تفسیر آیه 48 سوره قصص را بفرمایید؟
شان نزول خاصی یرای آیه مورد نظر بیان نشده است و ارتباط میان این آیه و آیات قبل نیز واضح و روشن است . برای واضح شدن این ارتباط توجه شما را به توضیح و تفسیر این آیات جلب می کنیم : و َو لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (47) فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی‌ أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی‌ مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (48) قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدی‌ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (49) فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (50) 47- هر گاه ما پیش از فرستادن پیامبری آنها را به خاطر اعمالشان مجازات می‌کردیم می‌گفتند پروردگارا چرا رسولی برای ما نفرستادی تا آیات ترا پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟ اگر به خاطر این امر نبود مجازات آنها به جهت اعمالشان نیاز به ارسال پیامبر هم نداشت! 48- هنگامی که حق از نزد ما برای آنها آمد گفتند چرا مثل همان چیزی که به موسی داده شد به این پیامبر اعطا نگردیده است؟ مگر بهانه‌جویانی همانند آنها معجزاتی را که در گذشته به موسی داده شد، انکار نکردند و گفتند این دو (موسی و هارون) دو نفر ساحرند که دست بدست هم داده‌اند (تا ما را گمراه کنند) و ما به هر یک از آنها کافریم؟! 49- بگو، اگر راست می‌گوئید (که تورات و قرآن از سوی خدا نیست) کتابی هدایت بخش‌تر از ایندو بیاورید تا من از آن پیروی کنم. 50- هر گاه این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان آنها از هوسهای خود پیروی می‌کنند و آیا گمراه‌تر از آن کس که پیروی هوای نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته است کسی پیدا می‌شود؟ مسلما خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی‌کند. تفسیر: هر روز به بهانه‌ای از حق می گریزند از آنجا که در آیات گذشته سخن از ارسال پیامبر ص به عنوان انذار کننده و بیم‌دهنده بود در نخستین آیه مورد بحث به لطفی که بر وجود پیامبر ص مترتب است اشاره کرده می‌گوید: هر گاه ما پیش از فرستادن پیامبری آنها را به خاطر اعمالشان مجازات می‌کردیم، می‌گفتند: پروردگارا! چرا رسولی برای ما نفرستادی تا آیات تو را پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم اگر به خاطر این نبود مجازات آنها به جهت اعمال و کفرشان حتی نیاز به ارسال پیامبر نداشت (وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‌ ) . در حقیقت آیه اشاره به این نکته است که راه حق روشن است، و هر عقلی حاکم به بطلان شرک و بت‌پرستی است، و زشتی بسیاری از اعمال آنها همچون مظالم و ستمها از مستقلات حکم عقل می‌باشد و حتی بدون فرستادن پیامبران در این زمینه می‌توان آنها را مجازات کرد، ولی خداوند حتی در این قسمت که حکم عقل در آن واضح و روشن است برای اتمام حجت و نفی هر گونه عذر پیامبران را با کتابهای آسمانی و معجزات می‌فرستد تا کسی نگوید بدبختی ما به خاطر نبودن راهنما بود، اگر رهبر الهی داشتیم اهل هدایت و نجات بودیم. به هر حال این آیه از آیاتی است که دلالت بر لزوم لطف از طریق ارسال پیامبران دارد، و نشان می‌دهد که سنت خداوند بر این است که قبل از ارسال پیامبر هیچ امتی را به خاطر گناهانشان مجازات نکند، همانگونه که در سوره نساء آیه 165 نیز می‌خوانیم: رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً: ما پیامبرانی فرستادیم که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا برای مردم بعد از این پیامبران حجتی باقی نماند و خداوند توانا و حکیم است. سپس به بهانه‌جوئیهای آنها اشاره می‌کند که آنها بعد از ارسال رسل نیزدست از بهانه‌گیری برنداشتند، و باز به راههای انحرافی خود ادامه دادند می‌گوید: هنگامی که حق از نزد ما برای آنها آمد گفتند: چرا به این پیامبر مثل همان چیزی که به موسی داده شد اعطا نگردیده است؟! (فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی‌). چرا عصای موسی در دست او نیست؟ چرا ید بیضا ندارد؟ چرا دریا برای او شکافته نمی‌شود؟ چرا دشمنانش غرق نمی‌شوند؟ چرا و چرا؟! ... قرآن به پاسخ این بهانه‌جویی پرداخته می‌گوید: مگر بهانه‌جویانی همانند اینها معجزاتی را که در گذشته به موسی داده شد انکار نکردند؟! (أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی‌ مِنْ قَبْلُ). مگر نگفتند این دو (موسی و هارون) دو نفر ساحرند که دست به دست هم داده‌اند (تا ما را گمراه کنند) و ما به هر کدام از آنها کافریم! (قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ). تعبیر به سحران با اینکه قاعدتا ساحران باید گفته شود برای شدت تاکید است، چرا که عرب وقتی در مورد کسی مؤکدا سخن می‌گوید او را عین عدالت یا ظلم و یا سحر می‌شمرد. این احتمال نیز وجود دارد که مراد از سحران دو معجزه بزرگ موسی عصا و ید بیضاء باشد. و اگر گفته شود که این انکارها چه ارتباطی با مشرکان مکه دارد؟ این مربوط به فرعونیان کفرپیشه است، پاسخ آن روشن است و آن اینکه منظور این است که مساله بهانه جویی چیز تازه‌ای نیست، اینها همه از یک قماشند و سخنانشان شباهت زیادی با هم دارد و خط و روش و برنامه آنها یکی است. تفسیر روشن آیه فوق همان بود که گفتیم ولی جمعی از مفسران آیه را طور دیگری تفسیر کرده‌اند و گفته‌اند: منظور از سِحْرانِ تَظاهَرا حضرت موسی و پیامبر بزرگ اسلام است چرا که مشرکان عرب می‌گفتند این هر دو ساحر بودند و ما نسبت به هر دو کافریم، و در اینجا یک جریان تاریخی نیز نقل کرده‌اند که اهل مکه گروهی را به سراغ رؤسای یهود در یکی از اعیادشان فرستادند و در باره پیامبر اسلام از آنها سؤال کردند که آیا محمد ص براستی پیامبر خدا است؟ آنها در پاسخ گفتند: ما در تورات او را با اوصافش یافته‌ایم. نمایندگان بازگشتند و ماجرا را به مشرکان مکه گفتند، در اینجا بود که آنها جمله سحران تظاهرا و إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (این هر دو ساحر بودند و ما نسبت به هر دو کافر هستیم) را گفتند (1). اما با توجه به دو نکته این تفسیر، بعید به نظر می‌رسد: نخست اینکه کمتر در تاریخ و روایات دیده شده که مشرکان عرب، موسی ع را متهم به ساحر بودن کنند و شاید فقط در اینجا چنین احتمالی داده شده باشد. دیگر اینکه چگونه ممکن است کسی ادعا کند که موسی و محمد ص با وجود تقریبا دو هزار سال فاصله ساحرانی بودند که به پشتیبانی یکدیگر برخاستند مگر ممکن است ساحری از هزاران سال قبل بداند چه کسی در آینده، ظهور خواهد کرد و چه دعوی مطرح می‌کند؟! به هر حال مشرکان لجوج اصرار داشتند که چرا پیامبر اسلام ص معجزاتی همچون موسی نداشته است؟ و از سوی دیگر نه به گفته‌ها و گواهی تورات در باره علائم پیامبر ص اعتنا می‌کردند، و نه به قرآن مجید و آیات پرعظمتش، لذا قرآن، روی سخن را به پیامبر ص کرده می‌گوید: بگو اگر شما راست می‌گوئید که این دو کتاب از سوی خدا نیست، کتابی روشنتر و هدایت‌بخش‌تر از آنها از سوی خدا بیاورید تا من از آن پیروی کنم (قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدی‌ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ). و به تعبیر دیگر آنها دنبال کتاب هدایت می‌گردند و دنبال معجزات، چه معجزه‌ای بالاتر از قرآن و چه کتاب هدایتی بهتر از آن؟ اگر چیزی در دست پیامبر اسلام جز این قرآن نبود برای اثبات حقانیت دعوتش کفایت می‌کرد، ولی آنها حق‌طلب نیستند بلکه مشتی بهانه‌جویانند. سپس اضافه می‌کند: اگر این پیشنهاد تو را نپذیرفتند بدان آنها از هوسهای خود پیروی می‌کنند (فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ). زیرا انسانی که هواپرست نباشد، در برابر یک چنین پیشنهاد منطقی تسلیم می‌شود، اما آنها در هیچ صراطی مستقیم نیستند و هر پیشنهادی را به بهانه‌ای رد می‌کنند. ولی آیا کسی گمراهتر از آن کس که پیروی هوای نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته است پیدا می‌شود؟! (وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ). مسلما خداوند جمعیت ظالمان را هدایت نمی‌کند (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ). اگر آنها حق‌طلب بودند و راه را گم کرده بودند، لطف الهی به مقتضای وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا شامل حالشان می‌شد، ولی آنها ستمگرند، هم بر خویش و هم بر جامعه‌ای که در آن زندگی دارند ستم می‌کنند، آنها هدفی جز لجاج و عناد ندارند، چگونه ممکن است خداوند کمک به هدایت آنها کند. نکته: هوا پرستی عامل گمراهی‌ در آیات فوق رابطه این دو با صراحت بیان شده و حتی گمراهترین مردم گروهی معرفی شده‌اند که رهبر خود را هوای نفس خویش قرار داده‌اند و هرگز هدایت الهی را نپذیرفتند. هوای نفس، حجاب ضخیمی است در مقابل چشمان عقل انسان. هوای نفس آن چنان دلبستگی به انسان نسبت به موضوعی می‌دهد که قدرت درک حقایق را از دست می‌دهد، چرا که برای درک حقیقت تسلیم مطلق در مقابل واقعیات، و ترک هر گونه پیشداوری و دلبستگی شرط است، تسلیم بی‌قید و شرط در مقابل هر چیز که عینیت خارجی دارد خواه شیرین باشد یا تلخ؟ موافق تمایلات درونی ما یا مخالف؟ هماهنگ با منافع شخصی یا ناهماهنگ؟ ولی هوای نفس با این اصول سازگار نیست. در این زمینه بحث مشروحی در ذیل آیه 43 سوره فرقان (جلد 15) نیز داشته‌ایم. جالب اینکه در روایات متعددی آیه فوق به کسانی تفسیر شده است که امام و رهبر الهی را نپذیرفته‌اند و تنها به آرای خویش تکیه می‌کنند (1). این روایات که از امام باقر ع و امام صادق ع و بعضی دیگر از ائمه هدی ع نقل شده در حقیقت از قبیل مصداق روشن است و به تعبیر دیگر انسان نیازمند به هدایت الهی است، این هدایت گاهی در کتاب آسمانی منعکس می‌شود، و گاه در وجود پیامبر و سنت او، و گاه در اوصیای معصومش، و گاه در منطق عقل و خرد. مهم آنست که انسان در خط هدایت الهی باشد و نه هوای نفس، تا بتواند از این انوار هدایت بهره‌مند گردد. تفسیر نمونه، ج‌16، ص: 100 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 3/100108100)
عنوان سوال:

تفسیر آیه 48 سوره قصص را بفرمایید؟


پاسخ:

شان نزول خاصی یرای آیه مورد نظر بیان نشده است و ارتباط میان این آیه و آیات قبل نیز واضح و روشن است . برای واضح شدن این ارتباط توجه شما را به توضیح و تفسیر این آیات جلب می کنیم :
و َو لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (47) فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی‌ أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی‌ مِنْ قَبْلُ قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (48) قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدی‌ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ (49) فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (50)
47- هر گاه ما پیش از فرستادن پیامبری آنها را به خاطر اعمالشان مجازات می‌کردیم می‌گفتند پروردگارا چرا رسولی برای ما نفرستادی تا آیات ترا پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم؟ اگر به خاطر این امر نبود مجازات آنها به جهت اعمالشان نیاز به ارسال پیامبر هم نداشت! 48- هنگامی که حق از نزد ما برای آنها آمد گفتند چرا مثل همان چیزی که به موسی داده شد به این پیامبر اعطا نگردیده است؟ مگر بهانه‌جویانی همانند آنها معجزاتی را که در گذشته به موسی داده شد، انکار نکردند و گفتند این دو (موسی و هارون) دو نفر ساحرند که دست بدست هم داده‌اند (تا ما را گمراه کنند) و ما به هر یک از آنها کافریم؟! 49- بگو، اگر راست می‌گوئید (که تورات و قرآن از سوی خدا نیست) کتابی هدایت بخش‌تر از ایندو بیاورید تا من از آن پیروی کنم.
50- هر گاه این پیشنهاد تو را نپذیرند، بدان آنها از هوسهای خود پیروی می‌کنند و آیا گمراه‌تر از آن کس که پیروی هوای نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته است کسی پیدا می‌شود؟ مسلما خداوند قوم ستمگر را هدایت نمی‌کند.
تفسیر: هر روز به بهانه‌ای از حق می گریزند
از آنجا که در آیات گذشته سخن از ارسال پیامبر ص به عنوان انذار کننده و بیم‌دهنده بود در نخستین آیه مورد بحث به لطفی که بر وجود پیامبر ص مترتب است اشاره کرده می‌گوید: هر گاه ما پیش از فرستادن پیامبری آنها را به خاطر اعمالشان مجازات می‌کردیم، می‌گفتند: پروردگارا! چرا رسولی برای ما نفرستادی تا آیات تو را پیروی کنیم و از مؤمنان باشیم اگر به خاطر این نبود مجازات آنها به جهت اعمال و کفرشان حتی نیاز به ارسال پیامبر نداشت (وَ لَوْ لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَةٌ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ‌
) .
در حقیقت آیه اشاره به این نکته است که راه حق روشن است، و هر عقلی حاکم به بطلان شرک و بت‌پرستی است، و زشتی بسیاری از اعمال آنها همچون مظالم و ستمها از مستقلات حکم عقل می‌باشد و حتی بدون فرستادن پیامبران در این زمینه می‌توان آنها را مجازات کرد، ولی خداوند حتی در این قسمت که حکم عقل در آن واضح و روشن است برای اتمام حجت و نفی هر گونه عذر پیامبران را با کتابهای آسمانی و معجزات می‌فرستد تا کسی نگوید بدبختی ما به خاطر نبودن راهنما بود، اگر رهبر الهی داشتیم اهل هدایت و نجات بودیم.
به هر حال این آیه از آیاتی است که دلالت بر لزوم لطف از طریق ارسال پیامبران دارد، و نشان می‌دهد که سنت خداوند بر این است که قبل از ارسال پیامبر هیچ امتی را به خاطر گناهانشان مجازات نکند، همانگونه که در سوره نساء آیه 165 نیز می‌خوانیم: رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیماً: ما پیامبرانی فرستادیم که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا برای مردم بعد از این پیامبران حجتی باقی نماند و خداوند توانا و حکیم است.
سپس به بهانه‌جوئیهای آنها اشاره می‌کند که آنها بعد از ارسال رسل نیزدست از بهانه‌گیری برنداشتند، و باز به راههای انحرافی خود ادامه دادند می‌گوید:
هنگامی که حق از نزد ما برای آنها آمد گفتند: چرا به این پیامبر مثل همان چیزی که به موسی داده شد اعطا نگردیده است؟! (فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا لَوْ لا أُوتِیَ مِثْلَ ما أُوتِیَ مُوسی‌).
چرا عصای موسی در دست او نیست؟ چرا ید بیضا ندارد؟ چرا دریا برای او شکافته نمی‌شود؟ چرا دشمنانش غرق نمی‌شوند؟ چرا و چرا؟! ...
قرآن به پاسخ این بهانه‌جویی پرداخته می‌گوید: مگر بهانه‌جویانی همانند اینها معجزاتی را که در گذشته به موسی داده شد انکار نکردند؟! (أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِما أُوتِیَ مُوسی‌ مِنْ قَبْلُ).
مگر نگفتند این دو (موسی و هارون) دو نفر ساحرند که دست به دست هم داده‌اند (تا ما را گمراه کنند) و ما به هر کدام از آنها کافریم! (قالُوا سِحْرانِ تَظاهَرا وَ قالُوا إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ).
تعبیر به سحران با اینکه قاعدتا ساحران باید گفته شود برای شدت تاکید است، چرا که عرب وقتی در مورد کسی مؤکدا سخن می‌گوید او را عین عدالت یا ظلم و یا سحر می‌شمرد.
این احتمال نیز وجود دارد که مراد از سحران دو معجزه بزرگ موسی عصا و ید بیضاء باشد.
و اگر گفته شود که این انکارها چه ارتباطی با مشرکان مکه دارد؟ این مربوط به فرعونیان کفرپیشه است، پاسخ آن روشن است و آن اینکه منظور این است که مساله بهانه جویی چیز تازه‌ای نیست، اینها همه از یک قماشند و سخنانشان شباهت زیادی با هم دارد و خط و روش و برنامه آنها یکی است.
تفسیر روشن آیه فوق همان بود که گفتیم ولی جمعی از مفسران آیه را طور دیگری تفسیر کرده‌اند و گفته‌اند: منظور از سِحْرانِ تَظاهَرا حضرت موسی و پیامبر بزرگ اسلام است چرا که مشرکان عرب می‌گفتند این هر دو ساحر بودند و ما نسبت به هر دو کافریم، و در اینجا یک جریان تاریخی نیز نقل کرده‌اند که اهل مکه گروهی را به سراغ رؤسای یهود در یکی از اعیادشان فرستادند و در باره پیامبر اسلام از آنها سؤال کردند که آیا محمد ص براستی پیامبر خدا است؟ آنها در پاسخ گفتند: ما در تورات او را با اوصافش یافته‌ایم.
نمایندگان بازگشتند و ماجرا را به مشرکان مکه گفتند، در اینجا بود که آنها جمله سحران تظاهرا و إِنَّا بِکُلٍّ کافِرُونَ (این هر دو ساحر بودند و ما نسبت به هر دو کافر هستیم) را گفتند (1).
اما با توجه به دو نکته این تفسیر، بعید به نظر می‌رسد:
نخست اینکه کمتر در تاریخ و روایات دیده شده که مشرکان عرب، موسی ع را متهم به ساحر بودن کنند و شاید فقط در اینجا چنین احتمالی داده شده باشد.
دیگر اینکه چگونه ممکن است کسی ادعا کند که موسی و محمد ص با وجود تقریبا دو هزار سال فاصله ساحرانی بودند که به پشتیبانی یکدیگر برخاستند مگر ممکن است ساحری از هزاران سال قبل بداند چه کسی در آینده، ظهور خواهد کرد و چه دعوی مطرح می‌کند؟! به هر حال مشرکان لجوج اصرار داشتند که چرا پیامبر اسلام ص معجزاتی همچون موسی نداشته است؟ و از سوی دیگر نه به گفته‌ها و گواهی تورات در باره علائم پیامبر ص اعتنا می‌کردند، و نه به قرآن مجید و آیات پرعظمتش، لذا قرآن، روی سخن را به پیامبر ص کرده می‌گوید: بگو اگر شما راست می‌گوئید که این دو کتاب از سوی خدا نیست، کتابی روشنتر و هدایت‌بخش‌تر از آنها از سوی خدا بیاورید تا من از آن پیروی کنم
(قُلْ فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ هُوَ أَهْدی‌ مِنْهُما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ).
و به تعبیر دیگر آنها دنبال کتاب هدایت می‌گردند و دنبال معجزات، چه معجزه‌ای بالاتر از قرآن و چه کتاب هدایتی بهتر از آن؟ اگر چیزی در دست پیامبر اسلام جز این قرآن نبود برای اثبات حقانیت دعوتش کفایت می‌کرد، ولی آنها حق‌طلب نیستند بلکه مشتی بهانه‌جویانند.
سپس اضافه می‌کند: اگر این پیشنهاد تو را نپذیرفتند بدان آنها از هوسهای خود پیروی می‌کنند (فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّما یَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ).
زیرا انسانی که هواپرست نباشد، در برابر یک چنین پیشنهاد منطقی تسلیم می‌شود، اما آنها در هیچ صراطی مستقیم نیستند و هر پیشنهادی را به بهانه‌ای رد می‌کنند.
ولی آیا کسی گمراهتر از آن کس که پیروی هوای نفس خویش کرده و هیچ هدایت الهی را نپذیرفته است پیدا می‌شود؟! (وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَیْرِ هُدیً مِنَ اللَّهِ).
مسلما خداوند جمعیت ظالمان را هدایت نمی‌کند (إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ).
اگر آنها حق‌طلب بودند و راه را گم کرده بودند، لطف الهی به مقتضای وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا شامل حالشان می‌شد، ولی آنها ستمگرند، هم بر خویش و هم بر جامعه‌ای که در آن زندگی دارند ستم می‌کنند، آنها هدفی جز لجاج و عناد ندارند، چگونه ممکن است خداوند کمک به هدایت آنها کند.
نکته: هوا پرستی عامل گمراهی‌
در آیات فوق رابطه این دو با صراحت بیان شده و حتی گمراهترین مردم گروهی معرفی شده‌اند که رهبر خود را هوای نفس خویش قرار داده‌اند و هرگز هدایت الهی را نپذیرفتند.
هوای نفس، حجاب ضخیمی است در مقابل چشمان عقل انسان.
هوای نفس آن چنان دلبستگی به انسان نسبت به موضوعی می‌دهد که قدرت درک حقایق را از دست می‌دهد، چرا که برای درک حقیقت تسلیم مطلق در مقابل واقعیات، و ترک هر گونه پیشداوری و دلبستگی شرط است، تسلیم بی‌قید و شرط در مقابل هر چیز که عینیت خارجی دارد خواه شیرین باشد یا تلخ؟ موافق تمایلات درونی ما یا مخالف؟ هماهنگ با منافع شخصی یا ناهماهنگ؟ ولی هوای نفس با این اصول سازگار نیست.
در این زمینه بحث مشروحی در ذیل آیه 43 سوره فرقان (جلد 15) نیز داشته‌ایم.
جالب اینکه در روایات متعددی آیه فوق به کسانی تفسیر شده است که امام و رهبر الهی را نپذیرفته‌اند و تنها به آرای خویش تکیه می‌کنند (1).
این روایات که از امام باقر ع و امام صادق ع و بعضی دیگر از ائمه هدی ع نقل شده در حقیقت از قبیل مصداق روشن است و به تعبیر دیگر انسان نیازمند به هدایت الهی است، این هدایت گاهی در کتاب آسمانی منعکس می‌شود، و گاه در وجود پیامبر و سنت او، و گاه در اوصیای معصومش، و گاه در منطق عقل و خرد.
مهم آنست که انسان در خط هدایت الهی باشد و نه هوای نفس، تا بتواند از این انوار هدایت بهره‌مند گردد.
تفسیر نمونه، ج‌16، ص: 100 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 3/100108100)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین