ایابسته بودن دستان امام علی ع درواقعه درودیوار خانه صحت دارد؟ وایا این موضوع با خیبر شکن بودن ایشان سازگار است چگونه؟
ایابسته بودن دستان امام علی ع درواقعه درودیوار خانه صحت دارد؟ وایا این موضوع با خیبر شکن بودن ایشان سازگار است چگونه؟ پاسخ: در پاسخ به سوال اول شما باید گفت: قضیه بسته بودن دستان امیرالمومنین علی علیه السلام و به زور بردن و توسل به خشونت و کشان کشان بردن حضرت علی از قضایایی است که هم در منابع شیعی و هم در منابع اهل تسنن بدان اشاره شده است هر چند علمای اهل سنت سعی کرده اند از بیان بسیاری از جزییات این عمل و حمله وقیحانه خودداری کنند اما به یقین آنچه در کتب تاریخی آنها باقی مانده گویای حوادث رخ داده می باشد. بلاذری در انساب الاشراف ج1 ص 587 می نویسد: چون علی(ع) از بیعت با ابوبکر سرپیچی نمود ابوبکر به عمر دستور داد که برود و علی را با خشونت هر چه تمامتر بیاورد. ابن قتیبه نیز در کتاب الامه و السیاسه ج1 ص 13 و همچنین عمر رضا کحاله در اعلام النساء، ج4 ص 115 این گونه آورده اند: چون مردم صدای فاطمه(س) و گریه او را شنیدندگریان بازگشتند بگونه ای که نزدیک بود دلها پاره و جگرها سوراخ گردد. اما عمر و عده ای دیگر همراه او ماندند.علی(ع) را بیرون کشیده و می دواندند تا به نزد ابوبکر آوردند. ابوبکر جوهری در ج 6 ص 115 کتاب السقیفه با ذکر سند به طور روشن تری به بسته بودن دستان حضرت اشاره کرده و آورده است: سپس عمر داخل خانه آمد و به علی(ع) گفت: برخیز و بیعت کن. علی(ع) سرپیچی کرد وخودداری نمود عمر دست او را کشید و گفت: برخیز اما علی(ع) از برخاستین خودداری می کرد. آن گاه بر او حمله کردند و به سختی و زور همان گونه که با زبیر رفتار کردند او را نیز بیرون آورده، خالد بن ولید (دست) آنها را بست و عمر و همراهانش آندو را باخشونت کشان کشان می بردند. در کوچه ها ازدحام جمعیت شده و مردم برای تماشا جمع شده بودند. فاطمه(س) تا درب خانه آمد و فریاد زد: ای ابابکر! چه زود برخاندان رسول خدا(ص) هجوم آوردید، به خدا سوگند که تاهنگام مرگ با عمر سخن نخواهم گفت. این تنها نمونه هایی بود از مطالبی که اهل سنت بدان اعتراف کرده اند. در پایان به دو نمونه از نقل قولهای علمای شیعه هم اشاره می کنیم: از سلیمان بن قیس هلالی نقل شده است: عمر آتش خواست، و بر در آتش افکند و آن را سوزاند و شکست، فاطمه(ع) جلوی او را گرفت و فریاد زد: پدرجان یا رسول الله. عمر شمشیر را با غلاف آن بالا برد و بر پهلوی او کوفت، فاطمه(ع) ناله کرد، عمر تازیانه بر بازوی او زد، فاطمه فریاد زد: پدرجان. در این هنگام علی علیه السلام برجست و گریبان عمر را گرفت و او را فرو کشید و بر زمین کوفت و بینی و گردن او را رنجه کرد، و می خواست او را بکشد اما گفتار رسول خدا(ص) که او را به صبر و طاعت وصیت فرموده بود به یاد آورد، و فرمود: (به خدایی که محمّد را به پیامبری مکّرم داشت ای پسر صهّاک اگر تقدیر و فرمان الهی از قبل نبود هر آینه در می یافتی که نمی توانی به خانه ی من داخل شوی) عمر کمک طلبید، و گروهی آمدند و به خانه وارد شدند و بر علی(ع) ازدحام کرده او را گرفتند و ریسمانی به گردن او افکندند و او را کشان کشان می بردند، فاطمه(ع) جلوی منزل میان آنان و علی (ع) حائل شد و مانع آن گردید که علی علیه السلام را ببرند. قنفذ به او حمله کرد و با تازیانه چنان فاطمه(ع) را مضروب ساخت که هنگام وفات هنوز اثر تازیانه بر بازوی زهرا(ع) همچون دستبندی آشکار بود، و نیز زهرا(ع) را میان در و دیوار قرار داده فشرد به طوری که یک دنده ی او شکست و جنینش سقط شد و به همین جهت همواره بیمار و بستری بود تا به شهادت رسید، صلّی الله علیها.( کتاب سقیفه تألیف سلیم بن قیس هلالی، ص 82-85 و 249-250) علّامه فیض کاشانی نیز می گوید: سپس دومی گروهی از آزادشدگان و منافقان را جمع کرد و به منزل امیرمؤمنان علیه السلام آورد، با در بسته مواجه شدند، صدا زدند: ای علی، در را باز کن که خلیفه رسول خدا تو را می‌خواند. آن حضرت در را باز نکرد، آنان هیزم آورده جلو در خانه نهادند و آتش آوردند تا آتش زنند . دومی فریاد زد: به خدا اگر در را باز نکنید آن را آتش می‌زنیم. فاطمه - علیها السلام - که دید آنها منزل را آتش می‌زنند برخاست و در را گشود و پیش از آنکه خود را پنهان کند آن گروه حمله کردند و او را کنار زدند، فاطمه - علیها السلام - میان در و دیوار پنهان شد، آنان بر امیرمؤمنان علیه السلام که روی فراش خود نشسته بود حمله بردند و به یاری هم حضرتش را کشان کشان از خانه بیرون بردند و گریبان او را گرفته و به سوی مسجد می‌کشاندند. فاطمه - علیها السلام - مانع شد و فرمود: به خدا سوگند که نمی‌گذارم پسر عمویم را به ستم (به مسجد) کشانید، شما چه زود به خدا و رسول درباره ما خاندان خیانت کردید در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شما را به پیروی و دوستی و چنگ زدن به دامان ما سفارش کرده‌بود...( علم‌الیقین،ج 2 /ص 686، مقصد سوم، فصل 20) اما در پاسخ به قسمت دوم سوال شما باید گفت: واقعیت این است که تحلیل برخی حوادث تاریخی بسیار مشکل است و هضم برخی رفتارها بسیار سنگین است. موضوع حمله به خانه حضرت زهرا از جمله وقایع تاریخی است که افزون بر منابع شیعی در بسیاری از منابع تاریخی اهل سنت نیز آمده است. (ر.ک: تاریخ الطبری، ج 2، ص 444 - 443، وقایع سال یازدهم هجری، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت؛ عقدالفرید، ابن عبدربه الاندلسی، ج 4، ص 242، دار الکتاب العربی، بیروت؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج 1، ص 586، نشر دارالمعارف، مصر؛ الامامه و السیاسة، ابن قتیبه، ج 1، ص 13 - 12، منشورات الشریف الرضی، قم). اما این که چرا حضرت علی(ع) در این‌باره صبر کرد و با آن همه شجاعت دست به شمشیر نبرد و از حضرت زهرا دفاع نکرد؟ یا بعدها انتقام آن حضرت را نگرفت؟ باید گفت گاهی ممکن است چنین برداشتی صورت گیرد که تنها راه رسیدن به حق، استفاده از شمشیر و زور است و تنها می‌توان با توسل به نیروی قهریه، بدون در نظر گرفتن شرایط و پیامدهایی که ممکن است به دنبال داشته باشد، حق را ستاند؛ اما سیره پیامبران و به ویژه پیامبر گرامی اسلام(ص) نشان می‌دهد که آن بزرگوار نیز هرگز با توسل به زور به دنبال انجام رسالت و تبلیغ دین نبوده‌اند و حتی در بسیاری از اوقات ستم‌ها و ظلم‌های روا شده بر خود و پیروانشان را تحمل کرده‌اند تا بتوانند به مصالحی که آن را برای پیروانشان لازمتر می‌دانسته‌اند، دست یابند. پیامبر گرامی اسلام که اسوه حسنه ما می‌باشد، همواره برای دستیابی به حق خود و پیروانشان تا آن زمان که مجبور نمی‌شده‌اند، دست به شمشیر نمی‌برده‌اند. و گاه می‌شد که آن حضرت انجام عملی را تا موعد مقرر آن به تأخیر می‌انداخت و یا به خاطر مصالح مسلمانان به پذیرش پیمان‌های ظالمانه‌ای تن می‌داد. مثلاً تمامی مفسران درباره آیه (وَ أَنذِر عَشیِرَتَکَ الأَقرَبینَ) سوره شعرا، آیه 214. اتفاق نظر دارند که این آیه در سال سوم بعثت نازل شده است و تا آن زمان هیچ یک از اقوام و خویشان پیامبر دعوت آن حضرت را از زبانشان نشنیده بودند و این تأخیر سه ساله به علت شرایط زمانی و مکانی ویژه بوده است. مثال دیگر این که در حدود سال ششم هجرت هنگامی که پیامبر با کفار قریش پیمان صلحی را منعقد کرد، هنگام نگارش پیمان‌نامه آن حضرت، علی(ع) را فرا خواند و فرمود: بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان! سهیل بن عمرو، نماینده کفار قریش، گفت: این خدایی را که تو می‌گویی، من نمی‌شناسم و تنها بنویس به نام خدا! پیامبر فرمود: همین را بنویس! پس پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: بنویس این قرارداد صلحی است بین رسول خدا و سهیل بن عمرو! سهیل گفت: اگر بر پیامبری تو شهادت می‌دادیم که با تو نمی‌جنگیدیم؛ تنها نام خودت و پدرت را بنویس! در مفاد این قرارداد چنین آمده بود که به مدت ده سال بین مسلمانان و کفار جنگی در نگیرد. و هر شخصی از کفار به پیامبر پناهنده شود، بازگردانیده شود؛ اما اگر از افراد پیامبر کسی به قریش پناهنده شد، بازگشت داده نخواهد شد. مفاد این پیمان‌نامه هر چند به نظر برخی از صحابه ظالمانه و غیر قابل پذیرش بود، اما پیامبر برای حفظ مصالح امت اسلامی و اهدافی بسیار ژرف‌تر از انعقادِ یک پیمان صلح آن را پذیرفت. حضرت علی(ع) نیز با ملاحظه خطرهایی که در صورت قیام او، جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد از قیام و اقدام مسلحانه و گرفتن انتقام از ظالمان به حضرت زهرا خودداری کرد، و با دشمنان خویش سازش نمود تا اصل اسلام محفوظ بماند. در این جا به چند نمونه از خطرهای جدی که در آن دوران اسلام و مسلمانان را تهدید می‌کرد، اشاره می‌کنیم: 1. خطر مرتدین‌ بسیاری از گروه‌ها و قبایلی که در سال‌های آخر عمر پیامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزش‌های لازم اسلامی را ندیده بودند و نور ایمان کاملاً در دل آنها نفوذ نکرده بود. از این‌رو هنگامی که خبر درگذشت پیامبر اسلام در میان آنان منتشر گردید، گروهی از آنان پرچم (ارتداد) و بازگشت به بت‌پرستی را برافراشتند و عملاً با حکومت اسلام در مدینه مخالفت کرده، حاضر به پرداخت مالیات اسلامی نشدند. اینان با گردآوری نیروی نظامی، نظام نوپای اسلامی را به شدت مورد تهدید قرار دادند. به همین جهت نخستین کاری که حکومت جدید انجام داد، نبرد با مرتدان بود. در چنین موقعیتی که دشمنان ارتجاعی اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حکومت اسلامی را تهدید می‌کردند، هرگز صحیح نبود که امام(ع) پرچم دیگری به دست گیرد و قیام نماید. حضرت علی(ع) در یکی از نامه‌های خود به مردم مصر، به این نکته اشاره می‌کند و می‌فرماید: (آن گاه که پیامبر(ص) به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند. سوگند به خدا، نه در فکرم می‌گذشت و نه در خاطرم می‌آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وی از عهده‌دار شدن حکومت باز دارند. تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص (ابوبکر) بود. من دست باز کشیدم تا آن جا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می‌خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارنش را یاری نکنم (و دست به قیام بزنم)، رخنه‌ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت‌تر از رها کردن حکومت برشماست، که حکومت کالای چند روزه دنیاست... 2. خطر مدعیان دروغین نبوت علاوه بر خطر مرتدین، مدعیان نبوت و پیمبرانی دروغین مانند (مسیلمه)، (طلیحه)، (سجاح) نیز در صحنه ظاهر شده، هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی فراوان نیروهای آنان شکست خوردند. 3. خطر رومیان خطر حمله احتمالی رومیان نیز می‌توانست مایه نگرانی دیگری برای جبهه مسلمانان باشد، زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان درگیر شده بودند. از همین روی رومیان مسلمانان را برای خود خطری جدی تلقی می‌کردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند. اگر حضرت علی(ع) دست به قیام مسلحانه می‌زد، با تضعیف جبهه داخلی مسلمانان، بهترین فرصت به دست رومی‌ها می‌افتاد که از این ضعف استفاده کنند. لذا در چنین شرایطی سکوت حضرت علی(ع) همانند سکوت پیامبر است که گاهی برای مصلحت یا رفع فتنه سکوت می‌نمود؛ مانند جریان طلب نمودن کاغذ و قلم در واپسین روزهای حیات حضرت رسول(ص) که بعضی از حاضران گفتند: (اِنَّ رسول اللَّه(ص) یَهْجر)؛ (صحیح مسلم، ج 5، ص 76، دارالفکر، بیروت). پیامبر هذیان می‌گوید، یا به قولی: (قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ)؛ (صحیح مسلم، همان؛ صحیح بخاری، ج 7، ص 9، دارالفکر، بیروت). درد بر او غالب شده است و بیهوده حرف می‌زند. تا جایی که حضرت دستور فرمودند همه از خانه بیرون بروند و از نوشتن صرف‌نظر کردند و سکوت فرمود. امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب(ع) نیز به خاطر مصالح و رفع فتنه و جلوگیری از نابود شدن اسلام سکوت کردند. ابو طفیل می‌گوید: در روز شورا من در کنار آن خانه - محل شورای شش نفره برای تعیین جانشین عمر- بودم که سر و صدا از اندرون بلند شد. شنیدم که امام علی(ع) می‌فرمود: (زمانی مردم با ابوبکر بیعت کردند به خدا قسم که من از او سزاوارتر بودم و حق با من بود؛ اما در عین حال اطاعت کردم تا مبادا مردم کافر شوند و گردن یکدیگر را با شمشیر بزنند. سپس ابوبکر برای عمر بیعت گرفت، در حالی که به خدا قسم من سزاوارتر بودم؛ ولی باز هم اطاعت کردم که مبادا مردم کافر شوند و امروز شما می‌خواهید با عثمان بیعت کنید، اما به خدا سوگند، من رضایت نمی‌دهم و اطاعت نمی‌کنم). در نهج‌البلاغه نیز می‌خوانیم که آن حضرت فرمود: (من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم و کنار رفتم، در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها و بدون یاور به پا خیزم و حق خود و مردم را بگیرم و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آورده‌اند، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وا می‌دارد. عاقبت دیدم بردباری و صبر، به عقل و خرد، نزدیک‌تر است، لذا شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی می‌ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود می‌دیدم میراثم را به غارت می‌برند).( نهج‌البلاغه، صبحی صالح، خطبه 3.) امام(ع) در جای دیگر می‌فرماید: (خوب می‌دانید که من از همه کس به خلافت شایسته‌ترم. به خدا سوگند، تا هنگامی که اوضاع مسلمین روبه راه باشد و در هم نریزد و به غیر از من به دیگری ستم نشود، همچنان مدارا خواهم کرد).( نهج‌البلاغه، صبحی صالح، خطبه 74.) آری، حضرت علی(ع) در برابر ظالمان و غاصبان کاری نکرد، تا زحمت‌های 23 ساله پیامبر و خون شهدایی چون حمزه، جعفر طیار و... به هدر نرود. ایشان به جهت حفظ اسلام از انتقام خودداری کرد تا اصل اسلام باقی بماند.
عنوان سوال:

ایابسته بودن دستان امام علی ع درواقعه درودیوار خانه صحت دارد؟ وایا این موضوع با خیبر شکن بودن ایشان سازگار است چگونه؟


پاسخ:

ایابسته بودن دستان امام علی ع درواقعه درودیوار خانه صحت دارد؟ وایا این موضوع با خیبر شکن بودن ایشان سازگار است چگونه؟

پاسخ: در پاسخ به سوال اول شما باید گفت: قضیه بسته بودن دستان امیرالمومنین علی علیه السلام و به زور بردن و توسل به خشونت و کشان کشان بردن حضرت علی از قضایایی است که هم در منابع شیعی و هم در منابع اهل تسنن بدان اشاره شده است هر چند علمای اهل سنت سعی کرده اند از بیان بسیاری از جزییات این عمل و حمله وقیحانه خودداری کنند اما به یقین آنچه در کتب تاریخی آنها باقی مانده گویای حوادث رخ داده می باشد. بلاذری در انساب الاشراف ج1 ص 587 می نویسد: چون علی(ع) از بیعت با ابوبکر سرپیچی نمود ابوبکر به عمر دستور داد که برود و علی را با خشونت هر چه تمامتر بیاورد.
ابن قتیبه نیز در کتاب الامه و السیاسه ج1 ص 13 و همچنین عمر رضا کحاله در اعلام النساء، ج4 ص 115 این گونه آورده اند: چون مردم صدای فاطمه(س) و گریه او را شنیدندگریان بازگشتند بگونه ای که نزدیک بود دلها پاره و جگرها سوراخ گردد. اما عمر و عده ای دیگر همراه او ماندند.علی(ع) را بیرون کشیده و می دواندند تا به نزد ابوبکر آوردند.
ابوبکر جوهری در ج 6 ص 115 کتاب السقیفه با ذکر سند به طور روشن تری به بسته بودن دستان حضرت اشاره کرده و آورده است: سپس عمر داخل خانه آمد و به علی(ع) گفت: برخیز و بیعت کن. علی(ع) سرپیچی کرد وخودداری نمود عمر دست او را کشید و گفت: برخیز اما علی(ع) از برخاستین خودداری می کرد. آن گاه بر او حمله کردند و به سختی و زور همان گونه که با زبیر رفتار کردند او را نیز بیرون آورده، خالد بن ولید (دست) آنها را بست و عمر و همراهانش آندو را باخشونت کشان کشان می بردند. در کوچه ها ازدحام جمعیت شده و مردم برای تماشا جمع شده بودند. فاطمه(س) تا درب خانه آمد و فریاد زد: ای ابابکر! چه زود برخاندان رسول خدا(ص) هجوم آوردید، به خدا سوگند که تاهنگام مرگ با عمر سخن نخواهم گفت.
این تنها نمونه هایی بود از مطالبی که اهل سنت بدان اعتراف کرده اند.
در پایان به دو نمونه از نقل قولهای علمای شیعه هم اشاره می کنیم:
از سلیمان بن قیس هلالی نقل شده است: عمر آتش خواست، و بر در آتش افکند و آن را سوزاند و شکست، فاطمه(ع) جلوی او را گرفت و فریاد زد: پدرجان یا رسول الله.
عمر شمشیر را با غلاف آن بالا برد و بر پهلوی او کوفت، فاطمه(ع) ناله کرد، عمر تازیانه بر بازوی او زد، فاطمه فریاد زد: پدرجان.
در این هنگام علی علیه السلام برجست و گریبان عمر را گرفت و او را فرو کشید و بر زمین کوفت و بینی و گردن او را رنجه کرد، و می خواست او را بکشد اما گفتار رسول خدا(ص) که او را به صبر و طاعت وصیت فرموده بود به یاد آورد، و فرمود:
(به خدایی که محمّد را به پیامبری مکّرم داشت ای پسر صهّاک اگر تقدیر و فرمان الهی از قبل نبود هر آینه در می یافتی که نمی توانی به خانه ی من داخل شوی)
عمر کمک طلبید، و گروهی آمدند و به خانه وارد شدند و بر علی(ع) ازدحام کرده او را گرفتند و ریسمانی به گردن او افکندند و او را کشان کشان می بردند، فاطمه(ع) جلوی منزل میان آنان و علی (ع) حائل شد و مانع آن گردید که علی علیه السلام را ببرند. قنفذ به او حمله کرد و با تازیانه چنان فاطمه(ع) را مضروب ساخت که هنگام وفات هنوز اثر تازیانه بر بازوی زهرا(ع) همچون دستبندی آشکار بود، و نیز زهرا(ع) را میان در و دیوار قرار داده فشرد به طوری که یک دنده ی او شکست و جنینش سقط شد و به همین جهت همواره بیمار و بستری بود تا به شهادت رسید، صلّی الله علیها.( کتاب سقیفه تألیف سلیم بن قیس هلالی، ص 82-85 و 249-250)
علّامه فیض کاشانی نیز می گوید: سپس دومی گروهی از آزادشدگان و منافقان را جمع کرد و به منزل امیرمؤمنان علیه السلام آورد، با در بسته مواجه شدند، صدا زدند: ای علی، در را باز کن که خلیفه رسول خدا تو را می‌خواند. آن حضرت در را باز نکرد، آنان هیزم آورده جلو در خانه نهادند و آتش آوردند تا آتش زنند .
دومی فریاد زد: به خدا اگر در را باز نکنید آن را آتش می‌زنیم.
فاطمه - علیها السلام - که دید آنها منزل را آتش می‌زنند برخاست و در را گشود و پیش از آنکه خود را پنهان کند آن گروه حمله کردند و او را کنار زدند، فاطمه - علیها السلام - میان در و دیوار پنهان شد، آنان بر امیرمؤمنان علیه السلام که روی فراش خود نشسته بود حمله بردند و به یاری هم حضرتش را کشان کشان از خانه بیرون بردند و گریبان او را گرفته و به سوی مسجد می‌کشاندند. فاطمه - علیها السلام - مانع شد و فرمود: به خدا سوگند که نمی‌گذارم پسر عمویم را به ستم (به مسجد) کشانید، شما چه زود به خدا و رسول درباره ما خاندان خیانت کردید در حالی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شما را به پیروی و دوستی و چنگ زدن به دامان ما سفارش کرده‌بود...( علم‌الیقین،ج 2 /ص 686، مقصد سوم، فصل 20)
اما در پاسخ به قسمت دوم سوال شما باید گفت:
واقعیت این است که تحلیل برخی حوادث تاریخی بسیار مشکل است و هضم برخی رفتارها بسیار سنگین است.
موضوع حمله به خانه حضرت زهرا از جمله وقایع تاریخی است که افزون بر منابع شیعی در بسیاری از منابع تاریخی اهل سنت نیز آمده است. (ر.ک: تاریخ الطبری، ج 2، ص 444 - 443، وقایع سال یازدهم هجری، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت؛ عقدالفرید، ابن عبدربه الاندلسی، ج 4، ص 242، دار الکتاب العربی، بیروت؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج 1، ص 586، نشر دارالمعارف، مصر؛ الامامه و السیاسة، ابن قتیبه، ج 1، ص 13 - 12، منشورات الشریف الرضی، قم).
اما این که چرا حضرت علی(ع) در این‌باره صبر کرد و با آن همه شجاعت دست به شمشیر نبرد و از حضرت زهرا دفاع نکرد؟ یا بعدها انتقام آن حضرت را نگرفت؟ باید گفت گاهی ممکن است چنین برداشتی صورت گیرد که تنها راه رسیدن به حق، استفاده از شمشیر و زور است و تنها می‌توان با توسل به نیروی قهریه، بدون در نظر گرفتن شرایط و پیامدهایی که ممکن است به دنبال داشته باشد، حق را ستاند؛ اما سیره پیامبران و به ویژه پیامبر گرامی اسلام(ص) نشان می‌دهد که آن بزرگوار نیز هرگز با توسل به زور به دنبال انجام رسالت و تبلیغ دین نبوده‌اند و حتی در بسیاری از اوقات ستم‌ها و ظلم‌های روا شده بر خود و پیروانشان را تحمل کرده‌اند تا بتوانند به مصالحی که آن را برای پیروانشان لازمتر می‌دانسته‌اند، دست یابند.
پیامبر گرامی اسلام که اسوه حسنه ما می‌باشد، همواره برای دستیابی به حق خود و پیروانشان تا آن زمان که مجبور نمی‌شده‌اند، دست به شمشیر نمی‌برده‌اند. و گاه می‌شد که آن حضرت انجام عملی را تا موعد مقرر آن به تأخیر می‌انداخت و یا به خاطر مصالح مسلمانان به پذیرش پیمان‌های ظالمانه‌ای تن می‌داد.
مثلاً تمامی مفسران درباره آیه (وَ أَنذِر عَشیِرَتَکَ الأَقرَبینَ) سوره شعرا، آیه 214. اتفاق نظر دارند که این آیه در سال سوم بعثت نازل شده است و تا آن زمان هیچ یک از اقوام و خویشان پیامبر دعوت آن حضرت را از زبانشان نشنیده بودند و این تأخیر سه ساله به علت شرایط زمانی و مکانی ویژه بوده است. مثال دیگر این که در حدود سال ششم هجرت هنگامی که پیامبر با کفار قریش پیمان صلحی را منعقد کرد، هنگام نگارش پیمان‌نامه آن حضرت، علی(ع) را فرا خواند و فرمود: بنویس به نام خداوند بخشنده مهربان! سهیل بن عمرو، نماینده کفار قریش، گفت: این خدایی را که تو می‌گویی، من نمی‌شناسم و تنها بنویس به نام خدا! پیامبر فرمود: همین را بنویس! پس پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: بنویس این قرارداد صلحی است بین رسول خدا و سهیل بن عمرو! سهیل گفت: اگر بر پیامبری تو شهادت می‌دادیم که با تو نمی‌جنگیدیم؛ تنها نام خودت و پدرت را بنویس!
در مفاد این قرارداد چنین آمده بود که به مدت ده سال بین مسلمانان و کفار جنگی در نگیرد. و هر شخصی از کفار به پیامبر پناهنده شود، بازگردانیده شود؛ اما اگر از افراد پیامبر کسی به قریش پناهنده شد، بازگشت داده نخواهد شد.
مفاد این پیمان‌نامه هر چند به نظر برخی از صحابه ظالمانه و غیر قابل پذیرش بود، اما پیامبر برای حفظ مصالح امت اسلامی و اهدافی بسیار ژرف‌تر از انعقادِ یک پیمان صلح آن را پذیرفت.
حضرت علی(ع) نیز با ملاحظه خطرهایی که در صورت قیام او، جامعه اسلامی را تهدید می‌کرد از قیام و اقدام مسلحانه و گرفتن انتقام از ظالمان به حضرت زهرا خودداری کرد، و با دشمنان خویش سازش نمود تا اصل اسلام محفوظ بماند. در این جا به چند نمونه از خطرهای جدی که در آن دوران اسلام و مسلمانان را تهدید می‌کرد، اشاره می‌کنیم:
1. خطر مرتدین‌
بسیاری از گروه‌ها و قبایلی که در سال‌های آخر عمر پیامبر مسلمان شده بودند، هنوز آموزش‌های لازم اسلامی را ندیده بودند و نور ایمان کاملاً در دل آنها نفوذ نکرده بود. از این‌رو هنگامی که خبر درگذشت پیامبر اسلام در میان آنان منتشر گردید، گروهی از آنان پرچم (ارتداد) و بازگشت به بت‌پرستی را برافراشتند و عملاً با حکومت اسلام در مدینه مخالفت کرده، حاضر به پرداخت مالیات اسلامی نشدند. اینان با گردآوری نیروی نظامی، نظام نوپای اسلامی را به شدت مورد تهدید قرار دادند. به همین جهت نخستین کاری که حکومت جدید انجام داد، نبرد با مرتدان بود. در چنین موقعیتی که دشمنان ارتجاعی اسلام، پرچم ارتداد را برافراشته و حکومت اسلامی را تهدید می‌کردند، هرگز صحیح نبود که امام(ع) پرچم دیگری به دست گیرد و قیام نماید.
حضرت علی(ع) در یکی از نامه‌های خود به مردم مصر، به این نکته اشاره می‌کند و می‌فرماید: (آن گاه که پیامبر(ص) به سوی خدا رفت، مسلمانان پس از وی در کار حکومت با یکدیگر درگیر شدند. سوگند به خدا، نه در فکرم می‌گذشت و نه در خاطرم می‌آمد که عرب خلافت را پس از رسول خدا(ص) از اهل بیت او بگرداند، یا مرا پس از وی از عهده‌دار شدن حکومت باز دارند. تنها چیزی که نگرانم کرد شتافتن مردم به سوی فلان شخص (ابوبکر) بود. من دست باز کشیدم تا آن جا که دیدم گروهی از اسلام بازگشته، می‌خواهند دین محمد(ص) را نابود سازند. پس ترسیدم که اگر اسلام و طرفدارنش را یاری نکنم (و دست به قیام بزنم)، رخنه‌ای در آن بینم یا شاهد نابودی آن باشم، که مصیبت آن بر من سخت‌تر از رها کردن حکومت برشماست، که حکومت کالای چند روزه دنیاست...
2. خطر مدعیان دروغین نبوت
علاوه بر خطر مرتدین، مدعیان نبوت و پیمبرانی دروغین مانند (مسیلمه)، (طلیحه)، (سجاح) نیز در صحنه ظاهر شده، هر کدام طرفداران و نیروهایی دور خود گرد آوردند و قصد حمله به مدینه را داشتند که با همکاری و اتحاد مسلمانان پس از زحماتی فراوان نیروهای آنان شکست خوردند.
3. خطر رومیان
خطر حمله احتمالی رومیان نیز می‌توانست مایه نگرانی دیگری برای جبهه مسلمانان باشد، زیرا تا آن زمان مسلمانان سه بار با رومیان درگیر شده بودند. از همین روی رومیان مسلمانان را برای خود خطری جدی تلقی می‌کردند و در پی فرصتی بودند که به مرکز اسلام حمله کنند. اگر حضرت علی(ع) دست به قیام مسلحانه می‌زد، با تضعیف جبهه داخلی مسلمانان، بهترین فرصت به دست رومی‌ها می‌افتاد که از این ضعف استفاده کنند.
لذا در چنین شرایطی سکوت حضرت علی(ع) همانند سکوت پیامبر است که گاهی برای مصلحت یا رفع فتنه سکوت می‌نمود؛ مانند جریان طلب نمودن کاغذ و قلم در واپسین روزهای حیات حضرت رسول(ص) که بعضی از حاضران گفتند: (اِنَّ رسول اللَّه(ص) یَهْجر)؛ (صحیح مسلم، ج 5، ص 76، دارالفکر، بیروت). پیامبر هذیان می‌گوید، یا به قولی: (قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الْوَجَعُ)؛ (صحیح مسلم، همان؛ صحیح بخاری، ج 7، ص 9، دارالفکر، بیروت). درد بر او غالب شده است و بیهوده حرف می‌زند. تا جایی که حضرت دستور فرمودند همه از خانه بیرون بروند و از نوشتن صرف‌نظر کردند و سکوت فرمود.
امیر مؤمنان علی بن ابی‌طالب(ع) نیز به خاطر مصالح و رفع فتنه و جلوگیری از نابود شدن اسلام سکوت کردند. ابو طفیل می‌گوید: در روز شورا من در کنار آن خانه - محل شورای شش نفره برای تعیین جانشین عمر- بودم که سر و صدا از اندرون بلند شد. شنیدم که امام علی(ع) می‌فرمود: (زمانی مردم با ابوبکر بیعت کردند به خدا قسم که من از او سزاوارتر بودم و حق با من بود؛ اما در عین حال اطاعت کردم تا مبادا مردم کافر شوند و گردن یکدیگر را با شمشیر بزنند. سپس ابوبکر برای عمر بیعت گرفت، در حالی که به خدا قسم من سزاوارتر بودم؛ ولی باز هم اطاعت کردم که مبادا مردم کافر شوند و امروز شما می‌خواهید با عثمان بیعت کنید، اما به خدا سوگند، من رضایت نمی‌دهم و اطاعت نمی‌کنم).
در نهج‌البلاغه نیز می‌خوانیم که آن حضرت فرمود: (من ردای خلافت را رها ساختم و دامن خود را از آن درپیچیدم و کنار رفتم، در حالی که در این اندیشه فرو رفته بودم که آیا با دست تنها و بدون یاور به پا خیزم و حق خود و مردم را بگیرم و یا در این محیط پر خفقان و ظلمتی که پدید آورده‌اند، صبر کنم؟ محیطی که پیران را فرسوده، جوانان را پیر و مردان با ایمان را تا واپسین دم زندگی به رنج وا می‌دارد. عاقبت دیدم بردباری و صبر، به عقل و خرد، نزدیک‌تر است، لذا شکیبایی ورزیدم، ولی به کسی می‌ماندم که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، با چشم خود می‌دیدم میراثم را به غارت می‌برند).( نهج‌البلاغه، صبحی صالح، خطبه 3.)
امام(ع) در جای دیگر می‌فرماید: (خوب می‌دانید که من از همه کس به خلافت شایسته‌ترم. به خدا سوگند، تا هنگامی که اوضاع مسلمین روبه راه باشد و در هم نریزد و به غیر از من به دیگری ستم نشود، همچنان مدارا خواهم کرد).( نهج‌البلاغه، صبحی صالح، خطبه 74.)
آری، حضرت علی(ع) در برابر ظالمان و غاصبان کاری نکرد، تا زحمت‌های 23 ساله پیامبر و خون شهدایی چون حمزه، جعفر طیار و... به هدر نرود. ایشان به جهت حفظ اسلام از انتقام خودداری کرد تا اصل اسلام باقی بماند.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین