سلام علیکم. آیا احکام و اوامر حکومتی مقام معظم رهبری بعنوان ولی امر و حاکم شرع فقط برای شیعیان داخل ایران نافذ و لازم الإجراست و یا نه گستره جهانی داشته و برای تمام شیعیان جهان است؟ با سلام و تشکر از انعکاس سوالات خود به این مرکز, (ولایت فقیه) به معنای رهبری سیاسی جامعه اسلامی به وسیله فقیه عادل و با تقوا و دارای شرایط لازم رهبری است ؛ در اندیشه سیاسی اسلام در زمان غیبت ، فقیه جامع شرایطی که به کتاب و سنت آشنایی دارد، نسبت به اوضاع و احوال زمانه آگاه است، از توانائی مدیریتی برخوردار بوده ، مقتضیات زمان و مکان را تشخیص میدهد و از تقوا و پارسایی نیز برخوردار است؛ از سوی معصومین(ع)، مأذون است تا با وضع قوانین متغیر در چارچوب احکام و آموزههای اسلامی و مصالح جامعه اسلامی و نظارت بر ابعاد مختلف آن ، به مدیریت و رهبری جامعه اسلامی بپردازد . به چنین مجتهدی با ویژگی های مذکور ( صلاحیت علمی ، اخلاقی و مدیریتی ) که به نیابت معصومین به رهبری جامعه اسلامی می پردازد ، (ولی فقیه) گفته می شود . اکنون با توجه به این مقدمه در پاسخ پرسش لازم است مطالبی گفته شود ولایت و محدوده آن در اسلام ولایت بر اموال و اعراض و نفوس مردم از شؤون ربوبیت الهی است و تنها با نصب و اذن خدای متعال، مشروعیت مییابد و چنان که معتقدیم این قدرت قانونی به پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) یکی بعد از دیگری داده شده است. در زمان غیبت بر اساس ادله عقلی متعدد و روایات زیادی که از امامان معصوم(ع) وارد شده فقیه جامعالشرایط عهدهدار منصب ولایت و رهبری جامعه اسلامی میباشد و از طرف امام زمان(عج) به صورت عام منصوب میباشند. بنابراین نصب ولی امر مسلمین جهان، یکی از القاب واقعی برای مجتهد جامعالشرایطی است که درزمان غیبت امام معصوم(ع) برای رهبری و اداره امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... جامعه، از سوی امامان معصوم(ع) منصور گردیده است و بر این مطلب دلایل عقلی و نقلی متعددی دلالت دارد. مانند: توقیع شریف امام زمان(عج) که میفرمایند: و اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواه احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم و ادله بسیار متعدد دیگر. پس چنین نیست که لقب ولایت و جانشینی از امامان معصوم(ع) راخود ولیفقیه برای خود برگزیده باشد. نکته دیگری که در باره حوزه قلمرو ولایت فقیه مطرح می شود این است که همانگونه که اقلیم جغرافیایی، فتوای مجتهد و مرجع تقلید را شرعا محدود نمیکند. قلمرو ولایتفقیه را نیز شرعا محدود نمیسازد. یک ولیفقیه شرعا میتواند همه جوامع اسلامی روی زمین را اداره کند. ولایتفقیه نظیر جانشین پیغمبر اسلام است که ذاتا محدودیتی ندارد مگر مانع طبیعی یا سیاسی در بین باشد، که در این صورت هر فقیهی که دارای شرایط رهبری ولایت بود در منطقه خود کشور را اداره میکند. اما اگر مانع سیاسی نباشد، ملیت ملاک نمیباشد، بلکه هر فقیهی که در سایر شرایط رهبری اعلم باشد او ولایت دارد و سایر فقهاء فقط به وسیله نصب از طرف ولیفقیه اعلم و آن هم در صورتی که شرایط موجود بینالمللی اجازه دهد و موانع سیاسی در کار نباشد میتوانند رهبری منطقه خویش را داشته باشند. نکته لازم در این زمینه مسأله تابعیت از نظر اسلام میباشد: از دیدگاه اسلام مرزهای جغرافیایی جداکننده ملتها و کشورها نیست. آنچه که اهمیت دارد مرز عقیدتی است و کره زمین به دو قسمت دارالاسلام و دارالکفر تقسیم میشود به عقیده شیعیان سراسر دارالاسلام باید تحت قیادت و امامت امام معصوم واحدی اداره شود و حاکمان هر منطقه از طرف او نصب و به کار گمارده شوند و طبعا همه آنان مجریان قانون اسلام و فرمانهای امام معصوم خواهند بود هر چند ممکن است در حوزه حکومت خویش اختیاراتی از طرف امام معصوم به ایشان تفویض شود و مقررات ویژهای را در چارچوب قوانین اسلامی و با رعایت مصالح مسلمین و به اقتضای شرایط خاص زمانی و مکانی به اجرا گذارند. بدینترتیب نوعی خودگردانی در مناطق مختلف دارالاسلام قابل قبول است. البته همه این مطالب در صورتی است که امام معصوم، مبسوط الید و دارای قدرت ظاهری بر تصدی امور باشد؛ یعنی، حکومت مشروع او از طرف مردم نیز مقبول افتاده باشد. در زمان غیبت هم بر طبق نظریه نصب ولیفقیه جامعالشرایط حق ولایت بر مردم را دارد و فرمان او برای هر مسلمانی نافذ و لازمالاجراخواهد بود. پس اطاعت او بر مسلمانان مقیم در کشورهای دیگر و لو کشورهای غیر اسلامی هم واجب است، حتی با وجود این که این مسلمانان در کشور اسلامی که توسط فقیه جامعالشرایط اداره میشود نماینده در مجلس خبرگان نداشته باشند، زیرا براساس نظریه نصب که مورد قبول اکثر فقهای شیعه میباشد، کار خبرگان فقط کشف و تشخیص ولیفقیه جامعالشرایط برای رهبری میباشد. توضیح آن که در مسأله رهبری دو حالت وجوددارد: حالت اول آن که در مسأله رهبری هیچ رقیبی برای رهبری یافت نشود و فقیه جامعالشرایط برای همه شناخته شده و دارای مقبولیت عمومی باشد، در این مورد دیگر نیاز به شهادت بیّنهها و یا کارشناس اهل خبره نیست. حالت دوم این است که چنین مشهوریت و مقبولیت عمومی وجود ندارد و انتخاب و تشخیص ولیفقیه جامعالشرایط برای مردم آسان نمیباشد، در این صورت این امر توسط نمایندگان مجلس خبرگان انجام میشودو رأی و نظر اکثریت خبرگان حجت میباشد، حتی برای کسانی که ایرانی بودهاند ولی در انتخابات خبرگان شرکت نکردهاند و یا این که شرکت کردهاند و نماینده ایشان جز اقلیت بوده است، زیرا رأی مردم به نمایندگان خبرگان (با واسطه) یا رأی مردم به ولیفقیه بیواسطه، در مشروعیت ولیفقیه هیچ تأثیری ندارد، زیرا مشروعیت ولیفقیه ، الهی و مبنی بر نصب امام زمان(عج) میباشد که به واسطه ادله عقلی و نقلی متعددی این امر ثابت شده است و مورد قبول اکثریت فقهاء شیعه میباشد، بله تأثیر رأی مردم در کارآمدی نظام سیاسی و در جهت تحقق حکومت ولیفقیه میباشد، زیرا تا ولیفقیه مقبولیت مردمی نداشته باشدتوانایی رهبری واداره جامعه اسلامی را ندارد، بنابراین همین که در جامعه اسلامی اکثریت مردم رهبری و ولایت ولیفقیه را پذیرفتند و حکومت اسلامی تشکیل شد، بر سایر مسلمانان واجب است که اطاعت کنند. اما از جهت قوانین بینالمللی و در نظر گرفتن واقعیات موجود : همچنان که مشخص شد، از جهت شرعی هیچ مانعی وجود ندارد نه برای فقیه جامعالشرایط که والی همگان شود ونه برای امت اسلامی نقاط متعدد جهان که ولایت آن فقیه را بپذیرند، اما از جهت قوانین بینالمللی مادامی که تعهد رسمی و میثاق قانونی، جلوی چنین نفوذ ولایی را نگیرد، هیچ محذوری برای ولایتفقیه و نیز هیچ محذوری برای تولّی مسلمین نقاط دیگر جهان وجود نداشته باشد، برابر همان حکم شرعی مانند تقلید از مراجع عملی میشود. اما اگر تعهد قانونی و بینالمللی، جلوی چنین نفوذ ولایی را بگیرد و مخالفان چنین نفوذی، عملاً از سرایت آن جلوگیری نمایند، ولیفقیه و مردم هر دو معذورند. ولی از آنجا که چنین شرطی، شرط وجود واجب است نه شرط وجوب آن، احکام ولایی فقیه و حتی با مخالفت بیگانگان نیز برای سایر مسلمانان نافذ میباشدمانند نفوذ حکم ولایی حضرت آیتاللّهسید شیرازی در جریان تحریم تنباکو و نیز نفوذ حکم ولایی یا قضایی امام خمینی درباره سلمانرشدی. بنابر این با توجه به این مطالب در می یابیم که با توجه به اینکه اصل مبنای ولایت فقیه ، ضرورت هایی است که از شرع مقدس اسلام گرفته شده است و در شرع مقدس اسلام نیز ، ولایت فقیه محدود به مرزهای جغرافیایی فعلی نمی باشد فلذا نمی توان ولی فقیه را مقید به کشور و یا ناحیه خاصی کرد . از طرفی ولی فقیه به همان دلایل شرعی بر همه مسلمانان جهان ولایت دارد و در صورتی که مانعی از اعمال ولایت وجود نداشته باشد باید به اعمال ولایت بپردازد کما اینکه در حال حاضر نیز برخی احکام ولایی از سوی ولی فقیه صادر می شود که در جهان نفوذ پیدا می کند که به برخی از موارد آن در بالا اشاره شد و به همین دلیل حتی با وجود مرزبندی های فعلی نیز که محدودیت هایی را برای نافذ شدن اوامر ولایی ولی فقیه ایجاد می کند ولایت فقیه اوامر فرامرزی می تواند صادر کند و به همین دلیل حتی اکنون نیز عملا ولایت فرامرزی دارد و در نتیجه نمی توان او را محدود به منطقه جغرافیایی خاصی نمود . ضمن اینکه آنچه ملاک اصلی در موضوع تابعیت ولایت فقیه می باشد توان بالقوه (و نه بالفعل) ولایت برای نفوذ می باشد که این توان بالقوه برای نفوذ در سطح جهان در ولایت فقیه وجود دارد و با از بین رفتن موانع این امکان برای ولی فقیه وجود دارد که به اعمال ولایت در جهان بپردازد و در نتیجه ولایت فقیه امری فرامرزی بوده و محدود کردن او به منطقه جغرافیایی خاص مثل ایران صحیح نمی باشد . (برای آگاهی بیشتر ر.ک: آیتاللّهجوادی آملی، ولایتفقیه ص 400 و 478 - فصلنامه حکومت اسلامی، سال اول، شماره اول،آیتاللّهمصباح یزدی، اختیارات ولیفقیه در خارج از مرزها، ص 81.)
سلام علیکم. آیا احکام و اوامر حکومتی مقام معظم رهبری بعنوان ولی امر و حاکم شرع فقط برای شیعیان داخل ایران نافذ و لازم الإجراست و یا نه گستره جهانی داشته و برای تمام شیعیان جهان است؟
سلام علیکم. آیا احکام و اوامر حکومتی مقام معظم رهبری بعنوان ولی امر و حاکم شرع فقط برای شیعیان داخل ایران نافذ و لازم الإجراست و یا نه گستره جهانی داشته و برای تمام شیعیان جهان است؟
با سلام و تشکر از انعکاس سوالات خود به این مرکز, (ولایت فقیه) به معنای رهبری سیاسی جامعه اسلامی به وسیله فقیه عادل و با تقوا و دارای شرایط لازم رهبری است ؛ در اندیشه سیاسی اسلام در زمان غیبت ، فقیه جامع شرایطی که به کتاب و سنت آشنایی دارد، نسبت به اوضاع و احوال زمانه آگاه است، از توانائی مدیریتی برخوردار بوده ، مقتضیات زمان و مکان را تشخیص میدهد و از تقوا و پارسایی نیز برخوردار است؛ از سوی معصومین(ع)، مأذون است تا با وضع قوانین متغیر در چارچوب احکام و آموزههای اسلامی و مصالح جامعه اسلامی و نظارت بر ابعاد مختلف آن ، به مدیریت و رهبری جامعه اسلامی بپردازد . به چنین مجتهدی با ویژگی های مذکور ( صلاحیت علمی ، اخلاقی و مدیریتی ) که به نیابت معصومین به رهبری جامعه اسلامی می پردازد ، (ولی فقیه) گفته می شود . اکنون با توجه به این مقدمه در پاسخ پرسش لازم است مطالبی گفته شود ولایت و محدوده آن در اسلام ولایت بر اموال و اعراض و نفوس مردم از شؤون ربوبیت الهی است و تنها با نصب و اذن خدای متعال، مشروعیت مییابد و چنان که معتقدیم این قدرت قانونی به پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) یکی بعد از دیگری داده شده است. در زمان غیبت بر اساس ادله عقلی متعدد و روایات زیادی که از امامان معصوم(ع) وارد شده فقیه جامعالشرایط عهدهدار منصب ولایت و رهبری جامعه اسلامی میباشد و از طرف امام زمان(عج) به صورت عام منصوب میباشند. بنابراین نصب ولی امر مسلمین جهان، یکی از القاب واقعی برای مجتهد جامعالشرایطی است که درزمان غیبت امام معصوم(ع) برای رهبری و اداره امور سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و... جامعه، از سوی امامان معصوم(ع) منصور گردیده است و بر این مطلب دلایل عقلی و نقلی متعددی دلالت دارد. مانند: توقیع شریف امام زمان(عج) که میفرمایند: و اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواه احادیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله علیهم و ادله بسیار متعدد دیگر. پس چنین نیست که لقب ولایت و جانشینی از امامان معصوم(ع) راخود ولیفقیه برای خود برگزیده باشد. نکته دیگری که در باره حوزه قلمرو ولایت فقیه مطرح می شود این است که همانگونه که اقلیم جغرافیایی، فتوای مجتهد و مرجع تقلید را شرعا محدود نمیکند. قلمرو ولایتفقیه را نیز شرعا محدود نمیسازد. یک ولیفقیه شرعا میتواند همه جوامع اسلامی روی زمین را اداره کند. ولایتفقیه نظیر جانشین پیغمبر اسلام است که ذاتا محدودیتی ندارد مگر مانع طبیعی یا سیاسی در بین باشد، که در این صورت هر فقیهی که دارای شرایط رهبری ولایت بود در منطقه خود کشور را اداره میکند. اما اگر مانع سیاسی نباشد، ملیت ملاک نمیباشد، بلکه هر فقیهی که در سایر شرایط رهبری اعلم باشد او ولایت دارد و سایر فقهاء فقط به وسیله نصب از طرف ولیفقیه اعلم و آن هم در صورتی که شرایط موجود بینالمللی اجازه دهد و موانع سیاسی در کار نباشد میتوانند رهبری منطقه خویش را داشته باشند. نکته لازم در این زمینه مسأله تابعیت از نظر اسلام میباشد: از دیدگاه اسلام مرزهای جغرافیایی جداکننده ملتها و کشورها نیست. آنچه که اهمیت دارد مرز عقیدتی است و کره زمین به دو قسمت دارالاسلام و دارالکفر تقسیم میشود به عقیده شیعیان سراسر دارالاسلام باید تحت قیادت و امامت امام معصوم واحدی اداره شود و حاکمان هر منطقه از طرف او نصب و به کار گمارده شوند و طبعا همه آنان مجریان قانون اسلام و فرمانهای امام معصوم خواهند بود هر چند ممکن است در حوزه حکومت خویش اختیاراتی از طرف امام معصوم به ایشان تفویض شود و مقررات ویژهای را در چارچوب قوانین اسلامی و با رعایت مصالح مسلمین و به اقتضای شرایط خاص زمانی و مکانی به اجرا گذارند. بدینترتیب نوعی خودگردانی در مناطق مختلف دارالاسلام قابل قبول است. البته همه این مطالب در صورتی است که امام معصوم، مبسوط الید و دارای قدرت ظاهری بر تصدی امور باشد؛ یعنی، حکومت مشروع او از طرف مردم نیز مقبول افتاده باشد. در زمان غیبت هم بر طبق نظریه نصب ولیفقیه جامعالشرایط حق ولایت بر مردم را دارد و فرمان او برای هر مسلمانی نافذ و لازمالاجراخواهد بود. پس اطاعت او بر مسلمانان مقیم در کشورهای دیگر و لو کشورهای غیر اسلامی هم واجب است، حتی با وجود این که این مسلمانان در کشور اسلامی که توسط فقیه جامعالشرایط اداره میشود نماینده در مجلس خبرگان نداشته باشند، زیرا براساس نظریه نصب که مورد قبول اکثر فقهای شیعه میباشد، کار خبرگان فقط کشف و تشخیص ولیفقیه جامعالشرایط برای رهبری میباشد. توضیح آن که در مسأله رهبری دو حالت وجوددارد: حالت اول آن که در مسأله رهبری هیچ رقیبی برای رهبری یافت نشود و فقیه جامعالشرایط برای همه شناخته شده و دارای مقبولیت عمومی باشد، در این مورد دیگر نیاز به شهادت بیّنهها و یا کارشناس اهل خبره نیست. حالت دوم این است که چنین مشهوریت و مقبولیت عمومی وجود ندارد و انتخاب و تشخیص ولیفقیه جامعالشرایط برای مردم آسان نمیباشد، در این صورت این امر توسط نمایندگان مجلس خبرگان انجام میشودو رأی و نظر اکثریت خبرگان حجت میباشد، حتی برای کسانی که ایرانی بودهاند ولی در انتخابات خبرگان شرکت نکردهاند و یا این که شرکت کردهاند و نماینده ایشان جز اقلیت بوده است، زیرا رأی مردم به نمایندگان خبرگان (با واسطه) یا رأی مردم به ولیفقیه بیواسطه، در مشروعیت ولیفقیه هیچ تأثیری ندارد، زیرا مشروعیت ولیفقیه ، الهی و مبنی بر نصب امام زمان(عج) میباشد که به واسطه ادله عقلی و نقلی متعددی این امر ثابت شده است و مورد قبول اکثریت فقهاء شیعه میباشد، بله تأثیر رأی مردم در کارآمدی نظام سیاسی و در جهت تحقق حکومت ولیفقیه میباشد، زیرا تا ولیفقیه مقبولیت مردمی نداشته باشدتوانایی رهبری واداره جامعه اسلامی را ندارد، بنابراین همین که در جامعه اسلامی اکثریت مردم رهبری و ولایت ولیفقیه را پذیرفتند و حکومت اسلامی تشکیل شد، بر سایر مسلمانان واجب است که اطاعت کنند. اما از جهت قوانین بینالمللی و در نظر گرفتن واقعیات موجود : همچنان که مشخص شد، از جهت شرعی هیچ مانعی وجود ندارد نه برای فقیه جامعالشرایط که والی همگان شود ونه برای امت اسلامی نقاط متعدد جهان که ولایت آن فقیه را بپذیرند، اما از جهت قوانین بینالمللی مادامی که تعهد رسمی و میثاق قانونی، جلوی چنین نفوذ ولایی را نگیرد، هیچ محذوری برای ولایتفقیه و نیز هیچ محذوری برای تولّی مسلمین نقاط دیگر جهان وجود نداشته باشد، برابر همان حکم شرعی مانند تقلید از مراجع عملی میشود. اما اگر تعهد قانونی و بینالمللی، جلوی چنین نفوذ ولایی را بگیرد و مخالفان چنین نفوذی، عملاً از سرایت آن جلوگیری نمایند، ولیفقیه و مردم هر دو معذورند. ولی از آنجا که چنین شرطی، شرط وجود واجب است نه شرط وجوب آن، احکام ولایی فقیه و حتی با مخالفت بیگانگان نیز برای سایر مسلمانان نافذ میباشدمانند نفوذ حکم ولایی حضرت آیتاللّهسید شیرازی در جریان تحریم تنباکو و نیز نفوذ حکم ولایی یا قضایی امام خمینی درباره سلمانرشدی. بنابر این با توجه به این مطالب در می یابیم که با توجه به اینکه اصل مبنای ولایت فقیه ، ضرورت هایی است که از شرع مقدس اسلام گرفته شده است و در شرع مقدس اسلام نیز ، ولایت فقیه محدود به مرزهای جغرافیایی فعلی نمی باشد فلذا نمی توان ولی فقیه را مقید به کشور و یا ناحیه خاصی کرد . از طرفی ولی فقیه به همان دلایل شرعی بر همه مسلمانان جهان ولایت دارد و در صورتی که مانعی از اعمال ولایت وجود نداشته باشد باید به اعمال ولایت بپردازد کما اینکه در حال حاضر نیز برخی احکام ولایی از سوی ولی فقیه صادر می شود که در جهان نفوذ پیدا می کند که به برخی از موارد آن در بالا اشاره شد و به همین دلیل حتی با وجود مرزبندی های فعلی نیز که محدودیت هایی را برای نافذ شدن اوامر ولایی ولی فقیه ایجاد می کند ولایت فقیه اوامر فرامرزی می تواند صادر کند و به همین دلیل حتی اکنون نیز عملا ولایت فرامرزی دارد و در نتیجه نمی توان او را محدود به منطقه جغرافیایی خاصی نمود . ضمن اینکه آنچه ملاک اصلی در موضوع تابعیت ولایت فقیه می باشد توان بالقوه (و نه بالفعل) ولایت برای نفوذ می باشد که این توان بالقوه برای نفوذ در سطح جهان در ولایت فقیه وجود دارد و با از بین رفتن موانع این امکان برای ولی فقیه وجود دارد که به اعمال ولایت در جهان بپردازد و در نتیجه ولایت فقیه امری فرامرزی بوده و محدود کردن او به منطقه جغرافیایی خاص مثل ایران صحیح نمی باشد . (برای آگاهی بیشتر ر.ک: آیتاللّهجوادی آملی، ولایتفقیه ص 400 و 478 - فصلنامه حکومت اسلامی، سال اول، شماره اول،آیتاللّهمصباح یزدی، اختیارات ولیفقیه در خارج از مرزها، ص 81.)
- [سایر] آیا مقام معظم رهبری(روحی فداه) ولی امر تمام مسلمین جهان هستند یا فقط ولی امر مسلمین یا فقط شیعیان ایران هستند؟ اصلا به خاطر (ولی فقیه)بودن ایشان، می گویند ولی امر مسلمین یا بحث حکومت در پیش است؟ مثلا
- [سایر] با توجه به این که مقام معظم رهبری توسط مجلس خبرگان و در یک کلام توسط مردم ایران انتخاب میشود چرا ما او را ولی امر مسلمین جهان می نامیم در صورتی که مسلمانان سایر کشورها در انتخاب ایشان دخالتی ندارند و
- [سایر] با عرض سلام و خسته نباشید می خواستم بپرسم که آیا فیلمی در رابطه با اما زمان وجود دارد؟ درصورت وجود آنها را معرفی کنید. در ضمن چند کتاب را که بصورت کامل و جامع در رابطه با آقا امام زمان و نشانه های ظهور ایشان و... توضیحات جامع و کاملی را داده اند ، معرفی نمائید. سوا دوم هم این است که آیا این درست است که مقام معظم رهبری با امام زمان ارتباط دارند یا نه ؟ و یا اصلا اینکه در ایران و سراسر جهان افرادی در حال حاضر وجود دارند که با آقا اما زمان در ارتباط باشند ؟ خواهش می کنم توضیحات کاملی در ارتباط با این موضوع ارائه بفرمائید. باتشکر
- [آیت الله فاضل لنکرانی] از آنجا که در عرف قانون حقوقی کشور ما و بسیاری از کشورهای جهان سن رشد متعاملین برای ذکور و اناث 18 سال شمسی تمام دانسته شده، همینطور درقوانین جزایی کشور ما و اکثر کشورها اطفال کسانی هستند که بین 6 سال تمام و 18 سال تمام سن دارند و باید طبق قانون در دادگاه اطفال به جرائم آنها رسیدگی شود: 1 آیا حاکم شرع در محاکم قضایی می تواند در احکام کیفری این افراد که از نظر شرعی بالغند ولی زیر سن قانونی 18 سال هستند تخفیفاتی قائل شود؟ 2 اگر جواب منفی است، با توجه به اینکه در اکثر کشورهای جهان برای بزهکاران زیر سن 18 سال رژیم حقوقی و کیفری خاصی اعمال می شود که بیشتر مبتنی بر اقدامات تأمینی و تربیتی است و این امر به عنوان عرف قانونی در سطح بین المللی شناخته شده است; آیا حاکم شرع می تواند با توجه به عناوین ثانویه (پیشگیری از وهن اسلام و نظام اسلامی و نیز جلوگیری از بهانه جویی سازمانهای بین المللی و معاندین اسلام و نظام اسلامی و به منظور عمل اجمالی به تعهدات بین المللی) در بعضی از مجازاتهای این دسته تخفیف قائل شود؟ 3 آیا در موارد مذکور بین پسر و دختر تفاوتی وجود دارد؟ 4 آیا در موارد مذکور بین حدود و قصاص تفاوتی وجود دارد؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] از آن جا که در عرف قانون حقوقی کشور ما و بسیاری از کشورهای جهان سن رشد متعاملین برای ذکور و اناث 18 سال شمسی تمام دانسته شده همین طور در قوانین جزایی کشور ما و اکثر کشورها اطفال کسانی هستند که بیش از 6 سال تمام و تا 18 سال تمام سن دارند و باید طبق قانون در دادگاه اطفال به جرایم آن ها رسیدگی شود؛ بفرمایید: 1. آیا حاکم شرع در محاکم قضایی میتواند در احکام کیفری این افراد که از نظر شرعی بالغند ولی زیر سن قانونی 18 سال هستند تخفیفاتی قایل شود؟ 2. اگر جواب منفی است. با توجه به این که در اکثر کشورهای جهان برای بزهکاران زیر سن 18 سال رژیم حقوقی و کیفری خاصی اعمال میشود که بیشتر مبتنی بر اقدامات تأمینی و تربیتی است و این امر به عنوان عرف قانونی در سطح بین المللی شناخته شده است؛ بفرمایید: الف . آیا حاکم شرع میتواند با توجه به عناوین ثانویه (پیشگیری از وهن اسلام و نظام اسلامی و نیز جلوگیری از بهانه جویی سازمان های بین المللی و معاندین اسلام و نظام اسلامی و به منظور عمل اجمالی به تعهدات بین المللی) در بعضی از مجازات های این دسته، تخفیف قایل شود؟ ب . آیا در موارد مذکور بین پسر و دختر تفاوتی وجود دارد؟ ج . آیا در موارد مذکور بین حد و قصاص تفاوتی وجود دارد؟
- [سایر] چندی است که سوالی سخت ذهنم را به خود مشغول کرده است. سوالی که از جنس فقه اکبر بوده و نگاهی به جهان بینی آدمیان دارد. در حقیقت این سوال از راز سرنوشت آدمیان در این کره خاکی است. در اسلام و البته تمام ادیان الهی امتحان دادن برای رسیدن به سعادتی جاودانه را رمز در این دنیا بودن و در این دنیا زیستن دانسته اند. امتحانی که با شناخت خدا شروع شده و سعادتی که با نیل به خدا حاصل می شود؛ و دیگر آن که طبق معارف دین اسلام، این دین تنها در متد شیعی آن سعادت بخش و روح افزاست و سایر ادیان و فرق ره به ناکجا آباد برده اند. با توجه به این که امروز شیعیان کمتر از ده درصد از ساکنان این کره خاکی را اشغال کرده اند این سوال به صورت جد مطرح می شود که سرنوشت بیش از نود درصد جمعیت این کره خاکی چه می شود؟ آیا امتحانی از آنها می شود و آیا سعادتی در انتظار آنان هست یا خیر؟ اگر اینان که نود درصد از ساکنان کره خاکی را تشکیل می دهند بعد از مرگ جام سعادت را می نوشند، این سوال مطرح می شود که چگونه اینان که سختی تکلیف به احکام دین را بر دوش خود نکشیدند به قله سعادت رسیده اند؟ اگر گویید: اینان به سعادت می رسند، ولی نه سعادتی در مرتبه متدینین به دین حق، و آنان که رنج تکلیف احکام دین را کشیده اند، مرتبه ای بالاتر و مقام والاتری است. اگر گویید: این نود درصد (غیر از شیعیان) اگر به وحی امتحان نمی شوند، ولی به عقل که امتحان می شوند و زندگی این افراد خالی از برگه سوال نیست؛ اگر گویید خود بشر باعث شده که گستره دین حق این گونه در جهان دیده شود؛ که جواب می دهیم: آری همین اشکال را نیز در مورد آنان می پرسیم و صد البته که همین جواب شما اشکال ما را پخته تر و بیان ما را نافذ تر می کند. طبق متون اسلامی، گفته شده که کودکان از دنیا رفته در آن جهان امتحان می شوند. حال سوال می کنیم که آیا فرقی دارد که این کودکان شیعه زاده هستند یا خیر؟ می پرسیم: واقعا در سعادت دو کودک که چند ماهی را از دنیا درک کرده اند چه فرقی دارد که والدینشان شیعه بوده اند یا نه و آیا این دخالت خلاف حکمت نیست. می پرسیم: واقعا بین کودک سیزده ساله بودایی و بیست ساله بودایی چه فرقی است که یکی در آن جهان دوباره امتحان می شود و دیگری با فرض عدم اتمام حجت امتحان نمی شود. و باز در تکمیل این سخن می پرسیم: اگر بر ضرورت نبوت و هدایت انسان ها دلیل عقلی داریم؛ چرا بسیاری از مردم امروز جهان را نبی نیست تا هدایت کند و رسولی نیست تا حق را تذکر دهد. و چرا باید نور هدایت تنها در نقطه خاصی از جغرافیای زمین بتابد؟ که جواب می دهیم چرا ثمره عملی ندارد؟ وقتی که بزرگ ترین توجیه دین در بین دین داران نیاز به برنامه برای سعادت است. آیا وقتی نود درصد از مردم را خالی از این برنامه سعادت می بینند در انحصاری بودن این برنامه تردید به دل راه نمی دهند و در ادامه زیربنای فکریشان مخدوش نمی شود؟ می دانم که این سوال جوابی دارد؛ جوابی که در خود معرفتی ارزشمند را جای داده است. منتظرم که پاسخ را از شما استاد ارجمند به دست آورم و تردید های بی پایان را پایانی بخشم. ان شاء الله.
- [سایر] حضرت آیت الله هادوی تهرانی (دام ظله)؛ سلام علیکم: سوال هایی از محضرتان درباره نظریه شورای فقهاء و مراجع که مرحوم سید محمد شیرازی(ره) آن را مطرح کرده است دارم، چرا که برخی در عصر غیبت، ولایت و رهبری دولت اسلامی را شورایی (نه فردی) می دانند -بر خلاف آن چه که امروز در جمهوری اسلامی ایران به عنوان ولی فقیه واحد می بینیم- بر این اساس که علما بزرگ در نجف و قم و کربلا و مشهد مطالب مهم را به مراجع تقلیدی که دارای شرایط شرعی هستند ارجاع می دهند، حال اگر آنان بر شخص واحدی به عنوان مرجع اول و بالاتر برای دولت اسلامی اتفاق کردند، آن شخص به انتخاب امت مرجع و ولی فقیه می شود، و اگر حوزه های علمیه، مراجع متعددی را انتخاب کردند، همه آنان به عنوان مجلس اعلا -به عنوان شورای رهبری- امت را رهبری می کنند. صاحبان این نظریه (شورای فقها و مراجع) دلائلی بیان کرده اند که مختصرا ذکر می شود: 1. شورا عبارت است از رای گیری و آگاهی از همه نظریه ها برای نمایان شدن نظریه برتر، چنین امری از باب حکم واجب است زیرا خداوند می فرماید: "وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ" و چون (شورا) در بین صفات مومنان و دربین واجبات (مانند وجوب نماز و وجوب ترک گناه هان) ذکر شده است، سیاقاً و اتصافاً دلالت بر وجوب دارد. خداوند می فرماید: " فما أوتیتم من شیء فمتاعُ الحیاة الدنیا وَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَأَبْقَی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَعَلَی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ` وَالَّذِینَ یَجْتَنِبُونَ کَبَائِرَ الإِثْمِ وَالْفَوَاحِشَ وَإِذَا مَا غَضِبُوا هُمْ یَغْفِرُون َ`وَالَّذِینَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ" ( شوری، 36،37،38). شورا و مشورت بین صفات مومنان آمده که ظهور در وجوب دارد همان طور که در ردیف اجتناب از گناهان بزرگ و وجوب برپایی نماز وارد شده است که قرابت آن را با وجوب بیشتر می کند. سیاق این آیات دلالت بر وجوب شورا و مشورت دارد. 2. وجوب گرفتن اذن در تصرفات؛ هر چیزی که مربوط به اجتماع و مردم باشد چه در اصل و چه در لوازمش باید درباره آن مشورت ومشاوره گرفته شود. از آن جمله، مدارس، دانشگاه ها، بیمارستان ها، فرودگاه ها، کارخانجات بزرگ و ... زیرا این ها با سرمایه مردم تأسیس و کار می کنند، همچنین در وظایف مدیریتی مانند ریاست، وزارت، نمایندگی مجلس، استانداری و فرمانداری و ... باید مشورت شود. برای این بخش دو استدلال ذکر شده است: اول: همه این امور تصرف در مال مردم است و کسی حق تصرف در مال غیر بدون اجازه اش را ندارد، و فرقی هم ندارد که این اموال از خمس ،زکات، معادن یا غیر این ها باشد. دوم: از طرفی این امور، تصرف در موجودیت، و هستی مردم و اجتماع است و کسی جز با اذن آنان اجازه چنین تصرفی را ندارد. و پر واضح است که رضایت مردم و اذن آنان در طول رضایت و اجازه باری تعالی است، بنابراین هرگونه تصرفی باید با جلب این دو رضایت باشد. و همچنین: رهبری جامعه و عالم اسلام، باید در ضمن شورای فقها جامع الشرایط تحقق پیدا کند زیرا آنان بعد از اقبال مردم مرجع تقلید آنان شده اند و از طرف شارع مقدس هم ولایت شرعی دارند، یعنی هم رضایت مردم را دارا می باشند و هم ولایت شرعی دارند، پس بنابراین هیچ مجتهدی حق سلب ولایت شرعی را از مجتهد دیگر ندارد. و چون فکرهای مختلف و متعدد از عقل واحد برتر و به صواب نزدیکتر است و خداوند نیز امر به مشورت کرده و سیره نبوی بر اساس مشورت بوده است؛ ولایت شورایی که اعضاء شورا همه از مجتهدین و مراجع تقلید هستند از ولایت فقیه واحد ارجح است. کلام امام معصوم (ع) نیز در حدیث "أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة حدیثنا" به صورت جمع آمده است و فرموده " رواة حدیثنا" (نه راوی حدیثنا) یعنی حجیت از آن همه آنان است نه شخص واحد، به خصوص در اموری که آثار و عواقب آن به همه مردم مربوط می شود، علاوه بر این که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "دست خداوند با جماعت است." و "عاقل ترین افراد کسی است که عقل های همه مردم را در عقل خودش جمع کند". و " هر کس که بر ده نفر ریاست کند و در آن جمع بهتر و داناتر از او باشد،آن جمع در سراشیبی سقوط اند". پس بنابر آن چه گذشت و با توجه به احادیث پیامبر (ص) بهترین راه برای نجات از ضلالت و سقوط، تشکیل شورای فقها است زیرا در میان آنان حتما اعلم وجود دارد و در غیر این صورت، حدیث پیامبر (ص) شامل آن جامعه می شود. شورای فقهاء بهترین گزینه برای رهبری امت اسلام است زیرا در این صورت استبداد شخصی در امر رهبری پیش نمی آید و از طرفی هیچ فقیهی حق منع فقیه جامع الشرایط دیگر که نائب (عام) امام عصر (عج) است را از بکارگیری ولایت شرعی اش ندارد. در این ایام که قدرتهای مستکبر برای پاره پاره کردن امت اسلام هجوم آورده اند، بهترین راه مبارزه، ایجاد وحدت در میان صفوف شیعیان است که با جمع شده مراجع تقلید و حضور آنان در مجلس واحد این وحدت دست یافتنی است. و بدون شورای فقها یکپارچه کردن مردم ممکن نیست، علاوه بر این که یک شخص توانایی احاطه به تمام شؤنات امت را ندارد. تجارب تاریخی نیز به خوبی نشان می دهد که دیکتاتوری، زائیده حکمرانی شخص واحد بوده است لذا در روایات بر مضرات استبداد به رأی تأکید شده است. پس بنابراین، رهبری جامعه اسلامی باید رهبری شورایی (نه فردی) باشد. این مطالب و برخی دیگر از استدلا ل ها را صاحبان نظریه شورای فقهاء به جای نظریه ولایت فقیه واحد، که امروز در جمهوری اسلامی ایران به آن عمل می شود، بیان کرده اند. با توجه به این که نظریه شورای فقها از طرفی عده ای و به شدت در میان جوانان کشورهای اسلامی و کشورهای حاشیه خلیج فارس ترویج می شود و از طرفی کتاب یا منابعی برای به چالش کشاندن این نظریه وجود ندارد از شما درخواست داریم که جواب این نظریه را به ما بدهید و استدلالات خود را به تفصیل در این باره بیان کنید. خداوند به شما جزای خیر عطا کند.
- [سایر] بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم اینکه در توقیع امام عصر(عج)آمده که کسی که ادعای مشاهده کند کذاب و..است ،به چه معنی است؟ آیا کسانی را کذاب می دانند،که دکان باز کرده وخود را نائب خاص می داند ومثلا می گوید من امام عصر را می بینم، هر کسی سوالی دارد بپرسد ،تا من از ایشان پرسیده وجواب رابیاورم؟(که به نظرم منظور حضرت این افراد بوده واینها کذاب هستند) یا نه، حتی اگر من، امام زمان را دیدم وحضرت چیزهایی به من فرمودند که کاملا مطابق با احادیث وروایات است وهیچ کس نمی تواند ملاقات من را با حضرت(عج)رد کند ،من نیز دورغ گو هستم؟(که بعید می دانم منظور حضرت این گروه باشد،وگرنه باید همه تشرفات را انکار کرد) (البته منظور من نیابت نیست) بلکه مثلا من هم برایم تشرفی مثل علامه حلی یا آیت الله مرعشی واز این دست پیش آید وبیایم به مردم بگویم(وهیچ قصد مادی و دکان باز کردن نداشته باشم)اما چون عالمی شناخته شده نیستم باید ببینند که من چه چیزی می گویم وآن وقت اگر دیدند من هر چه می گویم مطابق با احکام اسلام است،آیا باید من را رد کنند،چون آمده ام به مردم گفته ام؟ در حالی که خود این امر(بازگو کردن تشرف)باعث دلگرمی شیعیان می شود ،وشیعیان می دانند امام زمانشان هست مهم"همچنین بفرمایید ،مردم چگونه از جریان تشرفات علما مثل علامه حلی،سید بن طاووس،علامه بحر العلوم و.....مطلع شده اند(مثلا مردم زمان خودشان)،آیا آنها خود گفته اند وتعریف کرده اند یا در کتب آنها ودست نوشته هایشان این تشرفات را دیده اند وآیا بعد از مرگ بوده؟"مهم است لطفا دقیق توضیح دهید ممنونم
- [آیت الله علوی گرگانی] با توجّه به اصل 167 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران قاضی مکلّف است طبق قانون عمل کند نه بر مبنای اجتهاد شخصی و از طرفی قضات مأذون فعلی در واقع قاضی شرع مذکور در فقه نبوده و تقریباکار قضائی حالت کارشناسی داشته و از باب تطبیق موضوع بر قوانین مقرّره میباشد و با پیشرفت روزافزون حضور زنان در مسائل و علوم مختلف، از جمله حقوق به عنوان ابزار اساسی در مسائل قضائی کنونی، بفرمائید : الف - آیا در نظام قضائی موجود، ذکوریّت شرط لازم برای تصدّی امر قضا میباشد؟ ب - آیا زنان میتوانند به عنوان قاضی تحکیم عهدهدار فصل خصومت شوند؟ ج - با توجّه به اینکه امروزه غالبارسیدگی به دعاوی دو مرحلهای است (مرحله بدوی و تجدید نظر) و در مرحله بدوی، قاضی اصدار حکم میکند به خلاف مرحله تجدید نظر که در بسیاری موارد صرفاکار آنها رسیدگی شکلی است، یعنی بررسی حکم صادره از لحاظ مطابقت و یا عدم مطابقت با قانون موضوعه، در این صورت آیا زنان میتوانند به عنوان قاضی تجدید نظر انجام وظیفه نمایند؟ د - با توجّه به اینکه در احکام قابل تجدید نظر، رأی قاضی در دادگاه بدوی قطعی نیست و در صورت اعتراض هر یک از طرفین، دادگاه تجدید نظر نیز باید رأی صادره را از لحاظ شکلی و در مواردی از لحاظ ماهوی رسیدگی کند، آیا در اینگونه موارد میتوان از زنان در دادگاه بدوی به عنوان قاضی استفاده کرد؟ ه - اگر ذکوریّت در قضا شرط باشد با توجّه به اینکه در مسائل اختصاصی زنان شهادت آنان معتبر بوده و قاضی نیز بر این اساس حکم میدهد، آیا میتوان گفت زنان در این موارد حقّ قضا دارند؟
- [سایر] آقای مرادی سلام. وقتتون به خیر. عرض کنم حضورتون که بنده مدته 2 ساله که \"قراره\" با شخصی ازدواج کنم. با ایشون در دانشگاه آشنا شدم. دلیل اینکه تا حالا عقد نکردیم مخالفت خانواده ایشون به دلیل تفاوت سطح اقتصادی بوده.و البته پدر ایشون استاد دانشگاه و پدر من دوره ابتدایی (ششم ابتدایی) رو فقط گذروندن. خانواده ایشون این مخالفت رو از همون ابتدای امر عنوان کردن و دلیلشون این بوده که شما دو نفر نمی تونین با هم زندگی کنین و دوام زندگیتون به 1 سال هم نمی رسه.( با توجه به همون تفاوتها) توجه کنین که این نظر رو در صورتی صادر کردن که شناختی نسبت به من یا خانواده ام نداشتن و صرف وجود این تفاوتها مخالفت کردن. طبق قاعده ی \" هم کفو بودن\" که البته چون من و آقا پسر بر این عقیده بودیم که هم کفو بودن به لحاظ عقیده و ایمان و طرز تفکر در موارد مورد بحث در ازدواج و ... و نه در موارد اقتصادی و از این دسته؛ فکر می کردیم که کار اشتباهیه که ما هم با اونا هم آهنگ بشیم و قطعا ما رو هم در برابر این عکس العملمون باز خواست خواهند کرد، به همون اندازه که آنها رو به علت عذری که آوردن و در چارچوب اسلام نمی گنجه. می خوام بگم که ما این طور فکر می کنیم که اگه عرف جامعه با اونچه که پیغمبر ( ص )به ما دستور دادن نمی خونه، معنی اینکه در احکام موجود در رسالات نوشته شده \" عرفا و شرعا\" چیه؟ این شرع که پیامبر گذاشته بودن بر عرف موجود در جامعه غلبه نداره؟ اصولا منظور عرفی که بر پایه ی شرع باشه و در \" جامعه اسلامی \" عرف باشه مد نظر نبوده؟ صحبت دیگه ای که دارم اینه که در حدیثی از پیغمبر( ص ) خوندم که بدین مضمون بود : یاری کسی که به قصد دوری از محرمات و باعتماد به خدا و بامید ثواب ازدواج کند بر خدا لازم است. البته من نمی دونم شرایطی که اینو فرمودن چی بوده، ولی دیگه کم کم دارم شک می کنم که اگه ما داریک خیر رو انجام می دیم که پس چرا به نتیجه نمی رسیم! در واقع دارم شک می کنم که شاید باید این ازدواج را لغو کنم. ضمن اینکه این نکات رو هم خوبه بگم: 1- ما بعد از اینکه با کسانی که می شناختیم مشورت کردیم، دیدیم که درست فکر می کردیم و به اقدام بدون خانواده ایشون فکر کردیم( پدر ایشون بهشون گفتن که ما چون به صلاح نمی بینیم کاری برات انجام نمیدیم، تو هم هر کاری می خوای خودت انجام بده. از جانب ما محدودیتی از این نظر نداری، که احتمالا راضی به این امر نیستن ولی چاره دیگه ای هم ندیدن) 2- یه موردی که خیلی خانواده شون بهش اشاره می کنن اینه که : عشق چشم و عقلتونو کور کرده! من کتمان نمی کنم که بعد از 2 سال حتی احساس وابستگی ممکنه بوجود اومده باشه، ولی مطمئنم که کاملا حواسم بوده به احساساتم هیچ بهایی ندم، مگر در مواردی که می خواستم ببینم آیا فلان مدل احساسی آقا اذیتم می نه یا مواردی از این قبیل... که همه موارد سعی شده با قاعده های موجود در زندگی هر دومون ( دستورات اسلام +عقل) چک بشه. اینه که اولا مطمئنم شروع رابطه با احساسات نبوده و ادامه پیدا کردنش هم به این دلیل نبوده. 3- یه چیزی که خیلی نگرانم می کنه و باعث شده در مواردی که صبرم رو داشتم از دست می دادم، باز خودم رو ملزم به ادامه این رابطه بدونم این نکته بوده که من و ایشون نعمتهایی بودیم که خداوند به همدیگه نشونمون داده و اینکه بدون دلیل موجه پس بزنیمشون احتمالا عواقب سوئی هم در این دنیا و هم ان دنیا گریبانمون را خواهد گرفت. 4- خانواده ایشون و مخصوصا مادرشون کاملا درگیر تفاخر نژادی و تجمل زندگی و ... هستن و من احساس می کنم دلیل مخالفتشون هم دقیقن اینه که ما با این مدل مچ نیستیم، کما اینکه پسرشون هم از این مدل همواره ناراضی بودن. و اصولا هم چون بنده فکر می کنم که نارضایتیشون از این جهته، با تنها اومدن آقا پسر برای انجام مرسم موافقت کردم و چون همه دلایل بر پایه ی اصول و عقاید ایمانی و اسلامی مون بوده خانواده من هم به این امر راضی شدن و ازمون حمایت می کنن. نکته ای که هست اینه که خانواده ایشون علاوه بر اینکه برای پسرشون به خواستگری هم نمیان، اصولا این رابطه رو جدی نمی گیرن و اگر حرفی هم به میون بیاد مراسم رو به داد زدن یا مسخره کردن برگزار می کنن. وضعیتی که الان موجوده اینه که ایشون خارج از کشور مشغول به تحصیل هستن. بنا بر توافق 1 ماهه دیگه می خواست بیان که عقد کنیم، که مادرشون این طور گفتن که : من تا 1.5 ماهه دیگه مسافرتم و تو هم حوالی شهریور بیا که ما خودمون هر کاری لازمه بکنیم. با توجه به سابقه ای که در مورد این رابطه در طول این 2 سال و کلا در زندگی خانوادگیشون در طول 26 سال این آقا، حدس بر اینه که برنامه شون این خواهد بود که 1 ماهی هم که ایشون به ایران میان رو وقت کشی کنن که به تصور خودشون\" بالاخره یا من منصرف می شم از روی اذیت شدن ها، یا پسرشون سر عقل میاد!\" و من نمی دونم که موافقت کنم با اینکه تا شهریور هم صبر کنیم یا نه! ضمن اینکه اولا دلیل اینکه می خوایم سریعتر عقد کنیم اینه که \" بر ما که معلوم شده می خوایم با هم ازدواج کنیم، پس دیگه دلیل موجهی برای نا محرم بودن و با هم رابطه داشتن نداریم.\" از طرفی هم پدرم اینقدر آمادگی ذهنی برای هضم کردن اینکه بندا در چنین شرایطی با ایشون موقتا محرم باشیم ندارن. و من شدیدا در این باره هم نگرانم. و ثانیا احتمال اینکه ایشون بیانو تا روزهای آخر خانواده شون سر بدوننمون زیاده! کما اینکه قبل از سفر ایشون تا روز آخر پدر ایشون بهشون نگفتن که نظرشون چیه!(ایشون عید فطر سال گذشته رفتن)و اون روز هم دیگه هیچ کاری نمیشد کرد. فکر می کنم که زیاد صحبت کردم اگه راهنماییم کنین که هم ذهنم کمی شفاف تر شه نسبت به طرز فکرم و اون احادیث با توجه به اینکه در این زمینه علم لازم رو دارین ممنون میشم. چون واقعا احساس می کنم فلسفه زندگیم داره می پیچه به هم! و دیگه قدرت تصمیم گیری ازم گرفته میشه :cry مچکرم در پناه حق