میخواستم بطور مختصر فرقه های مختلف شیعه را بدانم و همچنین اثبات فرقه برحق(شیعه جعفری) در میان این فرقه ها? معرّف مذهب شیعه مسأله خلافت بلافصل علی(ع) و فرزندان اوست و ملاک انشعابات اصلی در فِرَق شیعه نیز باید همین امر دانسته شود؛ و دیگر اختلافات را نمی توان ملاک انشعاب اصلی فِرق شیعه دانست؛ بلکه دیگر اختلافات ، اگر تعیین کننده باشند، موجب پیدایش فِرق فرعی می شوند.بر این اساس می توان گفت که فرقه های اصلی شیعه عبارتند از: زیدیه، کیسانیه، امامیّه(شیعه دوازده امامی)، اسماعیلیه، فطحیه و ناووسیه. ولی از این فرقه های شش گانه تنها سه فرقه باقی مانده اند که عبارتند از: زیدیه ، اسماعیلیه و امامیه و سه فرقه ی دیگر منقرض شده اند. فرقه های دیگری نیز در مسأله امامت در تاریخ پدید آمده اند که چند صباحی بیش نپاییده و خیلی زود منقرض شده اند؛ لذا علمای ملل و نحل هنگام پرداختن به فرق شیعه به آنها اعتناء نمی کنند.نخستین فرقه ای که از مذهب شیعه منشعب شد کیسانیه است؛ که پیروان مختار ثقفی هستند و از آنجا که مختار در آغاز کیسان نام داشت ، کیسانیه نامیده شدند. اینها معتقدند که محمد بن حنفیه(فرزند امام علی(ع)) نیز امام است. گروهی از آنها او را امام بعد از علی(ع) می دانند و برخی دیگر او را امام بعد از امام حسین(ع) می شناسند. برخی از آنها نیز محمد بن حنفیه را مهدی موعود می پندارند و معتقدند که وی در کوه رضوی در نزدیک مدینه پنهان شده و روزی ظهور خواهد کرد. کیسانیه خود دارای سه فرقه ی فرعی به نامهای مختاریه(کیسانیه خالص)، حارثیه و عبّاسیه می باشد. زمان پیدایش این فرقه زمان امامت حضرت زین العابدین (ع) می باشد.زیدیّه: اینها زید بن علی(فرزند امام سجاد(ع) ) را امام چهارم می دانند و امام سجاد را تنها به عنوان پیشوای علم و معرفت می شناسند؛ چون به نظر اینها یکی از شرایط امام ، قیام مسلّحانه است و چون امام سجاد (ع) قیام مسلحانه نکرده است، لذا از نظر اینان امام محسوب نمی شود. پیدایش این فرقه مصادف با امامت حضرت باقر (ع) و بعد از قیام زید بن علی بوده است.فِرق فرعی زیدیه عبارتند از: جارودیّه، سلمانیّه یا جریریّه، صالحیّه و ابتریّه.بزرگترین موج انشعاب فرقه های شیعه بعد از شهادت امام صادق(ع) شروع شد که عبارتند از:1 ناووسیه: آنها معتقد بودند که امام صادق(ع) امام آخر و مهدی موعود است این فرقه منقرض شده است.2 فطحیه: اینها عبدالله افطح ، فرزند امام صادق(ع) را جانشین امام صادق(ع) می دانستند. این فرقه نیز بیش از هفتاد روز دوام نیاورد. چون عبدالله افطح هفتاد روز بعد از امام صادق(ع) وفات کرد.3 سمیطیه: اینها محمّد فرزند امام صادق(ع) را امام بعد از او می دانستند اینها نیز چند صباحی بیش دوام نیاوردند.4 موسویّه یا مفضّله: اینها شاگردان خاصّ امام صادق(ع) بودند که امامت موسی بن جعفر(ع) را قبول کردند و شیعه ی دوازده امامی امتداد این فرقه است.5 اسماعیلیه: اینها کسانی هستند که اسماعیل ، فرزند بزرگ امام صادق(ع) را امام می دانستند. لازم به ذکر است که اسماعیل در زمان حیات امام صادق (ع) از دنیا رفته بود.اسماعیلیّه نیز فرقه های فرعی زیادی دارد که عبارتند از:1 اسماعیلیه خالص: اینها گفتند اسماعیل نمرده بلکه غایب شده است و روزی ظهور خواهد کرد.2 مبارکیّه: اینها به مرگ اسماعیل اعتراف دارند ولی معتقدند که امامت بعد از امام صادق(ع) از اسماعیل به فرزندش محمّد منتقل شده و در نسل او ادامه یافته است.3 قرمطیّه: اینها از مبارکیه منشعب شده و معتقدند که در مورد امامت اسماعیل بداء حاصل شده و امامت او به فرزندش رسیده است و محمد بن اسماعیل نمرده بلکه او هفتمین و آخرین امام است.اسماعیلیه را باطنیه، سبعیه، تعلیمیه، مُلحده و مزدکیّه نیز گفته اند. فاطمیان، نزاریّه، مستعلیه و آقاخانیّه نیز از فرقه های اسماعیلیه به شمار می روند. اسماعیلیه تاریخ مبسوطی دارد که جهت آگاهی از آن باید به کتب مفصل رجوع شود.مشهورترین و پرطرفدارترین و مدلّل ترین مذهب شیعه، شیعه امامیّه یا اثنا عشریّه است که به دوازده امام معصوم اعتقاد دارند و امروزه لفظ شیعه به نحو مطلق به این فرقه ی حقّه اطلاق می شود.برخی از اصحاب ملل و نحل فرقه های غلات(فرقه هایی که در مورد اهل بیت(ع) غلو می کنند) را هم از فِرق شیعه شمرده اند؛ ولی حقّ این است که اینها کافر بوده از جرگه ی مسلمین خارجند ؛ لذا آنها را نمی توان جزء فرقه های مسلمین شمرد.شیعیان حدود 16 درصد از کل جمعیت مسلمانان را تشکیل میدهند. بزرگترین فرقه ی شیعه، شیعه جعفری یا شیعه اثناعشری یا شیعه امامیّه است که در اغلب کشورها کما بیش حضور دارند ولی بیشتر جمعیّت آن در کشورهای جمهوری اسلامی ایران، عراق، جمهوری آذربایجان، لبنان، افغانستان، پاکستان و کشورهای حاشیه ی خلیج فارس زندگی میکنند.بر اساس آمار سیا ورلد فکتبوک، 89 درصد مردم ایران، 60 تا 65 درصد مردم عراق، 30 درصد مردم کویت و 16 درصد مردم امارات متحده عربی را شیعه ی دوازده امامی تشکیل می دهد. امّا آمار دقیقی از شیعیان لبنان، آذربایجان، عربستان سعودی، بحرین و قطر و سایر کشورها در دست نیست. همچنین طبق آمار، 20 درصد مردم پاکستان شیعه هستند که بخشی از آنها بخصوص در کشمیر، اسماعیلی می باشند. بخشهایی از ترکیّه و سوریّه نیز علوی هستند که نوعی گرایش شیعی است.دومین فرقه ی مهمّ شیعه از نظر جمعیّت و تأثیرات فرهنگی، شیعه اسماعیلی است که به عنوان اقلیتی دینی در بیش از بیست و پنج کشور، در آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکای شمالی پراکنده هستند؛ مهمترین تجمّع آنها در مناطقی از ایران ، عراق ، شام، یمن ، بحرین، افغانستان و شمال آفریقا می باشد.سومین فرقه ی موجود شیعه در عصر حاضر زیدیّه است که عمدتاً در اطراف خلیج فارس سکنی دارند و محلّ تجمع اصلی آنها ظاهراً در کشور یمن می باشد.جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به:فرق و مذاهب کلامی ، استاد علی ربانی گلپایگانی.تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، دکتر محمّد جواد مشکورتاریخ شیعه، علامه محمد حسین مظفّرتاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، عبدالرحمن بدویبنیادهای کیش اسماعیلیان، برنارد لوئیساسلام نیز از حقیقت جویان می خواهد که اصول اسلام را با عقل و برهان بپذیرند.اگر کسی به دین حق راه یافت ، نوبت آن می رسد که از بین مذاهب آن دین ، مذهب حق را بیابد ؛ مثلا اگر کسی که دریافتاسلام دین حق است ، باید در مورد حقّانیّت مذاهب شیعه و سنّی تحقیق کند ؛ تا مذهب حق را یافته و از آن تبعیّت نماید ؛ معیار حقانیّت در این مرحله از تحقیق ، عقل ، قرآن کریم و احادیث مورد قبول هر دو فرقه شیعه و اهل سنّت است ؛ شخص محقّق در این مرحله باید کتب هر دو فرقه اصلی اسلام را ملاحظه نموده و آنها را باهم مقایسه نماید و عقل سلیم را قاضی کند تا حق برای او روشن شود. در این مرحله آثار کسانی مثل دکتر تیجانی سماوی که عمری را صرف تحقیق در این وادی نمودهو در نتیجه از تسنن برگشته و به تشیع گراییده می تواند راهگشا باشد.اگر کسی راه تحقیق را به درستی طی نمود ؛ و با دلائل قاطع عقلی و نقلی به مذهب حق دست یافت ، او به منبع حقیقت رسیده است ؛ و از آن به بعد باید بکوشد که با مطالعه آثار رهبران آن مذهب و آثار علمای شاخص آن مذهب به اوج حقیقت صعود نماید ؛ و با عمل به احکام آن مذهب جان خود را مهیای ریزش انوار حقیقت کند. مثلا اگر کسی به حقّانیّت شیعه پی برده است ؛ باید در درجه اوّل قرآن کریم را که منبع اصلی هدایت است ، مورد توجه خاص قرار دهد؛ وبا آن انس بگیرد ؛ و مطابق آن عمل نماید ؛ و در درجه بعد باید کتبی مثل نهج البلاغه امیر المومنین را راهنمای خود قرار دهد؛ و آثار امثال علامه طباطبایی, شهید مطهری و دیگر علمای اسلام را هم مطالعه نماید تا با عمق تعالیم مذهب شیعه آشنا شود.مفسران و دانشمندان شیعه و اهل سنت آیات فراوانی درباره فضایل و مناقب امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) ذکر کردهاند که نقل همه آنها از عهده این پاسخ خارج است. یکی از علمای اهل سنت، معروف به حاکم حسکانی، در کتاب شواهد التنزیل بیش از دویست آیه از این آیات را جمعآوری کرده است. در این جا به دو نمونه از این آیات که درباره ولایت و امامت حضرت علی(ع) میباشد، اشاره میکنیم: 1. آیه تبلیغ: (یَا أَیهَا الرسُولُ بَلغ مَا أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبکَ وَ إِن لَم تَفعَل فَمَا بَلغتَ رَسَالَتَهُ و اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ الناسِ)؛ سوره مائده، آیه 67. ای رسول! آن چه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، رسالت الهی را نرساندهای - نترس - خداوند تو را از - شر - مردم - و کسانی که تحمل شنیدن این پیام مهم را ندارند - حفظ میکند. همه مفسران شیعه با تکیه بر روایات اهل بیت(ع) و نیز برخی از مفسران اهل سنت، ر.ک: شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 1، ص 249، ش 35، (مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، 1411 ه ق)؛ الدرالمنثور، جلالالدین سیوطی، ج 2، ص 298، (دارالمعرفة، 1365 ه ق)؛ اسباب النزول الآیات، الواحدی نیشابوری، ص 135، مؤسسة الحلبی و شرکاه - القاهره؛ تفسیر الکبیر، فخررازی، ج 11 - 12، ص 53، (المسألة الثالثه)، (نشردارالفکر، بیروت)؛ تفسیر المنار، محمدرشیدرضا، ج 6، ص 436 - 464، ذیل آیه 67 سوره مائده، (دارالفکر، بیروت). گفتهاند که این آیه درباره علی بن ابیطالب(ع) و مسأله غدیرخم است. لحن و خطاب این آیه، آن را از آیات قبل و بعد متمایز میکند. پیامبر اکرم(ص) تنها در این آیه، نسبت به کتمان پیام، تهدید شده است که اگر نگویی، تمام آن چه را که در 23 سال رسالت گفتهای، هدر میرود: (وَ إِن لَم تَفعَل فَمَا بَلغتَ رِسَالَتَهُ).بنابراین باید دید چه پیام مهمی است که این گونه بیان میشود؟توجه به نکات ذیل، جهتگیری محتوایی آیه را روشن میکند: 1. سوره مائده، در اواخر عمر شریف پیامبر نازل شده است؛ 2. در این آیه به جای (یَا أَیها النبِی)؛ تعبیر (یَا أَیهَا الرسُولُ) است که خود نشانه یک رسالت مهم است؛3. در این آیه به پیامبر هشدار داده شده است که اگر پیام الهی را ابلاغ نکند همه زحماتش هدر میرود؛4. رسول خدا از جریانی هراس دارد و از اینروی خداوند به او دلداری میدهد که ما تو را از شر مردم نگه میداریم. پیامبر هیچ گاه از جان خود نمیترسد؛ چرا که آن حضرت در روزگار تنهایی سنگ باران شد، یاران شکنجه شدند، و با مشرکان وارد درگیریهای نظامیِ طاقتفرسا شد، اما هرگز در هیچ میدانی نهراسید. حال در اواخر عمر در میان این همه یار و یاور ترس و نگرانی پیامبر از چیست؟5. در این آیه، پیامی است که به لحاظ اهمیت با همه پیامهای دوران نبوت و رسالت برابر است: (وَ إِن لَم تَفعَل فَمَا بَلغتَ رِسَالَتَهُ)؛6. محتوای پیام، باید مسألهای اساسی باشد، وگر نه در مسایل جزیی و فردی، این همه تأکید و دلداری لازم نیست؛ 7. پیام آیه، درباره توحید، نبوت و معاد نیست؛ چون این اصول، در روزهای اول بعثت در مکه بیان شده و نیازی به این همه سفارش در اواخر عمر حضرت نداشته است؛8. پیام آیه، درباره نماز، روزه، حج، زکات، خمس و جهاد و... هم نیست؛ چرا که پیامبر اینها را در طول 23 سال دعوت خویش بیان فرموده و مردم نیز به آن عمل کردهاند و هراسی از ابلاغ آن در بین نبوده است. پس محتوای این پیام چیست که در این آخرین سوره نازل شده بر پیامبر آمده است؟روایاتی که از شیعه و اهل سنت نقل شده است، ر.ک: الغدیر، علامه امینی، ج 1، ص 214، (نشردارالکتاب العربی، بیروت)؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 1، ص 249، ش 35، ذیل آیه 67 مائده، (نشر مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه). ما را از تحیر نجات میدهد و راهنمایی میکند. روایاتِ فراونی زمان نزول این آیه را هجدهم ذیالحجه سال دهم هجری در سفر حجةالوداعِ پیامبر اسلام دانسته است که آن حضرت در بازگشت به سوی مدینه، در منطقه غدیرخم، به امر الهی فرمان توقف داد، و همه در غدیرخم جمع شدند. در آن جا پیامبر خدا در انبوه یاران، بر فراز جهاز شتران رفت و خطبهای طولانی خواند. از این جا معلوم میشود که مسأله بسیار مهمی مطرح بوده که خطابهای طولانی لازم داشته است تا مردم در آن گرمای سوزان و زمین داغ، بایستند و آن را بشنوند. ابتدای خطبه در بردارنده توحید و نبوت و معاد بود و تازگی نداشت. سخن تازه و مهم حضرت آن بود که خبر از رحلت خود داد و نظر آنان را نسبت به خود جویا شد. همه به کرامت، عظمت، خدمت و رسالت آن حضرت در حد اعلا اقرار کردند. وقتی پیامبر مطمئن شد که صدایش به همه در چهار طرف میرسد، پیام مهم الهی را ابلاغ فرمود. آن جا بود که دست حضرت علی(ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود: (مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ...)، هر که من مولا و رهبر اویم، علی بن ابیطالب مولا و رهبر اوست.اقتباس از تفسیر نور، محسن قرائتی، ج 3، ص 137، ذیل آیه 67 مائده، ش 33، (نشر مؤسسه در راه حق، قم 1376 ه ش). بنابراین محتوای این پیام مهم، امامت، ولایت و رهبری حضرت علی(ع) بوده است. 2. آیه ولایت: (إِنمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الذیِنَ آمَنُوا الذینَ یُقیمُؤنَ الصلاةَ وَ یُؤتُونَ الزکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)؛ سوره مائده، آیه 55.در روایات شیعه و اهل سنت آمده است که روزی فقیری در مسجد از مردم کمک خواست و کسی به او چیزی نداد. حضرت علی(ع) که مشغول نماز و در حال رکوع بود با انگشت دست راست به سائل اشاره نمود و سائل متوجه شد و انگشتر حضرت را از دستشان خارج ساخت. در این هنگام این آیه نازل شد: ولی شما تنها خداوند و پیامبرش و کسانیاند که ایمان آوردهاند و نماز بر پا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند.ر.ک: شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 1، ص 209، ش 33، (مجمع احیاءالثقافة الاسلامیه)؛ تفسیر، قرطبی، ج 6، ص 221، (داراحیاءالتراث العربی، بیروت)؛ اسباب النزول، الواحدی نیشابوری، ص 133، (مؤسسة الحلبی و شرکا، قاهره). کلمه ولی به معنای دوست یا ناصر و یاور در این آیه مناسبت ندارد؛ زیرا ولایت به معنای دوستی و یاری کردن مخصوص کسانی نیست که نماز میخوانند، و در حال رکوع زکات میدهند، بلکه یک حکم عمومی است که همه مسلمانان را در برمیگیرد. همه مسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یاری کنند؛ حتی آنهایی که زکات بر آنها واجب نیست و اصولاً چیزی ندارند که زکات بدهند، تا چه رسد به این که بخواهند در حال رکوع زکاتی بپردازند. آیا دوستی و یاری کردن مسلمانان اختصاص به کسانی دارد که در رکوع انفاق میکنند؟! از این جا روشن میشود که منظور از ولی در آیه فوق ولایت به معنای امامت و رهبری است؛ بویژه این که این ولایت در ردیف ولایت پیامبر و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است. بنابراین این آیه از آیاتی است که دلالت بر ولایت و امامت حضرت علی(ع) میکند. اقتباس از تفسیر نمونه، آیت اللَّه مکارم شیرازی، ج 4، ص 424 - 423، (دارالکتب الاسلامیه). آیات دیگری مانند، آیه (اولیالامر)، سوره نسا، آیه 59. (اکمال دین)،سوره مائده، آیه 3. (صادقین)، سوره توبه، آیه 119. (اطعام)، سوره انسان، آیه 8. (مودت)، سوره شوری، آیه 23. (تطهیر)، سوره احزاب، آیه 33. و... نیز درباره حضرت علی(ع) و اهل بیت(ع) میباشد.جهت آگاهی بیشتر از این آیات، کیفیت استدلال به آنها و جواب اشکالات ر.ک: آیات ولایت در قرآن، آیت اللَّه مکارم شیرازی، تهیه و تنظیم ابوالقاسم علیان نژادی، (انتشارات نسل جوان، قم، 1382 ه ش).دلایل حقانیت شیعه را میتوان به سه دسته کلی تقسیم کرد:1. براهین عقلی، 2. دلایل قرآنی، 3. روایات پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله.هر یک از این شیوهها، دلایل بسیاری را شامل میشود؛ به طوری که گستردگی هر یک از این استدلالات، مطالعه کتابهای متعددی را میطلبد و در این مختصر امکان بحث از آنها نیست؛ لیکن به طور فشرده چند برهان بیان میگردد:یک. دیدگاه قرآن1. از نظر قرآن، رهبری و امامت امت، اصالتاً باید به دست معصوم و دور از هر گونه کژی باشد. این نکته به تعابیر مختلفی در کتاب الهی بیان شده است؛ از جمله هنگامی که ابراهیمعلیه السلام به امامت رسید و خداوند به او فرمود: (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً)؛ بقره (2)، آیه 124. ابراهیمعلیه السلام آن منصب الهی را برای فرزندانش درخواست کرد؛ ولی در (قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی) ؛ پاسخ آمد: (لایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)؛ همان.؛ (عهد من به ستمکاران نمیرسد).آیه بالا نشان میدهد که امامت منصبی الهی است - نه به انتخاب افراد - و به کسانی اعطا میشود که از هر ظلمی (اعتقادی، اخلاقی و رفتاری) پاک و مبرّا باشند و نفی مطلق ظلم، مساوی با عصمت است.2. در آیه ابلاغ نیز میفرماید: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ)؛ مائده (5)، آیه 67. این مسئله به دنبال تحقق (معرفی و اعلام ولایت امیرمؤمنانعلیه السلام در غدیر خم) آیه اکمال دین نازل شد. بنابراین خداوند با اعلام ولایت و جانشینی حضرت علیعلیه السلام، کامل شدن دین اسلام را اعلام کرد و فرمود: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً)؛ مائده (5)، آیه 3..جهت آشنایی بیشتر با امامت در قرآن نگا: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن (تفسیر نمونه موضوعی)، (تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1377)، ج 9.دو. دیدگاه عقلی1. لزوم رهبری در جامعه، امری انکارناپذیر است.2. رهبری در جامعه اسلامی، باید براساساحکام و قوانین الهی باشد.3. احکام الهی و اجرای آن، به دست کسی اجرا میشود که به طور کامل به زوایای آن احکام، آگاه و نسبت به آنها متعهّد باشد. به عبارت دیگر اگر پیامبر نیست، پیشوای امت - از نظر شرایط و اوصاف - باید نزدیکترین فرد به آن حضرت باشد.4. به شهادت تاریخ و گواهی خلفا، هیچ کس در جهات یاد شده قابل مقایسه با امامان معصومعلیهم السلام نبوده است. حتی خلفا در موارد بسیاری، احساس نیاز به آنان میکردند؛ چنان که خلیفه دوم خود بارها اعلام کرد: (لولا علی لهلک عمر)؛الف. المناوی، محمد عبدالرؤف، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، (بیروت: دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی)، ج 4، ص 470؛ب. الزرندی الحنفی، جمال الدین محمد، نظم الدرر السمطین فی فضائل المصطفی والمرتضی والبتول والسبطین، (مکتبة امیرالمؤمنین العامة، الطبعة الاولی، 1377ه.ق - 1958م)، ص 130.؛ یعنی، (اگر علیعلیه السلام نبود هر آینه عمر هلاک میگشت).سه. از دیدگاه رواییروایات بیشماری از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در کتابهای شیعه و سنی، به تواتر نقل شده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیتعلیهم السلام را اثبات میکند؛ مانند:1. روایات مربوط به حادثه غدیر،2. روایات لیلة الانذار،3. احادیث سفینه،4. احادیث ثقلین،5. احادیث ائمه دوازده گانه؛6. حدیث منزلت و ... .برای آگاهی بیشتر ر.ک:الف. مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، (قم: صدرا)؛ب. رهبری امام علیعلیه السلام در قرآن (ترجمه المراجعات)؛پ. تیجانی سماوی، آن گاه هدایت شدم؛ت. امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت؛در میان احادیث مختلف - به عنوان نمونه - به بیان حادثه غدیر و توضیحی درباره آن بسنده میکنیم.جریان حدیث غدیر خمرسول خداصلی الله علیه وآله در سال دهم بعثت، تصمیم گرفت عمل حج به جای آورد و آن را به مسلمانان اعلام فرمود. عده زیادی به مدینه آمدند تا در رکاب آن حضرت حج به جای آورند و به او تأسی کنند. آن حج را حجةالوداع، حجةالاسلام، حجةالبلاغ و حجةالکمال نامیدهاند. رسول خداصلی الله علیه وآله از هجرت تا رحلت جز آن حج، حج دیگری نیاورده است.پیامبرصلی الله علیه وآله پنج یا شش روز به ماه ذیحجه مانده، از مدینه خارج شد... . آن گاه اعمال حج و عمره به هدایت خود ایشان انجام گردید و عملی را که تا قیامت باید به جای آورده شود، عملاً به مردم نشان داد. پس از پایان حج، از مکه به طرف مدینه خارج شد؛ در حالی که جماعت یاد شده در محضرش بودند.روز پنج شنبه هجدهم ماه ذی حجه با آن جمعیت انبوه به (غدیر خم) در جحفه رسید. در آنجا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: (یا اَیُّها الرَّسُول بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس اِنَّ اللَّهَ لا یَهدِیَ القَومَ الکافِرینَ)؛ مائده، آیه 67..بدین طریق خدا به پیامبرش امر کرد تا علیعلیه السلام را در جای خویش نصب ولایت وجوب طاعت او را ابلاغ کند. در آن وقت طلیعه کاروان به جحفه نزدیک شده بود، حضرت فرمان داد تا آنهایی که از محل گذشته بودند، برگردند و آنانی که در محل بودند، توقف کنند. در آنجا پنج درخت کنار هم بود، فرمان داد کسی زیر سایه آنها ننشیند. جمعیت همه در جای خود قرار گرفتند، زیر آن درختها را پاک کردند، آن گاه اذان نماز ظهر گفته شد.حضرت رسول زیر آن درختان ایستاد و نماز ظهر را با جماعت خواند. هوا به قدری گرم بود و آفتاب چنان آتش میریخت که مردم از شدت گرما، گوشهای از عبا را سر کشیده و گوشهای را از حرارت سنگریزهها زیر پا گذاشته بودند، پارچهای بر یکی از درختها کشیده و برای آن حضرت سایبان درست کردند.چون از نماز فارغ شد، بالای جهازهای شتر رفت که روی هم چیده بودند. صدایش را بلند کرد، به طوری که همه شنیدند و فرمود: (الحمدللّه، از خدا مدد میجوییم، به او ایمان میآوریم، بر او توکل میکنیم و به خدا پناه میبریم از شر نَفْسْهای خود از سیئات اعمال خویش... .شهادت میدهم که جز خدا معبودی نیست و محمد بنده و رسول او است... احتمال میرود که خدا مرا به طرف خود ببرد و عمر من سر آید؛ من پیش خدا مسئولم و شما مسئولید، چه میگویید؟گفتند: گواهی میدهیم که پیغام خدا را رساندی و در رساندن آن تلاش کردی و خیرخواه بودی، خدا تو را جزای خیر دهد! فرمود: آیا شهادت نمیدهید که جز خدا معبودی نیست و محمد بنده و رسول او است و بهشت و آتش خدا و مرگ حق است و قیامت خواهد آمد و خداوند مردگان را زنده خواهد کرد؟ گفتند: آری شهادت میدهیم. عرض کرد: خدایا! شاهد باش.سپس فرمود: ای مردم! آیا سخن مرا نمیشنوید؟ گفتند: آری میشنویم. فرمود: من پیش از شما به کنار حوض کوثر خواهم رفت، شما در آنجا پیش من خواهید آمد. عرض آن به فاصله صنعاء (پایتخت یمن) و بُصری (قصبهای است از توابع دمشق) است. در کنار آن کاسههایی به عدد ستارگان از نقره است؛ بنگرید در حفظ (ثقلین) که چطور جانشین من خواهید بود؟ گفتند: ای رسول خدا! ثقلین چیست؟ فرمود: ثقل بزرگتر کتاب خدا است. یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگرش به دست شما است. به آن چنگ زنید تا گمراه نشوید. ثقل کوچک عترت (اهل بیت) من است. خدای لطیف خبیر به من خبر داده که آن دو، از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر پیش من آیند. من از خدا چنین خواستهام، از قرآن و اهل بیت جلو نیفتید؛ وگرنه هلاک میشوید و از آن دو کنار نمانید؛ وگرنه نابود میگردید.آن گاه دست حضرت علیعلیه السلام را گرفت و بلند کرد تا جایی که سفیدی زیر بغل هر دو دیده شد و همه علیعلیه السلام را شناختند، بعد از آن فرمود: مردم، کیست که بر مؤمنان از خودشان مقدمتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: (ان اللَّه مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه)؛(همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنانم و بر آنان از خودشان اولی میباشم. پس هر که را مولا منم علی مولای اوست).. این سخن را سه بار تکرار کرد. سپس گفت:(اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار)؛(خدایا! دوستی گزین با هر که او [علی] را دوست دارد و دشمن دار هر که او را دشمن دارد؛ دوستش دار آنکه با او دوستی ورزد و خشمگین باش از آنکه به او خشم میورزد؛ یاری کن آنکه او را یاری کند و خوار گردان آنکه او را تنها گذارد و به او پشت کند؛ و حق را همپای او بپادار).. آن گاه فرمود: هر که در اینجا حاضر است به غایبان برساند.هنوز از آنجا حرکت نکرده بودند که جبرئیل این آیه را آورد: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً) ؛ (امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و از دینتان اسلام راضی شدم).رسول خداصلی الله علیه وآلهفرمود: اللَّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضای خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من. سپس جمعیت به امیر مؤمنان علیعلیه السلام تهنیت گفتند؛ از جمله ابوبکر و عمر گفتند: (بخ بخ لک یا ابن ابی طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنة)؛ (به به بر تو ای پسر ابی طالب! صبح و شام کردی در حالی که سرپرست من و سرپرست هر مؤمن و زن مؤمنی).حسان بن ثابت شاعر که در آنجا بود گفت: ای رسول خدا! اجازه بدهید درباره علی ابیاتی بگویم تا بشنوید؟ فرمود: بگو با برکت خدا. حسان گفت: ای شیوخ قریش! سخن من، پیرو سخن رسول خدا درباره ولایت و سرپرستی است. آن گاه گفت: ینادیهم یوم الغدیرنبیّهمبخم فاسمع بالرسول منادیاًو قال: فمن مولاکم و ولیکمفقالوا و لم یبدلوا هناک التعادیاالهک مولانا و انت ولیناو لن تجدن منا لک الیوم عاصیاًفقال له قم یا علی فاننیرضیتک من بعدی اماماً و هادیاًفمن کنت مولاه فهذا ولیهفکونوا له اتباع صدق موالیاًهناک دعا اللهم و ال ولیهو کن للذی عادی علیّاً معادیااین خلاصهای از جریان غدیر و تعیین حضرت علیعلیه السلام برای خلافت و امامت بود.قرشی، علی اکبر، خاندان وحی، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول 1368)، ص 152 - 157.شایان ذکر است که واقعه غدیر و خطبه پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان است و جایگاه ویژهای در نصوص دینی و ادبیات و اشعار مسلمانان اعم از عرب و غیر عرب - دارد. در متون اسلامی هیچ روایتی به اندازه این واقعه، به حد تواتر یا فوق تواتر نرسیده است و احدی را یارای تردید در آن نیست. از صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله 110 تن و از تابعین 89 تن آن را نقل کردهاند و طبقات راوی آن، به 360 تن رسیده است. شاعران بسیاری نیز این جریان را به نظم درآوردهاند؛ از جمله:در قرن اول: حسان بن ثابت انصاری، قیس بن سعد بن عباده انصاری، عمر و بن عاص بن وائل و محمد بن عبداللَّه حمیری.در قرن دوم: کمیت بن زیاد، سید اسماعیل بن محمد حمیری، شعیان بن مصعب کوفی.در قرن سوم: ابو تمام حبیب بن اوس طایی و دعبل بن علی بن رزین الخزاعی و در قرون بعد دهها نفر دیگر.از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینی یازده جلد کتاب ارزشمند الغدیر را درباره آن به نگارش درآورده است.اکنون این سؤال رخ مینماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعی و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چیست؟ در پاسخ گفتنی است: اساس اختلاف بر سر ماهیت و دلالت این واقعه است؛ یعنی:الف. اهل تسنن اظهار میدارند که این حادثه عظیم تاریخی و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله، به معنای لزوم (محبت و دوستی) حضرت علیعلیه السلام و یا حداکثر معرفی ایشان به عنوان یکی از نامزدهای خلافت است و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشان ندارد! دلیل آنان این است که (ولایت) چند معنا دارد و یکی از معانی آن (دوستی) است. بنابراین تا زمانی که به این معنا قابل حمل است، نمیتوان به معانی دیگر آن تمسّک جست.ب. دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله، نص صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علیعلیه السلام و لزوم اطاعت از او است. قرینهها و شواهد، به گونهای است که هرگز نمیتوان آن را تنها به دوستی و محبت و یا نامزدی خلافت تفسیر کرد. دلایل صحّت دیدگاه شیعه عبارت است:1. معنای ولایت: اگر چه در مواردی ولایت به معنای دوستی نیز به کار میرود؛ ولی لغت شناسان و کتابهای معتبر لغتشناسی، عمدتاً کلمه ولایت را به معنای سرپرستی، عهدهداری امور، سلطه، استیلا، رهبری و زمامداری معنا کردهاند. در اینجا معنای این کلمه با برخی از مشتقاتش از کتابهای لغت اهل سنت نقل میشود:- راغب اصفهانی مینویسد: (وِلایت؛ یعنی، یاری کردن و وَلایت یعنی، زمامداری و سرپرستی امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت، مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن (سرپرستی) است؛ ولی و مولا نیز در همین معنا به کار میرود).الراغب الاصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570.- ابن اثیر مینویسد: (ولیّ؛ یعنی، یاور و هر کس امری را بر عهده گیرد، مولا و ولیّ آن است). سپس میگوید: و از همین قبیل است حدیث (من کنت مولاه فعلی مولاه) و سخن عمر که به علیعلیه السلام گفت: (تو مولای هر مؤمنی شدی)؛ یعنی، (ولی مؤمنان گشتی).ابن اثیر، ابوالحسن علی بن عبدالواحد، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج 5، ص 227.- صاحب صحاح اللغة مینویسد: (هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد، ولی او است).الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح فی لغة العرب، تحقیق احمد بن عبدالغفور عطار، (بیروت: دارالعلم للملایین)، ج 6، ص 2528.- مقاییس اللغة آورده است: (هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد، ولیّ او است).معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص 141.حال با گفتههای صریح ارباب لغت، چگونه میتوان (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) را به (دوستی) صرف معنا کرد و سرپرستی اجتماعی و زمامداری را از آن جدا ساخت؟ مگر نه این است که (ابن اثیر) - لغتشناس معروف عرب و سنی - خودش تصریح میکند کلمه (مولا) در روایت (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله و در واکنش عمر در همین معنا به کار رفته است؟بنابراین استعمال ولایت در دوستی نیاز به قرینه دارد و بدون آن، به معنای زمامداری است. افزون بر آن در این مورد همه قرینهها به کاربرد آن در زمامداری و مرجعیت دینی و سیاسی و اجتماعی دلالت دارد.2. خطاب تند و قاطع الهی: اگر حادثه غدیر صرفاً برای اعلام دوستی حضرت علیعلیه السلام بود، آیا آن قدر اهمیت داشت که خداوند به پیامبرش وحی کند اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام ندادهای: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ إِنَّ اَللَّهَ لا یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکافِرِینَ)؛ مائده (5)، آیه 67.؛ (ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرساندهای. و خدا تو را از [ گزندِ] مردم نگاه میدارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند). آیا این اخطار شدید اللحن به خوبی نشان نمیدهد که مسئله بالاتر از این حرفها است؟ البته محبت امیرمؤمنانعلیه السلام جایگاه بسیار بلندی دارد و یکی از نشانههای ایمان است؛ اما مولا در اینجا قطعاً به معنای محبت و منحصر به (ولای محبت) نیست.3. دوستی و ولای محبت در قرآن: با واژههایی چون (حب)، (مودّت) و... اشاره شده است؛ چنان که در مورد محبت اهل بیتعلیهم السلام آمده است: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی)؛ شوری (42)، آیه 23.؛ (بگو: به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان). بنابراین فرو کاستن معنای ولایت به محبت و مودّت و انحصار به آن، مغایر کاربرد قرآنی این واژه است.4. دلداری خدایی: خداوند پیامبرصلی الله علیه وآله را دلداری داده، میفرماید: در راستای اجرای این مأموریت، خداوند تو را در مقابل توطئههای مردم محافظت میکند: (وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ) . آیا این مسئله نشان نمیدهد که این مأموریت، چنان مهم بوده است که پیامبرصلی الله علیه وآله بیم آن داشته که برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و علیه دین توطئه کنند؟! آیا فقط با اعلام دوستی حضرت علیعلیه السلام جای خوف از توطئه بود؟5. گزینش مکان: پیامبرصلی الله علیه وآله مکان جدا شدن و انشعاب مسافران را خود انتخاب کرد، تا همگی در سخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند و نیز دستور داد کسانی که از آن مکان گذشته بودند برگردند و کسانی هم که عقب مانده بودند، از راه برسند؛ این نشانه چیست؟ اینکه دستور دادند شاهدان به غایبان، اطلاع دهند و این خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسئله، برای امت اسلامی بسیار مهم و حیاتی بوده است؟ آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان، در آخرین سخنرانی عمومی خود، برای جمعیت باشکوه حجگزاران و در آن گرمای سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد که بگوید: (علی را دوست داشته باشید)؟6. نزول آیه اکمال: پس از اجرای این مأموریت، آیه نازل شد که: (اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً) مائده (5)، آیه 3.؛ (امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [ به عنوان ]آیینی برگزیدم). آیا نزول چنین آیهای دلالت بر این ندارد که مسئله، بالاتر از صرف محبت بوده است؟ آیا فقط با دوستی حضرت علیعلیه السلام - نه رهبری و پیشوایی آن حضرت - دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟ اگر مسئله فقط دوستی و مودّت بود که در این رابطه آیه: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی) (بگو: به ازای آن [ رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان): شوری (42)، آیه 23.، مدتها پیش از آیه اکمال نازل گشته و از این جهت نقصی در دین نبود. پس نتیجه میگیریم که آیه اکمال، پیام بسیار مهم دیگری در بر دارد.7. دلیل دیگر: معرفی (ثقلین) است که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: (انّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللَّه و عترتی ...)؛ (من در میان شما دو چیز گرانبها به ودیعت میگذارم: کتاب خدا و عترتم را). اکنون باید پرسید: چرا پیامبرصلی الله علیه وآله عترت را در کنار قرآن و به عنوان (ثقل اصغر) ذکر فرمود؟ آیا محبت اهل بیتعلیهم السلام همسنگ قرآن است یا امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی و سیاسی آنان؟پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند و امت باید به هر دو چنگ بزنند. آیا صرف دوست داشتن قرآن، کافی است یا باید از آن پیروی کرد و آن را امام و پیشوای خود دانست؟ همسنگ قرار دادن قرآن و اهل بیتعلیهم السلام از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، نشان میدهد که در مورد اهل بیتعلیهم السلام، نیز باید همینگونه رفتار کرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشوای عملی خود قرار داد.8. پیامبرصلی الله علیه وآله به مسئله ایفای رسالت و سپس (اولویت) خود بر مؤمنان انگشت میگذارد و بلافاصله موضوع (ولایت) را طرح میکند؛ این نشان میدهد که نوع ولایت مطرح شده در اینجا، از همان سنخ ولایت و اولویت پیامبرصلی الله علیه وآله بر مؤمنان است که به موجب آن پیامبر خدا، حق تصرف در شئون دینی، سیاسی و اجتماعی مسلمانان را دارد؛ نه صرف دوستی و محبت (بدون مشروعیت سیاسی و اجتماعی).9. پیامبرصلی الله علیه وآله مسئله ولایت را سه یا چهار بار تکرار میکند؛ این همه تأکید برای چیست؟10. اینکه پیامبرصلی الله علیه وآله در دعای خویش مسئله یاری کردن امام علیعلیه السلام را مطرح میکنند و بر تنها گذاشتن و یاری نکردن او نفرین میفرستد، قرینه روشنی است بر اینکه ولایت مورد نظر، از نوع ولایت زعامت و رهبری است، نه صرف محبت و علاقه قلبی؛ زیرا آنچه با اطاعت به نصرت، یاری و همگانی جامعه تلازم دارد، پیشوایی و رهبری امت است، نه صرف محبت و علاقه قلبی.11. برپایی حقیقت همراه با امام علیعلیه السلام و همپایی آن دو نیز با ولایت، با معنای رهبری تناسب دارد. به عبارت دیگر پیشوایی و مرجعیت دینی و سیاسی امام علیعلیه السلام است که میتواند به برپایی حقیقت همگام با آن حضرت بینجامد؛ نه صرف دوستی و محبت آن حضرت.12. پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از این حادثه فرمود: (اللَّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من). نکته مهم در اینجا این است که اگر مقصود از (ولایت)، محبت باشد، دیگر قید (بعد از من)، زاید است؛ زیرا محبت حضرت علیعلیه السلام مقید به زمان پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله نیست. معنا ندارد منظور پیامبرصلی الله علیه وآله را این بگیریم که بعد از رحلت من، علی را دوست بدارید! زیرا محبت علیعلیه السلام با حیات پیامبرصلی الله علیه وآله قابل جمع است؛ بلکه رهبری امام علیعلیه السلام است که پس از آن حضرت مورد نظر است؛ زیرا در یک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست.13. بعد از این ماجرا، مردم با حضرت علیعلیه السلام بیعت کردند. مگر دوستی بیعت دارد؟ بیعت در لغت به معنای التزام به فرمانبرداری و تبعیت است و حتی ابوبکر و عمر نیز با آن حضرت بیعت کرده، گفتند: (بخٍّ بخٍّ لک یا علی! اصبحت و امسیت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة).14. همه حاضران در آن جلسه از خطابه پیامبرصلی الله علیه وآله، مسئله (امامت و پیشوایی حضرت علیعلیه السلام) را فهمیدند و بلافاصله (حسان بن ثابت انصاری) از پیامبرصلی الله علیه وآله اجازه گرفت و اشعاری زیبا سرود که در یکی از ابیات آن، از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله چنین میگوید: فقال له قم یا علی! فانّنیرضیتک من بعدی اماماً و هادیاً(پیامبر به او فرمود: ای علی! برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من میباشی).ذکر این نکته بایسته است که (تقریر) - یعنی سکوت و عدم مخالفت پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر یک سخن یا رفتار در نزد همه مسلمانان - حجت و جزء سنت است. بنابراین اگر مسئله غدیر معنایی غیر از امامت داشت، چرا پیامبرصلی الله علیه وآله سخنان (حسان بن ثابت) را تأیید کرده، او را تشویق فرمود؟ چرا دیگران اعتراض نکردند که منظور پیامبرصلی الله علیه وآله (امامت و هدایت) امت نبوده است؟15. نکته جالب توجّه دیگر، موضعگیریهای مخالفان مانند (جابر بن نضر) یا (حارث بن النعمان الفهری) است. در روایت است که پس از انتشار سخن پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر خم، وی نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و عرض کرد: (ای محمد! از جانب خدا به ما گفتی شهادت دهیم که جز خدای یگانه پروردگاری نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایی و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم. ما نیز همه اینها را از تو پذیرفتیم؛ لیکن به این حد راضی نگشتی و پسر عمویت را بر ما برتری دادی و گفتی: (هر که را من مولای اویم، این علی مولای او است). اکنون بگو که این سخن را از پیش خود گفتی، یا از جانب خدا؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: (سوگند به آنکه جز او خدایی نیست! این مطلب از سوی خداوند است).در این هنگام او برگشت و به سوی اسب خود شتافت؛ در حالی که میگفت: خدایا! اگر آنچه محمدصلی الله علیه وآله میگوید حق است، پس سنگی بر ما ببار، یا ما را به عذابی دردناک گرفتار کن. هنوز به اسب خود نرسیده بود که از طرف حق، سنگی بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت. آن گاه این آیه نازل شد: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اَللَّهِ ذِی اَلْمَعارِجِ)؛ معارج (70)، آیات 1 - 3.؛ (پرسندهای از عذاب واقع شوندهای پرسید که اختصاص به کافران دارد [ و ]آن را بازدارندهای نیست. [ و ]از جانب خداوند صاحب درجات [ و مراتب] است).اکنون باید دید چه چیزی در سخن پیامبرصلی الله علیه وآله نهفته بود که آن مرد خیره سر را برآشفته کرد؟ اگر صرف مسئله محبت و دوستی بود، آیا این همه لجبازی و خیرهسری پدید میآمد؟ به طور مسلّم مسئله بالاتر از این بود. زیرا شخص یاد شده از طرفی دلی پر کینه نسبت به حضرت علیعلیه السلام داشت و از سوی دیگر، میدید با ولایت آن حضرت، باید عمری تحت فرمان و رهبری ایشان سپری کند واز سر بیخردی و کبر و کژاندیشی، مرگ و عذاب را بر ولایت مولای متقیان و فخر کائنات ترجیح داد.برای آگاهی بیشتر ر.ک: الغدیر، ج 1، صص 239-246.16. خود امیر مؤمنانعلیه السلام و ائمه اطهارعلیهم السلام در اثبات امامت بارها به حدیث غدیر استناد کردهاند. عامربن واثله میگوید: (در روز شوری با علیعلیه السلام کنار درب خانه ایستاده بودم و شنیدم او خطاب به آنان فرمود: من برای شما دلیلی میآورم که احدی نمیتواند بر آن خدشهای وارد کند. سپس فرمود:ای جماعت! آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به یگانگی خداوند ایمان آورده باشد؟ گفتند: نه!- آیا در بین شما کسی هست که برادری چون جعفر طیّار داشته باشد که با ملائک پرواز میکند؟ گفتند: نه!- آیا کسی از شما غیر از من عمویی همچ
میخواستم بطور مختصر فرقه های مختلف شیعه را بدانم و همچنین اثبات فرقه برحق(شیعه جعفری) در میان این فرقه ها?
میخواستم بطور مختصر فرقه های مختلف شیعه را بدانم و همچنین اثبات فرقه برحق(شیعه جعفری) در میان این فرقه ها?
معرّف مذهب شیعه مسأله خلافت بلافصل علی(ع) و فرزندان اوست و ملاک انشعابات اصلی در فِرَق شیعه نیز باید همین امر دانسته شود؛ و دیگر اختلافات را نمی توان ملاک انشعاب اصلی فِرق شیعه دانست؛ بلکه دیگر اختلافات ، اگر تعیین کننده باشند، موجب پیدایش فِرق فرعی می شوند.بر این اساس می توان گفت که فرقه های اصلی شیعه عبارتند از: زیدیه، کیسانیه، امامیّه(شیعه دوازده امامی)، اسماعیلیه، فطحیه و ناووسیه. ولی از این فرقه های شش گانه تنها سه فرقه باقی مانده اند که عبارتند از: زیدیه ، اسماعیلیه و امامیه و سه فرقه ی دیگر منقرض شده اند. فرقه های دیگری نیز در مسأله امامت در تاریخ پدید آمده اند که چند صباحی بیش نپاییده و خیلی زود منقرض شده اند؛ لذا علمای ملل و نحل هنگام پرداختن به فرق شیعه به آنها اعتناء نمی کنند.نخستین فرقه ای که از مذهب شیعه منشعب شد کیسانیه است؛ که پیروان مختار ثقفی هستند و از آنجا که مختار در آغاز کیسان نام داشت ، کیسانیه نامیده شدند. اینها معتقدند که محمد بن حنفیه(فرزند امام علی(ع)) نیز امام است. گروهی از آنها او را امام بعد از علی(ع) می دانند و برخی دیگر او را امام بعد از امام حسین(ع) می شناسند. برخی از آنها نیز محمد بن حنفیه را مهدی موعود می پندارند و معتقدند که وی در کوه رضوی در نزدیک مدینه پنهان شده و روزی ظهور خواهد کرد. کیسانیه خود دارای سه فرقه ی فرعی به نامهای مختاریه(کیسانیه خالص)، حارثیه و عبّاسیه می باشد. زمان پیدایش این فرقه زمان امامت حضرت زین العابدین (ع) می باشد.زیدیّه: اینها زید بن علی(فرزند امام سجاد(ع) ) را امام چهارم می دانند و امام سجاد را تنها به عنوان پیشوای علم و معرفت می شناسند؛ چون به نظر اینها یکی از شرایط امام ، قیام مسلّحانه است و چون امام سجاد (ع) قیام مسلحانه نکرده است، لذا از نظر اینان امام محسوب نمی شود. پیدایش این فرقه مصادف با امامت حضرت باقر (ع) و بعد از قیام زید بن علی بوده است.فِرق فرعی زیدیه عبارتند از: جارودیّه، سلمانیّه یا جریریّه، صالحیّه و ابتریّه.بزرگترین موج انشعاب فرقه های شیعه بعد از شهادت امام صادق(ع) شروع شد که عبارتند از:1 ناووسیه: آنها معتقد بودند که امام صادق(ع) امام آخر و مهدی موعود است این فرقه منقرض شده است.2 فطحیه: اینها عبدالله افطح ، فرزند امام صادق(ع) را جانشین امام صادق(ع) می دانستند. این فرقه نیز بیش از هفتاد روز دوام نیاورد. چون عبدالله افطح هفتاد روز بعد از امام صادق(ع) وفات کرد.3 سمیطیه: اینها محمّد فرزند امام صادق(ع) را امام بعد از او می دانستند اینها نیز چند صباحی بیش دوام نیاوردند.4 موسویّه یا مفضّله: اینها شاگردان خاصّ امام صادق(ع) بودند که امامت موسی بن جعفر(ع) را قبول کردند و شیعه ی دوازده امامی امتداد این فرقه است.5 اسماعیلیه: اینها کسانی هستند که اسماعیل ، فرزند بزرگ امام صادق(ع) را امام می دانستند. لازم به ذکر است که اسماعیل در زمان حیات امام صادق (ع) از دنیا رفته بود.اسماعیلیّه نیز فرقه های فرعی زیادی دارد که عبارتند از:1 اسماعیلیه خالص: اینها گفتند اسماعیل نمرده بلکه غایب شده است و روزی ظهور خواهد کرد.2 مبارکیّه: اینها به مرگ اسماعیل اعتراف دارند ولی معتقدند که امامت بعد از امام صادق(ع) از اسماعیل به فرزندش محمّد منتقل شده و در نسل او ادامه یافته است.3 قرمطیّه: اینها از مبارکیه منشعب شده و معتقدند که در مورد امامت اسماعیل بداء حاصل شده و امامت او به فرزندش رسیده است و محمد بن اسماعیل نمرده بلکه او هفتمین و آخرین امام است.اسماعیلیه را باطنیه، سبعیه، تعلیمیه، مُلحده و مزدکیّه نیز گفته اند. فاطمیان، نزاریّه، مستعلیه و آقاخانیّه نیز از فرقه های اسماعیلیه به شمار می روند. اسماعیلیه تاریخ مبسوطی دارد که جهت آگاهی از آن باید به کتب مفصل رجوع شود.مشهورترین و پرطرفدارترین و مدلّل ترین مذهب شیعه، شیعه امامیّه یا اثنا عشریّه است که به دوازده امام معصوم اعتقاد دارند و امروزه لفظ شیعه به نحو مطلق به این فرقه ی حقّه اطلاق می شود.برخی از اصحاب ملل و نحل فرقه های غلات(فرقه هایی که در مورد اهل بیت(ع) غلو می کنند) را هم از فِرق شیعه شمرده اند؛ ولی حقّ این است که اینها کافر بوده از جرگه ی مسلمین خارجند ؛ لذا آنها را نمی توان جزء فرقه های مسلمین شمرد.شیعیان حدود 16 درصد از کل جمعیت مسلمانان را تشکیل میدهند. بزرگترین فرقه ی شیعه، شیعه جعفری یا شیعه اثناعشری یا شیعه امامیّه است که در اغلب کشورها کما بیش حضور دارند ولی بیشتر جمعیّت آن در کشورهای جمهوری اسلامی ایران، عراق، جمهوری آذربایجان، لبنان، افغانستان، پاکستان و کشورهای حاشیه ی خلیج فارس زندگی میکنند.بر اساس آمار سیا ورلد فکتبوک، 89 درصد مردم ایران، 60 تا 65 درصد مردم عراق، 30 درصد مردم کویت و 16 درصد مردم امارات متحده عربی را شیعه ی دوازده امامی تشکیل می دهد. امّا آمار دقیقی از شیعیان لبنان، آذربایجان، عربستان سعودی، بحرین و قطر و سایر کشورها در دست نیست. همچنین طبق آمار، 20 درصد مردم پاکستان شیعه هستند که بخشی از آنها بخصوص در کشمیر، اسماعیلی می باشند. بخشهایی از ترکیّه و سوریّه نیز علوی هستند که نوعی گرایش شیعی است.دومین فرقه ی مهمّ شیعه از نظر جمعیّت و تأثیرات فرهنگی، شیعه اسماعیلی است که به عنوان اقلیتی دینی در بیش از بیست و پنج کشور، در آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکای شمالی پراکنده هستند؛ مهمترین تجمّع آنها در مناطقی از ایران ، عراق ، شام، یمن ، بحرین، افغانستان و شمال آفریقا می باشد.سومین فرقه ی موجود شیعه در عصر حاضر زیدیّه است که عمدتاً در اطراف خلیج فارس سکنی دارند و محلّ تجمع اصلی آنها ظاهراً در کشور یمن می باشد.جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به:فرق و مذاهب کلامی ، استاد علی ربانی گلپایگانی.تاریخ شیعه و فرقه های اسلام، دکتر محمّد جواد مشکورتاریخ شیعه، علامه محمد حسین مظفّرتاریخ اندیشه های کلامی در اسلام، عبدالرحمن بدویبنیادهای کیش اسماعیلیان، برنارد لوئیساسلام نیز از حقیقت جویان می خواهد که اصول اسلام را با عقل و برهان بپذیرند.اگر کسی به دین حق راه یافت ، نوبت آن می رسد که از بین مذاهب آن دین ، مذهب حق را بیابد ؛ مثلا اگر کسی که دریافتاسلام دین حق است ، باید در مورد حقّانیّت مذاهب شیعه و سنّی تحقیق کند ؛ تا مذهب حق را یافته و از آن تبعیّت نماید ؛ معیار حقانیّت در این مرحله از تحقیق ، عقل ، قرآن کریم و احادیث مورد قبول هر دو فرقه شیعه و اهل سنّت است ؛ شخص محقّق در این مرحله باید کتب هر دو فرقه اصلی اسلام را ملاحظه نموده و آنها را باهم مقایسه نماید و عقل سلیم را قاضی کند تا حق برای او روشن شود. در این مرحله آثار کسانی مثل دکتر تیجانی سماوی که عمری را صرف تحقیق در این وادی نمودهو در نتیجه از تسنن برگشته و به تشیع گراییده می تواند راهگشا باشد.اگر کسی راه تحقیق را به درستی طی نمود ؛ و با دلائل قاطع عقلی و نقلی به مذهب حق دست یافت ، او به منبع حقیقت رسیده است ؛ و از آن به بعد باید بکوشد که با مطالعه آثار رهبران آن مذهب و آثار علمای شاخص آن مذهب به اوج حقیقت صعود نماید ؛ و با عمل به احکام آن مذهب جان خود را مهیای ریزش انوار حقیقت کند. مثلا اگر کسی به حقّانیّت شیعه پی برده است ؛ باید در درجه اوّل قرآن کریم را که منبع اصلی هدایت است ، مورد توجه خاص قرار دهد؛ وبا آن انس بگیرد ؛ و مطابق آن عمل نماید ؛ و در درجه بعد باید کتبی مثل نهج البلاغه امیر المومنین را راهنمای خود قرار دهد؛ و آثار امثال علامه طباطبایی, شهید مطهری و دیگر علمای اسلام را هم مطالعه نماید تا با عمق تعالیم مذهب شیعه آشنا شود.مفسران و دانشمندان شیعه و اهل سنت آیات فراوانی درباره فضایل و مناقب امیرالمؤمنین(ع) و اهل بیت(ع) ذکر کردهاند که نقل همه آنها از عهده این پاسخ خارج است. یکی از علمای اهل سنت، معروف به حاکم حسکانی، در کتاب شواهد التنزیل بیش از دویست آیه از این آیات را جمعآوری کرده است. در این جا به دو نمونه از این آیات که درباره ولایت و امامت حضرت علی(ع) میباشد، اشاره میکنیم: 1. آیه تبلیغ: (یَا أَیهَا الرسُولُ بَلغ مَا أُنزِلَ إِلَیکَ مِن رَبکَ وَ إِن لَم تَفعَل فَمَا بَلغتَ رَسَالَتَهُ و اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ الناسِ)؛ سوره مائده، آیه 67. ای رسول! آن چه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده ابلاغ کن و اگر چنین نکنی، رسالت الهی را نرساندهای - نترس - خداوند تو را از - شر - مردم - و کسانی که تحمل شنیدن این پیام مهم را ندارند - حفظ میکند. همه مفسران شیعه با تکیه بر روایات اهل بیت(ع) و نیز برخی از مفسران اهل سنت، ر.ک: شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 1، ص 249، ش 35، (مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة، 1411 ه ق)؛ الدرالمنثور، جلالالدین سیوطی، ج 2، ص 298، (دارالمعرفة، 1365 ه ق)؛ اسباب النزول الآیات، الواحدی نیشابوری، ص 135، مؤسسة الحلبی و شرکاه - القاهره؛ تفسیر الکبیر، فخررازی، ج 11 - 12، ص 53، (المسألة الثالثه)، (نشردارالفکر، بیروت)؛ تفسیر المنار، محمدرشیدرضا، ج 6، ص 436 - 464، ذیل آیه 67 سوره مائده، (دارالفکر، بیروت). گفتهاند که این آیه درباره علی بن ابیطالب(ع) و مسأله غدیرخم است. لحن و خطاب این آیه، آن را از آیات قبل و بعد متمایز میکند. پیامبر اکرم(ص) تنها در این آیه، نسبت به کتمان پیام، تهدید شده است که اگر نگویی، تمام آن چه را که در 23 سال رسالت گفتهای، هدر میرود: (وَ إِن لَم تَفعَل فَمَا بَلغتَ رِسَالَتَهُ).بنابراین باید دید چه پیام مهمی است که این گونه بیان میشود؟توجه به نکات ذیل، جهتگیری محتوایی آیه را روشن میکند: 1. سوره مائده، در اواخر عمر شریف پیامبر نازل شده است؛ 2. در این آیه به جای (یَا أَیها النبِی)؛ تعبیر (یَا أَیهَا الرسُولُ) است که خود نشانه یک رسالت مهم است؛3. در این آیه به پیامبر هشدار داده شده است که اگر پیام الهی را ابلاغ نکند همه زحماتش هدر میرود؛4. رسول خدا از جریانی هراس دارد و از اینروی خداوند به او دلداری میدهد که ما تو را از شر مردم نگه میداریم. پیامبر هیچ گاه از جان خود نمیترسد؛ چرا که آن حضرت در روزگار تنهایی سنگ باران شد، یاران شکنجه شدند، و با مشرکان وارد درگیریهای نظامیِ طاقتفرسا شد، اما هرگز در هیچ میدانی نهراسید. حال در اواخر عمر در میان این همه یار و یاور ترس و نگرانی پیامبر از چیست؟5. در این آیه، پیامی است که به لحاظ اهمیت با همه پیامهای دوران نبوت و رسالت برابر است: (وَ إِن لَم تَفعَل فَمَا بَلغتَ رِسَالَتَهُ)؛6. محتوای پیام، باید مسألهای اساسی باشد، وگر نه در مسایل جزیی و فردی، این همه تأکید و دلداری لازم نیست؛ 7. پیام آیه، درباره توحید، نبوت و معاد نیست؛ چون این اصول، در روزهای اول بعثت در مکه بیان شده و نیازی به این همه سفارش در اواخر عمر حضرت نداشته است؛8. پیام آیه، درباره نماز، روزه، حج، زکات، خمس و جهاد و... هم نیست؛ چرا که پیامبر اینها را در طول 23 سال دعوت خویش بیان فرموده و مردم نیز به آن عمل کردهاند و هراسی از ابلاغ آن در بین نبوده است. پس محتوای این پیام چیست که در این آخرین سوره نازل شده بر پیامبر آمده است؟روایاتی که از شیعه و اهل سنت نقل شده است، ر.ک: الغدیر، علامه امینی، ج 1، ص 214، (نشردارالکتاب العربی، بیروت)؛ شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 1، ص 249، ش 35، ذیل آیه 67 مائده، (نشر مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه). ما را از تحیر نجات میدهد و راهنمایی میکند. روایاتِ فراونی زمان نزول این آیه را هجدهم ذیالحجه سال دهم هجری در سفر حجةالوداعِ پیامبر اسلام دانسته است که آن حضرت در بازگشت به سوی مدینه، در منطقه غدیرخم، به امر الهی فرمان توقف داد، و همه در غدیرخم جمع شدند. در آن جا پیامبر خدا در انبوه یاران، بر فراز جهاز شتران رفت و خطبهای طولانی خواند. از این جا معلوم میشود که مسأله بسیار مهمی مطرح بوده که خطابهای طولانی لازم داشته است تا مردم در آن گرمای سوزان و زمین داغ، بایستند و آن را بشنوند. ابتدای خطبه در بردارنده توحید و نبوت و معاد بود و تازگی نداشت. سخن تازه و مهم حضرت آن بود که خبر از رحلت خود داد و نظر آنان را نسبت به خود جویا شد. همه به کرامت، عظمت، خدمت و رسالت آن حضرت در حد اعلا اقرار کردند. وقتی پیامبر مطمئن شد که صدایش به همه در چهار طرف میرسد، پیام مهم الهی را ابلاغ فرمود. آن جا بود که دست حضرت علی(ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود: (مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیٌّ مَولاهُ...)، هر که من مولا و رهبر اویم، علی بن ابیطالب مولا و رهبر اوست.اقتباس از تفسیر نور، محسن قرائتی، ج 3، ص 137، ذیل آیه 67 مائده، ش 33، (نشر مؤسسه در راه حق، قم 1376 ه ش). بنابراین محتوای این پیام مهم، امامت، ولایت و رهبری حضرت علی(ع) بوده است. 2. آیه ولایت: (إِنمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الذیِنَ آمَنُوا الذینَ یُقیمُؤنَ الصلاةَ وَ یُؤتُونَ الزکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ)؛ سوره مائده، آیه 55.در روایات شیعه و اهل سنت آمده است که روزی فقیری در مسجد از مردم کمک خواست و کسی به او چیزی نداد. حضرت علی(ع) که مشغول نماز و در حال رکوع بود با انگشت دست راست به سائل اشاره نمود و سائل متوجه شد و انگشتر حضرت را از دستشان خارج ساخت. در این هنگام این آیه نازل شد: ولی شما تنها خداوند و پیامبرش و کسانیاند که ایمان آوردهاند و نماز بر پا میدارند و در حال رکوع، زکات میدهند.ر.ک: شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 1، ص 209، ش 33، (مجمع احیاءالثقافة الاسلامیه)؛ تفسیر، قرطبی، ج 6، ص 221، (داراحیاءالتراث العربی، بیروت)؛ اسباب النزول، الواحدی نیشابوری، ص 133، (مؤسسة الحلبی و شرکا، قاهره). کلمه ولی به معنای دوست یا ناصر و یاور در این آیه مناسبت ندارد؛ زیرا ولایت به معنای دوستی و یاری کردن مخصوص کسانی نیست که نماز میخوانند، و در حال رکوع زکات میدهند، بلکه یک حکم عمومی است که همه مسلمانان را در برمیگیرد. همه مسلمین باید یکدیگر را دوست بدارند و یاری کنند؛ حتی آنهایی که زکات بر آنها واجب نیست و اصولاً چیزی ندارند که زکات بدهند، تا چه رسد به این که بخواهند در حال رکوع زکاتی بپردازند. آیا دوستی و یاری کردن مسلمانان اختصاص به کسانی دارد که در رکوع انفاق میکنند؟! از این جا روشن میشود که منظور از ولی در آیه فوق ولایت به معنای امامت و رهبری است؛ بویژه این که این ولایت در ردیف ولایت پیامبر و ولایت خدا قرار گرفته و هر سه با یک جمله ادا شده است. بنابراین این آیه از آیاتی است که دلالت بر ولایت و امامت حضرت علی(ع) میکند. اقتباس از تفسیر نمونه، آیت اللَّه مکارم شیرازی، ج 4، ص 424 - 423، (دارالکتب الاسلامیه). آیات دیگری مانند، آیه (اولیالامر)، سوره نسا، آیه 59. (اکمال دین)،سوره مائده، آیه 3. (صادقین)، سوره توبه، آیه 119. (اطعام)، سوره انسان، آیه 8. (مودت)، سوره شوری، آیه 23. (تطهیر)، سوره احزاب، آیه 33. و... نیز درباره حضرت علی(ع) و اهل بیت(ع) میباشد.جهت آگاهی بیشتر از این آیات، کیفیت استدلال به آنها و جواب اشکالات ر.ک: آیات ولایت در قرآن، آیت اللَّه مکارم شیرازی، تهیه و تنظیم ابوالقاسم علیان نژادی، (انتشارات نسل جوان، قم، 1382 ه ش).دلایل حقانیت شیعه را میتوان به سه دسته کلی تقسیم کرد:1. براهین عقلی، 2. دلایل قرآنی، 3. روایات پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله.هر یک از این شیوهها، دلایل بسیاری را شامل میشود؛ به طوری که گستردگی هر یک از این استدلالات، مطالعه کتابهای متعددی را میطلبد و در این مختصر امکان بحث از آنها نیست؛ لیکن به طور فشرده چند برهان بیان میگردد:یک. دیدگاه قرآن1. از نظر قرآن، رهبری و امامت امت، اصالتاً باید به دست معصوم و دور از هر گونه کژی باشد. این نکته به تعابیر مختلفی در کتاب الهی بیان شده است؛ از جمله هنگامی که ابراهیمعلیه السلام به امامت رسید و خداوند به او فرمود: (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً)؛ بقره (2)، آیه 124. ابراهیمعلیه السلام آن منصب الهی را برای فرزندانش درخواست کرد؛ ولی در (قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی) ؛ پاسخ آمد: (لایَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ)؛ همان.؛ (عهد من به ستمکاران نمیرسد).آیه بالا نشان میدهد که امامت منصبی الهی است - نه به انتخاب افراد - و به کسانی اعطا میشود که از هر ظلمی (اعتقادی، اخلاقی و رفتاری) پاک و مبرّا باشند و نفی مطلق ظلم، مساوی با عصمت است.2. در آیه ابلاغ نیز میفرماید: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ)؛ مائده (5)، آیه 67. این مسئله به دنبال تحقق (معرفی و اعلام ولایت امیرمؤمنانعلیه السلام در غدیر خم) آیه اکمال دین نازل شد. بنابراین خداوند با اعلام ولایت و جانشینی حضرت علیعلیه السلام، کامل شدن دین اسلام را اعلام کرد و فرمود: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً)؛ مائده (5)، آیه 3..جهت آشنایی بیشتر با امامت در قرآن نگا: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن (تفسیر نمونه موضوعی)، (تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ چهارم، 1377)، ج 9.دو. دیدگاه عقلی1. لزوم رهبری در جامعه، امری انکارناپذیر است.2. رهبری در جامعه اسلامی، باید براساساحکام و قوانین الهی باشد.3. احکام الهی و اجرای آن، به دست کسی اجرا میشود که به طور کامل به زوایای آن احکام، آگاه و نسبت به آنها متعهّد باشد. به عبارت دیگر اگر پیامبر نیست، پیشوای امت - از نظر شرایط و اوصاف - باید نزدیکترین فرد به آن حضرت باشد.4. به شهادت تاریخ و گواهی خلفا، هیچ کس در جهات یاد شده قابل مقایسه با امامان معصومعلیهم السلام نبوده است. حتی خلفا در موارد بسیاری، احساس نیاز به آنان میکردند؛ چنان که خلیفه دوم خود بارها اعلام کرد: (لولا علی لهلک عمر)؛الف. المناوی، محمد عبدالرؤف، فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، (بیروت: دارالکتب العلمیة، الطبعة الاولی)، ج 4، ص 470؛ب. الزرندی الحنفی، جمال الدین محمد، نظم الدرر السمطین فی فضائل المصطفی والمرتضی والبتول والسبطین، (مکتبة امیرالمؤمنین العامة، الطبعة الاولی، 1377ه.ق - 1958م)، ص 130.؛ یعنی، (اگر علیعلیه السلام نبود هر آینه عمر هلاک میگشت).سه. از دیدگاه رواییروایات بیشماری از پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در کتابهای شیعه و سنی، به تواتر نقل شده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیتعلیهم السلام را اثبات میکند؛ مانند:1. روایات مربوط به حادثه غدیر،2. روایات لیلة الانذار،3. احادیث سفینه،4. احادیث ثقلین،5. احادیث ائمه دوازده گانه؛6. حدیث منزلت و ... .برای آگاهی بیشتر ر.ک:الف. مطهری، مرتضی، امامت و رهبری، (قم: صدرا)؛ب. رهبری امام علیعلیه السلام در قرآن (ترجمه المراجعات)؛پ. تیجانی سماوی، آن گاه هدایت شدم؛ت. امینی، ابراهیم، بررسی مسائل کلی امامت؛در میان احادیث مختلف - به عنوان نمونه - به بیان حادثه غدیر و توضیحی درباره آن بسنده میکنیم.جریان حدیث غدیر خمرسول خداصلی الله علیه وآله در سال دهم بعثت، تصمیم گرفت عمل حج به جای آورد و آن را به مسلمانان اعلام فرمود. عده زیادی به مدینه آمدند تا در رکاب آن حضرت حج به جای آورند و به او تأسی کنند. آن حج را حجةالوداع، حجةالاسلام، حجةالبلاغ و حجةالکمال نامیدهاند. رسول خداصلی الله علیه وآله از هجرت تا رحلت جز آن حج، حج دیگری نیاورده است.پیامبرصلی الله علیه وآله پنج یا شش روز به ماه ذیحجه مانده، از مدینه خارج شد... . آن گاه اعمال حج و عمره به هدایت خود ایشان انجام گردید و عملی را که تا قیامت باید به جای آورده شود، عملاً به مردم نشان داد. پس از پایان حج، از مکه به طرف مدینه خارج شد؛ در حالی که جماعت یاد شده در محضرش بودند.روز پنج شنبه هجدهم ماه ذی حجه با آن جمعیت انبوه به (غدیر خم) در جحفه رسید. در آنجا جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: (یا اَیُّها الرَّسُول بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاس اِنَّ اللَّهَ لا یَهدِیَ القَومَ الکافِرینَ)؛ مائده، آیه 67..بدین طریق خدا به پیامبرش امر کرد تا علیعلیه السلام را در جای خویش نصب ولایت وجوب طاعت او را ابلاغ کند. در آن وقت طلیعه کاروان به جحفه نزدیک شده بود، حضرت فرمان داد تا آنهایی که از محل گذشته بودند، برگردند و آنانی که در محل بودند، توقف کنند. در آنجا پنج درخت کنار هم بود، فرمان داد کسی زیر سایه آنها ننشیند. جمعیت همه در جای خود قرار گرفتند، زیر آن درختها را پاک کردند، آن گاه اذان نماز ظهر گفته شد.حضرت رسول زیر آن درختان ایستاد و نماز ظهر را با جماعت خواند. هوا به قدری گرم بود و آفتاب چنان آتش میریخت که مردم از شدت گرما، گوشهای از عبا را سر کشیده و گوشهای را از حرارت سنگریزهها زیر پا گذاشته بودند، پارچهای بر یکی از درختها کشیده و برای آن حضرت سایبان درست کردند.چون از نماز فارغ شد، بالای جهازهای شتر رفت که روی هم چیده بودند. صدایش را بلند کرد، به طوری که همه شنیدند و فرمود: (الحمدللّه، از خدا مدد میجوییم، به او ایمان میآوریم، بر او توکل میکنیم و به خدا پناه میبریم از شر نَفْسْهای خود از سیئات اعمال خویش... .شهادت میدهم که جز خدا معبودی نیست و محمد بنده و رسول او است... احتمال میرود که خدا مرا به طرف خود ببرد و عمر من سر آید؛ من پیش خدا مسئولم و شما مسئولید، چه میگویید؟گفتند: گواهی میدهیم که پیغام خدا را رساندی و در رساندن آن تلاش کردی و خیرخواه بودی، خدا تو را جزای خیر دهد! فرمود: آیا شهادت نمیدهید که جز خدا معبودی نیست و محمد بنده و رسول او است و بهشت و آتش خدا و مرگ حق است و قیامت خواهد آمد و خداوند مردگان را زنده خواهد کرد؟ گفتند: آری شهادت میدهیم. عرض کرد: خدایا! شاهد باش.سپس فرمود: ای مردم! آیا سخن مرا نمیشنوید؟ گفتند: آری میشنویم. فرمود: من پیش از شما به کنار حوض کوثر خواهم رفت، شما در آنجا پیش من خواهید آمد. عرض آن به فاصله صنعاء (پایتخت یمن) و بُصری (قصبهای است از توابع دمشق) است. در کنار آن کاسههایی به عدد ستارگان از نقره است؛ بنگرید در حفظ (ثقلین) که چطور جانشین من خواهید بود؟ گفتند: ای رسول خدا! ثقلین چیست؟ فرمود: ثقل بزرگتر کتاب خدا است. یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگرش به دست شما است. به آن چنگ زنید تا گمراه نشوید. ثقل کوچک عترت (اهل بیت) من است. خدای لطیف خبیر به من خبر داده که آن دو، از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر پیش من آیند. من از خدا چنین خواستهام، از قرآن و اهل بیت جلو نیفتید؛ وگرنه هلاک میشوید و از آن دو کنار نمانید؛ وگرنه نابود میگردید.آن گاه دست حضرت علیعلیه السلام را گرفت و بلند کرد تا جایی که سفیدی زیر بغل هر دو دیده شد و همه علیعلیه السلام را شناختند، بعد از آن فرمود: مردم، کیست که بر مؤمنان از خودشان مقدمتر است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: (ان اللَّه مولای و انا مولی المؤمنین و انا اولی بهم من انفسهم فمن کنت مولاه فعلی مولاه)؛(همانا خدا مولای من است و من مولای مؤمنانم و بر آنان از خودشان اولی میباشم. پس هر که را مولا منم علی مولای اوست).. این سخن را سه بار تکرار کرد. سپس گفت:(اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و احب من احبه و ابغض من ابغضه وانصر من نصره واخذل من خذله و ادر الحق معه حیث دار)؛(خدایا! دوستی گزین با هر که او [علی] را دوست دارد و دشمن دار هر که او را دشمن دارد؛ دوستش دار آنکه با او دوستی ورزد و خشمگین باش از آنکه به او خشم میورزد؛ یاری کن آنکه او را یاری کند و خوار گردان آنکه او را تنها گذارد و به او پشت کند؛ و حق را همپای او بپادار).. آن گاه فرمود: هر که در اینجا حاضر است به غایبان برساند.هنوز از آنجا حرکت نکرده بودند که جبرئیل این آیه را آورد: (الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً) ؛ (امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و از دینتان اسلام راضی شدم).رسول خداصلی الله علیه وآلهفرمود: اللَّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضای خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من. سپس جمعیت به امیر مؤمنان علیعلیه السلام تهنیت گفتند؛ از جمله ابوبکر و عمر گفتند: (بخ بخ لک یا ابن ابی طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنة)؛ (به به بر تو ای پسر ابی طالب! صبح و شام کردی در حالی که سرپرست من و سرپرست هر مؤمن و زن مؤمنی).حسان بن ثابت شاعر که در آنجا بود گفت: ای رسول خدا! اجازه بدهید درباره علی ابیاتی بگویم تا بشنوید؟ فرمود: بگو با برکت خدا. حسان گفت: ای شیوخ قریش! سخن من، پیرو سخن رسول خدا درباره ولایت و سرپرستی است. آن گاه گفت: ینادیهم یوم الغدیرنبیّهمبخم فاسمع بالرسول منادیاًو قال: فمن مولاکم و ولیکمفقالوا و لم یبدلوا هناک التعادیاالهک مولانا و انت ولیناو لن تجدن منا لک الیوم عاصیاًفقال له قم یا علی فاننیرضیتک من بعدی اماماً و هادیاًفمن کنت مولاه فهذا ولیهفکونوا له اتباع صدق موالیاًهناک دعا اللهم و ال ولیهو کن للذی عادی علیّاً معادیااین خلاصهای از جریان غدیر و تعیین حضرت علیعلیه السلام برای خلافت و امامت بود.قرشی، علی اکبر، خاندان وحی، (تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ اول 1368)، ص 152 - 157.شایان ذکر است که واقعه غدیر و خطبه پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله در آن، مورد اجماع و اتفاق جمیع مسلمانان است و جایگاه ویژهای در نصوص دینی و ادبیات و اشعار مسلمانان اعم از عرب و غیر عرب - دارد. در متون اسلامی هیچ روایتی به اندازه این واقعه، به حد تواتر یا فوق تواتر نرسیده است و احدی را یارای تردید در آن نیست. از صحابه پیامبرصلی الله علیه وآله 110 تن و از تابعین 89 تن آن را نقل کردهاند و طبقات راوی آن، به 360 تن رسیده است. شاعران بسیاری نیز این جریان را به نظم درآوردهاند؛ از جمله:در قرن اول: حسان بن ثابت انصاری، قیس بن سعد بن عباده انصاری، عمر و بن عاص بن وائل و محمد بن عبداللَّه حمیری.در قرن دوم: کمیت بن زیاد، سید اسماعیل بن محمد حمیری، شعیان بن مصعب کوفی.در قرن سوم: ابو تمام حبیب بن اوس طایی و دعبل بن علی بن رزین الخزاعی و در قرون بعد دهها نفر دیگر.از اهمیت این واقعه، همان بس که علامه امینی یازده جلد کتاب ارزشمند الغدیر را درباره آن به نگارش درآورده است.اکنون این سؤال رخ مینماید که اگر این واقعه در میان همه مسلمین، اجماعی و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چیست؟ در پاسخ گفتنی است: اساس اختلاف بر سر ماهیت و دلالت این واقعه است؛ یعنی:الف. اهل تسنن اظهار میدارند که این حادثه عظیم تاریخی و سخنان و تأکیدات پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله، به معنای لزوم (محبت و دوستی) حضرت علیعلیه السلام و یا حداکثر معرفی ایشان به عنوان یکی از نامزدهای خلافت است و هیچ دلالتی بر امامت و زمامداری و لزوم پیروی از ایشان ندارد! دلیل آنان این است که (ولایت) چند معنا دارد و یکی از معانی آن (دوستی) است. بنابراین تا زمانی که به این معنا قابل حمل است، نمیتوان به معانی دیگر آن تمسّک جست.ب. دیدگاه شیعه این است که ماهیت این حادثه و سخنان پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله، نص صریح و قاطع بر امامت و پیشوایی حضرت علیعلیه السلام و لزوم اطاعت از او است. قرینهها و شواهد، به گونهای است که هرگز نمیتوان آن را تنها به دوستی و محبت و یا نامزدی خلافت تفسیر کرد. دلایل صحّت دیدگاه شیعه عبارت است:1. معنای ولایت: اگر چه در مواردی ولایت به معنای دوستی نیز به کار میرود؛ ولی لغت شناسان و کتابهای معتبر لغتشناسی، عمدتاً کلمه ولایت را به معنای سرپرستی، عهدهداری امور، سلطه، استیلا، رهبری و زمامداری معنا کردهاند. در اینجا معنای این کلمه با برخی از مشتقاتش از کتابهای لغت اهل سنت نقل میشود:- راغب اصفهانی مینویسد: (وِلایت؛ یعنی، یاری کردن و وَلایت یعنی، زمامداری و سرپرستی امور و گفته شده است که وِلایت و وَلایت، مانند دِلالت و دَلالت است و حقیقت آن (سرپرستی) است؛ ولی و مولا نیز در همین معنا به کار میرود).الراغب الاصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص 570.- ابن اثیر مینویسد: (ولیّ؛ یعنی، یاور و هر کس امری را بر عهده گیرد، مولا و ولیّ آن است). سپس میگوید: و از همین قبیل است حدیث (من کنت مولاه فعلی مولاه) و سخن عمر که به علیعلیه السلام گفت: (تو مولای هر مؤمنی شدی)؛ یعنی، (ولی مؤمنان گشتی).ابن اثیر، ابوالحسن علی بن عبدالواحد، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج 5، ص 227.- صاحب صحاح اللغة مینویسد: (هر کس سرپرستی امور کسی را به عهده گیرد، ولی او است).الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح فی لغة العرب، تحقیق احمد بن عبدالغفور عطار، (بیروت: دارالعلم للملایین)، ج 6، ص 2528.- مقاییس اللغة آورده است: (هر کس زمام امر دیگری را به عهده گیرد، ولیّ او است).معجم مقاییس اللغة، ج 6، ص 141.حال با گفتههای صریح ارباب لغت، چگونه میتوان (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) را به (دوستی) صرف معنا کرد و سرپرستی اجتماعی و زمامداری را از آن جدا ساخت؟ مگر نه این است که (ابن اثیر) - لغتشناس معروف عرب و سنی - خودش تصریح میکند کلمه (مولا) در روایت (من کنت مولاه فعلیّ مولاه) از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله و در واکنش عمر در همین معنا به کار رفته است؟بنابراین استعمال ولایت در دوستی نیاز به قرینه دارد و بدون آن، به معنای زمامداری است. افزون بر آن در این مورد همه قرینهها به کاربرد آن در زمامداری و مرجعیت دینی و سیاسی و اجتماعی دلالت دارد.2. خطاب تند و قاطع الهی: اگر حادثه غدیر صرفاً برای اعلام دوستی حضرت علیعلیه السلام بود، آیا آن قدر اهمیت داشت که خداوند به پیامبرش وحی کند اگر آن را ابلاغ نکنی، رسالت الهی را انجام ندادهای: (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ إِنَّ اَللَّهَ لا یَهْدِی اَلْقَوْمَ اَلْکافِرِینَ)؛ مائده (5)، آیه 67.؛ (ای پیامبر! آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنی پیامش را نرساندهای. و خدا تو را از [ گزندِ] مردم نگاه میدارد. آری، خدا گروه کافران را هدایت نمیکند). آیا این اخطار شدید اللحن به خوبی نشان نمیدهد که مسئله بالاتر از این حرفها است؟ البته محبت امیرمؤمنانعلیه السلام جایگاه بسیار بلندی دارد و یکی از نشانههای ایمان است؛ اما مولا در اینجا قطعاً به معنای محبت و منحصر به (ولای محبت) نیست.3. دوستی و ولای محبت در قرآن: با واژههایی چون (حب)، (مودّت) و... اشاره شده است؛ چنان که در مورد محبت اهل بیتعلیهم السلام آمده است: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی)؛ شوری (42)، آیه 23.؛ (بگو: به ازای آن (رسالت) پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان). بنابراین فرو کاستن معنای ولایت به محبت و مودّت و انحصار به آن، مغایر کاربرد قرآنی این واژه است.4. دلداری خدایی: خداوند پیامبرصلی الله علیه وآله را دلداری داده، میفرماید: در راستای اجرای این مأموریت، خداوند تو را در مقابل توطئههای مردم محافظت میکند: (وَ اَللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ اَلنَّاسِ) . آیا این مسئله نشان نمیدهد که این مأموریت، چنان مهم بوده است که پیامبرصلی الله علیه وآله بیم آن داشته که برخی بر اثر هواهای نفسانی به مقابله برخاسته و علیه دین توطئه کنند؟! آیا فقط با اعلام دوستی حضرت علیعلیه السلام جای خوف از توطئه بود؟5. گزینش مکان: پیامبرصلی الله علیه وآله مکان جدا شدن و انشعاب مسافران را خود انتخاب کرد، تا همگی در سخنرانی آن حضرت حضور داشته باشند و نیز دستور داد کسانی که از آن مکان گذشته بودند برگردند و کسانی هم که عقب مانده بودند، از راه برسند؛ این نشانه چیست؟ اینکه دستور دادند شاهدان به غایبان، اطلاع دهند و این خبر بزرگ را به گوش همگان برسانند، دلالت بر این ندارد که مسئله، برای امت اسلامی بسیار مهم و حیاتی بوده است؟ آیا عاقلانه است که پیشوای بزرگ مسلمانان، در آخرین سخنرانی عمومی خود، برای جمعیت باشکوه حجگزاران و در آن گرمای سوزان، مسافران خسته و کوفته را گرد آورد و با این تأکیدات، با آنان سخن بگوید و تنها مقصودش این باشد که بگوید: (علی را دوست داشته باشید)؟6. نزول آیه اکمال: پس از اجرای این مأموریت، آیه نازل شد که: (اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً) مائده (5)، آیه 3.؛ (امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [ به عنوان ]آیینی برگزیدم). آیا نزول چنین آیهای دلالت بر این ندارد که مسئله، بالاتر از صرف محبت بوده است؟ آیا فقط با دوستی حضرت علیعلیه السلام - نه رهبری و پیشوایی آن حضرت - دین کامل شد و خداوند اسلام را پسندید؟ اگر مسئله فقط دوستی و مودّت بود که در این رابطه آیه: (قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبی) (بگو: به ازای آن [ رسالت] پاداشی از شما خواستار نیستم، مگر دوستی درباره خویشاوندان): شوری (42)، آیه 23.، مدتها پیش از آیه اکمال نازل گشته و از این جهت نقصی در دین نبود. پس نتیجه میگیریم که آیه اکمال، پیام بسیار مهم دیگری در بر دارد.7. دلیل دیگر: معرفی (ثقلین) است که پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: (انّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللَّه و عترتی ...)؛ (من در میان شما دو چیز گرانبها به ودیعت میگذارم: کتاب خدا و عترتم را). اکنون باید پرسید: چرا پیامبرصلی الله علیه وآله عترت را در کنار قرآن و به عنوان (ثقل اصغر) ذکر فرمود؟ آیا محبت اهل بیتعلیهم السلام همسنگ قرآن است یا امامت و پیشوایی و مرجعیت دینی و سیاسی آنان؟پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود قرآن و عترت از یکدیگر جدا نمیشوند و امت باید به هر دو چنگ بزنند. آیا صرف دوست داشتن قرآن، کافی است یا باید از آن پیروی کرد و آن را امام و پیشوای خود دانست؟ همسنگ قرار دادن قرآن و اهل بیتعلیهم السلام از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم، نشان میدهد که در مورد اهل بیتعلیهم السلام، نیز باید همینگونه رفتار کرد و آنان را سرمشق، الگو و پیشوای عملی خود قرار داد.8. پیامبرصلی الله علیه وآله به مسئله ایفای رسالت و سپس (اولویت) خود بر مؤمنان انگشت میگذارد و بلافاصله موضوع (ولایت) را طرح میکند؛ این نشان میدهد که نوع ولایت مطرح شده در اینجا، از همان سنخ ولایت و اولویت پیامبرصلی الله علیه وآله بر مؤمنان است که به موجب آن پیامبر خدا، حق تصرف در شئون دینی، سیاسی و اجتماعی مسلمانان را دارد؛ نه صرف دوستی و محبت (بدون مشروعیت سیاسی و اجتماعی).9. پیامبرصلی الله علیه وآله مسئله ولایت را سه یا چهار بار تکرار میکند؛ این همه تأکید برای چیست؟10. اینکه پیامبرصلی الله علیه وآله در دعای خویش مسئله یاری کردن امام علیعلیه السلام را مطرح میکنند و بر تنها گذاشتن و یاری نکردن او نفرین میفرستد، قرینه روشنی است بر اینکه ولایت مورد نظر، از نوع ولایت زعامت و رهبری است، نه صرف محبت و علاقه قلبی؛ زیرا آنچه با اطاعت به نصرت، یاری و همگانی جامعه تلازم دارد، پیشوایی و رهبری امت است، نه صرف محبت و علاقه قلبی.11. برپایی حقیقت همراه با امام علیعلیه السلام و همپایی آن دو نیز با ولایت، با معنای رهبری تناسب دارد. به عبارت دیگر پیشوایی و مرجعیت دینی و سیاسی امام علیعلیه السلام است که میتواند به برپایی حقیقت همگام با آن حضرت بینجامد؛ نه صرف دوستی و محبت آن حضرت.12. پیامبرصلی الله علیه وآله بعد از این حادثه فرمود: (اللَّه اکبر! بر اکمال دین و اتمام نعمت و خشنودی خدا به رسالت من و ولایت علی بعد از من). نکته مهم در اینجا این است که اگر مقصود از (ولایت)، محبت باشد، دیگر قید (بعد از من)، زاید است؛ زیرا محبت حضرت علیعلیه السلام مقید به زمان پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله نیست. معنا ندارد منظور پیامبرصلی الله علیه وآله را این بگیریم که بعد از رحلت من، علی را دوست بدارید! زیرا محبت علیعلیه السلام با حیات پیامبرصلی الله علیه وآله قابل جمع است؛ بلکه رهبری امام علیعلیه السلام است که پس از آن حضرت مورد نظر است؛ زیرا در یک زمان وجود دو پیشوا در عرض هم ممکن نیست.13. بعد از این ماجرا، مردم با حضرت علیعلیه السلام بیعت کردند. مگر دوستی بیعت دارد؟ بیعت در لغت به معنای التزام به فرمانبرداری و تبعیت است و حتی ابوبکر و عمر نیز با آن حضرت بیعت کرده، گفتند: (بخٍّ بخٍّ لک یا علی! اصبحت و امسیت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة).14. همه حاضران در آن جلسه از خطابه پیامبرصلی الله علیه وآله، مسئله (امامت و پیشوایی حضرت علیعلیه السلام) را فهمیدند و بلافاصله (حسان بن ثابت انصاری) از پیامبرصلی الله علیه وآله اجازه گرفت و اشعاری زیبا سرود که در یکی از ابیات آن، از زبان پیامبرصلی الله علیه وآله چنین میگوید: فقال له قم یا علی! فانّنیرضیتک من بعدی اماماً و هادیاً(پیامبر به او فرمود: ای علی! برخیز، خرسندم که تو امام و هادی بعد از من میباشی).ذکر این نکته بایسته است که (تقریر) - یعنی سکوت و عدم مخالفت پیامبرصلی الله علیه وآله در برابر یک سخن یا رفتار در نزد همه مسلمانان - حجت و جزء سنت است. بنابراین اگر مسئله غدیر معنایی غیر از امامت داشت، چرا پیامبرصلی الله علیه وآله سخنان (حسان بن ثابت) را تأیید کرده، او را تشویق فرمود؟ چرا دیگران اعتراض نکردند که منظور پیامبرصلی الله علیه وآله (امامت و هدایت) امت نبوده است؟15. نکته جالب توجّه دیگر، موضعگیریهای مخالفان مانند (جابر بن نضر) یا (حارث بن النعمان الفهری) است. در روایت است که پس از انتشار سخن پیامبرصلی الله علیه وآله در غدیر خم، وی نزد پیامبرصلی الله علیه وآله آمد و عرض کرد: (ای محمد! از جانب خدا به ما گفتی شهادت دهیم که جز خدای یگانه پروردگاری نیست و شهادت دهیم که تو پیامبر خدایی و نماز بخوانیم و روزه بداریم و حج انجام دهیم و زکات بپردازیم. ما نیز همه اینها را از تو پذیرفتیم؛ لیکن به این حد راضی نگشتی و پسر عمویت را بر ما برتری دادی و گفتی: (هر که را من مولای اویم، این علی مولای او است). اکنون بگو که این سخن را از پیش خود گفتی، یا از جانب خدا؟ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: (سوگند به آنکه جز او خدایی نیست! این مطلب از سوی خداوند است).در این هنگام او برگشت و به سوی اسب خود شتافت؛ در حالی که میگفت: خدایا! اگر آنچه محمدصلی الله علیه وآله میگوید حق است، پس سنگی بر ما ببار، یا ما را به عذابی دردناک گرفتار کن. هنوز به اسب خود نرسیده بود که از طرف حق، سنگی بر سرش بارید و او را بر زمین کوبید و جانش را بگرفت. آن گاه این آیه نازل شد: (سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ، لِلْکافِرینَ لَیْسَ لَهُ دافِعٌ، مِنَ اَللَّهِ ذِی اَلْمَعارِجِ)؛ معارج (70)، آیات 1 - 3.؛ (پرسندهای از عذاب واقع شوندهای پرسید که اختصاص به کافران دارد [ و ]آن را بازدارندهای نیست. [ و ]از جانب خداوند صاحب درجات [ و مراتب] است).اکنون باید دید چه چیزی در سخن پیامبرصلی الله علیه وآله نهفته بود که آن مرد خیره سر را برآشفته کرد؟ اگر صرف مسئله محبت و دوستی بود، آیا این همه لجبازی و خیرهسری پدید میآمد؟ به طور مسلّم مسئله بالاتر از این بود. زیرا شخص یاد شده از طرفی دلی پر کینه نسبت به حضرت علیعلیه السلام داشت و از سوی دیگر، میدید با ولایت آن حضرت، باید عمری تحت فرمان و رهبری ایشان سپری کند واز سر بیخردی و کبر و کژاندیشی، مرگ و عذاب را بر ولایت مولای متقیان و فخر کائنات ترجیح داد.برای آگاهی بیشتر ر.ک: الغدیر، ج 1، صص 239-246.16. خود امیر مؤمنانعلیه السلام و ائمه اطهارعلیهم السلام در اثبات امامت بارها به حدیث غدیر استناد کردهاند. عامربن واثله میگوید: (در روز شوری با علیعلیه السلام کنار درب خانه ایستاده بودم و شنیدم او خطاب به آنان فرمود: من برای شما دلیلی میآورم که احدی نمیتواند بر آن خدشهای وارد کند. سپس فرمود:ای جماعت! آیا در میان شما کسی هست که پیش از من به یگانگی خداوند ایمان آورده باشد؟ گفتند: نه!- آیا در بین شما کسی هست که برادری چون جعفر طیّار داشته باشد که با ملائک پرواز میکند؟ گفتند: نه!- آیا کسی از شما غیر از من عمویی همچ
- [سایر] اثبات عقلانی مذهب جعفری چگونه است؟
- [سایر] مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟
- [سایر] مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟
- [سایر] مذهب شیعه چرا مذهب جعفری نامیده شد؟
- [سایر] چرا به مذهب شیعه،مذهب جعفری گفته می شود؟
- [سایر] علّت اینکه تشیّع را مذهب جعفری نیز مینامند، چیست؟
- [سایر] چرا مذهب ما به شیعه جعفری معروف است؟ نقش امامان قبل از امام صادق(علیه السلام) چه بوده است؟
- [سایر] چرا مذهب ما را جعفری و امام صادق(ع) را رئیس مذهب جعفری نام نهادند؟
- [سایر] آیا شیعه علوی با شیعه جعفری 12امامی فرق دارند؟ اگر تفاوت دارد این تفاوت در چیست و آیا این مطلب که بشار اسد شیعه علوی است صحیح است؟
- [سایر] چرا مذهب شیعه بهترین مذهب است؟ من خودم پیرو مذهب شیعه هستم، اما نمیدانم شیعه چه برتری نسبت به وهابیت دارد... یک وقت خدای نکرده از آن 72 فرقه مسلمان نباشیم که گمراه شدهاند؟ چطور میتوانم مطمئن شوم؟
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر شخصی از عامه بمیرد و از او یک دختر عامی مذهب بماند و برادری داشته باشد اگر برادر شیعه باشد و یا پس از مرگ برادرش شیعه شود بنا به قاعده الزام برادر شیعه می تواند انچه از ترکه میت زیاد می اید از باب تعصیب بگیرد هر چند تعصیب در مذهب شیعه باطل است و همچنین اگر شخصی از عامه یک خواهر عامی مذهب وارث داشته باشد و عموی ابوینی داشته باشد چنانچه عموی او شیعه باشد و یا بعد از مرگ پسر برادرش شیعه شود بنا به قاعده الزام می تواند انچه از باب تعصیب به او می رسد بگیرد و همچنین است حکم در سایر موارد تعصیب
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه قسم یاد کند که کاری انجام ندهد و اگر ان کار را انجام داد زنش مطلقه شود و ان کار را انجام داد بر مذهب خودش زن او مطلقه می شود و بر مذهب امامیه قسم به طلاق منعقد نمی شود بنا به قاعده الزام جایز است مرد شیعی بعد از ایام عده با ان زن ازدواج کند و همچنین بر مذهب عامه به کتابت طلاق جایز است و بر مذهب امامیه طلاق به کتابت واقع نمی شود بنا به قاعده الزام مرد شیعی می تواند با زنی که به نوشته طلاق داده شده پس از ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] در مذهب ابی حنیفه در صحت عقد سلم فروش چیزی به نحو کلی مدت دار به ثمن نقد حاضر شرط است که ان چیز هنگام عقد در خارج موجود باشد ولی در مذهب شیعه این شرط در صحت معامله سلم معتبر نیست بنابراین اگر شیعه با حنفی مذهب معامله سلم انجام دهد و مورد معامله موجود نباشد بنا به قاعده الزام می تواند فروشنده حنفی را به بطلان معامله ملزم کند و همچنین است اگر حین انجام معامله خریدار حنفی بوده و بعد شیعه شده باشد
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله بهجت] مسلمانی که مستبصر (شیعه) شد عباداتی که موافق مذهب خودش انجام داده اعاده ندارد، مگر زکات که باید آن را به فقیر شیعه بدهد، ولی اگر از اول آن را به فقیر شیعه و با قصد قربت داده باشد، اعاده ندارد.
- [آیت الله وحید خراسانی] در مذهب عامه در طلاق زن یایسه و یا صغیره ای که شوهر با انها نزدیکی کرده باشد بر ان زن واجب است عده نگه دارد هر چند در مورد صغیره در بعضی از مذاهب عامه تفصیلی است ولی در مذهب شیعه در طلاق زن یایسه و صغیره عده واجب نیست بنابراین بر مذهب عامه انها ملزم هستند که احکام عده را رعایت کنند پس اگر زن یایسه یا صغیره از عامه شیعه گردد لازم نیست عده نگه دارد و اگر طلاق او رجعی باشد جایز است نفقه ایام عده را از شوهر عامی مطالبه کند و جایز است با شخص دیگری در ان ایام ازدواج نماید و همچنین اگر مرد عامی شیعه شود جایز است با خواهر زن یایسه و صغیره ای که طلاق داده است و هنوز به مذهب عامه در ایام عده هستند ازدواج کند و لازم نیست احکام عده را رعایت نماید
- [آیت الله وحید خراسانی] به مذهب ابی حنیفه و بعض دیگر از فقهای عامه کسی که به اجبار و اکراه زنش را طلاق دهد ان طلاق صحیح است ولی به مذهب امامیه باطل است بنابراین شخص شیعی بنا به قاعده الزام می تواند با زنی که با جبر و اکراه شوهرش او را طلاق داده در صورتی که پیرو مذهب ابی حنیفه یا هم رایان او باشد ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه بدون حضور دو شاهد عادل زن خود را طلاق دهد و یا مقداری از بدن زن خود را مثلا یک انگشت زنش را طلاق دهد بر مذهب او این طلاق صحیح است ولی بر مذهب امامیه این طلاق باطل است بنابراین مرد شیعه به قاعده الزام می تواند با ان زن مطلقه پس از تمام شدن ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر مردی از عامه زن خود را که در حال عادت است طلاق دهد و یا در حال پاکی که با او مقاربت کرده است طلاق دهد این طلاق بر مذهب او صحیح است ولی در مذهب امامیه این طلاق باطل است بنابراین مرد شیعی بنا به قاعده الزام می تواند با ان زن بعد از تمام شدن ایام عده ازدواج کند
- [آیت الله وحید خراسانی] به فتوای علمای عامه جایز نیست شخصی در نکاح جمع کند بین عمه و دختر برادر عمه و خاله و دختر خواهر خاله و فقط می تواند با یکی از انان ازدواج کند پس اگر هر دو عقد مقارن باشد هر دو باطل و اگر مقارن نباشد دومی باطل است ولی در نزد علمای امامیه جمع در نکاح بین ان دو با اجازه عمه یا خاله صحیح است بنابراین اگر پیرو مذهب عامه عمه و دختر برادر او را یا خاله و دختر خواهر او را مقارن با یکدیگر عقد کند عقد هر دو به مذهب او باطل است و پیرو مذهب شیعه می تواند به قاعده الزام با هر کدام انها ازدواج کند و اگر مقارن با یکدیگر نباشد شیعی مذهب می تواند با دومی ازدواج کند