آیا ولایت و حکومت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر خواست و رأی مردم مبتنی بود و اصولاً مردم و آرای آنان، چه جایگاهی در دولت پیامبر(صلی الله علیه وآله) داشتند؟ یکی از شبهاتی که برخی از نویسندگان معاصر پیرامون منشأ مشروعیت حکومت اسلامی مطرح میکنند، این است که (ولایت و حکومت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) برخواست و اراده مردم مبتنی بوده است و نه بر اراده و تفویض الهی و به بیان دیگر، مشروعیت ولایت و حکومت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)،برخواسته از پذیرش و قبول و انتخاب مردم بوده است، و نه انتصاب وتفویض خداوند).ر.ک:محسن کدیور،نظریههای دولت در فقه شیعه، تهران: نشر نی، 1377، ص 175 - 186؛ محمد مهدی آصفی،بیعت از منظر فقه تطبیقی، کیهان اندیشه، شماره62، ص77. مهمترین دلیل این ادعا آن است که در چند واقعه تاریخی، برخی از مسلمانان با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بیعت کرده و بدان وسیله، مردم به پیامبر(صلی الله علیه وآله)، ولایت و حق حکومت دادهاند. ارزیابی و نقد این شبهه، نیازمند شناخت و بررسی سه موضوع مهم، یعنی) منشأ مشروعیت حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله))، (محتوا و ماهیت بیعتهای پیامبر(صلی الله علیه وآله)) و (جایگاه خواست مردم در حکومت اسلامی) میباشد: الف) منشأ مشروعیت حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله) از دیدگاه اسلام، منبع ذاتی مشروعیت و حقانیت، اعتبار خداوند متعال است و هیچ شخصی حق حاکمیت بر دیگری را ندارد؛ مگر آن که از جانب حق تعالی به این منصب نایل آید. بررسی آیات متعدد قرآن، بیانگر این است که قرآن کریم وضع قانون و حکمرانی را از اوصاف اختصاصی خداوند متعال میداند. در آیاتی از قرآن، چنین آمده است: 1. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ)؛انعام (6)، آیه 57. (حکم جز به دست خدا نیست که حق را بیان میکند و او بهترین داوران است). 2. (لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ)؛قصص (28)، آیه 70. (در این [سرای] نخستین و در آخرت، ستایش از آن اوست و حکم و فرمان، او راست و به سوی او، باز گردانیده میشود). 3. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ)؛یوسف (12)، آیه 40. (حکم جز برای خدا نیست؛ دستور داده که جز او را نپرستید. این است دین درست؛ ولی بیشترین مردم نمیدانند). 4. (ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ)؛رعد (13)، آیه 11. (و غیر از او، والی و حمایتگری برای آنان نخواهد بود). خداوند در این آیات، حق حکمرانی را اختصاص به خود داده و آن را از غیر خود (مانند قیصرها، پادشاهان و...) نفی کرده است؛ حکمی که لازمهاش قرار گرفتن قانونگذاری و حکومتداری در قلمرو دین و شریعت الهی است و هر قانون و نظام حکمرانی بیگانه با خدا را فاقد مشروعیت میانگارد. در آیات دیگری نیز علاوه بر الزام به حکمرانی بر اساس دین الهی، از متخلفان با عناوین (کافر)، (ظالم) و (فاسق)، یاد شده است که برخی عبارتند از: 1. (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ)؛مائده (5)، آیه 44. (و کسانی که به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری نکردهاند، آنان خود کافرانند). 2. (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛همان، آیه 45. (و کسانی که به آن چه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان خود ستمگرانند). 3. (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ)؛همان، آیه 47. (و کسانی که به آن چه خدا نازل کرده، حکم نکنند، خود فاسقانند). بنابراین، دو رکن مهم و اساسی حکومت، یعنی (قانون) و (حاکم)، از مواردی است که قرآن تعیین هر دو رکن را از شئون خداوند دانسته است و بر این اساس،منشأ مشروعیت حکومت را تنها اعتبار خداوند متعال میداند. حال پرسش مهمدر اندیشه سیاسی این است که آیا خداوند سبحان این حق را به دیگران واگذار کرده است یا خیر؟ بر اساس دلایل عقلی و نقلی بسیار متعدد،ر.ک: محمد سروش، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ص 422. خداوند این اجازه و حق را به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) داده است و ضمن واگذاری مسئولیتها و شئون اجتماعی و سیاسی متعدد، به پیامبر(صلی الله علیه وآله) چنین دستور داده است: (فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ)؛مائده (5)، آیه 48. (و میان آنان به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری کن) و (فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی)؛ص (38)، آیه 26. (پس میان مردم، به حق داوری کن و هرگز از هوای نفس پیروی نکن...). دو آیه یاد شده و آیات متعدد دیگر، به طور صریح، با خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله)، آن حضرت را مسئول و ناظر مستقیم حکومت معرفی میکند و به دنبال آن، مبنای رفتاری و قانونی حکومت را مشخص میسازد؛ مبنایی که عبارت از (ما انزل اللَّه) است و اطاعت از حکومت و دستورات پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بر مردم واجب میداند ؛ (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛نساء (4)، آیه 59. (خدا را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر و فرمانتان را اطاعت کنید). بنابراین، از نظر قرآن، منشأ مشروعیت حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، نصب و تفویض الهی است و نه خواست، بیعت و انتخاب مردم. ب) ماهیت بیعتهای پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیعتهایی که در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) انجامشده، زمینهها و علتهای مختلفی داشته که برخی عبارتند از: 1. بیعت (عقبه اولی)، در موسم حج، بین پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دوازده نفر از انصار به وقوع پیوست. (عبادةبن صامت) بیعت یاد شده را چنین گزارش میکند: (ما با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پیش از آنکه بر ما جنگ و نبرد واجب شود، بیعت نساء را به جای آوردیم. مفاد آن بیعت این بود که به خدا شرک نورزیم؛ دزدی و زنا نکنیم؛ فرزندان خود را نکشیم؛ بهتان و افترا نبندیم؛ خدا و پیامبر را در امور معروف نافرمانی نکنیم و...).معالم المدرستین، ج 1، ص 154 چاپ دوم؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 40.چنان که ملاحظه میشود، بیعت در اینجا به معنای ایمان به اسلام و اطاعت از احکام اسلامی است. 2. بیعت (عقبه دوم)، بین پیامبر(صلی الله علیه وآله) و 73 مرد و دو زن به وقوع پیوست. در جریان این بیعت، پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: (از شما بیعت میگیرم بر اینکه از هر چه اهل و عیال خویش را محافظت میکنید، از من نیز صیانت و محافظت کنید).معالم المدرسین، ج 1، ص 155؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 47. در اینجا بیعت، نوعی اخذ تعهّد و پیمان دفاعی است. 3. بیعت (شجره رضوان)، سومین بیعت پیامبر(صلی الله علیه وآله) است که در سال هفتم هجرت با جمع کثیری از مردم در حدیبیه بسته شد و بیعت بر جهاد و نبرد و نیز تجدید بیعت دوم بود. ابن عمر میگوید: (ما با پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیعت بر اطاعت و پیروی کردیم و پیامبر(صلی الله علیه وآله) به دنبال آن فرمود: آن قدر که توانایی دارید).صحیح بخاری، (کتاب الاحکام)، باب البیعه، ج 5؛ صحیح مسلم، (کتاب الامارة، باب البیعه علی السمع و الطاعة فی ما استطاع)، ص 90؛ سنن نسائی، (کتاب البیعه، باب البیعة فی ما یستطیع الانسان)؛ به نقل از معالم المدرستین، ج 2، ص 156. 4. بیعت دیگری که قرآن به آن تصریح کرده و موارد مذکور در بیعت را نیز ذکر کرده است، (بیعة النساء) است. این بیعت در هنگام فتح مکه (سال هشتم هجرت) صورت پذیرفته است؛ پس از فتح مکه، مردم آمدند تا با پیامبر اکرم بیعت کرده، اعلام وفاداری نمایند و پس از مردان، نوبت به زنان رسید که آیه 13 سوره ممتحنه نازل گردید. مواردی که در این بیعت آمده است، با آن چه در بیعت عقبه اولیذکر شده، مشابهت دارد.شرک نورزیدن، ترک دزدی، زنا، قتل فرزندان، نسبت ندادن فرزندان دیگران به شوهران و عصیان نکردن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در نیکیها. از موارد فوق و بیعتهای انفرادی دیگری که افراد تازه مسلمان با پیامبر گرامی اسلام میبستند، نتایج زیر به دست میآید: 1. مفهوم بیعت، لزوماً با انتخابات سیاسی امروز یکسان نیست و در موارد متعددی که بحث از نمایندگی و سیاست نیست نیز بیعت به کار میرود. بیعت، تعهدی است که با پیشنهاد مقام والایی و در مسئله معینی، از بیعتکنندگان تعهد و وفاداری اخذ میشود.ر.ک: محمد هادی معرفت، ولایت فقیه، ص 82 - 92. 2. برای این که بیعت، بر نظریه (وکالت از سوی شهروندان) و مقولاتی نظیر مردم سالاری و قرارداد اجتماعیِ قابل انطباق و مشروعیت ساز باشد، به ناچار باید یک طرف این پیمان، عموم شهروندان و یا اکثریت آنان و طرف دیگرش، زمامدار جامعه باشد؛ ولی چنین پیمان مشروعیت دهندهای، در حکومت نبوی، تحقق نداشته است؛ زیرا حتی اگر بیعت رضوان آن گونه که این نظریه پرداز گمان کرده است و فرضاً بیعتهای دیگر انفرادی را هم مربوط به حکومت و زمامداری بدانیم، فقط بیعت گروهی از شهروندان جریرة العرب، یعنی مسلمانان اثبات میشود و شهروندان دیگر، مانند اهل کتاب و مشرکین که اکثریت جامعه را تشکیل میدادند، در این بیعت، حضور نداشتند؛ پس چگونه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) اهل کتاب را به قبول اسلام یا پرداخت جزیه، ملزم میکرد؟ر.ک: سید کاظم حائری، مقاله (مغزی البیعه مع المعصومین)، مجله رساله الثقلین، ش 12. 3. گرچه بیعت عقد است و دارای دو طرف است و همچنان که مردم پیمان میبندند که بر شریعت استوار بوده، از اطاعت سرباز نزنند، پیامبر یا دیگر کسانی که در طرف بیعت قرار میگرفتند نیز قول میدادند که در مقابل از انجام مسئولیت و یا از وعدههای اخروی که دادهاند، تخلف ورزیده نشود؛ اما با این همه، در بیعت، جلوه اطاعت و قبول الزام از طرف مردم، قویتر است.کاظم قاضی زاده، منشأ مشروعیت ولایت معصومین، فصلنامه حکومت اسلامی، مهر 1375، ص 96 - 134. 4. این قبیل بیعتها به معنای انتخاب و توکیل زعامت و رهبری سیاسی نیست و هرگز نمیتوان آن را مبنای مشروعیت اعلام کرد. آیةاللَّه معرفت در این باره مینویسد: (بیعت در دوران حضور (عهد رسالت و حضور امامان معصوم)، تنها نقش یک وظیفه و تکلیف شرعی، در رابطه با فراهم ساختن امکانات لازم برای اولیای امور را ایفا میکرد و مقام (ولایت و زعامت) سیاسی پیامبر و امامان معصوم، از مقام (نبوت و امامت) آنان نشئت گرفته بود و بر مردم واجب بود تا امکانات لازم را برای آنان فراهم سازند تا آنان بتوانند با نیروی مردمی، مسئولیت اجرای عدالت را به بهترین شکل به انجام رسانند و اگر مردم از این وظیفه سرباز میزدند، هیچگونه کاستی در مقام امامت و زعامت سیاسی آنان وارد نمیساخت و در آن صورت، مردم تمرّد کرده، از اطاعت اولیالامر خویش، تخلف ورزیده بودند).محمدهادی معرفت، ولایت فقیه، ص 91. ج) جایگاه خواست و نظر مردم در حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله) گرچه مشروعیت ولایت و حق حاکمیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) الهی است و خواست و پذیرش مردم، هیچ تأثیری در آن ندارد، اما این بدان معنا نیست که اقبال و ادبار، پذیرش و عدم پذیرش و همکاری و عدم همکاری مردم، هیچ تأثیری در تحقق عینی حاکمیت و حکومت الهی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نداشته است؛ بلکه علاوه بر اینکه مهم ترین هدف حکومت اسلامی خدمت به مردم در جهت هدایت، کرامت و شکوفایی استعدادههای آنان و تکامل مادی و معنوی انسان است، بررسیهای تاریخی، بیانگر این واقعیت است که شکلگیری و تحقق عینی قدرت سیاسی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، همواره با رضایت عمومی مسلمین، بلکه اکثر شهروندان و استقبال قبایل آن روزگار، همراه بوده است. سیره آن حضرت گواه است که او به نظر اصحاب خود، ارج فراوان مینهاد و همیشه آنان را در اجرای امور و نظارت بر کارها دخالت میداد و حتی در بسیاری اوقات، نظر اکثریت را مقدم میداشت؛ر.ک: سید محمد ثقفی، ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه، قم: انتشارات هجرت، 1376، ص 159. به طوری که گاهی به خاطر اظهارات آنها، از اعمال نظر خود، صرف نظر میکرد. در جنگ احد، با این که نظر پیامبر و چند تن دیگر این بود که از مدینه بیرون نروند، ولی چون اکثریت آرایِ صحابه بر این بود که از مدینه خارج شوند، حضرت با آنها موافقت کرد؛ هر چند بعداً روشن شد که نظر حضرت، کاملاً مطابق با واقع بوده است. همچنین وی در جنگ احزاب، با اکثریت آرایِ صحابه، مبنی عدم پذیرش مصالحه با قریش، موافقت فرمود. پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) با اینکه در رأس هرم قدرت سیاسی قرار داشت و اختیاراتش را مستقیماً از خدا میگرفت و با تعیین خاص الهی - بدون دخالت مردم و آرائشان - دولتمداری میکرد، اما در عین حال، در سایر حوزههای اجرایی، به رأی مردم توجه داشت؛ چنانکه برای جمع بین نظام قبیلگی و وحدت سیاسی مدینه، پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) از آنان درخواست کرد که دوازده نقیب برگزینند که واسطه بین پیامبر و آنان و راهبرقوم خود باشند.سید محمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس، بیروت: دارالهدایة، ج4، ص297. این گروه، توسط خود مردم، انتخاب شدند و سپس پیامبر، با آنان بیعت کرد.بحارالانوار، ج 19، ص 13 و 26؛ ر.ک: دین و دولت در اندیشه اسلامی، ص 203. همچنین رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) در سال ششم هجری، در هر قبیله، افرادی را به عنوان (عریف) تعیین کردعلامه حلی، تذکرة الفقها، ج 1، ص 437. که مسئولیت گردآوری اطلاعات و آگاهی از وضع مردم رادر جهت ارائه به حاکم، به عهده داشتند و بدین طریق، پیامبر اکرم برای نظرخواهی از مردم، به عریف هر قوم مراجعه میکرد و در مواردی که تصمیمگیری و یا اجرایِ یک تصمیم، به هماهنگی با مردم و حضور آنان نیاز داشت، این هماهنگی، توسط عریف انجام میگرفت؛ چنانکه در جنگ حنین، بعد از نظر سنجی عریفها از مسلمانان و کسب رضایت آنان، دستور آزادی بخشی از اسرا را دادند.ر.ک: المغازی، 952. در دولت پیامبر، علاوه بر شور و مشورتشوری (42)، آیه 38-39؛ آلعمران (3)، آیه 159. جهت اجرای بهتر امور مختلف سیاسی و اجتماعیِ جامعه اسلامی، برای اقتدار مردمیِ نظام اسلامی، از بیعت نیز استفاده میشده است. در سیره معصومان(علیهم السلام) چنین آمده است: (رسول خدا(صلی الله علیه وآله) اینگونه بودند که با اصحاب خود مشورت میکردند؛ سپس تصمیم به انجام آن چه خدا اراده کرده بود، میگرفتند).المحاسن، برقی، ص 601. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در موضوعاتی که به وسیله وحی و نصِّ قرآن، حکم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات - چه برای خود و دیگران - حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا، به اجرا در میآورد؛ زیرا تخلّف از آن احکام، کفر به خداست؛ (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِکَ هُمُ الْکافِروُنَ)؛مائده (5)، آیه 44. (و کسانی که به آن چه خدا فرو فرستاده، داوری نکردهاند، آنان خود کفر پیشهگانند؛)امّا در موضوعات مربوط به کار و زندگی، اگر جنبه فردی داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأی و آزادی عمل داشتند؛ و کسیحقّ مداخله در کارهای خصوصی دیگری را نداشت و هرگاه مربوط به جامعه بود، حقّ اظهار رأی را برای همه محفوظ میدانست و با این که فکر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور، بر همگان برتری داشت، هرگز به تحکّم و استبدادِ رأی رفتار نمیکرد و به افکار مردم، بیاعتنایی نمیکرد. بنابراین، نظام اسلامی، نه مانند حکومتهای دیکتاتور و جبار است که هیچ ارزشی برای خواست مردم قائل نباشد و نه مانند حکومتهای به ظاهر مردمسالار است که ادعای تابعیت بیچون و چرا از خواست و اراده مردمی دارند و هرگز ادعایشان محقق نشده است. حکومت اسلامی، راه سومی است که در آن، خواست مردم، در طول احکام و اراده الهی - که تضمین کننده خیر و سعادت دنیوی و اخروی بشر است - مورد توجه و احترام است. بر این اساس، میتوان دو نقش و کارکرد مهم زیر را برای مقبولیت و رضایت مردمی در حکومت اسلامی بر شمرد: 1. مشارکت در ایجاد حکومت دینی و زمینه سازی جهت انتقال قدرت به ولی منصوب از سوی خداوند. 2. مشارکت در جهت کارآمد سازی، حفظ و حمایت و پایایی حکومت دینی.حمیدرضا شاکرین، حکومت دینی، قم: نشر معارف، 1382، ص 106.
آیا ولایت و حکومت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر خواست و رأی مردم مبتنی بود و اصولاً مردم و آرای آنان، چه جایگاهی در دولت پیامبر(صلی الله علیه وآله) داشتند؟
آیا ولایت و حکومت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بر خواست و رأی مردم مبتنی بود و اصولاً مردم و آرای آنان، چه جایگاهی در دولت پیامبر(صلی الله علیه وآله) داشتند؟
یکی از شبهاتی که برخی از نویسندگان معاصر پیرامون منشأ مشروعیت حکومت اسلامی مطرح میکنند، این است که (ولایت و حکومت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) برخواست و اراده مردم مبتنی بوده است و نه بر اراده و تفویض الهی و به بیان دیگر، مشروعیت ولایت و حکومت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)،برخواسته از پذیرش و قبول و انتخاب مردم بوده است، و نه انتصاب وتفویض خداوند).ر.ک:محسن کدیور،نظریههای دولت در فقه شیعه، تهران: نشر نی، 1377، ص 175 - 186؛ محمد مهدی آصفی،بیعت از منظر فقه تطبیقی، کیهان اندیشه، شماره62، ص77. مهمترین دلیل این ادعا آن است که در چند واقعه تاریخی، برخی از مسلمانان با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بیعت کرده و بدان وسیله، مردم به پیامبر(صلی الله علیه وآله)، ولایت و حق حکومت دادهاند.
ارزیابی و نقد این شبهه، نیازمند شناخت و بررسی سه موضوع مهم، یعنی) منشأ مشروعیت حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله))، (محتوا و ماهیت بیعتهای پیامبر(صلی الله علیه وآله)) و (جایگاه خواست مردم در حکومت اسلامی) میباشد:
الف) منشأ مشروعیت حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله)
از دیدگاه اسلام، منبع ذاتی مشروعیت و حقانیت، اعتبار خداوند متعال است و هیچ شخصی حق حاکمیت بر دیگری را ندارد؛ مگر آن که از جانب حق تعالی به این منصب نایل آید. بررسی آیات متعدد قرآن، بیانگر این است که قرآن کریم وضع قانون و حکمرانی را از اوصاف اختصاصی خداوند متعال میداند. در آیاتی از قرآن، چنین آمده است:
1. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَیْرُ الْفاصِلِینَ)؛انعام (6)، آیه 57. (حکم جز به دست خدا نیست که حق را بیان میکند و او بهترین داوران است).
2. (لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُولی وَ الْآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُکْمُ)؛قصص (28)، آیه 70. (در این [سرای] نخستین و در آخرت، ستایش از آن اوست و حکم و فرمان، او راست و به سوی او، باز گردانیده میشود).
3. (إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ)؛یوسف (12)، آیه 40. (حکم جز برای خدا نیست؛ دستور داده که جز او را نپرستید. این است دین درست؛ ولی بیشترین مردم نمیدانند).
4. (ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ)؛رعد (13)، آیه 11. (و غیر از او، والی و حمایتگری برای آنان نخواهد بود).
خداوند در این آیات، حق حکمرانی را اختصاص به خود داده و آن را از غیر خود (مانند قیصرها، پادشاهان و...) نفی کرده است؛ حکمی که لازمهاش قرار گرفتن قانونگذاری و حکومتداری در قلمرو دین و شریعت الهی است و هر قانون و نظام حکمرانی بیگانه با خدا را فاقد مشروعیت میانگارد.
در آیات دیگری نیز علاوه بر الزام به حکمرانی بر اساس دین الهی، از متخلفان با عناوین (کافر)، (ظالم) و (فاسق)، یاد شده است که برخی عبارتند از:
1. (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ)؛مائده (5)، آیه 44. (و کسانی که به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری نکردهاند، آنان خود کافرانند).
2. (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ)؛همان، آیه 45. (و کسانی که به آن چه خدا نازل کرده، حکم نکنند، آنان خود ستمگرانند).
3. (مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ)؛همان، آیه 47. (و کسانی که به آن چه خدا نازل کرده، حکم نکنند، خود فاسقانند).
بنابراین، دو رکن مهم و اساسی حکومت، یعنی (قانون) و (حاکم)، از مواردی است که قرآن تعیین هر دو رکن را از شئون خداوند دانسته است و بر این اساس،منشأ مشروعیت حکومت را تنها اعتبار خداوند متعال میداند. حال پرسش مهمدر اندیشه سیاسی این است که آیا خداوند سبحان این حق را به دیگران واگذار کرده است یا خیر؟ بر اساس دلایل عقلی و نقلی بسیار متعدد،ر.ک: محمد سروش، دین و دولت در اندیشه اسلامی، ص 422. خداوند این اجازه و حق را به پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) داده است و ضمن واگذاری مسئولیتها و شئون اجتماعی و سیاسی متعدد، به پیامبر(صلی الله علیه وآله) چنین دستور داده است: (فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ)؛مائده (5)، آیه 48. (و میان آنان به موجب آن چه خدا نازل کرده، داوری کن) و (فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی)؛ص (38)، آیه 26. (پس میان مردم، به حق داوری کن و هرگز از هوای نفس پیروی نکن...).
دو آیه یاد شده و آیات متعدد دیگر، به طور صریح، با خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله)، آن حضرت را مسئول و ناظر مستقیم حکومت معرفی میکند و به دنبال آن، مبنای رفتاری و قانونی حکومت را مشخص میسازد؛ مبنایی که عبارت از (ما انزل اللَّه) است و اطاعت از حکومت و دستورات پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بر مردم واجب میداند ؛ (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ)؛نساء (4)، آیه 59. (خدا را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر و فرمانتان را اطاعت کنید). بنابراین، از نظر قرآن، منشأ مشروعیت حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله)، نصب و تفویض الهی است و نه خواست، بیعت و انتخاب مردم.
ب) ماهیت بیعتهای پیامبر(صلی الله علیه وآله)
بیعتهایی که در زمان پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) انجامشده، زمینهها و علتهای مختلفی داشته که برخی عبارتند از:
1. بیعت (عقبه اولی)، در موسم حج، بین پیامبر(صلی الله علیه وآله) و دوازده نفر از انصار به وقوع پیوست. (عبادةبن صامت) بیعت یاد شده را چنین گزارش میکند: (ما با پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) پیش از آنکه بر ما جنگ و نبرد واجب شود، بیعت نساء را به جای آوردیم. مفاد آن بیعت این بود که به خدا شرک نورزیم؛ دزدی و زنا نکنیم؛ فرزندان خود را نکشیم؛ بهتان و افترا نبندیم؛ خدا و پیامبر را در امور معروف نافرمانی نکنیم و...).معالم المدرستین، ج 1، ص 154 چاپ دوم؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 40.چنان که ملاحظه میشود، بیعت در اینجا به معنای ایمان به اسلام و اطاعت از احکام اسلامی است.
2. بیعت (عقبه دوم)، بین پیامبر(صلی الله علیه وآله) و 73 مرد و دو زن به وقوع پیوست. در جریان این بیعت، پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: (از شما بیعت میگیرم بر اینکه از هر چه اهل و عیال خویش را محافظت میکنید، از من نیز صیانت و محافظت کنید).معالم المدرسین، ج 1، ص 155؛ سیره ابن هشام، ج 2، ص 47. در اینجا بیعت، نوعی اخذ تعهّد و پیمان دفاعی است.
3. بیعت (شجره رضوان)، سومین بیعت پیامبر(صلی الله علیه وآله) است که در سال هفتم هجرت با جمع کثیری از مردم در حدیبیه بسته شد و بیعت بر جهاد و نبرد و نیز تجدید بیعت دوم بود. ابن عمر میگوید: (ما با پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیعت بر اطاعت و پیروی کردیم و پیامبر(صلی الله علیه وآله) به دنبال آن فرمود: آن قدر که توانایی دارید).صحیح بخاری، (کتاب الاحکام)، باب البیعه، ج 5؛ صحیح مسلم، (کتاب الامارة، باب البیعه علی السمع و الطاعة فی ما استطاع)، ص 90؛ سنن نسائی، (کتاب البیعه، باب البیعة فی ما یستطیع الانسان)؛ به نقل از معالم المدرستین، ج 2، ص 156.
4. بیعت دیگری که قرآن به آن تصریح کرده و موارد مذکور در بیعت را نیز ذکر کرده است، (بیعة النساء) است. این بیعت در هنگام فتح مکه (سال هشتم هجرت) صورت پذیرفته است؛ پس از فتح مکه، مردم آمدند تا با پیامبر اکرم بیعت کرده، اعلام وفاداری نمایند و پس از مردان، نوبت به زنان رسید که آیه 13 سوره ممتحنه نازل گردید. مواردی که در این بیعت آمده است، با آن چه در بیعت عقبه اولیذکر شده، مشابهت دارد.شرک نورزیدن، ترک دزدی، زنا، قتل فرزندان، نسبت ندادن فرزندان دیگران به شوهران و عصیان نکردن پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در نیکیها.
از موارد فوق و بیعتهای انفرادی دیگری که افراد تازه مسلمان با پیامبر گرامی اسلام میبستند، نتایج زیر به دست میآید:
1. مفهوم بیعت، لزوماً با انتخابات سیاسی امروز یکسان نیست و در موارد متعددی که بحث از نمایندگی و سیاست نیست نیز بیعت به کار میرود. بیعت، تعهدی است که با پیشنهاد مقام والایی و در مسئله معینی، از بیعتکنندگان تعهد و وفاداری اخذ میشود.ر.ک: محمد هادی معرفت، ولایت فقیه، ص 82 - 92.
2. برای این که بیعت، بر نظریه (وکالت از سوی شهروندان) و مقولاتی نظیر مردم سالاری و قرارداد اجتماعیِ قابل انطباق و مشروعیت ساز باشد، به ناچار باید یک طرف این پیمان، عموم شهروندان و یا اکثریت آنان و طرف دیگرش، زمامدار جامعه باشد؛ ولی چنین پیمان مشروعیت دهندهای، در حکومت نبوی، تحقق نداشته است؛ زیرا حتی اگر بیعت رضوان آن گونه که این نظریه پرداز گمان کرده است و فرضاً بیعتهای دیگر انفرادی را هم مربوط به حکومت و زمامداری بدانیم، فقط بیعت گروهی از شهروندان جریرة العرب، یعنی مسلمانان اثبات میشود و شهروندان دیگر، مانند اهل کتاب و مشرکین که اکثریت جامعه را تشکیل میدادند، در این بیعت، حضور نداشتند؛ پس چگونه رسول خدا(صلی الله علیه وآله) اهل کتاب را به قبول اسلام یا پرداخت جزیه، ملزم میکرد؟ر.ک: سید کاظم حائری، مقاله (مغزی البیعه مع المعصومین)، مجله رساله الثقلین، ش 12.
3. گرچه بیعت عقد است و دارای دو طرف است و همچنان که مردم پیمان میبندند که بر شریعت استوار بوده، از اطاعت سرباز نزنند، پیامبر یا دیگر کسانی که در طرف بیعت قرار میگرفتند نیز قول میدادند که در مقابل از انجام مسئولیت و یا از وعدههای اخروی که دادهاند، تخلف ورزیده نشود؛ اما با این همه، در بیعت، جلوه اطاعت و قبول الزام از طرف مردم، قویتر است.کاظم قاضی زاده، منشأ مشروعیت ولایت معصومین، فصلنامه حکومت اسلامی، مهر 1375، ص 96 - 134.
4. این قبیل بیعتها به معنای انتخاب و توکیل زعامت و رهبری سیاسی نیست و هرگز نمیتوان آن را مبنای مشروعیت اعلام کرد. آیةاللَّه معرفت در این باره مینویسد: (بیعت در دوران حضور (عهد رسالت و حضور امامان معصوم)، تنها نقش یک وظیفه و تکلیف شرعی، در رابطه با فراهم ساختن امکانات لازم برای اولیای امور را ایفا میکرد و مقام (ولایت و زعامت) سیاسی پیامبر و امامان معصوم، از مقام (نبوت و امامت) آنان نشئت گرفته بود و بر مردم واجب بود تا امکانات لازم را برای آنان فراهم سازند تا آنان بتوانند با نیروی مردمی، مسئولیت اجرای عدالت را به بهترین شکل به انجام رسانند و اگر مردم از این وظیفه سرباز میزدند، هیچگونه کاستی در مقام امامت و زعامت سیاسی آنان وارد نمیساخت و در آن صورت، مردم تمرّد کرده، از اطاعت اولیالامر خویش، تخلف ورزیده بودند).محمدهادی معرفت، ولایت فقیه، ص 91.
ج) جایگاه خواست و نظر مردم در حکومت پیامبر(صلی الله علیه وآله)
گرچه مشروعیت ولایت و حق حاکمیت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) الهی است و خواست و پذیرش مردم، هیچ تأثیری در آن ندارد، اما این بدان معنا نیست که اقبال و ادبار، پذیرش و عدم پذیرش و همکاری و عدم همکاری مردم، هیچ تأثیری در تحقق عینی حاکمیت و حکومت الهی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نداشته است؛ بلکه علاوه بر اینکه مهم ترین هدف حکومت اسلامی خدمت به مردم در جهت هدایت، کرامت و شکوفایی استعدادههای آنان و تکامل مادی و معنوی انسان است، بررسیهای تاریخی، بیانگر این واقعیت است که شکلگیری و تحقق عینی قدرت سیاسی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)، همواره با رضایت عمومی مسلمین، بلکه اکثر شهروندان و استقبال قبایل آن روزگار، همراه بوده است. سیره آن حضرت گواه است که او به نظر اصحاب خود، ارج فراوان مینهاد و همیشه آنان را در اجرای امور و نظارت بر کارها دخالت میداد و حتی در بسیاری اوقات، نظر اکثریت را مقدم میداشت؛ر.ک: سید محمد ثقفی، ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه، قم: انتشارات هجرت، 1376، ص 159. به طوری که گاهی به خاطر اظهارات آنها، از اعمال نظر خود، صرف نظر میکرد. در جنگ احد، با این که نظر پیامبر و چند تن دیگر این بود که از مدینه بیرون نروند، ولی چون اکثریت آرایِ صحابه بر این بود که از مدینه خارج شوند، حضرت با آنها موافقت کرد؛ هر چند بعداً روشن شد که نظر حضرت، کاملاً مطابق با واقع بوده است. همچنین وی در جنگ احزاب، با اکثریت آرایِ صحابه، مبنی عدم پذیرش مصالحه با قریش، موافقت فرمود.
پیامبر اعظم(صلی الله علیه وآله) با اینکه در رأس هرم قدرت سیاسی قرار داشت و اختیاراتش را مستقیماً از خدا میگرفت و با تعیین خاص الهی - بدون دخالت مردم و آرائشان - دولتمداری میکرد، اما در عین حال، در سایر حوزههای اجرایی، به رأی مردم توجه داشت؛ چنانکه برای جمع بین نظام قبیلگی و وحدت سیاسی مدینه، پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) از آنان درخواست کرد که دوازده نقیب برگزینند که واسطه بین پیامبر و آنان و راهبرقوم خود باشند.سید محمد مرتضی حسینی زبیدی، تاج العروس، بیروت: دارالهدایة، ج4، ص297. این گروه، توسط خود مردم، انتخاب شدند و سپس پیامبر، با آنان بیعت کرد.بحارالانوار، ج 19، ص 13 و 26؛ ر.ک: دین و دولت در اندیشه اسلامی، ص 203.
همچنین رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) در سال ششم هجری، در هر قبیله، افرادی را به عنوان (عریف) تعیین کردعلامه حلی، تذکرة الفقها، ج 1، ص 437. که مسئولیت گردآوری اطلاعات و آگاهی از وضع مردم رادر جهت ارائه به حاکم، به عهده داشتند و بدین طریق، پیامبر اکرم برای نظرخواهی از مردم، به عریف هر قوم مراجعه میکرد و در مواردی که تصمیمگیری و یا اجرایِ یک تصمیم، به هماهنگی با مردم و حضور آنان نیاز داشت، این هماهنگی، توسط عریف انجام میگرفت؛ چنانکه در جنگ حنین، بعد از نظر سنجی عریفها از مسلمانان و کسب رضایت آنان، دستور آزادی بخشی از اسرا را دادند.ر.ک: المغازی، 952.
در دولت پیامبر، علاوه بر شور و مشورتشوری (42)، آیه 38-39؛ آلعمران (3)، آیه 159. جهت اجرای بهتر امور مختلف سیاسی و اجتماعیِ جامعه اسلامی، برای اقتدار مردمیِ نظام اسلامی، از بیعت نیز استفاده میشده است. در سیره معصومان(علیهم السلام) چنین آمده است: (رسول خدا(صلی الله علیه وآله) اینگونه بودند که با اصحاب خود مشورت میکردند؛ سپس تصمیم به انجام آن چه خدا اراده کرده بود، میگرفتند).المحاسن، برقی، ص 601.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در موضوعاتی که به وسیله وحی و نصِّ قرآن، حکم آن معیّن شده بود، اعمّ از عبادت و معاملات - چه برای خود و دیگران - حقِّ مداخله قائل نبود و این دسته از احکام را بدون چون و چرا، به اجرا در میآورد؛ زیرا تخلّف از آن احکام، کفر به خداست؛ (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللهُ فَاؤُلئِکَ هُمُ الْکافِروُنَ)؛مائده (5)، آیه 44. (و کسانی که به آن چه خدا فرو فرستاده، داوری نکردهاند، آنان خود کفر پیشهگانند؛)امّا در موضوعات مربوط به کار و زندگی، اگر جنبه فردی داشت و در عین حال یک امر مباح و مشروع بود، افراد، استقلال رأی و آزادی عمل داشتند؛ و کسیحقّ مداخله در کارهای خصوصی دیگری را نداشت و هرگاه مربوط به جامعه بود، حقّ اظهار رأی را برای همه محفوظ میدانست و با این که فکر سیّال و هوش سرشارش در تشخیص مصالح امور، بر همگان برتری داشت، هرگز به تحکّم و استبدادِ رأی رفتار نمیکرد و به افکار مردم، بیاعتنایی نمیکرد. بنابراین، نظام اسلامی، نه مانند حکومتهای دیکتاتور و جبار است که هیچ ارزشی برای خواست مردم قائل نباشد و نه مانند حکومتهای به ظاهر مردمسالار است که ادعای تابعیت بیچون و چرا از خواست و اراده مردمی دارند و هرگز ادعایشان محقق نشده است. حکومت اسلامی، راه سومی است که در آن، خواست مردم، در طول احکام و اراده الهی - که تضمین کننده خیر و سعادت دنیوی و اخروی بشر است - مورد توجه و احترام است. بر این اساس، میتوان دو نقش و کارکرد مهم زیر را برای مقبولیت و رضایت مردمی در حکومت اسلامی بر شمرد:
1. مشارکت در ایجاد حکومت دینی و زمینه سازی جهت انتقال قدرت به ولی منصوب از سوی خداوند.
2. مشارکت در جهت کارآمد سازی، حفظ و حمایت و پایایی حکومت دینی.حمیدرضا شاکرین، حکومت دینی، قم: نشر معارف، 1382، ص 106.
- [آیت الله خامنه ای] کلمه ولایت مطلقه در عصر پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به این معنی استعمال شده است که اگر رسول اکرم(صلی الله علیه وآله) شخصی را به انجام کاری امر کنند، انجام آن حتی اگر از سخت ترین کارها هم باشد بر آن فرد واجب است، به طور مثال اگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) به کسی دستور خودکشی بدهند. آن فرد باید خود را به قتل برساند. سؤال این است که آیا ولایت فقیه در عصر ما با توجه به این که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) معصوم بودند و در این زمان ولی معصوم وجود ندارد، به همان معنای عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) است؟
- [سایر] آیا ولایت بعد از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به دیگری منتقل نمی شود؟
- [سایر] پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) قبل از نبوت چه آئینی داشت؟
- [سایر] چگونه میتوان ثابت کرد پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) همزمان دارای مقام نبوت و امامت بودند؟
- [سایر] معتقدیم حکومت ولی فقیه انشعاب حکومت رسول الله است. در حالی که پیامبر معصوم بود و ولی فقیه نه. آیا نظر رهبری در برخی مسایل مثل همکاری بیشتر مجلس در انتخاب وزیران و ... دخالت در امور کشور و استبداد نیست
- [سایر] آیا نظام ولایت فقیه توانسته است مانند حکومت رسول اکرم (ص) و حضرت امیر (ع) عمل کند؟
- [سایر] در خاندان رسول الله(صلی الله علیه وآله) زینب چند تا است؟
- [سایر] اگر زبان مادری پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه وآله فارسی یا انگلیسی بود، آیا قرآن به آن زبان نازل می گشت؟
- [آیت الله بهجت] آیا خود پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم صلوات در تشهد را همراه با "آل محمد" می خوانده اند؟
- [سایر] سرکه چه جایگاهی در نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: یا مُحْسِنُ قَدْ اَتَاکَ الْمُسِیَیءُ وَقَد اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسِییء أنْتَ الْمُحْسِنُ وَاَناَ المُسِیءُ بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَتَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنِّی یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد تو نیکوکاری و من گنهکار به حق محمد و آل محمد(صلی الله علیه وآله) رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی هائی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله وحید خراسانی] هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول صلی الله علیه واله وسلم را مانند محمد و احمد یا لقب و کنیه ان جناب را مثل مصطفی و ابوالقاسم بگوید یا بشنود اگر چه در نماز باشد مستحب است صلوات بفرستد
- [آیت الله فاضل لنکرانی] هروقت انسان اسم مبارک حضرت رسول(صلی الله علیه وآله) مانند محمّد و احمد یا لقب و کنیه آن جناب مثل مصطفی و ابوالقاسم را بگوید یا بشنود، اگرچه در نماز باشد، مستحب است صلوات بفرستد.
- [آیت الله مظاهری] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَد أَتاکَ الْمُسیئُ وَ قَدْ أَمَرْتَ الُْمحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسیءِ أَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ أَنَا الْمُسیئُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) (ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گنهکار به حقّ محمّد و آل محمّدصلی الله علیه وآله وسلم رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر).
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است بعد از تکبیره الاحرام بگوید : یا مُحسنُ قداتاکَ المسیءُ و قد امَرتَ المحسنَ ان یتجاوَز عنِ المسی ءِ انتَ المحسنُ و انا المُسی ءُ بحقّ محمّدٍ و آلِ محّمدٍ صل عَلی محّمدِ و ال محّمدِ و تجاوَز عن قبیحِ ما تعلمُ منّی .یعنی ای خدائی که به بندگان احسان می کنی بندة گنهکار به در خانة تو آمده و تو امر کرده ای که نییکوکار از گنهکار بگذرد ، تو نیکو کاری و من گناهکار بحقّ محّمدٍ و آل محّمدٍ صلی اللهُ علیه و آله و سّلم .رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیها یی که می دانی از من سر زده . بگذر .
- [امام خمینی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: "یا محسن قد اتاک المسیی ء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیی ء انت المحسن و انا المسیی ء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که می دانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله خوئی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید:" یا محسن قد اتاک المسییء و قد امرت المحسن ان یتجاوز عن المسیء انت المحسن و انا المسیء بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوز عن قبیح ما تعلم منی"، یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گنهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله و سلم رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سر زده بگذر.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحب است قبل از تکبیرة الاحرام بگوید: (یا مُحْسِنُ قَدْ أَتَاکَ المُسیءُ وقَدْ أَمَرْتَ المُحْسِنَ أَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ، أَنْتَ المُحْسِنُ وأَنا المُسِیءُ، بحقِّ مُحمَّدٍ و آل محمّد صَلِّ علی مُحمَّدٍ و آلِ مُحمَّدٍ وتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی ای خدایی که به بندگان احسان میکنی بنده گنهکار به در خانه تو آمده و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناهکار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدیهایی که میدانی از من سرزده بگذر.
- [آیت الله مکارم شیرازی] مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام به قصد رجاء این دعا را بخوانند: (یا محْسن قدْ اتاک الْمسیء و قدْ أمرْت الْمحْسن انْ یتجاوز عن الْمسیئ انت الْمحْسن و أنا الْمسیئ بحق محمد و آل محمد صل علی محمد و آل محمد و تجاوزْ عنْ قبیح ما تعْلم منی. یعنی: (ای خدای نیکوکار! بنده گنهکارت به در خانه تو آمده است تو امر کرده ای که نکوکار از گنهکار بگذرد،تو نیکو کاری و من گنهکارم، به حق محمد و آل محمد رحمتت را بر محمد و آل محمد بفرست و از کارهای زشتی که می دانی از من سرزده بگذر!)
- [آیت الله سیستانی] خوب است قبل از تکبیرة الاحرام به قصد رجأ بگوید : (یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ المُسِیءُ ، وَقَدْ اَمَرْتَ الُمحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ المُسِیءِ ، اَنْتَ الُمحْسِنُ وَاَنَا المُسِیءُ ، بِحَقّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحمَّدٍ ، وَتَجاوَزْ عَنْ قَبِیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی) یعنی : ای خدائی که به بندگان احسان میکنی ، بنده گنهکار به درِ خانه تو آمده ، و تو امر کردهای که نیکوکار از گناهکار بگذرد ، تو نیکوکاری و من گناهکار ، بحق محمّد و آل محمّد ، رحمت خود را بر محمّد و آل محمّد بفرست ، و از بدیهائی که میدانی از من سر زده بگذر .