیه شریفه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ).7<BR/> برخی گفتهاند: (یا ایها العاقلون لا تقتلوا الذین یلونکم من المخالفین و لیجدوا فیکم رحمة و الانسانیة و اعلمو اَنَّ اللَّه مع العادلین)!!<BR/> بنا بر آنچه گفته شد قرآن تنها با اسلوب لفظی خود تحدی نمیکند بلکه سبک خاص قرآن در بیان حقایق و واقعیتها، محدود در وزن و قافیه خاص نیست در حالی که زیباییهای نظم و نثر و بدایع و لطایف را در خود داراست، این ویژگی قرآن در سطح عالی، در سایر کتابهای بشری و حتی کتابهای آسمانی دیده نمیشود. بهطوری که خود پیامبر که حامل وحی است همانند آن را نیاورده است و حتی کلمات و احادیث قدسی خداوند متعال نیز با آیات قرآن متفاوت است.8<BR/> ---------------------- پی نوشت ها: <BR/> 1 ر. ک: سبحانی ، جعفر، الهیات ، ج 2، ص 145 طبع دوم ؛ مطهری ، مرتضی ، مجموعه آثار، ج 2، ص 125.<BR/> 2 رضی موسوی، شریف محمد، همان، حکمت 455.<BR/> 3 ظاهر، نصیرالدین حسن، الایجاز فی ابطال الاعجاز، چ 1، الامریکانیة مصر(بولاق)، المطبعة الانکلیزیة، 1912.<BR/> 4 برای پی بردن به نکات دیگری که در آخرین آیه سوره نهفته است به تفاسیر سوره حمد و کتب سرّ الصلوة رجوع کنید.<BR/> 5 بقره (2)، آیه 179.<BR/> 6 ر.ک: معرفت، محمدهادی، التمهید، ج 5، ص 60.<BR/> 7 توبه (9)، آیه 32.<BR/> 8 ر.ک: الف. طباطبائی، محمد حسین، قرآن در اسلام، ص 118؛<BR/> ب. خویی، ابوالقاسم، ترجمه البیان، بخش اعجاز قرآن؛<BR/> ج. سیوطی، الاتقان، ج 1، ص 372. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 3/310004)
مسأله تحدی تنها در قالب الفاظ و زیباییهای شعر خلاصه نمیشود بلکه میتوان گفت: اساس این تحدی در مورد حقایق جهان هستی و وقایع تاریخ پیامبران و دقایق هدایت انسان است که قرآن آن را بیان نموده و در قالبی بینظیر ارائه نموده، قالبی که از یک سو نثر است و محدودیت قافیه و ردیف را ندارد و از سوی دیگر همانند نظم است و از زیبایی و روانی و آهنگ پذیری برخوردار است و از ملال آوری متن ساده به دوراست.
<BR/> قرآن مجید به بیان موضوعات فراوانی پرداخته است؛ بهترین و جالبترین حقایق را به بشر ارائه داده است حقایقی که خلل، فساد و بطلان هرگز بر آن راه ندارد. افزون بر آن حلاوت و طراوت موجود در قرآن آمیزهای را فراهم آورده که بشر از خلق چنین اثر شگفت و ژرفی، ناتوان و عاجز میباشد. به عبارتی اعجاز قرآن در چهار ویژگی و امتیاز، تجلی یافته:<BR/> 1. فصاحت الفاظ و زیبایی عبارات،<BR/> 2. بلاغت معانی و بلندی مفاهیم،<BR/> 3. شگفت انگیزی نظم و تألیف موضوعات،<BR/> 4. بینظیری اسلوب و سبک.<BR/> اجتماع عوامل چهارگانه فوق است که تأثیر در نفوس، لذت تلاوت، نرمی دل و شرح صدر را برای بشر به ارمغان آورده است. و به تعبیر استاد مطهری بشر از خلق این هندسه بی نظیر موجود در قرآن ناتوان است.1<BR/> اما آثار و اشعار شاعران هر یک در جهتی بر دیگری برتری دارند.<BR/> به طور مثال حافظ در غزل عرفانی بسیار عالی شعر میسراید:<BR/> مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو<BR/>یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو<BR/> فردوسی در حماسه سرایی گوی سبقت را ربوده است:<BR/> که گفتت برو دست رستم ببند<BR/>نبندد مرا دست چرخ بلند<BR/> سعدی در پند و موعظه اوج میگیرد:<BR/> هر دم از عمر میرود نفسی<BR/>چون نگه میکنی نمانده بسی<BR/> برگ عیشی به گور خویش فرست<BR/>کس نیارد زپس تو پیش فرست<BR/> و مولوی در تمثیل عرفانی چیره دست است:<BR/> بشنو از نی چون حکایت میکند<BR/>وزجداییها شکایت میکند<BR/> از نیستان تا مرا ببریدهاند<BR/>از نفیرم مرد و زن نالیده اند<BR/> سینه خواهم شرحه شرحه از فراق<BR/>تا که گویم شرح درد اشتیاق<BR/> از این چند نمونه شعر شاعران حکیم و زبردست فارسی زبان به خوبی میتوان فهمید که هر شاعر در یک بعد و در یک میدان گوی سبقت را ربوده و بر دیگران برتری یافته است؛ به همین جهت، مقایسه هیچ یک با دیگری درست نیست و نمیتوان گفت: حافظ برتر از فردوسی یا سعدی بهتر از مولوی میسراید و هم از این رو است که وقتی از امیرمؤمنان(علیهالسلام) میپرسند: بهترین و بالاترین شاعر عرب کیست؟ میفرماید: (انّ القوم لم یَجروا فی حَلبَةٍ تُعرَفُ الغایَةُ عِندَ قَصَبتَها فانْ کانَ وَلا بُدَّ فالمَلِکُ الضِّلیلُ)؛ (راستی که این شاعران در یک میدان اسب نتاختهاند تا معلوم شود کدام یک گوی سبقت ربودهاند. اگر ناچار باید اظهار نظری کرد، پادشاه تبهکار [امرؤالقیس که ملکالشعرای عرب بود ]بر دیگران مقدم است).2<BR/> بنابراین میتوان نتیجه گرفت برای هماوردی میان صاحبان سخن و یا شاعران لازم است در میدانی همچون قرآن، وارد شوند و متنی آماده کنند که بیانگر حقایق و اسرار جهان هستی، اخلاق، احکام و تاریخ باشد و با نظم و آهنگ موزون ارائه شود. در این صورت برای هر داور با انصاف و صاحب فن بدون تعصب، تفاوت دو متن مشهود و محسوس خواهد بود. در این باره به چند نمونه که ادعای هماوردی داشتهاند اشاره میشود:<BR/> در سال 1912 میلادی چاپخانهای انگلیسی - آمریکایی در بولاق مصر، در نقد و ردّ اعجاز قرآن نشریهای منتشر و در آن ادعا کرد که سوره حمد از بلاغت کامل برخوردار نیست و در آن مطالب تکراری وجود دارد و میتوان نه تنها همانند این سوره، بلکه بهتر از آن را آورد. در این نشریه چنین آمده است:<BR/> (چه نیکوست سخن برخی از منکران اعجاز قرآن که گفتهاند: اگر مؤلف قرآن به جای سوره حمد گفته بود: (الحمد للرحمن ربّ الاکوان الملک الدیّان لک العبادة و بک المستعان اهدنا صراط الایمان) با کمال اختصار مطلب را ادا کرده، در عین حال، همه محتوای سوره حمد را گردآورده، از ضعف تألیف و مطالب زاید رهایی یافته و از قافیههای پست، مانند رحیم و نستعین خارج شده بود).3<BR/> نخست باید یادآور شویم که آیه شریف (بسم اللَّه الرحمن الرحیم) بدون هیچ اختلاف نظری یکی از آیات سوره حمد است و در آن نکات بسیار شگرف و مهمی وجود دارد و نویسنده مقاله (حسن الایجاز) از آن غفلت کرده و به آن نپرداخته است. ما از آن صرفنظر میکنیم و به بررسی آیات دیگر میپردازیم.<BR/> 1. در جمله اول تنها هنر نویسنده تبدیل واژه (للَّه) به (الرحمن) است؛ به توهّم آنکه نیازی به ذکر اللَّه نیست و با گذاردن واژه الرحمن به جای واژه (للَّه) رعایت اختصار شده است و همه آن مطالبی که واژه اللَّه و واژههای الرحمن و الرحیم در آیه سوم بر آن دلالت میکند، در این تعبیر کوتاه گنجانده میشود؛ در حالی که با این تبدیل، نکاتی از دست رفته است: نخست آنکه آیه در صدد است بیان اختصاص همه ستایشها به خداوند است و علاوه بر آن، دلیل و علت آن ستایشها را نیز بیان میکند و بر این اساس، ضرورت دارد که هم واژه (اللَّه) مطرح شود و هم در ادامه، (رحمن و رحیم) به عنوان دو وصف خداوند در این مقام ذکر شود.<BR/> از سوی دیگر، کسانی که به ستایش موجودی میپردازند، یا به سبب کمالها و امتیازهای شخصی آن موجود است، یا برای سپاسگزاری از نعمتهایی است که به آنان داده یا به امید نعمتها و موهبتها و یا از ترس مجازاتهای آینده او است و واژه (اللَّه) به انگیزه نخست اشاره دارد. (رب العالمین) دومین انگیزه، (الرحمن الرحیم) انگیزه سوم و (مالک یوم الدین) انگیزه چهارم را مد نظر دارد؛ با این بیان، این آیات متذکر میشوند که با هر انگیزه و علتی که انسان بخواهد موجودی را ستایش کند، باید خدا را ستایش کند؛ و همه ستایشها به خدا اختصاص دهد.<BR/> با این بیان، ارتباط مستحکم این آیه با آیات بعدی نیز روشن میشود؛ در صورتی که با تبدیل واژه اللَّه به الرحمن، ارتباط روشنی بین جمله الحمد للرحمن و عبارت رب! الاکوان وجود ندارد.<BR/> 2. در قسمت دوم نیز نویسنده فقط کلمه (العالمین) را به (الاکوان) تبدیل کرده است. خواننده بصیر با اندکی تأمل درمییابد که بین وصف (رب العالمین) با جمله (الحمدللَّه) و وصف (الرحمن الرحیم) تناسب کامل وجود دارد. به علاوه، واژه العالمین بر وجود عوالم متعدد و موجودات دارای شعور دلالت دارد که از واژه اکوان استفاده نمیشود.<BR/> 3. (الرحمن الرحیم)؛ نویسنده (حسن الایجاز) چنین پنداشته است که تعبیر الحمد للرحمن مفاد (الرحمن الرحیم) را در بردارد؛ غافل از آنکه (رحمن) بر سعه رحمت الهی و شمول آن نسبت به همه انسانها یا موجودات دلالت دارد و (رحیم)، رحمت دایمی و جاودانه خداوند را که ویژه نیکوکاران است بیان میکند؛ و از سوی دیگر، با واژه رحیم (رحمت خاصه) زمینه مطرح شدن وصف (مالک یومالدین) را فراهم میسازد و از این رو حتی با وجود این دو وصف در آیه اول (بسم اللَّه الرحمن الرحیم) تکرار آن دو وصف، در اینجا ضرورت داشته است.<BR/> 4. در ادامه، نویسنده به نظر خود خواسته است وصف (مالک یوم الدین) را با کلماتی کوتاهتر ادا کند؛ از این رو، واژه (الملک الدّیّان) را به جای آن گذارده؛ ولی در اثر این تبدیل، نکات مهمی از دست رفته است؛ توضیح آن که این سوره در صدد تعلیم و تلقین اصول معارف الهی به انسان است. در آیات قبل با ذکر اسم خاص، یعنی عَلَم شخصی خدا (اللَّه) و سه صفت از اوصاف او، به معرفی اولین اصل اعتقادی یعنی (توحید) پرداخته است و از اختصاص ستایشها به خداوند سخن به میان آورده است.<BR/> آیه (مالک یوم الدین) دومین اصل، یعنی (معاد) را مطرح و در آیات بعد، ضمن نتیجهگیری از آیات قبل، مسأله (نبوت) را که سومین اصل اعتقادی اسلام است بیان میکند؛ ولی تعبیر (الملک الدیان) صرفاً دو صفت دیگر از اوصاف خدا را یادآور میشود؛ رابطه این آیه با آیه بعد، نیز نکته مهمی است که باید به آن توجه شود. مالکیت انحصاری خداوند نسبت به روز جزا، زمینه را فراهم میسازد که بنده، عبادت را تنها برای خدا انجام دهد و در این مسیر، فقط از او کمک بخواهد و سر تسلیم در پیشگاه خدا فرود اورد.<BR/> 5. نویسنده به جای آیه شریف (ایاک نعبد و ایاک نستعین)، جمله (لک العبادة و بک المستعان) را گذارده است. نه تنها مختصرتر از آیه شریف نیست، بلکه یک حرف بیشتر دارد.<BR/> نکات دیگری در باب جمع آوردن (نعبد) و (نستعین) و تکرار (ایاک) وجود دارد که در کتابهای تفسیری به آن پرداخته شده و از آن صرف نظر میشود.<BR/> 6. جمله (اهدنا صراط الایمان) که به جای (اهدنا الصراط المستقیم) گذارده شده نیز در مقایسه، از محتوای کمتری برخوردار است. علاوه بر اینکه (الصراط المستقیم) نسبت به (صراط الایمان) فراگیرتر است.<BR/> نویسنده، از همانند آوری ادامه آیات خودداری کرده است و چنان پنداشته که تعبیر (صراط الایمان) در بردارنده مفاد آیه بعد است؛ در صورتی که در آیات بعد، قدم به قدم سالک و بنده را به سوی خدا و مسیر درست وصول به قرب الهی رهنمون میشود؛ به علاوه از جهت تربیتی ارائه الگو و اسوه و هشدار دادن نسبت به الگوهای انحرافی و مسیرهای نادرست، نقش چشمگیری در تعلیم و تربیت و رشد و پیشرفت فرد دارد و این نکات تنها با عبارت (اهدنا صراط الایمان) به هیچ وجه تأمین نمیشود.4<BR/> گفتنی است از صدر اسلام تاکنون، نمونههای فراوانی از عبارتهای مشابه آیات قرآن ساخته و پرداخت شده است که در نگاه مردم با ذوق و خردمندان صاحب سخن، نقص و ضعف آن بسیار مشهود و محسوس است. چنان که در برابر آیه شریفه (وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ)5 گفته شده است (قَتلُ البعضِ احیاءٌ لِلْجَمیع)!! ؛ (اَکثروا القتلَ لیَقِلُّ القتل)!!6<BR/> و یا در برابر آیه شریفه (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ).7<BR/> برخی گفتهاند: (یا ایها العاقلون لا تقتلوا الذین یلونکم من المخالفین و لیجدوا فیکم رحمة و الانسانیة و اعلمو اَنَّ اللَّه مع العادلین)!!<BR/> بنا بر آنچه گفته شد قرآن تنها با اسلوب لفظی خود تحدی نمیکند بلکه سبک خاص قرآن در بیان حقایق و واقعیتها، محدود در وزن و قافیه خاص نیست در حالی که زیباییهای نظم و نثر و بدایع و لطایف را در خود داراست، این ویژگی قرآن در سطح عالی، در سایر کتابهای بشری و حتی کتابهای آسمانی دیده نمیشود. بهطوری که خود پیامبر که حامل وحی است همانند آن را نیاورده است و حتی کلمات و احادیث قدسی خداوند متعال نیز با آیات قرآن متفاوت است.8<BR/>
----------------------
پی نوشت ها:
<BR/> 1 ر. ک: سبحانی ، جعفر، الهیات ، ج 2، ص 145 طبع دوم ؛ مطهری ، مرتضی ، مجموعه آثار، ج 2، ص 125.<BR/> 2 رضی موسوی، شریف محمد، همان، حکمت 455.<BR/> 3 ظاهر، نصیرالدین حسن، الایجاز فی ابطال الاعجاز، چ 1، الامریکانیة مصر(بولاق)، المطبعة الانکلیزیة، 1912.<BR/> 4 برای پی بردن به نکات دیگری که در آخرین آیه سوره نهفته است به تفاسیر سوره حمد و کتب سرّ الصلوة رجوع کنید.<BR/> 5 بقره (2)، آیه 179.<BR/> 6 ر.ک: معرفت، محمدهادی، التمهید، ج 5، ص 60.<BR/> 7 توبه (9)، آیه 32.<BR/> 8 ر.ک: الف. طباطبائی، محمد حسین، قرآن در اسلام، ص 118؛<BR/> ب. خویی، ابوالقاسم، ترجمه البیان، بخش اعجاز قرآن؛<BR/> ج. سیوطی، الاتقان، ج 1، ص 372. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 3/310004)
- [سایر] رازو رمز تحدی قرآن چیست؟
- [سایر] چگونگی تحدی قرآن را توضیح دهید؟
- [سایر] منطقی بودن تحدّی قرآن را توضیح دهید؟
- [سایر] آیا تا کنون در مقابل تحدی قرآن , همانندی آورده اند؟
- [سایر] قرآن مرز تحدی را تا کجا دانسته است؟
- [سایر] تحدی قرآن در بی مانندی را توضیح دهید؟
- [سایر] جنبه های اعجاز و تحدی قرآن را بیان کنید؟
- [سایر] آیا در پاسخ به تحدی قرآن چیزی ارائه شده است؟
- [سایر] خداوند در آیه 23 سوره بقره فرموده است: (کسی نمیتواند سورهای همانند قرآن بیاورد). حال سؤال این است که: آیا این تحدّی باید به زبان عربی باشد تا همانند قرآن شود، یا میتوان به زبانهای دیگر نیز تحدّی کرد؟ اگر مثلاً با زبان فارسی بشود تحدّی کرد، کجای زبان فارسی همانند قرآن است؟
- [سایر] دیدگاه قرآن درباره دعوت از انسان ها به تحدی و مقابله به مثل چیست؟
- [آیت الله علوی گرگانی] فقیر میتواند برای رفتن به حجّ وزیارت ومانند اینها از سهم سبیل ا& زکاْ بگیرد، ولی اگر به مقدار خرج سالش زکاْ گرفته باشد، برای زیارت و مانند آن نمیتواند زکاْ بگیرد ولی میتواند از سهم سبیل ا& بگیرد و در این وجوه صرف نماید.
- [آیت الله نوری همدانی] ه 2283 ) اگر کسی بخواهد پولی قرض کند وربا بدهد وربا بگیرد وبه یکی از راه هائی که دربعض رساله های عملیه ذکر شده بخواهد ازربا فرار کند جایز نیست ، وزیاده ای که می گیرد بر او حلال نمی شود ، پس ربای قرضی به وجهی از وجوه حلال نیست .
- [آیت الله مظاهری] دادن قرآن به کافر مانعی ندارد مگر آنکه بیاحترامی به قرآن یا اسلام باشد.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر پدر و مادر فقیر باشند و نتوانند کاسبی کنند یا کسب مطابق شأن آنها نباشد و مراد از فقر در اینجا نتوانستن ادامه زندگی است، فرزند آنان اگر بتواند باید خرجی آنان را بدهد، اگر متکفّل نفقه آنها کسی دیگر نباشد ولو از بابت وجوه شرعیّه.
- [امام خمینی] اگر کسی بخواهد پولی قرض کند و ربا بدهد یا قرض بدهد و ربا بگیرد و به یکی از راههایی که در بعض رسالههای عملیه ذکر شده بخواهد از ربا فرار کند جایز نیست، و زیادهای که میگیرد بر او حلال نمیشود، پس ربای قرضی به وجهی از وجوه حلال نیست.
- [آیت الله بروجردی] دادن قرآن به کافر حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] باید از دادن قرآن به کافر خودداری کنند، و اگر قرآن در دست اوست در صورت امکان از او بگیرند ولی چنانچه مقصود از دادن قرآن و یا داشتن قرآن تحقیق و مطالعه در دین باشد و نیز انسان بداند که کافری که محکوم به نجاست است با دست تر قرآن را لمس نمی کند اشکالی ندارد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بیاحترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله مظاهری] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بیاحترامی به قرآن باشد باید آن را آب بکشند.
- [آیت الله سبحانی] اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بی احترامی به قرآن باشد، باید آن را آب بکشند.