آیین وهابیت چگونه شکل گرفت و پایهگذار آن چه کسی بود؟ آیین وهابیت، به ظاهر زاییده اندیشه (محمدبن عبدالوهاب) (1206 - 1115 ه.ق ) نجدی است؛ ولی ریشههای آنم سال 728 ه.ق در زندان دمشق. و نگاشتههای او بنیادهای اعتقادی وهابیان را تشکیل مربوط به (ابن تیمیه) است میدهد. وقتی (ابن تیمیه) آرا و عقائد خود را درباره زیارت قبر پیامبر(ص) و مسافرت برای آن آشکار ساخت و آن را حرام دانست؛ از طرف علما و دانشمندان اهل سنت مصر و شام، مورد نقد قرار گرفت و . کتابهای ارزشمندی در رد وی نوشته شدر.ک: کتابنامه ردّ وهابیت در مجله مکتب اسلام(سال 29 ) و نشریه تراثنا(شماره 17 ). افزون بر مخالفت قضات چهارگانه اهل سنت، سران آنان در مصر و شام به تفسیق او پرداخته و او را فردی منحرف معرفی کردند. (ذهبی) دوست معاصر (ابن تیمیه)، در نامه دوستانهای او را در اشاعه و گسترش فساد، همتای حجّاج خواندتکملة السیف الصیقل، 190. . غائله ابن تیمیه با مرگ او فروکش کرد. شاگرد معروف او (ابن القیم)، به ترویج آرای استاد پرداخت؛ ولی چندان نتیجه نگرفت. او نیز در سال 751 ه.ق درگذشت و با مرگ او، مکتب استادش به دست فراموشی سپرده شد. در اواسط قرن دوازدهم هجریحدود سالهای 1145 ه.ق. بار دیگر اندیشههای (ابن تیمیه) به وسیله شخصی به نام (محمد) فرزند (عبدالوهاب) در سرزمین (نجد) احیا شد. پدر (عبدالوهاب) با عقاید فرزند خود مخالف بود؛ از این رو، تا پدر در قید حیات بود، وی از اظهار آنها خودداری میکرد. وقتی پدر در سال 1153 ه.ق درگذشت، او عرصه را برای نشر عقاید خود مناسب دید؛ لذا با همکاری امیر شهر (عُیَیْنَه) به نام (عثمانبن حمد)، به نشر آنها پرداخت. چیزی نگذشت که (عثمان) از طرف امیر (احساء)، مورد توبیخ قرار گرفت. او نیز ناچار شد عذر (شیخ) را بخواهد و او را از (شهر) بیرون کند. (شیخ محمد) در سال 1160 ه.ق از شهر (عیینه) بیرون رفت و رهسپار (درعیه) شد. در آن زمان ریاست شهر با (محمدبن سعود)، (جد آل سعود ) بود؛ سرانجام میان آن دو، ارتباط برقرار شد. امیر شهر، به او وعده پشتیبانی داد و او نیز به امیر، نوید قدرت و غلبه بر بلاد داد. شیخ دعوت خود را تحت عنوان (توحید) و مبارزه با شرک آغاز کرد و دیگران - به جز خود و پیروان مکتبش - را مشرک معرفی کرد. حملات او به اطراف و اکناف نجد، آغاز گردید. نفوس زیادی از زن و مرد و کودک قبایل اطراف، به دست اتباع شیخ کشته شدند و اموال زیادی تحت عنوان (غنایم از مشرکان) گرد آمد. در زمانی که (شیخ محمد) به (درعیه) آمد و با (محمدبن سعود) توافق کرد، مردم آنجا در نهایت تنگدستی و احتیاج بودند. (آلوسی) از قول (ابن بشر نجدی) نقل میکند: (من (ابن بشر ) در اول کار شاهد تنگدستی مردم (درعیه) بودم، سپس آن شهر را در زمان (سعود) مشاهده کردم. مردم از ثروت فراوان برخوردار شدند و سلاحهای ایشان با زر و سیم زینت یافت. بر اسبان اصیل و نجیب سوار میشدند و جامههای فاخر در برمیکردند. از تمام لوازم ثروت بهرهمند بودند ؛ به حدی که زبان از شرح و بیان آن قاصر است! روزی در یکی از بازارهای (درعیه) ناظر بودم که مردان، در طرفی و زنان در طرف دیگر قرار داشتند. در آنجا طلا و نقره، اسلحه، شتر، گوسفند، اسب، لباسهای فاخر، گوشت، گندم و دیگر مأکولات به قدری زیاد بود که زبان از وصف آن عاجز است. تا چشم کار میکرد، بازار دیده میشد و من فریاد فروشندگان و خریداران را میشنیدم که مانند همهمه زنبور عسل، درهم پیچیده بود. یکی میگفت : فروختم و دیگری میگفت : خریدم). (ابن بشر) شرح نداده است که این ثروت هنگفت، از کجا پیدا شده بود؛ ولی با قرائن تاریخی، معلوم میشود اینها از جنگ با مسلمانان قبایل و شهرهای دیگر (نجد) - به جرم موافقت نکردن با عقاید وی - و غارت کردن اموال آنان، به دست آمده است. روش (شیخ محمد) در مورد غنایم جنگی، این بود که آن را هر طور مایل بود به مصرف میرساند و گاهی تمام به دو یا سه نفر عطا میکرد. غنایم هر چه بود، در اختیار شیخ قرار داشت و امیر نجد هم با اجازه او، میتوانست سهمی ببرد. یکی از بزرگترین نقاط ضعف (شیخ)، این بود که با مسلمانانی که از عقاید کذایی او پیروی نمیکردند، معامله کافر حربی میکرد و برای جان و ناموس آنان، ارزشی قائل نبود!! کوتاه سخن اینکه، (محمدبن عبدالوهاب) به توحید با تفسیر غلطی که میگفت، دعوت میکرد و هرکس میپذیرفت، خون و مالش سالم میماند؛ وگرنه خون و مالش، مانند کفار حربی، حلال و مباح بود. جنگهای (وهابیان) در (نجد) و خارج از (نجد) - از قبیل (یمن) و (حجاز) و اطراف (سوریه) و (عراق) - بر همین پایه قرار داشت. هر شهری که با جنگ و غلبه بر آن دست مییافتند، بر ایشان حلال بود. اگر میتوانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار میدادند؛ اگر نه به غنایم آنها اکتفا میکردندجزیرة العرب فی القرن العشرین، ص 341. . کسانی که با عقاید او موافقت کرده و دعوت او را میپذیرفتند، میبایست با او بیعت کنند. و اگر کسانی به مقابله برمیخاستند، کشته میشدند و اموالشان تقسیم میگردید! به عنوان نمونه سیصد مرد از . اهالی یک قریه به نام (فصول) در شهر (احساء) را به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردندتاریخ المملکة العربیة السعودیة، ج 1، ص 51. در تاریخ تولد و فوت شیخ، غیر از 1206 - 1115 اقوال دیگری هم و پس از او پیروانش به همین روش عمل کردند. در سال 1216 ه.ق (امیر سعود) وهّابی، سپاهی مرکب از بیست هزار مرد جنگی تجهیز کرد و به (شیخ محمدبن الوهاب) در سال 1206 ه.ق در گذشت شهر کربلا حملهور شد. کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائران ایرانی و ترک و عرب بدان، روی میآوردند. (سعود) پس هست. از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختی از مدافعان و ساکنان آن نمود. سپاه (وهابی) چنان رسوائی در شهر کربلا به بار آورد که به وصف نمیگنجد. پنج هزار تن یا بیشتر (تا بیست هزار هم نوشتهاند ) را به قتل رسانیدند. پس از آنکه (امیر سعود) از کارهای جنگی فراغت یافت، به طرف خزینههای حرم امام حسین(ع) متوجه شد. این خزاین، از اموال فراوان و اشیاء نفیسی انباشته بود، وی هر چه در آنجا یافت، برداشت و به غارت برد!! (کربلا) پس از این حادثه، به وضعی درآمد که شعرا برای آن مرثیهتاریخ کربلا و حائر حسینعلیه السلام، صص 172 - 174. . (وهابیان) در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و بیگاه به شهر کربلا و اطراف آن، میگفتند و نیز به شهر (نجف) حمله برده و آنجا را غارت میکردند. نخستین حمله در سال 1216 ه.ق بود. این هجوم در روز (عید غدیر) آن سال انجام گرفت. حملات وهابیان به جدّه، مکه، مدینه، سوریه و عراق، بیش از آن است که در اینجا بیان گردد. پیوسته جنگهای خونین بین حکومت عثمانی از طریق امرای مصر و وهابیان وجود داشت. گاهی بر اثر ضعف دولت عثمانی، وهابیان بر طائف، مکه و مدینه دست یافته و آثار و مشاهد اسلامی را ویران میکردند و اموال را به غارت میبردند. سرانجام از آنجا به نجد طرد میشدند و عثمانیها تسلط خود را بر این مناطق با گماشتن خاندان (شریف) بر ریاست حرمین حفظ میکردند. در جنگ جهانی اول، مسأله (پان عربیسم) زنده شد و با اشغال شام و اردن و عراق از طریق دولتهای بزرگ (مانند بریتانیا و فرانسه )، وحدت کشورهای عربی از هم گسست و هر نقطهای از این بلاد، به امیری سپرده شد. بلاد نجد، به آل سعود - که بزرگ آنها در آن روز (عبدالعزیزبن سعود) (پدر شاه فهد ) بود - واگذار گردید. این مسأله به جهت همکاری نزدیک وی با بریتانیا، در شکستن قدرت دولت عثمانی بود. این واگذاری، تحت شرایطی استعماری انجام گرفت که در تاریخ مذکور است. بعدها مصالح بریتانیا و جهان استعمار، ایجاب کرد که بر قلمرو قدرت وهابیان، افزوده شود و حرمین شریفین و منطقه حجاز، در اختیار آل سعود قرار گیرد. از این رو، با برنامهریزی خاصی - که بریتانیا در آن دست داشت - در سال 1344 ه.ق وهابیان، حرمین شریفین را پس از یک جنگ خونین تصرف کردند و تنها در طائف دوهزار تن از عالمان بزرگان و زنان و مردان را کشتند؛ به گونهای که خود (عبدالعزیز) بر این جنایت اعتراف کرد! در نتیجه، به حکومت خاندان (شرفا) در این سرزمین خاتمه داده شد و این دو منطقه وسیع اسلامی - به ضمیمه نجد و حجاز - به نام (سعودی) در دفاتر دولتهای بزرگ استعماری، ثبت شد. نام (نجد) و (حجاز) منسوخ گردید و عبدالعزیز خود را در سال 1350 ه.ق(1310 ه.ش ) شاه دو منطقه خواند و کشور به نام (مملکت عربی سعودی) - نه اسلامی - نامگذاری شد. وی تا سال 1334ه.ش زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او فرزندان وی به نامهای: سعود، فیصل، خالد، فهد، عبداللَّه حاکمانجهت آگاهی بیشتر ر.ک: آیة اللَّه جعفر سبحانی، پرسشها و پاسخها. . این سرزمین بوده و هستند. (ادیان و مذاهب، حمید رضا شاکرین، کد: 28/500012)
آیین وهابیت چگونه شکل گرفت و پایهگذار آن چه کسی بود؟
آیین وهابیت، به ظاهر زاییده اندیشه (محمدبن عبدالوهاب) (1206 - 1115 ه.ق ) نجدی است؛ ولی ریشههای آنم سال 728 ه.ق در زندان دمشق. و نگاشتههای او بنیادهای اعتقادی وهابیان را تشکیل مربوط به (ابن تیمیه) است میدهد.
وقتی (ابن تیمیه) آرا و عقائد خود را درباره زیارت قبر پیامبر(ص) و مسافرت برای آن آشکار ساخت و آن را حرام دانست؛ از طرف علما و دانشمندان اهل سنت مصر و شام، مورد نقد قرار گرفت و . کتابهای ارزشمندی در رد وی نوشته شدر.ک: کتابنامه ردّ وهابیت در مجله مکتب اسلام(سال 29 ) و نشریه تراثنا(شماره 17 ).
افزون بر مخالفت قضات چهارگانه اهل سنت، سران آنان در مصر و شام به تفسیق او پرداخته و او را فردی منحرف معرفی کردند. (ذهبی) دوست معاصر (ابن تیمیه)، در نامه دوستانهای او را در اشاعه و گسترش فساد، همتای حجّاج خواندتکملة السیف الصیقل، 190. .
غائله ابن تیمیه با مرگ او فروکش کرد. شاگرد معروف او (ابن القیم)، به ترویج آرای استاد پرداخت؛ ولی چندان نتیجه نگرفت. او نیز در سال 751 ه.ق درگذشت و با مرگ او، مکتب استادش به دست فراموشی سپرده شد.
در اواسط قرن دوازدهم هجریحدود سالهای 1145 ه.ق. بار دیگر اندیشههای (ابن تیمیه) به وسیله شخصی به نام (محمد) فرزند (عبدالوهاب) در سرزمین (نجد) احیا شد.
پدر (عبدالوهاب) با عقاید فرزند خود مخالف بود؛ از این رو، تا پدر در قید حیات بود، وی از اظهار آنها خودداری میکرد. وقتی پدر در سال 1153 ه.ق درگذشت، او عرصه را برای نشر عقاید خود مناسب دید؛ لذا با همکاری امیر شهر (عُیَیْنَه) به نام (عثمانبن حمد)، به نشر آنها پرداخت. چیزی نگذشت که (عثمان) از طرف امیر (احساء)، مورد توبیخ قرار گرفت. او نیز ناچار شد عذر (شیخ) را بخواهد و او را از (شهر) بیرون کند.
(شیخ محمد) در سال 1160 ه.ق از شهر (عیینه) بیرون رفت و رهسپار (درعیه) شد. در آن زمان ریاست شهر با (محمدبن سعود)، (جد آل سعود ) بود؛ سرانجام میان آن دو، ارتباط برقرار شد. امیر شهر، به او وعده پشتیبانی داد و او نیز به امیر، نوید قدرت و غلبه بر بلاد داد.
شیخ دعوت خود را تحت عنوان (توحید) و مبارزه با شرک آغاز کرد و دیگران - به جز خود و پیروان مکتبش - را مشرک معرفی کرد. حملات او به اطراف و اکناف نجد، آغاز گردید. نفوس زیادی از زن و مرد و کودک قبایل اطراف، به دست اتباع شیخ کشته شدند و اموال زیادی تحت عنوان (غنایم از مشرکان) گرد آمد.
در زمانی که (شیخ محمد) به (درعیه) آمد و با (محمدبن سعود) توافق کرد، مردم آنجا در نهایت تنگدستی و احتیاج بودند.
(آلوسی) از قول (ابن بشر نجدی) نقل میکند: (من (ابن بشر ) در اول کار شاهد تنگدستی مردم (درعیه) بودم، سپس آن شهر را در زمان (سعود) مشاهده کردم. مردم از ثروت فراوان برخوردار شدند و سلاحهای ایشان با زر و سیم زینت یافت. بر اسبان اصیل و نجیب سوار میشدند و جامههای فاخر در برمیکردند. از تمام لوازم ثروت بهرهمند بودند ؛ به حدی که زبان از شرح و بیان آن قاصر است!
روزی در یکی از بازارهای (درعیه) ناظر بودم که مردان، در طرفی و زنان در طرف دیگر قرار داشتند. در آنجا طلا و نقره، اسلحه، شتر، گوسفند، اسب، لباسهای فاخر، گوشت، گندم و دیگر مأکولات به قدری زیاد بود که زبان از وصف آن عاجز است. تا چشم کار میکرد، بازار دیده میشد و من فریاد فروشندگان و خریداران را میشنیدم که مانند همهمه زنبور عسل، درهم پیچیده بود. یکی میگفت : فروختم و دیگری میگفت : خریدم).
(ابن بشر) شرح نداده است که این ثروت هنگفت، از کجا پیدا شده بود؛ ولی با قرائن تاریخی، معلوم میشود اینها از جنگ با مسلمانان قبایل و شهرهای دیگر (نجد) - به جرم موافقت نکردن با عقاید وی - و غارت کردن اموال آنان، به دست آمده است.
روش (شیخ محمد) در مورد غنایم جنگی، این بود که آن را هر طور مایل بود به مصرف میرساند و گاهی تمام به دو یا سه نفر عطا میکرد. غنایم هر چه بود، در اختیار شیخ قرار داشت و امیر نجد هم با اجازه او، میتوانست سهمی ببرد.
یکی از بزرگترین نقاط ضعف (شیخ)، این بود که با مسلمانانی که از عقاید کذایی او پیروی نمیکردند، معامله کافر حربی میکرد و برای جان و ناموس آنان، ارزشی قائل نبود!! کوتاه سخن اینکه، (محمدبن عبدالوهاب) به توحید با تفسیر غلطی که میگفت، دعوت میکرد و هرکس میپذیرفت، خون و مالش سالم میماند؛ وگرنه خون و مالش، مانند کفار حربی، حلال و مباح بود.
جنگهای (وهابیان) در (نجد) و خارج از (نجد) - از قبیل (یمن) و (حجاز) و اطراف (سوریه) و (عراق) - بر همین پایه قرار داشت. هر شهری که با جنگ و غلبه بر آن دست مییافتند، بر ایشان حلال بود. اگر میتوانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار میدادند؛ اگر نه به غنایم آنها اکتفا میکردندجزیرة العرب فی القرن العشرین، ص 341. .
کسانی که با عقاید او موافقت کرده و دعوت او را میپذیرفتند، میبایست با او بیعت کنند. و اگر کسانی به مقابله برمیخاستند، کشته میشدند و اموالشان تقسیم میگردید! به عنوان نمونه سیصد مرد از . اهالی یک قریه به نام (فصول) در شهر (احساء) را به قتل رسانیدند و اموالشان را به غارت بردندتاریخ المملکة العربیة السعودیة، ج 1، ص 51.
در تاریخ تولد و فوت شیخ، غیر از 1206 - 1115 اقوال دیگری هم و پس از او پیروانش به همین روش عمل کردند. در سال 1216 ه.ق (امیر سعود) وهّابی، سپاهی مرکب از بیست هزار مرد جنگی تجهیز کرد و به (شیخ محمدبن الوهاب) در سال 1206 ه.ق در گذشت شهر کربلا حملهور شد. کربلا در این ایام در نهایت شهرت و عظمت بود و زائران ایرانی و ترک و عرب بدان، روی میآوردند. (سعود) پس هست. از محاصره شهر، سرانجام وارد آن گردید و کشتار سختی از مدافعان و ساکنان آن نمود.
سپاه (وهابی) چنان رسوائی در شهر کربلا به بار آورد که به وصف نمیگنجد. پنج هزار تن یا بیشتر (تا بیست هزار هم نوشتهاند ) را به قتل رسانیدند. پس از آنکه (امیر سعود) از کارهای جنگی فراغت یافت، به طرف خزینههای حرم امام حسین(ع) متوجه شد. این خزاین، از اموال فراوان و اشیاء نفیسی انباشته بود، وی هر چه در آنجا یافت، برداشت و به غارت برد!!
(کربلا) پس از این حادثه، به وضعی درآمد که شعرا برای آن مرثیهتاریخ کربلا و حائر حسینعلیه السلام، صص 172 - 174. . (وهابیان) در مدت متجاوز از دوازده سال، گاه و بیگاه به شهر کربلا و اطراف آن، میگفتند و نیز به شهر (نجف) حمله برده و آنجا را غارت میکردند. نخستین حمله در سال 1216 ه.ق بود. این هجوم در روز (عید غدیر) آن سال انجام گرفت.
حملات وهابیان به جدّه، مکه، مدینه، سوریه و عراق، بیش از آن است که در اینجا بیان گردد. پیوسته جنگهای خونین بین حکومت عثمانی از طریق امرای مصر و وهابیان وجود داشت. گاهی بر اثر ضعف دولت عثمانی، وهابیان بر طائف، مکه و مدینه دست یافته و آثار و مشاهد اسلامی را ویران میکردند و اموال را به غارت میبردند. سرانجام از آنجا به نجد طرد میشدند و عثمانیها تسلط خود را بر این مناطق با گماشتن خاندان (شریف) بر ریاست حرمین حفظ میکردند.
در جنگ جهانی اول، مسأله (پان عربیسم) زنده شد و با اشغال شام و اردن و عراق از طریق دولتهای بزرگ (مانند بریتانیا و فرانسه )، وحدت کشورهای عربی از هم گسست و هر نقطهای از این بلاد، به امیری سپرده شد.
بلاد نجد، به آل سعود - که بزرگ آنها در آن روز (عبدالعزیزبن سعود) (پدر شاه فهد ) بود - واگذار گردید. این مسأله به جهت همکاری نزدیک وی با بریتانیا، در شکستن قدرت دولت عثمانی بود. این واگذاری، تحت شرایطی استعماری انجام گرفت که در تاریخ مذکور است.
بعدها مصالح بریتانیا و جهان استعمار، ایجاب کرد که بر قلمرو قدرت وهابیان، افزوده شود و حرمین شریفین و منطقه حجاز، در اختیار آل سعود قرار گیرد. از این رو، با برنامهریزی خاصی - که بریتانیا در آن دست داشت - در سال 1344 ه.ق وهابیان، حرمین شریفین را پس از یک جنگ خونین تصرف کردند و تنها در طائف دوهزار تن از عالمان بزرگان و زنان و مردان را کشتند؛ به گونهای که خود (عبدالعزیز) بر این جنایت اعتراف کرد! در نتیجه، به حکومت خاندان (شرفا) در این سرزمین خاتمه داده شد و این دو منطقه وسیع اسلامی - به ضمیمه نجد و حجاز - به نام (سعودی) در دفاتر دولتهای بزرگ استعماری، ثبت شد. نام (نجد) و (حجاز) منسوخ گردید و عبدالعزیز خود را در سال 1350 ه.ق(1310 ه.ش ) شاه دو منطقه خواند و کشور به نام (مملکت عربی سعودی) - نه اسلامی - نامگذاری شد. وی تا سال 1334ه.ش زمام امور را به دست داشت و پس از درگذشت او فرزندان وی به نامهای: سعود، فیصل، خالد، فهد، عبداللَّه حاکمانجهت آگاهی بیشتر ر.ک: آیة اللَّه جعفر سبحانی، پرسشها و پاسخها. . این سرزمین بوده و هستند. (ادیان و مذاهب، حمید رضا شاکرین، کد: 28/500012)
- [سایر] آئین وهابیت چیست ؟ و پایه گذار آن کیست ؟
- [سایر] آیین بهائیت چیست؟ چگونه شکل گرفت و عقائد آنها چگونه است؟
- [سایر] در جواب آن دسته از وهابیون که میگویند بطور کل تشیع از زمان صفویه شکل گرفته است چه باید گفت؟
- [سایر] آیین مغان چگونه آیین است؟
- [سایر] چه آیین هایی، همسایه آیین بودا به شمار میآیند؟
- [سایر] ازدواج در آیین بودا چگونه است؟ آیا متن عقدی مثل آیین اسلام دارد؟
- [سایر] آیین رایل چه نوع آیینی است و چه انتقادهایی بر عقاید این آیین وارد است؟
- [سایر] ازدواج در آیین بودا چگونه است؟ آیا متن عقدی مثل آیین اسلام دارد؟
- [سایر] دلیل اینکه آیین مجوس غیر از آیین زرتشتی موجود است، چیست؟
- [سایر] منجی در آیین بودا کیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] کافر یعنی کسی که خدا، یا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) را قبول ندارد، یا برای خدا شریکی قرار می دهد بنابر احتیاط نجس است، هرچند به یکی از ادیان آسمانی، مانند آیین یهود و نصاری ایمان داشته باشد.
- [آیت الله سبحانی] ساختن و خرید و فروش مجسّمه حرام است ولی خرید و فروش صابون و مانند آن که روی آنها شکل مجسمه یا نقش های برجسته است اشکالی ندارد.
- [آیت الله مکارم شیرازی] اگر پاها را بیش از اندازه گشادبگذارد بطوری که از شکل ایستادن بیرون رود نمازش باطل است، مگر این که ناچار باشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر در عقد یک حرف غلط خوانده شود که معنای آن را عوض کند، عقد باطل است، هر چند قادر به خواندن عقد به شکل صحیح نباشند، بلکه باید وکیل بگیرند.
- [آیت الله وحید خراسانی] تشریح بدن کافر غیر ذمی مرده جایز است و جواز تشریح بدن ذمی و عدم ثبوت دیه جنین ذمی در تشریح ان محل اشکال است مگر ان که در ایین انها جایز باشد که در این صورت مانعی ندارد و اگر مرده ای مسلمان یا ذمی بودن او مشکوک باشد تشریح بدن او جایز است
- [آیت الله سیستانی] این معامله به دو شکل ممکن است صورت گیرد: 1 صادرکننده سند در حقیقت از خریدار آن مبلغ نهصد و پنجاه تومان در مثال فوق قرض میکند و پس از سررسید مدت معین، هزار تومان به خریدار سند بازمیگرداند: نهصد و پنجاه تومان به عنوان اصل، و پنجاه تومان مازاد بر آن. این شکل، ربا و حرام است. 2 صادرکننده سند، سند هزار تومانی را که بعد از مدتی قابل پرداخت است نقداً به نهصد و پنجاه تومان میفروشد. این صورت اگرچه حقیقتاً قرض ربوی نیست، لیکن صحت معامله همانگونه که گذشت محل اشکال است. در نتیجه نمیتوان فروش اوراق مذکور را که مراجع رسمی با آنها معامله میکنند، تصحیح کرد.
- [آیت الله اردبیلی] در مواردی که صاحب حق قادر به دریافت حقّ خود از راههای متعارف نیست، میتواند به هر شکل که قادر است حقّ خود را از مال مدیون بردارد، ولی بنابر احتیاط واجب باید از حاکم شرع یا نماینده او هرچند به طور اجمال اجازه بگیرد و این نوع احقاق حقّ را در فقه (تَقاص) میگویند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر در پیشانی دمل و مانند آن باشد که نتواند با آن سجده کند باید با جای سالم پیشانی سجده کند؛ ولو به این شکل که مهر بلندی بردارد و دمل را در کنار مهر قرار داده با قسمت سالم پیشانی سجده کند، یا زمین را گود کند و دمل را در گودال و جای سالم پیشانی را بر زمین بگذارد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر در حال سجده بفهمد چیزی مانند موی سر بین پیشانی و مهر فاصله شده، نباید پیشانی را بلند کند، بلکه باید به هر شکل ممکن چیزی را که فاصله شده برطرف نماید، مگر این که به قدری کم باشد (مانند یک یا دو تار مو) که مانع از تحقق سجده نباشد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] انسان میتواند بعضی از اعمال مستحبی؛ مانند زیارت مراقد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمّه معصومین علیهمالسلام را از طرف مردگان یا زندگان به جا آورد و نیز میتواند کار مستحبی را انجام دهد و ثواب آن را به آنها هدیه نماید و در این دو شکل فرقی نیست که تبرعی باشد یا با اجاره یا جعاله و مانند آن.