اطلاعات درباره فرقه اسماعیلی 6 امامی و فعالیت امامان آنان می خواستم؟ یکی از فرق منشعب شده از شیعه امامیه فرقه اسماعیلیه است که در حدود قرن دوم هجری از امامیه جدا شد و دارای عقایدی متفاوت از عقاید امامیه می باشد، از آنجائیکه انشعاب این فرقه بر سر امامت اسماعیل بن جعفر علیه السلام بوده لذا در دوره های بعد، ملل و نحل نویسان، مانند حسن بن موسی نوبختی نام اسماعیلیان را بر آنها نهادند. البته طی گذر زمان و به مناسبتهای مختلف به نام های دیگری نیز نامیده شده اند از جمله، مبارکیه، خطّابیه، باطنیه، تعلیمیه، سبعیّه، حشیشیه، ملاحده و قرامطه[1].چگونگی شکل گیری و بوجود آمدن اسماعیلیه به جانشینی امام جعفر صادق علیه السلام بر می گردد، از آنجا که امام جعفر صادق علیه السلام دارای چندین فرزند پسر بود و بزرگترین شان اسماعیل بوده و در زمان حیات مورد محبّت امام بود، عده ای از شیعیان گمان می کردند که او بعد از پدرش به امامت خواهد رسید.[2]اما خود اسماعیلیه در این مورد معتقدند که امامت اسماعیل طبق نص صریح امام صادق علیه السلام بوده، چون که اسماعیل ارشد فرزندان امام بوده[3] لذا با وجود اینکه اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت، عده ای از قبول فوت اسماعیل ابا کردند و گفتند که امام صادق تقیّه می کند و اسماعیل نمرده و غایب شده و او همان مهدی است و این گروه به اسماعیلیه خاصه معروفند، در مقابل این گروه عده ای مرگ اسماعیل باور کردند و معتقد شدند که امامت بعد از اسماعیل به پسرش محمد رسیده و لذا محمد بن اسماعیل را امام هفتم تلقی کرده و آخرین امام نامیدند. این گروه به اسماعیلیه عامه معروفند و سبعیه هم گفته می شود.[4] و لذا این دو گروه بعد از شهادت امام صادق علیه السلام منکر امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام شده و از امامیه جدا شدند، چون معتقد بودند که امامت از برادر به برادر نمی رسد مگر در مورد امام حسن و امام حسین و غیر از این دو امام همواره امامت از پدر به پسر رسیده و از آنجا که به امامت اسماعیل معتقد بودند، گفتند: که بعد از مرگ اسماعیل، محمد بن اسماعیل امام است. این گروه به رهبری فردی بنام مبارک که غلام اسماعیل بود، فعالیت خود را آغاز می کنند و لذا به مبارکیه هم ملقب شده اند.[5]گروهی از شیعیان هم که در کوفه زندگی می کردند و دور (ابی الخطاب محمد بن ابی زینب اسدی اجدع) جمع شده بودند و بعداً به معتقدین به امامت پسر اسماعیل متصل شدند، البته ابی الخطاب فردی غالی بود که در مورد امام صادق علیه السلام غلّو کرده و به الوهیت آن حضرت معتقد بود و لذا از طرف امام لعن و طرد شده بود، به این خاطر ابی الخطاب خود را پیامبر و فرستاده امام صادق علیه السلام معرفی می کرد، لذا این گروه هم به خطابیه معروفند که بعدها با مبارکیه یک گروه شدند.[6]البته خود اسماعیلیه ابو (الخطاب) را بعنوان مؤسس فرقه اسماعیلی معرفی می کنند و مقام او را نسبت به امام اسماعیلی مثل مقام سلمان فارسی می دانند و (میمون القداح) که از اتباع ابو الخطاب است، راه او را ادامه داد[7]و دعوت اسماعیلی را که در خفا بوده رهبری کرد.به خاطر وضع خفقانی که عباسیان نسبت به علویان بوجود آورده بودند و همچنین نسبت به ائمه که در زمان منصور عباسی نسبت به امام صادق علیه السلام چندین سال عمر خویش را در زندان سپری کردند، این عدم ارتباط مستمر بین شیعیان و ائمه هم موجب شد که عده ای سست ایمان و سود جو، دنبال مقاصد خویش باشند و با جدایی گروهی از شیعیان وضع را مناسب دیده، فعالیت خود را در غالب مبارزه با عباسیان شروع کنند. که ابی الخطاب هم از این گونه افراد است. که علیه عباسیان دست به اقدام می زند ولی کشته می شود. و لذا باقی پیروان او از این پس به شام رفته و در شهر (سلمیه) سکونت می گزینند که نزدیک (حمص) بود و از ترس حکام و مأموران عباسی تظاهر به تجارت می نمودند و در عین حال دعاة خود را به اطراف و شهرهای اسلامی می فرستادند و مردم را به نزدیک شدن ظهور مهدی از نسل اسماعیل بشارت می دادند. یکی از این دعاة میمون القداح می باشد که از اهالی خوزستان هستند و به شغل (چشم پزشکی آن زمان) مشغول بود و لذا به قداح مشهور است، که بعد از موت ابی الخطاب قیم و مربی محمد بن اسماعیل می شود و به او مذهب باطنی تلقین می کند.[8]بعد از (میمون القداح) فرزندش عبدالله و سپس دیگر رهبران فکری و سیاسی دعوت اسماعیلیه را که البته در خفا بود و به گفته خودشان دوره ستر بود رهبری کردند.زندگی مخفیانه و مرگ محمد بن اسماعیل، زمینه گسترش و پیشرفت دعوت را بیشتر فراهم ساخته است و از این پس داعیان اسماعیلی در ایران، سوریه و شمال آفریقا به صورتی گسترده و مخفیانه به دعوت پرداختند.از دعاة اسماعیلی که در (سلمیه) شام بود، مردی بود بنام حمدان اشعث ملقب به قرمط به خاطر کوتاهی قد و پاهایش، این شخص داعی کوفه و اطراف می شود در اواخر قرن سوم هجری اتباع حمدان موفق می شوند در بحرین و نواحی آن به مرکزیت احساء حکومت تشکیل دهند. و به این خاطر در تاریخ اهمیت پیدا می کنند.[9]اسماعیلیه بواسطه نفوذی که در میان مردم عادی و ستم دیده داشتند و با توجه به دعوت مخفی که حدود یکصد سال ادامه دادند، موفق شدند پیروانی جذب کنند و برای این منظور اغلب در مناطق دور دست چون یمن و شمال افریقا و ماوراءالنهر که از مرکز خلافت دور بود و خطرات کمی تهدید می کرد فعالیت خود را بیشتر می کردند، در این راستا یکی از دعاة بنام عبیدالله المهدی در شمال آفریقا وقتی وضعیت مناسب برای اهداف خود می بیند امامت خویش را علنی می کند. و با استفاده از دوری منطقه با کمک ابوعبدالله شیعی یکی از داعیان دیگر موفق می شود قبایل بربر را جذب خود کند و از آنها بیعت بگیرد و خود را بعنوان مهدی معرفی می کرده و با این اقدام تمام شدن دوره ستر را اعلام می کند و مرحله ظهور را آغاز می نماید و بعد از مدتی در سال 301 هجری سپاهی به مصر ارسال می کند با تصرف مصر و مناطق دیگر و بعد از مدتی تمام شمال افریقا را تحت سیطره خود در می آورد[10]و با ورود به مصر خلافت فاطمیان را آغاز می کند، دوره ای که موفقیت اسماعیلیان به اوج می رسد، اسماعیلیه این دوره را اغلب (عصر طلایی) اسماعیلیه وصف کرده اند. جنبش انقلابی و دعوت اسماعیلیان نخستین، سرانجام به تأسیس دولتی منجر شده بود که امام اسماعیلی در رأس آن قرار داشت و طی همین دوره تفکر و ادبیات اسماعیلی به اوج اعتلای خود رسید.[11] معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1. المقالات و الفرق، ابی خلف.2. هدایة المؤمنین، خراسانی.[1] . شهرستانی، ملل و نحل، بیروت، دارالمعرفة، چاپ چهارم، 1415، ج1، ص196-228.[2] . مفید، الارشاد، قم، موسسه آلالبیت لاحیاء التراث، چاپ اول، 1413ه ق، ج2، ص209.[3] . نوبختی، فرق الشیعه، ترجمه: محمد جواد مشکور، چاپخانه کتابچی، چاپ نخست 1325 شمسی، ص36.[4] . عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ترجمه محمد جواد مشکور، انتشارات اشرافی، چاپ سوم، 1358، ص34.[5] . مشکور، محمد جواد، موسوعه فرق اسلامی، بیروت، مجمع بحوث اسلامی، چاپ اول، 1415ه، ص103، نوبختی، ص39.[6] . نوبختی، پیشین، صفحه 39.[7] . بغدادی، عبدالقاهر، پیشین، ص34.[8] . مشکور، محمد جوادة پیشین، ص104.[9] . مشکور، پیشین، ص415 و نوبختی، پیشین، ص40.[10] . مشکور، پیشین، ص105.[11] . گروه مذاهب اسلامی، اسماعیله (مجموع مقالات)، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول. ص17.برای اطلاعات بیشتر می توانید به سایت ادیان و مذاهب http://adyan.porsemani.ir/ مراجعه نمایید.
اطلاعات درباره فرقه اسماعیلی 6 امامی و فعالیت امامان آنان می خواستم؟
یکی از فرق منشعب شده از شیعه امامیه فرقه اسماعیلیه است که در حدود قرن دوم هجری از امامیه جدا شد و دارای عقایدی متفاوت از عقاید امامیه می باشد، از آنجائیکه انشعاب این فرقه بر سر امامت اسماعیل بن جعفر علیه السلام بوده لذا در دوره های بعد، ملل و نحل نویسان، مانند حسن بن موسی نوبختی نام اسماعیلیان را بر آنها نهادند. البته طی گذر زمان و به مناسبتهای مختلف به نام های دیگری نیز نامیده شده اند از جمله، مبارکیه، خطّابیه، باطنیه، تعلیمیه، سبعیّه، حشیشیه، ملاحده و قرامطه[1].چگونگی شکل گیری و بوجود آمدن اسماعیلیه به جانشینی امام جعفر صادق علیه السلام بر می گردد، از آنجا که امام جعفر صادق علیه السلام دارای چندین فرزند پسر بود و بزرگترین شان اسماعیل بوده و در زمان حیات مورد محبّت امام بود، عده ای از شیعیان گمان می کردند که او بعد از پدرش به امامت خواهد رسید.[2]اما خود اسماعیلیه در این مورد معتقدند که امامت اسماعیل طبق نص صریح امام صادق علیه السلام بوده، چون که اسماعیل ارشد فرزندان امام بوده[3] لذا با وجود اینکه اسماعیل در زمان حیات پدر از دنیا رفت، عده ای از قبول فوت اسماعیل ابا کردند و گفتند که امام صادق تقیّه می کند و اسماعیل نمرده و غایب شده و او همان مهدی است و این گروه به اسماعیلیه خاصه معروفند، در مقابل این گروه عده ای مرگ اسماعیل باور کردند و معتقد شدند که امامت بعد از اسماعیل به پسرش محمد رسیده و لذا محمد بن اسماعیل را امام هفتم تلقی کرده و آخرین امام نامیدند. این گروه به اسماعیلیه عامه معروفند و سبعیه هم گفته می شود.[4] و لذا این دو گروه بعد از شهادت امام صادق علیه السلام منکر امامت امام موسی بن جعفر علیه السلام شده و از امامیه جدا شدند، چون معتقد بودند که امامت از برادر به برادر نمی رسد مگر در مورد امام حسن و امام حسین و غیر از این دو امام همواره امامت از پدر به پسر رسیده و از آنجا که به امامت اسماعیل معتقد بودند، گفتند: که بعد از مرگ اسماعیل، محمد بن اسماعیل امام است. این گروه به رهبری فردی بنام مبارک که غلام اسماعیل بود، فعالیت خود را آغاز می کنند و لذا به مبارکیه هم ملقب شده اند.[5]گروهی از شیعیان هم که در کوفه زندگی می کردند و دور (ابی الخطاب محمد بن ابی زینب اسدی اجدع) جمع شده بودند و بعداً به معتقدین به امامت پسر اسماعیل متصل شدند، البته ابی الخطاب فردی غالی بود که در مورد امام صادق علیه السلام غلّو کرده و به الوهیت آن حضرت معتقد بود و لذا از طرف امام لعن و طرد شده بود، به این خاطر ابی الخطاب خود را پیامبر و فرستاده امام صادق علیه السلام معرفی می کرد، لذا این گروه هم به خطابیه معروفند که بعدها با مبارکیه یک گروه شدند.[6]البته خود اسماعیلیه ابو (الخطاب) را بعنوان مؤسس فرقه اسماعیلی معرفی می کنند و مقام او را نسبت به امام اسماعیلی مثل مقام سلمان فارسی می دانند و (میمون القداح) که از اتباع ابو الخطاب است، راه او را ادامه داد[7]و دعوت اسماعیلی را که در خفا بوده رهبری کرد.به خاطر وضع خفقانی که عباسیان نسبت به علویان بوجود آورده بودند و همچنین نسبت به ائمه که در زمان منصور عباسی نسبت به امام صادق علیه السلام چندین سال عمر خویش را در زندان سپری کردند، این عدم ارتباط مستمر بین شیعیان و ائمه هم موجب شد که عده ای سست ایمان و سود جو، دنبال مقاصد خویش باشند و با جدایی گروهی از شیعیان وضع را مناسب دیده، فعالیت خود را در غالب مبارزه با عباسیان شروع کنند. که ابی الخطاب هم از این گونه افراد است. که علیه عباسیان دست به اقدام می زند ولی کشته می شود. و لذا باقی پیروان او از این پس به شام رفته و در شهر (سلمیه) سکونت می گزینند که نزدیک (حمص) بود و از ترس حکام و مأموران عباسی تظاهر به تجارت می نمودند و در عین حال دعاة خود را به اطراف و شهرهای اسلامی می فرستادند و مردم را به نزدیک شدن ظهور مهدی از نسل اسماعیل بشارت می دادند. یکی از این دعاة میمون القداح می باشد که از اهالی خوزستان هستند و به شغل (چشم پزشکی آن زمان) مشغول بود و لذا به قداح
مشهور است، که بعد از موت ابی الخطاب قیم و مربی محمد بن اسماعیل می شود و به او مذهب باطنی تلقین می کند.[8]بعد از (میمون القداح) فرزندش عبدالله و سپس دیگر رهبران فکری و سیاسی دعوت اسماعیلیه را که البته در خفا بود و به گفته خودشان دوره ستر بود رهبری کردند.زندگی مخفیانه و مرگ محمد بن اسماعیل، زمینه گسترش و پیشرفت دعوت را بیشتر فراهم ساخته است و از این پس داعیان اسماعیلی در ایران، سوریه و شمال آفریقا به صورتی گسترده و مخفیانه به دعوت پرداختند.از دعاة اسماعیلی که در (سلمیه) شام بود، مردی بود بنام حمدان اشعث ملقب به قرمط به خاطر کوتاهی قد و پاهایش، این شخص داعی کوفه و اطراف می شود در اواخر قرن سوم هجری اتباع حمدان موفق می شوند در بحرین و نواحی آن به مرکزیت احساء حکومت تشکیل دهند. و به این خاطر در تاریخ اهمیت
پیدا می کنند.[9]اسماعیلیه بواسطه نفوذی که در میان مردم عادی و ستم دیده داشتند و با توجه به دعوت مخفی که حدود یکصد سال ادامه دادند، موفق شدند پیروانی جذب کنند و برای این منظور اغلب در مناطق دور دست چون یمن و شمال افریقا و ماوراءالنهر که از مرکز خلافت دور بود و خطرات کمی تهدید می کرد فعالیت خود را بیشتر می کردند، در این راستا یکی از دعاة بنام عبیدالله المهدی در شمال آفریقا وقتی وضعیت مناسب برای اهداف خود می بیند امامت خویش را علنی می کند. و با استفاده از دوری منطقه با کمک ابوعبدالله شیعی یکی از داعیان دیگر موفق می شود قبایل بربر را جذب خود کند و از آنها بیعت بگیرد و خود را بعنوان مهدی معرفی می کرده و با این اقدام تمام شدن دوره ستر را اعلام می کند و مرحله ظهور را آغاز می نماید و بعد از مدتی در سال 301 هجری سپاهی به مصر ارسال می کند با تصرف مصر و مناطق دیگر و بعد از مدتی تمام شمال افریقا را تحت سیطره خود در می آورد[10]و با ورود به مصر خلافت فاطمیان را آغاز می کند، دوره ای که موفقیت اسماعیلیان به اوج می رسد، اسماعیلیه این دوره را اغلب (عصر طلایی) اسماعیلیه وصف کرده اند. جنبش انقلابی و دعوت اسماعیلیان نخستین، سرانجام به تأسیس دولتی منجر شده بود که امام اسماعیلی در رأس آن قرار داشت و طی همین دوره تفکر و ادبیات اسماعیلی به اوج اعتلای خود رسید.[11]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. المقالات و الفرق، ابی خلف.2. هدایة المؤمنین، خراسانی.[1] . شهرستانی، ملل و نحل، بیروت، دارالمعرفة، چاپ چهارم، 1415، ج1، ص196-228.[2] . مفید، الارشاد، قم، موسسه آلالبیت لاحیاء التراث، چاپ اول، 1413ه ق، ج2، ص209.[3] . نوبختی، فرق الشیعه، ترجمه: محمد جواد مشکور، چاپخانه کتابچی، چاپ نخست 1325 شمسی، ص36.[4] . عبدالقاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، ترجمه محمد جواد مشکور، انتشارات اشرافی، چاپ سوم، 1358، ص34.[5] . مشکور، محمد جواد، موسوعه فرق اسلامی، بیروت، مجمع بحوث اسلامی، چاپ اول، 1415ه، ص103، نوبختی، ص39.[6] . نوبختی، پیشین، صفحه 39.[7] . بغدادی، عبدالقاهر، پیشین، ص34.[8] . مشکور، محمد جوادة پیشین، ص104.[9] . مشکور، پیشین، ص415 و نوبختی، پیشین، ص40.[10] . مشکور، پیشین، ص105.[11] . گروه مذاهب اسلامی، اسماعیله (مجموع مقالات)، قم، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، چاپ اول. ص17.برای اطلاعات بیشتر می توانید به سایت ادیان و مذاهب http://adyan.porsemani.ir/ مراجعه نمایید.
- [سایر] اطلاعات درباره فرقه اسماعیلی 6 امامی و فعالیت امامان آنان می خوایتم؟
- [سایر] مستور بودن امامان اسماعیلیه با غایب بودن امام زمان عج چه تفاوتی دارد؟
- [سایر] روایات زیادی هست که بعد از پیامبر 12خلیفه وجود دارد.علمای زیدیه و اسماعیلیه و بقیه ی شیعیان چند امامی چگونه این روایت را توجیه می کنند؟
- [سایر] اصول عقاید اسماعیلیه چیست و چه تفاوتی با امامیه دارد؟
- [سایر] اصول عقاید اسماعیلیه چیست و چه تفاوتی با امامیه دارد؟
- [سایر] چرا امامان معصوم(ع)؛ امام و جانشین بعدی خود را به روشنی معرفی نمیکردند تا از شکلگیری فرقههایی مانند اسماعیلیان و... جلوگیری شود؟
- [سایر] آیا از بین تمام فرقههای شیعه، فقط یک فرقه دوازده امام دارند؟ صرفاً از جهت تعداد میگویم. مثلاً بعضی از فرق اسماعیلیه به امامت خلفای فاطمی معتقد بودند.
- [سایر] آیا قائم آل محمد (عج) در اسماعیلیه با امامیه یک مفهوم دارد یا خیر؟
- [سایر] آیا قائم آل محمد (عج) در اسماعیلیه با امامیه یک مفهوم دارد یا خیر؟
- [سایر] چرا شیعه اثناعشری را که پیرو دوازده امام از نسل پیامبر اسلام (ص)، معمولاً به واسطه دارا بودن احساسات مذهبی شدید و متعصب گونه به عنوان کافر و افراد بی ایمان اشاره می شوند. بر چه اساس و مبنایی این عنوان به آنها نسبت داده می شود؟ در مورد شیعه اسماعیلیه چطور؟ آنها که از اصول و قاعده کلی اسلام پیروی نمی کنند، اما به آنها مسلمان می گویند؟
- [آیت الله سبحانی] کسی که زکات می گیرد باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر با حجت شرعی، شیعه بودن کسی ثابت و به او زکات بدهد، و زکات تلف شود بعد معلوم شود شیعه نبوده لازم نیست دوباره زکات بدهد. و در عین حال در صورتی که مصلحت شرعی ایجاب کند می توان از سهم (سبیل الله) به غیر شیعه امامی زکات داد.
- [آیت الله اردبیلی] کسی که زکات میگیرد، باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر به گمان این که کسی شیعه دوازده امامی است به او زکات بدهد و بعد معلوم شود شیعه نبوده، حکم آن مانند حکمی است که در مسأله 2056 گذشت و در صورتی که مصلحت دینی اقتضا کند، از بابت سهم فی سبیل اللّه میتواند به غیر شیعه دوازده امامی هم زکات بدهد.
- [آیت الله علوی گرگانی] کسی که زکاْ میگیرد باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر انسان کسی را شیعه بداند و به او زکاْ بدهد، بعد معلوم شود شیعه نبوده، باید دوباره زکاْ بدهد با تفصیلی که در )مسأله 1951) گذشت.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسی که زکات می گیرد باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر انسان کسی را شیعه بداند و به او زکات بدهد، بعد معلوم شود شیعه نبوده، باید دوباره زکات بدهد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر مسلمانی به یکی از دوازده امام دشنام دهد، یا با آنان دشمنی داشته باشد، نجس است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر مسلمانی به یکی از دوازده امام: دشنام دهد، یا با آنان دشمنی داشته باشد، نجس است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] کسی که زکات می گیرد باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر از راه شرعی شیعه بودن کسی ثابت، و به او زکات بدهند، و زکات تلف شود بعد معلوم شود شیعه نبوده لازم نیست دوباره زکات بدهد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] کسی که زکاه می گیرد باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر انسان کسی را شیعه بداند و به او زکاه بدهد؛ بعد معلوم شود شیعه نبوده؛ باید دوباره زکاه بدهد.
- [امام خمینی] کسی که زکات می گیرد باید شیعه دوازده امامی باشد، و اگر از راه شرعی شیعه بودن کسی ثابت شود و به او زکات بدهد و زکات تلف شود بعد معلوم شود شیعه نموده لازم نیست دوباره زکات بدهد.
- [آیت الله خوئی] کسی که زکات میگیرد باید شیعه دوازده امامی باشد و اگر انسان کسی را شیع بداند و به او زکات بدهد بعد معلوم شود شیعه نبوده باید دوباره زکات بدهد.