از نظر حکومت چه نوع پیشرفتی حق تقدم دارد؟ سیاسی یا فرهنگی یا اعتقادی؟ دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز به نظر می رسد پاسخ جامع به این سوال مستلزم بررسی این موضوع است که اولا نسبت توسعه با مبانی نظام سیاسی اسلام چیست و در نظام اسلامی کدام یک از ابعاد توسعه مقدم است ؟ که امید است مطالب زیر ضمن پاسخ به این سوالات به سوال اصلی شما نیز پاسخ مطلوب را ارائه دهد : مفهوم )توسعه (, به معنای مصطلح امروز, مفهومی جدید و با سابقه ای در حدود نیم قرن است . اگر بخواهیم در منابع دینی , مفاهیمی نزدیک به آن را به دست آوریم , می توانیم از عمران , احیای زمین , تعلیم و تربیت نیروی انسانی , سرمایه گذاری , کشاورزی , صنعت , تجارت و... به عنوان عوامل لازم برای توسعه نام بریم . هم چنین می توانیم از مفاهیمی مانند رفاه , گشایش در معیشت و زندگی , زیبایی و آبادی شهرها و راه ها, افزونی درآمدها, توزیع عادلانه ثروت , امنیت , همبستگی و وحدت اجتماعی , بهداشت روانی و آرامش روحی برای مردم و... می توانیم به عنوان )آثار توسعه ( استفاده کنیم . با عنایت به جهان بینی اسلامی و ارزش های حاکم بر آن , واژه ی )توسعه ( را می توان چنین تعریف کرد: توسعه فرآیندی است که زمینه ی شکوفایی استعدادهای گوناگون انسان را فراهم می سازد. در این فرایند با استفاده از منابع مختلف , باید بستر مناسبی برای رشد تولیدات ملی هماهنگ با تائمین دیگر خواسته های اصیل انسانی فراهم آید تا در نتیجه افراد جامعه , مسیر تکاملی شایسته خود را بپیمایند. بر این اساس , توسعه اقتصادی به وضعیتی اطلاق می گردد که در آن , انسان به گونه ای تربیت گردیده که با تسلط بر تکنولوژی و استفاده بهینه از منابع موجود, توان برنامه ریزی جامع جهت تائمین رفاه جامعه را داشته و زمینه مناسب برای نیل به کمالات انسانی برای همگان فراهم باشد. توسعه سیاسی , فرهنگی و اجتماعی نیز با توجه به تعریف یاد شده , قابل تبیین است . از طرفی نظام جمهوری اسلامی نظامی است با ویژگی های خاصی که در اصل دوم قانون اساسی به طور کامل به آن ها اشاره شده است : ( جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به: 1- خدای یکتا ( لااله الاالله ) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او. 2- وحی الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین. 3- معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملی انسان به سوی خدا. 4- عدل خدا در خلقت و تشریع. 5- امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلام. 6- کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توام با مسئولیت او در برابر خدا، که از راه: الف- اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین، ب- استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها، ج- نفی هر گونه ستمگری و ستم کشی و سلطه گری و سلطه پذیری، قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تامین می کند.) این ویژگی ها که در واقع می تواند مبنا و جهت گیری های توسعه در نظام جمهوری اسلامی ایران را معین کند درواقع اشاره به این دارد که ابعاد توسعه در نظام جمهوری اسلامی ایران فراتر از توسعه اقتصادی یا سیاسی یا فرهنگی و امثال اینها دارد به طوری که اگر این نظام با چنین ویژگی هایی می باشد توسعه مطلوبی هم که در آن صورت می گیرد بایستی توسعه ای همه جانبه باشد چرا که بند بند ویژگی هایی که در این اصل از آنها سخن به میان آمده است حاکی از لزوم توسعه در ابعاد مختلف می باشد . البته در این میان باتوجه به اینکه فرهنگ ، زیر بنای تشکیل نظامی اعتقادی همچون نظام جمهوری اسلامی را تشکیل می دهد باید گفت که وزنه توسعه فرهنگی به عنوان مبنا و جهت بخش دیگر ابعاد توسعه باید سنگین تر از دیگران باشد . یکی از عللی که توجه به توسعه فرهنگی را بیش از توسعه سیاسی حائز اهمیت می سازد تجربه ای است که از فاجعه حاکمیت توسعه فرهنگی به سبک غربی برای بشریت پیدا شده است . چرا که با توجه به مبنا قرار گرفتن فرهنگ منحظ غربی برای مقوله توسعه ، امروزه شاهد فجایع بی شماری هستیم که به نام پیشرفت در سطح دنیا در حال رخدادن می باشد ، توسعه ای که در اثر آن اگر چه ممکن است از لحاظ اقتصادی پیشرفت هایی صورت گرفته باشداما در عین حال اخلاق به شدت تنزل پیدا کرده است ، کانون خانواده ها از هم پاشیده شده است و به تبع آن بحران های متعدد اجتماعی و اخلاقی بروز کرده است و صدها اثر منفی دیگر که در مجموع الگوی غربی توسعه را ناکارآمد می سازد و به همین دلیل است که مقام معظم رهبری بر استفاده از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به جای الگوهای غربی تاکید می کنند که چنین تاکیدی در واقع اشاره به لزوم مبنا قرار گرفتن فرهنگ در روند هر نوع توسعه ای می باشد . به عبارتی این فرهنگ است که سنگ محور آسیاب توسعه را تشکیل می دهد و اگر این سنگ محور ایرادی داشته باشد محصول آن نیز پر از ایراد خواهد بود . لذا کلیه ابعاد توسعه بایستی مبتنی بر تعریفی دقیق ، واضح و شفاف از فرهنگی باشد که بایستی محور توسعه قرار گیرد و آنگاه توسعه در راستای آن فرهنگ ، بایستی به جهت گیری های توسعه در ابعاد دیگر کمک نماید . مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در باره تفاوت های بنیادین میان دو نوع الگوی غربی و اسلامی –ایرانی پیشرفت که ناشی از تفاوت در بنیادهای فرهنگی آنها می باشد در سخنانی چنین می فرمایند : ( بنده به طور قاطع این را میگویم: الگوی پیشرفت غربی، یک الگوی ناموفق است. درست است که به قدرت رسیدهاند، به ثروت رسیدهاند؛ اما بشریت را دچار فاجعه کردهاند. پیشرفتهای غربی، پیشرفتهایی است که امروز همهی دنیا و همهی بشریت دارند از آن رنج میبرند؛ کشورهای عقبمانده یکجور، کشورهای پیشرفته یکجور. این همان پیشرفت و توسعهای است که توانسته است گروههای معدود و انگشتشماری از خانوادههای ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهای دیگر را دچار اسارت و تحقیر و استعمار کرده؛ جنگ به وجود آورده و حکومت تحمیل کرده است و در داخل خود آن کشورها هم اخلاق فاسد، دوری از معنویت، فحشا، فساد، سکس، ویرانی خانواده و این چیزها را رواج داده. بنابراین، موفق نیست. شما الان اگر آثار ادبی کشورهای غربی - مثلاً فرانسه - را که مربوط به سه قرن یا دو قرن پیش هست، بخوانید، وضع امروزِ آنجا را هم مطالعه کنید، خواهید دید مردمِ آنجا از لحاظ اخلاقی بمیزان بسیار زیادی عقب رفتهاند. این وضعیتی که امروز بر آنجا حاکم است، آن روزها حاکم نبود. پیشرفت تمدن غربی در طول قرنهای متمادی، این کشورها را از لحاظ اخلاقی دچار مشکل کرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقی به انحطاط کشانده؛ از لحاظ وضع زندگی هم به آنها خدمتی نکرده؛ یعنی فقر در آنجاها برنیفتاده است. در آنجا کار و تلاش زیاد است؛ اما دستاورد و محصول برای فرد و برای خانواده کم. بنابراین، پیشرفت غربی، پیشرفت ناموفقی است. ما باید پیشرفت را با الگوی اسلامی - ایرانی پیدا کنیم. این برای ما حیاتی است. چرا میگوئیم اسلامی و چرا میگوئیم ایرانی؟ اسلامی به خاطر اینکه بر مبانی نظری و فلسفی اسلام و مبانی انسانشناختی اسلام استوار است. چرا میگوئیم ایرانی؟ چون فکر و ابتکار ایرانی، این را به دست آورده؛ اسلام در اختیار ملتهای دیگر هم بود. این ملت ما بوده است که توانسته است یا میتواند این الگو را تهیه و فراهم کند. پس الگوی اسلامی ایرانی است. البته کشورهای دیگر هم از آن، بدون تردید استفاده خواهند کرد؛ همچنانی که تا امروز هم ملت ما و کشور ما برای بسیاری از کشورها در بسیاری از چیزها الگو قرار گرفته، اینجا هم یقیناً این الگو مورد تقلید و متابعت بسیاری از ملتها واقع خواهد شد. )( 1386/02/25، بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد) ( آنچه که موجب میشود ما الگوی غربی را برای پیشرفت جامعهی خودمان ناکافی بدانیم، در درجهی اول این است که نگاه جامعهی غربی و فلسفههای غربی به انسان - البته فلسفههای غربی مختلفند؛ اما برآیند همهی آنها این است - با نگاه اسلام به انسان، بکلی متفاوت است؛ یک تفاوت بنیانی و ریشهای دارد. لذا پیشرفت که برای انسان و به وسیلهی انسان است، در منطق فلسفهی غرب معنای دیگری پیدا میکند، تا در منطق اسلام. پیشرفت از نظر غرب، پیشرفت مادی است؛ محور، سود مادی است؛ هرچه سود مادی بیشتر شد، پیشرفت بیشتر شده است؛ افزایش ثروت و قدرت. این، معنای پیشرفتی است که غرب به دنبال اوست؛ منطق غربی و مدل غربی به دنبال اوست و همین را به همه توصیه میکنند. پیشرفت وقتی مادی شد، معنایش این است که اخلاق و معنویت را میشود در راه چنین پیشرفتی قربانی کرد. یک ملت به پیشرفت دست پیدا کند؛ ولی اخلاق و معنویت در او وجود نداشته باشد. اما از نظر اسلام، پیشرفت این نیست. البته پیشرفت مادی مطلوب است، اما به عنوان وسیله. هدف، رشد و تعالی انسان است. پیشرفت کشور و تحولی که به پیشرفت منتهی میشود، باید طوری برنامهریزی و ترتیب داده شود که انسان بتواند در آن به رشد و تعالی برسد؛ انسان در آن تحقیر نشود. هدف، انتفاع انسانیت است، نه طبقهای از انسان، حتّی نه انسانِ ایرانی. پیشرفتی که ما میخواهیم بر اساس اسلام و با تفکر اسلامی معنا کنیم، فقط برای انسان ایرانی سودمند نیست، چه برسد بگوئیم برای طبقهای خاص. این پیشرفت، برای کل بشریت و برای انسانیت است. نقطهی تفارق اساسی، نگاه به انسان است. اینجا یک درنگی بکنیم و من یک مطلب معرفتی اسلامی را در اینجا عرض بکنم: در اسلام نگاه به انسان از دو زاویه است که این دو زاویه هر دو مکمل همدیگر هستند. این میتواند پایه و مبنائی برای همهی مسائل کلان کشور و نسخههائی که برای آیندهی خودمان خواهیم نوشت، باشد. این دو زاویهای که اسلام از آن به انسان نگاه میکند، یکی نگاه به فرد انسان است؛ به انسان به عنوان یک فرد؛ به من، شما، زید، عمرو به عنوان یک موجود دارای عقل و اختیار نگاه میکند و او را مخاطب قرار میدهد؛ از او مسئولیتی میخواهد و به او شأنی میدهد، که حالا خواهیم گفت. یک نگاه دیگر به انسان، به عنوان یک کل و یک مجموعهی انسانهاست. این دو نگاه با هم منسجمند؛ مکمل یکدیگرند. هر کدام، آن دیگری را تکمیل میکند. در نگاه اول که نگاه اسلام به فردِ انسانی است، یک فرد مورد خطاب اسلام قرار میگیرد. در اینجا انسان یک رهروی است که در راهی حرکت میکند، که اگر درست حرکت کند، این راه، او را به ساحت جمال و جلال الهی وارد خواهد کرد؛ او را به خدا خواهد رساند؛ (یا ایّها الانسان انّک کادح الی ربّک کدحاً فملاقیه). اگر بخواهیم این راه را تعریف کنیم، در یک جملهی کوتاه میشود گفت این راه، عبارت است از مسیر خودپرستی تا خداپرستی. انسان از خودپرستی به سمت خداپرستی حرکت کند. مسیر صحیح و صراط مستقیم این است. مسئولیت فرد انسان در این نگاه، این است که این مسیر را طی کند. یکایک ما مخاطب به این خطاب هستیم؛ دیگران بروند، نروند؛ حرکت کنند، نکنند؛ دنیا را ظلمات کفر بگیرد یا نور ایمان بگیرد، از این جهت تفاوت نمیکند. وظیفهی هر فردی به عنوان یک فرد این است که در این راه حرکت کند؛ (علیکم انفسکم لا یضرّکم من ظلّ اذا اهتدیتم). باید این حرکت را انجام بدهد؛ حرکت از ظلمت به نور، از ظلمت خودخواهی به نور توحید. جادهی این راه چیست؟ بالاخره مسیری را میخواهیم حرکت کنیم و به جادهای نیاز داریم؛ این جاده، همان واجبات و ترک محرمات است. ایمان قلبی موتور حرکت در این راه است؛ ملکات اخلاقی و فضائل اخلاقی، آذوقه و توشهی این راه است، که راه و حرکت را برای انسان آسان و تسهیل میکند؛ سرعت میبخشد. تقوا هم عبارت است از خویشتنپایی؛ مواظب خود باشد که از این راه تخطی و تجاوز نکند. وظیفهی فرد در نگاه اسلام به فرد، این است. در همهی زمانها، در حکومت پیغمبران، در حکومت طواغیت، یک فرد وظیفهاش این است که این کار را انجام دهد و تلاش خودش را بکند. اسلام در این نگاه به انسان به عنوان یک فرد، توصیه میکنند زهد بورزد. زهد یعنی دلباخته و دلبستهی دنیا نشود؛ اما در عین اینکه توصیه به زهد میکنند، قطع رابطهی با دنیا و کنار گذاشتن دنیا را ممنوع میشمارند. دنیا چیست؟ دنیا همین طبیعت، همین بدن ما، زندگی ما، جامعهی ما، سیاست ما، اقتصاد ما، روابط اجتماعی ما، فرزند ما، ثروت ما، خانهی ماست. دلبستگی به این دنیا، دلباخته شدن به این نمونهها، در این خطاب فردی، کار مذمومی است. دلباخته نباید شد. این دلباخته نشدن، دلبسته نشدن، اسمش زهد است؛ اما اینها را رها هم نباید کرد. کسی از متاع دنیا، زینت دنیا، از نعمتهای الهی در دنیا رو برگرداند، این هم ممنوع است. ( قل من حرّم زینة اللَّه الّتی اخرج لعباده و الطّیبات من الرّزق قل هی للّذین امنوا)؛ یعنی کسی حق ندارد که از دنیا اعراض کند. اینها جزو مسلّمات و معارف روشن دین است که من نمیخواهم توضیح بدهم. این، نگاه فردی است. در این نگاه به فردِ انسان، اسلام استفادهی از لذائذ زندگی و لذائذ حیات را برای او مباح میکنند؛ اما در کنار او یک لذت بالاتر را که لذت اُنس با خدا و لذت ذکر خداست، آن را هم به او یاد میدهند. انسان در یک چنین راهی به عنوان انسانِ اندیشمند و دارای اختیار، باید انتخاب کند و در این صراط حرکت کند و برود. در این نگاه، مخاطب البته فردِ انسان است. هدف این حرکت و این تلاش هم رستگاری انسان است. اگر انسان به این دستورالعمل و نسخهای که به او داده شده است. عمل بکند، رستگار میشود. این، یک نگاه است. در زاویهای دیگر در نگاه کلان، همین انسانی که مخاطب به خطابِ فردی است، خلیفهی خدا در زمین معرفی شده؛ یک وظیفهی دیگری به او واگذار شده و آن عبارت است از وظیفهی مدیریت دنیا. دنیا را باید آباد کند؛ (و استعمرکم فیها). همین انسان مأمور است که دنیا را آباد کند. آباد کردنِ دنیا یعنی چه؟ یعنی از استعدادهای فراوان و غیرقابل شمارشی که خدای متعال در این طبیعت قرار داده، این استعدادها را استخراج کند و از آنها برای پیشرفت زندگی بشر استفاده کند. در این زمین و پیرامون زمین، استعدادهایی هست که خدای متعال اینها را گذاشته است و بشر باید اینها را پیدا کند. یک روزی بشر آتش را هم نمیشناخت، اما آتش بود؛ الکتریسیته را نمیشناخت، اما در طبیعت بود؛ قوهی جاذبه را نمیشناخت، قوهی بخار را نمیشناخت، اما اینها در طبیعت بود. امروز هم استعدادها و قوای بیشمار فراوانی از این قبیل در این طبیعت هست؛ بشر بایستی سعی کند اینها را بشناسد. این مسئولیت بشر است؛ چون خلیفه است و یکی از لوازم خلیفه بودنِ انسان، این است. عین همین مطلب در مورد انسانهاست؛ یعنی انسان در این نگاه دوم، وظیفه دارد استعدادهای درونی انسان را استخراج کند؛ خرد انسانی، حکمت انسانی، دانش انسانی و توانائیهای عجیبی که در وجود روان انسان گذاشته شده، که انسان را به یک موجود مقتدر تبدیل میکند. این هم نگاه کلان است. در این نگاه کلان، مخاطب کیست؟ مخاطب، همهی افرادند. استقرار عدالت و روابط صحیح، خواسته شده است. از چه کسانی؟ از همهی افراد. یکایک افراد جامعهی بشری در همین نگاه کلان، مخاطبند؛ یعنی وظیفه و مسئولیت دارند. ایجاد عدالت، ایجاد حکومت حق، ایجاد روابط انسانی، ایجاد دنیای آباد، دنیای آزاد، بر عهدهی افراد انسان است. در این نگاه میبینید انسان همهکارهی این عالم است؛ هم مسئول خود و تربیت خود و تعالی خود و تزکیه و تطهیر خود، هم مسئول ساختن دنیا. این نگاه اسلام است به انسان. اومانیزم غربی هم انسانمحور است. اومانیزم - که محور فلسفههای قرن نوزدهمی و بعد و قبل از آن است - انسان را محور قرار میدهد. اما چهجور انسانی؟ انسان در منطق غرب و اومانیزم غربی، بکلی با این انسانی که در منطق اسلام هست، تفاوت دارد. انسان در الگو و نگاه اسلامی موجودی است هم طبیعی و هم الهی؛ دوبُعدی است؛ اما در نگاه غربی، انسان یک موجود مادی محض است و هدف او لذتجویی، کامجویی، بهرهمندی از لذائذ زندگی دنیاست، که محور پیشرفت و توسعه در غرب است؛ انسان سودمحور. اما در جهانبینی اسلام، ثروت و قدرت و علم، وسیلهاند برای تعالی انسان. در آن جهانبینی غربی، ثروت و قدرت و علم، هدفند. انسانها تحقیر بشوند، ملتها تحقیر بشوند، میلیونها انسان در جنگها لگدمال بشوند و کشته بشوند، برای اینکه کشوری به قدرت یا به ثروت برسد یا کمپانیهایی سلاحهای خودشان را بفروشند؛ ایرادی ندارد! تفاوت منطقی، این است. بنابراین، آن چیزی که ما به آن نیاز داریم، این است که نقشهی پیشرفت کشورمان را بر اساس جهانبینی اسلام برای این انسان، انسانِ در منطق اسلام، فراهم و تهیه کنیم. در این نقشهی پیشرفت و تحول، دیگر معنا ندارد که پیشرفت با فحشا، با غوطه خوردن در منجلاب فساد همراه باشد. معنویت، پایهی اساسی این پیشرفت خواهد بود. پیشرفتی که محورش انسان است و انسانی که دارای بُعد معنوی قوی است و انسانی که علم و دنیا و ثروت و فعالیت زندگی را وسیلهای قرار میدهد برای تعالی روحی و رفتن به سوی خدای متعال، این پیشرفت با آن پیشرفت خیلی متفاوت است. )(همان) دراین میان به منظور آشنایی با ابعاد توسعه سیاسی و فرهنگی در نظام اسلامی نگاهی گذرا به این دو موضوع می افکنیم : توسعه سیاسی در حکومت اسلامی : در نگاه اسلامی ابتدا باید پرسید نظام سیاسی اسلام چهساختاری دارد؟ در این زمینه میتوان بهالگوهای نظام سیاسی اسلام در زمان پیامبراسلام و خلفای پس از آن حضرت به ویژه دورانحکومت امیرالمومنین (علیه السلام) استناد کرد،همچنین به کلمات و بیاناتی که ازمعصومین(علیه السلام) رسیده است، و به طور طبیعیپاسخهای عقلی نیز میتواند از مستندات ما برایپاسخ به این سؤال باشد. منظور از ساختار نظام سیاسی اسلام ماهیتو اجزا و چگونگی تعامل عناصر مختلف نظامسیاسی اسلام با یکدیگر است. بر این اساس،ساختار نظام سیاسی از سه عنصر مرتبط به همتشکیل میشود. الف: قانون نظام سی فرمانروای اصلی جامعه است. همهآحاد جامعه در این نظام حتی رهبر تحت فرمانقانوناند. در حاکمیت قانون هیچ استثنایی وجودندارد. برخلاف حکومتهای استبدادی که قانونفقط برای عامه مردم است و سران و نخبگانحکومت از سیطره قانون بیرونند و بر خلافنظامهای اریستو کراسی که اشراف از شمولقوانین معافاند، در این نوع نظام سیاسی هیچفردی با هر مقام و مسئولیتی از شمول قانون معافنیست. اما نکته مهم در این است که قانون حاکم درنظام اسلامی قانون الهی است، خواه در شریعتبهصراحت از آن یاد شده باشد و یا این که شریعتشناسان با استفاده از قواعدی خاص قوانینی را ازاصول اصلی شریعت استخراج کرده باشند و خواهقوانینی باشد که با استفاده از حکم عقل سلیم که ازنظر اسلام حجت استبدست آمده باشد. ب: حاکم و رهبر هر چند حکومت اسلامی حکومت قانوناست، اما قانون بدون حاکم و رهبر و مدیر قابلاجرا نیست. حتی در آرمانیترین شرایط که همهانسانها از فرهنگ عالی انسانی برخوردار باشند وخود را موظف به پیروی از قانون کنند باز همبدون حاکم و مجریان قانون حاکمیت همه جانبهقانون ممکن نیست، زیرا حتی بر مبنایخوشبینانهترین نظر نسبتبه انسان نمیتوانانسانها را از حوزه خود خواهی و سودجویی بطورمطلق جدا کرد و همین دو خصیصه جهت منعتحقق حکومت قانون کافی است. لذا، در ساختارنظامی سیاسی اسلام، رهبری و حکومتپیشبینی شده است. این موضوع مهم هم درسیره حکومتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و حضرتعلی(علیه السلام) و هم در آیات قرآن و روایات به آنتصریح شده است. پیامبر اسلام، پس از ورود بهمدینه به تشکیل حکومت اسلامی درمدینةالنبی، بر حسب نیاز آن جامعه آن روزاقدام نمودند و اولین نظام سیاسی اسلام بوسیلهآن حضرت و یارانش شکل یافت. ج: مردم در نظام سیاسی اسلام ، مردم چنان مقاموالایی دارند که اساسا بدون آنان حکومت، تحقق نمیپذیرد و قانون الهی حاکم نمیشود. بدونشک، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) اگر سیزدهسال در مکه تبلیغ دین اسلام میکرد و تشکیل حکومت نمیداد به این دلیل بود که جامعهای کهپذیرای حکومت اسلامی باشد و بدان تن دهد،وجود نداشت و آن هنگامی که پایههای اولیهچنین پذیرشی در یثرب شکل گرفتپیامبر(صلی الله علیه وآله) بدون درنگ به تشکیل حکومت واستقرار قانون اقدام کرد. تعامل سه عنصر نظام سیاسی اسلام مسئله مهم، کارکرد سه عنصر نظام سیاسیاسلام و نقشی است که هر عنصر ایفا میکند. درنظام سیاسی اسلام، منبع قانون در مرحلهنخستخداوند است و هم اوست که به انساناجازه داده است تا با استفاده از عقل خدادادی،که یکی از حجتهای خداوندی بر انسان است،قوانینی را که مورد نیاز زندگی فردی و اجتماعیاوست تدوین کند، البته این قوانین اگر برخاستهاز عقل سلیم و فطرت انسانی باشد هیچ تضادیبا قوانین الهی نخواهد داشت، بلکه خود، قانونالهی است. منبع دیگر قانون، که آن هم با اجازهخداوندی است پیامبران الهی و کسانی هستندکه از ویژگی عصمتبرخوردارند. تبلور قانونالهی، قرآن است و ظهور قوانین الهی منسوب بهمعصومین در کلام و سیرت ایشان است و قوانینبشری نیز در چارچوب مقررات زندگی فردی واجتماعی آنان از طریق مشورت امکانپذیرمیشود. میبینیم که در عنصر اول نظام سیاسیاسلام که قانون است دو عنصر دیگر نیز کاملادخالت دارند، اما این دخالتبه صورت دخالتدر عرض و مستقل نیستبلکه در طول دخالتخداوند است. یعنی،پروردگار براساس مصالحزندگی انسان بخشی از قانونگذاری را به انسانها، اعم از انسانهای معصوم مانند پیامبران وائمهاطهار(علیه السلام) و یا انسانهای مؤمن و عادلواگذار نموده است. دومین عنصر نظام سیاسی اسلام رهبر وحاکم اسلامی و در یک جمله حکومتبود. رهبرو حاکم و حکومت نیز طبق اصل اولیه به انتصابخداوندی است زیرا هیچ کس جز ذات قادرمتعال حق ندارد آزادی انسان را محدود کند.لذا، رهبر و حاکم که یکی از وظایف و اختیاراتشتعریف و تعیین حدود آزادیهای انسانهاست تا درپرتو آزادی محدود بتوانند زندگی جمعی سالمداشته باشند باید برگزیده خداوند باشد. اما درهمین قسمت نیز هم عنصر قانون در انتخابرهبر نقش دارد و هم مردم. اما نقش قانون ایناست که نشان دهد رهبر و در معنی وسیعترمجریان حکومتی باید چه خصوصیات وویژگیهایی داشته باشد، ثانیا، در بستر تحققحکومت، رهبر و مجریان حکومت تحت امرقانون میباشند. یعنی حق ندارند از قانون تخطیکنند و گریز از قانون به منزله سلب مشروعیتحاکمیت آنان است. از سوی دیگر، حاکم و رهبررابطه مستقیم با عنصر سوم نظام سیاسی، یعنیمردم نیز دارد. این رابطه در سه بعد مشخصشده است. اولا، رهبر و حاکم با ید از مردم باشد،حتی پیامبران الهی که بر گزیده مستقیمخداونداند باید از جنس انسان باشند و در بینآنان زندگی کنند و بهترین انسانها باشند. ثانیا،مردم در فعلیت و تحقق حکومت نقش دارند،یعنی تا مردم نخواهند کومتحتی حکومتپیامبران فعلیت و تحقق نمیپذیرد و این ناشیاز قدرتی است که انسان در پرتو اختیارخدادادی دارا است. یعنی حکومتبر انسانهاچنین ویژگی را دارد، در حالیکه ممکن استحکومتبر طبیعتبی جان و یا حیوانات بدونخواست و اراده آنان تحقق یابد، ثالثا، نظامسیاسی اسلام، نظام قهر و غلبه نیستیعنی هرچند خواست اکثریت مردم به طور مطلق، ایجادمشروعیت نمیکند اما برای مقبولیت ومشروعیت مردمی حکومتبه صورت فراگیر ارادهجمعی مردم، ضرورت دارد. از این روست کهوقتی پس از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) پس ازاتفاقات سقیفه، حضرت علی(ع) اقدام به برپایی حکومت جداگانه نمیکند و زمانی که مردم بهصورت گسترده خواهان کومتحضرتعلی(علیه السلام) هستند، آن حضرت خواست مردم رامیپذیرند. مبانی توسعه سیاسی در نظام سیاسی اسلام با توجه به نوع ساختار نظام سیاسی اسلامکه در آن اجزای نظام با هم مرتبط هستندمیتوان به معیارهای ذیل در توسعه سیاسیاشاره کرد: 1- نظام سیاسی اسلام، نظامی قانونمنداست. امام خمینی، (قدس سره)، در باب ماهیتحکومت اسلامیمیفرمایند: حکومت اسلام حکومت قانون است. در اینطرز حکومت، حاکمیت منحصر به خداست و قانونفرمان و حکم خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همهافراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد. همه افراد، ازرسول اکرم(صلی الله علیه وآله) تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابدتابع قانون هستند.آیین انقلاب اسلامی گزیده اندیشه وآرای امام خمینی. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی 1373، ص 136 این اولین معیار توسعه سیاسی بانگرش اسلامی است. یعنی اگر در نظام سیاسی،اراده فرد، فعال مایشاء نباشد و قانون حاکماصلی باشد زمینه برای فعالیتهای سالماجتماعی فراهم است. در قانونمند بودنحکومت، مردم و رهبری نیز نقش دارند هم درقانونگذاری بهمان شکل و شیوهای که بیانگردید و هم در پیاده شدن قانون در جامعه وتحقق عملی آن. 2- نظام سیاسی اسلام، نظامیپاسخگوست. یعنی، در مقابل آنچه انجام میدهد و یا نمیدهد باید در مقابل خداوند ومردم پاسخگو باشد. حکومت از آن جهت که برایمردم استباید منافع و مصالح مردم را تامینکند و به طور طبیعی عملکرد حکومت همیشهزیر نظر مردم است. تربیتسیاسی مسلمینصدر اسلام توسط پیامبر(صلی الله علیه وآله) بهگونهای بودکه مسلمانان به خود حق میدادند از شیوه وعملکرد والیان و حاکمان انتقاد کنند. حضرتعلی(علیه السلام) در تعیین روابط متقابل مردم وحکومت میفرماید: (ان لی علیکم حقا و لکم علی حقا) ایهاالناس ان لی علیکم حقا و لکم علی حق . فاما حقکمعلی فالنصیحه و توفیر فیئکم علیکم و تعلیمکم کیلاتجلعلوا و تادیبکم کیما تعلموا و اما حقی علیکم فاالوفاءبالبیعة و النصحیة فیالمشهد و المغیب و الاجابه حینادعوکم و الطاعة حین امرکم. ای مردم من بر عهده شما حقوقی دارم و شما نیز بر عهده منحقوقی دارید. اما حقوق شما بر من عبارت است از پند واندرز دادن به شما و پرداخت کامل حقوقتان و فراهمنمودن آموزش و پرورش شما که جهل و نادانی از بینشما ختبربندد و دانش وجود شما را فراگیرد. وا ما حقمن بر شما این است که به پیمانی که با من بستهایدوفادار باشید و مرا در خصور یا غیابم پند و اندرز دهید وآنگاه که شما را برای موضوعی دعوت نمودم پاسخ مثبتدهید و فرمانی که بر شما خواندم اطاعت کنید. صبحیصالح. نهجالبلاغه. بیروت: چاپ اول. 1967. خطبه 34. مسلما من به عنوان رهبر و مسئول حکومتحقوقی دارم که شما مردم باید پاسخگوباشید و شما نیز دارای حقوقی هستید کهمن باید پاسخگو باشم. چگونگی تعامل مردم با پیامبر(صلی الله علیه وآله) درزمان تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و شیوهمداخله مردم در حکومت پس از آن حضرت گواهصادقی است که در حکومت اسلامی حق یکطرفه نیست و چنین نیست که فقط مردم بایدپاسخگوی خواستههای حکومتباشند بلکهحکومت نیز موظف به تامین نیازها و مصالحجامعه است و در صورتی که به هر دلیل عملکردحکومت مورد تردید قرار گیرد و جای شبهه وسؤال باشد هم مردم حق پیگیری دارند و همحکومت موظف به پاسخگویی است. حضرت امام خمینی(قدس سره) در نقش و حقنظارتی مردم بر حکومت میفرمایند: (درصدر اسلام هست که عمر وقتی که گفتکه اگر من یک کاری کردم، شما چه بکنیدیک عربی شمشیرش را کشید گفت ما با اینشمشیر راستش میکنیم. باید اینطور باشد،خلیفه مسلمین و هر که می خواهد باشد اگردید پایش را کنار گذاشت، شمشیرش رابکشد که پایش را راستبگذارد) صحیفه نور جلد 7 - ص 33 - 34 - تاریخ 9/3/58:بیانات امام خمینی در جمع روحانیون و فرهنگیان. حکومت هنگامی که خود را موظف بهپاسخگویی در مقابل مردم بداند به طور طبیعیحقمداخله مردمرادر رنوشتسیاسی خودشانپذیرفته است. از دیدگاه اسلام، حکومتی که حقمداخله و مشارکت و مشاوره مردم را نادیدهمیگیرد اسلامی نیست و باید به وسیله مردم،اصلح و در غیر اینصورت، براندازی شود. امام هشتم (علیه السلام) از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نقل مینمایند که آن حضرت فرمود: (من جاءکم یریدان یفرق الجماعة و یغصبالامه امرها و یتولی من غیر مشورة فاقتلوهفان الله قد اذن ذالک) کسی که به نزد شما آید و بخواهد جماعتشما را متفرق و امر حکومت است را غصب وبدون مشورت بر مردم مسلط شود او رابکشید، چرا که خداوند متعال اجازه چنینیقتلی را صادر فرموده است. عیون اخبارالرضا 2/62 باب 31 حدیث 254 به نقل از:حسینعلی منتظری، مبانی فقهی حکومت اسلامیقم،نشر تفکر 1369، جلد دوم، ص 288. بنابر این، دومین معیار توسعه سیاسی که(حکومت پاسخگو) است، در ماهیتحکومتاسلامی و نظام سیاسی اسلام قرار گرفته است. 3- حکومت اسلامی بر پایه مشارکتسیاسی مردم استوار است. هر اندازه مردم بهصورت نهادمند در فعالیتهای سیاسی مشارکتداشته باشند، نظام سیاسی، پایداری ومشروعیت مردمی دارد و قادر خواهد بود بدونکار برد زور، اهداف خود را در جامعه سیاسی،فعلیت دهد. در جهان معاصر، کشورهای مدعیدموکراسی، سعی فراوان دارند به جامعه تفهیمکنند که دستاندرکاران سیاسی، متصدیحاکمیتبخشیدن به خواستهها و علائقمردماند. در نظام سیاسی اسلام، همانگونه کهپیش از این بیان شد، مشارکتسیاسی مردم درتصمیمگیریهای سیاسی در ماهیتحکومتاسلامی نهفته است. بدین معنا که اولا استقرارحکومتبرای هدایت انسانها به زندگی بهتر وتحصیل کمال مطلوب است و خداوند هدایتانسان را براساس پذیرش اختیاری او مقرر نمودهاست. لذا، در استقرار حاکمیت الهی و تشکیلنظام سیاسی اسلام پذیرش دواطلبانه مردم یکاصل بنیادین است و این اصل مستلزم مشارکتداوطلبانه مردم در نظام سیاسی اسلام است.ثانیا، حکومت اسلامی حکومتبر اساس قهر وغلبه نیست. حکومت اسلامی از تسخیر دلها وایجاد باور در انسانها آغاز میشود و در نهایتبهپذیرش عمومی مردم منجر می شود. به همینجهت، در سیره پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) وامیرالمومنین(علیه السلام) موردی از تحمیل حکومتبر اکثریت مردم مشاهده نمیشود.پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای هجرت به مدینه و تشکیلحکومت اسلامی از مردمی که نماینده اکثریتمدینه بودند بیعت گرفت و به طور قطع اگر اینافراد با پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیعت نمیکردند و از آنحضرت دعوت به هجرت به مدینه نمینمودندپیامبر موفق به تشکیل حکومت در مدینهنمیشدند. حضرت علی(علیه السلام) نیز پس از اصرارعمومی مردم از ایشان مبنی بر پذیرش حکومتو خلافت مسئولیتخلافت را پذیرفتند و باصراحت فرمود:لولاحضور الحاضر و قیام الحجهبوجود الناصر .. .. لالقیتحبلها الی غاربها صبحی صالح. نهجالبلاغه (بیروت، چاپ اول، 1967)خطبه 3 اگرجمعیتحاضر برای بیعت نیامده بودند و حجتقائم نشده بود که من یاور و همراه در حکومتدارم ریسمان خلافت را به روی او میانداختم)این جمله کنایه از این است که صلاحیت ومشروعیت الهی حاکم و زمامدار اسلامی یکمطلب است که ربطی به خواست مردم ندارد اماهمین حاکم و زمامدار اسلامی اگر بخواهدحکومت کند و زمام امور رابه دست گیرد و جامعه را رهبری نماید باید مردم بخواهند وگرنه حداقل مسئولیتی بر عهده فردی که صلاحیت زمامداریاسلامی را دارد نیست. امام خمینی،(قدس سره) در تبیین ماهیتحکومت اسلامی میفرمایند: (ماهیتحکومت جمهوری اسلامی این استکه با شرایطی که اسلام برای حکومت قرارداده است، با اتکا به آرای عمومی ملت،حکومت تشکیل شده و مجری احکام اسلاممیباشد). مصاحبه امام خمینی با روزنامه لبنانی النهار. صحیفهنور جلد 3، ص 105، تاریخ 20/8/57 به نقل از آیینانقلاب اسلامی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،1373، ص 142. در جای دیگر میفرمایند: (حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما ازرویه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و امامعلی(علیه السلام) الهام خواهد گرفت و متکی بهآرای عمومی ملت میباشد و نیز شکلحکومتبا مراجعه به آرای ملت تعیینخواهد گردید). مصاحبه امام خمینی با مجله المستقبل. صحیفه نورجلد 3، ص 27 تاریخ 15/8/57 به نقل از همان، ص143. حضرت امام خمینی، در موضوع بازنگریقانون اساسی و در چگونگی انتخاب رهبر درپاسخ سؤال آیتالله مشکینی رئیس محترممجلس خبرگان، درباره ویژگی ولی فقیه و رهبرمیفرمایند: (اگر مردم به خبرگان رای دادند تا مجتهدعادلی را برای رهبری حکومتشان تعیینکنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تارهبری را به عهده بگیرد، قهری او موردقبول مردم است. در این صورت او ولیمنتخب مردم میشود و حکمش نافذ است). دقت در سخنان امام میزان مشارکتسیاسیمردم را در حکومت اسلامی بیشتر تبیینمیکند. حضرت امام میفرمایند که اگر مردم بهخبرگان رای دادند و اگر خبرگان مجتهد عادلیرا تعیین کردند در این صورت آن مجتهد رهبرمنتخب مردم است و در این صورت حکمش نافذاست. یعنی اگر این سیر انجام نگرفت مجتهدرهبر منتخب مردم نیست و حکمش نیز نافذنمیباشد. پس، مردم مستقیم و غیر مستقیم درانتخاب رهبر و نفوذ حکم بالاترین مرجع سیاسیحکومت اسلامی نقش مؤثر دارند. 4- توانمندی حکومت اسلامی در تحکیمسلطه مشروع، یکی دیگر از معیارهای توسعهسیاسی توانمندی نظام سیاسی برگسترش وتعمیم سلطه مشروع است. تجربه کشورهای تازهبه استقلال رسیده نشان میدهد که یکی ازمهمترین موانع توسعه سیاسی در این کشورهاعدم توانایی مجریان و مسئولان نظام سیاسی درگسترش و توسعه سلطه مشروع بر و مشروعیت بحران مشروعیت، بدین معناست که حکومت و مجریانمشروعیت و قانونی بودن سلطه خود را در بین مردم ازدست میدهند و در نتیجه بی اعتبار میگردد و منجر بهبحران نفوذ میشود.روبرو شدهاند ونتوانستهاند از این بحرانها به سلامتبگذرند عموما اسیر کودتاها، تجزیهها و بحرانهای دیگرسیاسی شدهاند. یکی از ویژگیهای نظام سیاسیاسلام، برقراری وحدت و یکپارچگی بین مردم و جلوگیری از تفرقه و به تعبیری اتمی اتمی شدن جامعه، یعنی، تبدیل شدن جامعه به گروههاو طیفهای مختلف که بدون برنامه و انسجام و ندانستنمحور و مرکز فعال میشوند و در نهایتبه بحرانهایگوناگون اجتماعی منجر خواهند شد. در زمینه آشناییبیشتر با انواع بحرانها و رابطه آنها با توسعه سیاسیمراجعه شود به: کاظمی، سیدعلی اصغر. بحران نوگرایی وفرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران، انتشارات توس،1376. شدنجامعه است. آنچه بیش از همه نظام سیاسیاسلام را در دستیابی به این هدف توانمندمیسازد موارد ذیل است: اولا، حکومت اسلامی حکومتی است که پایهو اساس آن اقتدار معنوی است و این اقتدارمعنوی است که جامعه را به تبعیت داوطلبانه وحتی عاشقانه از حاکم و رهبر وادار میکند. قرآندر بیان سر موفقیت پیامبر اسلام در بسط مکتبو توسعه و تعمیق حکومت اسلامی میفرماید: (فبما رحمة من الله لنت لهم و لوکنت فظا غلیظالقلب لاانفضوا من حولک) قرآن مجید، آل عمرن آیه 159. ( ای پیامبر، رحمتخدا تو را با خلق مهربانو خوشخوی گردانید و اگر تند خو و سختدل بودی مردم از گرد تو متفرق میشدند.) آنچه با عثشده است که مردم پروانهوار دورشمع وجود پیامبر باشند و از او اطاعت کنند،قدرت عریان و استفاده از ابزارهای مادی و وادارکردن مردم به اطاعت اجباری نیستبلکه شیوهرفتار پیامبر با مردم باعثشده بود مردم با علاقهو محبت از پیامر اطاعت کنند. حضرت علی صلی الله علیه وسلمعلیه السلامرحمهما الله به مالکاشتر فرمانمیدهد که: (واشعر قلبک الرحمة و المحیة لهم و اللطفبهم، ولاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهمفانهم صنفان اما اخلک فیالدین او تطیر لکفی الخلق) نهجالبلاغه نامه حضرت امیر(ع) به مالک اشتر. ( ای مالک قلبت را برای مردم کانون مهر ومحبت قرار ده و به آنان لطف نما و برایمردم همانند درندهای نباش که از فرصتبدست آمده برای دریدن آنها استفاده کنیزیرا مردمی که تحتحکومت تو میباشند ازدو گروه خارج نیستند یا مسلماناند و یا درانسانیتبا تو شریک). مشاهده میشود که در نظام سیاسی اسلاممهمترین عامل نفوذ سلطه سیاسی در جامعهشیوه مدارا و تسامح نظام سیاسی با مردم است. ثانیا، حکومت اسلامی به دلیل این کهمشروعیت الهی دارد و اسلام نیز پیروان خود راموظف به اطاعت از حکومتحق و مشروع کردهاست، توسعه سلطه مشروع را بر همه بخشهایجامعه به صورت مسئولیتشرعی عمومی مردمتضمین نموده است. توضیح این که، نفوذ اقتدارسیاسی گاهی ممکن استبا ابزارهای زور وقدرت عریان ظاهر شود و گاهی با تامینخواستههای مردم و برانگیختن اطاعتداوطلبانه آنان، اما در اسلام شیوه دیگری نیزبرای تامین سلطه مشروع پیشبینی شده استکه فقط در حکومتهای دینی مبتنی بر وحیامکانپذیر است و آن عبارت است از بوجودآوردن حس مسئولیت الهی در حفظ و حمایت ازحاکمیتحکومتحق در این شیوه، اسلامپیروان خود را به متابعت و طاعتحکومتمشروع به این دلیل که در امتداد حاکمیت الهیاست دعوت میکند و مخالفتبا حکومت مشروعرا در حد مخالفتبا خداوند میداند. قرآن در امر به وجوب اطاعت از پیامبر واولیالامر میفرماید: اطیعوالله و اطیعو الرسول و اولیالامر منکم.(ازخداوندوپیامبرو اولیالامر اطاعت نمایید.) اولیالامر در روشنترین مصداق امامانمعصوم(ع) و در امتداد آنان کسانی هستند که بهحق زمام امور جامعه مسلمین را عهده دارند. پیامبر اسلام فرمود: (اسعموا و اطیعوا لمن ولاه الله الامر فانهنظام الاسلام) (از کسی که خداوند کارها را به دست او سپرداطاعت کنید، زیرا او نظام دهنده احکاماسلام است). بدین صورت، اقتدار نظام سیاسی که یکی ازشرایطتوسعهسیاسیاست در نظام سیاسی اسلامبیش از سایر نظامهای سیاسی تعیین شده است. آنچه از مجموع این گفتار میتوان نتیجهگرفت نکات ذیل است: 1- توسعه سیاسی به مفهوم جدید آن ازمؤلفههای شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعیپس از جنگ دوم جهانی است که عموما در رابطهبا کشورهای در حال توسعه، جهان سوم و تازه بهاستقلال رسیده توسط نظریهپردازان علومسیاسی مطرح و تکامل یافته است. 2- نظریهپردازان توسعه سیاسی تاکنون بهدیدگاه مشترکی درباره مرزهای مشخص توسعهسیاسی نرسیدهاند و این ناشی از تفاوت رهیافتهابه توسعه سیاسی است. 3- بامطالعهمجموعهنظریاتی که درباره توسعهسیاسیارائه شدهاستمیتواند بهحداقل ازکلیاتیپیرامون توسعه سیاسی دستیافت. این کلیاتعبارتند از: قانونمند بودن نظام سیاسی، پاسخگوبودن نظام سیاسی در مقابل خواستههای مردم، مشارکتسیاسی نهادینه مردم و نهایتا گسترشهمه جانبه اقتدار سیاسی نظام. 4- معیارهای اساسی توسعه سیاسی درحکومت اسلامی لحاظ شده است و بر این اساسو با استناد به سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) و الگویحکومتحضرت علی(علیه السلام) و سخنانمعصومین(علیه السلام) حکومت اسلامی حکومتیاست قانونمدار، پاسخگو، توام با مشارکتسیاسیمردم و برخوردار از اقتدار سیاسی همه جانبه. 5 - توسعه سیاسی به مفهوم صحیح آن نهتنها با ماهیت نظام سیاسی اسلام تباینی نداردبلکه تحقق عملی حکومت اسلامی جز درچارچوب توسعه سیاسی امکانپذیر نمیباشد. 6- چنانچه وجود گروهها و احزاب سیاسییکی از عوامل توسعه سیاسی باشد عقلا و شرعامانعی برای بوجود آمدن آنها در حکومتاسلامی، نیست هر چند احزاب و گروهها باید درچارچوب پذیرش قوانین کلی و اساسی نظامسیاسی فعالیت نمایند. (برگرفته از: توسعه سیاسی در نظام سیاسی اسلام ، غلامرضا مهدوی ، فصلنامه کتاب نقد شماره 9) توسعه فرهنگی و مبارزه با موانع آن : الف- مفهوم توسعه فرهنگی: مقصود از توسعه فرهنگی، ایجاد شرایط و امکانات مادی و معنوی مناسب برای افراد جامعه به منظور شناخت جایگاه آن و رشد و افزایش علم و دانش و معرفت انسان ها و آمادگی برای تحول و پیشرفت و پذیرش اصول کلی توسعه، نظیر قانون پذیری، نظم و انضباط، بهبود روابط اجتماعی و انسانی و افزایش توانایی های علمی و اخلاقی و معنوی برای همه افراد جامعه می باشد. توسعه فرهنگی با تأکید برهویت فرهنگی، بهینه سازی شرایط فرهنگی و رشد کمی و کیفی مسایل مربوط به خود را نوید می دهد و به اخلاق و آداب و سنن جامعه بهبود می بخشد و بر رونق بازار فنون و دانش و تکنیک می افزاید (ارزش ها و توسعه، محمد نقی نظرپور، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1378، ص 42). عنصر فرهنگ، محور توسعه فرهنگی می باشد، بر این اساس فرهنگ، مجموعه پیچیده ای است در بردارنده اطلاعات، باورها، هنرها، اخلاق و دین، قوانین، آداب و رسوم و هرگونه توانایی که آدمی همچون عضوی از جامعه به دست می آورد و در قبال آن تعهداتی را بر عهده دارد (تایلور، به نقل از داریوش آشوری، 1380، ص 47). به طور کلی همه فرهنگ ها را در دو نوع مادی و الهی می توان تقسیم بندی کرد: 1. فرهنگ مادی: این فرهنگ بر پوچ انگاری ارزش های الهی و انسانی بنا نهاده شده است. در این فرهنگ، جنبه انسانی انسان به فراموشی سپرده شده است و آدمی تنها به عنوان موجود مادی ارزیابی می شود. چنین فرهنگی، پیروان خویش را برای به دست آوردن رفاه بیشتر، آزادی و بهره وری افزون تر ازغرایز و سودپرستی به جنبش در می آورد، در فرهنگ مادی، هدف وسیله را توجیه می کند، بنابراین برای رسیدن به هدف های مادی و بهره مندی هر چه بیشتر از مزایای زندگی، به هر وسیله ای دست می یازند و از هر شیوه ای سود می جویند. در پرتو چنین فرهنگی، بنیادهای اخلاقی جامعه فرو می ریزد، ارزش های انسانی کم رنگ و معضلات و ناهنجاری های اجتماعی فزونی می یابد و جامعه به سوی انحطاط و نابودی پیش می رود. 2. فرهنگ الهی: این فرهنگ، انسان را آمیزه ای از پیکر و روان آسمانی می داند و فرهنگ اسلامی نشان دهنده کامل این فرهنگ است که هدف خود را دست یابی به کمال می داند که در پرتو وحی و آموزه های الهی به دست می آید. معیار برتری افراد را نیز پای بندی به اصول ثابت اخلاقی می داند به فرموده قرآن کریم (ان اکرمکم عندالله اتقیکم) ویژگی های فرهنگ اسلامی را می توان چنین برشمرد: خدامحوری، عدالت خواهی و مساوات، شایسته سالاری، مصلحت گرایی، مسؤولیت فردی و اجتماعی، تقواگرایی، پاسداری از کرامت انسان (خط و مشی های سیاسی نهج البلاغه، محمد مهدی ماندگار، بوستان کتاب قم، 1381، صص 173 - 141). بر این اساس وقتی صحبت از توسعه فرهنگی در جامعه اسلامی ما می شود؛ در واقع تعقیب فرایندی است که دگرگونی در حوزه های ادراکی، شناختی و گرایش هایی را که در ساختار جدید جامعه اسلامی مطلوب است، به دنبال داشته باشد. توسعه فرهنگی به هیچ وجه به معنای گسستن از فرهنگ گذشته نیست، بلکه بهینه سازی و شکوفایی عناصر اصیل فرهنگ اسلامی و ملی در سطوح مختلف جامعه و زدودن عناصر نامطلوب و ناشایست از آن می باشد. بنابراین هدف توسعه دیگر نمی تواند صرفا اقتصادی و بالا بردن نرخ رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه باشد بلکه اهداف کلی توسعه علاوه بر موارد مذکور فقرزدایی، ایجاد رفاه عمومی، عدالت اجتماعی و تعادل منطق ها و تعالی و الهی گونه شدن انسان ها می باشد (توسعه فرهنگی در جامعه ایران، مژگان حق خواه
از نظر حکومت چه نوع پیشرفتی حق تقدم دارد؟ سیاسی یا فرهنگی یا اعتقادی؟
دانشجوی محترم ضمن تشکر از تماس مجدد شما با این مرکز به نظر می رسد پاسخ جامع به این سوال مستلزم بررسی این موضوع است که اولا نسبت توسعه با مبانی نظام سیاسی اسلام چیست و در نظام اسلامی کدام یک از ابعاد توسعه مقدم است ؟ که امید است مطالب زیر ضمن پاسخ به این سوالات به سوال اصلی شما نیز پاسخ مطلوب را ارائه دهد : مفهوم )توسعه (, به معنای مصطلح امروز, مفهومی جدید و با سابقه ای در حدود نیم قرن است . اگر بخواهیم در منابع دینی , مفاهیمی نزدیک به آن را به دست آوریم , می توانیم از عمران , احیای زمین , تعلیم و تربیت نیروی انسانی , سرمایه گذاری , کشاورزی , صنعت , تجارت و... به عنوان عوامل لازم برای توسعه نام بریم . هم چنین می توانیم از مفاهیمی مانند رفاه , گشایش در معیشت و زندگی , زیبایی و آبادی شهرها و راه ها, افزونی درآمدها, توزیع عادلانه ثروت , امنیت , همبستگی و وحدت اجتماعی , بهداشت روانی و آرامش روحی برای مردم و... می توانیم به عنوان )آثار توسعه ( استفاده کنیم . با عنایت به جهان بینی اسلامی و ارزش های حاکم بر آن , واژه ی )توسعه ( را می توان چنین تعریف کرد: توسعه فرآیندی است که زمینه ی شکوفایی استعدادهای گوناگون انسان را فراهم می سازد. در این فرایند با استفاده از منابع مختلف , باید بستر مناسبی برای رشد تولیدات ملی هماهنگ با تائمین دیگر خواسته های اصیل انسانی فراهم آید تا در نتیجه افراد جامعه , مسیر تکاملی شایسته خود را بپیمایند. بر این اساس , توسعه اقتصادی به وضعیتی اطلاق می گردد که در آن , انسان به گونه ای تربیت گردیده که با تسلط بر تکنولوژی و استفاده بهینه از منابع موجود, توان برنامه ریزی جامع جهت تائمین رفاه جامعه را داشته و زمینه مناسب برای نیل به کمالات انسانی برای همگان فراهم باشد. توسعه سیاسی , فرهنگی و اجتماعی نیز با توجه به تعریف یاد شده , قابل تبیین است . از طرفی نظام جمهوری اسلامی نظامی است با ویژگی های خاصی که در اصل دوم قانون اساسی به طور کامل به آن ها اشاره شده است : ( جمهوری اسلامی، نظامی است بر پایه ایمان به: 1- خدای یکتا ( لااله الاالله ) و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او. 2- وحی الهی و نقش بنیادی آن در بیان قوانین. 3- معاد و نقش سازنده آن در سیر تکاملی انسان به سوی خدا. 4- عدل خدا در خلقت و تشریع. 5- امامت و رهبری مستمر و نقش اساسی آن در تداوم انقلاب اسلام. 6- کرامت و ارزش والای انسان و آزادی توام با مسئولیت او در برابر خدا، که از راه: الف- اجتهاد مستمر فقهای جامع الشرایط بر اساس کتاب و سنت معصومین سلام الله علیهم اجمعین، ب- استفاده از علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری و تلاش در پیشبرد آنها، ج- نفی هر گونه ستمگری و ستم کشی و سلطه گری و سلطه پذیری، قسط و عدل و استقلال سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و همبستگی ملی را تامین می کند.) این ویژگی ها که در واقع می تواند مبنا و جهت گیری های توسعه در نظام جمهوری اسلامی ایران را معین کند درواقع اشاره به این دارد که ابعاد توسعه در نظام جمهوری اسلامی ایران فراتر از توسعه اقتصادی یا سیاسی یا فرهنگی و امثال اینها دارد به طوری که اگر این نظام با چنین ویژگی هایی می باشد توسعه مطلوبی هم که در آن صورت می گیرد بایستی توسعه ای همه جانبه باشد چرا که بند بند ویژگی هایی که در این اصل از آنها سخن به میان آمده است حاکی از لزوم توسعه در ابعاد مختلف می باشد . البته در این میان باتوجه به اینکه فرهنگ ، زیر بنای تشکیل نظامی اعتقادی همچون نظام جمهوری اسلامی را تشکیل می دهد باید گفت که وزنه توسعه فرهنگی به عنوان مبنا و جهت بخش دیگر ابعاد توسعه باید سنگین تر از دیگران باشد . یکی از عللی که توجه به توسعه فرهنگی را بیش از توسعه سیاسی حائز اهمیت می سازد تجربه ای است که از فاجعه حاکمیت توسعه فرهنگی به سبک غربی برای بشریت پیدا شده است . چرا که با توجه به مبنا قرار گرفتن فرهنگ منحظ غربی برای مقوله توسعه ، امروزه شاهد فجایع بی شماری هستیم که به نام پیشرفت در سطح دنیا در حال رخدادن می باشد ، توسعه ای که در اثر آن اگر چه ممکن است از لحاظ اقتصادی پیشرفت هایی صورت گرفته باشداما در عین حال اخلاق به شدت تنزل پیدا کرده است ، کانون خانواده ها از هم پاشیده شده است و به تبع آن بحران های متعدد اجتماعی و اخلاقی بروز کرده است و صدها اثر منفی دیگر که در مجموع الگوی غربی توسعه را ناکارآمد می سازد و به همین دلیل است که مقام معظم رهبری بر استفاده از الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به جای الگوهای غربی تاکید می کنند که چنین تاکیدی در واقع اشاره به لزوم مبنا قرار گرفتن فرهنگ در روند هر نوع توسعه ای می باشد . به عبارتی این فرهنگ است که سنگ محور آسیاب توسعه را تشکیل می دهد و اگر این سنگ محور ایرادی داشته باشد محصول آن نیز پر از ایراد خواهد بود . لذا کلیه ابعاد توسعه بایستی مبتنی بر تعریفی دقیق ، واضح و شفاف از فرهنگی باشد که بایستی محور توسعه قرار گیرد و آنگاه توسعه در راستای آن فرهنگ ، بایستی به جهت گیری های توسعه در ابعاد دیگر کمک نماید . مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در باره تفاوت های بنیادین میان دو نوع الگوی غربی و اسلامی –ایرانی پیشرفت که ناشی از تفاوت در بنیادهای فرهنگی آنها می باشد در سخنانی چنین می فرمایند : ( بنده به طور قاطع این را میگویم: الگوی پیشرفت غربی، یک الگوی ناموفق است. درست است که به قدرت رسیدهاند، به ثروت رسیدهاند؛ اما بشریت را دچار فاجعه کردهاند. پیشرفتهای غربی، پیشرفتهایی است که امروز همهی دنیا و همهی بشریت دارند از آن رنج میبرند؛ کشورهای عقبمانده یکجور، کشورهای پیشرفته یکجور. این همان پیشرفت و توسعهای است که توانسته است گروههای معدود و انگشتشماری از خانوادههای ثروت را به ثروت برساند؛ اما ملتهای دیگر را دچار اسارت و تحقیر و استعمار کرده؛ جنگ به وجود آورده و حکومت تحمیل کرده است و در داخل خود آن کشورها هم اخلاق فاسد، دوری از معنویت، فحشا، فساد، سکس، ویرانی خانواده و این چیزها را رواج داده. بنابراین، موفق نیست. شما الان اگر آثار ادبی کشورهای غربی - مثلاً فرانسه - را که مربوط به سه قرن یا دو قرن پیش هست، بخوانید، وضع امروزِ آنجا را هم مطالعه کنید، خواهید دید مردمِ آنجا از لحاظ اخلاقی بمیزان بسیار زیادی عقب رفتهاند. این وضعیتی که امروز بر آنجا حاکم است، آن روزها حاکم نبود. پیشرفت تمدن غربی در طول قرنهای متمادی، این کشورها را از لحاظ اخلاقی دچار مشکل کرده؛ آنها را از لحاظ اخلاقی به انحطاط کشانده؛ از لحاظ وضع زندگی هم به آنها خدمتی نکرده؛ یعنی فقر در آنجاها برنیفتاده است. در آنجا کار و تلاش زیاد است؛ اما دستاورد و محصول برای فرد و برای خانواده کم. بنابراین، پیشرفت غربی، پیشرفت ناموفقی است. ما باید پیشرفت را با الگوی اسلامی - ایرانی پیدا کنیم. این برای ما حیاتی است. چرا میگوئیم اسلامی و چرا میگوئیم ایرانی؟ اسلامی به خاطر اینکه بر مبانی نظری و فلسفی اسلام و مبانی انسانشناختی اسلام استوار است. چرا میگوئیم ایرانی؟ چون فکر و ابتکار ایرانی، این را به دست آورده؛ اسلام در اختیار ملتهای دیگر هم بود. این ملت ما بوده است که توانسته است یا میتواند این الگو را تهیه و فراهم کند. پس الگوی اسلامی ایرانی است. البته کشورهای دیگر هم از آن، بدون تردید استفاده خواهند کرد؛ همچنانی که تا امروز هم ملت ما و کشور ما برای بسیاری از کشورها در بسیاری از چیزها الگو قرار گرفته، اینجا هم یقیناً این الگو مورد تقلید و متابعت بسیاری از ملتها واقع خواهد شد. )( 1386/02/25، بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد) ( آنچه که موجب میشود ما الگوی غربی را برای پیشرفت جامعهی خودمان ناکافی بدانیم، در درجهی اول این است که نگاه جامعهی غربی و فلسفههای غربی به انسان - البته فلسفههای غربی مختلفند؛ اما برآیند همهی آنها این است - با نگاه اسلام به انسان، بکلی متفاوت است؛ یک تفاوت بنیانی و ریشهای دارد. لذا پیشرفت که برای انسان و به وسیلهی انسان است، در منطق فلسفهی غرب معنای دیگری پیدا میکند، تا در منطق اسلام. پیشرفت از نظر غرب، پیشرفت مادی است؛ محور، سود مادی است؛ هرچه سود مادی بیشتر شد، پیشرفت بیشتر شده است؛ افزایش ثروت و قدرت. این، معنای پیشرفتی است که غرب به دنبال اوست؛ منطق غربی و مدل غربی به دنبال اوست و همین را به همه توصیه میکنند. پیشرفت وقتی مادی شد، معنایش این است که اخلاق و معنویت را میشود در راه چنین پیشرفتی قربانی کرد. یک ملت به پیشرفت دست پیدا کند؛ ولی اخلاق و معنویت در او وجود نداشته باشد. اما از نظر اسلام، پیشرفت این نیست. البته پیشرفت مادی مطلوب است، اما به عنوان وسیله. هدف، رشد و تعالی انسان است. پیشرفت کشور و تحولی که به پیشرفت منتهی میشود، باید طوری برنامهریزی و ترتیب داده شود که انسان بتواند در آن به رشد و تعالی برسد؛ انسان در آن تحقیر نشود. هدف، انتفاع انسانیت است، نه طبقهای از انسان، حتّی نه انسانِ ایرانی. پیشرفتی که ما میخواهیم بر اساس اسلام و با تفکر اسلامی معنا کنیم، فقط برای انسان ایرانی سودمند نیست، چه برسد بگوئیم برای طبقهای خاص. این پیشرفت، برای کل بشریت و برای انسانیت است. نقطهی تفارق اساسی، نگاه به انسان است. اینجا یک درنگی بکنیم و من یک مطلب معرفتی اسلامی را در اینجا عرض بکنم: در اسلام نگاه به انسان از دو زاویه است که این دو زاویه هر دو مکمل همدیگر هستند. این میتواند پایه و مبنائی برای همهی مسائل کلان کشور و نسخههائی که برای آیندهی خودمان خواهیم نوشت، باشد. این دو زاویهای که اسلام از آن به انسان نگاه میکند، یکی نگاه به فرد انسان است؛ به انسان به عنوان یک فرد؛ به من، شما، زید، عمرو به عنوان یک موجود دارای عقل و اختیار نگاه میکند و او را مخاطب قرار میدهد؛ از او مسئولیتی میخواهد و به او شأنی میدهد، که حالا خواهیم گفت. یک نگاه دیگر به انسان، به عنوان یک کل و یک مجموعهی انسانهاست. این دو نگاه با هم منسجمند؛ مکمل یکدیگرند. هر کدام، آن دیگری را تکمیل میکند. در نگاه اول که نگاه اسلام به فردِ انسانی است، یک فرد مورد خطاب اسلام قرار میگیرد. در اینجا انسان یک رهروی است که در راهی حرکت میکند، که اگر درست حرکت کند، این راه، او را به ساحت جمال و جلال الهی وارد خواهد کرد؛ او را به خدا خواهد رساند؛ (یا ایّها الانسان انّک کادح الی ربّک کدحاً فملاقیه). اگر بخواهیم این راه را تعریف کنیم، در یک جملهی کوتاه میشود گفت این راه، عبارت است از مسیر خودپرستی تا خداپرستی. انسان از خودپرستی به سمت خداپرستی حرکت کند. مسیر صحیح و صراط مستقیم این است. مسئولیت فرد انسان در این نگاه، این است که این مسیر را طی کند. یکایک ما مخاطب به این خطاب هستیم؛ دیگران بروند، نروند؛ حرکت کنند، نکنند؛ دنیا را ظلمات کفر بگیرد یا نور ایمان بگیرد، از این جهت تفاوت نمیکند. وظیفهی هر فردی به عنوان یک فرد این است که در این راه حرکت کند؛ (علیکم انفسکم لا یضرّکم من ظلّ اذا اهتدیتم). باید این حرکت را انجام بدهد؛ حرکت از ظلمت به نور، از ظلمت خودخواهی به نور توحید. جادهی این راه چیست؟ بالاخره مسیری را میخواهیم حرکت کنیم و به جادهای نیاز داریم؛ این جاده، همان واجبات و ترک محرمات است. ایمان قلبی موتور حرکت در این راه است؛ ملکات اخلاقی و فضائل اخلاقی، آذوقه و توشهی این راه است، که راه و حرکت را برای انسان آسان و تسهیل میکند؛ سرعت میبخشد. تقوا هم عبارت است از خویشتنپایی؛ مواظب خود باشد که از این راه تخطی و تجاوز نکند. وظیفهی فرد در نگاه اسلام به فرد، این است. در همهی زمانها، در حکومت پیغمبران، در حکومت طواغیت، یک فرد وظیفهاش این است که این کار را انجام دهد و تلاش خودش را بکند. اسلام در این نگاه به انسان به عنوان یک فرد، توصیه میکنند زهد بورزد. زهد یعنی دلباخته و دلبستهی دنیا نشود؛ اما در عین اینکه توصیه به زهد میکنند، قطع رابطهی با دنیا و کنار گذاشتن دنیا را ممنوع میشمارند. دنیا چیست؟ دنیا همین طبیعت، همین بدن ما، زندگی ما، جامعهی ما، سیاست ما، اقتصاد ما، روابط اجتماعی ما، فرزند ما، ثروت ما، خانهی ماست. دلبستگی به این دنیا، دلباخته شدن به این نمونهها، در این خطاب فردی، کار مذمومی است. دلباخته نباید شد. این دلباخته نشدن، دلبسته نشدن، اسمش زهد است؛ اما اینها را رها هم نباید کرد. کسی از متاع دنیا، زینت دنیا، از نعمتهای الهی در دنیا رو برگرداند، این هم ممنوع است. ( قل من حرّم زینة اللَّه الّتی اخرج لعباده و الطّیبات من الرّزق قل هی للّذین امنوا)؛ یعنی کسی حق ندارد که از دنیا اعراض کند. اینها جزو مسلّمات و معارف روشن دین است که من نمیخواهم توضیح بدهم. این، نگاه فردی است. در این نگاه به فردِ انسان، اسلام استفادهی از لذائذ زندگی و لذائذ حیات را برای او مباح میکنند؛ اما در کنار او یک لذت بالاتر را که لذت اُنس با خدا و لذت ذکر خداست، آن را هم به او یاد میدهند. انسان در یک چنین راهی به عنوان انسانِ اندیشمند و دارای اختیار، باید انتخاب کند و در این صراط حرکت کند و برود. در این نگاه، مخاطب البته فردِ انسان است. هدف این حرکت و این تلاش هم رستگاری انسان است. اگر انسان به این دستورالعمل و نسخهای که به او داده شده است. عمل بکند، رستگار میشود. این، یک نگاه است. در زاویهای دیگر در نگاه کلان، همین انسانی که مخاطب به خطابِ فردی است، خلیفهی خدا در زمین معرفی شده؛ یک وظیفهی دیگری به او واگذار شده و آن عبارت است از وظیفهی مدیریت دنیا. دنیا را باید آباد کند؛ (و استعمرکم فیها). همین انسان مأمور است که دنیا را آباد کند. آباد کردنِ دنیا یعنی چه؟ یعنی از استعدادهای فراوان و غیرقابل شمارشی که خدای متعال در این طبیعت قرار داده، این استعدادها را استخراج کند و از آنها برای پیشرفت زندگی بشر استفاده کند. در این زمین و پیرامون زمین، استعدادهایی هست که خدای متعال اینها را گذاشته است و بشر باید اینها را پیدا کند. یک روزی بشر آتش را هم نمیشناخت، اما آتش بود؛ الکتریسیته را نمیشناخت، اما در طبیعت بود؛ قوهی جاذبه را نمیشناخت، قوهی بخار را نمیشناخت، اما اینها در طبیعت بود. امروز هم استعدادها و قوای بیشمار فراوانی از این قبیل در این طبیعت هست؛ بشر بایستی سعی کند اینها را بشناسد. این مسئولیت بشر است؛ چون خلیفه است و یکی از لوازم خلیفه بودنِ انسان، این است. عین همین مطلب در مورد انسانهاست؛ یعنی انسان در این نگاه دوم، وظیفه دارد استعدادهای درونی انسان را استخراج کند؛ خرد انسانی، حکمت انسانی، دانش انسانی و توانائیهای عجیبی که در وجود روان انسان گذاشته شده، که انسان را به یک موجود مقتدر تبدیل میکند. این هم نگاه کلان است. در این نگاه کلان، مخاطب کیست؟ مخاطب، همهی افرادند. استقرار عدالت و روابط صحیح، خواسته شده است. از چه کسانی؟ از همهی افراد. یکایک افراد جامعهی بشری در همین نگاه کلان، مخاطبند؛ یعنی وظیفه و مسئولیت دارند. ایجاد عدالت، ایجاد حکومت حق، ایجاد روابط انسانی، ایجاد دنیای آباد، دنیای آزاد، بر عهدهی افراد انسان است. در این نگاه میبینید انسان همهکارهی این عالم است؛ هم مسئول خود و تربیت خود و تعالی خود و تزکیه و تطهیر خود، هم مسئول ساختن دنیا. این نگاه اسلام است به انسان. اومانیزم غربی هم انسانمحور است. اومانیزم - که محور فلسفههای قرن نوزدهمی و بعد و قبل از آن است - انسان را محور قرار میدهد. اما چهجور انسانی؟ انسان در منطق غرب و اومانیزم غربی، بکلی با این انسانی که در منطق اسلام هست، تفاوت دارد. انسان در الگو و نگاه اسلامی موجودی است هم طبیعی و هم الهی؛ دوبُعدی است؛ اما در نگاه غربی، انسان یک موجود مادی محض است و هدف او لذتجویی، کامجویی، بهرهمندی از لذائذ زندگی دنیاست، که محور پیشرفت و توسعه در غرب است؛ انسان سودمحور. اما در جهانبینی اسلام، ثروت و قدرت و علم، وسیلهاند برای تعالی انسان. در آن جهانبینی غربی، ثروت و قدرت و علم، هدفند. انسانها تحقیر بشوند، ملتها تحقیر بشوند، میلیونها انسان در جنگها لگدمال بشوند و کشته بشوند، برای اینکه کشوری به قدرت یا به ثروت برسد یا کمپانیهایی سلاحهای خودشان را بفروشند؛ ایرادی ندارد! تفاوت منطقی، این است. بنابراین، آن چیزی که ما به آن نیاز داریم، این است که نقشهی پیشرفت کشورمان را بر اساس جهانبینی اسلام برای این انسان، انسانِ در منطق اسلام، فراهم و تهیه کنیم. در این نقشهی پیشرفت و تحول، دیگر معنا ندارد که پیشرفت با فحشا، با غوطه خوردن در منجلاب فساد همراه باشد. معنویت، پایهی اساسی این پیشرفت خواهد بود. پیشرفتی که محورش انسان است و انسانی که دارای بُعد معنوی قوی است و انسانی که علم و دنیا و ثروت و فعالیت زندگی را وسیلهای قرار میدهد برای تعالی روحی و رفتن به سوی خدای متعال، این پیشرفت با آن پیشرفت خیلی متفاوت است. )(همان) دراین میان به منظور آشنایی با ابعاد توسعه سیاسی و فرهنگی در نظام اسلامی نگاهی گذرا به این دو موضوع می افکنیم : توسعه سیاسی در حکومت اسلامی : در نگاه اسلامی ابتدا باید پرسید نظام سیاسی اسلام چهساختاری دارد؟ در این زمینه میتوان بهالگوهای نظام سیاسی اسلام در زمان پیامبراسلام و خلفای پس از آن حضرت به ویژه دورانحکومت امیرالمومنین (علیه السلام) استناد کرد،همچنین به کلمات و بیاناتی که ازمعصومین(علیه السلام) رسیده است، و به طور طبیعیپاسخهای عقلی نیز میتواند از مستندات ما برایپاسخ به این سؤال باشد. منظور از ساختار نظام سیاسی اسلام ماهیتو اجزا و چگونگی تعامل عناصر مختلف نظامسیاسی اسلام با یکدیگر است. بر این اساس،ساختار نظام سیاسی از سه عنصر مرتبط به همتشکیل میشود. الف: قانون نظام سی فرمانروای اصلی جامعه است. همهآحاد جامعه در این نظام حتی رهبر تحت فرمانقانوناند. در حاکمیت قانون هیچ استثنایی وجودندارد. برخلاف حکومتهای استبدادی که قانونفقط برای عامه مردم است و سران و نخبگانحکومت از سیطره قانون بیرونند و بر خلافنظامهای اریستو کراسی که اشراف از شمولقوانین معافاند، در این نوع نظام سیاسی هیچفردی با هر مقام و مسئولیتی از شمول قانون معافنیست. اما نکته مهم در این است که قانون حاکم درنظام اسلامی قانون الهی است، خواه در شریعتبهصراحت از آن یاد شده باشد و یا این که شریعتشناسان با استفاده از قواعدی خاص قوانینی را ازاصول اصلی شریعت استخراج کرده باشند و خواهقوانینی باشد که با استفاده از حکم عقل سلیم که ازنظر اسلام حجت استبدست آمده باشد. ب: حاکم و رهبر هر چند حکومت اسلامی حکومت قانوناست، اما قانون بدون حاکم و رهبر و مدیر قابلاجرا نیست. حتی در آرمانیترین شرایط که همهانسانها از فرهنگ عالی انسانی برخوردار باشند وخود را موظف به پیروی از قانون کنند باز همبدون حاکم و مجریان قانون حاکمیت همه جانبهقانون ممکن نیست، زیرا حتی بر مبنایخوشبینانهترین نظر نسبتبه انسان نمیتوانانسانها را از حوزه خود خواهی و سودجویی بطورمطلق جدا کرد و همین دو خصیصه جهت منعتحقق حکومت قانون کافی است. لذا، در ساختارنظامی سیاسی اسلام، رهبری و حکومتپیشبینی شده است. این موضوع مهم هم درسیره حکومتی پیامبر(صلی الله علیه وآله) و حضرتعلی(علیه السلام) و هم در آیات قرآن و روایات به آنتصریح شده است. پیامبر اسلام، پس از ورود بهمدینه به تشکیل حکومت اسلامی درمدینةالنبی، بر حسب نیاز آن جامعه آن روزاقدام نمودند و اولین نظام سیاسی اسلام بوسیلهآن حضرت و یارانش شکل یافت. ج: مردم در نظام سیاسی اسلام ، مردم چنان مقاموالایی دارند که اساسا بدون آنان حکومت، تحقق نمیپذیرد و قانون الهی حاکم نمیشود. بدونشک، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) اگر سیزدهسال در مکه تبلیغ دین اسلام میکرد و تشکیل حکومت نمیداد به این دلیل بود که جامعهای کهپذیرای حکومت اسلامی باشد و بدان تن دهد،وجود نداشت و آن هنگامی که پایههای اولیهچنین پذیرشی در یثرب شکل گرفتپیامبر(صلی الله علیه وآله) بدون درنگ به تشکیل حکومت واستقرار قانون اقدام کرد. تعامل سه عنصر نظام سیاسی اسلام مسئله مهم، کارکرد سه عنصر نظام سیاسیاسلام و نقشی است که هر عنصر ایفا میکند. درنظام سیاسی اسلام، منبع قانون در مرحلهنخستخداوند است و هم اوست که به انساناجازه داده است تا با استفاده از عقل خدادادی،که یکی از حجتهای خداوندی بر انسان است،قوانینی را که مورد نیاز زندگی فردی و اجتماعیاوست تدوین کند، البته این قوانین اگر برخاستهاز عقل سلیم و فطرت انسانی باشد هیچ تضادیبا قوانین الهی نخواهد داشت، بلکه خود، قانونالهی است. منبع دیگر قانون، که آن هم با اجازهخداوندی است پیامبران الهی و کسانی هستندکه از ویژگی عصمتبرخوردارند. تبلور قانونالهی، قرآن است و ظهور قوانین الهی منسوب بهمعصومین در کلام و سیرت ایشان است و قوانینبشری نیز در چارچوب مقررات زندگی فردی واجتماعی آنان از طریق مشورت امکانپذیرمیشود. میبینیم که در عنصر اول نظام سیاسیاسلام که قانون است دو عنصر دیگر نیز کاملادخالت دارند، اما این دخالتبه صورت دخالتدر عرض و مستقل نیستبلکه در طول دخالتخداوند است. یعنی،پروردگار براساس مصالحزندگی انسان بخشی از قانونگذاری را به انسانها، اعم از انسانهای معصوم مانند پیامبران وائمهاطهار(علیه السلام) و یا انسانهای مؤمن و عادلواگذار نموده است. دومین عنصر نظام سیاسی اسلام رهبر وحاکم اسلامی و در یک جمله حکومتبود. رهبرو حاکم و حکومت نیز طبق اصل اولیه به انتصابخداوندی است زیرا هیچ کس جز ذات قادرمتعال حق ندارد آزادی انسان را محدود کند.لذا، رهبر و حاکم که یکی از وظایف و اختیاراتشتعریف و تعیین حدود آزادیهای انسانهاست تا درپرتو آزادی محدود بتوانند زندگی جمعی سالمداشته باشند باید برگزیده خداوند باشد. اما درهمین قسمت نیز هم عنصر قانون در انتخابرهبر نقش دارد و هم مردم. اما نقش قانون ایناست که نشان دهد رهبر و در معنی وسیعترمجریان حکومتی باید چه خصوصیات وویژگیهایی داشته باشد، ثانیا، در بستر تحققحکومت، رهبر و مجریان حکومت تحت امرقانون میباشند. یعنی حق ندارند از قانون تخطیکنند و گریز از قانون به منزله سلب مشروعیتحاکمیت آنان است. از سوی دیگر، حاکم و رهبررابطه مستقیم با عنصر سوم نظام سیاسی، یعنیمردم نیز دارد. این رابطه در سه بعد مشخصشده است. اولا، رهبر و حاکم با ید از مردم باشد،حتی پیامبران الهی که بر گزیده مستقیمخداونداند باید از جنس انسان باشند و در بینآنان زندگی کنند و بهترین انسانها باشند. ثانیا،مردم در فعلیت و تحقق حکومت نقش دارند،یعنی تا مردم نخواهند کومتحتی حکومتپیامبران فعلیت و تحقق نمیپذیرد و این ناشیاز قدرتی است که انسان در پرتو اختیارخدادادی دارا است. یعنی حکومتبر انسانهاچنین ویژگی را دارد، در حالیکه ممکن استحکومتبر طبیعتبی جان و یا حیوانات بدونخواست و اراده آنان تحقق یابد، ثالثا، نظامسیاسی اسلام، نظام قهر و غلبه نیستیعنی هرچند خواست اکثریت مردم به طور مطلق، ایجادمشروعیت نمیکند اما برای مقبولیت ومشروعیت مردمی حکومتبه صورت فراگیر ارادهجمعی مردم، ضرورت دارد. از این روست کهوقتی پس از پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) پس ازاتفاقات سقیفه، حضرت علی(ع) اقدام به برپایی حکومت جداگانه نمیکند و زمانی که مردم بهصورت گسترده خواهان کومتحضرتعلی(علیه السلام) هستند، آن حضرت خواست مردم رامیپذیرند. مبانی توسعه سیاسی در نظام سیاسی اسلام با توجه به نوع ساختار نظام سیاسی اسلامکه در آن اجزای نظام با هم مرتبط هستندمیتوان به معیارهای ذیل در توسعه سیاسیاشاره کرد: 1- نظام سیاسی اسلام، نظامی قانونمنداست. امام خمینی، (قدس سره)، در باب ماهیتحکومت اسلامیمیفرمایند: حکومت اسلام حکومت قانون است. در اینطرز حکومت، حاکمیت منحصر به خداست و قانونفرمان و حکم خداست. قانون اسلام یا فرمان خدا بر همهافراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد. همه افراد، ازرسول اکرم(صلی الله علیه وآله) تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابدتابع قانون هستند.آیین انقلاب اسلامی گزیده اندیشه وآرای امام خمینی. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی 1373، ص 136 این اولین معیار توسعه سیاسی بانگرش اسلامی است. یعنی اگر در نظام سیاسی،اراده فرد، فعال مایشاء نباشد و قانون حاکماصلی باشد زمینه برای فعالیتهای سالماجتماعی فراهم است. در قانونمند بودنحکومت، مردم و رهبری نیز نقش دارند هم درقانونگذاری بهمان شکل و شیوهای که بیانگردید و هم در پیاده شدن قانون در جامعه وتحقق عملی آن. 2- نظام سیاسی اسلام، نظامیپاسخگوست. یعنی، در مقابل آنچه انجام میدهد و یا نمیدهد باید در مقابل خداوند ومردم پاسخگو باشد. حکومت از آن جهت که برایمردم استباید منافع و مصالح مردم را تامینکند و به طور طبیعی عملکرد حکومت همیشهزیر نظر مردم است. تربیتسیاسی مسلمینصدر اسلام توسط پیامبر(صلی الله علیه وآله) بهگونهای بودکه مسلمانان به خود حق میدادند از شیوه وعملکرد والیان و حاکمان انتقاد کنند. حضرتعلی(علیه السلام) در تعیین روابط متقابل مردم وحکومت میفرماید: (ان لی علیکم حقا و لکم علی حقا) ایهاالناس ان لی علیکم حقا و لکم علی حق . فاما حقکمعلی فالنصیحه و توفیر فیئکم علیکم و تعلیمکم کیلاتجلعلوا و تادیبکم کیما تعلموا و اما حقی علیکم فاالوفاءبالبیعة و النصحیة فیالمشهد و المغیب و الاجابه حینادعوکم و الطاعة حین امرکم. ای مردم من بر عهده شما حقوقی دارم و شما نیز بر عهده منحقوقی دارید. اما حقوق شما بر من عبارت است از پند واندرز دادن به شما و پرداخت کامل حقوقتان و فراهمنمودن آموزش و پرورش شما که جهل و نادانی از بینشما ختبربندد و دانش وجود شما را فراگیرد. وا ما حقمن بر شما این است که به پیمانی که با من بستهایدوفادار باشید و مرا در خصور یا غیابم پند و اندرز دهید وآنگاه که شما را برای موضوعی دعوت نمودم پاسخ مثبتدهید و فرمانی که بر شما خواندم اطاعت کنید. صبحیصالح. نهجالبلاغه. بیروت: چاپ اول. 1967. خطبه 34. مسلما من به عنوان رهبر و مسئول حکومتحقوقی دارم که شما مردم باید پاسخگوباشید و شما نیز دارای حقوقی هستید کهمن باید پاسخگو باشم. چگونگی تعامل مردم با پیامبر(صلی الله علیه وآله) درزمان تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و شیوهمداخله مردم در حکومت پس از آن حضرت گواهصادقی است که در حکومت اسلامی حق یکطرفه نیست و چنین نیست که فقط مردم بایدپاسخگوی خواستههای حکومتباشند بلکهحکومت نیز موظف به تامین نیازها و مصالحجامعه است و در صورتی که به هر دلیل عملکردحکومت مورد تردید قرار گیرد و جای شبهه وسؤال باشد هم مردم حق پیگیری دارند و همحکومت موظف به پاسخگویی است. حضرت امام خمینی(قدس سره) در نقش و حقنظارتی مردم بر حکومت میفرمایند: (درصدر اسلام هست که عمر وقتی که گفتکه اگر من یک کاری کردم، شما چه بکنیدیک عربی شمشیرش را کشید گفت ما با اینشمشیر راستش میکنیم. باید اینطور باشد،خلیفه مسلمین و هر که می خواهد باشد اگردید پایش را کنار گذاشت، شمشیرش رابکشد که پایش را راستبگذارد) صحیفه نور جلد 7 - ص 33 - 34 - تاریخ 9/3/58:بیانات امام خمینی در جمع روحانیون و فرهنگیان. حکومت هنگامی که خود را موظف بهپاسخگویی در مقابل مردم بداند به طور طبیعیحقمداخله مردمرادر رنوشتسیاسی خودشانپذیرفته است. از دیدگاه اسلام، حکومتی که حقمداخله و مشارکت و مشاوره مردم را نادیدهمیگیرد اسلامی نیست و باید به وسیله مردم،اصلح و در غیر اینصورت، براندازی شود. امام هشتم (علیه السلام) از پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)نقل مینمایند که آن حضرت فرمود: (من جاءکم یریدان یفرق الجماعة و یغصبالامه امرها و یتولی من غیر مشورة فاقتلوهفان الله قد اذن ذالک) کسی که به نزد شما آید و بخواهد جماعتشما را متفرق و امر حکومت است را غصب وبدون مشورت بر مردم مسلط شود او رابکشید، چرا که خداوند متعال اجازه چنینیقتلی را صادر فرموده است. عیون اخبارالرضا 2/62 باب 31 حدیث 254 به نقل از:حسینعلی منتظری، مبانی فقهی حکومت اسلامیقم،نشر تفکر 1369، جلد دوم، ص 288. بنابر این، دومین معیار توسعه سیاسی که(حکومت پاسخگو) است، در ماهیتحکومتاسلامی و نظام سیاسی اسلام قرار گرفته است. 3- حکومت اسلامی بر پایه مشارکتسیاسی مردم استوار است. هر اندازه مردم بهصورت نهادمند در فعالیتهای سیاسی مشارکتداشته باشند، نظام سیاسی، پایداری ومشروعیت مردمی دارد و قادر خواهد بود بدونکار برد زور، اهداف خود را در جامعه سیاسی،فعلیت دهد. در جهان معاصر، کشورهای مدعیدموکراسی، سعی فراوان دارند به جامعه تفهیمکنند که دستاندرکاران سیاسی، متصدیحاکمیتبخشیدن به خواستهها و علائقمردماند. در نظام سیاسی اسلام، همانگونه کهپیش از این بیان شد، مشارکتسیاسی مردم درتصمیمگیریهای سیاسی در ماهیتحکومتاسلامی نهفته است. بدین معنا که اولا استقرارحکومتبرای هدایت انسانها به زندگی بهتر وتحصیل کمال مطلوب است و خداوند هدایتانسان را براساس پذیرش اختیاری او مقرر نمودهاست. لذا، در استقرار حاکمیت الهی و تشکیلنظام سیاسی اسلام پذیرش دواطلبانه مردم یکاصل بنیادین است و این اصل مستلزم مشارکتداوطلبانه مردم در نظام سیاسی اسلام است.ثانیا، حکومت اسلامی حکومتبر اساس قهر وغلبه نیست. حکومت اسلامی از تسخیر دلها وایجاد باور در انسانها آغاز میشود و در نهایتبهپذیرش عمومی مردم منجر می شود. به همینجهت، در سیره پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) وامیرالمومنین(علیه السلام) موردی از تحمیل حکومتبر اکثریت مردم مشاهده نمیشود.پیامبر(صلی الله علیه وآله) برای هجرت به مدینه و تشکیلحکومت اسلامی از مردمی که نماینده اکثریتمدینه بودند بیعت گرفت و به طور قطع اگر اینافراد با پیامبر(صلی الله علیه وآله) بیعت نمیکردند و از آنحضرت دعوت به هجرت به مدینه نمینمودندپیامبر موفق به تشکیل حکومت در مدینهنمیشدند. حضرت علی(علیه السلام) نیز پس از اصرارعمومی مردم از ایشان مبنی بر پذیرش حکومتو خلافت مسئولیتخلافت را پذیرفتند و باصراحت فرمود:لولاحضور الحاضر و قیام الحجهبوجود الناصر .. .. لالقیتحبلها الی غاربها صبحی صالح. نهجالبلاغه (بیروت، چاپ اول، 1967)خطبه 3 اگرجمعیتحاضر برای بیعت نیامده بودند و حجتقائم نشده بود که من یاور و همراه در حکومتدارم ریسمان خلافت را به روی او میانداختم)این جمله کنایه از این است که صلاحیت ومشروعیت الهی حاکم و زمامدار اسلامی یکمطلب است که ربطی به خواست مردم ندارد اماهمین حاکم و زمامدار اسلامی اگر بخواهدحکومت کند و زمام امور رابه دست گیرد و جامعه را رهبری نماید باید مردم بخواهند وگرنه حداقل مسئولیتی بر عهده فردی که صلاحیت زمامداریاسلامی را دارد نیست. امام خمینی،(قدس سره) در تبیین ماهیتحکومت اسلامی میفرمایند: (ماهیتحکومت جمهوری اسلامی این استکه با شرایطی که اسلام برای حکومت قرارداده است، با اتکا به آرای عمومی ملت،حکومت تشکیل شده و مجری احکام اسلاممیباشد). مصاحبه امام خمینی با روزنامه لبنانی النهار. صحیفهنور جلد 3، ص 105، تاریخ 20/8/57 به نقل از آیینانقلاب اسلامی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی،1373، ص 142. در جای دیگر میفرمایند: (حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر ما ازرویه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و امامعلی(علیه السلام) الهام خواهد گرفت و متکی بهآرای عمومی ملت میباشد و نیز شکلحکومتبا مراجعه به آرای ملت تعیینخواهد گردید). مصاحبه امام خمینی با مجله المستقبل. صحیفه نورجلد 3، ص 27 تاریخ 15/8/57 به نقل از همان، ص143. حضرت امام خمینی، در موضوع بازنگریقانون اساسی و در چگونگی انتخاب رهبر درپاسخ سؤال آیتالله مشکینی رئیس محترممجلس خبرگان، درباره ویژگی ولی فقیه و رهبرمیفرمایند: (اگر مردم به خبرگان رای دادند تا مجتهدعادلی را برای رهبری حکومتشان تعیینکنند، وقتی آنها هم فردی را تعیین کردند تارهبری را به عهده بگیرد، قهری او موردقبول مردم است. در این صورت او ولیمنتخب مردم میشود و حکمش نافذ است). دقت در سخنان امام میزان مشارکتسیاسیمردم را در حکومت اسلامی بیشتر تبیینمیکند. حضرت امام میفرمایند که اگر مردم بهخبرگان رای دادند و اگر خبرگان مجتهد عادلیرا تعیین کردند در این صورت آن مجتهد رهبرمنتخب مردم است و در این صورت حکمش نافذاست. یعنی اگر این سیر انجام نگرفت مجتهدرهبر منتخب مردم نیست و حکمش نیز نافذنمیباشد. پس، مردم مستقیم و غیر مستقیم درانتخاب رهبر و نفوذ حکم بالاترین مرجع سیاسیحکومت اسلامی نقش مؤثر دارند. 4- توانمندی حکومت اسلامی در تحکیمسلطه مشروع، یکی دیگر از معیارهای توسعهسیاسی توانمندی نظام سیاسی برگسترش وتعمیم سلطه مشروع است. تجربه کشورهای تازهبه استقلال رسیده نشان میدهد که یکی ازمهمترین موانع توسعه سیاسی در این کشورهاعدم توانایی مجریان و مسئولان نظام سیاسی درگسترش و توسعه سلطه مشروع بر و مشروعیت بحران مشروعیت، بدین معناست که حکومت و مجریانمشروعیت و قانونی بودن سلطه خود را در بین مردم ازدست میدهند و در نتیجه بی اعتبار میگردد و منجر بهبحران نفوذ میشود.روبرو شدهاند ونتوانستهاند از این بحرانها به سلامتبگذرند عموما اسیر کودتاها، تجزیهها و بحرانهای دیگرسیاسی شدهاند. یکی از ویژگیهای نظام سیاسیاسلام، برقراری وحدت و یکپارچگی بین مردم و جلوگیری از تفرقه و به تعبیری اتمی اتمی شدن جامعه، یعنی، تبدیل شدن جامعه به گروههاو طیفهای مختلف که بدون برنامه و انسجام و ندانستنمحور و مرکز فعال میشوند و در نهایتبه بحرانهایگوناگون اجتماعی منجر خواهند شد. در زمینه آشناییبیشتر با انواع بحرانها و رابطه آنها با توسعه سیاسیمراجعه شود به: کاظمی، سیدعلی اصغر. بحران نوگرایی وفرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران، انتشارات توس،1376. شدنجامعه است. آنچه بیش از همه نظام سیاسیاسلام را در دستیابی به این هدف توانمندمیسازد موارد ذیل است: اولا، حکومت اسلامی حکومتی است که پایهو اساس آن اقتدار معنوی است و این اقتدارمعنوی است که جامعه را به تبعیت داوطلبانه وحتی عاشقانه از حاکم و رهبر وادار میکند. قرآندر بیان سر موفقیت پیامبر اسلام در بسط مکتبو توسعه و تعمیق حکومت اسلامی میفرماید: (فبما رحمة من الله لنت لهم و لوکنت فظا غلیظالقلب لاانفضوا من حولک) قرآن مجید، آل عمرن آیه 159. ( ای پیامبر، رحمتخدا تو را با خلق مهربانو خوشخوی گردانید و اگر تند خو و سختدل بودی مردم از گرد تو متفرق میشدند.) آنچه با عثشده است که مردم پروانهوار دورشمع وجود پیامبر باشند و از او اطاعت کنند،قدرت عریان و استفاده از ابزارهای مادی و وادارکردن مردم به اطاعت اجباری نیستبلکه شیوهرفتار پیامبر با مردم باعثشده بود مردم با علاقهو محبت از پیامر اطاعت کنند. حضرت علی صلی الله علیه وسلمعلیه السلامرحمهما الله به مالکاشتر فرمانمیدهد که: (واشعر قلبک الرحمة و المحیة لهم و اللطفبهم، ولاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهمفانهم صنفان اما اخلک فیالدین او تطیر لکفی الخلق) نهجالبلاغه نامه حضرت امیر(ع) به مالک اشتر. ( ای مالک قلبت را برای مردم کانون مهر ومحبت قرار ده و به آنان لطف نما و برایمردم همانند درندهای نباش که از فرصتبدست آمده برای دریدن آنها استفاده کنیزیرا مردمی که تحتحکومت تو میباشند ازدو گروه خارج نیستند یا مسلماناند و یا درانسانیتبا تو شریک). مشاهده میشود که در نظام سیاسی اسلاممهمترین عامل نفوذ سلطه سیاسی در جامعهشیوه مدارا و تسامح نظام سیاسی با مردم است. ثانیا، حکومت اسلامی به دلیل این کهمشروعیت الهی دارد و اسلام نیز پیروان خود راموظف به اطاعت از حکومتحق و مشروع کردهاست، توسعه سلطه مشروع را بر همه بخشهایجامعه به صورت مسئولیتشرعی عمومی مردمتضمین نموده است. توضیح این که، نفوذ اقتدارسیاسی گاهی ممکن استبا ابزارهای زور وقدرت عریان ظاهر شود و گاهی با تامینخواستههای مردم و برانگیختن اطاعتداوطلبانه آنان، اما در اسلام شیوه دیگری نیزبرای تامین سلطه مشروع پیشبینی شده استکه فقط در حکومتهای دینی مبتنی بر وحیامکانپذیر است و آن عبارت است از بوجودآوردن حس مسئولیت الهی در حفظ و حمایت ازحاکمیتحکومتحق در این شیوه، اسلامپیروان خود را به متابعت و طاعتحکومتمشروع به این دلیل که در امتداد حاکمیت الهیاست دعوت میکند و مخالفتبا حکومت مشروعرا در حد مخالفتبا خداوند میداند. قرآن در امر به وجوب اطاعت از پیامبر واولیالامر میفرماید: اطیعوالله و اطیعو الرسول و اولیالامر منکم.(ازخداوندوپیامبرو اولیالامر اطاعت نمایید.) اولیالامر در روشنترین مصداق امامانمعصوم(ع) و در امتداد آنان کسانی هستند که بهحق زمام امور جامعه مسلمین را عهده دارند. پیامبر اسلام فرمود: (اسعموا و اطیعوا لمن ولاه الله الامر فانهنظام الاسلام) (از کسی که خداوند کارها را به دست او سپرداطاعت کنید، زیرا او نظام دهنده احکاماسلام است). بدین صورت، اقتدار نظام سیاسی که یکی ازشرایطتوسعهسیاسیاست در نظام سیاسی اسلامبیش از سایر نظامهای سیاسی تعیین شده است. آنچه از مجموع این گفتار میتوان نتیجهگرفت نکات ذیل است: 1- توسعه سیاسی به مفهوم جدید آن ازمؤلفههای شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعیپس از جنگ دوم جهانی است که عموما در رابطهبا کشورهای در حال توسعه، جهان سوم و تازه بهاستقلال رسیده توسط نظریهپردازان علومسیاسی مطرح و تکامل یافته است. 2- نظریهپردازان توسعه سیاسی تاکنون بهدیدگاه مشترکی درباره مرزهای مشخص توسعهسیاسی نرسیدهاند و این ناشی از تفاوت رهیافتهابه توسعه سیاسی است. 3- بامطالعهمجموعهنظریاتی که درباره توسعهسیاسیارائه شدهاستمیتواند بهحداقل ازکلیاتیپیرامون توسعه سیاسی دستیافت. این کلیاتعبارتند از: قانونمند بودن نظام سیاسی، پاسخگوبودن نظام سیاسی در مقابل خواستههای مردم، مشارکتسیاسی نهادینه مردم و نهایتا گسترشهمه جانبه اقتدار سیاسی نظام. 4- معیارهای اساسی توسعه سیاسی درحکومت اسلامی لحاظ شده است و بر این اساسو با استناد به سیره پیامبر(صلی الله علیه وآله) و الگویحکومتحضرت علی(علیه السلام) و سخنانمعصومین(علیه السلام) حکومت اسلامی حکومتیاست قانونمدار، پاسخگو، توام با مشارکتسیاسیمردم و برخوردار از اقتدار سیاسی همه جانبه. 5 - توسعه سیاسی به مفهوم صحیح آن نهتنها با ماهیت نظام سیاسی اسلام تباینی نداردبلکه تحقق عملی حکومت اسلامی جز درچارچوب توسعه سیاسی امکانپذیر نمیباشد. 6- چنانچه وجود گروهها و احزاب سیاسییکی از عوامل توسعه سیاسی باشد عقلا و شرعامانعی برای بوجود آمدن آنها در حکومتاسلامی، نیست هر چند احزاب و گروهها باید درچارچوب پذیرش قوانین کلی و اساسی نظامسیاسی فعالیت نمایند. (برگرفته از: توسعه سیاسی در نظام سیاسی اسلام ، غلامرضا مهدوی ، فصلنامه کتاب نقد شماره 9) توسعه فرهنگی و مبارزه با موانع آن : الف- مفهوم توسعه فرهنگی: مقصود از توسعه فرهنگی، ایجاد شرایط و امکانات مادی و معنوی مناسب برای افراد جامعه به منظور شناخت جایگاه آن و رشد و افزایش علم و دانش و معرفت انسان ها و آمادگی برای تحول و پیشرفت و پذیرش اصول کلی توسعه، نظیر قانون پذیری، نظم و انضباط، بهبود روابط اجتماعی و انسانی و افزایش توانایی های علمی و اخلاقی و معنوی برای همه افراد جامعه می باشد. توسعه فرهنگی با تأکید برهویت فرهنگی، بهینه سازی شرایط فرهنگی و رشد کمی و کیفی مسایل مربوط به خود را نوید می دهد و به اخلاق و آداب و سنن جامعه بهبود می بخشد و بر رونق بازار فنون و دانش و تکنیک می افزاید (ارزش ها و توسعه، محمد نقی نظرپور، نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1378، ص 42). عنصر فرهنگ، محور توسعه فرهنگی می باشد، بر این اساس فرهنگ، مجموعه پیچیده ای است در بردارنده اطلاعات، باورها، هنرها، اخلاق و دین، قوانین، آداب و رسوم و هرگونه توانایی که آدمی همچون عضوی از جامعه به دست می آورد و در قبال آن تعهداتی را بر عهده دارد (تایلور، به نقل از داریوش آشوری، 1380، ص 47). به طور کلی همه فرهنگ ها را در دو نوع مادی و الهی می توان تقسیم بندی کرد: 1. فرهنگ مادی: این فرهنگ بر پوچ انگاری ارزش های الهی و انسانی بنا نهاده شده است. در این فرهنگ، جنبه انسانی انسان به فراموشی سپرده شده است و آدمی تنها به عنوان موجود مادی ارزیابی می شود. چنین فرهنگی، پیروان خویش را برای به دست آوردن رفاه بیشتر، آزادی و بهره وری افزون تر ازغرایز و سودپرستی به جنبش در می آورد، در فرهنگ مادی، هدف وسیله را توجیه می کند، بنابراین برای رسیدن به هدف های مادی و بهره مندی هر چه بیشتر از مزایای زندگی، به هر وسیله ای دست می یازند و از هر شیوه ای سود می جویند. در پرتو چنین فرهنگی، بنیادهای اخلاقی جامعه فرو می ریزد، ارزش های انسانی کم رنگ و معضلات و ناهنجاری های اجتماعی فزونی می یابد و جامعه به سوی انحطاط و نابودی پیش می رود. 2. فرهنگ الهی: این فرهنگ، انسان را آمیزه ای از پیکر و روان آسمانی می داند و فرهنگ اسلامی نشان دهنده کامل این فرهنگ است که هدف خود را دست یابی به کمال می داند که در پرتو وحی و آموزه های الهی به دست می آید. معیار برتری افراد را نیز پای بندی به اصول ثابت اخلاقی می داند به فرموده قرآن کریم (ان اکرمکم عندالله اتقیکم) ویژگی های فرهنگ اسلامی را می توان چنین برشمرد: خدامحوری، عدالت خواهی و مساوات، شایسته سالاری، مصلحت گرایی، مسؤولیت فردی و اجتماعی، تقواگرایی، پاسداری از کرامت انسان (خط و مشی های سیاسی نهج البلاغه، محمد مهدی ماندگار، بوستان کتاب قم، 1381، صص 173 - 141). بر این اساس وقتی صحبت از توسعه فرهنگی در جامعه اسلامی ما می شود؛ در واقع تعقیب فرایندی است که دگرگونی در حوزه های ادراکی، شناختی و گرایش هایی را که در ساختار جدید جامعه اسلامی مطلوب است، به دنبال داشته باشد. توسعه فرهنگی به هیچ وجه به معنای گسستن از فرهنگ گذشته نیست، بلکه بهینه سازی و شکوفایی عناصر اصیل فرهنگ اسلامی و ملی در سطوح مختلف جامعه و زدودن عناصر نامطلوب و ناشایست از آن می باشد. بنابراین هدف توسعه دیگر نمی تواند صرفا اقتصادی و بالا بردن نرخ رشد تولید ناخالص ملی و درآمد سرانه باشد بلکه اهداف کلی توسعه علاوه بر موارد مذکور فقرزدایی، ایجاد رفاه عمومی، عدالت اجتماعی و تعادل منطق ها و تعالی و الهی گونه شدن انسان ها می باشد (توسعه فرهنگی در جامعه ایران، مژگان حق خواه
- [سایر] امامان(ع) از نظر سیاسی چطور حکومت می کردند؟ روش های امامان(ع) برای رسیدن به حکومت چگونه بود؟
- [سایر] در زمینه ی مقابله با تهاجم فرهنگی، وظایف مسئولین مملکتی و رهبران فرهنگی سیاسی چیست؟
- [سایر] جنبه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دفاع مقدس چیست؟
- [سایر] گاهی احزاب و گروه های سیاسی، یکدیگر را متهم می کنند که شما زمینه ساز تهاجم فرهنگی در کشور بوده اید، نظر شما چیست؟
- [سایر] آیا وضعیت فرهنگی و اعتقادی ما در سالهای آتی نگران کننده نیست؟
- [سایر] رابطه حکومت با مردم در اندیشه سیاسی اسلام چگونه است؟
- [سایر] احزاب، جریانها و تشکلهای سیاسی در حکومت اسلامی چگونه است؟
- [سایر] انقلاب اسلامی ایران در ابعاد سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی چه دستاوردهایی داشت ؟
- [سایر] تکنوکرات چیست و به چه کسانی تکنوکراتهای فرهنگی یا سیاسی میگویند؟
- [سایر] انقلاب اسلامی ایران در ابعاد سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی چه دستاوردهایی داشت ؟
- [آیت الله اردبیلی] معاشرت سالم با کفّاری که در حال جنگ با مسلمانان نیستند و ایجاد روابط فرهنگی، سیاسی، تجاری و اقتصادی با آنها از طرف دولت اسلامی یا اشخاص، تا زمانی که خوف تقویت کفر و ترویج فساد و انحراف فکری یا عملی و ایجاد سلطه از ناحیه آنان بر مسلمانان و کشور اسلامی در بین نباشد، اشکال ندارد؛ ولی رابطه با کفّاری که در حال جنگ با مسلمانان میباشند، مخصوصا اگر موجب تقویت آنان شود، جایز نیست.
- [آیت الله اردبیلی] جهاد بر دو نوع است: (ابتدایی) و (دفاعی). (جهاد ابتدایی) آن است که مسلمانان به منظور دعوت کفّار و مشرکین به اسلام و عدالت و یا جلوگیری از نقض پیمان اهل ذمّه یا طغیان باغیان (شورشیان مسلح) بر امام واجبالطّاعه مسلمین، نیروی نظامی به مناطق آنان گسیل دارند. در حقیقت هدف از جهاد ابتدایی کشور گشایی نیست، بلکه دفاع از حقوق فطری انسانهایی است که توسّط قدرتهای کفر و شرک و طغیان از خدا پرستی و توحید، عدالت و شنیدن و پذیرش آزادانه احکام خداوند محروم شدهاند. (جهاد دفاعی) زمانی است که دشمن به مرز و بوم مسلمانان هجوم آورد و قصد تسلّط سیاسی یا فرهنگی و اقتصادی نسبت به آنان داشته باشد و ممکن است جهاد در برابر باغیان در زمانی که به حمله مسلحانه دست زدهاند نیز جهاد دفاعی محسوب گردد.
- [آیت الله مظاهری] از گناهان بزرگ در اسلام خیانت است که به مرتکب آن خائن گفته میشود و در روایات سلب اسلام و سلب ولایت از او شده است، و آن اقسامی دارد: الف) خیانت به خدای متعال و رسول گرامی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و ائمّه اطهار(سلاماللهعلیهم)، و آن مراتب و مصادیقی دارد و از موارد آن، که از گناهان بزرگ شمرده شده است، کشف اسرار نظامی و سیاسی و اقتصادی و اداری حکومت اسلامی است. و بعضی از مصادیق دیگر آن، نظیر مصرف بیجا یا به هدر دادن نِعم الهی مانند عقل و اعضا و جوارح و مال و عمر که در نزد ما امانت است، هر چند گناه نیست، ولی یک مسلمان واقعی باید به اندازه قدرتش از آن پرهیز کند. ب) خیانت در عرض و ناموس مسلمانان که گناهش در حدّ کفر است. ج) خیانت در امانت که آن هم گناهش بزرگ است، علاوه بر اینکه حقّالنّاس نیز میباشد. د) خیانت در معاملات نظیر غش در معامله و فریبدادن طرف معامله و نقض عقود لازمه و نقض عهود و بیعتها و شروط و امثال اینها و این قسم نیز گناهش بزرگ و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، حقّالنّاس و ضمانآور نیز میباشد. ه) نقض عهد و نذر و قسم با خدای متعال که این قسم از خیانت علاوه بر اینکه گناه است، کفّاره نیز دارد و اگر مربوط به اموال و حقوق باشد، آن مال یا حقّ بر ذمّه او خواهد بود. و) خیانت در مشورت، و همه مراتب و مصادیق این قسم گناه است، ولی بعضی از موارد آن نظیر خیانت در امر ازدواج و خیانت در مهمّ امور، گناهش در حدّ کفر است. ز) خیانت در اسرار، و این قسم از خیانت نظیر کشف اسرار نظام اسلامی، گناهش بسیار بزرگ است و اگر اشاعه فحشا باشد، از نظر قرآن عذاب دردناک در دنیا و آخرت دارد: (لَهُمْ عَذابٌ الیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَة)[1] (برای آنان عذابی دردناک در دنیا و آخرت است.)
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.