در بعضی از کتابها و مقالات مقبولیت و مشروعیت ولایت فقیه را یکی می دانند ولی در بعضی از آنها بین مقبولیت و مشروعیت فرق گذاشته و جدا می دانند. این اختلاف چگونه ممکن است، آیا هر دو درست است یا ... ؟ یکی از مباحثی که در بحث ولایت فقیه بطور جدی و اساسی مطرح می باشد این است که آیا مردم در این نوع از نظام سیاسی از چه جایگاه و به تعبیری دارای چه نقشی هستند؟ آیا این مردم اند که نظام ولایی را پایه گذاری کرده و آن را مشروعیت می بخشند یا این که بنای اصلی آن از جایی و پذیرش ظاهری آن از سوی مردم می باشد؟ و به عبارتی دیگر آیا مردم به این نظام تنها مقبولیت می دهند یا این که مشروعیت اعطا می کنند و یا این که هم مقبولیت و هم مشروعیت می بخشند؟ در پاسخ به این مهم باید در ابتدا دو اصطلاح مقبولیت و مشروعیت را تعریف و سپس به بررسی کارکرد هر کدام پرداخت. 1: مشروعیت مشروعیت که معادل واژه (legitmacy) در لاتین می باشد به معنای بر حق بودن است که در مقابل اصطلاح غصب به معنای نامشروع و نا حق است قرار دارد. 2: مقبولیت این اصطلاح در حقیقت به معنای پذیرش مردمی است بدین معنا که اگر مردم به فرد یا گروهی برای تشکیل حکومت تمایل نشان دهند و حکومت شگل بگیرد آن حکومت را دارای مقبولیت می خوانند.(نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه ص 52) رابطه مقبولیت با مشروعیت : استاد مصباح یزدی در این رابطه معتقدندکه: تعیین رابطه این دو اصطلاح بسته به نوع ضابطه ای است که برای مشروعیت قایل می شویم به این که اگر ملاک مشروعیت در حکومت را همان پذیرش مردمی آن بدانیم و این که افراد بر اساس میل و رغبت خود حاکمیت را پذیرفته باشند در این جا مقبولیت و مشروعیت همواره با هم خواهند بود و فرض تفکیک در هر طرف ممکن نخواهد بود. اما اگر ملاک مشروعیت را امری جدای از پذیرش مردمی دانستیم،در این صورت میان مقبولیت و مشروعیت انفکاک حاصل خواهد شد به این که ممکن است حاکمانی مشروعیت داشته باشند ولی مردم به آنان اقبال نکرده و نهایتا نتوانند حکومت تشکیل دهند ونیز عکس آن،ممکن است حاکمانی از مشروعیت برخوردار نبوده ولی غاصبانه حکومت کنند و مردم به آنان اقبال نمایند.(همان ص 54) نظریات پیرامون نظام ولایت فقیه: آیت الله مصباح یزدی در ارتباط با مقبولیت یا مشروعیت فقیه سه نظریه را بر می شمرند که ذیلا بدان اشاره می شود. الف: اصل تشریع حکومت فقیه از سوی خدا و امام زمان(عج) بوده و تعیین شخص و مصداق آن هم باید به نوعی به ایشان منتسب گردد اما تحقق عینی حکومت به پذیرش مردم بسته است. ب: اصل مشروعیت حکومت فقیه در عصر غیبت به نصب عام از سوی خدا و امام زمان(عج) است ولی تعیین شخص آن و نیز تحقق عینی حکومت به رای مردم بسته هست. ج:آنچه به صورت یک احتمال مطرح است به این در عصر غیبت حتی اصل مشروعیت فقیه و حکومتش نیز به پذیرش مردم منوط می باشد.(نگاهی گذار به نظریه ولایت فقیه ص 65) ایشان در تحلیل و بررسی این نظریات به نظر اول اشاره و آن را صحیح می دانند و نظر دوم را نپذیرفته و اصولا نظر سوم را در حد یک احتمال میدانند و آن را رد می کنند.(همان صص 69-78) استاد مصباح بر این باورندکه :در عصر غیبت بسان زمان پیامبر و ائمه معصومین(ع) مشروعیت حکومت از طرف خدا بوده ولی جهت پیاده سازی و به عبارتی تحقق عینی حکومت به پذیرش مردمی نیاز می باشد.(همان ص 64) و نیز در جای دیگر بیان می دارند که: مشروعیت ولی فقیه به نصب عام از طرف امام معصوم است و مردم در تحقق و عینیت بخشیدن به حکومت فقیه،نقش صد درصدی دارند.(همان ص78) آیت الله جوادی آملی نیز در این ارتباط می فرمایند:( حکومت اسلامی هیچ گاه بدون خواست و ارداه مردم متحقق نمی شود).(ولایت فقیه ص 83) از آنچه تا کنون بیان گردید می توان نتیجه گرفت که: اولا: اگر برخی میان مقبولیت و مشروعیت تفکیک قایل نشده اند و هر دو را در نظام ولایت فقیه در کنار همدیگر دانسته و آن دو را از سوی مردم می دانند بر اساس نوع ضابطه آنان در این باب بوده به این که ملاک مشروعیت در حکومت را همان پذیرش مردمی می دانند و معتقدند تا حضور مردم در صحنه نباشد اصولا این حکومت مشروع نخواهد بود در نتیجه این دو مقوله از هم جدا ناشدنی می نمایند. از این گذشته قائلین این نظریه در اقلیت بوده که استاد مصباح آنان را حد دو نفر دانسته اند که قابل توجه نبوده و اساسا با مبانی شیعی در باب حکومت اسلامی نیز در تعارض می باشد و به عبارتی نوع این نگاهی یک نگاه انسان محورانه و امانیستی است که بیشتر در دنیای غرب مطرح می گردد که همه چیز را براساس خواست مردم می دانند. ثانیا: تحقیقا باید دانست که بر اساس آیات قرآنی و نیز سیره معصومین(ع)(که ذیلا اشاره می شود) میان مقبولیت و مشروعیت در نظام ولایت فقیه تفاوت اساسی وجود دارد چرا که هر کدام از این دو از منبع خاص خود نشات گرفته که اصولا به یکدیگر ارتباطی ندارند به این که در سیر طولی حاکمیت که حکومت از خداوند به پیامبران تا آخرین آنها و از ایشان به ائمه(ع) در عصر حضور و از امام زمان(ع) به فقهاء جامع الشرائط در عصر غیبت منتقل می گردد مشروعیت از سوی خدا و مقبولیت از سوی مردم می باشد. الف: قرآن در قرآن آیات بسیاری(که برخی تا 200 آیه نیز بر شمرده اند) وجود دارد که به مسائل و شرائط حکومت و حاکمان الهی پرداخته است که ما در این مجال و بر حسب نیاز و مقام،تنها به ذکر یک آیه بسنده می کنیم. در سوره نساء می خوانیم:(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ )( نساء/59) ت.ای کسانی که ایمان آوردهاید،اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیای پیامبر] را . از ذیل این آیه که به صاحبان فرمان (اولوا الامر) اشاره دارد چنین نتیجه گرفته می شود که در عصر غیبت نیز حاکم اسلامی همان گونه که امام معصوم و پیامبر(ص) باید از سوی خداوند ماذون در حکومت باشند و به تعبیری مشروعیت داشته باشند فقیه جامع الشرائط نیز که مصداق صاحبان فرمان می باشد مشروعیت خود را از سوی خداوند بدست می آورد و تنها در صورت پیاده کردن این ولایت و حکومت می باید مردم به او اقبال نمایند و به تعبیری به آن مقبولیت ببخشند و بستر ساز حکومت او باشند. ب: سیره معصومین(ع) ما در بررسی سیره معصومین (ع) دقیقا به این مهم بر می خوریم که مردم در حکومت آنان جایگاه مقبولیتی داشته اند و از آن جا که مشروعیت آنان از سوی خداوند(با واسطه یا بی واسطه) بوده است در آن هیچ نقشی نداشته اند. بعنوان مثال: 1: رسول خدا(ص) در مدت 10 سال تبلیغ علنی دین خدا در مکه بدلیل این که در مکه شرائط برای تشکیل حکومت مهیا نبود به مدینه هجرت کرده و در آنجا بدلیل استقبال مردم در تشکیل حکومت،به آن اقدام می نمایند.این مهم در حالی بود که ایشان،هم در مکه و هم در مدینه از مشروعیت الهی برخوردار بودند که مردم در مکه اقبال نکرده ولی در مدینه به ایشان روی آوردند. 2: امیر المومنین(ع)که علیرغم انتصاب ایشان از سوی خداوند و به توسط رسول خدا(ص) در 18 ذی الحجه سال 11 هجری در غدیر خم مردم پس از رحلت پیامبر(ص) به ایشان روی نیاورده و به برخی از صحابه رجوع کردند 25 سال خانه نشین شدند.ولی پس از این مدت و در پی فوت خلیفه سوم،مردم به آن حضرت روی آورده و با آن ایشان بیعت کردند و در این هنگام که حضرت حجت را تمام دانستند به درخواست مردم پاسخ مثبت دادند و حکومت ظاهری برقرار نمودند. این قضیه بیانگر این حقیقت است که آن حضرت هرچند در این مدت طولانی از اقبال مردم بهره مند نبودند ولی مشروعیت الهی داشتند لذا است که آن حضرت در این ارتباط فرمودند: ( لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ ... لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا) (نهجالبلاغه صبحیصالح خ 3) ت. اگر آن جمعیت زیاد حضور نمییافتند و وجود جمعی یاری کننده نبود که حجت بر من تمام گردد ... هر آینه رشته شتر(افسار)خلافت را بر کوهانش میانداختم و پایانش را چون اولش فرض میکردم و از خلافت کناره میگرفتم. این سخن حضرت به خوبی بیانگر این مهم است که مردم در حکومت ایشان تنها نقش مقبولیتی داشته اند نه این که به ایشان مشروعیت ببخشند لذا برای شکل گیری یک حکومت،حضور مردم ضروری و غیر قابل انکار می نماید. نتیجه: ازتمام مباحث پیشین می توان نتیجه گرفت که: میان مقبولیت و مشروعیت،تفاوت اساسی وجود دارد و آنان که میان آندو تفکیک قائل نیستند بر اساس تفکر امانیستی نظریه پردازی کرده و مورد تایید تفکر سیاسی شیعی نمی باشد چرا که مردم در حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه تنها نقش مقبولیت بخشی دارند نه مشروعیت دهی بدلیل این که مشروعیت از سوی خداوند و با واسطه در عصر غیبت به فقیه جامع الظرائط منتقل می گردد و این مردم اند که برای فعلیت یافتن آن باید به فقیه روی آورند. منابع: 1:( قرآن کریم) 2:( نهجالبلاغه صبحیصالح) 3:( مصباح.محمد تقی. نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه.موسسه امام خمینی. قم .چاپ شانزدهم.پاییز 1388) 4:(جوادی آملی.عبدالله . ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت.اسراء.قم.چاپ هشتم.زمستان 1387) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 10/100124395)
در بعضی از کتابها و مقالات مقبولیت و مشروعیت ولایت فقیه را یکی می دانند ولی در بعضی از آنها بین مقبولیت و مشروعیت فرق گذاشته و جدا می دانند. این اختلاف چگونه ممکن است، آیا هر دو درست است یا ... ؟
در بعضی از کتابها و مقالات مقبولیت و مشروعیت ولایت فقیه را یکی می دانند ولی در بعضی از آنها بین مقبولیت و مشروعیت فرق گذاشته و جدا می دانند. این اختلاف چگونه ممکن است، آیا هر دو درست است یا ... ؟
یکی از مباحثی که در بحث ولایت فقیه بطور جدی و اساسی مطرح می باشد این است که آیا مردم در این نوع از نظام سیاسی از چه جایگاه و به تعبیری دارای چه نقشی هستند؟ آیا این مردم اند که نظام ولایی را پایه گذاری کرده و آن را مشروعیت می بخشند یا این که بنای اصلی آن از جایی و پذیرش ظاهری آن از سوی مردم می باشد؟ و به عبارتی دیگر آیا مردم به این نظام تنها مقبولیت می دهند یا این که مشروعیت اعطا می کنند و یا این که هم مقبولیت و هم مشروعیت می بخشند؟
در پاسخ به این مهم باید در ابتدا دو اصطلاح مقبولیت و مشروعیت را تعریف و سپس به بررسی کارکرد هر کدام پرداخت.
1: مشروعیت
مشروعیت که معادل واژه (legitmacy) در لاتین می باشد به معنای بر حق بودن است که در مقابل اصطلاح غصب به معنای نامشروع و نا حق است قرار دارد.
2: مقبولیت
این اصطلاح در حقیقت به معنای پذیرش مردمی است بدین معنا که اگر مردم به فرد یا گروهی برای تشکیل حکومت تمایل نشان دهند و حکومت شگل بگیرد آن حکومت را دارای مقبولیت می خوانند.(نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه ص 52)
رابطه مقبولیت با مشروعیت :
استاد مصباح یزدی در این رابطه معتقدندکه: تعیین رابطه این دو اصطلاح بسته به نوع ضابطه ای است که برای مشروعیت قایل می شویم به این که اگر ملاک مشروعیت در حکومت را همان پذیرش مردمی آن بدانیم و این که افراد بر اساس میل و رغبت خود حاکمیت را پذیرفته باشند در این جا مقبولیت و مشروعیت همواره با هم خواهند بود و فرض تفکیک در هر طرف ممکن نخواهد بود.
اما اگر ملاک مشروعیت را امری جدای از پذیرش مردمی دانستیم،در این صورت میان مقبولیت و مشروعیت انفکاک حاصل خواهد شد به این که ممکن است حاکمانی مشروعیت داشته باشند ولی مردم به آنان اقبال نکرده و نهایتا نتوانند حکومت تشکیل دهند ونیز عکس آن،ممکن است حاکمانی از مشروعیت برخوردار نبوده ولی غاصبانه حکومت کنند و مردم به آنان اقبال نمایند.(همان ص 54)
نظریات پیرامون نظام ولایت فقیه:
آیت الله مصباح یزدی در ارتباط با مقبولیت یا مشروعیت فقیه سه نظریه را بر می شمرند که ذیلا بدان اشاره می شود.
الف: اصل تشریع حکومت فقیه از سوی خدا و امام زمان(عج) بوده و تعیین شخص و مصداق آن هم باید به نوعی به ایشان منتسب گردد اما تحقق عینی حکومت به پذیرش مردم بسته است.
ب: اصل مشروعیت حکومت فقیه در عصر غیبت به نصب عام از سوی خدا و امام زمان(عج) است ولی تعیین شخص آن و نیز تحقق عینی حکومت به رای مردم بسته هست.
ج:آنچه به صورت یک احتمال مطرح است به این در عصر غیبت حتی اصل مشروعیت فقیه و حکومتش نیز به پذیرش مردم منوط می باشد.(نگاهی گذار به نظریه ولایت فقیه ص 65)
ایشان در تحلیل و بررسی این نظریات به نظر اول اشاره و آن را صحیح می دانند و نظر دوم را نپذیرفته و اصولا نظر سوم را در حد یک احتمال میدانند و آن را رد می کنند.(همان صص 69-78)
استاد مصباح بر این باورندکه :در عصر غیبت بسان زمان پیامبر و ائمه معصومین(ع) مشروعیت حکومت از طرف خدا بوده ولی جهت پیاده سازی و به عبارتی تحقق عینی حکومت به پذیرش مردمی نیاز می باشد.(همان ص 64)
و نیز در جای دیگر بیان می دارند که: مشروعیت ولی فقیه به نصب عام از طرف امام معصوم است و مردم در تحقق و عینیت بخشیدن به حکومت فقیه،نقش صد درصدی دارند.(همان ص78)
آیت الله جوادی آملی نیز در این ارتباط می فرمایند:( حکومت اسلامی هیچ گاه بدون خواست و ارداه مردم متحقق نمی شود).(ولایت فقیه ص 83)
از آنچه تا کنون بیان گردید می توان نتیجه گرفت که:
اولا: اگر برخی میان مقبولیت و مشروعیت تفکیک قایل نشده اند و هر دو را در نظام ولایت فقیه در کنار همدیگر دانسته و آن دو را از سوی مردم می دانند بر اساس نوع ضابطه آنان در این باب بوده به این که ملاک مشروعیت در حکومت را همان پذیرش مردمی می دانند و معتقدند تا حضور مردم در صحنه نباشد اصولا این حکومت مشروع نخواهد بود در نتیجه این دو مقوله از هم جدا ناشدنی می نمایند.
از این گذشته قائلین این نظریه در اقلیت بوده که استاد مصباح آنان را حد دو نفر دانسته اند که قابل توجه نبوده و اساسا با مبانی شیعی در باب حکومت اسلامی نیز در تعارض می باشد و به عبارتی نوع این نگاهی یک نگاه انسان محورانه و امانیستی است که بیشتر در دنیای غرب مطرح می گردد که همه چیز را براساس خواست مردم می دانند.
ثانیا: تحقیقا باید دانست که بر اساس آیات قرآنی و نیز سیره معصومین(ع)(که ذیلا اشاره می شود) میان مقبولیت و مشروعیت در نظام ولایت فقیه تفاوت اساسی وجود دارد چرا که هر کدام از این دو از منبع خاص خود نشات گرفته که اصولا به یکدیگر ارتباطی ندارند به این که در سیر طولی حاکمیت که حکومت از خداوند به پیامبران تا آخرین آنها و از ایشان به ائمه(ع) در عصر حضور و از امام زمان(ع) به فقهاء جامع الشرائط در عصر غیبت منتقل می گردد مشروعیت از سوی خدا و مقبولیت از سوی مردم می باشد.
الف: قرآن
در قرآن آیات بسیاری(که برخی تا 200 آیه نیز بر شمرده اند) وجود دارد که به مسائل و شرائط حکومت و حاکمان الهی پرداخته است که ما در این مجال و بر حسب نیاز و مقام،تنها به ذکر یک آیه بسنده می کنیم.
در سوره نساء می خوانیم:(یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ )( نساء/59)
ت.ای کسانی که ایمان آوردهاید،اطاعت کنید خدا را! و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیای پیامبر] را .
از ذیل این آیه که به صاحبان فرمان (اولوا الامر) اشاره دارد چنین نتیجه گرفته می شود که در عصر غیبت نیز حاکم اسلامی همان گونه که امام معصوم و پیامبر(ص) باید از سوی خداوند ماذون در حکومت باشند و به تعبیری مشروعیت داشته باشند فقیه جامع الشرائط نیز که مصداق صاحبان فرمان می باشد مشروعیت خود را از سوی خداوند بدست می آورد و تنها در صورت پیاده کردن این ولایت و حکومت می باید مردم به او اقبال نمایند و به تعبیری به آن مقبولیت ببخشند و بستر ساز حکومت او باشند.
ب: سیره معصومین(ع)
ما در بررسی سیره معصومین (ع) دقیقا به این مهم بر می خوریم که مردم در حکومت آنان جایگاه مقبولیتی داشته اند و از آن جا که مشروعیت آنان از سوی خداوند(با واسطه یا بی واسطه) بوده است در آن هیچ نقشی نداشته اند.
بعنوان مثال:
1: رسول خدا(ص) در مدت 10 سال تبلیغ علنی دین خدا در مکه بدلیل این که در مکه شرائط برای تشکیل حکومت مهیا نبود به مدینه هجرت کرده و در آنجا بدلیل استقبال مردم در تشکیل حکومت،به آن اقدام می نمایند.این مهم در حالی بود که ایشان،هم در مکه و هم در مدینه از مشروعیت الهی برخوردار بودند که مردم در مکه اقبال نکرده ولی در مدینه به ایشان روی آوردند.
2: امیر المومنین(ع)که علیرغم انتصاب ایشان از سوی خداوند و به توسط رسول خدا(ص) در 18 ذی الحجه سال 11 هجری در غدیر خم مردم پس از رحلت پیامبر(ص) به ایشان روی نیاورده و به برخی از صحابه رجوع کردند 25 سال خانه نشین شدند.ولی پس از این مدت و در پی فوت خلیفه سوم،مردم به آن حضرت روی آورده و با آن ایشان بیعت کردند و در این هنگام که حضرت حجت را تمام دانستند به درخواست مردم پاسخ مثبت دادند و حکومت ظاهری برقرار نمودند.
این قضیه بیانگر این حقیقت است که آن حضرت هرچند در این مدت طولانی از اقبال مردم بهره مند نبودند ولی مشروعیت الهی داشتند لذا است که آن حضرت در این ارتباط فرمودند: ( لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ ... لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا) (نهجالبلاغه صبحیصالح خ 3)
ت. اگر آن جمعیت زیاد حضور نمییافتند و وجود جمعی یاری کننده نبود که حجت بر من تمام گردد ... هر آینه رشته شتر(افسار)خلافت را بر کوهانش میانداختم و پایانش را چون اولش فرض میکردم و از خلافت کناره میگرفتم.
این سخن حضرت به خوبی بیانگر این مهم است که مردم در حکومت ایشان تنها نقش مقبولیتی داشته اند نه این که به ایشان مشروعیت ببخشند لذا برای شکل گیری یک حکومت،حضور مردم ضروری و غیر قابل انکار می نماید.
نتیجه:
ازتمام مباحث پیشین می توان نتیجه گرفت که:
میان مقبولیت و مشروعیت،تفاوت اساسی وجود دارد و آنان که میان آندو تفکیک قائل نیستند بر اساس تفکر امانیستی نظریه پردازی کرده و مورد تایید تفکر سیاسی شیعی نمی باشد چرا که مردم در حکومت اسلامی و نظام ولایت فقیه تنها نقش مقبولیت بخشی دارند نه مشروعیت دهی بدلیل این که مشروعیت از سوی خداوند و با واسطه در عصر غیبت به فقیه جامع الظرائط منتقل می گردد و این مردم اند که برای فعلیت یافتن آن باید به فقیه روی آورند.
منابع:
1:( قرآن کریم)
2:( نهجالبلاغه صبحیصالح)
3:( مصباح.محمد تقی. نگاهی گذرا به نظریه ولایت فقیه.موسسه امام خمینی. قم .چاپ شانزدهم.پاییز 1388)
4:(جوادی آملی.عبدالله . ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت.اسراء.قم.چاپ هشتم.زمستان 1387) (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد رهبری، کد: 10/100124395)
- [سایر] رابطه مقبولیت و مشروعیت در حکومت دینی بویژه در نظریه ولایت فقیه چگونه است؟
- [سایر] مبنای مشروعیت ولی فقیه، مقبولیت عامه است یا خیر؟
- [سایر] مشروعیت اجرایی ولایت فقیه چگونه تبیین می شود و آیا ولایت فقیه منصوب خداست یا مردم؟
- [سایر] مشروعیت ولایت فقیه به چه معنا است؟
- [سایر] مبنای حکومت علوی مشروعیت است یا مقبولیت؟
- [سایر] مبانی مشروعیت نظام چیست؟ و چگونه میتوان مشروعیت حکومت ولایت فقیه را ثابت کرد؟
- [سایر] آیا مشروعیت ولایت فقیه و قدرت رهبری کاریزمایی است؟
- [سایر] اگر نظر مرجع تقلید با نظر ولی فقیه متفاوت باشد، آیا مشروعیت ولایت فقیه زیر سوال نمی رود؟
- [سایر] مشروعیت ولایت فقیه را چگونه توجیه می کنید؟ بعضیها ادعا می کنند که ولایت فقیه از طرف خدا منسوب می شود، آیا این ادعا صحیح است؟
- [سایر] ولایت فقیه درست است یا وکالت فقیه؟ اگر ولایت فقیه مطلق یا مقید؟
- [آیت الله مظاهری] در زمانی که در اعلمیّتِ مجتهدین اختلاف باشد یا مجتهدِ اعلم وجود نداشته باشد، مکلّف میتواند از هر مجتهدِ جامع الشرایطی تقلید کند. همچنین در چنین شرایطی از دو مرجع و یا بیشتر میشود تقلید کرد و رجوع از مرجعی به مرجع دیگر نیز جایز است.
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مجتهدی که وظیفه انسان تقلید از او بوده از دنیا برود در صورتی که اعلم بودن مجتهد زنده از میت برایش ثابت شود در مسایل مورد ابتلایی که علم اگر چه اجمالا به اختلاف بین میت و حی دارد واجب است به حی رجوع کند و در صورتی که اعلمیت مجتهد میت برایش ثابت بوده مادامی که اعلم بودن مجتهد زنده برایش ثابت نشود باید به فتوای مجتهد میت عمل کند چه در زمان حیات او التزام به عمل به فتوای او داشته یا نداشته باشد و چه عمل به فتوای او کرده یا نکرده باشد و چه فتوای او را یاد گرفته یا یاد نگرفته باشد
- [آیت الله سیستانی] اگر مجتهدی که انسان از او تقلید میکند از دنیا برود، حکم بعد از فوت او حکم زنده بودنش است، بنابراین اگر او أعلم از مجتهد زنده باشد باید با علم به اختلاف در مسائل محل ابتلاء و لو اجمالاً بر تقلید او باقی بماند. و چنانچه مجتهد زنده أعلم از او باشد باید به مجتهد زنده رجوع کند. و اگر أعلمیتی در میان آنها معلوم نشود یا مساوی باشند، پس اگر اورعیت یکی از آنها ثابت شود به این معنا که در فتوا دادن بیشتر احتیاط کند باید از او تقلید کند و اگر ثابت نشود مخیر است عمل خود را با فتوای هرکدام تطبیق نماید، مگر در موارد علم اجمالی، یا قیام حجت اجمالی بر تکلیف مانند موارد اختلاف در قصر و تمام که بنا بر احتیاط واجب باید رعایت هر دو فتوا را بنماید. و مراد از تقلید در صدر این مسأله صرف التزام به متابعت از فتوای مجتهد معین است، نه عمل کردن به دستور او.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت: اول: آنکه خود انسان یقین کند مثل آنکه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد. دوم: آنکه دو نفر عالم و عادل؛ که می توانند مجتهد اعلم را تشخیص دهند؛ مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند به شرط آنکه دو نفر عالم و عادل دیگر با گفته آنان مخالفت ننمایند و در صورت اختلاف؛ خبره بودن هر کدام بیشتر باشد قول او مقدم است بلکه به گفته یک نفر عالم خبره مورد وثوق نیز اجتهاد یا اعلمیت ثابت می شود. سوم: آنکه عده ای از اهل علم که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند و از گفته آنان اطمینان پیدا می شود؛ مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.
- [آیت الله بهجت] بعید نیست مستحب بودن اقرار به ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیهالسلام در اذان مستحبی، در صورتی که به نیت مطلوب بودن گفته شود، به عبارات مختلفی که در (نهایه) و (فقیه) و (احتجاج) نقل شده است که (اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) و یا (عَلِیٌ اَمیرُ المُؤمِنین) و یا به عبارت (اَشْهَدُ اَنَّ عَلِیاً وَلِی اللّه) باشد، و اما اقرار به ولایت اگرچه در غیر اذان باشد خوب است، پس احتیاج به دلیل مخصوص ندارد؛ و کاملترین عبارتی که در اینجا گفته میشود آن است که اقرار به خلیفه بودن یا وصی بودن حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام و ائمه طاهرین علیهمالسلام در آن باشد.
- [آیت الله جوادی آملی] .منافقان و ک سانی که در زمان غیبت امام معصوم (ع)،با حکومت اسلامیِ مبتنی بر ولایت فقیه مبارزه و جنگ می کنند، خونشان هدر است و اگ ر در حال مبارزه فرار کنند و پس از مدتی , بدون اینکه توبه کرده باشند دستگیر شوند، اعدام می شوند؛ ولی اموال آنان حکم غنائم جنگی را ندارد و باید به آنها یا ورثه آنان برگردانده شود. حکم مال انتقالی غیر معتقد به خمس
- [آیت الله شبیری زنجانی] تقلید به معنای پیروی کردن از دیگری در عقیده یا عمل است و در احکام دینی از کسی باید تقلید کرد که دارای این شرایط باشد: 1 - مرد باشد. 2 - بالغ باشد. 3 - عاقل باشد. 4 - شیعه دوازده امامی باشد. 5 - حلالزاده باشد. 6 - عادل باشد، یعنی از گناهان کبیره، مانند: دروغ، غیبت، تهمت، آدمکشی، رباخواری، ترک نماز و ترک روزه …، از روی ملکه اجتناب کند و مراد از ملکه؛ حالت نفسانیست که انسان را به ترک گناه وادار میکند، گناه صغیره نیز با اصرار بر آن، گناه کبیره محسوب میگردد و نشانه عدالت این است که در ظاهر شخص خوبی باشد؛ یعنی اگر از اهل محل یا همسایگان او یا کسانی که با او معاشرت دارند حال او را بپرسند، بگویند: ما خلاف شرعی از او سراغ نداریم. 7 - مجتهد باشد. 8 - اعلم باشد و این در صورتیست که احتمال اختلاف بین مجتهدین را در مسائل مورد ابتلا بدهد. مجتهد اعلم کسیست که از تمام مجتهدهای زمان خود حکم خدا را بهتر بفهمد و برتری این مجتهد از سایر مجتهدین باید به گونهای باشد که متعارف افراد اهل فضل بتوانند آن را تشخیص دهند و اگر هیچ یک از مجتهدین چنین برتری روشنی نداشته باشند از هر یک از مجتهدین طراز اوّل میتوان تقلید نمود. 9 - موثّق باشد، یعنی اشتباهش از متعارف بیشتر نباشد و کسی که حریص به دنیا باشد غالبا موثّق نیست، زیرا حبّ شدید به دنیا باعث اشتباه زیاد در تشخیص میگردد. 10 - زنده باشد (با تفصیلی که در مسأله دهم خواهد آمد).
- [آیت الله علوی گرگانی] تقلید در احکام، عمل کردن به دستور مجتهد است، و از مجتهدی باید تقلید کرد که مرد وبالغ وعاقل وشیعه دوازده امامی وحلال زاده و زنده وعادل باشد، وعادل کسی است که دارای ملکه عدالت باشد، وکارهائی که بر او واجب است بجا آورد، وکارهائی را که بر او حرام است ترک کند، که اگر از اهل محل یا همسایگان او یا کسانی که با او معاشرت دارند حال او را بپرسند، خوبی اور ا تصدیق نمایند، و نیز مجتهدی که انسان از او تقلید میکند بهتر آن است که اعلم باشد، یعنی در فهمیدن حکم خدا از تمام مجتهدهای زمان خود استادتر باشد و در صورتی که اعلمیّت مجتهدی احراز شود واجب است از او تقلید کند; گرچه احراز اعلمیّت مشکل است و اما در صورتی که بین اعلم و غیر اعلم اختلاف فتوائینباشد در مسائلی که با هم اتفاق دارند میتوان از غیر اعلم تقلید نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اوّل ماه به چند چیز ثابت می شود: اوّل: آنکه خود انسان ماه را ببیند. دوّم: عدّه ای که از گفته آنان یقین پیدا می شود بگویند ماه را دیده ایم و همچنین است هر چیزی که بواسطه آن یقین پیدا شود. سوّم: سی روز از اول ماه شعبان بگذرد که بواسطه آن اوّل ماه رمضان ثابت می شود یا سی روز از اوّل رمضان بگذرد که بواسطه آن اوّل ماه شوال ثابت می شود. چهارم: دو مرد عادل بگویند که: در شب، ماه را دیده ایم، ولی اگر صفت ماه را بر خلاف یکدیگر بگویند، یا شهادتشان خلاف واقع باشد مثل اینکه بگویند: داخل دائره ماه طرف اُفق بود، اوّل ماه ثابت نمی شود. امّا اگر در تشخیص بعض خصوصیّات اختلاف داشته باشند مثل آنکه یکی بگوید ماه بلند بود، و دیگری بگوید نبود، بگفته آنان اول ماه ثابت می شود. پنجم: مجتهد جامع الشرائط حکم کند که اوّل ماه است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر کسی چند وصی برای خود معین کند، چنانچه اجازه داده باشد که هر کدام به تنهایی به وصیت عمل کنند. لازم نیست در انجام وصیت از یکدیگر اجازه بگیرند و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد که همه با هم به وصیت عمل کنند، یا نگفته باشد، باید با نظر یکدیگر به وصیت عمل نمایند، و اگر حاضر نشوند که با یکدیگر به وصیت عمل کنند، و در تشخیص مصلحت اختلاف داشته باشند در صورتی که تأخیر و مهلت دادن باعث شود که عمل به وصیت معطّل بماند، مجتهد جامع الشرائط آنها را مجبور می کند که تسلیم نظر کسی شوند که طبق نظر وی صلاح را تشخیص می دهد و اگر اطاعت نکنند، به جای آنان دیگران را معین می نماید و اگر یکی از آنان قبول نکرد یک نفر دیگر را به جای او تعیین می نماید.