آیات 2 تا 5 سوره طلاق را توضیح دهید؟
در پاسخ به این پرسش به مطالب ذیل توجه نمایید: 1- آیات فوق از امیدبخش‌ترین آیات قرآن مجید است که تلاوت آن دل را صفا و جان را نور و ضیا می‌بخشد، پرده‌های یاس و نومیدی را می‌درد، شعاعهای حیاتبخش امید را به قلب می‌تاباند، و به تمام افراد پرهیزگار با تقوا وعده نجات و حل مشکلات می‌دهد. در حدیثی از ابو ذر غفاری نقل شده که پیامبر ص فرمود: انی لا علم آیة لو اخذ بها الناس لکفتهم: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ... فما زال یقولها و یعیدها : من آیه‌ای را می‌شناسم که اگر تمام انسانها دست به دامن آن زنند برای حل مشکلات آنها کافی است، پس آیه وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ را تلاوت فرمود و بارها آن را تکرار کرد (1). در حدیث دیگری از رسول خدا ص نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: من شبهات الدنیا و من غمرات الموت و شدائد یوم القیامة: خداوندا پرهیزکاران را از شبهات دنیا و حالات سخت مرگ و شدائد روز قیامت رهایی می‌بخشد! . این بیر دلیل بر این است که گشایش امور برای اهل تقوا منحصر به دنیا نیست، بلکه قیامت را نیز شامل می‌شود. و در حدیث دیگری از همان حضرت ص آمده است: من اکثر الاستغفار جعله اللَّه له من کل هم فرجا و من کل ضیق مخرجا: هر کس بسیار استغفار کند (و لوح دل را از زنگار گناه بشوید) خدا برای او از هر اندوهی گشایشی، و از هر تنگنایی راه نجاتی قرار می‌دهد). جمعی از مفسران گفته‌اند: که نخستین آیه فوق، در باره عوف بن مالک نازل شده که از یاران پیامبر ص بود، دشمنان اسلام فرزندش را اسیر کردند، او به محضر پیامبر ص آمد و از این ماجرا و فقر و تنگدستی شکایت کرد، فرمود: تقوای را پیشه کن و شکیبا باش و بسیار ذکر لا حول و لا قوة الا باللَّه را بگو، او این کار را انجام داد، ناگهان در حالی که در خانه‌اش نشسته بوده فرزندش از در، درآمد، معلوم شد که از یک لحظه غفلت دشمن استفاده کرده و فرار نموده، و حتی شتری از دشمن را نیز با خود آورده است. (اینجا بود که آیه فوق نازل شد و از گشایش مشکل این فرد با تقوی و روزی از جایی که انتظارش را نداشت خبر داد) (3). ذکر این مطلب نیز لازم است که هرگز مفهوم آیه، این نیست که انسان تلاش و کوشش برای زندگی را به دست فراموشی بسپارد، و بگوید در خانه‌ ی‌نشینم و تقوا پیشه می‌کنم و ذکر لا حول و لا قوة الا باللَّه می‌گویم تا از آنجا که گمان ندارم به من روزی می‌رسد، نه هرگز مفهوم آیه چنین نیست، هدف تقوی و پرهیزکاری توأم با تلاش و کوشش است، اگر با این حال درها به روی انسان بسته شد خداوند گشودن آنها را تضمین فرموده است. و لذا در حدیثی می‌خوانیم که یکی از یاران امام صادق ع عمر بن مسلم مدتی خدمتش نیامد، حضرت جویای حال او شد، عرض کردند: او تجارت را ترک گفته، و رو به عبادت آورده، فرمود: وای بر او ا ما علم ان تارک الطلب لا یستجاب له‌ : آیا نمی‌داند کسی که تلاش و طلب روزی را ترک گوید دعایش مستجاب نمی‌شود. سپس افزود: جمعی از یاران رسول خدا ص وقتی آیه وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ نازل شد درها را به روی خود بستند، و رو به عبادت آوردند و گفتند: خداوند روزی ما را عهده‌دار شده! این جریان به گوش پیامبر ص رسید، کسی را نزد آنها فرستاد که چرا چنین کرده‌اید؟ گفتند: ای رسول خدا! چون خداوند روزی ما را تکفل کرده و ما مشغول عبادت شدیم، پیامبر ص فرمود: انه من فعل ذلک لم یستجب له، علیکم بالطلب! هر کس چنین کند دعایش مستجاب نمی‌شود، بر شما باد که تلاش و طلب کند تفسیر نمونه، ج‌24، ص: 238 2- نوع آسایش و گشایش هر نوع رنج و سختی به دنبال عوامل و علت های ویژه خود پدید می آید اما گفتنی است که عوامل و علت ها متعدد است برخی علت ها مادی و حاصل تلاش جسمی است و برخی علت های معنوی و حاصل صفات روحی است به طور مثال کسانی که خیرخواه دیگران هستند و به دنیا لبخند می زنند به طور معمول خیر و برکت از در و دیوار به آنان می رسد. اما کسانی که گرفته هستند و از رشد و آسایش دیگران دلگیر و خودخوری می کنند. به طور معمول زندگی بر آنها سخت می گذرد. جهت توضیح بیشتر درباره نظام مند بودن آسایش ها و سختی ها توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم: 1. عقل نیروی محاسبه، دوراندیش و عاقبت اندیش در انسان است و عاقل کسی را گویند که نسبت به بازتاب عمل و عاقبت زندگی خویش اندیشناک است. عقل بزرگترین نعمتی است که خدای تعالی به تمامی انسان ها عطا نموده و راه تقویت آن را نیز که تحصیل دانش و تجربه عملی است در اختیار ایشان قرار داده است. نیرویی که در صورت شکوفایی و کارکرد صحیح قادر است زندگی طبیعی و معنوی انسان را به صورت متعال و دلخواه سامان دهد. موفقیت و بهروزی هر کسی در گرو عقل او است و هر کس قادر است با توجه عقلانی به زندگی، به خوشبختی و سعادت مورد نظر خویش دست یابد. 2. وضعیت موفقیت آمیز زندگی برخی انسان ها حاصل تلاش و کوشش ایشان است. به فرموده قرآن کریم (و ان لیس للانسان الا ما سعی؛ آدمی جز از نتیجه سعی و کوشش خود بهره نمی گیرد) (نجم، آیه 39). و به قول شاعر: (مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد) خوشبختی و سعادت مندی در انحصار کسی نیست و هر کس قادر است با سعی و تلاش از زندگی رضایت بخشی برخوردار شود. هیچ کس مجبور نیست که سختی بکشد و زندگی نامطلوبی داشته باشد. به طور قطع کسانی که از زندگی خوبی برخوردار نیستند و به لحاظ حیات دنیوی و اخروی دچار خسران و زیانکاری می شوند، افرادی اند که در هنگام جوانی و زمانی که باید با تحصیل علم و معنویت خویش را می ساخته اند، در این زمینه دچار کم کاری گشته و از آمادگی لازم برای زندگی برخوردار نیستند. نباید تصور نماییم که خدای تعالی در میان بندگان خود تبعیض قائل شده، به برخی از آنها امکانات مادی و معنوی خوبی عطا نموده و برخی دیگر را سرگردان و گرفتار رها ساخته است، زیرا خدای متعال تمامی بندگان خویش را که ظهورات او هستند، دوست می دارد و استعداد زندگی سعادتمندانه را در فطرت تمامی آنها به ودیعت نهاده است. این خود انسانها هستند که با اختیار خود راه زندگی خویش را انتخاب می نمایند و به قدر سعی و تلاش خود از آن بهره می گیرند و هیچ کس در انتخاب نوع و کیفیت زندگی مجبور نیست. 3. یکی از سنت های الهی حاکم بر زندگی انسان سنت امتحان است و انسان در نتیجه موفقیت در امتحان های الهی است که به درجات بالاتری از انسانیت و کمال راه می یابد. در قرآن کریم می خوانیم که ابتدا خدای متعال حضرت ابراهیم(ع) را به امتحان های سختی، همچون ذبح اسماعیل(ع) آزمود و سپس مقام امامت را به آن حضرت عنایت فرمود. تمامی انسان ها خصوصا مؤمنین در معرض امتحان الهی هستند. خدای متعال ایشان را به دو صورت امتحان می نماید. آنگاه که انسان از نعمت های الهی برخوردار می شود، باید بداند که در معرض امتحان به (شکر) قرار گرفته و هنگامی که گرفتار بلا و مصیبت می گردد با (صبر) امتحان می شود. صبر و شکر هر دو در سازندگی و ارتقاء درجه انسان نقش دارند، ولی این که تحمل کدام یک آسانتر است و یا این که احتمال موفقیت در کدام یک بیشتر است، نیاز به تحقیق و تفحص دارد. شاید بتوان گفت: امتحان به شکر در مقابل نعمت های الهی بسیار دشوارتر از امتحان به صبر در قبال سختی ها و مصیبت ها است، زیرا انسان در تمام زندگی خود غرق در نعمت های الهی است و به کارگیری تمامی آنها در جهت خیر و صلاح و رضایت پروردگار بسیار دشوار است، ولی تنها گاهی در زندگی خود دچار بلا و سختی مفرط می گردد و نیاز به صبر و تحمل دارد. به طور قطع کسانی که از نعمت های فراوان الهی برخوردارند، وظیفه دشوارتری در شکرگزاری و به کارگیری آنها دارند، نسبت به کسانی که این چنین برخوردار نیستند. بسیاری از اصحاب پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در زندگی خود از برخورداری اضافی نسبت به امکانات مادی پرهیز می نمودند، آنها با انفاق اموال اضافی خود سعی در سبک نمودن تکلیف و محاسبه اعمال خود در قیامت داشته اند. 3-کّل به معنای اعتماد و تکیه بر خداست و این که انسان بر خود و نیروها و توانمندی‌های خود یا دیگران اعتمادی نداشته باشد. چون هر کس در کاری که خُبره نیست و یا توان آن را ندارد وکیل می‌گیرد. انسان در امور و شئون خود نه خُبره است و نه توانایی و قدرت انجام آن را دارد، چنان که دیگران نیز مانند او هستند و وضعیتی بهتر از او ندارند. لذا باید به یک مبدأ خبیر و قادر تکیه کند و این همان توکّل بر خداست: (ومَن یَتوکّلْ عَلی الله فهو حَسْبه؛طلاق/3 ؛ هر کس برخدا توکّل کند خدا کفایت مهمات و مشکلات او را می‌کند)؛ (حَسْبنا الله ونِعْم الوکیل؛ آل عمران/173 خدا کفایت مشکلات ما را می‌کند و او بهترین وکیل و تکیه‌گاه است)، (علی الله فلْیتوکّل المتوکّلون؛ ابراهیم/12 ؛ تکیه کنندگان باید فقط بر خدا تکیه کنند). در بیان بلند حضرت جواد الأئمه(ع) آمده است: تکیه بر خدا بهای هر متاع گران قیمت و نردبان هر مقام متعالی و متکاملی است:(ألثِّقة بِالله ثَمنْ لِکلّ غالٍ وسُلّم إلی عالٍ) (بحار 75/364) . توکّل مرزی جدا از بکارگیری اسباب مادی ندارد تا انسان بگوید: کاری که توانایی آن را دارم، خودم انجام می‌دهم و کاری که در انجام آن ناتوانانم بر خدا توکل کرده و به او واگذار می‌کنم. بلکه انسان در ریز و درشت کارهای خود ضعیف و ناتوان است و احتیاج به وکیل دارد. نه تنها در قیام خود به حول و قوه الهی نیاز دارد، در قعود و نشستن نیز محتاج به حول و قوه اوست لذا در نماز می‌گوییم: (بِحول الله و قُوته أَقوم وأَقعد) ، یعنی نه تنها در ایستادن بلکه در نشستن نیز به حول و قوه خدا اعتماد و تکیه می‌کنم. آیة الله جوادی آملی،حماسه و عرفان حقیقت توکل: همان گونه که گفته شد توکل از ماده وکالت‌به معنی سپردن کارها به خدا و اعتماد بر لطف اوست، نه به این معنی که دست از تلاش و کوشش بردارد بلکه تا آنجا در توان دارد تلاش کند و منزلگاهها را یکی بعد از دیگری با تمام توان بپیماید، اما آنچه از توان او بیرون است‌به خدا واگذارد و از الطاف جلیه و خفیه او مدد بطلبد! یکی از علمای معروف اخلاق در تفسیر توکل می‌گوید: (توکل منزلی از منزلگاههای دین و مقامی از مقامات اهل یقین است، بلکه آن از مفاهیم درجات مقربین است، از نظر مفهوم پیچیده و از نظر عمل سنگین است!) دلیل بر پیچیدگی مفهوم آن این است که توجه به عالم اسباب و اعتماد بر آنها نوعی شرک است، و از سوی دیگر بی اعتنایی به اسباب و جدایی کامل از آنها نیز نفی سنت و ایراد به شریعت است که مردم را به آنها ترغیب نموده‌). سپس می‌افزاید: (حقیقت توکلی که در شرع اسلامی آمده همان اعتماد قلبی در تمام کارها بر خدا، و صرف نظر کردن از ماسوی الله است و این منافات با تحصیل اسباب ندارد مشروط بر اینکه اسباب را در سرنوشت‌خود اصل اساسی نشمرد). و در ادامه این سخن می‌افزاید: (مفهوم توکل آن گونه که افراد نادان و احمق تصور کرده‌اند ترک فعالیت‌های جسمانی و تدبیر عقلانی نیست که این جهل محض است، و در شریعت مقدس اسلامی حرام، چرا که انسان مکلف به تحصیل معاش است از راههایی که خدا به انسان نشان داده، از زراعت، تجارت و صنعت و غیر اینها از طرق حرام... ولی با این حال خداوند دستور داده که به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق نشوند). (1) در (المحجة البیضاء) در بحث‌حقیقت توکل چنین می‌خوانیم: (توکل از درهای ایمان است، و تمام ابواب ایمان دارای سه رکن است، علم، حالت، و عمل. علم ریشه آن است، و اعمال متوکلانه میوه آن، و حالت و اخلاق درونی مصداق توکل است، سپس به شرح علمی که ریشه توکل را تشکیل می‌دهد پرداخته و نوع و مراحل توحید را که ریشه توکل است تشریح می‌کند، و بعد از بیانات طولانی به حقیقت توکل می‌رسد و آن را عبارت از اعتماد قلبی بر وکیل(که در اینجا منظور خداوند متعال است) تفسیر می‌نماید، و بعد به ثمرات این حالت درونی پرداخته و آثار توکل را در حرکات و سکنات انسانی برمی‌شمرد. کوتاه سخن اینکه: توکل مفهوم بسیار ظریف و دقیقی دارد که در عین توجه با عالم اسباب انسان را از غرق شدن در آن، و دل بستن به غیر خدا و آلودگی به شرک بازمی‌دارد. انسان باید با کمال قدرت و قوت از هر گونه وسیله مادی برای پیروز شدن بر مشکلات بهره گیرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با این حال متکی به لطف پروردگار و قدرت بی پایان او باشد، و پیروزی را از او بداند نه غیر او. در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) می‌خوانیم از جبرئیل سؤال فرمود: (ما التوکل علی الله عز و جل; توکل بر خداوند بزرگ چیست؟) عرض کرد: (العلم بان المخلوق لایضر و لاینفع و لایعطی و لایمنع و استعمال الیاس من الخلق; حقیقت توکل علم و آگاهی به این است که مخلوق نمی‌تواند زیانی برساند و نه سودی، و نه چیزی ببخشد، و نه از او بازدارد، و(دیگر) به کار بستن یاس از خلق است(یعنی همه چیز را از سوی خدا و به اذن و فرمان او بداند)). سپس فرمود: (فاذا کان العبد کذلک لم یعمل لاحد سوی الله و لم یرج و لم‌یخف سوی الله، و لم یطمع فی احد سوی الله، فهذا هو التوکل; هنگامی که بنده خدا چنین باشد، جز برای خدا عملی انجام نمی‌دهد و امید و ترسی جز به خدا ندارد، و به هیچ کس جز خدا دل نمی‌بندد، این است‌حقیقت توکل‌)! (2) در حدیث دیگری می‌خوانیم که از امام معصوم پرسیدند: توکل چیست؟ فرمود: (لاتخاف سواه; توکل این است که از غیر خدا نترسی‌). (3) از این تعبیرات به خوبی استفاده می‌شود که روح توکل انقطاع الی الله یعنی بریدن از مخلوق و پیوستن به خالق است، و آن کس که دارای این روحیه نباشد به حقیقت توکل نایل نشده است. در عین حال در روایات اسلامی شدیدا این معنی نفی شده است که مفهوم توکل، ترک استفاده از اسباب و وسایل عادی باشد. در حدیث معروفی می‌خوانیم: مرد عربی در حضور پیامبر(ص) شتر خود را رها کرد و گفت: (توکلت علی الله!) پیامبر اکرم(ص) فرمود: (اعقلها و توکل; شتر را پایبند بزن و توکل بر خدا کن‌)! (با توکل زانوی اشتر ببند). (4) در حدیث دیگری همین معنی به صورت دیگری آمده است، و آن انیکه مرد عرب از پیامبر اکرم(ص) پرسید: آیا شترم را رها کنم و توکل کنم یا پایبند بزنم و توکل کنم؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: (پایبند بزن و توکل کن‌). (5) روی همین جهت آیات قرآن و تاریخ پیامبر(ص) پر است از تعبیراتی که نشان می‌دهد مؤمنان تا آنجا که امکان دارد باید از اسباب عادی استفاده کنند، و این کار هیچ منافاتی با توکل ندارد، در یک جا می‌فرماید: (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم...; هر نیرویی را در اختیار دارید برای مقابله آماده کنید و از اسبهای ورزیده فراهم سازید تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید)! (6) قرآن در کیفیت نماز خوف در میدان جنگ می‌فرماید: (...ولیاخذوا حذرهم و اسلحتهم...; (حتی هنگامی که گروهی از مؤمنان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و گروهی در میدان مشغول نبرد) نمازگزاران باید وسایل دفاعی و سلاحهای خود را به هنگام نماز زمین نگذارند). (7) به این ترتیب حتی در حال نماز باید مراقب استفاده از اسباب عادی بود، چه رسد به حالات دیگر، بنابراین این گونه کارها هرگز با روح توکل منافات ندارد. شخص پیامبر اکرم(ص) هنگامی که می‌خواست از مکه به مدینه هجرت کند هرگز آشکارا و بدون نقشه و برنامه، با گفتن (توکلت علی الله‌) حرکت نکرد، بلکه برای اغفال دشمن از یک سو دستور داد علی(ع) در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوی دیگر شبانه به طور مخفی از مکه بیرون آمد و از سوی سوم به جای اینکه به طرف شمال یعنی به طرف مدینه حرکت کند موقتا به سوی جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزی پنهان گشت و هنگامی که دشمن مایوس شد مکه را دور زد و به طرف مدینه حرکت فرمود، در حالی که مرتبا از بیراهه می‌رفت، شبها حرکت می‌نمود و روزها مخفی بود تا به دروازه مدینه رسید. بنابراین روح توکل که تمام وجود پیامبر(ص) را پر کرده بود مانع از این نشد که از اسباب ظاهری لحظه‌ای غفلت کند. اصولا مشیت‌خداوند بر این قرار گرفته که در این جهان مردم برای رسیدن به مقصود از اسباب و وسایل موجود کمک بگیرند، همان گونه که در حدیث معروف از امام صادق(ع) آمده است: (ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسباب فجعل لکل شی‌ء سببا; اراده خداوند بر این قرار گرفته که همه چیز مطابق اسباب جریان یابد، به همین جهت‌برای هر چیزی سببی قرار داده است‌). (8) بنابراین بی اعتنایی به عالم اسباب نه تنها توکل نیست‌بلکه به معنی بی اعتنایی به سنت‌های الهی است، و این با روح توکل سازگار نیست. این سخن را با حدیثی مربوط به عصر حضرت موسی(ع) پایان می‌دهیم، در حدیث آمده است که حضرت موسی(ع) بیمار شده بود، بنی اسرائیل به عیادت او رفتند و بیماری او را تشخیص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده کنی بهبودی خواهی یافت، موسی(ع) گفت: من از هیچ دارویی بهره نمی‌گیرم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد! ولی بیماریش طولانی شد. باز به او گفتند: داروی این بیماری، معروف و مجرب است و ما با آن مداوا می‌کنیم و بهبودی می‌یابیم، باز موسی(ع) گفت: من از دارو استفاده نمی‌کنم! ولی بیماریش ادامه یافت، سرانجام خداوند به او وحی فرستاد: (و عزتی و جلالی لاابراتک حتی تتداوی بما ذکروه لک; به عزت و جلالم سوگند که بهبودی به تو نمی‌دهم مگر اینکه از دارویی که به تو گفته‌اند استفاده کنی!) موسی(ع) دستور داد آن دارو را برای او بیاورند و از آن استفاده کرد و بهبودی یافت، در این هنگام در دل موسی(ع) وسوسه‌ای پیدا شد(شاید وسوسه‌اش این بود که چرا خداوند تنها با توکل مرا رهایی نبخشید) دراین هنگام خداوند به او وحی فرستاد: (اردت ان تبطل حکمتی بتوکلک علی، فمن اودع العقاقیر منافع الاشیاء غیری; تو می‌خواهی با توکل خود حکمت و سنت مرا باطل کنی؟! مگر منافع داروها را کسی جز من در آنها قرار داده است‌)؟! (9) این حدیث‌به روشنی حقیقت توکل را بازگو می‌کند. و اگر می‌بینیم ابراهیم خلیل(ع) در برابر فرشتگان آسمان در آن لحظات سخت آتش نمرودی اظهار بی نیازی می‌کند و دست‌به دامن آنها نمی‌شود با مساله بهره‌گیری از عالم اسباب که در داستان حضرت موسی(ع) آمده است منافات ندارد، زیرا در داستان ابراهیم(ع) مساله توسل به اسباب عادی مطرح نبود بلکه نوعی استمداد از اسباب ماورای طبیعی بود و ابراهیم(ع) راضی نشد که در این مرحله از غیر خدا چیزی بخواهد(دقت کنید). آثار و پیامدهای توکل از آنجا که متوکلان کار خود را به خدا واگذار می‌کنند، همان خداوندی که قادر بر همه چیز و آگاه از همه چیز است، خداوندی که همه مشکلات برای او سهل و آسان است، نخستین اثر مثبتی که در آنها به وجود می‌آید مساله اعتماد به نفس و ایستادگی و مقاومت در برابر مشکلات است. اگر کسی خود را در میدانی در برابر دشمن تنها ببیند هر قدر نیرومند و قوی باشد به زودی روحیه خود و اعتماد به نفس را از دست می‌دهد، ولی اگر احساس کند لشکر نیرومندی شت‌سر اوست احساس توانایی و قدرت می‌کند، هر چند خودش ضعیف باشد. در احادیث اسلامی نیز به این معنی اشاره شده است، در حدیث‌حرز مانندی از امیرمؤمنان علی(ع) می‌خوانیم: (کیف اخاف و انت املی و کیف اضام و انت متکلی; چگونه بترسم در حالی که تو امید منی، و چگونه مقهور شوم در حالی که تو تکیه‌گاه من می‌باشی‌)! (10) در حدیث دیگری از امام باقر(ع) آمده است: (من توکل علی الله لایغلب، و من اعتصم بالله لایهزم; کسی که بر خدا توکل کند مغلوب نمی‌شود، و کسی که به دامن لطفش چنگ زند شکست نمی‌خورد)! (11) آری کسی که بر خدا توکل نماید احساس غنا و بی نیازی و عزت می‌کند همان‌گونه که در احادیث گذشته از امام صادق(ع) خواندیم: (ان الغنی و العز یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطنا; غنا و عزت پیوسته در حرکتند، هنگامی که به محل توکل برسند آنجا را وطن خویش قرار می‌دهند)! (12) افزون بر اینها توکل، بسیاری از صفات زشت و رذیله را مانند حرص، حسد، دنیاپرستی، بخل و تنگ‌نظری را از انسان دور می‌سازد، چرا که وقتی تکیه‌گاه انسان خداوند قادر علی الاطلاق باشد جایی برای این اوصاف رذیله وجود ندارد. هنگامی که انسان آیه شریفه و من یتوکل علی الله فهو حسبه (13) را زمزمه می‌کند، خود را سرشار از موفقیت و بی نیازی و امکانات می‌بیند، و همان گونه که در بعضی از ادعیه آمده است: (اللهم اغننی بالیقین و اکفنی بالتوکل علیک; خداوندا! مرا با یقین(به ذات پاکت) بی نیاز کن، و با توکل بر خودت همه چیز مرا کفایت فرما)! (14) از سوی چهارم توکل بر خداوند تو را امید بر دل می‌پاشد و به خاطر آن توان و استعداد انسان شکوفا می‌گردد، خستگی راه بر او چیره نمی‌شود، و در همه حال احساس آرامش می‌کند، لذا امیرمؤمنان علی(ع) در سخن کوتاه و پرمعنایی می‌فرماید: (لیس لمتوکل عناء; کسی که توکل بر خدا دارد رنج و خستگی ندارد)! (15) از سوی پنجم توکل بر خدا، هوش و قدرت تفکر را می‌افزاید و روشن‌بینی خاصی به انسان می‌دهد، زیرا قطع نظر از برکات معنوی این فضیلت اخلاقی، توکل، سبب می‌شود که انسان در برابر مشکلات دستپاچه و وحشت‌زده نشود و قدرت بر تصمیم‌گیری را حفظ کند و نزدیک‌ترین راه درمان و حل مشکل را بیابد. از این رو در حدیثی از امیرمؤمنان علی(ع) می‌خوانیم: (من توکل علی الله اضائت له الشبهات و کفی المؤونات و امن التبعات; کسی که بر خدا توکل کند تاریکی شبهات برای او روشن می‌شود، و اسباب پیروزی او فراهم می‌گردد و از مشکلات رهایی می‌یابد)! (16) توکل را می‌توان بطور کلی بر سه قسم تقسیم کرد: 1- توکل زبانی: یعنی آن توکلی که فقط با زبان گفته می‌شود توکلت علی الله (برخداتوکل کردم) این توکل از ارزش معنوی برخودار نیست. 2- توکل اعتقادی: یعنی آن توکلی که ناشی از این اعتقاد است که واقعا همه کاره خداوند تبارک و تعالی است و حقیقتا او تکیه گاه همه چیز و همه کس است با توجه به این اعتقاد توکل بر خدای تعالی می‌شود و سپس بر کاری اقدام می‌گردد این توکل از ارزش معنوی برخودار است کهاکثر مسلمان‌ها می‌توانند با توجه به این مرحله توکل کارهای خود را آغاز کنند. 3- توکل قلبی: یعنی آن توکلی که از حالات بلکه از ملکات فضیله نفس انسانی گشته است و شاید حدیث شریف زیر به این مرحله عالی از توکل اشاره داشته باشد: علی بن سوید می‌گوید از امام موسی بن جعفر(ع) درباره این آیه شریفه و من یتوکل علیالله فهو حسبه ؛ هر کس بر خدا توکل کند خدا او را بس است . پرسیدم حضرت فرمود: التوکل علی الله درجات منها ان تتوکل علی الله فیامورک کلها فما فعل بک کنت عنه راضیا تعلم انه لا یألوک خیرا و فضلاً و تعلم ان الحکم فی ذالک له فتوکل علی الله بتفویض ذالکالیه وثق به فیها و فی غیرها ؛ توکل بر خدا دارای درجاتی است از جمله اینکه در تمام کارهایت برخدا توکل کنی پس هر چه خدا با تو انجامداد (و اراده حکمت آمیزش بر هر چه تعلق گرفت) راضی باشی علم و یقین داشته باشی که او از هیچ خیز و فضلی دریغ نکند و نیز علم و یقین داشتهباشی که حکم و فرمان در این جهت با اوست پس با واگذاری کار به او بر او توکل کن و به او در کارهای خود و کارهای غیر خود وثوق (اطمینان وآرامش) داشته باش . (ترجمه اصول کافی کلینی، ج 3، ص 106، ر 5) . در این حدیث به دو مقام بلند معنوی که از ارکان ایمان هم هستند اشاره شده است: 1- مقام رضا 2- مقام تفویض. امام علی(ع) می‌فرمایند: الایمان علی اربعه ارکان، التوکل علی الله و التفویض الی اللهو التسلیم لامرالله و الرضا بقضاءالله ؛ ایمان چهار رکن دارد 1- توکل برخدا 2- تفویض الی الله 3- تسلیم امرالله 4- رضا به قضایالهی (میزان الحکمه، ج 1، ص 318، ر 1348) . در نتیجه ایمان که خود فقط یک امر قلبی است نه اعتقادی و زبانی چهار رکن دارد که همه آنها نیز قلبی می‌باشند بنابراین آن توکلی در کلام امام موسی بن جعفر(ع) مراد استکه قلبی باشد در چنین توکلی علم، یقین، وثوق و آرامش نهفته است و توکل کننده ذره‌ای دغدغه و ناآرامی ندارد توکل قسم اول از آن منافقین است زیرا صرفا توکل زبانی است و باطن بدان اعتقادی ندارد توکل قسم دوم بهره عامه مسلمانان است و توکل قسم سوم ویژه مؤمنان واقعیاست که دستیابی به آن بسیار مشکل و در درازمدت می‌باشد و هر کس به این مقام و مرحله سوم رسید متوکل واقعی می‌باشد. پانوشت: 1- اخلاق شبر، صفحه 275 با کمی تلخیص. 2- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 138، حدیث‌23. 3- بحارالانوار، جلد 68، صفحه‌143، حدیث 42. 4- المحجة البیضاء، جلد7، صفحه‌426; کنزالعمال، حدیث‌5687 و5689. 5- میزان الحکمة، جلد 4، صفحه 3661، حدیث‌22577. 6- انفال، 60. 7- نساء، 102. 8- اصول کافی، جلد 1، صفحه‌183، حدیث‌7. 9- المحجة البیضاء، جلد7، صفحه 432. 10- بحارالانوار، جلد 91، صفحه‌229. 11- میزان الحکمة، جلد 4، صفحه‌3659، حدیث‌22547. 12- بحارالانوار، جلد 68، صفحه‌126. 13- طلاق،3. 14- بحارالانوار، جلد87، صفحه 14. 15- شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 72، حدیث 7451. 16- شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 414، حدیث 8985. برای مطالعه بیشتر به فصل دوازدهم کتاب اخلاق در قرآن آیت الله مصباح یزدی مراجعه شود. 4- راجع به سیئات باید گفت تنها راه پوشاندن واز بین بردن سیئات توبه از آنها وآن هم توبه واقعی است. هر گناهی قابل توبه است و خداوند خود فرموده است : ((ان الله یغفر الذنوب جمیعا ; خداوند همه گناهان را می آمرزد. در برخی موارد مانند غیبت و تهمت طلب رضایت از غیبت شونده نیز در صورت امکان لازم است، ولی در مورد گناهانی همچون زنا، پشیمانی واقعی، تصمیم بر عدم تکرار و طلب مغفرت از خداوند برای توبه کافی است. در آیه 70 سوره فرقان بیان شده است: (إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً؛ مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آوردند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات تبدیل می‌کند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است). خداوند، پیش از این آیه، درباره ویژگی‌های بندگان خاص خویش سخن می‌گوید: (بندگان (ویژه خداوند) رحمان کسانی هستند که با خداوند معبودی دیگر را نمی‌خوانند و انسانی که خداوند، خونش را حرام شمرده، جز به حق نمی‌کشند و زنا نمی‌کنند و هر کس چنین کند، مجازاتی سخت خواهد دید. عذاب او در قیامت مضاعف می گردد و همیشه با خواری در آن خواهند ماند؛ مگر کسانی که توبه کنند) و...(1) علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید ) اِلاّ من تاب...( یعنی کسی که از مجازات سخت و خلود در عذاب خفت بار استثنا شده است.(2) پس هر کس گناهی مرتکب گردیده، اگر سه کار انجام دهد، افزون بر آن که از عذاب سخت و جاودان روز قیامت نجات می‌یابد، گناهانش به حسنات تبدیل می‌گردد: 1. توبه یا بازگشت از گناه. کم‌ترین مراتب توبه پشیمانی است. اگر توبه حقیقی تحقق نیابد، انسان از گناه جدا نمی‌گردد و همواره آن را انجام می‌دهد. 2. عمل صالح. با عمل صالح توبه در وجود انسان مستقر می‌شود و به توبه حقیقی یا توبه نصوح می‌انجامد. 3. ایمان. مشرک باید در کنار توبه از گناهان گذشته خود، ایمان آورد تا گناهانش به نیکی‌ها تبدیل شود؛ ولی برای مؤمن گنهکار توبه و عمل صالح به تنهایی کافی است و گناهانش را به حسنات تبدیل می‌کند. از این رو، در آیه بعد می‌فرماید: )وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ متابا؛ ( کسی که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، به سوی خدا بازگشت می‌کند) (3) علامه طباطبایی می‌فرماید: سیاق این آیه، با عظمت بخشیدن به توبه، استبعاد تبدیل سیئات به حسنات را از میان بر می‌دارد.(4) این توبه رجوع خاص به طرف پروردگار است وعمل صالح استقرار بخش آن به شمار می‌آید. از این رو، علامه می‌فرماید: این توبه با عمل صالح به توبه نصوح تبدیل می‌گردد. امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریف ) تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً ؛ با توبه نصوح به خدا باز گردید)(5) فرمود: بنده توبه کند سپس به گناه باز نگردد.(6) علامه طباطبایی می‌فرماید: اگر شائبه شقاوت و سوء سریره در انسان نباشد، کار زشت انجام نمی‌دهد؛ زیرا ذات با سعادت و پاکیزه، زشتی را بر نمی‌تابد. پس کار زشت یا برخاسته از ذات شقی و خبیث است، یا ذاتی که در آن رگه هایی از شقاوت و خباثت باشد؛ و لازمه چنین چیزی آن است که هر گاه ذات با توبه و ایمان و عمل صالح پاک گردد، به ذاتی سعید که در آن شائبه‌ای از گناه و شقاوت نیست، تبدیل می‌شود. اگر ذات دگرگون شد، آثار آن هم دگرگون می‌گردد و اعمال و آثار انسانی متناسب با ذاتی می‌شود که با مغفرت و رحمت الاهی شکسته شده است.(7) مجموعه آنچه گفته شد، نشان می‌دهد این توبه )توبه نصوح( حالتی خاص است که قابل شکستن نیست و در قاموس آن بازگشت به گناه وجود ندارد. از چنین توبه‌ای عمل صالح هم بی هیچ تکلفی برون می‌تراود. پاره‌ای از روایات ارکان توبه را چهار چیز شمرده‌اند: 1. ندامت قلبی 2. استغفار با زبان 3. کردار نیک و کنار گذاشتن گناه 4. عزم بر عدم بازگشت به گناه.8 توبه‌ای که در این آیه ذکر شده و به ضمیمه عمل صالح، گناهان را به حسنات تبدیل می‌کند، توبه‌ای است که هرگز شکسته نشود. به کار بستن این راه کارها، برای تبدیل سیئات به حسنات، دشوار می‌نماید؛ ولی ناممکن نیست و انسان نباید از رسیدن به این مرتبه نومید گردد. بنابراین برای آنکه خداوند گناهان گذشته ما را ببخشد و آن‌ها را به حسنه تبدیل کند باید اولاً از انجام گناهان گذشته پیشمان بود؛ ثانیاً با اعمال صالح اثرات توبه را در وجود خود مستقر سازیم. نقش توبه در بازگشایی در سعادت و قرار گرفتن در مسیر حق و اصلاح عملکردهای غلط گذشته و گشودن دریچه امید به روی انسان بسیار اساسی است. بسیار می شود که از انسان در طول زندگی و به ویژه در آغاز تربیت و اصلاح نفس، لغزش هایی سر می زند، اگر درهای بازگشت به روی او بسته شود مأیوس می گردد و برای همیشه از راه می ماند و لذا در مکتب تربیتی اسلام، توبه به عنوان یک اصل تربیتی با اهمیت زیاد مطرح است و اسلام از تمام گنهکاران دعوت می کند که برای اصلاح خویش و جبران گذشته از این در وارد شوند. حضرت سجاد(ع) در مناجات تایبین از مناجات های پانزده گانه (خمسه عشر) که در مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی نیز آمده است به پیشگاه خداوند چنین عرضه می دارد: خدایا! تو کسی هستی که دری به سوی عفوت بر روی بندگانت گشوده ای و نامش را توبه گذاشته ای و فرموده ای؛ بازگردید به سوی خدا و توبه خالص کنید. اکنون عذر کسانی که از ورود به این در بعد از گشایش آن غافل شوند چیست؟ در روایات به قدری بر مسأله توبه تأکید شده که در حدیثی از حضرت امام باقر(ع) می خوانیم: (ان الله تعالی اشد فرحا بتوبه عبده من رجل اضل راحلته و زاده فی لیله ظلما فوجدها؛ خداوند از توبه بنده اش بیش از کسی که مرکب و توشه خود را در بیابان در یک شب تاریک گم کرده و سپس آن را می یابد، شاد می گردد) (تفسیر نمونه، ج 24، ص 295). و باز در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است: (التائب من الذنب کمن لاذنب له والمقیم علی الذنب و هو مستغفر منه کالمستهزء؛ کسی که از گناه توبه کند، همچون کسی است که اصلا گناه نکرده است و کسی که به گناه خود ادامه دهد در حالی که استغفار می کند مانند کسی است که مسخره می کند) (همان، ص 296). پس توبه تنها استغفار یا پشیمانی از گذشته و حتی تصمیم به ترک در آینده نیست، بلکه علاوه بر همه اینها باید شخص گنهکار در مقام جبران برآید و فسادی را که مرتکب شده جبران نماید. این صحیح نیست که مثلا در جلوی دیگران فردی را به دروغ و حیله متهم کنیم و بعد در خانه خلوت استغفار نماید. پس باید حقوقی از خداوند مثل نماز و روزه و عبادات و تکالیفی را که ضایع و ترک کرده و نیز حقوقی از مردم را که تباه ساخته جبران نماید و آنها را تدارک کند و حقوق مردم را به آنها برگرداند و در صورت امکان و دسترسی از آنها رضایت و حلالیت بطلبد. اگر کسی موفق به توبه واقعی می شود، باید مطمئن باشد که خداوند، مهربان و بخشنده است و گناهان گذشته او را بخشیده و می تواند زندگی تازه ای برای خود برنامه ریزی کند و تولد دوباره ای را تجربه کند، تولد و زندگی ای که محصول آن رضایت خداوند دردنیا و آخرت و سعادت جاودان باشد. برای مطالعه بیشتر ر.ک منابع اخلاقی: - ترجمه جامع السعادات، مرحوم نراقی - ترجمه الاخلاق، مرحوم شبر - نقطه های آغاز در اخلاق، مهدوی کنی - مقالات، استاد محمد شجاعی پی نوشت‌ها: 1. فرقان(25): آیه 70 63. 2. المیزان، ج 16، ص 242. 3. المیزان، سید محمد حسین طباطبایی، ج 15، ص 242. 4. المیزان، ج 15، ص 243. 5. تحریم(8 :(66. 6. میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج 1، ص 552. 7. المیزان، ج 15، ص 243. 8. میزان الحکمه، ج 1، ص 548. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 2/100112600)
عنوان سوال:

آیات 2 تا 5 سوره طلاق را توضیح دهید؟


پاسخ:

در پاسخ به این پرسش به مطالب ذیل توجه نمایید:
1- آیات فوق از امیدبخش‌ترین آیات قرآن مجید است که تلاوت آن دل را صفا و جان را نور و ضیا می‌بخشد، پرده‌های یاس و نومیدی را می‌درد، شعاعهای حیاتبخش امید را به قلب می‌تاباند، و به تمام افراد پرهیزگار با تقوا وعده نجات و حل مشکلات می‌دهد.
در حدیثی از ابو ذر غفاری نقل شده که پیامبر ص فرمود:
انی لا علم آیة لو اخذ بها الناس لکفتهم: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً ... فما زال یقولها و یعیدها
: من آیه‌ای را می‌شناسم که اگر تمام انسانها دست به دامن آن زنند برای حل مشکلات آنها کافی است، پس آیه وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ را تلاوت فرمود و بارها آن را تکرار کرد (1).
در حدیث دیگری از رسول خدا ص نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود:
من شبهات الدنیا و من غمرات الموت و شدائد یوم القیامة:
خداوندا پرهیزکاران را از شبهات دنیا و حالات سخت مرگ و شدائد
روز قیامت رهایی می‌بخشد! . این بیر دلیل بر این است که گشایش امور برای اهل تقوا منحصر به دنیا نیست، بلکه قیامت را نیز شامل می‌شود.
و در حدیث دیگری از همان حضرت ص آمده است:
من اکثر الاستغفار جعله اللَّه له من کل هم فرجا و من کل ضیق مخرجا:
هر کس بسیار استغفار کند (و لوح دل را از زنگار گناه بشوید) خدا برای او از هر اندوهی گشایشی، و از هر تنگنایی راه نجاتی قرار می‌دهد).
جمعی از مفسران گفته‌اند: که نخستین آیه فوق، در باره عوف بن مالک نازل شده که از یاران پیامبر ص بود، دشمنان اسلام فرزندش را اسیر کردند، او به محضر پیامبر ص آمد و از این ماجرا و فقر و تنگدستی شکایت کرد، فرمود: تقوای را پیشه کن و شکیبا باش و بسیار ذکر لا حول و لا قوة الا باللَّه را بگو، او این کار را انجام داد، ناگهان در حالی که در خانه‌اش نشسته بوده فرزندش از در، درآمد، معلوم شد که از یک لحظه غفلت دشمن استفاده کرده و فرار نموده، و حتی شتری از دشمن را نیز با خود آورده است. (اینجا بود که آیه فوق نازل شد و از گشایش مشکل این فرد با تقوی و روزی از جایی که انتظارش را نداشت خبر داد) (3).
ذکر این مطلب نیز لازم است که هرگز مفهوم آیه، این نیست که انسان تلاش و کوشش برای زندگی را به دست فراموشی بسپارد، و بگوید در خانه‌ ی‌نشینم و تقوا پیشه می‌کنم و ذکر لا حول و لا قوة الا باللَّه می‌گویم تا از آنجا که گمان ندارم به من روزی می‌رسد، نه هرگز مفهوم آیه چنین نیست، هدف تقوی و پرهیزکاری توأم با تلاش و کوشش است، اگر با این حال درها به روی انسان بسته شد خداوند گشودن آنها را تضمین فرموده است.
و لذا در حدیثی می‌خوانیم که یکی از یاران امام صادق ع عمر بن مسلم مدتی خدمتش نیامد، حضرت جویای حال او شد، عرض کردند: او تجارت را ترک گفته، و رو به عبادت آورده، فرمود: وای بر او
ا ما علم ان تارک الطلب لا یستجاب له‌
: آیا نمی‌داند کسی که تلاش و طلب روزی را ترک گوید دعایش مستجاب نمی‌شود.
سپس افزود: جمعی از یاران رسول خدا ص وقتی آیه وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ نازل شد درها را به روی خود بستند، و رو به عبادت آوردند و گفتند: خداوند روزی ما را عهده‌دار شده! این جریان به گوش پیامبر ص رسید، کسی را نزد آنها فرستاد که چرا چنین کرده‌اید؟ گفتند: ای رسول خدا! چون خداوند روزی ما را تکفل کرده و ما مشغول عبادت شدیم، پیامبر ص فرمود:
انه من فعل ذلک لم یستجب له، علیکم بالطلب!
هر کس چنین کند دعایش مستجاب نمی‌شود، بر شما باد که تلاش و طلب کند
تفسیر نمونه، ج‌24، ص: 238
2- نوع آسایش و گشایش هر نوع رنج و سختی به دنبال عوامل و علت های ویژه خود پدید می آید اما گفتنی است که عوامل و علت ها متعدد است برخی علت ها مادی و حاصل تلاش جسمی است و برخی علت های معنوی و حاصل صفات روحی است به طور مثال کسانی که خیرخواه دیگران هستند و به دنیا لبخند می زنند به طور معمول خیر و برکت از در و دیوار به آنان می رسد. اما کسانی که گرفته هستند و از رشد و آسایش دیگران دلگیر و خودخوری می کنند. به طور معمول زندگی بر آنها سخت می گذرد.
جهت توضیح بیشتر درباره نظام مند بودن آسایش ها و سختی ها توجه شما را به مطالب زیر جلب می کنیم:
1. عقل نیروی محاسبه، دوراندیش و عاقبت اندیش در انسان است و عاقل کسی را گویند که نسبت به بازتاب عمل و عاقبت زندگی خویش اندیشناک است.
عقل بزرگترین نعمتی است که خدای تعالی به تمامی انسان ها عطا نموده و راه تقویت آن را نیز که تحصیل دانش و تجربه عملی است در اختیار ایشان قرار داده است. نیرویی که در صورت شکوفایی و کارکرد صحیح قادر است زندگی طبیعی و معنوی انسان را به صورت متعال و دلخواه سامان دهد. موفقیت و بهروزی هر کسی در گرو عقل او است و هر کس قادر است با توجه عقلانی به زندگی، به خوشبختی و سعادت مورد نظر خویش دست یابد.
2. وضعیت موفقیت آمیز زندگی برخی انسان ها حاصل تلاش و کوشش ایشان است. به فرموده قرآن کریم (و ان لیس للانسان الا ما سعی؛ آدمی جز از نتیجه سعی و کوشش خود بهره نمی گیرد) (نجم، آیه 39).
و به قول شاعر: (مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد) خوشبختی و سعادت مندی در انحصار کسی نیست و هر کس قادر است با سعی و تلاش از زندگی رضایت بخشی برخوردار شود. هیچ کس مجبور نیست که سختی بکشد و زندگی نامطلوبی داشته باشد.
به طور قطع کسانی که از زندگی خوبی برخوردار نیستند و به لحاظ حیات دنیوی و اخروی دچار خسران و زیانکاری می شوند، افرادی اند که در هنگام جوانی و زمانی که باید با تحصیل علم و معنویت خویش را می ساخته اند، در این زمینه دچار کم کاری گشته و از آمادگی لازم برای زندگی برخوردار نیستند.
نباید تصور نماییم که خدای تعالی در میان بندگان خود تبعیض قائل شده، به برخی از آنها امکانات مادی و معنوی خوبی عطا نموده و برخی دیگر را سرگردان و گرفتار رها ساخته است، زیرا خدای متعال تمامی بندگان خویش را که ظهورات او هستند، دوست می دارد و استعداد زندگی سعادتمندانه را در فطرت تمامی آنها به ودیعت نهاده است. این خود انسانها هستند که با اختیار خود راه زندگی خویش را انتخاب می نمایند و به قدر سعی و تلاش خود از آن بهره می گیرند و هیچ کس در انتخاب نوع و کیفیت زندگی مجبور نیست.
3. یکی از سنت های الهی حاکم بر زندگی انسان سنت امتحان است و انسان در نتیجه موفقیت در امتحان های الهی است که به درجات بالاتری از انسانیت و کمال راه می یابد. در قرآن کریم می خوانیم که ابتدا خدای متعال حضرت ابراهیم(ع) را به امتحان های سختی، همچون ذبح اسماعیل(ع) آزمود و سپس مقام امامت را به آن حضرت عنایت فرمود.
تمامی انسان ها خصوصا مؤمنین در معرض امتحان الهی هستند. خدای متعال ایشان را به دو صورت امتحان می نماید. آنگاه که انسان از نعمت های الهی برخوردار می شود، باید بداند که در معرض امتحان به (شکر) قرار گرفته و هنگامی که گرفتار بلا و مصیبت می گردد با (صبر) امتحان می شود.
صبر و شکر هر دو در سازندگی و ارتقاء درجه انسان نقش دارند، ولی این که تحمل کدام یک آسانتر است و یا این که احتمال موفقیت در کدام یک بیشتر است، نیاز به تحقیق و تفحص دارد.
شاید بتوان گفت: امتحان به شکر در مقابل نعمت های الهی بسیار دشوارتر از امتحان به صبر در قبال سختی ها و مصیبت ها است، زیرا انسان در تمام زندگی خود غرق در نعمت های الهی است و به کارگیری تمامی آنها در جهت خیر و صلاح و رضایت پروردگار بسیار دشوار است، ولی تنها گاهی در زندگی خود دچار بلا و سختی مفرط می گردد و نیاز به صبر و تحمل دارد. به طور قطع کسانی که از نعمت های فراوان الهی برخوردارند، وظیفه دشوارتری در شکرگزاری و به کارگیری آنها دارند، نسبت به کسانی که این چنین برخوردار نیستند.
بسیاری از اصحاب پیامبر(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در زندگی خود از برخورداری اضافی نسبت به امکانات مادی پرهیز می نمودند، آنها با انفاق اموال اضافی خود سعی در سبک نمودن تکلیف و محاسبه اعمال خود در قیامت داشته اند.
3-کّل به معنای اعتماد و تکیه بر خداست و این که انسان بر خود و نیروها و توانمندی‌های خود یا دیگران اعتمادی نداشته باشد. چون هر کس در کاری که خُبره نیست و یا توان آن را ندارد وکیل می‌گیرد. انسان در امور و شئون خود نه خُبره است و نه توانایی و قدرت انجام آن را دارد، چنان که دیگران نیز مانند او هستند و وضعیتی بهتر از او ندارند. لذا باید به یک مبدأ خبیر و قادر تکیه کند و این همان توکّل بر خداست: (ومَن یَتوکّلْ عَلی الله فهو حَسْبه؛طلاق/3 ؛ هر کس برخدا توکّل کند خدا کفایت مهمات و مشکلات او را می‌کند)؛ (حَسْبنا الله ونِعْم الوکیل؛ آل عمران/173 خدا کفایت مشکلات ما را می‌کند و او بهترین وکیل و تکیه‌گاه است)، (علی الله فلْیتوکّل المتوکّلون؛ ابراهیم/12 ؛ تکیه کنندگان باید فقط بر خدا تکیه کنند). در بیان بلند حضرت جواد الأئمه(ع) آمده است: تکیه بر خدا بهای هر متاع گران قیمت و نردبان هر مقام متعالی و متکاملی است:(ألثِّقة بِالله ثَمنْ لِکلّ غالٍ وسُلّم إلی عالٍ) (بحار 75/364) . توکّل مرزی جدا از بکارگیری اسباب مادی ندارد تا انسان بگوید: کاری که توانایی آن را دارم، خودم انجام می‌دهم و کاری که در انجام آن ناتوانانم بر خدا توکل کرده و به او واگذار می‌کنم. بلکه انسان در ریز و درشت کارهای خود ضعیف و ناتوان است و احتیاج به وکیل دارد. نه تنها در قیام خود به حول و قوه الهی نیاز دارد، در قعود و نشستن نیز محتاج به حول و قوه اوست لذا در نماز می‌گوییم: (بِحول الله و قُوته أَقوم وأَقعد) ، یعنی نه تنها در ایستادن بلکه در نشستن نیز به حول و قوه خدا اعتماد و تکیه می‌کنم. آیة الله جوادی آملی،حماسه و عرفان
حقیقت توکل:
همان گونه که گفته شد توکل از ماده وکالت‌به معنی سپردن کارها به خدا و اعتماد بر لطف اوست، نه به این معنی که دست از تلاش و کوشش بردارد بلکه تا آنجا در توان دارد تلاش کند و منزلگاهها را یکی بعد از دیگری با تمام توان بپیماید، اما آنچه از توان او بیرون است‌به خدا واگذارد و از الطاف جلیه و خفیه او مدد بطلبد!
یکی از علمای معروف اخلاق در تفسیر توکل می‌گوید: (توکل منزلی از منزلگاههای دین و مقامی از مقامات اهل یقین است، بلکه آن از مفاهیم درجات مقربین است، از نظر مفهوم پیچیده و از نظر عمل سنگین است!)
دلیل بر پیچیدگی مفهوم آن این است که توجه به عالم اسباب و اعتماد بر آنها نوعی شرک است، و از سوی دیگر بی اعتنایی به اسباب و جدایی کامل از آنها نیز نفی سنت و ایراد به شریعت است که مردم را به آنها ترغیب نموده‌).
سپس می‌افزاید: (حقیقت توکلی که در شرع اسلامی آمده همان اعتماد قلبی در تمام کارها بر خدا، و صرف نظر کردن از ماسوی الله است و این منافات با تحصیل اسباب ندارد مشروط بر اینکه اسباب را در سرنوشت‌خود اصل اساسی نشمرد).
و در ادامه این سخن می‌افزاید: (مفهوم توکل آن گونه که افراد نادان و احمق تصور کرده‌اند ترک فعالیت‌های جسمانی و تدبیر عقلانی نیست که این جهل محض است، و در شریعت مقدس اسلامی حرام، چرا که انسان مکلف به تحصیل معاش است از راههایی که خدا به انسان نشان داده، از زراعت، تجارت و صنعت و غیر اینها از طرق حرام... ولی با این حال خداوند دستور داده که به عالم اسباب دل نبندند و در آن غرق نشوند). (1)
در (المحجة البیضاء) در بحث‌حقیقت توکل چنین می‌خوانیم: (توکل از درهای ایمان است، و تمام ابواب ایمان دارای سه رکن است، علم، حالت، و عمل. علم ریشه آن است، و اعمال متوکلانه میوه آن، و حالت و اخلاق درونی مصداق توکل است، سپس به شرح علمی که ریشه توکل را تشکیل می‌دهد پرداخته و نوع و مراحل توحید را که ریشه توکل است تشریح می‌کند، و بعد از بیانات طولانی به حقیقت توکل می‌رسد و آن را عبارت از اعتماد قلبی بر وکیل(که در اینجا منظور خداوند متعال است) تفسیر می‌نماید، و بعد به ثمرات این حالت درونی پرداخته و آثار توکل را در حرکات و سکنات انسانی برمی‌شمرد.
کوتاه سخن اینکه: توکل مفهوم بسیار ظریف و دقیقی دارد که در عین توجه با عالم اسباب انسان را از غرق شدن در آن، و دل بستن به غیر خدا و آلودگی به شرک بازمی‌دارد.
انسان باید با کمال قدرت و قوت از هر گونه وسیله مادی برای پیروز شدن بر مشکلات بهره گیرد و موانع را از سر راه خود بردارد، و با این حال متکی به لطف پروردگار و قدرت بی پایان او باشد، و پیروزی را از او بداند نه غیر او.
در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) می‌خوانیم از جبرئیل سؤال فرمود: (ما التوکل علی الله عز و جل; توکل بر خداوند بزرگ چیست؟) عرض کرد: (العلم بان المخلوق لایضر و لاینفع و لایعطی و لایمنع و استعمال الیاس من الخلق; حقیقت توکل علم و آگاهی به این است که مخلوق نمی‌تواند زیانی برساند و نه سودی، و نه چیزی ببخشد، و نه از او بازدارد، و(دیگر) به کار بستن یاس از خلق است(یعنی همه چیز را از سوی خدا و به اذن و فرمان او بداند)).
سپس فرمود: (فاذا کان العبد کذلک لم یعمل لاحد سوی الله و لم یرج و لم‌یخف سوی الله، و لم یطمع فی احد سوی الله، فهذا هو التوکل; هنگامی که بنده خدا چنین باشد، جز برای خدا عملی انجام نمی‌دهد و امید و ترسی جز به خدا ندارد، و به هیچ کس جز خدا دل نمی‌بندد، این است‌حقیقت توکل‌)! (2)
در حدیث دیگری می‌خوانیم که از امام معصوم پرسیدند: توکل چیست؟ فرمود: (لاتخاف سواه; توکل این است که از غیر خدا نترسی‌). (3)
از این تعبیرات به خوبی استفاده می‌شود که روح توکل انقطاع الی الله یعنی بریدن از مخلوق و پیوستن به خالق است، و آن کس که دارای این روحیه نباشد به حقیقت توکل نایل نشده است.
در عین حال در روایات اسلامی شدیدا این معنی نفی شده است که مفهوم توکل، ترک استفاده از اسباب و وسایل عادی باشد. در حدیث معروفی می‌خوانیم: مرد عربی در حضور پیامبر(ص) شتر خود را رها کرد و گفت: (توکلت علی الله!) پیامبر اکرم(ص) فرمود: (اعقلها و توکل; شتر را پایبند بزن و توکل بر خدا کن‌)! (با توکل زانوی اشتر ببند). (4)
در حدیث دیگری همین معنی به صورت دیگری آمده است، و آن انیکه مرد عرب از پیامبر اکرم(ص) پرسید: آیا شترم را رها کنم و توکل کنم یا پایبند بزنم و توکل کنم؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: (پایبند بزن و توکل کن‌). (5)
روی همین جهت آیات قرآن و تاریخ پیامبر(ص) پر است از تعبیراتی که نشان می‌دهد مؤمنان تا آنجا که امکان دارد باید از اسباب عادی استفاده کنند، و این کار هیچ منافاتی با توکل ندارد، در یک جا می‌فرماید: (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم...; هر نیرویی را در اختیار دارید برای مقابله آماده کنید و از اسبهای ورزیده فراهم سازید تا به وسیله آن دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید)! (6)
قرآن در کیفیت نماز خوف در میدان جنگ می‌فرماید: (...ولیاخذوا حذرهم و اسلحتهم...; (حتی هنگامی که گروهی از مؤمنان در پشت جبهه مشغول نماز هستند و گروهی در میدان مشغول نبرد) نمازگزاران باید وسایل دفاعی و سلاحهای خود را به هنگام نماز زمین نگذارند). (7)
به این ترتیب حتی در حال نماز باید مراقب استفاده از اسباب عادی بود، چه رسد به حالات دیگر، بنابراین این گونه کارها هرگز با روح توکل منافات ندارد.
شخص پیامبر اکرم(ص) هنگامی که می‌خواست از مکه به مدینه هجرت کند هرگز آشکارا و بدون نقشه و برنامه، با گفتن (توکلت علی الله‌) حرکت نکرد، بلکه برای اغفال دشمن از یک سو دستور داد علی(ع) در بسترش تا به صبح بخوابد، و از سوی دیگر شبانه به طور مخفی از مکه بیرون آمد و از سوی سوم به جای اینکه به طرف شمال یعنی به طرف مدینه حرکت کند موقتا به سوی جنوب و غار ثور آمد و در آنجا دو سه روزی پنهان گشت و هنگامی که دشمن مایوس شد مکه را دور زد و به طرف مدینه حرکت فرمود، در حالی که مرتبا از بیراهه می‌رفت، شبها حرکت می‌نمود و روزها مخفی بود تا به دروازه مدینه رسید.
بنابراین روح توکل که تمام وجود پیامبر(ص) را پر کرده بود مانع از این نشد که از اسباب ظاهری لحظه‌ای غفلت کند.
اصولا مشیت‌خداوند بر این قرار گرفته که در این جهان مردم برای رسیدن به مقصود از اسباب و وسایل موجود کمک بگیرند، همان گونه که در حدیث معروف از امام صادق(ع) آمده است: (ابی الله ان یجری الاشیاء الا باسباب فجعل لکل شی‌ء سببا; اراده خداوند بر این قرار گرفته که همه چیز مطابق اسباب جریان یابد، به همین جهت‌برای هر چیزی سببی قرار داده است‌). (8)
بنابراین بی اعتنایی به عالم اسباب نه تنها توکل نیست‌بلکه به معنی بی اعتنایی به سنت‌های الهی است، و این با روح توکل سازگار نیست.
این سخن را با حدیثی مربوط به عصر حضرت موسی(ع) پایان می‌دهیم، در حدیث آمده است که حضرت موسی(ع) بیمار شده بود، بنی اسرائیل به عیادت او رفتند و بیماری او را تشخیص دادند، و به او گفتند اگر از فلان دارو استفاده کنی بهبودی خواهی یافت، موسی(ع) گفت: من از هیچ دارویی بهره نمی‌گیرم تا خداوند بدون دارو مرا شفا دهد! ولی بیماریش طولانی شد. باز به او گفتند: داروی این بیماری، معروف و مجرب است و ما با آن مداوا می‌کنیم و بهبودی می‌یابیم، باز موسی(ع) گفت: من از دارو استفاده نمی‌کنم! ولی بیماریش ادامه یافت، سرانجام خداوند به او وحی فرستاد: (و عزتی و جلالی لاابراتک حتی تتداوی بما ذکروه لک; به عزت و جلالم سوگند که بهبودی به تو نمی‌دهم مگر اینکه از دارویی که به تو گفته‌اند استفاده کنی!) موسی(ع) دستور داد آن دارو را برای او بیاورند و از آن استفاده کرد و بهبودی یافت، در این هنگام در دل موسی(ع) وسوسه‌ای پیدا شد(شاید وسوسه‌اش این بود که چرا خداوند تنها با توکل مرا رهایی نبخشید) دراین هنگام خداوند به او وحی فرستاد: (اردت ان تبطل حکمتی بتوکلک علی، فمن اودع العقاقیر منافع الاشیاء غیری; تو می‌خواهی با توکل خود حکمت و سنت مرا باطل کنی؟! مگر منافع داروها را کسی جز من در آنها قرار داده است‌)؟! (9)
این حدیث‌به روشنی حقیقت توکل را بازگو می‌کند.
و اگر می‌بینیم ابراهیم خلیل(ع) در برابر فرشتگان آسمان در آن لحظات سخت آتش نمرودی اظهار بی نیازی می‌کند و دست‌به دامن آنها نمی‌شود با مساله بهره‌گیری از عالم اسباب که در داستان حضرت موسی(ع) آمده است منافات ندارد، زیرا در داستان ابراهیم(ع) مساله توسل به اسباب عادی مطرح نبود بلکه نوعی استمداد از اسباب ماورای طبیعی بود و ابراهیم(ع) راضی نشد که در این مرحله از غیر خدا چیزی بخواهد(دقت کنید).
آثار و پیامدهای توکل
از آنجا که متوکلان کار خود را به خدا واگذار می‌کنند، همان خداوندی که قادر بر همه چیز و آگاه از همه چیز است، خداوندی که همه مشکلات برای او سهل و آسان است، نخستین اثر مثبتی که در آنها به وجود می‌آید مساله اعتماد به نفس و ایستادگی و مقاومت در برابر مشکلات است.
اگر کسی خود را در میدانی در برابر دشمن تنها ببیند هر قدر نیرومند و قوی باشد به زودی روحیه خود و اعتماد به نفس را از دست می‌دهد، ولی اگر احساس کند لشکر نیرومندی شت‌سر اوست احساس توانایی و قدرت می‌کند، هر چند خودش ضعیف باشد.
در احادیث اسلامی نیز به این معنی اشاره شده است، در حدیث‌حرز مانندی از امیرمؤمنان علی(ع) می‌خوانیم: (کیف اخاف و انت املی و کیف اضام و انت متکلی; چگونه بترسم در حالی که تو امید منی، و چگونه مقهور شوم در حالی که تو تکیه‌گاه من می‌باشی‌)! (10)
در حدیث دیگری از امام باقر(ع) آمده است: (من توکل علی الله لایغلب، و من اعتصم بالله لایهزم; کسی که بر خدا توکل کند مغلوب نمی‌شود، و کسی که به دامن لطفش چنگ زند شکست نمی‌خورد)! (11)
آری کسی که بر خدا توکل نماید احساس غنا و بی نیازی و عزت می‌کند همان‌گونه که در احادیث گذشته از امام صادق(ع) خواندیم: (ان الغنی و العز یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل اوطنا; غنا و عزت پیوسته در حرکتند، هنگامی که به محل توکل برسند آنجا را وطن خویش قرار می‌دهند)! (12)
افزون بر اینها توکل، بسیاری از صفات زشت و رذیله را مانند حرص، حسد، دنیاپرستی، بخل و تنگ‌نظری را از انسان دور می‌سازد، چرا که وقتی تکیه‌گاه انسان خداوند قادر علی الاطلاق باشد جایی برای این اوصاف رذیله وجود ندارد.
هنگامی که انسان آیه شریفه و من یتوکل علی الله فهو حسبه (13) را زمزمه می‌کند، خود را سرشار از موفقیت و بی نیازی و امکانات می‌بیند، و همان گونه که در بعضی از ادعیه آمده است: (اللهم اغننی بالیقین و اکفنی بالتوکل علیک; خداوندا! مرا با یقین(به ذات پاکت) بی نیاز کن، و با توکل بر خودت همه چیز مرا کفایت فرما)! (14)
از سوی چهارم توکل بر خداوند تو را امید بر دل می‌پاشد و به خاطر آن توان و استعداد انسان شکوفا می‌گردد، خستگی راه بر او چیره نمی‌شود، و در همه حال احساس آرامش می‌کند، لذا امیرمؤمنان علی(ع) در سخن کوتاه و پرمعنایی می‌فرماید: (لیس لمتوکل عناء; کسی که توکل بر خدا دارد رنج و خستگی ندارد)! (15)
از سوی پنجم توکل بر خدا، هوش و قدرت تفکر را می‌افزاید و روشن‌بینی خاصی به انسان می‌دهد، زیرا قطع نظر از برکات معنوی این فضیلت اخلاقی، توکل، سبب می‌شود که انسان در برابر مشکلات دستپاچه و وحشت‌زده نشود و قدرت بر تصمیم‌گیری را حفظ کند و نزدیک‌ترین راه درمان و حل مشکل را بیابد.
از این رو در حدیثی از امیرمؤمنان علی(ع) می‌خوانیم: (من توکل علی الله اضائت له الشبهات و کفی المؤونات و امن التبعات; کسی که بر خدا توکل کند تاریکی شبهات برای او روشن می‌شود، و اسباب پیروزی او فراهم می‌گردد و از مشکلات رهایی می‌یابد)! (16)
توکل را می‌توان بطور کلی بر سه قسم تقسیم کرد:
1- توکل زبانی: یعنی آن توکلی که فقط با زبان گفته می‌شود توکلت علی الله (برخداتوکل کردم) این توکل از ارزش معنوی برخودار نیست.
2- توکل اعتقادی: یعنی آن توکلی که ناشی از این اعتقاد است که واقعا همه کاره خداوند تبارک و تعالی است و حقیقتا او تکیه گاه همه چیز و همه کس است با توجه به این اعتقاد توکل بر خدای تعالی می‌شود و سپس بر کاری اقدام می‌گردد این توکل از ارزش معنوی برخودار است کهاکثر مسلمان‌ها می‌توانند با توجه به این مرحله توکل کارهای خود را آغاز کنند.
3- توکل قلبی: یعنی آن توکلی که از حالات بلکه از ملکات فضیله نفس انسانی گشته است و شاید حدیث شریف زیر به این مرحله عالی از توکل اشاره داشته باشد: علی بن سوید می‌گوید از امام موسی بن جعفر(ع) درباره این آیه شریفه و من یتوکل علیالله فهو حسبه ؛ هر کس بر خدا توکل کند خدا او را بس است . پرسیدم حضرت فرمود: التوکل علی الله درجات منها ان تتوکل علی الله فیامورک کلها فما فعل بک کنت عنه راضیا تعلم انه لا یألوک خیرا و فضلاً و تعلم ان الحکم فی ذالک له فتوکل علی الله بتفویض ذالکالیه وثق به فیها و فی غیرها ؛ توکل بر خدا دارای درجاتی است از جمله اینکه در تمام کارهایت برخدا توکل کنی پس هر چه خدا با تو انجامداد (و اراده حکمت آمیزش بر هر چه تعلق گرفت) راضی باشی علم و یقین داشته باشی که او از هیچ خیز و فضلی دریغ نکند و نیز علم و یقین داشتهباشی که حکم و فرمان در این جهت با اوست پس با واگذاری کار به او بر او توکل کن و به او در کارهای خود و کارهای غیر خود وثوق (اطمینان وآرامش) داشته باش . (ترجمه اصول کافی کلینی، ج 3، ص 106، ر 5) .
در این حدیث به دو مقام بلند معنوی که از ارکان ایمان هم هستند اشاره شده است: 1- مقام رضا 2- مقام تفویض. امام علی(ع) می‌فرمایند: الایمان علی اربعه ارکان، التوکل علی الله و التفویض الی اللهو التسلیم لامرالله و الرضا بقضاءالله ؛ ایمان چهار رکن دارد 1- توکل برخدا 2- تفویض الی الله 3- تسلیم امرالله 4- رضا به قضایالهی (میزان الحکمه، ج 1، ص 318، ر 1348) . در نتیجه ایمان که خود فقط یک امر قلبی است نه اعتقادی و زبانی چهار رکن دارد که همه آنها نیز قلبی می‌باشند بنابراین آن توکلی در کلام امام موسی بن جعفر(ع) مراد استکه قلبی باشد در چنین توکلی علم، یقین، وثوق و آرامش نهفته است و توکل کننده ذره‌ای دغدغه و ناآرامی ندارد توکل قسم اول از آن منافقین است زیرا صرفا توکل زبانی است و باطن بدان اعتقادی ندارد توکل قسم دوم بهره عامه مسلمانان است و توکل قسم سوم ویژه مؤمنان واقعیاست که دستیابی به آن بسیار مشکل و در درازمدت می‌باشد و هر کس به این مقام و مرحله سوم رسید متوکل واقعی می‌باشد.

پانوشت:
1- اخلاق شبر، صفحه 275 با کمی تلخیص.
2- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 138، حدیث‌23.
3- بحارالانوار، جلد 68، صفحه‌143، حدیث 42.
4- المحجة البیضاء، جلد7، صفحه‌426; کنزالعمال، حدیث‌5687 و5689.
5- میزان الحکمة، جلد 4، صفحه 3661، حدیث‌22577.
6- انفال، 60.
7- نساء، 102.
8- اصول کافی، جلد 1، صفحه‌183، حدیث‌7.
9- المحجة البیضاء، جلد7، صفحه 432.
10- بحارالانوار، جلد 91، صفحه‌229.
11- میزان الحکمة، جلد 4، صفحه‌3659، حدیث‌22547.
12- بحارالانوار، جلد 68، صفحه‌126.
13- طلاق،3.
14- بحارالانوار، جلد87، صفحه 14.
15- شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 72، حدیث 7451.
16- شرح غررالحکم، جلد 5، صفحه 414، حدیث 8985.
برای مطالعه بیشتر به فصل دوازدهم کتاب اخلاق در قرآن آیت الله مصباح یزدی مراجعه شود.
4- راجع به سیئات باید گفت تنها راه پوشاندن واز بین بردن سیئات توبه از آنها وآن هم توبه واقعی است.
هر گناهی قابل توبه است و خداوند خود فرموده است : ((ان الله یغفر الذنوب جمیعا ; خداوند همه گناهان را می آمرزد. در برخی موارد مانند غیبت و تهمت طلب رضایت از غیبت شونده نیز در صورت امکان لازم است، ولی در مورد گناهانی همچون زنا، پشیمانی واقعی، تصمیم بر عدم تکرار و طلب مغفرت از خداوند برای توبه کافی است.
در آیه 70 سوره فرقان بیان شده است: (إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً؛ مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آوردند و عمل صالح انجام دهند که خداوند گناهان آنان را به حسنات تبدیل می‌کند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان است).
خداوند، پیش از این آیه، درباره ویژگی‌های بندگان خاص خویش سخن می‌گوید: (بندگان (ویژه خداوند) رحمان کسانی هستند که با خداوند معبودی دیگر را نمی‌خوانند و انسانی که خداوند، خونش را حرام شمرده، جز به حق نمی‌کشند و زنا نمی‌کنند و هر کس چنین کند، مجازاتی سخت خواهد دید. عذاب او در قیامت مضاعف می گردد و همیشه با خواری در آن خواهند ماند؛ مگر کسانی که توبه کنند) و...(1)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می‌فرماید ) اِلاّ من تاب...( یعنی کسی که از مجازات سخت و خلود در عذاب خفت بار استثنا شده است.(2) پس هر کس گناهی مرتکب گردیده، اگر سه کار انجام دهد، افزون بر آن که از عذاب سخت و جاودان روز قیامت نجات می‌یابد، گناهانش به حسنات تبدیل می‌گردد:
1. توبه یا بازگشت از گناه. کم‌ترین مراتب توبه پشیمانی است. اگر توبه حقیقی تحقق نیابد، انسان از گناه جدا نمی‌گردد و همواره آن را انجام می‌دهد.
2. عمل صالح. با عمل صالح توبه در وجود انسان مستقر می‌شود و به توبه حقیقی یا توبه نصوح می‌انجامد.
3. ایمان. مشرک باید در کنار توبه از گناهان گذشته خود، ایمان آورد تا گناهانش به نیکی‌ها تبدیل شود؛ ولی برای مؤمن گنهکار توبه و عمل صالح به تنهایی کافی است و گناهانش را به حسنات تبدیل می‌کند. از این رو، در آیه بعد می‌فرماید: )وَ مَنْ تابَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَإِنَّهُ یَتُوبُ إِلَی اللَّهِ متابا؛ ( کسی که توبه کند و عمل صالح انجام دهد، به سوی خدا بازگشت می‌کند) (3)
علامه طباطبایی می‌فرماید: سیاق این آیه، با عظمت بخشیدن به توبه، استبعاد تبدیل سیئات به حسنات را از میان بر می‌دارد.(4) این توبه رجوع خاص به طرف پروردگار است وعمل صالح استقرار بخش آن به شمار می‌آید. از این رو، علامه می‌فرماید: این توبه با عمل صالح به توبه نصوح تبدیل می‌گردد. امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریف ) تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً ؛ با توبه نصوح به خدا باز گردید)(5) فرمود: بنده توبه کند سپس به گناه باز نگردد.(6)
علامه طباطبایی می‌فرماید: اگر شائبه شقاوت و سوء سریره در انسان نباشد، کار زشت انجام نمی‌دهد؛ زیرا ذات با سعادت و پاکیزه، زشتی را بر نمی‌تابد. پس کار زشت یا برخاسته از ذات شقی و خبیث است، یا ذاتی که در آن رگه هایی از شقاوت و خباثت باشد؛ و لازمه چنین چیزی آن است که هر گاه ذات با توبه و ایمان و عمل صالح پاک گردد، به ذاتی سعید که در آن شائبه‌ای از گناه و شقاوت نیست، تبدیل می‌شود. اگر ذات دگرگون شد، آثار آن هم دگرگون می‌گردد و اعمال و آثار انسانی متناسب با ذاتی می‌شود که با مغفرت و رحمت الاهی شکسته شده است.(7) مجموعه آنچه گفته شد، نشان می‌دهد این توبه )توبه نصوح( حالتی خاص است که قابل شکستن نیست و در قاموس آن بازگشت به گناه وجود ندارد. از چنین توبه‌ای عمل صالح هم بی هیچ تکلفی برون می‌تراود. پاره‌ای از روایات ارکان توبه را چهار چیز شمرده‌اند:
1. ندامت قلبی
2. استغفار با زبان
3. کردار نیک و کنار گذاشتن گناه
4. عزم بر عدم بازگشت به گناه.8
توبه‌ای که در این آیه ذکر شده و به ضمیمه عمل صالح، گناهان را به حسنات تبدیل می‌کند، توبه‌ای است که هرگز شکسته نشود. به کار بستن این راه کارها، برای تبدیل سیئات به حسنات، دشوار می‌نماید؛ ولی ناممکن نیست و انسان نباید از رسیدن به این مرتبه نومید گردد.
بنابراین برای آنکه خداوند گناهان گذشته ما را ببخشد و آن‌ها را به حسنه تبدیل کند باید اولاً از انجام گناهان گذشته پیشمان بود؛ ثانیاً با اعمال صالح اثرات توبه را در وجود خود مستقر سازیم.
نقش توبه در بازگشایی در سعادت و قرار گرفتن در مسیر حق و اصلاح عملکردهای غلط گذشته و گشودن دریچه امید به روی انسان بسیار اساسی است. بسیار می شود که از انسان در طول زندگی و به ویژه در آغاز تربیت و اصلاح نفس، لغزش هایی سر می زند، اگر درهای بازگشت به روی او بسته شود مأیوس می گردد و برای همیشه از راه می ماند و لذا در مکتب تربیتی اسلام، توبه به عنوان یک اصل تربیتی با اهمیت زیاد مطرح است و اسلام از تمام گنهکاران دعوت می کند که برای اصلاح خویش و جبران گذشته از این در وارد شوند.
حضرت سجاد(ع) در مناجات تایبین از مناجات های پانزده گانه (خمسه عشر) که در مفاتیح الجنان مرحوم شیخ عباس قمی نیز آمده است به پیشگاه خداوند چنین عرضه می دارد:
خدایا! تو کسی هستی که دری به سوی عفوت بر روی بندگانت گشوده ای و نامش را توبه گذاشته ای و فرموده ای؛ بازگردید به سوی خدا و توبه خالص کنید. اکنون عذر کسانی که از ورود به این در بعد از گشایش آن غافل شوند چیست؟
در روایات به قدری بر مسأله توبه تأکید شده که در حدیثی از حضرت امام باقر(ع) می خوانیم: (ان الله تعالی اشد فرحا بتوبه عبده من رجل اضل راحلته و زاده فی لیله ظلما فوجدها؛ خداوند از توبه بنده اش بیش از کسی که مرکب و توشه خود را در بیابان در یک شب تاریک گم کرده و سپس آن را می یابد، شاد می گردد) (تفسیر نمونه، ج 24، ص 295).
و باز در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است: (التائب من الذنب کمن لاذنب له والمقیم علی الذنب و هو مستغفر منه کالمستهزء؛ کسی که از گناه توبه کند، همچون کسی است که اصلا گناه نکرده است و کسی که به گناه خود ادامه دهد در حالی که استغفار می کند مانند کسی است که مسخره می کند) (همان، ص 296).
پس توبه تنها استغفار یا پشیمانی از گذشته و حتی تصمیم به ترک در آینده نیست، بلکه علاوه بر همه اینها باید شخص گنهکار در مقام جبران برآید و فسادی را که مرتکب شده جبران نماید. این صحیح نیست که مثلا در جلوی دیگران فردی را به دروغ و حیله متهم کنیم و بعد در خانه خلوت استغفار نماید. پس باید حقوقی از خداوند مثل نماز و روزه و عبادات و تکالیفی را که ضایع و ترک کرده و نیز حقوقی از مردم را که تباه ساخته جبران نماید و آنها را تدارک کند و حقوق مردم را به آنها برگرداند و در صورت امکان و دسترسی از آنها رضایت و حلالیت بطلبد.
اگر کسی موفق به توبه واقعی می شود، باید مطمئن باشد که خداوند، مهربان و بخشنده است و گناهان گذشته او را بخشیده و می تواند زندگی تازه ای برای خود برنامه ریزی کند و تولد دوباره ای را تجربه کند، تولد و زندگی ای که محصول آن رضایت خداوند دردنیا و آخرت و سعادت جاودان باشد.
برای مطالعه بیشتر ر.ک منابع اخلاقی:
- ترجمه جامع السعادات، مرحوم نراقی
- ترجمه الاخلاق، مرحوم شبر
- نقطه های آغاز در اخلاق، مهدوی کنی
- مقالات، استاد محمد شجاعی
پی نوشت‌ها:
1. فرقان(25): آیه 70 63.
2. المیزان، ج 16، ص 242.
3. المیزان، سید محمد حسین طباطبایی، ج 15، ص 242.
4. المیزان، ج 15، ص 243.
5. تحریم(8 :(66.
6. میزان الحکمه، محمدی ری شهری، ج 1، ص 552.
7. المیزان، ج 15، ص 243.
8. میزان الحکمه، ج 1، ص 548. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 2/100112600)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین