چگونه انسان می‌تواند در خداوند فانی شود؟
2- از جمله احا دیثی که ارتباط کامل بنده با خداوند به روشنی در آن ذکر شده ، حدیث ( قرب النوافل ) است که با سندهای گوناگون ودرکتابهای معتبر شیعی از پیامبر اکرم ( ص) نقل شده است و به جهت مضامین بلند و عرفانی آن در کتابها ی عرفانی به شرح و توضیح آن پرداخته اند : ان الله جلّ جلا له قال : ما یتقرب الی عبد من عبادی بشی ء أ حب الی مما افترضت علیه و انه لیتقرب الی با لنا فله حتی أ حبه فإ ذا احیته کنت سمعه الذی یسمع به وبصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به ویده التی یبطش بهاء ان دعائی اجبته و إن سأ لنی اعطیته . اصول کافی ج 2 ص 352 ترجمه : خدای متعالی می فرماید : هیچ بنده ای از بندگانم به سوی من تقرب نمی جوید به چیزی که نزد من محبوب تر باشد از آنچه بر او واجب کرده ام ، سپس او با نوافل(‌مستحبات ) به من تقرب می جویدتا او را دوست بدارم هنگامی که اورا دوست داشتم گوش او خواهم بود که با آن می شنود ، و چشمی که با آن می بیند ، و زبانی که با آن سخن می گوید و دستی که با آن بر می گیرد . اگر مرا بخواند اجابت کنم و اگر در خواستی کند عطا کنم. ر اساس این حدیث شریف انسان تا آنجا می تواند به خداوند تقرب جوید که هر چه را دارد در اختیبار خداوند نهد و افکار و رفتار خویش را از مسیر اراده و خواست خداوند به انجام رساند . در این مرحله ، او آنچنان با قوای ارادی و فکری خویش مستغرق در معرفت و توجه به خداوند می گردد که دیگر نمی تواند به خودش ، بدن و زندگی اش توجه استقلا لی داشته باشد ممکن است در زندگی برای ما نیز در ارتباط با دیگران ، در طی لحظاتی ، چنین حا لتی پیش بیاید و چنان قوای فکری و ارادی ما محو و متوجه دیگری گردند که خود را فراموش کنیم ، یعنی توجه و التفات آگاهانه و مستقل به خدا نداشته باشیم نه این که حقیقتاً خود را فراموش کنیم . در شرایط عادی زندگی گاهی برای انسان حوادثی رخ میدهد که مدتی کا ملاً از خود غافل می شود . یا در برابر شخص عظیمی قرار می گیرد و چنان محوا و می شود که خودش را فراموش می کند . یا عاشق و شیدا دلی که پس از هجران و دوری معشوق ، وقتی به وصال او میرسد چنان محو جمال معشوق می گردد که اصلاً متوجه خود نیست . در این زمینه داستانهای فراوانی نقل کردهاند که پیام همه آنها این است که گاهی افرادی چنان در دیگران محو می شوند که در عالم خیال نیز محبوب و معشوق را در قالب خود میبینند و وجود خویش را متحد با وجود معشوق می یابند و گاه چنان از خو د بی خود میگردند که دچار غش و بیهوشی میشوند . مسلماً وجود چنین حالات انسانی می تواند ما را به پذیرش مقام ( فناء الله ) رهنمود گردد. کسی که درمسیر عبودیت وبندگی خداوند قرار می گیرد وسعی می کند با توجه بیشتری به انجام عبادات بپردازد ،‌ درآغاز درعبادت خویش وبه خصوص درحال سجده گاهی چنان حضور قلب پیدا می کند وتوجه او کاملاً به خداوند معطوف میگردد که طی لحظاتی کاملاً ازخود غافل میگردد واصلاً متوجه نیست کجاست وچه می کند . درآن حال اوکاملاً به خداوند توجه دارد وماسوی الله را فراموش می کند وطبیعی است که اگر این توجهات تداوم باید کاملتر وگسترده تر گردند ، انسان به مقامی می رسد که حتی اراده خود رادر اراده خداوند فانی می سازد . یعنی انسان با تمرین وریاضت به مرحله ای می رسد که اصلاً‌ خواست خود رادرنظر نمی گیرد ودرهر کاری خواست خداوند را می نگرد . باتوجه به نمونه های ضعیفی که گاهی برای ما رخ می دهد ، تا حدی تصور آن مقام برای ما آسان می گردد. گاهی چون دیگری ویاخداوند کاری از ما خواسته ،‌مابدون توجه به خواست خود آن کار راانجام می دهیم . طبیعی است که اگر این حالت استمرار یابد وهمه اعمال ، تفکرات وحتی تخیلات انسان راپوشش دهد وانسان درهر زمینه ای بنگرد که خداوند ازاو چه می خواهد ( چون خداوند ازاو خواسته که به چیزی بیندیشد وتوجه یابد به آن فکر کند وچون او کاری از ماخواسته که انجام دهیم ، بدان اقدام کنیم ) تدریجاً آن “ حالت همه زوایای زندگی انسان رافرامی گیرد وتبدیل به ملکه می گردد وازآن پس ، حتی درمقام اراده ( منی ) وجود ندارد واراده خداوند بجای اراده انسان می نشیند وحتی اگر سردش شده ،‌نمی گوید چون سردم شد لباس می پوشم ، بلکه اگر خداوند به او فرمود که سرماراتحمل کند ، تحمل می کند . اگر فرمود خودت راازسرما حفظ کن ، خودش راازسرما حفظ می کند . حتی دیگر برای اولذت ورنجی مطرح نیست . اگر خداوند فرمان داد که خویشتن رادرآتش افکند ، بامیل ورضایت چنان می کند ، واگر ازاو خواست لذتی رادریافت کند ، ازآن بهره می برد . بی تردید رسیدن به چنین مقامی بسیار دشوار است ، ولی محال نیست وهمت عالی می طلبد واگر انسان کمر همت ببندد وتلاش کند ، باهرقدمی که به پیش می نهد راه برای او هموارتر می گردد ودرپیمودن این طریق ار عنایات وتوجهات خداوند بهره مند می شود . اگر چشم ، گوش ، شکم وهمه خواسته های خودراکنترل کند ، راه پیشرفت ورسیدن به مراحل عالیتر برای او هموار می گردد وچنان که گفتیم با تمرین وممارست حتی درمقام اراده ، خواست واراده خود می نشاند وبااختیار وتلاش خود به مقام بلندی می رسد که ازنظر عرفاً ( توحید افعالی ) نام می گیرد . اما درمورد شفاء مریض فرموده بودید : توسل درهمه مشکلات به امام زمان ( ع ) قال ابو عبدالله ( ع ) قرأه الحمد شفاء من کل داء الاالسام . امام صادق ( ع ) فرمودند : خواندن سوره حمد شفاء همه دردهاست مگراینکه مرگ انسان فرا برسد . پس شما سوره حمد بخوان انشاء الله خداوند مریضتان راشفاء خواهد داد . تفسیر سوره حمد برهان جلد 1 به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 162/400008)
عنوان سوال:

چگونه انسان می‌تواند در خداوند فانی شود؟


پاسخ:

2- از جمله احا دیثی که ارتباط کامل بنده با خداوند به روشنی در آن ذکر شده ، حدیث ( قرب النوافل ) است که با سندهای گوناگون ودرکتابهای معتبر شیعی از پیامبر اکرم ( ص) نقل شده است و به جهت مضامین بلند و عرفانی آن در کتابها ی عرفانی به شرح و توضیح آن پرداخته اند :
ان الله جلّ جلا له قال : ما یتقرب الی عبد من عبادی بشی ء أ حب الی مما افترضت علیه و انه لیتقرب الی با لنا فله حتی أ حبه فإ ذا احیته کنت سمعه الذی یسمع به وبصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به ویده التی یبطش بهاء ان دعائی اجبته و إن سأ لنی اعطیته . اصول کافی ج 2 ص 352
ترجمه : خدای متعالی می فرماید : هیچ بنده ای از بندگانم به سوی من تقرب نمی جوید به چیزی که نزد من محبوب تر باشد از آنچه بر او واجب کرده ام ، سپس او با نوافل(‌مستحبات ) به من تقرب می جویدتا او را دوست بدارم هنگامی که اورا دوست داشتم گوش او خواهم بود که با آن می شنود ، و چشمی که با آن می بیند ، و زبانی که با آن سخن می گوید و دستی که با آن بر می گیرد . اگر مرا بخواند اجابت کنم و اگر در خواستی کند عطا کنم.
ر اساس این حدیث شریف انسان تا آنجا می تواند به خداوند تقرب جوید که هر چه را دارد در اختیبار خداوند نهد و افکار و رفتار خویش را از مسیر اراده و خواست خداوند به انجام رساند . در این مرحله ، او آنچنان با قوای ارادی و فکری خویش مستغرق در معرفت و توجه به خداوند می گردد که دیگر نمی تواند به خودش ، بدن و زندگی اش توجه استقلا لی داشته باشد ممکن است در زندگی برای ما نیز در ارتباط با دیگران ، در طی لحظاتی ، چنین حا لتی پیش بیاید و چنان قوای فکری و ارادی ما محو و متوجه دیگری گردند که خود را فراموش کنیم ، یعنی توجه و التفات آگاهانه و مستقل به خدا نداشته باشیم نه این که حقیقتاً خود را فراموش کنیم .
در شرایط عادی زندگی گاهی برای انسان حوادثی رخ میدهد که مدتی کا ملاً از خود غافل می شود . یا در برابر شخص عظیمی قرار می گیرد و چنان محوا و می شود که خودش را فراموش می کند . یا عاشق و شیدا دلی که پس از هجران و دوری معشوق ، وقتی به وصال او میرسد چنان محو جمال معشوق می گردد که اصلاً متوجه خود نیست . در این زمینه داستانهای فراوانی نقل کردهاند که پیام همه آنها این است که گاهی افرادی چنان در دیگران محو می شوند که در عالم خیال نیز محبوب و معشوق را در قالب خود میبینند و وجود خویش را متحد با وجود معشوق می یابند و گاه چنان از خو د بی خود میگردند که دچار غش و بیهوشی میشوند . مسلماً وجود چنین حالات انسانی می تواند ما را به پذیرش مقام ( فناء الله ) رهنمود گردد.
کسی که درمسیر عبودیت وبندگی خداوند قرار می گیرد وسعی می کند با توجه بیشتری به انجام عبادات بپردازد ،‌ درآغاز درعبادت خویش وبه خصوص درحال سجده گاهی چنان حضور قلب پیدا می کند وتوجه او کاملاً به خداوند معطوف میگردد که طی لحظاتی کاملاً ازخود غافل میگردد واصلاً متوجه نیست کجاست وچه می کند . درآن حال اوکاملاً به خداوند توجه دارد وماسوی الله را فراموش می کند وطبیعی است که اگر این توجهات تداوم باید کاملتر وگسترده تر گردند ، انسان به مقامی می رسد که حتی اراده خود رادر اراده خداوند فانی می سازد . یعنی انسان با تمرین وریاضت به مرحله ای می رسد که اصلاً‌ خواست خود رادرنظر نمی گیرد ودرهر کاری خواست خداوند را می نگرد . باتوجه به نمونه های ضعیفی که گاهی برای ما رخ می دهد ، تا حدی تصور آن مقام برای ما آسان می گردد.
گاهی چون دیگری ویاخداوند کاری از ما خواسته ،‌مابدون توجه به خواست خود آن کار راانجام می دهیم . طبیعی است که اگر این حالت استمرار یابد وهمه اعمال ، تفکرات وحتی تخیلات انسان راپوشش دهد وانسان درهر زمینه ای بنگرد که خداوند ازاو چه می خواهد ( چون خداوند ازاو خواسته که به چیزی بیندیشد وتوجه یابد به آن فکر کند وچون او کاری از ماخواسته که انجام دهیم ، بدان اقدام کنیم ) تدریجاً آن “ حالت همه زوایای زندگی انسان رافرامی گیرد وتبدیل به ملکه می گردد وازآن پس ، حتی درمقام اراده ( منی ) وجود ندارد واراده خداوند بجای اراده انسان می نشیند وحتی اگر سردش شده ،‌نمی گوید چون سردم شد لباس می پوشم ، بلکه اگر خداوند به او فرمود که سرماراتحمل کند ، تحمل می کند . اگر فرمود خودت راازسرما حفظ کن ، خودش راازسرما حفظ می کند . حتی دیگر برای اولذت ورنجی مطرح نیست . اگر خداوند فرمان داد که خویشتن رادرآتش افکند ، بامیل ورضایت چنان می کند ، واگر ازاو خواست لذتی رادریافت کند ، ازآن بهره می برد .
بی تردید رسیدن به چنین مقامی بسیار دشوار است ، ولی محال نیست وهمت عالی می طلبد واگر انسان کمر همت ببندد وتلاش کند ، باهرقدمی که به پیش می نهد راه برای او هموارتر می گردد ودرپیمودن این طریق ار عنایات وتوجهات خداوند بهره مند می شود . اگر چشم ، گوش ، شکم وهمه خواسته های خودراکنترل کند ، راه پیشرفت ورسیدن به مراحل عالیتر برای او هموار می گردد وچنان که گفتیم با تمرین وممارست حتی درمقام اراده ، خواست واراده خود می نشاند وبااختیار وتلاش خود به مقام بلندی می رسد که ازنظر عرفاً ( توحید افعالی ) نام می گیرد .
اما درمورد شفاء مریض فرموده بودید : توسل درهمه مشکلات به امام زمان ( ع ) قال ابو عبدالله ( ع ) قرأه الحمد شفاء من کل داء الاالسام .
امام صادق ( ع ) فرمودند : خواندن سوره حمد شفاء همه دردهاست مگراینکه مرگ انسان فرا برسد .
پس شما سوره حمد بخوان انشاء الله خداوند مریضتان راشفاء خواهد داد .
تفسیر سوره حمد برهان جلد 1
به نقل از اداره پاسخگویی آستان قدس رضوی (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 162/400008)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین