آیا در نصوص دینی و به ویژه در قرآن وروایات اهل بیت(ع) دلیل محکمی بر ولایت فقیه وجود دارد؟ فقها و متفکران اسلامی، برای اثبات ولایت فقیه و مشروعیت حکومت ولایی، به دلایل نقلی -اعم از آیات و روایاتو دلایل عقلی متعددی تمسک جستهاند که بیان هر یک و چگونگی دلالت هر کدام بر ولایت فقیه، نیازمند بررسیهای مفصّل است. یکی از دلایل نقلی، مقبوله عمر بن حنظله است که در طول تاریخ مورد استناد فقیهان شیعه بوده است. در این روایت امام صادق(ع) میفرماید: (... من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانی قد جعلته علیکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخف بحکمنا و علینا رد و الرادعلینا کالراد علی الله وهو علی حد الشرک بالله) ؛اصول کافی، ج 1، ص 67؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 98. کلینی(ره) به سند خود از عمر بن حنظله روایت میکند: (از امام صادق(ع) پرسیدم: دو نفر از ما (شیعیان) که در باب (دین) و (میراث) نزاعی دارند، پس به نزد سلطان یا قاضیان [ حکومتهای جور] جهت حل آن میروند؛ آیا این عمل جایز است؟ حضرت فرمود: هر کس در موارد حق یا باطل به آنان مراجعه کند؛ در واقع به سوی طاغوت رفته و از او مطالبه قضاوت کرده است. از این رو آنچه بر اساس حکم او [که خود فاقد مشروعیت است ]دریافت میدارد، به باطل اخذ نموده است؛ هر چند در واقع حق ثابت او باشد؛ زیرا آن را بر اساس حکم طاغوت گرفته است. خداوند امر فرموده است: باید به طاغوت کافر باشند [و آن را به رسمیت نشناسند] و میفرماید: (یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ). آنگاه پرسیدم: پس در این صورت چه باید کنند؟ امام(ع) فرمود: باید به کسانی از شما (شیعیان) که حدیث و سخنان ما را روایت میکنند و در حلال و حرام ما به دقت مینگرند و احکام ما را به خوبی باز میشناسند (عالم عادل)، مراجعه کنند و او را به عنوان حاکم بپذیرند. من چنین کسی را بر شما حاکم قرار دادم. پس هرگاه به حکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود، حکم خدا کوچک شمرده شده و بر ما رد شده است و آن که ما را رد کند، خدا را رد کرده است و چنین چیزی در حد شرک به خداوند است). این حدیث از جهت سند معتبر و مورد قبول فقیهان شیعه است. دلالت حدیث بر ولایتفقیه مقبوله عمر بن حنظله مشتمل بر جنبههای ایجابی و سلبی است: 1. از یک طرف امام صادق(ع) مطلقاً مراجعه به سلطان ستمگر و قاضیان دولت نامشروع را حرام میشمرد و احکام صادره از سوی آنها را -اگر چه صحیح باشد فاقد ارزش و باطل میداند. 2. جهت رفع نیازهای اجتماعی و قضایی، شیعیان را به پیروی از فقیهان جامع شرایط مکلف میسازد. 3. عبارت (فانی قد جعلته علیکم حاکماً)؛ او را حاکم بر شما قرار دادم.، با وضوح و روشنی، بر نصب فقیه عادل بر حکومت و مرجعیت در همه امور سیاسی، اجتماعی و قضایی دلالت دارد؛ زیرا هر چند ظاهر پرسش راوی در مسأله منازعه و قضاوت است؛ لیکن آنچه جهت و ملاک عمل است، پاسخ امام(ع) است و سخن آن حضرت نیز عام میباشد. خصوصاً جمله (فانی قد جعلته علیکم حاکماً) با توجه به واژه (حاکم) -که دلالت بر حکومت داردنسبت به سایر مسائل و شئون حکومتی، تعمیم یافته و شامل آنان نیز میشود. قرینههای روشن دیگری نیز در پاسخ امام(ع) وجود دارد؛ از جمله: 1. استناد به آیه شریفه و منع از مراجعه به طاغوتها به طور کلی؛ 2. امام(ع) دادخواهی و مراجعه به سلطان و قضات حکومتی را مطلقاً حرام شمرده، حکم آنها را باطل میداند؛ حتی اگر قضاوت آنان عادلانه و بر حق باشد؛ زیرا اصل چنین حکومتهایی در نگاه قرآن و اهل بیت(ع) نامشروع و مردود است. بنابراین تنها مراجعه به حکومت مشروع - که با انتصاب از ناحیه شارع مقدس است مورد توصیه و تکلیف قرار گرفته است. امام راحل(ره) در کتاب ولایت فقیه در تفسیر و تبیین این روایت، چنین مینگارد: (همان طور که از صدر و ذیل این روایت و استشهاد امام(ع) به آیه شریفه به دست میآید، موضوع سؤال حکم کلی بوده و امام هم تکلیف کلی را بیان فرموده است و عرض کردم که برای حل و فصل دعاوی حقوقی و جزایی هم به قضات مراجعه میشود و هم به مقامات اجرایی و به طور کلی حکومتی. رجوع به قضات برای این است که حق ثابت شود و فصل خصومات و تعیین کیفر گردد و رجوع به مقامات اجرایی، برای الزام طرف دعوا به قبول محاکمه یا اجرای حکم حقوقی و کیفری هر دو است؛ لهذا در این روایت از امام(ع) سؤال میشود که: آیا به سلاطین و قدرتهای حکومتی و قضات رجوع کنیم؟ حضرت در جواب از مراجعه به مقامات حکومتی ناروا -چه اجرایی و چه قضایی نهی میفرمایند و دستور میدهند که ملت اسلام در امور خود، نباید به سلاطین و حکام جور و قضاتی که عمّال آنها هستند، رجوع کنند؛ هر چند حق ثابت داشته باشند و بخواهند برای احقاق و گرفتن آن، اقدام کنند. مسلمان اگر پسر او را کشتهاند یا خانهاش را غارت کردهاند، باز حق ندارد به حکام جور برای دادرسی مراجعه کند. همچنین اگر طلبکار است و شاهد زنده در دست دارد، نمیتواند به قضات سرسپرده و عمّال ظلمه مراجعه نماید. هر گاه در چنین مواردی به آنها رجوع کرد، به (طاغوت)؛ یعنی، قدرتهای ناروا روی آورده است و در صورتی که به وسیله این قدرتها و دستگاههای ناروا، به حقوق مسلم خویش رسید (فانما یأخذه سحتاً و ان کان حقاً ثابتاً له)، به حرام دست پیدا کرده و حق ندارد در آن تصرف کند.... این حکم سیاست اسلام است. حکمی است که سبب میشود مسلمانان از مراجعه به قدرتهای ناروا و قضاتی که دست نشانده آنها هستند، خودداری کنند تا دستگاههای دولتی جائر و غیراسلامی، بسته شوند و راه به سوی ائمه هدی(ع) و کسانی که از طرف آنها حق حکومت و قضاوت دارند، باز شود. مقصود اصلی این بوده که نگذارند سلاطین و قضاتی که از عمّال آنها هستند، مرجع امور باشند و مردم دنبال آنها بروند... بنابر این تکلیف ملت اسلام چیست؟ و در پیشامدها و منازعات باید چه کنند و به چه مقامی رجوع کنند؟ (قال: ینظران من کان منکم ممن کان روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا)؛ ([گفتهاند:] در اختلافات به راویان حدیث ما که به حلال و حرام خدا -طبق قاعده آشنایند و احکام ما را طبق موازین عقلی و شرعی میشناسند، رجوع کنند).ولایت فقیه، صص 80 - 77. ایشان در جای دیگر میفرماید: (... این فرمان که امام(ع) صادر فرموده کلی و عمومی است؛ همان طور که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در دوران حکومت ظاهری خود، حاکم و والی و قاضی تعیین میکرد و عموم مسلمانان وظیفه داشتند که از آنها اطاعت کنند و تعبیر به (حاکماً) فرموده تا خیال نشود که فقط امور قضایی مطرح است و به سایر امور حکومتی ارتباطی ندارد؛ غیر از صدر و ذیل روایت و آیهای که در حدیث ذکر شده، استفاده میشود که موضوع تنها تعیین قاضی نیست که امام(ع) فقط نصب قاضی فرموده باشد و در سایر امور مسلمانان، تکلیفی معین نکرده و در نتیجه یکی از دو سؤالی را که مراجعه به دادخواهی از قدرتهای اجرایی ناروا بوده، بلا جواب گذاشته باشد. این روایت از واضحات است و در سند و دلالتش وسوسهای نیست. جای تردید نیست که امام(ع) فقها را برای حکومت و قضاوت تعیین فرموده است. بر عموم مسلمانان لازم است که از این فرمان امام(ع) اطاعت نمایند).همان، صص 102 - 106. نتیجه استدلال این است که فقهای جامع شرایط -علاوه بر منصبهای ولایت در افتا، اجرای حدود و اختیارات قضایی، نظارت بر حکومت و امور حسبیه در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز ولایت دارند و این مناصب و اختیارات، از اطلاق ادله ولایت فقیه استفاده میشود. بدیهی است امام(ع) شخص معینی را به حاکمیت منصوب نکرده؛ بلکه به صورت عام تعیین نموده است. اطاعت از حاکمی که به نصب عام از جانب معصوم(ع) نصب شده، واجب است و عدم پذیرش حکم وی، به مثابه عدم پذیرش حکم معصوم(ع) و در نتیجه مخالفت باحکم خدا است. افزون بر این روایت، روایات متعدد دیگری نیز دلالت بر ولایتفقیه دارد که به اختصار به بعضی از آنها اشاره و شرح چگونگی دلالت آنها به منابع دیگر واگذار میشود: 1. توقیع مبارک حضرت ولی عصر(عج): (واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله)؛وسائل الشیعه، ج 18، ص 101، ح 8. 2. (العلماء حکام علی الناس)؛مستدرک وسائل الشیعه، باب 11 (از ابواب صفات قاضی)، ح 33. 3. روایت امام حسین(ع) از حضرت امیر(ع): (ان مجاری الامور والاحکام علی ایدی العلماء بالله الأمناء علی حلاله و حرامههمان، ح 16.)؛برای آگاهی بیشتر درباره دلایل روایی ولایت فقیه ر.ک: امام خمینی، ولایت فقیه، بحث ولایت فقیه به استناد اخبار، صص 48-148. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 16/500015)
آیا در نصوص دینی و به ویژه در قرآن وروایات اهل بیت(ع) دلیل محکمی بر ولایت فقیه وجود دارد؟
آیا در نصوص دینی و به ویژه در قرآن وروایات اهل بیت(ع) دلیل محکمی بر ولایت فقیه وجود دارد؟
فقها و متفکران اسلامی، برای اثبات ولایت فقیه و مشروعیت حکومت ولایی، به دلایل نقلی -اعم از آیات و روایاتو دلایل عقلی متعددی تمسک جستهاند که بیان هر یک و چگونگی دلالت هر کدام بر ولایت فقیه، نیازمند بررسیهای مفصّل است.
یکی از دلایل نقلی، مقبوله عمر بن حنظله است که در طول تاریخ مورد استناد فقیهان شیعه بوده است. در این روایت امام صادق(ع) میفرماید: (... من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانی قد جعلته علیکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخف بحکمنا و علینا رد و الرادعلینا کالراد علی الله وهو علی حد الشرک بالله) ؛اصول کافی، ج 1، ص 67؛ وسائل الشیعه، ج 18، ص 98.
کلینی(ره) به سند خود از عمر بن حنظله روایت میکند: (از امام صادق(ع) پرسیدم: دو نفر از ما (شیعیان) که در باب (دین) و (میراث) نزاعی دارند، پس به نزد سلطان یا قاضیان [ حکومتهای جور] جهت حل آن میروند؛ آیا این عمل جایز است؟ حضرت فرمود: هر کس در موارد حق یا باطل به آنان مراجعه کند؛ در واقع به سوی طاغوت رفته و از او مطالبه قضاوت کرده است. از این رو آنچه بر اساس حکم او [که خود فاقد مشروعیت است ]دریافت میدارد، به باطل اخذ نموده است؛ هر چند در واقع حق ثابت او باشد؛ زیرا آن را بر اساس حکم طاغوت گرفته است. خداوند امر فرموده است: باید به طاغوت کافر باشند [و آن را به رسمیت نشناسند] و میفرماید: (یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ).
آنگاه پرسیدم: پس در این صورت چه باید کنند؟ امام(ع) فرمود: باید به کسانی از شما (شیعیان) که حدیث و سخنان ما را روایت میکنند و در حلال و حرام ما به دقت مینگرند و احکام ما را به خوبی باز میشناسند (عالم عادل)، مراجعه کنند و او را به عنوان حاکم بپذیرند. من چنین کسی را بر شما حاکم قرار دادم. پس هرگاه به حکم ما حکم کند و از او پذیرفته نشود، حکم خدا کوچک شمرده شده و بر ما رد شده است و آن که ما را رد کند، خدا را رد کرده است و چنین چیزی در حد شرک به خداوند است).
این حدیث از جهت سند معتبر و مورد قبول فقیهان شیعه است.
دلالت حدیث بر ولایتفقیه
مقبوله عمر بن حنظله مشتمل بر جنبههای ایجابی و سلبی است:
1. از یک طرف امام صادق(ع) مطلقاً مراجعه به سلطان ستمگر و قاضیان دولت نامشروع را حرام میشمرد و احکام صادره از سوی آنها را -اگر چه صحیح باشد فاقد ارزش و باطل میداند.
2. جهت رفع نیازهای اجتماعی و قضایی، شیعیان را به پیروی از فقیهان جامع شرایط مکلف میسازد.
3. عبارت (فانی قد جعلته علیکم حاکماً)؛ او را حاکم بر شما قرار دادم.، با وضوح و روشنی، بر نصب فقیه عادل بر حکومت و مرجعیت در همه امور سیاسی، اجتماعی و قضایی دلالت دارد؛ زیرا هر چند ظاهر پرسش راوی در مسأله منازعه و قضاوت است؛ لیکن آنچه جهت و ملاک عمل است، پاسخ امام(ع) است و سخن آن حضرت نیز عام میباشد. خصوصاً جمله (فانی قد جعلته علیکم حاکماً) با توجه به واژه (حاکم) -که دلالت بر حکومت داردنسبت به سایر مسائل و شئون حکومتی، تعمیم یافته و شامل آنان نیز میشود.
قرینههای روشن دیگری نیز در پاسخ امام(ع) وجود دارد؛ از جمله:
1. استناد به آیه شریفه و منع از مراجعه به طاغوتها به طور کلی؛
2. امام(ع) دادخواهی و مراجعه به سلطان و قضات حکومتی را مطلقاً حرام شمرده، حکم آنها را باطل میداند؛ حتی اگر قضاوت آنان عادلانه و بر حق باشد؛ زیرا اصل چنین حکومتهایی در نگاه قرآن و اهل بیت(ع) نامشروع و مردود است. بنابراین تنها مراجعه به حکومت مشروع - که با انتصاب از ناحیه شارع مقدس است مورد توصیه و تکلیف قرار گرفته است.
امام راحل(ره) در کتاب ولایت فقیه در تفسیر و تبیین این روایت، چنین مینگارد: (همان طور که از صدر و ذیل این روایت و استشهاد امام(ع) به آیه شریفه به دست میآید، موضوع سؤال حکم کلی بوده و امام هم تکلیف کلی را بیان فرموده است و عرض کردم که برای حل و فصل دعاوی حقوقی و جزایی هم به قضات مراجعه میشود و هم به مقامات اجرایی و به طور کلی حکومتی. رجوع به قضات برای این است که حق ثابت شود و فصل خصومات و تعیین کیفر گردد و رجوع به مقامات اجرایی، برای الزام طرف دعوا به قبول محاکمه یا اجرای حکم حقوقی و کیفری هر دو است؛ لهذا در این روایت از امام(ع) سؤال میشود که: آیا به سلاطین و قدرتهای حکومتی و قضات رجوع کنیم؟ حضرت در جواب از مراجعه به مقامات حکومتی ناروا -چه اجرایی و چه قضایی نهی میفرمایند و دستور میدهند که ملت اسلام در امور خود، نباید به سلاطین و حکام جور و قضاتی که عمّال آنها هستند، رجوع کنند؛ هر چند حق ثابت داشته باشند و بخواهند برای احقاق و گرفتن آن، اقدام کنند. مسلمان اگر پسر او را کشتهاند یا خانهاش را غارت کردهاند، باز حق ندارد به حکام جور برای دادرسی مراجعه کند. همچنین اگر طلبکار است و شاهد زنده در دست دارد، نمیتواند به قضات سرسپرده و عمّال ظلمه مراجعه نماید.
هر گاه در چنین مواردی به آنها رجوع کرد، به (طاغوت)؛ یعنی، قدرتهای ناروا روی آورده است و در صورتی که به وسیله این قدرتها و دستگاههای ناروا، به حقوق مسلم خویش رسید (فانما یأخذه سحتاً و ان کان حقاً ثابتاً له)، به حرام دست پیدا کرده و حق ندارد در آن تصرف کند.... این حکم سیاست اسلام است. حکمی است که سبب میشود مسلمانان از مراجعه به قدرتهای ناروا و قضاتی که دست نشانده آنها هستند، خودداری کنند تا دستگاههای دولتی جائر و غیراسلامی، بسته شوند و راه به سوی ائمه هدی(ع) و کسانی که از طرف آنها حق حکومت و قضاوت دارند، باز شود. مقصود اصلی این بوده که نگذارند سلاطین و قضاتی که از عمّال آنها هستند، مرجع امور باشند و مردم دنبال آنها بروند... بنابر این تکلیف ملت اسلام چیست؟ و در پیشامدها و منازعات باید چه کنند و به چه مقامی رجوع کنند؟ (قال: ینظران من کان منکم ممن کان روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا)؛ ([گفتهاند:] در اختلافات به راویان حدیث ما که به حلال و حرام خدا -طبق قاعده آشنایند و احکام ما را طبق موازین عقلی و شرعی میشناسند، رجوع کنند).ولایت فقیه، صص 80 - 77.
ایشان در جای دیگر میفرماید: (... این فرمان که امام(ع) صادر فرموده کلی و عمومی است؛ همان طور که حضرت امیرالمؤمنین(ع) در دوران حکومت ظاهری خود، حاکم و والی و قاضی تعیین میکرد و عموم مسلمانان وظیفه داشتند که از آنها اطاعت کنند و تعبیر به (حاکماً) فرموده تا خیال نشود که فقط امور قضایی مطرح است و به سایر امور حکومتی ارتباطی ندارد؛ غیر از صدر و ذیل روایت و آیهای که در حدیث ذکر شده، استفاده میشود که موضوع تنها تعیین قاضی نیست که امام(ع) فقط نصب قاضی فرموده باشد و در سایر امور مسلمانان، تکلیفی معین نکرده و در نتیجه یکی از دو سؤالی را که مراجعه به دادخواهی از قدرتهای اجرایی ناروا بوده، بلا جواب گذاشته باشد. این روایت از واضحات است و در سند و دلالتش وسوسهای نیست. جای تردید نیست که امام(ع) فقها را برای حکومت و قضاوت تعیین فرموده است. بر عموم مسلمانان لازم است که از این فرمان امام(ع) اطاعت نمایند).همان، صص 102 - 106.
نتیجه استدلال این است که فقهای جامع شرایط -علاوه بر منصبهای ولایت در افتا، اجرای حدود و اختیارات قضایی، نظارت بر حکومت و امور حسبیه در مسائل سیاسی و اجتماعی نیز ولایت دارند و این مناصب و اختیارات، از اطلاق ادله ولایت فقیه استفاده میشود. بدیهی است امام(ع) شخص معینی را به حاکمیت منصوب نکرده؛ بلکه به صورت عام تعیین نموده است. اطاعت از حاکمی که به نصب عام از جانب معصوم(ع) نصب شده، واجب است و عدم پذیرش حکم وی، به مثابه عدم پذیرش حکم معصوم(ع) و در نتیجه مخالفت باحکم خدا است.
افزون بر این روایت، روایات متعدد دیگری نیز دلالت بر ولایتفقیه دارد که به اختصار به بعضی از آنها اشاره و شرح چگونگی دلالت آنها به منابع دیگر واگذار میشود:
1. توقیع مبارک حضرت ولی عصر(عج): (واما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله)؛وسائل الشیعه، ج 18، ص 101، ح 8.
2. (العلماء حکام علی الناس)؛مستدرک وسائل الشیعه، باب 11 (از ابواب صفات قاضی)، ح 33.
3. روایت امام حسین(ع) از حضرت امیر(ع): (ان مجاری الامور والاحکام علی ایدی العلماء بالله الأمناء علی حلاله و حرامههمان، ح 16.)؛برای آگاهی بیشتر درباره دلایل روایی ولایت فقیه ر.ک: امام خمینی، ولایت فقیه، بحث ولایت فقیه به استناد اخبار، صص 48-148. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، کد: 16/500015)
- [سایر] آیا در نصوص دینی و به ویژه روایات اهل بیت(ع) دلیل محکمی بر ولایت فقیه وجود دارد؟
- [سایر] در حالی که حق نداریم کسی را شبیه اهل بیت بدانیم، چرا به ولایت فقیه معتقدیم؟
- [سایر] جایگاه قرآن کریم و عترت علیهم السلام در مذهب تشیع چیست؟
- [سایر] آیا اهل بیت علیهم السلام در تفسیر قرآن از شیوه تفسیر قرآن به قرآن بهره میگرفتند؟
- [سایر] مرجعیّت دینی و علمی اهل بیت (ع) را توضیح دهید؟
- [سایر] با وجود این که اهل بیت (ع) اهل ذکرند؛ چرا تبعیت از فقها لازم است؟
- [سایر] روایاتی درباره اینکه علم قرآن نزد اهل بیت علیهم السلام است بفرمایید؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] درباره اهمیت قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) احادیث بسیار زیادی را مطالعه کرده ایم اما این سوال برای ما پیش آمده که قرآن مقدم تر است یا اهل بیت(ع)؟
- [سایر] نسبت قرآن با اهل بیت(ع) چگونه است؟
- [سایر] آیا اسامی اهلبیت علیهمالسّلام به صورت صریح در قرآن آمده؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] اشْهد انْ لا اله إلا الله وحْده لا شریک له: گواهی می دهم هیچ کس شایسته پرستش جز خداوند نیست، یگانه است و شریک ندارد. و اشْهد ان محمداً عبْده و رسوله: و گواهی می دهم محمد(صلی الله علیه وآله) بنده و فرستاده اوست. اللهم صل علی محمد و آل محمد: خداوندا! درود بفرست بر محمد(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت او(علیهم السلام).
- [آیت الله وحید خراسانی] دراشامیدن اب چند چیز مستحب است اول اب رابه طور مکیدن بیاشامد دوم در روز ایستاده اب بیاشامد سوم پیش از اشامیدن اب بسم الله وبعداز ان الحمدالله بگوید چهارم به سه نفس اب بیاشامد پنجم از روی میل اب بیاشامد ششم بعداز اشامیدن اب حضرت ابی عبدالله علیه السلام و اهل بیت ایشان را یاد کند و قاتلان ان حضرت را لعنت نماید
- [آیت الله مظاهری] زن باید تمام بدن خود را از نامحرم بپوشاند، ولی نپوشانیدن صورت و کف دستها و روی آنها تا نرسیده به مچ، اگر شهوتانگیز یا فتنهانگیز و یا جالب نباشد، جائز است، گرچه پوشانیدن آنها برای یک زن با عفّت بسیار خوب است و بهخوبی از قرآن و روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) و سیره آن بزرگواران استفاده میشود که روگرفتن زن، یک شعار اسلامی است و باید همه ما به شعارهای اسلامی و مذهبی اهمیّت خاصّی بدهیم.
- [آیت الله بروجردی] در آشامیدن آب چند چیز مستحب است:اوّل:آب را به طور مکیدن بیاشامد.دوم:در روز ایستاده آب بخورد.سوم:پیش از آشامیدن آب (بسم الله) و بعد از آن (الحمد لله) بگوید.چهارم:به سه نفس آب بیاشامد.پنجم:از روی میل آب بیاشامد.ششم:بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبدالله (- ع) و اهل بیت ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله اردبیلی] چند چیز در لباس نمازگزار مکروه است که از آن جملهاند: پوشیدن لباس سیاه مگر برای عزای اهل بیت علیهمالسلام و همچنین لباس چرک و تنگ و لباس شرابخوار و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمیکند و پوشیدن لباسی که نقش صورت دارد و نیز باز بودن دکمههای لباس و به دست کردن انگشتری که نقش صورت دارد.
- [آیت الله اردبیلی] در آشامیدن آب چند چیز مستحب است: اوّل:آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوم:در روز ایستاده آب بخورد.سوم:پیش از آشامیدن آب (بسم اللّه) و بعد از آن (الحمداللّه) بگوید.چهارم: به سه نفس آب بیاشامد. پنجم:از روی میل آب بیاشامد.ششم:بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبداللّه علیهالسلام و اهل بیت و یاران ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . در آشامیدن آب، چند چیز مستحب است: اول آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوم در روز، ایستاده آب بخورد. سوم پیش از آشامیدن آب (بِسْمِ الله) و بعد از آن (اَلْحَمْدُ لله) بگوید. چهارم به سه نفس آب بیاشامد. پنجم از روی میل آب بیاشامد. ششم بعد از آشامیدن آب، حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و اهل بیت بزرگوارش را یاد کند، و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام کوتاهی در حقوق فرزند است، زیرا همانطور که پدر و مادر در اسلام حقوقی دارند فرزندان نیز چنین هستند، و اگر پدر و مادر آن حقوق را مراعات نکنند، از نظر قرآن موجب خسران در قیامت است. حقوقی که فرزندان بر پدر و مادر دارند چند چیز است: الف) تربیت صحیح اسلامی (آشنا نمودن فرزند با احکام اسلام از اصول و فروع و اخلاق و مقیّد نمودن او به ظواهر شرع از اهمیّت دادن به واجبات و اجتناب از گناهان خصوصاً گناهان بزرگ) و اگر کوتاهی کنند، شریک در جرایم فرزند میباشند. ب) تربیت فرزند به آداب و رسوم اجتماعی و به عبارت دیگر به او ادب آموختن. ج) آموختن دانش در حدّ خوب خواندن و خوب نوشتن. د) فراهم نمودن راهی برای زندگی متوسّط و پرهیزدادن او از تنبلی و بیکاری. ه) فراهم کردن مقدّمات ازدواج برای فرزند خصوصاً اگر دختر باشد که در روایات اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای ازدواج دختر بیشتر سفارش و تأکید شده است. و) گذاشتن اسم اسلامی که سفارش در نامهای پیامبر گرامی و اهلبیت او(سلاماللهعلیهم) زیاد شده است، و شیعه باید از انتخاب نامهای غیر اسلامی برای فرزندان خود پرهیز کند و سزاوار نیست که با وجود اسمهای اهلبیت(سلاماللهعلیهم) برای فرزند خود نام دیگری را انتخاب کند.
- [آیت الله مظاهری] شش کار در آشامیدن آب مستحب است: اوّل: آب را به طور مکیدن بیاشامد. دوّم: در روز ایستاده آب بخورد. سوّم: پیش از آشامیدن آب بسم اللَّه و بعد از آن الحمدللَّه بگوید. چهارم: به سه نفس آب بیاشامد. پنجم: از روی میل آب بیاشامد. ششم: بعد از آشامیدن آب حضرت ابا عبداللَّهعلیه السلام و اهلبیت ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.
- [آیت الله نوری همدانی] در آشامیدن آب چند چیز مستحّب است : اوّل : آب را بطور مکیدن بیاشامد . دوّم : در روز ایستاده آب بخورد . سوّم : پیش از آشامیدن آب بِسْمِ اللهِ و بعد از آن اَلْحَمْدُ لِلهِ بگوید . چهارم : به سه نفس آب بیاشامد . پنجم : بعد از آشامیدن آب حضرت اَبا عَبْدِ اَللهِ ( علیه السّلام ) و اهل بیت ایشان را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعن نماید . مکروهات آب آشامیدن