آیا دین از سیاست جداست؟ این موضوع در رابطه با امام علی(ع) و امام حسین(ع) چگونه است؟ [کامل از کد133071] همانگونه که در ادامه توضیح داده می شود با مراجعه به منابع اصیل اسلامی ، سیره پیامبر اسلام و ائمه معصومین(ع) و همچنین کارکردها و وجه نیاز آدمی به دین می توان قلمرو دین و نوع ارتباط آن با سیاست را بررسی نمود . اگر ماهیت دین و وجه نیاز آدمی بدان به خوبی شناخته شود، قلمرو آن نیز تعیین میگردد و مشخص میشود که عدم جدایی دین از سیاست چراست. دین مجموعه ای است از: 1. معارف و بینشها (جهان بینی)؛ 2. سلسله دستورات اخلاقی که سازنده خصایل نیکو و شخصیت حقیقی انسان است؛ 3. سلسله قوانین و مقرراتی که مناسبات انسان را با خدا، جامعه و طبیعت به نیکوترین وجهی تبیین نموده و سعادت بشر را در پی آنها تضمین مینماید (ایدئولوژی). از طرف دیگر سعادت انسانها - چه در دنیا و چه در سرای آخرت - در گرو قوانینی جامع کامل و بینقص است و چون این جهان گذرا و سرای جاوید ابدی، با یکدیگر در ارتباط وثیق بوده و هر کنشی در این دنیا نسبت به سر نوشت آدمی در حیات پایدار خویش مؤثر است؛ پس قانونگذار علاوه بر احاطه کامل به تمام نیازهای دنیایی بشر، باید ربط آنها را با زندگی اخروی نیز منظور دارد و این در حالی است که هنوز متفکران بشری، تعریف واحدی از سعادت انسان به دست ندادهاند و حتی در اینکه تنها در همین دنیا واقعا کدامین راه تضمین کننده کمال و سعادت بشری است، اختلاف شدیدی وجود دارد. و از همین رو مکتبهای گوناگونی به وجود آمده که هر یک پس از چند صباحی تجربه، ضعف و شکست خود را برملا کردهاند. بنابراین بشریت بر سر دو راهی قرار دارد: یک. یا همواره در مسائل انسانی سیاسی و اجتماعی خویش، به دنبال مکاتب بشری راه افتد و هر روز چیزی را تجربه کند و پس از شکست راه دیگر برگزیند تا پایان حیات تاریخی خود. دو. از ناحیه خداوند - که عالم به تمام نیازهای او و راه کمال حقیقی او است - قانونی بدون خطا به او عرضه شود تا با تبعیت از آن به سمت سعادت و خوشبختی حرکت نماید. این است معنای عدم جدایی دین از سیاست و راه اول راه (سکولاریسم) و جدایی دین از سیاست است. با مروری کوتاه بر قوانین اسلامی و آیات قرآن روشن میگردد که اسلام دینی جامع و همهسونگر است که تمام ابعاد زندگی انسان (فردی، اجتماعی، دنیوی، اخروی، مادی و معنوی) را در نظر گرفته و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتاپرستی دعوت نموده و دستورات اخلاقی و مربوط به خودسازی فردی را دارد؛ احکام و دستوراتی در مورد مسائل حکومتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی و اداره صحیح جامعه، روابط بینالملل، حقوقی و... دارا است و مقررات قضایی حقوقی روابط اجتماعی مسائل اقتصادی تربیتی و... دارد. جهت اثبات پیوستگی و ارتباط دین با سیاست، دلایل مفصّل و ارزشمندی بیان شده است که پرداختن به تمامی آنها، از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به طور فشرده به بیان چند نکته بسنده میشود: یک. گستره قوانین اسلام با توجه به حجم عظیم احکام اجتماعی و اهداف سیاسی - دینی اسلام و همچنین گستره وسیع اموری سیاسی –اجتماعی که مشمول احکام شرعی شده ، میتوان هدفگیری اصلی این دین مقدّس را شناخت. امام خمینی(ره) در این باره میفرماید: (اسلام دین سیاست است، با تمام شئونی که سیاست دارد. این نکته برای هر کسی که کمترین تدبّری در احکام حکومتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام بکند، آشکار میگردد. پس هر که را گمان کند که دین از سیاست جدا است، نه دین را شناخته و نه سیاست را).صحیفه نور، ج 1، ص 6. با مروری کوتاه بر قوانین اسلامی و آیات قرآن، روشن میگردد که اسلام دینی جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگی انسان (فردی، اجتماعی، دنیایی، اخروی، مادی و معنوی) را در نظر گرفته است و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستی، دعوت نموده و دارای دستورات اخلاقی و خودسازی فردی است؛ احکام و دستوراتی در مورد مسائل حکومتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی، امور مربوط به اداره صحیح جامعه، روابط بینالملل و... دارا میباشد. بدیهی است اجرای چنین احکام و دستوراتی، بدون قدرت اجرایی، امکانپذیر نیست. به عبارت دیگر آموزههای سیاسی و اجتماعی دین لزوماً حکومت دینی را نیز به دنبال دارد. حکومت دینی -به معنای صحیح آن حکومتی است که جامعه را بر اساس قوانین الهی اداره کند و زمینههای رشد استعدادها و امکان رسیدن انسانها به کمال و ایجاد جامعهای سالم، صالح و شایسته را برای مردم آماده سازد و با فسادهای اخلاقی، اجتماعی و... مبارزه کند. دو. سیره پیشوایان دین سیره و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست. آن حضرت ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایی و قضایی آن را نیز بر عهده داشت. امیر مؤمنان علی(ع) نیز حکومتی بر اساس عدل و اجرای دستورات الهی بنا نهاد. حکومت کوتاهمدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومتهای وقت از سوی دیگر امامان(ع)، همه بیانگر این واقعیت است که آموزههای سیاسی و (تشکیل حکومت صالح) از ضروریات دین اسلام است ، که این عملکرد از پشتوانه فکری و تئوریک تعامل دین و سیاست حکایت می کند.. سه. اهداف سیاسی و اجتماعی بعثت انبیا در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی، اصلاح امور جامعه و برقراری مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسی دین است. پارهای از آیاتی که بر این مطلب گواهی میدهد، عبارت است از:: 1. (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ)؛ حدید (57)، آیه 25. (به راستی که پیامبران را با پدیدههای روشنگر فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگری برخیزند و آهن را که در آن نیروی سخت و سودهای فراوان برای مردم است، پدید آوردیم). 2. (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛نحل (16)، آیه 36. (و به راستی در هر امتی، پیامبری فرستادیم که خداوند را بندگی کنید و از پیروی طاغوت دوری جویید).برای آگاهی بیشتر ر.ک: نصری، عبدالله، انتظار بشر از دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی. چهار. مبانی قرآنی رابطه دین و سیاست 1. اختصاص حاکمیت، ولایت و سرپرستی همه جانبه مادی، معنوی، دنیوی و اخروی برای خدا، رسول و اولیای خاص او: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)؛ مائده (5)، آیه 55 و ر.ک: یوسف (12)، آیه 40؛ مائده (5)، آیه 42 و 43. (سرپرست و ولی شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز به پا میدارند و در حال رکوع زکات میپردازند که در این شریفه ولایت و سرپرستی را مختص به خدا و رسول و ائمه اطهار علیهم السلام نموده است ،و ولایت معنائی عام دارد که شامل ولایت در امور سیاسی ،فرهنگی ،اجتماعی،اقتصادی و ... می گردد. ). 2. اثبات امامت و رهبری سیاسی - اجتماعی برای پیامبر(ص)، امام(ع) و منصوبان از ناحیه آنان: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ...)؛ نساء (4)، آیه 58 و ر.ک: مائده (5)، آیه 67. (خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانشان بدهید و هنگامی که میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید). توضیح اینکه امانت در قرآن، گستره وسیعی دارد و یکی از مهمترین عرصههای آن، مسأله امامت و رهبری است. امام رضا(ع) در تفسیر این آیه، میفرماید: (اهل امانت امامان هستند؛ هر امامی امانت رهبری را باید به امام بعد از خود بسپارد...)الشیخ عبد علی بن جمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 1، 496. 3. اثبات حکومت و خلافت در زمین برای برخی از پیامبران گذشته؛ مانند حضرت داود(ع) و سلیمان(ع): (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)؛ ص (38)، آیه 26 و ر.ک: همان، آیه 20؛ نمل (27)، آیه 26 و 27؛ نساء (4)، آیه 54. (ای داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داوری کن). 4. قرآن، داوری و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهی معرفی میکند: (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ...)؛ انبیاء (21)، آیه 78 و ر.ک: نساء (4)، آیات 58 و 65؛ مائده (5)، آیه 42؛ انبیاء (21)، آیه 78؛ انعام (6)، آیه 89. (و داود و سلیمان هنگامی که درباره کشتزاری داوری میکردند...). 5. دعوت به کار شورایی و جمعی کردن: (وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ)؛ آل عمران (3)، آیه 159 و ر.ک: شوری (42)، آیه 38. (در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامی که تصمیم گرفتی، [قاطع باش و] بر خدا توکل کن). 6. مبارزه با فساد و تباهی، ظلمزدایی و عدلگستری از وظایف اصلی اهل ایمان است: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)؛ هود (11)، آیه 113 و ر.ک: نساء (4)، آیه 58؛ نحل (16)، آیه 90؛ ص (38)، آیه 28؛ حج (22)، آیه 41؛ بقره (2)، آیه 279. (بر ظالمان تکیه نکنید که موجب میشود آتش شما را فرا گیرد). 7. احترام به حقوق انسانها و کرامتبخشی به انسان از اصول سیاست ادیان الهی است: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ...)؛ اسراء (17)، آیه 70 و ر.ک: آل عمران (3)، آیه 19؛ نساء (4)، آیه 32. (ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم...). 8. امر به جهاد و مبارزه با طاغوتها، مستکبران و ستمگران و لزوم تهیه امکانات دفاعی: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)؛تحریم (66)، آیه 9 و ر.ک: اعراف (7)، آیه 56؛ بقره (2)، آیه 218. (ای پیامبر! با کفار و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر). (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ)؛انفال (8)، آیه 60. (هر آنچه از نیروی سلاح و اسبان آماده میتوانید برای تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم سازید). (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً)؛ نساء (4)، آیه 71. (ای اهل ایمان، سلاح جنگ برگیرید و آنگاه دسته دسته یا با هم برای جهاد بیرون روید). (ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ)؛همان، آیه 75. (چرا در راه خدا جهاد نمیکنید).... 9. عزت و آقایی را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفی هرگونه سلطه و ذلتپذیری: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ)؛آل عمران (3)، آیه 149 و ر.ک: منافقون (63)، آیه 8؛ محمد (47)، آیه 35؛ هود (11)، آیه 113؛ آلعمران (3)، آیه 146. (ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر از کسانی که کافر شدهاند اطاعت کنید، شما را به گذشته هایتان باز میگردانند و سرانجام زیانکار خواهید شد). 10. اثبات سلطنت و حکومت برای برخی از حاکمان صالح و عادل؛ مانند طالوت و ذوالقرنین: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً)؛بقره (2)، آیه 246 و 247 و ر.ک: کهف، آیات 83-98. (و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را برای زمامداری شما مبعوث کرده است).برای آگاهی بیشتر ر.ک: عباسعلی عمید زنجانی، مبانی اندیشه سیاسی اسلام، فصل 5، اندیشه سیاسی در متون اسلامی؛ آیهالله مکارم شیرازی، پیام قرآن (تفسیر موضوعی)، ج 9و10. و آیات سیاسی دیگری که خطاب به مسلمانان نازل شده است : 1 به مسلمانان فرمان می دهد که بیگانگان را محرم اسرار خود قرار ندهید.(1)ء 2 در مقابله و مواجهه با مخالفان , ده فرمان صادر می کند.(2) 3 فرمان می دهد: با قوم طرح دوستی نریزید.(3) 4 از مداهنه و سازش کای با غیر خودی که روش بازیگران سیاسی است , جلوگیری می کند.(4) 5 می پذیرد حکومت برای حفظ نظام , جاسوس و اطلاعاتی داشته باشند.(5) 6 نقش رهبر را در زندگی بیان می کند.(6) بالاءخره همهء آیاتی که دربارهء حکومت و حاکم نازل شده است . (پاورقی 1.آل عمران (3 آیهء 28 (پاورقی 2.نحل (16 آیات 125 128 (پاورقی 3.ممتحنه (60 آیهء 13 (پاورقی 4.قلم (68 آیات 8و 9 (پاورقی 5.حجرات (49 آیهء 12 (پاورقی 6.اسراء (17 آیهء 71 از آنچه گذشت روشن میشود که بخش عظیمی از معارف و آموزههای اسلامی شامل مسائل سیاسی - اجتماعی است. و نه تنها تعیین خط مشیهای مهمی در این باره از سوی خداوند انجام شده است؛ بلکه مأموریت رهبری و اجرای سیاستهای تعیینی، از سوی خداوند بر عهده پیامبران و دیگر اولیای الهی و مؤمنان برجسته، نهاده شده است. به تعبیر حضرت امام(ره) (آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه کنید؛ هفت، هشت تایش کتابی است که مربوط به عبادات است. باقیاش مربوط به سیاسات و اجتماع و معاشرات و این طور چیزها است. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، بُعد ضعیفش را گرفتیم). صحیفه نور، ج 2، ص 180. در ادامه جهت تبیین بیشتر موضوع ، منطق قرآن درباره نقش پیامبر اکرم(ص) در دولت اسلامی مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد: یک. رهبری سیاسی پیامبر(ص) قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) را به عنوان فردی که برای دخالت در زندگی مردم (اولی) و دارای ولایت است، معرفی میکند: (النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)[1] قرآن پژوهان و مفسّران تصریح کردهاند که این اولویت، اختصاص به مسائل دینی ندارد و همه امور دینی و دنیایی آنان را در بر میگیرد.[2] مؤید این تفسیر چند چیز است: 1. اطلاق آیه شریفه؛ که اولویت و ولایت پیامبر را به عرصه خاصی محدود نکرده است، در نتیجه همه حوزههای ولایتپذیر که در رأس آنها حوزه رهبری سیاسی و اجتماعی است را شامل میشود و پیامبر از سوی خداوند ولایت همه جانبه بر مردم پیدا میکند. 2. روایات؛ امام باقر(ع) فرمود: (این آیه درباره رهبری و فرماندهی نازل شده است).[3] 3. شأن نزول؛ وقتی پیامبر اکرم(ص) آهنگ جنگ نمود و مردم را به خروج فرمان داد، برخی نزد آن حضرت آمدند تا برای بستگان خویش اذن بگیرند؛ آنگاه این آیه نازل شد. از این مسأله روشن میشود که فرمانهای اجتماعی پیامبر(ص) متکی به ولایت الهی و دینی است؛ نه مبتنی بر خاستگاه بشری.[4] 4. مفهوم اولویت؛ آیه شریفه نشان میدهد پیامبر اکرم(ص) از طرف خداوند نسبت به اداره و رهبری جامعه مقدم است و با وجود او نوبت به دیگران نمیرسد. آیات دیگری نیز گویای همین مطلب است؛ از جمله آیه (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ) ؛[5] (سرپرست و ولی شما، تنها خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز به پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند). بنابراین از نگاه قرآن، خداوند پیامبر را نسبت به دیگران اولویت بخشیده و ولایت داده است. از این رو ولایت آن حضرت تابع ولایت خداوند و در طول آن است؛ نه امری زمینی و بشری. علامه طباطبایی(ره) درباره ولایت آن حضرت مینویسد: (رسول خدا بر همه شئون امت اسلامی، جهت سوق دادن آنان به سوی خدا و نیز برای حکمرانی و فرمانروایی بر آنها و قضاوت در میانشان، ولایت دارد... البته این ولایت در طول ولایت خداوند و ناشی از تفویض الهی است).[6] نکته مهم دیگر اینکه مفهوم (انّما)، دلالت بر حصر دارد. بنابراین طبق این آیه حکومت مشروع، آن حکومتی است که از جانب خداوند مشروعیت یافته باشد. در نتیجه با توجه به مجموع آیات قرآن، میتوان فهمید که حضرت رسول، در آن واحد، دارای سه شأن بوده است:[7] یکم. امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی،[8] دوم. ولایت قضایی،[9] سوم. ولایت سیاسی و اجتماعی.[10] دو. مسؤولیتهای اجتماعی پیامبر(ص) هر یک از شئون سه گانه پیامبر(ص) -در پیشوایی دینی، ولایت قضایی و رهبری اجتماعی مسؤولیتهای خاصی را بر عهده آن حضرت نهاده بود. آیات زیر، نمونههایی از مأموریتهای الهی آن حضرت در ارتباط با (رهبری جامعه) و (اداره امت) است: 1. (فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ...)؛[11] (پس اگر در جنگ بر آنان دست یافتی با [عقوبت] آنان، کسانی را که از پی ایشانند تارومار کن، باشد که عبرت گیرند). این آیه از یک سو بیانگر سیاستی است که امت اسلامی در برابر دشمنان متجاوز و پیمانشکن، باید اتخاذ کند و از سوی دیگر، بیانگر آن است که مسؤولیت برنامهریزی، آماده سازی مقدمات و بالاخره عینیت بخشیدن به این سیاست، بر عهده پیامبر(ص) است. 2. (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ)[12] (و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود؛ سپس او را به مکان امنش برسان). به حکم این آیه، پیامبر(ص) موظف است برای حفظ امنیت مشرکان -که برای شنیدن کلام خدا میآیند امنیت و آزادی آنان را تأمین کند.[13] 3. (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ)[14] (ای پیامبر! مؤمنان را به جهاد برانگیز). 4. (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)[15] (ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر). در اینجا وظیفه فرماندهی و سازماندهی مسلمانان برای جهاد، بر دوش پیامبر اکرم(ص) نهاده شده است. 5. (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً)[16] (از اموال آنان صدقهای بگیر). بر اساس این آیه پیامبر(ص) مأمور گرفتن زکات (نوعی مالیات بر ثروت) از مسلمانان است. بنابراین از دیدگاه قرآن، پیامبر(ص) نه تنها مأمور تشکیل حکومت بود؛ بلکه مسؤولیتهای اجتماعی متعددی را نیز از سوی خداوند، بر عهده داشت و بر این اساس اقدام به تشکیل حکومت نمود. سه. اختیارات مالی پیامبر(ص) اختیارات مالی پیامبر(ص)، نشان دهنده موقعیت رسول خدا(ص) در زعامت و رهبری جامعه و نقش آن حضرت در دولت اسلامی است. آیات ذیل بیانگر این موضوع است: 1. (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ)[17] (و بدانید که هر چه به شما غنیمت و فایده رسد، یک پنجم آن برای خدا و رسول و از آن خویشاوندان [او] و یتیمان و در راه ماندگان است). 2. (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ)[18] (چون امت از تو حکم انفال را سؤال کنند، جواب ده که انفال مخصوص خدا و رسول است). 3. (ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ)[19] (و آنچه که خدا از اموال ساکنان آن قریهها عاید پیامبرش گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر [او ]و متعلق به خویشاوندان نزدیک [وی] و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان است، تا میان توانگران شما دست به دست نگردد). با کمترین آشنایی با منطق قرآن و فقه اسلامی، میتوان فهمید که این بودجه فراوان، به عنوان منبع هزینه زندگی شخص پیامبر(ص) و یا منبع هزینه تبلیغ احکام از سوی آن حضرت نیست؛ بلکه نوعی تأمین اجتماعی و بودجه دولتی است. به بیان امام حسن عسکری(ع): (خداوند با سپردن نیمی از خمس به پیامبر(ص)، تربیت یتیمان، برآوردن نیازهای مسلمین، پرداخت بدهکاری آنان و تأمین هزینه حج و جهاد را، از او خواسته است).[20] چهار. مسئولیت مسلمانان در برابر پیامبر(ص) بررسی آیات متعدد قرآن، حکایت از آن دارد که در بینش قرآنی، پیامبر اسلام(ص) صرفاً در جایگاه مسألهگویی و بیان احکام قرار ندارد و حوزه نفوذ و دخالت او، به ابلاغ وحی محدود نمیشود. مسلمانان نیز نباید فقط برای فراگیری احکام آن حضرت را مرجع خود بدانند؛ بلکه موظفاند در عرصه مسائل اجتماعی، از خط مشی و سیاست ترسیم شده از سوی رسول خدا(ص) پیروی کنند و در برابر امر و فرمان او گردن نهند. بعضی از این آیات عبارت است از: 1. )یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ)[21](ای کسانی که ایمان آوردهاید؛ خدا را اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت نمایید). علامه طباطبایی مینویسد: (بر اساس این آیه، اطاعت از پیامبر(ص) در مورد دستوراتی که برای اداره جامعه اسلامی و از موضع ولایت و حکومت صادر میکند، لازم است).[22] پس لزوم اطاعت از پیامبر(ص) مبین الهی بودن حکومت آن حضرت است؛ وگرنه نیازی به تأکید خداوند بر اطاعت از پیامبر(ص) و آن را در زمره وظایف دینی قرار دادن، نبود. 2. (وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ)[23] (و چون خبری از ایمنی یا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند؛ و اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع کنند، قطعاً از میان آنان کسانیاند که [میتوانند درست و نادرست] آن را دریابند). قرآن مسلمانان را موظف میداند که اطلاعات و اخبار خود را -به ویژه در شرایط حساس جنگ قبل از انتشار در بین مردم به پیامبر اکرم(ص) ارائه دهند. این آیه نیز صراحت دارد که پیامبر اکرم(ص)، صرفاً ابلاغ کننده احکام الهی نیست؛ بلکه علاوه بر احکام، مسؤولیت کارشناسی و تحلیل موضوعات، حوادث و رخدادهای سیاسی - اجتماعی را نیز بر عهده دارد. همان گونه که مسلمانان برای دریافت احکام به آن حضرت مراجعه میکنند؛ برای دریافت تحلیل صحیح مسائل جاری جامعه نیز، باید به او مراجعه کنند و از انجام هر عمل خودسرانه بپرهیزند. 3. قرآن کریم از مسلمانان میخواهد که با دخالت رسول خدا(ص) در امور اجتماعی و پس از اعلام نظر آن حضرت، تردیدی به خود راه ندهند و همگی اطاعت کنند: (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً)[24] (هیچ مرد و زن مؤمنی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند، اراده و اختیاری نیست [که رأی خلافی اظهار نمایند] و هر کس نافرمانی خدا و رسول کند، قطعاً دچار گمراهی آشکار گردیده است). در این آیه، مقصود از (قضای پیامبر)، دخالت آن حضرت در شئون گوناگون زندگی مردم و مسائل مختلف حکومت است. البته هر چند این مسائل، امور خود مردم است (من امرهم) و خود مردم حق مشارکت و دخالت دارند؛ ولی وقتی در همین مسائل پیامبر خدا -به عنوان رهبر دولت اسلامی دخالت کند، جایی برای مداخله دیگران باقی نمیماند و هیچ کس نباید خود را صاحب اختیار بداند. 4. قرآن مجید پذیرش داوری و حکمرانی پیامبر را در مشاجرات شرط ایمان دانسته است: (فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً)[25] (... به خدایت سوگند، ایمان نمیآورند؛ مگر آنکه تو را در آنچه بینشان اختلافآمیز است، داور قرار دهند. سپس نسبت به آنچه قضاوت کردی، در نفس خود هیچ اعتراضی نداشته و از جان و دل تسلیم باشند). صراحت این آیه در ارتباط شأن قضاوت و داوری پیامبر(ص) با دین، بسیار صریح است؛ زیرا قرآن مجید آن را شرط ایمان دانسته است. در حالی که اگر این مسأله مطلبی بشری و زمینی بود، ارتباط دادن آن با ایمان، معنا نداشت. 5. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ)[26] (ای کسانی که ایمان آوردهاید! در برابر خدا و پیامبرش [در هیچ کاری] پیشی مجویید). 6. (ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ)[27] (اهل مدینه و بادیه نشینان اطرافش نباید هرگز از فرمان پیامبر تخلف کنند). آیات متعدد دیگری نیز وجود دارد که نمایانگر شعاع ولایت و رهبری آن حضرت، بر سراسر زندگی اجتماعی - سیاسی است. بنابراین اگر حکومت پیامبر(ص)، حکومتی عرفی و غیر الهی بود؛ دیگر نیازی نبود که خداوند مسلمانان را موظف به اطاعت از آن حضرت در امور اجتماعی خویش کند؛ بلکه مردم بر اساس خواست خود، در این زمینه تصمیم میگرفتند. [1] - احزاب (33)، آیه 6. [2] - ر.ک : تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 46؛ شیخ طوسی، تبیان، ج 8، ص 317؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 347؛ زمخشری، کشاف، ج 3، ص 523 و محمد حسین طباطبایی، المیزان، قم : دفتر انتشارات اسلامی ، 1363 ، ج 16، ص 276. [3] - مجمع البحرین، فخرالدین طریحی ،تهران ک نشر زمان، 1380 ، ،ص 92، مادهی ولی. [4] - نگا: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران : ناصر خسرو ، 1374 ، ج 4، ص 338. [5] - مائده (5)، آیه 55. [6] - طباطبائی، علامه محمدحسین، المیزان، ج 6، ص 14. [7] - . برای تفصیل بیشتر درباره مناصب حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام نک: مرتضی مطهّری، امامت و رهبری / همو، ولاءها و ولایتها / مهدی معینزاده، (وجه انسانمدار؛ رویکرد شیعی)، نقد و نظر، سال هفتم، ش 27 و 28، (تابستان و پاییز 1380)، ص 446471. [8] - حشر (59)، آیه 7. [9] - نساء (4)، آیه 65. [10] - مائده (5)، آیه 55؛ احزاب (33)، آیه 6 و.... [11] - انفال (8)، آیه 57. [12] - توبه (9)، آیه 6. [13] - المیزان، ج 9، ص 155 و 156. [14] - انفال (8)، آیه 65. [15] - توبه (9)، آیه 73 . [16] - همان، آیه 103 . [17] - انفال (8)، آیه 41. [18] - همان، آیه 1. [19] - حشر (59)، آیه 7. [20] - بحارالانوار ، محمد باقر ، دارالاحیائ التراث العربی ، 1983 ، ج 96، ص 198. [21] - محمد (47)، آیه 33 . [22] - المیزان، ج 18، ص 248. [23] - نساء (4)، آیه 83. [24] - احزاب (33)، آیه 36. [25] - نساء (4)، آیه 65. [26] - حجرات (49)، آیه 1. [27] - توبه (9)، آیه 120. ( بر گرفته از ، دولت پیامبر اعظم ، علیرضا محمدی ) برخی در جهت اثبات جدایی دین از سیاست چنین القا میکنند که قیام امام حسین(ع) صد در صد دموکراتیک و به خواست مردم انجام گرفته است و با این کار نفی حاکمیت خداوند را به امام(ع) نسبت میدهند: (خروج و حرکت سیدالشهدا از مدینه و مکه به کربلا و به قصد کوفه، بنا به اصرار و دعوت شفاهی و کتبی انبوه سران و مردم کوفه، برای نجات آنها از ظلم و فساد اموی و عهده دار شدن زمامداری و اداره امور آنان بود. دعوتی بود صد در صد مردمی و دموکراتیک ... جنگ و شهادت یا قیام و نهضت امام حسین(ع) و اصحاب او، علاوه بر آن یک عمل دفاعی صد در صد در حفظ و حیثیت اسلام و جان و ناموسشان بود؛ نشان از این حقیقت میداد که خلافت و حکومت از دیدگاه امام و اسلام، نه از آن یزید و خلفا است، نه از آن خودشان و نه از خدا؛ بلکه از آنِ امت و به انتخاب خودشان است)بازرگان، مهدی،آخرت و خدا هدف بعثت، تهران، ص43.. واقعیات تاریخی و تحلیل سخنان امام حسین(ع) به خوبی بیانگر الهی - دینی بودن اقدامات سیاسی امام حسین(ع) و در نتیجه ردّ نظریه طرفداران سکولاریسم است. جهت تبیین این موضوع و اینکه اقدامات امام حسین(ع) در راستای چه نوع حکومتی بود، لازم است به تفاوتهای مهم حکومت دینی با حکومت سکولار توجه شود؛ زیرا این دو در امور مهمی نظیر فلسفه و اهداف حکومت، نوع مشروعیت حکومت، شرایط حاکم اسلامی و ... تفاوتهای اساسی دارند. از این رو به اختصار به تبیین دیدگاه آن امام شهید درباره موضوعات یاد شده میپردازیم: یک. فلسفه و اهداف حکومت امام حسین(ع) - بر خلاف نظامهای سکولار و مکاتب سیاسی رایج دنیا - اهداف حکومت را بسیار فراتر از تأمین رفاه و امنیت دنیوی و معیشتی مردم میداند. آن حضرت به هنگام ترک مدینه - و قبل از اینکه مسأله دعوت و یا بیعت کوفیان مطرح باشد - یکی از اهداف قیام خویش را، اصلاح جامعه اسلامی و انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر اعلام مینماید: (انما خرجت لطلبالاِْصْلاحِ فِی امةِ جِدّی، ارید انْ امر بالْمعْروفِ و انْهی عنِ الْمنْکرِ)؛ بحارالانوار . معنای این انگیزه این است که اگر امام از عدم تشکیل حکومت و نقض عهد مردم کوفه نیز مطمئن بود - بدون توجه به علم غیب ایشان - دست از خروج و قیام خود بر نمیداشت؛ چرا که انگیزه اصلی و اولی قیام حضرت، همان احیای دین بود و مسأله حکومت و زمامداری در مراحل بعدی قرار داشت. سیدالشهدا(ع) در سخنرانی مهمی که در اواخر عمر معاویه در موسم حج و سرزمین منا و با حضور صدها تن از رجال و شخصیتهای مذهبی و سیاسی عصر خویش ایراد کرد، اهداف خود را از تلاش برای به دست گرفتن حکومت چنین ترسیم فرمود: (اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا تنافساً فی سلطان و لا التماساً فی فضول الحطام و لکن لنزی المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک)؛ تحف العقول، ص243.. آن حضرت پس از بیان این نکته که نه به دنبال سلطنت و ریاست بر مردم هستم و نه در پی رسیدن به ثروت و مال دنیا، اهداف خود را چنین تعیین میکند: 1. آشکار کردن نشانههای دین الهی، 2. اصلاح در روی زمین، 3. ایجاد امنیت برای بندگان مظلوم، 4. عمل کردن به واجبات، سنتها و احکام و قوانین الهیسید جواد ورعی، حکومت دین از دیدگاه امام حسین(ع)، (مجموعه مقالات همایش امام حسین(ع(، ص288.. حضرت اباعبداللَّه(ع) در گفت و گویی که با فرزدق در مسیر مکّه به کوفه، در منزل صفاح دارد، میفرماید: (یا فرزدق! ان هولاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا اطاعة الرحمن و اظهروا الفساد فی الارض، و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استأثروا فی اموال الفقرا و المساکین و انا اولی من قام بنصرة دین اللَّه و اعزاز شرعه و الجهاد فی سبیله لتکون کلمة اللَّه هی العلیاء)؛ موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص 336.. در این قسمت امام(ع) امویان را به عنوان نخستین سکولارهای واقعی در درون جامعه اسلامی - که در اندیشه کنار نهادن دین الهی هستند - معرفی میکند و هدف خویش را مقابله با آنان و برپایی دین الهی میداند. آن حضرت به روشنی فلسفه حکومت را (برتری کلمة اللَّه) بیان مینماید و روشن است که بر پایی دین اسلام به صورت کامل، سعادت دنیوی و اخروی افراد را تضمین خواهد نمود. دو. مشروعیت الهی حکومت بررسی سخنان امام حسین(ع) ثابت میکند که مشروعیت حکومت، فقط الهی است و حکومتی مشروع است که فقها از طرف خداوند منصوب باشند و رأی و بیعت مردم هیچ گونه تأثیری در مشروعیت حکومت ندارد - هر چند تأثیر آن در کارآمدی حکومت حائز اهمیت است - آن گونه که افراد ناآگاه و فریفته مکاتب سیاسی غرب و یا مغرض از سکولار بودن حکومت - حتی در زمان حضور امام معصوم(ع) - سخن میگویند و در صددند تا جنبه الهی و آسمانی حکومت را به هر نحوی انکار نمایند! امام(ع) به فرماندار مدینه - که درخواست بیعت از آن حضرت برای یزید داشت - فرمود: (ایهاالامیر! انا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و محلّ الرحمة و بنا فتح اللَّه و بنا یختم و یزید رجل فاسق شارب الخمر و قاتل النفس المحرمة معلن بالفسق و مثلی لایبایع مثله)؛ بحارالانوار، ج44، ص325.. در این جمله امام حسین(ع) - ضمن برشمردن دلایل مشروعیت خویش برای حکومت بر جامعه اسلامی - به دلایل نامشروع بودن حکومت یزید اشاره میکند که به سبب فقدان نصب الهی، نه تنها هیچ گونه مشروعیتی برای تصدی و رهبری جامعه اسلامی ندارد؛ بلکه به دلیل ارتکاب محارم الهی و نادیده گرفتن حدود الهی، حتی هیچ مصلحتی در بیعت با او وجود ندارد. عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید - با اینکه اکثریت مردم او را پذیرفته بودند - و قیام علیه یزید، به خوبی دلالت بر لزوم مشروعیت الهی حاکم و همبستگی (دین و سیاست) و ردّ نظریه سکولاریسم دارد. هر چند حتی اگر آن حضرت(ع) قیام نمیکردند، باز هم عدم بیعت با یزید به تنهایی بر این موضوع دلالت داشت. امام حسین(ع) در روایات متعدد، بر انتقال مشروعیت حکومت از طریق وحی و پیامبر(ص) به ائمه(ع) و خودش تأکید میکند: (ان مجاری الاُْمُوروالاَْحْکام عَلی اَیْدی الْعلَماء باللَّه الأمناء عَلی حَلاله وَ حَرامه)؛ همان، ص 278.. نکته روشن در این روایت این است که نه تنها امام(ع) مردم را متولّی زمامداری و حکومت ندانسته؛ بلکه حق حاکمیت را به عهده علما - و به طور متیقن خود ائمه - نهاده است.قدردانی قراملکی، محمد حسن، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام، ص317. وقتی ابن زبیر از بیعت امام(ع) با یزید سؤال کرد، آن حضرت ضمن پاسخ منفی، علّت آن را انتقال حق حاکمیت جامعه اسلامی به خودش، بعد از شهادت امام حسن(ع) ذکر میکند: (انی لا أبایع له ابداً لان الامر انما کان لی من بعد اخی الحسن)؛ موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص278.. امام همچنین در نامه به مردم بصره نوشت: (ما خاندان و اولیا و اوصیا و وارثان او (پیامبر(ص( و سزاوارترین مردم به جانشینی او هستیم که دیگران بر ما سبقت جستند و ما تسلیم شدیم. تفرقه نخواستیم و به وحدت پاسخ دادیم. این در حالی بود که میدانستیم ما بر امر ولایت از متولیان آن شایستهتریم)همان، ص315.. و یا در نامهای به اشراف کوفه مینویسد: (انّی احقّ بهذالامر لقرابتی من رسول اللَّه(ص))؛ همان، ص377.. سه. شرایط حاکم اسلامی از دیدگاه امام حسین(ع) فلسفه و هدف حکومت، حاکمیت احکام و قوانین دینی است تا در پرتو آن سعادت دنیا و آخرت مردم تأمین گردد، و مشروعیت آن فقط به نصب الهی است. در این صورت بدیهی است که باید حاکم آن از شرایط ویژهای برخوردار باشد: 1. علم به احکام الهی یکی از محورهای مخالفت امام حسین(ع) با خلفا همین نکته بود. آن حضرت در یک گفت و گو خطاب به خلیفه دوم اظهار داشت: (صرت الحاکم علیهم بکتاب نزل فیهم لا تعرف معجمه و لا تدری تأویله الاّ سماع الا ذان)؛ همان، ص117. ؛ (تو بر آنان حاکم شدی، آن هم حکومت با کتابی که در خاندان محمّد(ص) فرود آمد و تو از نکات سربسته و تأویل آن جز شنیدن به گوشها چیزی نمیدانی). آن حضرت در جمع رجال و شخصیتهای مذهبی و سیاسی در سرزمین منا نیز فرمود: (امور باید به دست (عالمان باللَّه) باشد که امین حلال و حرام خدا هستند و در زمان حضور مصداق بارز آن امام معصوم(ع) است). 2. عامل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) امام در نامه خود به کوفیان در این زمینه میفرماید: (فلعمری ماالامام الا العامل باالکتاب، و الآخذ بالقسط، و الدائن بالحق، و الحابس نفسه علی ذات اللَّه)؛ موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص 313. که دلالت صریح بر (عمل به قرآن) و (وقف خود در راه خدا) به عنوان شرایط حاکم دارد. 3. بر پا کننده عدالت از دیدگاه امام حسین(ع) عدالت و اقامه آن، از شرایط و وظایف بسیار مهم برای حاکم اسلامی است؛ چنان که در نامه خویش به کوفیان میفرماید: (والاخذ بالقسط) و یا در موارد متعدد دیگری یکی از دلایل عدم مشروعیت خلفا و حاکمان اموی را فقدان این موضوع میداند. بنابراین از دیدگاه امام حسین(ع) و فرهنگ عاشورا، دین با سیاست پیوندی عمیق و ناگسستنی دارد و اهداف و فلسفه حکومتها، مشروعیت و شرایط حاکم و زمامدار، کارکرد و کار ویژههای دولت، همه باید بر اساس احکام و آموزههای الهی و در راستای تحقق آن و تأمین سعادت دنیوی و اخروی بشر باشد. [پایان کد انتخابی] در پایان به دلیل گستردگی موضوع ، اگر همچنان سوال یا ابهامی وجود دارد ، در مکاتبات بعدی به صورت کاملاً شفاف مرقوم نمائید تا بررسی و پاسخ داده شود . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100121909)
آیا دین از سیاست جداست؟ این موضوع در رابطه با امام علی(ع) و امام حسین(ع) چگونه است؟
[کامل از کد133071]
همانگونه که در ادامه توضیح داده می شود با مراجعه به منابع اصیل اسلامی ، سیره پیامبر اسلام و ائمه معصومین(ع) و همچنین کارکردها و وجه نیاز آدمی به دین می توان قلمرو دین و نوع ارتباط آن با سیاست را بررسی نمود .
اگر ماهیت دین و وجه نیاز آدمی بدان به خوبی شناخته شود، قلمرو آن نیز تعیین میگردد و مشخص میشود که عدم جدایی دین از سیاست چراست. دین مجموعه ای است از: 1. معارف و بینشها (جهان بینی)؛ 2. سلسله دستورات اخلاقی که سازنده خصایل نیکو و شخصیت حقیقی انسان است؛ 3. سلسله قوانین و مقرراتی که مناسبات انسان را با خدا، جامعه و طبیعت به نیکوترین وجهی تبیین نموده و سعادت بشر را در پی آنها تضمین مینماید (ایدئولوژی). از طرف دیگر سعادت انسانها - چه در دنیا و چه در سرای آخرت - در گرو قوانینی جامع کامل و بینقص است و چون این جهان گذرا و سرای جاوید ابدی، با یکدیگر در ارتباط وثیق بوده و هر کنشی در این دنیا نسبت به سر نوشت آدمی در حیات پایدار خویش مؤثر است؛ پس قانونگذار علاوه بر احاطه کامل به تمام نیازهای دنیایی بشر، باید ربط آنها را با زندگی اخروی نیز منظور دارد و این در حالی است که هنوز متفکران بشری، تعریف واحدی از سعادت انسان به دست ندادهاند و حتی در اینکه تنها در همین دنیا واقعا کدامین راه تضمین کننده کمال و سعادت بشری است، اختلاف شدیدی وجود دارد. و از همین رو مکتبهای گوناگونی به وجود آمده که هر یک پس از چند صباحی تجربه، ضعف و شکست خود را برملا کردهاند. بنابراین بشریت بر سر دو راهی قرار دارد: یک. یا همواره در مسائل انسانی سیاسی و اجتماعی خویش، به دنبال مکاتب بشری راه افتد و هر روز چیزی را تجربه کند و پس از شکست راه دیگر برگزیند تا پایان حیات تاریخی خود. دو. از ناحیه خداوند - که عالم به تمام نیازهای او و راه کمال حقیقی او است - قانونی بدون خطا به او عرضه شود تا با تبعیت از آن به سمت سعادت و خوشبختی حرکت نماید. این است معنای عدم جدایی دین از سیاست و راه اول راه (سکولاریسم) و جدایی دین از سیاست است.
با مروری کوتاه بر قوانین اسلامی و آیات قرآن روشن میگردد که اسلام دینی جامع و همهسونگر است که تمام ابعاد زندگی انسان (فردی، اجتماعی، دنیوی، اخروی، مادی و معنوی) را در نظر گرفته و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتاپرستی دعوت نموده و دستورات اخلاقی و مربوط به خودسازی فردی را دارد؛ احکام و دستوراتی در مورد مسائل حکومتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی و اداره صحیح جامعه، روابط بینالملل، حقوقی و... دارا است و مقررات قضایی حقوقی روابط اجتماعی مسائل اقتصادی تربیتی و... دارد. جهت اثبات پیوستگی و ارتباط دین با سیاست، دلایل مفصّل و ارزشمندی بیان شده است که پرداختن به تمامی آنها، از حوصله این نوشتار خارج است؛ از این رو به طور فشرده به بیان چند نکته بسنده میشود:
یک. گستره قوانین اسلام
با توجه به حجم عظیم احکام اجتماعی و اهداف سیاسی - دینی اسلام و همچنین گستره وسیع اموری سیاسی –اجتماعی که مشمول احکام شرعی شده ، میتوان هدفگیری اصلی این دین مقدّس را شناخت. امام خمینی(ره) در این باره میفرماید: (اسلام دین سیاست است، با تمام شئونی که سیاست دارد. این نکته برای هر کسی که کمترین تدبّری در احکام حکومتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی اسلام بکند، آشکار میگردد. پس هر که را گمان کند که دین از سیاست جدا است، نه دین را شناخته و نه سیاست را).صحیفه نور، ج 1، ص 6.
با مروری کوتاه بر قوانین اسلامی و آیات قرآن، روشن میگردد که اسلام دینی جامع و همه سونگر است که تمام ابعاد زندگی انسان (فردی، اجتماعی، دنیایی، اخروی، مادی و معنوی) را در نظر گرفته است و همان گونه که مردم را به عبادت و یکتا پرستی، دعوت نموده و دارای دستورات اخلاقی و خودسازی فردی است؛ احکام و دستوراتی در مورد مسائل حکومتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، قضایی، امور مربوط به اداره صحیح جامعه، روابط بینالملل و... دارا میباشد.
بدیهی است اجرای چنین احکام و دستوراتی، بدون قدرت اجرایی، امکانپذیر نیست. به عبارت دیگر آموزههای سیاسی و اجتماعی دین لزوماً حکومت دینی را نیز به دنبال دارد. حکومت دینی -به معنای صحیح آن حکومتی است که جامعه را بر اساس قوانین الهی اداره کند و زمینههای رشد استعدادها و امکان رسیدن انسانها به کمال و ایجاد جامعهای سالم، صالح و شایسته را برای مردم آماده سازد و با فسادهای اخلاقی، اجتماعی و... مبارزه کند.
دو. سیره پیشوایان دین
سیره و روش رسول اکرم(ص) نشان دهنده این است که دین از سیاست جدا نیست. آن حضرت ضمن تشکیل حکومت، مسؤولیت اجرایی و قضایی آن را نیز بر عهده داشت. امیر مؤمنان علی(ع) نیز حکومتی بر اساس عدل و اجرای دستورات الهی بنا نهاد. حکومت کوتاهمدت امام حسن(ع)، قیام خونین امام حسین(ع) و مشروع ندانستن حکومتهای وقت از سوی دیگر امامان(ع)، همه بیانگر این واقعیت است که آموزههای سیاسی و (تشکیل حکومت صالح) از ضروریات دین اسلام است ، که این عملکرد از پشتوانه فکری و تئوریک تعامل دین و سیاست حکایت می کند..
سه. اهداف سیاسی و اجتماعی بعثت انبیا
در نگاه قرآن، پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی، اصلاح امور جامعه و برقراری مناسبات عادلانه، از اهداف نبوت و از تعالیم اساسی دین است. پارهای از آیاتی که بر این مطلب گواهی میدهد، عبارت است از::
1. (لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ)؛ حدید (57)، آیه 25. (به راستی که پیامبران را با پدیدههای روشنگر فرستادیم و همراه آنان کتاب و میزان نازل کردیم، تا مردم به دادگری برخیزند و آهن را که در آن نیروی سخت و سودهای فراوان برای مردم است، پدید آوردیم).
2. (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ)؛نحل (16)، آیه 36. (و به راستی در هر امتی، پیامبری فرستادیم که خداوند را بندگی کنید و از پیروی طاغوت دوری جویید).برای آگاهی بیشتر ر.ک: نصری، عبدالله، انتظار بشر از دین، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
چهار. مبانی قرآنی رابطه دین و سیاست
1. اختصاص حاکمیت، ولایت و سرپرستی همه جانبه مادی، معنوی، دنیوی و اخروی برای خدا، رسول و اولیای خاص او: (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)؛ مائده (5)، آیه 55 و ر.ک: یوسف (12)، آیه 40؛ مائده (5)، آیه 42 و 43. (سرپرست و ولی شما تنها خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز به پا میدارند و در حال رکوع زکات میپردازند که در این شریفه ولایت و سرپرستی را مختص به خدا و رسول و ائمه اطهار علیهم السلام نموده است ،و ولایت معنائی عام دارد که شامل ولایت در امور سیاسی ،فرهنگی ،اجتماعی،اقتصادی و ... می گردد. ).
2. اثبات امامت و رهبری سیاسی - اجتماعی برای پیامبر(ص)، امام(ع) و منصوبان از ناحیه آنان: (إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها وَ إِذا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ...)؛ نساء (4)، آیه 58 و ر.ک: مائده (5)، آیه 67. (خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانشان بدهید و هنگامی که میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید).
توضیح اینکه امانت در قرآن، گستره وسیعی دارد و یکی از مهمترین عرصههای آن، مسأله امامت و رهبری است. امام رضا(ع) در تفسیر این آیه، میفرماید: (اهل امانت امامان هستند؛ هر امامی امانت رهبری را باید به امام بعد از خود بسپارد...)الشیخ عبد علی بن جمعه العروسی الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج 1، 496.
3. اثبات حکومت و خلافت در زمین برای برخی از پیامبران گذشته؛ مانند حضرت داود(ع) و سلیمان(ع): (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ)؛ ص (38)، آیه 26 و ر.ک: همان، آیه 20؛ نمل (27)، آیه 26 و 27؛ نساء (4)، آیه 54. (ای داود! ما تو را خلیفه در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم به حق داوری کن).
4. قرآن، داوری و فصل خصومت در میان مردم را از وظایف پیامبران الهی معرفی میکند: (وَ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ إِذْ یَحْکُمانِ فِی الْحَرْثِ...)؛ انبیاء (21)، آیه 78 و ر.ک: نساء (4)، آیات 58 و 65؛ مائده (5)، آیه 42؛ انبیاء (21)، آیه 78؛ انعام (6)، آیه 89. (و داود و سلیمان هنگامی که درباره کشتزاری داوری میکردند...).
5. دعوت به کار شورایی و جمعی کردن: (وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ)؛ آل عمران (3)، آیه 159 و ر.ک: شوری (42)، آیه 38. (در کارها با آنان مشورت کن؛ اما هنگامی که تصمیم گرفتی، [قاطع باش و] بر خدا توکل کن).
6. مبارزه با فساد و تباهی، ظلمزدایی و عدلگستری از وظایف اصلی اهل ایمان است: (وَ لا تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ)؛ هود (11)، آیه 113 و ر.ک: نساء (4)، آیه 58؛ نحل (16)، آیه 90؛ ص (38)، آیه 28؛ حج (22)، آیه 41؛ بقره (2)، آیه 279. (بر ظالمان تکیه نکنید که موجب میشود آتش شما را فرا گیرد).
7. احترام به حقوق انسانها و کرامتبخشی به انسان از اصول سیاست ادیان الهی است: (وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ...)؛ اسراء (17)، آیه 70 و ر.ک: آل عمران (3)، آیه 19؛ نساء (4)، آیه 32. (ما آدمی زادگان را گرامی داشتیم...).
8. امر به جهاد و مبارزه با طاغوتها، مستکبران و ستمگران و لزوم تهیه امکانات دفاعی: (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)؛تحریم (66)، آیه 9 و ر.ک: اعراف (7)، آیه 56؛ بقره (2)، آیه 218. (ای پیامبر! با کفار و منافقان پیکار کن و بر آنان سخت بگیر). (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ)؛انفال (8)، آیه 60. (هر آنچه از نیروی سلاح و اسبان آماده میتوانید برای تهدید دشمنان خداوند و دشمنان خودتان فراهم سازید). (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً)؛ نساء (4)، آیه 71. (ای اهل ایمان، سلاح جنگ برگیرید و آنگاه دسته دسته یا با هم برای جهاد بیرون روید). (ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ)؛همان، آیه 75. (چرا در راه خدا جهاد نمیکنید)....
9. عزت و آقایی را مخصوص خدا واهل ایمان دانستن و نفی هرگونه سلطه و ذلتپذیری: (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تُطِیعُوا الَّذِینَ کَفَرُوا یَرُدُّوکُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرِینَ)؛آل عمران (3)، آیه 149 و ر.ک: منافقون (63)، آیه 8؛ محمد (47)، آیه 35؛ هود (11)، آیه 113؛ آلعمران (3)، آیه 146. (ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر از کسانی که کافر شدهاند اطاعت کنید، شما را به گذشته هایتان باز میگردانند و سرانجام زیانکار خواهید شد).
10. اثبات سلطنت و حکومت برای برخی از حاکمان صالح و عادل؛ مانند طالوت و ذوالقرنین: (وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طالُوتَ مَلِکاً)؛بقره (2)، آیه 246 و 247 و ر.ک: کهف، آیات 83-98. (و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را برای زمامداری شما مبعوث کرده است).برای آگاهی بیشتر ر.ک: عباسعلی عمید زنجانی، مبانی اندیشه سیاسی اسلام، فصل 5، اندیشه سیاسی در متون اسلامی؛ آیهالله مکارم شیرازی، پیام قرآن (تفسیر موضوعی)، ج 9و10.
و آیات سیاسی دیگری که خطاب به مسلمانان نازل شده است :
1 به مسلمانان فرمان می دهد که بیگانگان را محرم اسرار خود قرار ندهید.(1)ء
2 در مقابله و مواجهه با مخالفان , ده فرمان صادر می کند.(2)
3 فرمان می دهد: با قوم طرح دوستی نریزید.(3)
4 از مداهنه و سازش کای با غیر خودی که روش بازیگران سیاسی است , جلوگیری می کند.(4)
5 می پذیرد حکومت برای حفظ نظام , جاسوس و اطلاعاتی داشته باشند.(5)
6 نقش رهبر را در زندگی بیان می کند.(6)
بالاءخره همهء آیاتی که دربارهء حکومت و حاکم نازل شده است .
(پاورقی 1.آل عمران (3 آیهء 28
(پاورقی 2.نحل (16 آیات 125 128
(پاورقی 3.ممتحنه (60 آیهء 13
(پاورقی 4.قلم (68 آیات 8و 9
(پاورقی 5.حجرات (49 آیهء 12
(پاورقی 6.اسراء (17 آیهء 71
از آنچه گذشت روشن میشود که بخش عظیمی از معارف و آموزههای اسلامی شامل مسائل سیاسی - اجتماعی است. و نه تنها تعیین خط مشیهای مهمی در این باره از سوی خداوند انجام شده است؛ بلکه مأموریت رهبری و اجرای سیاستهای تعیینی، از سوی خداوند بر عهده پیامبران و دیگر اولیای الهی و مؤمنان برجسته، نهاده شده است.
به تعبیر حضرت امام(ره) (آن قدر آیه و روایت که در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند کتاب فقه را ملاحظه کنید؛ هفت، هشت تایش کتابی است که مربوط به عبادات است. باقیاش مربوط به سیاسات و اجتماع و معاشرات و این طور چیزها است. ما همه آنها را گذاشتیم کنار و یک بُعد را، بُعد ضعیفش را گرفتیم). صحیفه نور، ج 2، ص 180.
در ادامه جهت تبیین بیشتر موضوع ، منطق قرآن درباره نقش پیامبر اکرم(ص) در دولت اسلامی مورد بررسی و تحلیل قرار می گیرد:
یک. رهبری سیاسی پیامبر(ص)
قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) را به عنوان فردی که برای دخالت در زندگی مردم (اولی) و دارای ولایت است، معرفی میکند: (النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)[1] قرآن پژوهان و مفسّران تصریح کردهاند که این اولویت، اختصاص به مسائل دینی ندارد و همه امور دینی و دنیایی آنان را در بر میگیرد.[2] مؤید این تفسیر چند چیز است:
1. اطلاق آیه شریفه؛ که اولویت و ولایت پیامبر را به عرصه خاصی محدود نکرده است، در نتیجه همه حوزههای ولایتپذیر که در رأس آنها حوزه رهبری سیاسی و اجتماعی است را شامل میشود و پیامبر از سوی خداوند ولایت همه جانبه بر مردم پیدا میکند.
2. روایات؛ امام باقر(ع) فرمود: (این آیه درباره رهبری و فرماندهی نازل شده است).[3]
3. شأن نزول؛ وقتی پیامبر اکرم(ص) آهنگ جنگ نمود و مردم را به خروج فرمان داد، برخی نزد آن حضرت آمدند تا برای بستگان خویش اذن بگیرند؛ آنگاه این آیه نازل شد. از این مسأله روشن میشود که فرمانهای اجتماعی پیامبر(ص) متکی به ولایت الهی و دینی است؛ نه مبتنی بر خاستگاه بشری.[4]
4. مفهوم اولویت؛ آیه شریفه نشان میدهد پیامبر اکرم(ص) از طرف خداوند نسبت به اداره و رهبری جامعه مقدم است و با وجود او نوبت به دیگران نمیرسد.
آیات دیگری نیز گویای همین مطلب است؛ از جمله آیه (إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ) ؛[5] (سرپرست و ولی شما، تنها خدا و پیامبر او است و کسانی که ایمان آوردهاند؛ همان کسانی که نماز به پا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند).
بنابراین از نگاه قرآن، خداوند پیامبر را نسبت به دیگران اولویت بخشیده و ولایت داده است. از این رو ولایت آن حضرت تابع ولایت خداوند و در طول آن است؛ نه امری زمینی و بشری.
علامه طباطبایی(ره) درباره ولایت آن حضرت مینویسد: (رسول خدا بر همه شئون امت اسلامی، جهت سوق دادن آنان به سوی خدا و نیز برای حکمرانی و فرمانروایی بر آنها و قضاوت در میانشان، ولایت دارد... البته این ولایت در طول ولایت خداوند و ناشی از تفویض الهی است).[6] نکته مهم دیگر اینکه مفهوم (انّما)، دلالت بر حصر دارد. بنابراین طبق این آیه حکومت مشروع، آن حکومتی است که از جانب خداوند مشروعیت یافته باشد.
در نتیجه با توجه به مجموع آیات قرآن، میتوان فهمید که حضرت رسول، در آن واحد، دارای سه شأن بوده است:[7]
یکم. امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی،[8]
دوم. ولایت قضایی،[9]
سوم. ولایت سیاسی و اجتماعی.[10]
دو. مسؤولیتهای اجتماعی پیامبر(ص)
هر یک از شئون سه گانه پیامبر(ص) -در پیشوایی دینی، ولایت قضایی و رهبری اجتماعی مسؤولیتهای خاصی را بر عهده آن حضرت نهاده بود. آیات زیر، نمونههایی از مأموریتهای الهی آن حضرت در ارتباط با (رهبری جامعه) و (اداره امت) است:
1. (فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ...)؛[11] (پس اگر در جنگ بر آنان دست یافتی با [عقوبت] آنان، کسانی را که از پی ایشانند تارومار کن، باشد که عبرت گیرند). این آیه از یک سو بیانگر سیاستی است که امت اسلامی در برابر دشمنان متجاوز و پیمانشکن، باید اتخاذ کند و از سوی دیگر، بیانگر آن است که مسؤولیت برنامهریزی، آماده سازی مقدمات و بالاخره عینیت بخشیدن به این سیاست، بر عهده پیامبر(ص) است.
2. (وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ)[12] (و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست، پناهش ده تا کلام خدا را بشنود؛ سپس او را به مکان امنش برسان). به حکم این آیه، پیامبر(ص) موظف است برای حفظ امنیت مشرکان -که برای شنیدن کلام خدا میآیند امنیت و آزادی آنان را تأمین کند.[13]
3. (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ)[14] (ای پیامبر! مؤمنان را به جهاد برانگیز).
4. (یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ)[15] (ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر). در اینجا وظیفه فرماندهی و سازماندهی مسلمانان برای جهاد، بر دوش پیامبر اکرم(ص) نهاده شده است.
5. (خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً)[16] (از اموال آنان صدقهای بگیر). بر اساس این آیه پیامبر(ص) مأمور گرفتن زکات (نوعی مالیات بر ثروت) از مسلمانان است.
بنابراین از دیدگاه قرآن، پیامبر(ص) نه تنها مأمور تشکیل حکومت بود؛ بلکه مسؤولیتهای اجتماعی متعددی را نیز از سوی خداوند، بر عهده داشت و بر این اساس اقدام به تشکیل حکومت نمود.
سه. اختیارات مالی پیامبر(ص)
اختیارات مالی پیامبر(ص)، نشان دهنده موقعیت رسول خدا(ص) در زعامت و رهبری جامعه و نقش آن حضرت در دولت اسلامی است. آیات ذیل بیانگر این موضوع است:
1. (وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ)[17] (و بدانید که هر چه به شما غنیمت و فایده رسد، یک پنجم آن برای خدا و رسول و از آن خویشاوندان [او] و یتیمان و در راه ماندگان است).
2. (یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ)[18] (چون امت از تو حکم انفال را سؤال کنند، جواب ده که انفال مخصوص خدا و رسول است).
3. (ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُری فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ لا یَکُونَ دُولَةً بَیْنَ الْأَغْنِیاءِ مِنْکُمْ)[19] (و آنچه که خدا از اموال ساکنان آن قریهها عاید پیامبرش گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر [او ]و متعلق به خویشاوندان نزدیک [وی] و یتیمان و بینوایان و در راهماندگان است، تا میان توانگران شما دست به دست نگردد).
با کمترین آشنایی با منطق قرآن و فقه اسلامی، میتوان فهمید که این بودجه فراوان، به عنوان منبع هزینه زندگی شخص پیامبر(ص) و یا منبع هزینه تبلیغ احکام از سوی آن حضرت نیست؛ بلکه نوعی تأمین اجتماعی و بودجه دولتی است. به بیان امام حسن عسکری(ع): (خداوند با سپردن نیمی از خمس به پیامبر(ص)، تربیت یتیمان، برآوردن نیازهای مسلمین، پرداخت بدهکاری آنان و تأمین هزینه حج و جهاد را، از او خواسته است).[20]
چهار. مسئولیت مسلمانان در برابر پیامبر(ص)
بررسی آیات متعدد قرآن، حکایت از آن دارد که در بینش قرآنی، پیامبر اسلام(ص) صرفاً در جایگاه مسألهگویی و بیان احکام قرار ندارد و حوزه نفوذ و دخالت او، به ابلاغ وحی محدود نمیشود. مسلمانان نیز نباید فقط برای فراگیری احکام آن حضرت را مرجع خود بدانند؛ بلکه موظفاند در عرصه مسائل اجتماعی، از خط مشی و سیاست ترسیم شده از سوی رسول خدا(ص) پیروی کنند و در برابر امر و فرمان او گردن نهند. بعضی از این آیات عبارت است از:
1. )یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ)[21](ای کسانی که ایمان آوردهاید؛ خدا را اطاعت کنید و از پیامبر اطاعت نمایید).
علامه طباطبایی مینویسد: (بر اساس این آیه، اطاعت از پیامبر(ص) در مورد دستوراتی که برای اداره جامعه اسلامی و از موضع ولایت و حکومت صادر میکند، لازم است).[22] پس لزوم اطاعت از پیامبر(ص) مبین الهی بودن حکومت آن حضرت است؛ وگرنه نیازی به تأکید خداوند بر اطاعت از پیامبر(ص) و آن را در زمره وظایف دینی قرار دادن، نبود.
2. (وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ)[23] (و چون خبری از ایمنی یا وحشت به آنان برسد، انتشارش دهند؛ و اگر آن را به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع کنند، قطعاً از میان آنان کسانیاند که [میتوانند درست و نادرست] آن را دریابند).
قرآن مسلمانان را موظف میداند که اطلاعات و اخبار خود را -به ویژه در شرایط حساس جنگ قبل از انتشار در بین مردم به پیامبر اکرم(ص) ارائه دهند. این آیه نیز صراحت دارد که پیامبر اکرم(ص)، صرفاً ابلاغ کننده احکام الهی نیست؛ بلکه علاوه بر احکام، مسؤولیت کارشناسی و تحلیل موضوعات، حوادث و رخدادهای سیاسی - اجتماعی را نیز بر عهده دارد. همان گونه که مسلمانان برای دریافت احکام به آن حضرت مراجعه میکنند؛ برای دریافت تحلیل صحیح مسائل جاری جامعه نیز، باید به او مراجعه کنند و از انجام هر عمل خودسرانه بپرهیزند.
3. قرآن کریم از مسلمانان میخواهد که با دخالت رسول خدا(ص) در امور اجتماعی و پس از اعلام نظر آن حضرت، تردیدی به خود راه ندهند و همگی اطاعت کنند: (وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِیناً)[24] (هیچ مرد و زن مؤمنی را در کاری که خدا و رسول حکم کنند، اراده و اختیاری نیست [که رأی خلافی اظهار نمایند] و هر کس نافرمانی خدا و رسول کند، قطعاً دچار گمراهی آشکار گردیده است).
در این آیه، مقصود از (قضای پیامبر)، دخالت آن حضرت در شئون گوناگون زندگی مردم و مسائل مختلف حکومت است. البته هر چند این مسائل، امور خود مردم است (من امرهم) و خود مردم حق مشارکت و دخالت دارند؛ ولی وقتی در همین مسائل پیامبر خدا -به عنوان رهبر دولت اسلامی دخالت کند، جایی برای مداخله دیگران باقی نمیماند و هیچ کس نباید خود را صاحب اختیار بداند.
4. قرآن مجید پذیرش داوری و حکمرانی پیامبر را در مشاجرات شرط ایمان دانسته است: (فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً)[25] (... به خدایت سوگند، ایمان نمیآورند؛ مگر آنکه تو را در آنچه بینشان اختلافآمیز است، داور قرار دهند. سپس نسبت به آنچه قضاوت کردی، در نفس خود هیچ اعتراضی نداشته و از جان و دل تسلیم باشند). صراحت این آیه در ارتباط شأن قضاوت و داوری پیامبر(ص) با دین، بسیار صریح است؛ زیرا قرآن مجید آن را شرط ایمان دانسته است. در حالی که اگر این مسأله مطلبی بشری و زمینی بود، ارتباط دادن آن با ایمان، معنا نداشت.
5. (یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ)[26] (ای کسانی که ایمان آوردهاید! در برابر خدا و پیامبرش [در هیچ کاری] پیشی مجویید).
6. (ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ)[27] (اهل مدینه و بادیه نشینان اطرافش نباید هرگز از فرمان پیامبر تخلف کنند).
آیات متعدد دیگری نیز وجود دارد که نمایانگر شعاع ولایت و رهبری آن حضرت، بر سراسر زندگی اجتماعی - سیاسی است. بنابراین اگر حکومت پیامبر(ص)، حکومتی عرفی و غیر الهی بود؛ دیگر نیازی نبود که خداوند مسلمانان را موظف به اطاعت از آن حضرت در امور اجتماعی خویش کند؛ بلکه مردم بر اساس خواست خود، در این زمینه تصمیم میگرفتند.
[1] - احزاب (33)، آیه 6.
[2] - ر.ک : تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 46؛ شیخ طوسی، تبیان، ج 8، ص 317؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج 15، ص 347؛ زمخشری، کشاف، ج 3، ص 523 و محمد حسین طباطبایی، المیزان، قم : دفتر انتشارات اسلامی ، 1363 ، ج 16، ص 276.
[3] - مجمع البحرین، فخرالدین طریحی ،تهران ک نشر زمان، 1380 ، ،ص 92، مادهی ولی.
[4] - نگا: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران : ناصر خسرو ، 1374 ، ج 4، ص 338.
[5] - مائده (5)، آیه 55.
[6] - طباطبائی، علامه محمدحسین، المیزان، ج 6، ص 14.
[7] - . برای تفصیل بیشتر درباره مناصب حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله و امامان معصوم علیهمالسلام نک: مرتضی مطهّری، امامت و رهبری / همو، ولاءها و ولایتها / مهدی معینزاده، (وجه انسانمدار؛ رویکرد شیعی)، نقد و نظر، سال هفتم، ش 27 و 28، (تابستان و پاییز 1380)، ص 446471.
[8] - حشر (59)، آیه 7.
[9] - نساء (4)، آیه 65.
[10] - مائده (5)، آیه 55؛ احزاب (33)، آیه 6 و....
[11] - انفال (8)، آیه 57.
[12] - توبه (9)، آیه 6.
[13] - المیزان، ج 9، ص 155 و 156.
[14] - انفال (8)، آیه 65.
[15] - توبه (9)، آیه 73 .
[16] - همان، آیه 103 .
[17] - انفال (8)، آیه 41.
[18] - همان، آیه 1.
[19] - حشر (59)، آیه 7.
[20] - بحارالانوار ، محمد باقر ، دارالاحیائ التراث العربی ، 1983 ، ج 96، ص 198.
[21] - محمد (47)، آیه 33 .
[22] - المیزان، ج 18، ص 248.
[23] - نساء (4)، آیه 83.
[24] - احزاب (33)، آیه 36.
[25] - نساء (4)، آیه 65.
[26] - حجرات (49)، آیه 1.
[27] - توبه (9)، آیه 120.
( بر گرفته از ، دولت پیامبر اعظم ، علیرضا محمدی )
برخی در جهت اثبات جدایی دین از سیاست چنین القا میکنند که قیام امام حسین(ع) صد در صد دموکراتیک و به خواست مردم انجام گرفته است و با این کار نفی حاکمیت خداوند را به امام(ع) نسبت میدهند: (خروج و حرکت سیدالشهدا از مدینه و مکه به کربلا و به قصد کوفه، بنا به اصرار و دعوت شفاهی و کتبی انبوه سران و مردم کوفه، برای نجات آنها از ظلم و فساد اموی و عهده دار شدن زمامداری و اداره امور آنان بود. دعوتی بود صد در صد مردمی و دموکراتیک ... جنگ و شهادت یا قیام و نهضت امام حسین(ع) و اصحاب او، علاوه بر آن یک عمل دفاعی صد در صد در حفظ و حیثیت اسلام و جان و ناموسشان بود؛ نشان از این حقیقت میداد که خلافت و حکومت از دیدگاه امام و اسلام، نه از آن یزید و خلفا است، نه از آن خودشان و نه از خدا؛ بلکه از آنِ امت و به انتخاب خودشان است)بازرگان، مهدی،آخرت و خدا هدف بعثت، تهران، ص43.. واقعیات تاریخی و تحلیل سخنان امام حسین(ع) به خوبی بیانگر الهی - دینی بودن اقدامات سیاسی امام حسین(ع) و در نتیجه ردّ نظریه طرفداران سکولاریسم است. جهت تبیین این موضوع و اینکه اقدامات امام حسین(ع) در راستای چه نوع حکومتی بود، لازم است به تفاوتهای مهم حکومت دینی با حکومت سکولار توجه شود؛ زیرا این دو در امور مهمی نظیر فلسفه و اهداف حکومت، نوع مشروعیت حکومت، شرایط حاکم اسلامی و ... تفاوتهای اساسی دارند. از این رو به اختصار به تبیین دیدگاه آن امام شهید درباره موضوعات یاد شده میپردازیم: یک. فلسفه و اهداف حکومت امام حسین(ع) - بر خلاف نظامهای سکولار و مکاتب سیاسی رایج دنیا - اهداف حکومت را بسیار فراتر از تأمین رفاه و امنیت دنیوی و معیشتی مردم میداند. آن حضرت به هنگام ترک مدینه - و قبل از اینکه مسأله دعوت و یا بیعت کوفیان مطرح باشد - یکی از اهداف قیام خویش را، اصلاح جامعه اسلامی و انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر اعلام مینماید: (انما خرجت لطلبالاِْصْلاحِ فِی امةِ جِدّی، ارید انْ امر بالْمعْروفِ و انْهی عنِ الْمنْکرِ)؛ بحارالانوار . معنای این انگیزه این است که اگر امام از عدم تشکیل حکومت و نقض عهد مردم کوفه نیز مطمئن بود - بدون توجه به علم غیب ایشان - دست از خروج و قیام خود بر نمیداشت؛ چرا که انگیزه اصلی و اولی قیام حضرت، همان احیای دین بود و مسأله حکومت و زمامداری در مراحل بعدی قرار داشت. سیدالشهدا(ع) در سخنرانی مهمی که در اواخر عمر معاویه در موسم حج و سرزمین منا و با حضور صدها تن از رجال و شخصیتهای مذهبی و سیاسی عصر خویش ایراد کرد، اهداف خود را از تلاش برای به دست گرفتن حکومت چنین ترسیم فرمود: (اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا تنافساً فی سلطان و لا التماساً فی فضول الحطام و لکن لنزی المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک)؛ تحف العقول، ص243.. آن حضرت پس از بیان این نکته که نه به دنبال سلطنت و ریاست بر مردم هستم و نه در پی رسیدن به ثروت و مال دنیا، اهداف خود را چنین تعیین میکند: 1. آشکار کردن نشانههای دین الهی، 2. اصلاح در روی زمین، 3. ایجاد امنیت برای بندگان مظلوم، 4. عمل کردن به واجبات، سنتها و احکام و قوانین الهیسید جواد ورعی، حکومت دین از دیدگاه امام حسین(ع)، (مجموعه مقالات همایش امام حسین(ع(، ص288.. حضرت اباعبداللَّه(ع) در گفت و گویی که با فرزدق در مسیر مکّه به کوفه، در منزل صفاح دارد، میفرماید: (یا فرزدق! ان هولاء قوم لزموا طاعة الشیطان و ترکوا اطاعة الرحمن و اظهروا الفساد فی الارض، و ابطلوا الحدود و شربوا الخمور و استأثروا فی اموال الفقرا و المساکین و انا اولی من قام بنصرة دین اللَّه و اعزاز شرعه و الجهاد فی سبیله لتکون کلمة اللَّه هی العلیاء)؛ موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص 336.. در این قسمت امام(ع) امویان را به عنوان نخستین سکولارهای واقعی در درون جامعه اسلامی - که در اندیشه کنار نهادن دین الهی هستند - معرفی میکند و هدف خویش را مقابله با آنان و برپایی دین الهی میداند. آن حضرت به روشنی فلسفه حکومت را (برتری کلمة اللَّه) بیان مینماید و روشن است که بر پایی دین اسلام به صورت کامل، سعادت دنیوی و اخروی افراد را تضمین خواهد نمود. دو. مشروعیت الهی حکومت بررسی سخنان امام حسین(ع) ثابت میکند که مشروعیت حکومت، فقط الهی است و حکومتی مشروع است که فقها از طرف خداوند منصوب باشند و رأی و بیعت مردم هیچ گونه تأثیری در مشروعیت حکومت ندارد - هر چند تأثیر آن در کارآمدی حکومت حائز اهمیت است - آن گونه که افراد ناآگاه و فریفته مکاتب سیاسی غرب و یا مغرض از سکولار بودن حکومت - حتی در زمان حضور امام معصوم(ع) - سخن میگویند و در صددند تا جنبه الهی و آسمانی حکومت را به هر نحوی انکار نمایند! امام(ع) به فرماندار مدینه - که درخواست بیعت از آن حضرت برای یزید داشت - فرمود: (ایهاالامیر! انا اهل بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و محلّ الرحمة و بنا فتح اللَّه و بنا یختم و یزید رجل فاسق شارب الخمر و قاتل النفس المحرمة معلن بالفسق و مثلی لایبایع مثله)؛ بحارالانوار، ج44، ص325.. در این جمله امام حسین(ع) - ضمن برشمردن دلایل مشروعیت خویش برای حکومت بر جامعه اسلامی - به دلایل نامشروع بودن حکومت یزید اشاره میکند که به سبب فقدان نصب الهی، نه تنها هیچ گونه مشروعیتی برای تصدی و رهبری جامعه اسلامی ندارد؛ بلکه به دلیل ارتکاب محارم الهی و نادیده گرفتن حدود الهی، حتی هیچ مصلحتی در بیعت با او وجود ندارد. عدم بیعت امام حسین(ع) با یزید - با اینکه اکثریت مردم او را پذیرفته بودند - و قیام علیه یزید، به خوبی دلالت بر لزوم مشروعیت الهی حاکم و همبستگی (دین و سیاست) و ردّ نظریه سکولاریسم دارد. هر چند حتی اگر آن حضرت(ع) قیام نمیکردند، باز هم عدم بیعت با یزید به تنهایی بر این موضوع دلالت داشت. امام حسین(ع) در روایات متعدد، بر انتقال مشروعیت حکومت از طریق وحی و پیامبر(ص) به ائمه(ع) و خودش تأکید میکند: (ان مجاری الاُْمُوروالاَْحْکام عَلی اَیْدی الْعلَماء باللَّه الأمناء عَلی حَلاله وَ حَرامه)؛ همان، ص 278.. نکته روشن در این روایت این است که نه تنها امام(ع) مردم را متولّی زمامداری و حکومت ندانسته؛ بلکه حق حاکمیت را به عهده علما - و به طور متیقن خود ائمه - نهاده است.قدردانی قراملکی، محمد حسن، سکولاریسم در مسیحیت و اسلام، ص317. وقتی ابن زبیر از بیعت امام(ع) با یزید سؤال کرد، آن حضرت ضمن پاسخ منفی، علّت آن را انتقال حق حاکمیت جامعه اسلامی به خودش، بعد از شهادت امام حسن(ع) ذکر میکند: (انی لا أبایع له ابداً لان الامر انما کان لی من بعد اخی الحسن)؛ موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص278.. امام همچنین در نامه به مردم بصره نوشت: (ما خاندان و اولیا و اوصیا و وارثان او (پیامبر(ص( و سزاوارترین مردم به جانشینی او هستیم که دیگران بر ما سبقت جستند و ما تسلیم شدیم. تفرقه نخواستیم و به وحدت پاسخ دادیم. این در حالی بود که میدانستیم ما بر امر ولایت از متولیان آن شایستهتریم)همان، ص315.. و یا در نامهای به اشراف کوفه مینویسد: (انّی احقّ بهذالامر لقرابتی من رسول اللَّه(ص))؛ همان، ص377.. سه. شرایط حاکم اسلامی از دیدگاه امام حسین(ع) فلسفه و هدف حکومت، حاکمیت احکام و قوانین دینی است تا در پرتو آن سعادت دنیا و آخرت مردم تأمین گردد، و مشروعیت آن فقط به نصب الهی است. در این صورت بدیهی است که باید حاکم آن از شرایط ویژهای برخوردار باشد: 1. علم به احکام الهی یکی از محورهای مخالفت امام حسین(ع) با خلفا همین نکته بود. آن حضرت در یک گفت و گو خطاب به خلیفه دوم اظهار داشت: (صرت الحاکم علیهم بکتاب نزل فیهم لا تعرف معجمه و لا تدری تأویله الاّ سماع الا ذان)؛ همان، ص117. ؛ (تو بر آنان حاکم شدی، آن هم حکومت با کتابی که در خاندان محمّد(ص) فرود آمد و تو از نکات سربسته و تأویل آن جز شنیدن به گوشها چیزی نمیدانی). آن حضرت در جمع رجال و شخصیتهای مذهبی و سیاسی در سرزمین منا نیز فرمود: (امور باید به دست (عالمان باللَّه) باشد که امین حلال و حرام خدا هستند و در زمان حضور مصداق بارز آن امام معصوم(ع) است). 2. عامل به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) امام در نامه خود به کوفیان در این زمینه میفرماید: (فلعمری ماالامام الا العامل باالکتاب، و الآخذ بالقسط، و الدائن بالحق، و الحابس نفسه علی ذات اللَّه)؛ موسوعه کلمات امام حسین(ع)، ص 313. که دلالت صریح بر (عمل به قرآن) و (وقف خود در راه خدا) به عنوان شرایط حاکم دارد. 3. بر پا کننده عدالت از دیدگاه امام حسین(ع) عدالت و اقامه آن، از شرایط و وظایف بسیار مهم برای حاکم اسلامی است؛ چنان که در نامه خویش به کوفیان میفرماید: (والاخذ بالقسط) و یا در موارد متعدد دیگری یکی از دلایل عدم مشروعیت خلفا و حاکمان اموی را فقدان این موضوع میداند. بنابراین از دیدگاه امام حسین(ع) و فرهنگ عاشورا، دین با سیاست پیوندی عمیق و ناگسستنی دارد و اهداف و فلسفه حکومتها، مشروعیت و شرایط حاکم و زمامدار، کارکرد و کار ویژههای دولت، همه باید بر اساس احکام و آموزههای الهی و در راستای تحقق آن و تأمین سعادت دنیوی و اخروی بشر باشد.
[پایان کد انتخابی]
در پایان به دلیل گستردگی موضوع ، اگر همچنان سوال یا ابهامی وجود دارد ، در مکاتبات بعدی به صورت کاملاً شفاف مرقوم نمائید تا بررسی و پاسخ داده شود . (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 1/100121909)
- [سایر] آیا دین از سیاست جداست؟
- [سایر] چرا اسم امام حسین(ع) را حسین گذاشتند؟ چرا اسم امام علی(ع) را علی گذاشتند؟
- [سایر] سیاست از نظر امام علی(ع) چگونه است؟
- [سایر] علت این که در زمان حضرت علی و امام حسن و امام حسین (ع) موضوع عصمت و امامت مانند دوران امام صادق (ع) بحث نشد چیست؟ و در حقیقت چرا در ادبیات اعراب زمان امام علی و فرزندانشان به موضوع تبعیت از امام معصوم که الآن در تشیع رایج است برخورد نمی کنیم؟
- [سایر] آیا قیام امام حسین(ع) و فرهنگ عاشورا، میتواند دلیلی بر بطلان طرفداران جدایی دین از سیاست (سکولاریسم) باشد؟
- [سایر] آیا امام حسین(ع) کلمه (مُنّوا عَلَیّ) را برای طلب آب برای علی اصغر(ع) به کار بردند؟
- [سایر] چرا فرزندان امام حسن مجتبی (ع) مانند قاسم و عبد الله کوچک تر از فرزندان امام حسین (ع) مانند امام سجاد (ع) و علی اکبر هستند، با وجود آن که امام مجتبی بزرگ تر از امام حسین (ع) می باشند؟
- [سایر] چرا امام حسین(ع) در نامگذاری فرزندانش از علی استفاده کرده است؟
- [سایر] آیا رابطه حضرت علی (ع) با عمر، رابطه ای صمیمانه بوده است؟
- [سایر] آیا دین از سیاست جداست؟ لطفا نظر هر یک از بزرگان را ذکر کنید؟
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.
- [آیت الله علوی گرگانی] اذان هیجده جمله است: )اللّهُ أکْبَر( چهار مرتبه، )أشْهَدُ أن لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ، أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه، حَیَّ عَلی الصَّلاِْ، حَیَّ عَلی الفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل، اللّهُ اکْبَر، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّه( هریک دو مرتبه . واقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أکبَر از اوّل اذان ویک مرتبه )لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ( از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن )حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَل(، باید دو مرتبه )قَدْ قامَتِ الصّلاْ( اضافه نمود.