تفسیر آیه 53 در مجمع البیان چنین است : اَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ: این استفهام برای انکار است یعنی آنها را بهرهای از سلطنت و پادشاهی نیست. جبایی گوید: منظور از (ملک) نبوت است یعنی آیا برای آنها از نبوت، نصیبی است تا اطاعت ایشان بر مردم واجب باشد؟ برخی گفتهاند: منظور از (ملک) همان است که یهود ادعا میکردند که در آخر الزمان به آنها بر میگردد و از میان آنها کسی خروج میکند که ملت آنها را تجدید و بدینشان دعوت میکند، از اینرو خداوند آنان را تکذیب کرد. فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً: اگر همه دنیا و سلطنت آن به آنها داده شود، اندکی از حقوق مردم را ادا نمیکنند و در تفسیر ابن عباس است که: اگر برای ایشان نصیبی از سلطنت بود، به محمد ص و اصحابش چیزی نمیدادند و برخی گفتهاند، آنان دارای باغ و بستان و اموال بودند و به مستمندان چیزی نمیدادند. و تفسیر آن در المیزان چنین است : أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ ... نَقِیراً کلمه نقیر، صفت مشبهه است، و در اینجا معنای اسم مفعول یعنی منقور- منقار زده را میدهد، و عبارت است از چیز حقیر و اندکی که مرغ آن را با منقار خود از زمین بر میدارد، و در معنای جمله: وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا ... معنای دیگری برای آن نقل کردیم. مفسرین گفتهاند: کلمه: (أم) در این جمله منقطعه، و به معنای بلکه است، و جمله را چنین معنا میدهد،. (نه بلکه گویا میپندارند بهرهای از ملک را دارند) و استفهام در آن انکاری است، یعنی چنین مالکیتی ندارند. بعضی دیگر احتمال دادهاند که کلمه (أم) متصله و به معنای- و یا- باشد، و گفتهاند تقدیر آیه اهم اولی بالنبوة ام لهم نصیب من الملک است، یعنی آیا آنان سزاوارتر به نبوتند، و یا بهرهای از ملک را دارا هستند؟ و لیکن این احتمال به نظر بعضی دیگر صحیح نیست، و به آن اشکال کردهاند که حذف همزه استفهام تنها در موقع ضرورت یعنی وقتی شاعر بخواهد و زن شعرش درست شود حذف میکنند، و در قرآن کریم چنین ضرورتی در کار نیست، و به نظر ما ظاهر آیه میرساند که کلمه نامبرده متصله باشد، و لنگه آن حذف شده، چون آیه قبلی میفهماند آن لنگه چیست، و تقدیر کلام ا لم تر الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب ... لهم کل ما حکموا به من حکم، ام لهم نصیب من الملک، ام یحسدون الناس؟ میباشد، یعنی هیچ میبینی این اهل کتاب را که بهرهای از کتاب دارند، و چنین و چنان میکنند، و چنین و چنان میگویند، و حکم میکنند، آیا حق دارند که هر حکمی که خواستند بکنند، و یا بهرهای از ملک را دارا هستند، و یا از حسد چشمشان بر نمیدارد که خدا به مردم از فضل خود بدهد؟ و بنا بر این دو لنگه استفهام و لنگههای بعدیش رو به راه و مترتب میشود، و کلام سیاقش محفوظ ترجمه المیزان، ج4، ص: 599 میماند. و مراد از ملک، سلطنت بر امور مادی و معنوی هر دو است، در نتیجه شامل ملک نبوت و ولایت و هدایت، و نیز شامل مالکیت رقاب و ثروت میشود، چون ظاهر از سیاق جملههای سابق و لاحق همین است، آیه سابق اشاره میکرد به ادعای اهل کتاب به این که ما مالک قضا و حکم راندن علیه مؤمنین هستیم، و چنین حقی داریم، و معلوم است که حکم راندن و قضاوت کردن هم سنخ با فضایل معنوی است، و ذیل آیه مورد بحث میفرماید: فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً، و این دلالت میکند بر مالکیت نسبت به مادیات و یا حد اقل شامل آن نیز میشود، پس مراد از این که فرمود: أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ اعم از ملک مادیات و معنویات است. و در نتیجه معنای آیه نظیر این میشود که بگوییم. (آیا این اهل کتاب نصیبی از ملک دارند؟ آن ملکی که خدای تعالی پیامبرش را به صورت نبوت و ولایت و هدایت و امثال آن انعام فرموده؟ و اگر چنین ملکی میداشتند، حتی اقل قلیلی و پشیزی به مردم نمیدادند، از بس که بخیل و بد سریره و بد باطنند)، پس مضمون آیه شریفه، قریب به مضمون آیه زیر است، که میفرماید: قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفاقِ( اسراء- 100) و تفسیر این آیه از تفسیر نمونه چنین است : در تفسیر دو آیه گذشته گفته شد که یهود به خاطر جلب توجه بتپرستان مکه گواهی دادند که بتپرستی قریش از خداپرستی مسلمانان بهتر است! و حتی خود آنان در مقابل بتها سجده کردند!، در این آیات این نکته یادآوری شده که قضاوت آنان به دو دلیل فاقد ارزش و اعتبار است: 1- آنها (یهود) از نظر موقعیت اجتماعی، آن ارزش را ندارند که بتوانند بین افراد قضاوت و حکومت کنند و هرگز مردم حق حکومت و قضاوت در میان خود را به آنها واگذار نکردهاند تا آنها بتوانند دست به چنین کاری بزنند (أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ). تفسیر نمونه، ج3، ص: 421 به علاوه آنها هیچگاه شایستگی حکومت مادی و معنوی بر مردم را ندارند، زیرا آن چنان روح انحصارطلبی بر آنان چیره شده که اگر چنان موقعیتی را پیدا کنند به هیچکس، هیچ حقی، نخواهند داد، و همه امتیازات را دربست به خودشان تخصیص میدهند! (فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً)) بنا بر این با توجه به اینکه قضاوت یهود از چنین روحیهای سرچشمه گرفته که همواره حق را به خود یا به کسانی میدهند که در مسیر منافع آنها باشند مسلمانان هرگز نباید از این گونه سخنان، نگرانی بخود راه دهند. 2- این گونه قضاوتهای نادرست از حسادت آنها نسبت به پیامبر ص و خاندانش سرچشمه میگیرد و به همین دلیل بی ارزش است، آنها بر اثر ظلم و ستم و کفران نعمت، مقام نبوت و حکومت را از دست دادند، و به همین جهت مایل نیستند این موقعیت الهی به دست هیچکس سپرده شود، و لذا نسبت به پیامبر اسلام ص و خاندانش که مشمول این موهبت الهی شدهاند حسد میورزند، و با آن گونه قضاوتهای بی اساس میخواهند آبی بر شعلههای آتش حسد خویش بپاشند (أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ). اما تفسیر آیه 48 زمر از تفسر نمونه چنین است : از آنجا که در آیه گذشته حاکمیت اللَّه بر وجود انسان و تدبیر او از طریق نظام مرگ و حیات و خواب و بیداری مسلم شد در آیه بعد سخن از انحراف مشرکان در مساله شفاعت به میان میآورد تا به آنها ثابت کند مالک شفاعت همان مالک مرگ و حیات آدمی است، نه بتهای فاقد شعور، میفرماید: آنها غیر خدا را شفیعان خود برگزیدند (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ) (1). میدانیم که یکی از بهانههای معروف بتپرستان در مورد پرستش بتها این بود که میگفتند: ما آنها را بخاطر این میپرستیم که شفیعان ما نزد اللَّه باشند چنان که در اوائل همین سوره خواندیم ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی (زمر- 3) خواه از این جهت که بتها را تمثالها و مظاهری برای فرشتگان و ارواح مقدسه میدانستند، و یا برای این سنگ و چوبهای بیجان قدرت مرموزی قائل بودند. به هر حال از آنجا که شفاعت اولا فرع بر درک فهم و شعور است، و ثانیا فرع بر قدرت و مالکیت و حاکمیت، در دنباله آیه در پاسخ آنها چنین میفرماید: به آنها بگو: آیا از آنها شفاعت میطلبید هر چند مالک چیزی نباشند، و حتی درک و شعوری برای آنها نباشد؟! (قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (1). اگر شفیعان خود را فرشتگان و ارواح مقدسه میدانید آنها از خود چیزی ندارند، هر چه دارند از ناحیه خدا است، و اگر از بتهای سنگی و چوبی شفاعت میطلبید آنها علاوه بر عدم مالکیت کمترین عقل و شعوری ندارند، این بهانهها را رها کنید، و رو به سوی کسی آورید که مالکیت و حاکمیت تمام عالم هستی برای او است، و تمام خطوط به او منتهی میگردد. و تفسیر این آیه از تفسیر المیزان چنین است : أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ ... کلمه أم منقطعه و به معنای بلکه است. و معنای آیه چنین است: بلکه مشرکین به جای خدا شفیعانی که همان خدایانشان باشد گرفته، و آنها را پرستیدند، تا نزد خدا شفاعتشان کنند. و این همان مضمونی است که آیه اول سوره یعنی ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی و آیه وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ آن را افاده میکنند. قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ- در این جمله رسول خدا (ص) را دستور میدهد سخن مشرکین را از این طریق که اطلاق کلامشان درست نیست رد کند، چون این معنا بدیهی است که شفاعت وقتی تصور دارد که شفیع علمی به حال ما داشته باشد و بفهمد که از مقام بالاتر خود برای ما چه بخواهد و نیز بداند که از چه کسی میخواهد و برای چه کسی میخواهد؟ بنا بر این، معنا ندارد که مشتی سنگ بیشعور که نامش را شفیع نهادهاند شفیع بوده باشند. علاوه بر این شفیع باید مالک شفاعت و دارای چنین اختیاری باشد، و مقام بالاتر به او چنین حقی داده باشد، و ما میدانیم که غیر از خدا کسی مالک چیزی نیست، مگر آنچه را که باز خدا به کسی تملیک کرده باشد، و اجازه تصرف در آن چیز را به او داده باشد، پس اینکه به طور مطلق میگویند: این بتها و اولیای ما شفیع ما هستند، درست نیست، چون اطلاق کلامشان شامل میشود آنچه را حتی مالک نیستند، و آنچه را که اصلا علمی بدان ندارند، با اینکه هیچ دلیل و اطلاعی ندارند که خدا چنین حقی به بتها داده، پس این سخن مشرکین گزافی بیش نیست و گزاف، نمیشود پایه عقاید آدمی باشد. پس استفهام در جمله أَ وَ لَوْ کانُوا ... استفهام انکاری است، و معنایش این است که به ایشان بگو: آیا آلهه را شفیعان خود میگیرید، هر چند که مانند ملائکه از پیش خود مالک هیچ چیز نباشند؟ و یا مانند بتها علم و عقلی نداشته باشند؟ این عقیده، بسیار سفیهانه است. و تفسیر این آیه از تفسیر مجمع البیان چنین است : أَمِ اتَّخَذُوا (یا بگرفتند) یعنی بلکه گرفتند مِنْ دُونِ اللَّهِ (غیر از خداوند) خدایان را شُفَعاءَ (شفیعان)، قُلْ (بگو) ای محمد (ص) أَ وَ لَوْ کانُوا (اگر چه باشند) خدایان لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً (مالک نشوند چیزی را) از شفاعت وَ لا یَعْقِلُونَ (و تعقل نکنند)، جواب این استفهام محذوف است که تقدیرش چنین است (اگر چه به این صفت باشند باز بت پرستان آنها را عبادت کرده و شفیع قرار داده و امید به شفاعت آنها را دارند). قُلْ (بگو) بر ایشان لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً (شفاعت همگی برای خداست) که هیچکس بدون اذن او نمیتواند شفاعت کند، و مقصود این است که هیچ کس نمیتواند مالک شفاعت شود مگر آن که خدا او را مالک شفاعت کرده باشد، چنان که خدا میگوید: (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ)، (کیست که شفاعت کند نزد او مگر به اذن خداوند- بقره- 255) و در این آیه رد و ابطالی است بر آن که بتها را شفیع میداند. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100109936)
تفسیر آیه 53 در مجمع البیان چنین است : اَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ: این استفهام برای انکار است یعنی آنها را بهرهای از سلطنت و پادشاهی نیست. جبایی گوید: منظور از (ملک) نبوت است یعنی آیا برای آنها از نبوت، نصیبی است تا اطاعت ایشان بر مردم واجب باشد؟ برخی گفتهاند:
منظور از (ملک) همان است که یهود ادعا میکردند که در آخر الزمان به آنها بر میگردد و از میان آنها کسی خروج میکند که ملت آنها را تجدید و بدینشان دعوت میکند، از اینرو خداوند آنان را تکذیب کرد.
فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً: اگر همه دنیا و سلطنت آن به آنها داده شود، اندکی از حقوق مردم را ادا نمیکنند و در تفسیر ابن عباس است که: اگر برای ایشان نصیبی از سلطنت بود، به محمد ص و اصحابش چیزی نمیدادند و برخی گفتهاند، آنان دارای باغ و بستان و اموال بودند و به مستمندان چیزی نمیدادند.
و تفسیر آن در المیزان چنین است :
أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ ... نَقِیراً کلمه نقیر، صفت مشبهه است، و در اینجا معنای اسم مفعول یعنی منقور- منقار زده را میدهد، و عبارت است از چیز حقیر و اندکی که مرغ آن را با منقار خود از زمین بر میدارد، و در معنای جمله: وَ لا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا ... معنای دیگری برای آن نقل کردیم.
مفسرین گفتهاند: کلمه: (أم) در این جمله منقطعه، و به معنای بلکه است، و جمله را چنین معنا میدهد،. (نه بلکه گویا میپندارند بهرهای از ملک را دارند) و استفهام در آن انکاری است، یعنی چنین مالکیتی ندارند.
بعضی دیگر احتمال دادهاند که کلمه (أم) متصله و به معنای- و یا- باشد، و گفتهاند تقدیر آیه اهم اولی بالنبوة ام لهم نصیب من الملک است، یعنی آیا آنان سزاوارتر به نبوتند، و یا بهرهای از ملک را دارا هستند؟ و لیکن این احتمال به نظر بعضی دیگر صحیح نیست، و به آن اشکال کردهاند که حذف همزه استفهام تنها در موقع ضرورت یعنی وقتی شاعر بخواهد و زن شعرش درست شود حذف میکنند، و در قرآن کریم چنین ضرورتی در کار نیست، و به نظر ما ظاهر آیه میرساند که کلمه نامبرده متصله باشد، و لنگه آن حذف شده، چون آیه قبلی میفهماند آن لنگه چیست، و تقدیر کلام ا لم تر الی الذین اوتوا نصیبا من الکتاب ... لهم کل ما حکموا به من حکم، ام لهم نصیب من الملک، ام یحسدون الناس؟ میباشد، یعنی هیچ میبینی این اهل کتاب را که بهرهای از کتاب دارند، و چنین و چنان میکنند، و چنین و چنان میگویند، و حکم میکنند، آیا حق دارند که هر حکمی که خواستند بکنند، و یا بهرهای از ملک را دارا هستند،
و یا از حسد چشمشان بر نمیدارد که خدا به مردم از فضل خود بدهد؟ و بنا بر این دو لنگه استفهام و لنگههای بعدیش رو به راه و مترتب میشود، و کلام سیاقش محفوظ ترجمه المیزان، ج4، ص: 599
میماند.
و مراد از ملک، سلطنت بر امور مادی و معنوی هر دو است، در نتیجه شامل ملک نبوت و ولایت و هدایت، و نیز شامل مالکیت رقاب و ثروت میشود، چون ظاهر از سیاق جملههای سابق و لاحق همین است، آیه سابق اشاره میکرد به ادعای اهل کتاب به این که ما مالک قضا و حکم راندن علیه مؤمنین هستیم، و چنین حقی داریم، و معلوم است که حکم راندن و قضاوت کردن هم سنخ با فضایل معنوی است، و ذیل آیه مورد بحث میفرماید: فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً، و این دلالت میکند بر مالکیت نسبت به مادیات و یا حد اقل شامل آن نیز میشود، پس مراد از این که فرمود: أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ اعم از ملک مادیات و معنویات است. و در نتیجه معنای آیه نظیر این میشود که بگوییم. (آیا این اهل کتاب نصیبی از ملک دارند؟ آن ملکی که خدای تعالی پیامبرش را به صورت نبوت و ولایت و هدایت و امثال آن انعام فرموده؟ و اگر چنین ملکی میداشتند، حتی اقل قلیلی و پشیزی به مردم نمیدادند، از بس که بخیل و بد سریره و بد باطنند)، پس مضمون آیه شریفه، قریب به مضمون آیه زیر است، که میفرماید: قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی إِذاً لَأَمْسَکْتُمْ خَشْیَةَ الْإِنْفاقِ( اسراء- 100)
و تفسیر این آیه از تفسیر نمونه چنین است :
در تفسیر دو آیه گذشته گفته شد که یهود به خاطر جلب توجه بتپرستان مکه گواهی دادند که بتپرستی قریش از خداپرستی مسلمانان بهتر است! و حتی خود آنان در مقابل بتها سجده کردند!، در این آیات این نکته یادآوری شده که قضاوت آنان به دو دلیل فاقد ارزش و اعتبار است:
1- آنها (یهود) از نظر موقعیت اجتماعی، آن ارزش را ندارند که بتوانند بین افراد قضاوت و حکومت کنند و هرگز مردم حق حکومت و قضاوت در میان خود را به آنها واگذار نکردهاند تا آنها بتوانند دست به چنین کاری بزنند (أَمْ لَهُمْ نَصِیبٌ مِنَ الْمُلْکِ). تفسیر نمونه، ج3، ص: 421
به علاوه آنها هیچگاه شایستگی حکومت مادی و معنوی بر مردم را ندارند، زیرا آن چنان روح انحصارطلبی بر آنان چیره شده که اگر چنان موقعیتی را پیدا کنند به هیچکس، هیچ حقی، نخواهند داد، و همه امتیازات را دربست به خودشان تخصیص میدهند! (فَإِذاً لا یُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِیراً))
بنا بر این با توجه به اینکه قضاوت یهود از چنین روحیهای سرچشمه گرفته که همواره حق را به خود یا به کسانی میدهند که در مسیر منافع آنها باشند مسلمانان هرگز نباید از این گونه سخنان، نگرانی بخود راه دهند.
2- این گونه قضاوتهای نادرست از حسادت آنها نسبت به پیامبر ص و خاندانش سرچشمه میگیرد و به همین دلیل بی ارزش است، آنها بر اثر ظلم و ستم و کفران نعمت، مقام نبوت و حکومت را از دست دادند، و به همین جهت مایل نیستند این موقعیت الهی به دست هیچکس سپرده شود، و لذا نسبت به پیامبر اسلام ص و خاندانش که مشمول این موهبت الهی شدهاند حسد میورزند، و با آن گونه قضاوتهای بی اساس میخواهند آبی بر شعلههای آتش حسد خویش بپاشند (أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ).
اما تفسیر آیه 48 زمر از تفسر نمونه چنین است :
از آنجا که در آیه گذشته حاکمیت اللَّه بر وجود انسان و تدبیر او از طریق نظام مرگ و حیات و خواب و بیداری مسلم شد در آیه بعد سخن از انحراف مشرکان در مساله شفاعت به میان میآورد تا به آنها ثابت کند مالک شفاعت همان مالک مرگ و حیات آدمی است، نه بتهای فاقد شعور، میفرماید: آنها غیر خدا را شفیعان خود برگزیدند (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ) (1).
میدانیم که یکی از بهانههای معروف بتپرستان در مورد پرستش بتها این بود که میگفتند: ما آنها را بخاطر این میپرستیم که شفیعان ما نزد اللَّه باشند چنان که در اوائل همین سوره خواندیم ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی اللَّهِ زُلْفی (زمر- 3) خواه از این جهت که بتها را تمثالها و مظاهری برای فرشتگان و ارواح مقدسه میدانستند، و یا برای این سنگ و چوبهای بیجان قدرت مرموزی قائل بودند.
به هر حال از آنجا که شفاعت اولا فرع بر درک فهم و شعور است، و ثانیا فرع بر قدرت و مالکیت و حاکمیت، در دنباله آیه در پاسخ آنها چنین میفرماید:
به آنها بگو: آیا از آنها شفاعت میطلبید هر چند مالک چیزی نباشند، و حتی درک و شعوری برای آنها نباشد؟! (قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ (1).
اگر شفیعان خود را فرشتگان و ارواح مقدسه میدانید آنها از خود چیزی ندارند، هر چه دارند از ناحیه خدا است، و اگر از بتهای سنگی و چوبی شفاعت میطلبید آنها علاوه بر عدم مالکیت کمترین عقل و شعوری ندارند، این بهانهها را رها کنید، و رو به سوی کسی آورید که مالکیت و حاکمیت تمام عالم هستی برای او است، و تمام خطوط به او منتهی میگردد.
و تفسیر این آیه از تفسیر المیزان چنین است :
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ شُفَعاءَ ...
کلمه أم منقطعه و به معنای بلکه است. و معنای آیه چنین است: بلکه مشرکین به جای خدا شفیعانی که همان خدایانشان باشد گرفته، و آنها را پرستیدند، تا نزد خدا شفاعتشان کنند. و این همان مضمونی است که آیه اول سوره یعنی ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَی
اللَّهِ زُلْفی
و آیه وَ یَقُولُونَ هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ آن را افاده میکنند.
قُلْ أَ وَ لَوْ کانُوا لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ- در این جمله رسول خدا (ص) را دستور میدهد سخن مشرکین را از این طریق که اطلاق کلامشان درست نیست رد کند، چون این معنا بدیهی است که شفاعت وقتی تصور دارد که شفیع علمی به حال ما داشته باشد و بفهمد که از مقام بالاتر خود برای ما چه بخواهد و نیز بداند که از چه کسی میخواهد و برای چه کسی میخواهد؟ بنا بر این، معنا ندارد که مشتی سنگ بیشعور که نامش را شفیع نهادهاند شفیع بوده باشند.
علاوه بر این شفیع باید مالک شفاعت و دارای چنین اختیاری باشد، و مقام بالاتر به او چنین حقی داده باشد، و ما میدانیم که غیر از خدا کسی مالک چیزی نیست، مگر آنچه را که باز خدا به کسی تملیک کرده باشد، و اجازه تصرف در آن چیز را به او داده باشد، پس اینکه به طور مطلق میگویند: این بتها و اولیای ما شفیع ما هستند، درست نیست، چون اطلاق کلامشان شامل میشود آنچه را حتی مالک نیستند، و آنچه را که اصلا علمی بدان ندارند، با اینکه هیچ دلیل و اطلاعی ندارند که خدا چنین حقی به بتها داده، پس این سخن مشرکین گزافی بیش نیست و گزاف، نمیشود پایه عقاید آدمی باشد.
پس استفهام در جمله أَ وَ لَوْ کانُوا ... استفهام انکاری است، و معنایش این است که به ایشان بگو: آیا آلهه را شفیعان خود میگیرید، هر چند که مانند ملائکه از پیش خود مالک هیچ چیز نباشند؟ و یا مانند بتها علم و عقلی نداشته باشند؟ این عقیده، بسیار سفیهانه است.
و تفسیر این آیه از تفسیر مجمع البیان چنین است :
أَمِ اتَّخَذُوا (یا بگرفتند) یعنی بلکه گرفتند مِنْ دُونِ اللَّهِ (غیر از خداوند) خدایان را شُفَعاءَ (شفیعان)، قُلْ (بگو) ای محمد (ص) أَ وَ لَوْ کانُوا (اگر چه باشند) خدایان لا یَمْلِکُونَ شَیْئاً (مالک نشوند چیزی را) از شفاعت وَ لا یَعْقِلُونَ (و تعقل نکنند)، جواب این استفهام محذوف است که تقدیرش چنین است (اگر چه به این صفت باشند باز بت پرستان آنها را عبادت کرده و شفیع قرار داده و امید به شفاعت آنها را دارند).
قُلْ (بگو) بر ایشان لِلَّهِ الشَّفاعَةُ جَمِیعاً (شفاعت همگی برای خداست) که هیچکس بدون اذن او نمیتواند شفاعت کند، و مقصود این است که هیچ کس نمیتواند مالک شفاعت شود مگر آن که خدا او را مالک شفاعت کرده باشد، چنان که خدا میگوید: (مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ)، (کیست که شفاعت کند نزد او مگر به اذن خداوند- بقره- 255) و در این آیه رد و ابطالی است بر آن که بتها را شفیع میداند. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 1/100109936)
- [سایر] تفسیر آیه 48 سوره قصص را بفرمایید؟
- [سایر] تفسیر آیه 53 سوره احزاب چیست؟
- [سایر] تفسیر عرفانی آیه 46 و 48 سوره روم چیست؟
- [سایر] تفسیر ابواب در آیة 44 سورة حجر (لها سبعة ابواب) و آیة 73 سورة زمر (فتحت ابوابها) چیست؟ چرا تعداد ابواب بهشت در قرآن نیامده است؟
- [سایر] تفسیر آیه 2 سوره فتح را بفرمایید؟
- [سایر] تفسیر آیه 37 و 38 سوره احزاب را بفرمایید؟
- [سایر] تفسیر آیه 9 سوره جن چیست؟
- [سایر] تفسیر آیه 60 سوره روم چیست؟
- [سایر] تفسیر آیه 9 سوره جن چیست؟
- [سایر] تفسیر آیه 40 سوره سبأ چیست؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در چهار سوره از قرآن مجید آیه سجده است (سوره های وَالنَّجم(53) اِقرَأْ(96) والم تنزیل(32) و حم سجده(41)) وهرگاه انسان آیه سجده را بخواند یا گوش کند باید فوراً به سجده رود، و اگر فراموش کرد هر زمان یادش آید سجده واجب است و اگر گوش ندهد بلکه آیه سجده به گوشش بخورد بنابر احتیاط واجب باید سجده کند.
- [آیت الله جوادی آملی] .در چهار سوره قرآن, آیه سجده هست: آیه 15 سوره (سجده), آیه 37 سوره (فصّلت), آیه 62 سوره (نجم) و آیه 19 سوره (علق). هر کس یکی از این چهار آیه را بخواند یا گوش فرا دهد، پس از تمام شدن آیه، فوراً باید سجده کند و اگر آن را فراموش کرده، هر وقت یادش آمد, باید سجده نماید.
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است که بر بالین محتضر سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و ایه الکرسی و ایه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه ایه اخر سوره بقره بلکه هر چه از قران ممکن است بخوانند
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است که بر بالین محتضر سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و ایه الکرسی و ایه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه ایه اخر سوره بقره بلکه هر چه از قران ممکن است بخوانند
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکة یس و الصافات و آیه الکرسی و آیه پنجاه و چهارم ازو سورة اعراف و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هر چه ازو قرآن ممکن بخوانند .
- [آیت الله نوری همدانی] در هر یک از چهار سورة والنجم (53) و اقر ء(96) و الم تنزیل (32)وحم سجده (41)یک آیه سجده است ، که اگر انسان بخواند و یاگوش به آن دهد ، بعد از تمام شدن آن آیه ، باید فوراً سجده کند و اگر فراموش کرد ، هر وقت یادش آمد باید سجده نماید .
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس، و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف یعنی آیه اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ... و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هرچه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . در هریک از چهار سوره الم تنزیل " 32 " و حم سجده " 41 " والنجم "53" و اقرأ "96" یک آیه سجده است، که اگر انسان بخواند یا استماع کند بعد از تمام شدن آیه باید فوراً سجده کند. و اگر فراموش کرد، هر وقت یادش آمد باید سجده نماید. و فرق نیست در استماع بین این که از خود گوینده بشنود، یا بوسیله بلندگو و رادیو بشنود. و هم چنین است حکم در سماع بنابر احتیاط.
- [آیت الله مظاهری] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله سبحانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف (إنَّ ربَّکُمُ اللهُ الّذی خَلَقَ السموات و الارض) تا آخر، و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هرچه از قرآن ممکن است بخوانند.