شیوه های تبیین انتظار از دین به شکلی می باشد؟
شیوه های تبیین انتظار از دین به شکلی می باشد؟ انتظار از دین یعنی میزان تواناییهای دین برای پاسخگویی به نیازهای بشر و سامان بخشی به حیات انسان و نقشی که دین در این میان به عهده خود بشر قرار داده است. این موضوع در بین مسلمانان به گونه ای خاص سابقه دیرینه داشته است. اگر دین را به سه بخش عقاید، اخلاق و احکام تقسیم کنیم، نزاع اشاعره و معتزله در بخش عقاید، و نزاع حسن و قبح عقلی و شرعی میان اشاعره و عدلیه به نوعی چالش بر سر انتظار از دین در عقاید و اخلاق یعنی توانایی عقل بشری و شرع نبوی در تبیین عقاید و تشخیص خیر و شر به حساب می آید. همچنین بحث علل الشرایع و مقاصد الشریعة، تلاشی عقلانی و شرعی در کشف نتایج احکام شرعی برای بشر و به نوعی بیان میزان توانایی دین در برطرف ساختن نیازهای بشر و تعالی بخشی آن به انسان بوده است. تحولات همه جانبه علوم تجربی در قرون جدید، برخوردی همه جانبه با آن بخش از احکام شریعت را که به نحوی با اقتصاد، حکومت، آموزش، بهداشت، اخلاق، حقوق، مدیریت و برنامه ریزی و به طور کلی نقش اجتماعی دین تلقی می شد، باعث گردید و ادعای جانشینی خویش بر این نحوه از کارکردهای اجتماعی دین را به طور جدی مطرح ساخت و ادعا کرد دین مخصوص دوران کودکی و عدم بلوغ بشر بوده است و امروز همه تفسیرها و تبیینها و روشها و هدفها علمی شده اند و روند عرفی شدن و بشری گشتن و دنیایی شدن به مرور در نگرشهای دینی و سازمانهای مذهبی در حال گسترش است. نتیجه اینکه آینده در دست علوم است نه ادیان. (1) نگرش فوق هیچ نوع کارکرد اجتماعی را برای دین نمی پذیرد و حداقل در زمینه های اجتماعی هیچ انتظاری جز سکوت و تسلیم از دین نخواهد داشت. اما کسانی که این حد از نگرش در باب نامعقول بودن کارکردهای اجتماعی دین را ندارند به شیوه های مختلفی به بحث انتظار از دین پرداخته اند که ما به برخی از این تلاشها اشاره می کنیم. مساله انتظار از دین حاوی پیشفرضهای گوناگونی است; از جمله اینکه دین برای برآورده ساختن نیازهای بشر آمده است و ابزارهای موجود بشر از برآورده کردن نیازهای انسان عاجزند. لذا دین باید پا به عرصه وجود گذارد. پاسخ به پرسش انتظار از دین هرچه باشد، به دنبال خود توابعی را هم خواهد داشت که مهمترین آن عبارت است از: مفهوم دین، کمال دین و گوهر دین. کسانی که به بحث انتظار از دین پرداخته اند به دو شیوه کلی متمسک شده اند: 1. عده ای که از توابع شروع کرده اند و ابتدا مفهوم دین را واضح فرض کرده و در صدد پاسخ برآمده اند. 2. عده ای که از پیشفرضها شروع کرده اند و برای ادعاهای خویش ادله عقلی اقامه نموده اند. شیوه های گروه اول غالب افراد این گروه ادعا کرده اند که تعریف دین را از خود دین استخراج و از خود دین سؤال کرده اند و پاسخ شنیده اند. ولی اگر کمی دقت شود، مرجحات بیرون دینی در نگرش آنها هویداست و البته برای این مرجحات شواهدی از درون دین دارند. به سه نمونه از این نگرشها اشاره می کنیم: 1. دین به معنای راه و روش زندگی است و لذا دین شامل مجموعه زندگی بشر از خرد و کلان می باشد. همان گونه که قرآن کریم هم می فرماید: لارطب ولایابس الا فی کتاب مبین (2) . همچنین: ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شئ (3) . پس دین راجع به همه شئونات زندگی انسان از قبل از تولد تا پس از مرگ هیچ چیز را فروگذار نکرده است. در پاسخ به این سؤال که بسیاری از امور هست که علوم امروز بشر به آن دسترسی پیدا کرده است و در دین ملاحظه نمی شود، می گویند همه آنها وجود دارد، منتها عقل و درک ما از شناخت آن قاصر است. اگر فحص شود، پیدا خواهد شد. قصور از درک ماست نه کمال دین. روانشناسی اسلامی، جامعه شناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، حقوق اسلامی، علوم روز و قرآن، باد و باران در قرآن، پرتوی از قرآن، مطهرات در اسلام، راه طی شده، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، مغز متفکر جهان شیعه، تفسیر طنطاوی و صدها عنوان دیگر کتاب، گویای داشتن انتظار همه چیز از دین است. این دیدگاه کلیه دستاوردهای علمی بشر را به آیات و روایات تطبیق داده و ادعا می نماید دین چندین قرن قبل از بشر به این گونه امور توجه داشته و آن را بیان کرده است، ولی افسوس که بشر به سراغ قرآن نمی رود. 2. دیدگاه دیگر برعکس این وسعت نگرش تحت تاثیر مرجحات خاص جامعه خویش بر این باور است که کارکردهای اجتماعی و سیاسی دین اصالتا دینی نیست. (نظام سیاسی و اجتماعی خلافت نه مبنایی در کتاب دارد و نه در سنت و نه در اجماع، نه آیات بر این مطلب دلالت دارند نه روایات (4) .) درست است که پیامبر(ص) در طی دوره پیامبریش بعضی کارهای سیاسی نظیر رهبری غزوات، نصب قضاوت، گردآوری صدقات و جزیه و تقسیم غنایم جنگی انجام می داد، ولی هیچیک از این کارها ربط مستقیمی به رسالت و دعوت به اسلام نداشته است. (5) (اگر خداوند می خواست که پیامبر رهبری سیاسی مسلمانان را نیز همانند رهبری دینیشان بپذیرد، کرارا به او هشدار نمی داد که (وکیل ) یا (حفیظ ) یا (مصیطر) بر مسلمانان نیستی... قدرت و مرجعیت سیاسی و حکومتی، هر قدر هم برای تحقق بخشیدن به آرمانهای اسلامی ناگزیر و لازم باشد، تعلق به جوهر اسلام ندارد.) (6) این دیدگاه نهایتا به این نتیجه می رسد که در امور زندگی طبیعی مردم، دین هیچ محدودیتی قائل نشده است و اصولا دین برای چنین مسائلی نیامده است و در امور اداری و اقتصادی و حکومتی باید بر تجربیات و یافته های بشری تکیه کرد و انتظار از دین در این گونه امور بی مورد است. (هیچ چیز مسلمانان را از آن باز نمی دارد که در علوم اجتماعی و سیاسی بر ملتهای دیگر پیشی گیرند و آن نظام عتیق را که مایه خواری و زبونی آنان شده است از میان ببرند و آیین کشورداری و نظام حکومتی خویش را بر بنیاد تازه ترین نتایج خرد آدمی و استوارترین اصولی که به حکم تجارب ملتها، بهترین آیین حکومت شناخته شده است برپا کنند.) (7) 3. نگرش دیگری است که براساس مرجحات فقهی و شرعی به این نتیجه می رسد که بین عقل و دین و دستاوردهای بشری و دینی منافاتی نیست و اصولا سؤال انتظار از دین غلط است. چون مقابل دین چیزی وجود ندارد تا ما انتظار خود را از هریک از علم و دین بیان کنیم. دین مجموعه ای از گزاره های نقلی و عقلی است. دین و عقل جدایی ندارند و دین همان نقل، کتاب و سنت، و عقل است. نقل حکم اشیا را می گوید و عقل برنامه ریزی و روش اجرای حکم را بیان می نماید. نقل حکم همه چیز را گفته است و عقل راههای تحقق تکالیف را مشخص می سازد. به عنوان مثال نقل می گوید باید آزادی و استقلال کشور را حفظ کرد، و عقل برای حفظ آزادی و استقلال برنامه ریزی می کند و هر دو زمینه های سعادت دنیا و آخرت را فراهم می نمایند. (8) نظر به اینکه برنامه ریزی و مدیریت از علوم تجربی قابل تفکیک نیست، بنا بر این دیدگاه احتمالا علوم تجربی هم بر این مبنا جزء دین خواهد بود و تقابلی بین آنها و دین وجود نخواهد داشت. چرا که هرچه هست دین محسوب می شود و چیزی مقابل آن قرار نخواهد داشت که ما از آن انتظاری داشته باشیم و به تعبیر دیگر همه انتظارات ما را دین برآورده می کند. شیوه گروه دوم برخلاف گروه اول که برای گزاره های دینی ابتدا به ساکن قائل به معنی است و معتقد است از منطوق عبارات برای فهم کلام می توان استفاده کرد و نیاز به چیز دیگری جز در موارد استثنایی جهت تاویل نیست، گروه دوم این شیوه را نمی پسندند و معتقدند تا نیاز ما از دین در بیرون دین مشخص نشود ممکن نخواهد بود منظور واقعی یک متن را درک کنیم; همان گونه که اگر به ظواهر اشعار عرفانی توجه کنیم و بخواهیم منظور شاعر را درک کنیم به بی راهه رفته ایم و هرگز استفاده دقیق از متون دینی با خواندن متن ساده امکان نخواهد داشت. این نگرش احتمالا تاثیر پذیرفته از آموزه های مکتب تحلیل زبان قرن بیستم است که شعارش در این خلاصه می شود که: در معنای یک گزاره کندوکاو نکن، ببین کاربردش چیست. یعنی مردم چه مراد و منظوری از کاربرد آن دارند. از آنجا که انواع گوناگون جملات، علائق مختلفی را از هنری، اخلاقی، علمی، دینی و نظایر آن منعکس می کنند، هر حوزه مقال باید مقولات و منطقی را که برای منظورهای خویش مناسبتر می یابد، به کار برد. (9) پس در این نگرش استفاده از متون دینی فرع روشن شدن انتظار از دین است. و برای روشن شدن انتظار از دین باید به این سؤال پاسخ گفت که آیا دین برای رفع مجموعه نیازهای بشر آمده است یا انسان خود توان برآورده کردن بخشی از نیازهای خود را دارد و فقط دین به آن بخش از نیازهایی که بشر توان برآورده کردن آن را ندارد می پردازد؟ برآورده ساختن نیازهای بشر در حد بسیار زیادی در گرو برنامه ریزی عقلی و محاسبات تجربی و تکنولوژیک بشر است. مردمی در جهان وجود دارند و جوامعی که دین در میان آنها نقش اساسی بازی نمی کند و بدون مراجعه به دین این نیازهای خویش را تامین می کنند. پس نیازهای دنیوی چیزهایی نیستند که عقل از برآورده ساختن آن ناتوان باشد و مسلما دین درصدد از کار انداختن این استعدادهای بشری هم نمی تواند باشد. چرا که لازم می آید خلقت حواس و عقل و تجربه در بشر عبث تلقی شود. آنچه از عقل و تجربه ساخته نیست، امور مربوط به ماوراء عقل و حس و تجربه، یعنی برآورده کردن نیاز انسان در تقرب به کمال مطلق و برآورده کردن نیاز به سعادت جاودانه، یعنی حیات سعادتمندانه پس از مرگ، است. (انسان احتیاج به کمال و سعادت دارد که در زندگی آخرت خود به آن تکیه داشته باشد. پس این صحیح نیست که کمال جسمی او را که اساسش زندگی طبیعی اوست کمال او و سعادت او بخوانی.) (10) (اگر انسان تنها زندگی دنیا را داشت کمتر نیازمند وحی بود، چون کار دنیا و نیتجه آن را در دنیا می توانست تجربه نماید و علم به مفسده و یا مصلحت آن پیدا می کرد... آنچه که ما راهی برای شناخت آن نداریم مصالح اخروی است. یعنی راهی نداریم که ببینیم اگر در دنیا فلان کار را انجام دادیم چه سعادت یا شقاوتی در آخرت به بار می آورد. راه تجربه درخور مصالح اخروی مسدود است، اما راجع به امور دنیا باز است.) (11) آنچه باید به موارد فوق افزود، رابطه رفتار بشر با هدف از خلقت، یعنی پروردگار خویش است. اینکه چه عملی باعث تقرب و جلب محبت وی می شود و چه عملی باعث دوری از وی می گردد، چگونه با وی ارتباط برقرار سازیم و چگونه محبت وی را به خویش متوجه سازیم، چیزهایی نیست که از عهده عقل و تجربه بشری برآید. پس عقل و تجربه از عهده برآورده کردن نیازهای اخرت گرایانه و خداگرایانه بشر عاجز است، در صورتی که این امور را نیز مکشوف بشر دانیم، البته جایی برای دین باقی نمی ماند. (هرگاه برخی از نوابغ جهان مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و... از طریق فکر و نظر راهی به خدا پیدا کرده و بدون الهام از مکتب پیامبران به شاهراه توحید رسیده اند نمی تواندمقیاس قضاوت و داوری در مساله لزوم بعثت باشد زیرا ملاک در این مساله نوع مردم هستند نه افراد استثنایی.) (12) پس در بخشی از امور زندگی زمینه سخن برای دین فراهم است و در بخش دیگر بشریت به خود واگذار شده است ان الله افترض علیکم فرائض... وسکت لکم عن اشیلاآء. یعنی خداوند بر شما اموری را واجب نمود... و چیزهایی را نسبت به آن خاموشی گزید. (13) حال باید دید این امور چه چیزهایی هستند. و همین جاست که باید مشخص شود چه چیز را دین مشخص ساخته است و چه چیزی را نباید از دین انتظار داشت. نظریات مختلفی در این زمینه بیان شده است که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم: 1. آنچه مربوط به هدایت است: (قرآن کریم هدایت برای عموم مردم است و جز این کار شانی ندارد. لذا ظاهرا مراد از تبیانا لکل شی [قرآن] همه آن چیزهایی است که برگشتش به هدایت باشد. از قبیل معارف حقیقی مربوط به مبدا و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهی و قصص و مواعظی که مردم در اهتداء و راه یافتنشان به آن محتاج و قرآن تبیان همه اینها است.) (14) با این بیان گوهر دین و کمال دین نیز بیان گردیده است. اما جزئیات مربوط به آن که چه چیزهایی هدایت است و چه چیزهایی به طور مشخص از دایره هدایت خارج است، درست روشن نگشته است. 2. احتیاجات ثابت بشری: عده ای درصدد برآمده اند، نوع سخنان هدایتی قرآن را روشن سازند و آن را در محدوده احتیاجات ثابت بشر معنی کرده اند (یک سلسله حقایق و یک راههایی است که انسان به آنها احتیاج دارد. نه غریزه به آن حقایق و راهها راهنمایی می کند. نه حس و نه عقل می تواند راهنمایی بکند. اینجاست که وحی به کمک انسان می آید و او را راهنمایی می کند.) (15) (وحی وظیفه دارد در حدودی که عقل ناقص است جبران بکند، مکمل و متمم عقل است.) (16) (یک سلسله از احتیاجات بشر است که ثابت و لایتغیر است... ولی انسان برای تامین همین احتیاجات به یک سلسله ابزار و وسایل نیاز دارد، وسائل در هر عصر و زمانی فرق می کند، چون وسائل در ابتکار خود بشر است. دین به وسیله (البته مشروع) کاری ندارد، دین هدف را معین می کند و راه رسیدن به هدف را، اما تعیین وسیله تامین احتیاجات در قلمرو عقل است. عقل کار خودش را بتدریج تکمیل می کند و هر روز وسیله بهتری انتخاب می کند.) (17) (بعضی ها جمود به خرج می دهند، خیال می کنند که چون دین اسلام دین جامعی است، پس باید در جزئیات هم تکلیف معینی روشن کرده باشد. نه، این طور نیست. یک حساب دیگری در اسلام است. اتفاقا جامعیت اسلام ایجاب می کند که اساسا در بسیاری از امور دستور نداشته باشد، نه اینکه هیچ دستوری نداشته باشد، بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند.) (18) (اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات اسلام همه متوجه روح و معنی و راهی است که بشر را به آن هدفها و معانی می رساند. اسلام هدفها و معانی و ارائه طریق رسیدن به آن هدفها و معانی را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است.) (19) 3. بیان اصول کلی: در این نگرش به انتظار از دین در عبادات و معاملات متفاوت نگریسته شده است و بیان می دارد: (شریعت میان عبادات و معاملات فرق قائل است. قرآن و حدیث احکام دقیق و مفصلی درباره عبادات وضع کرده است، ولی درباره معاملات، یعنی روابط میان مردم، تنها به بیان اصول کلی قناعت نموده و تطبیق آنها را بر اوضاع و احوال خاص زندگی هر دوره به عهده مردم آن دوره گذاشته است.) (20) (اقتدارات حکومت اسلامی، خصلت مدنی دارد نه شرعی، امتیازات مقام خلیفه و حاکم و قاضی و مفتی از شرع برنمی خیزد... این امت و نمایندگان آن است که او را به مقام خود برمی گمارد و امت حق نظارت براو را دارد و هرگاه صلاح خود بداند او را از کار برکنار می کند، بدین سان رئیس حکومت از هر حیث در حکم حاکم مدنی است.) (21) 4. بیان نبایدها و نشایدها و ارزشها: این نگرش نیز به انتظارات اجتماعی از دین خلاصه می شود. (قلمروی از زندگی برعهده عقل و تصمیم خود انسان گذاشته شده است و در آن زمینه ها وحی جز تعیین اصول کلی ارزش که جهت دهنده فعالیتهای بشری است مطلب دیگری نیاورده و نقش وحی تعیین تکلیف همه حرکات بشر نیست; مثلا... نقش کتاب و سنت در مساله توسعه اقتصادی بیان نبایدها و نشایدها است، نه بیان بایدها و شایدها. این نگرش... محور اصلی زندگی انسان را که همان زندگی معنوی (اجتناب از گناه و تقرب به خداوند) انسان است، در پوشش کتاب و سنت برده است و انسان را در تعیین سطوح زندگی که همان ایجاد تمدن و فرهنگ و معاش باشد آزاد گذاشته و تعیین مکانیسم ها و روشهای زندگی در این عالم را به خود انسان واگذاشته است.) (22) 5. بیان عبادات: در این نگرش انتظار از شریعت، بیان عبادات است و معاملات به معنی اعم، که شامل همه روابط اجتماعی است، به عقل و عرف واگذار شده است و انتظاری اساسی از دین در این زمینه نیست. (شارع مقدس در تنظیم جوامع بشری در ابعاد مختلف، ایجاد نظم و جعل مقررات را به عرف موکول کرده است. مراد از عرف همان جوامع متمدن دنیاست; اعم از اینکه مسلمان باشند یا نباشند. و مراد از مقررات آن است که عرف عقلای جهان آن را به عنوان اصول عقلانیه پذیرفته باشند. مانند مرزبندیهای جغرافیایی، نظام حقوقی رفت و آمد، نظام بانکی، سیاستهای بین المللی و خلاصه یک سری مقرراتی که عقلای جهان آن را به عنوان اصول عقلانی پذیرفته اند. به عبارت دیگر اصول عقلانی بین المللی که جنبه تحمیلی ندارد. لذا معاملات را شرع وضع نکرده است; یعنی بیع، اجاره، مضاربه، مساقات و غیره شرعی نیست; به این معنی که شارع آن را جعل و اختراع نکرده است، بلکه معاملات ساخته و پرداخته عقلا و شرع است و شارع هم بعضی از شرایط را بر آن افزوده و یا از آن کاسته است. اگر پیامبر اسلام(ص) از بیع و اجاره سخن گفته برمبنای اصول عقلانی آن روز در معاملات سخن گفت، نه اینکه اینها را اسلام پیشنهاد کرده باشد و یا طرحش را اسلام داده باشد. و اگر هم بعضی از معاملات را مورد نهی قرار داده از این جهت است که شارع آنها را عقلانی نمی داند... پس اگر شارع نفیا و اثباتا در مورد اصول عقلایی سخن دارد، در واقع ارشاد به حکم عقلاست، نه اینکه شارع در معاملات تعبد داشته باشد. اما در باب عبادات نمی توانیم تعلیلی برای احکام شرع داشته باشیم.) (23) (معاملات به معنای اعم یعنی مجموعه عقود و ایقاعات، احوال شخصیه، سیاسات مدنی، بین المللی و خلاصه آنچه یک نظام حکومت در تشکیلات حکومتی خودش به آن نیازمند است. .. در اینجا شارع مردم را به خودشان موکول نموده است.) (24) چنانکه ملاحظه شیوه گروه دوم در تعریف دین و کمال دین متفرع بر توقعی است که از دین برای بشریت دارند و بر این اساس نیز سراغ متون رفته و از آن سؤال می کنند و پاسخ می گیرند و بر این پایه پیش می آیند که هم عقل و هم شرع هر دو دلیل راه بشرند. نه دین درصدد خاموش ساختن توانایی ذهنی و عملی بشر است و نه عقل توان رویارویی با دین را دارد، بلکه این دو در کنار یکدیگر بشریت را تعالی می بخشند و دنیای بشر را ارزشمند و آخرت وی را آباد می گردانند. منابع: فصلنامه نقد و نظر، شماره 6 پی نوشت ها: 1. میرچا الیاده، فرهنگ و دین، هیات مترجمان، زیر نظر بهاءالدین خرمشاهی، طرح نو، ص 132. 2. سوره انعام، 59. 3. سوره نحل، 89. 4. حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، انتشارات جیبی، 1363، نگرش علی عبدالرزاق، ص 186. 5. همان، ص 187. 6. همان، ص 188. 7. همان، 189. 8. از بیانات شفاهی آیت الله جوادی آملی در باب انتظار از دین. 9. ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 153. 10. محمد حسین طباطبائی، المیزان، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج 2، ص 130. 11. محمدتقی مصباح، راهنماشناسی، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1367، ص 54. 12. جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی، انتشارات شفق، ص 187. 13. نهج البلاغه، حکمت 102. 14. المیزان، ج 12، ص 469. 15. مرتضی مطهری. اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا، 1362، ص 208. 16. همان، ص 210. 17. همان، ص 109. 18. همان، ص 165. 19. مرتضی مطهری، ختم نبوت، انتشارات صدرا، ص 59. 20. سیری در اندیشه سیاسی عرب، اندیشه های محمد عبده، ص 140. 21. همان، ص 151. 22. محمد مجتهد شبستری، نقد و نظر، شماره یک، ص 23. 23. همان، ص 24. 24. همان، از دیدگاه آیت الله معرفت، ص 63 و64; روزنامه اطلاعات، 25/9/74.
عنوان سوال:

شیوه های تبیین انتظار از دین به شکلی می باشد؟


پاسخ:

شیوه های تبیین انتظار از دین به شکلی می باشد؟

انتظار از دین یعنی میزان تواناییهای دین برای پاسخگویی به نیازهای بشر و سامان بخشی به حیات انسان و نقشی که دین در این میان به عهده خود بشر قرار داده است. این موضوع در بین مسلمانان به گونه ای خاص سابقه دیرینه داشته است.
اگر دین را به سه بخش عقاید، اخلاق و احکام تقسیم کنیم، نزاع اشاعره و معتزله در بخش عقاید، و نزاع حسن و قبح عقلی و شرعی میان اشاعره و عدلیه به نوعی چالش بر سر انتظار از دین در عقاید و اخلاق یعنی توانایی عقل بشری و شرع نبوی در تبیین عقاید و تشخیص خیر و شر به حساب می آید. همچنین بحث علل الشرایع و مقاصد الشریعة، تلاشی عقلانی و شرعی در کشف نتایج احکام شرعی برای بشر و به نوعی بیان میزان توانایی دین در برطرف ساختن نیازهای بشر و تعالی بخشی آن به انسان بوده است.
تحولات همه جانبه علوم تجربی در قرون جدید، برخوردی همه جانبه با آن بخش از احکام شریعت را که به نحوی با اقتصاد، حکومت، آموزش، بهداشت، اخلاق، حقوق، مدیریت و برنامه ریزی و به طور کلی نقش اجتماعی دین تلقی می شد، باعث گردید و ادعای جانشینی خویش بر این نحوه از کارکردهای اجتماعی دین را به طور جدی مطرح ساخت و ادعا کرد دین مخصوص دوران کودکی و عدم بلوغ بشر بوده است و امروز همه تفسیرها و تبیینها و روشها و هدفها علمی شده اند و روند عرفی شدن و بشری گشتن و دنیایی شدن به مرور در نگرشهای دینی و سازمانهای مذهبی در حال گسترش است. نتیجه اینکه آینده در دست علوم است نه ادیان. (1)
نگرش فوق هیچ نوع کارکرد اجتماعی را برای دین نمی پذیرد و حداقل در زمینه های اجتماعی هیچ انتظاری جز سکوت و تسلیم از دین نخواهد داشت. اما کسانی که این حد از نگرش در باب نامعقول بودن کارکردهای اجتماعی دین را ندارند به شیوه های مختلفی به بحث انتظار از دین پرداخته اند که ما به برخی از این تلاشها اشاره می کنیم.
مساله انتظار از دین حاوی پیشفرضهای گوناگونی است; از جمله اینکه دین برای برآورده ساختن نیازهای بشر آمده است و ابزارهای موجود بشر از برآورده کردن نیازهای انسان عاجزند. لذا دین باید پا به عرصه وجود گذارد.
پاسخ به پرسش انتظار از دین هرچه باشد، به دنبال خود توابعی را هم خواهد داشت که مهمترین آن عبارت است از: مفهوم دین، کمال دین و گوهر دین.
کسانی که به بحث انتظار از دین پرداخته اند به دو شیوه کلی متمسک شده اند:
1. عده ای که از توابع شروع کرده اند و ابتدا مفهوم دین را واضح فرض کرده و در صدد پاسخ برآمده اند.
2. عده ای که از پیشفرضها شروع کرده اند و برای ادعاهای خویش ادله عقلی اقامه نموده اند. شیوه های گروه اول
غالب افراد این گروه ادعا کرده اند که تعریف دین را از خود دین استخراج و از خود دین سؤال کرده اند و پاسخ شنیده اند. ولی اگر کمی دقت شود، مرجحات بیرون دینی در نگرش آنها هویداست و البته برای این مرجحات شواهدی از درون دین دارند. به سه نمونه از این نگرشها اشاره می کنیم:
1. دین به معنای راه و روش زندگی است و لذا دین شامل مجموعه زندگی بشر از خرد و کلان می باشد. همان گونه که قرآن کریم هم می فرماید: لارطب ولایابس الا فی کتاب مبین (2) . همچنین: ونزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شئ (3) . پس دین راجع به همه شئونات زندگی انسان از قبل از تولد تا پس از مرگ هیچ چیز را فروگذار نکرده است.
در پاسخ به این سؤال که بسیاری از امور هست که علوم امروز بشر به آن دسترسی پیدا کرده است و در دین ملاحظه نمی شود، می گویند همه آنها وجود دارد، منتها عقل و درک ما از شناخت آن قاصر است. اگر فحص شود، پیدا خواهد شد. قصور از درک ماست نه کمال دین.
روانشناسی اسلامی، جامعه شناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، حقوق اسلامی، علوم روز و قرآن، باد و باران در قرآن، پرتوی از قرآن، مطهرات در اسلام، راه طی شده، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، مغز متفکر جهان شیعه، تفسیر طنطاوی و صدها عنوان دیگر کتاب، گویای داشتن انتظار همه چیز از دین است.
این دیدگاه کلیه دستاوردهای علمی بشر را به آیات و روایات تطبیق داده و ادعا می نماید دین چندین قرن قبل از بشر به این گونه امور توجه داشته و آن را بیان کرده است، ولی افسوس که بشر به سراغ قرآن نمی رود.
2. دیدگاه دیگر برعکس این وسعت نگرش تحت تاثیر مرجحات خاص جامعه خویش بر این باور است که کارکردهای اجتماعی و سیاسی دین اصالتا دینی نیست. (نظام سیاسی و اجتماعی خلافت نه مبنایی در کتاب دارد و نه در سنت و نه در اجماع، نه آیات بر این مطلب دلالت دارند نه روایات (4) .) درست است که پیامبر(ص) در طی دوره پیامبریش بعضی کارهای سیاسی نظیر رهبری غزوات، نصب قضاوت، گردآوری صدقات و جزیه و تقسیم غنایم جنگی انجام می داد، ولی هیچیک از این کارها ربط مستقیمی به رسالت و دعوت به اسلام نداشته است. (5)
(اگر خداوند می خواست که پیامبر رهبری سیاسی مسلمانان را نیز همانند رهبری دینیشان بپذیرد، کرارا به او هشدار نمی داد که (وکیل ) یا (حفیظ ) یا (مصیطر) بر مسلمانان نیستی... قدرت و مرجعیت سیاسی و حکومتی، هر قدر هم برای تحقق بخشیدن به آرمانهای اسلامی ناگزیر و لازم باشد، تعلق به جوهر اسلام ندارد.) (6)
این دیدگاه نهایتا به این نتیجه می رسد که در امور زندگی طبیعی مردم، دین هیچ محدودیتی قائل نشده است و اصولا دین برای چنین مسائلی نیامده است و در امور اداری و اقتصادی و حکومتی باید بر تجربیات و یافته های بشری تکیه کرد و انتظار از دین در این گونه امور بی مورد است. (هیچ چیز مسلمانان را از آن باز نمی دارد که در علوم اجتماعی و سیاسی بر ملتهای دیگر پیشی گیرند و آن نظام عتیق را که مایه خواری و زبونی آنان شده است از میان ببرند و آیین کشورداری و نظام حکومتی خویش را بر بنیاد تازه ترین نتایج خرد آدمی و استوارترین اصولی که به حکم تجارب ملتها، بهترین آیین حکومت شناخته شده است برپا کنند.) (7)
3. نگرش دیگری است که براساس مرجحات فقهی و شرعی به این نتیجه می رسد که بین عقل و دین و دستاوردهای بشری و دینی منافاتی نیست و اصولا سؤال انتظار از دین غلط است. چون مقابل دین چیزی وجود ندارد تا ما انتظار خود را از هریک از علم و دین بیان کنیم. دین مجموعه ای از گزاره های نقلی و عقلی است. دین و عقل جدایی ندارند و دین همان نقل، کتاب و سنت، و عقل است.
نقل حکم اشیا را می گوید و عقل برنامه ریزی و روش اجرای حکم را بیان می نماید. نقل حکم همه چیز را گفته است و عقل راههای تحقق تکالیف را مشخص می سازد. به عنوان مثال نقل می گوید باید آزادی و استقلال کشور را حفظ کرد، و عقل برای حفظ آزادی و استقلال برنامه ریزی می کند و هر دو زمینه های سعادت دنیا و آخرت را فراهم می نمایند. (8)
نظر به اینکه برنامه ریزی و مدیریت از علوم تجربی قابل تفکیک نیست، بنا بر این دیدگاه احتمالا علوم تجربی هم بر این مبنا جزء دین خواهد بود و تقابلی بین آنها و دین وجود نخواهد داشت. چرا که هرچه هست دین محسوب می شود و چیزی مقابل آن قرار نخواهد داشت که ما از آن انتظاری داشته باشیم و به تعبیر دیگر همه انتظارات ما را دین برآورده می کند. شیوه گروه دوم
برخلاف گروه اول که برای گزاره های دینی ابتدا به ساکن قائل به معنی است و معتقد است از منطوق عبارات برای فهم کلام می توان استفاده کرد و نیاز به چیز دیگری جز در موارد استثنایی جهت تاویل نیست، گروه دوم این شیوه را نمی پسندند و معتقدند تا نیاز ما از دین در بیرون دین مشخص نشود ممکن نخواهد بود منظور واقعی یک متن را درک کنیم; همان گونه که اگر به ظواهر اشعار عرفانی توجه کنیم و بخواهیم منظور شاعر را درک کنیم به بی راهه رفته ایم و هرگز استفاده دقیق از متون دینی با خواندن متن ساده امکان نخواهد داشت.
این نگرش احتمالا تاثیر پذیرفته از آموزه های مکتب تحلیل زبان قرن بیستم است که شعارش در این خلاصه می شود که: در معنای یک گزاره کندوکاو نکن، ببین کاربردش چیست. یعنی مردم چه مراد و منظوری از کاربرد آن دارند. از آنجا که انواع گوناگون جملات، علائق مختلفی را از هنری، اخلاقی، علمی، دینی و نظایر آن منعکس می کنند، هر حوزه مقال باید مقولات و منطقی را که برای منظورهای خویش مناسبتر می یابد، به کار برد. (9)
پس در این نگرش استفاده از متون دینی فرع روشن شدن انتظار از دین است. و برای روشن شدن انتظار از دین باید به این سؤال پاسخ گفت که آیا دین برای رفع مجموعه نیازهای بشر آمده است یا انسان خود توان برآورده کردن بخشی از نیازهای خود را دارد و فقط دین به آن بخش از نیازهایی که بشر توان برآورده کردن آن را ندارد می پردازد؟
برآورده ساختن نیازهای بشر در حد بسیار زیادی در گرو برنامه ریزی عقلی و محاسبات تجربی و تکنولوژیک بشر است. مردمی در جهان وجود دارند و جوامعی که دین در میان آنها نقش اساسی بازی نمی کند و بدون مراجعه به دین این نیازهای خویش را تامین می کنند. پس نیازهای دنیوی چیزهایی نیستند که عقل از برآورده ساختن آن ناتوان باشد و مسلما دین درصدد از کار انداختن این استعدادهای بشری هم نمی تواند باشد. چرا که لازم می آید خلقت حواس و عقل و تجربه در بشر عبث تلقی شود.
آنچه از عقل و تجربه ساخته نیست، امور مربوط به ماوراء عقل و حس و تجربه، یعنی برآورده کردن نیاز انسان در تقرب به کمال مطلق و برآورده کردن نیاز به سعادت جاودانه، یعنی حیات سعادتمندانه پس از مرگ، است.
(انسان احتیاج به کمال و سعادت دارد که در زندگی آخرت خود به آن تکیه داشته باشد. پس این صحیح نیست که کمال جسمی او را که اساسش زندگی طبیعی اوست کمال او و سعادت او بخوانی.) (10)
(اگر انسان تنها زندگی دنیا را داشت کمتر نیازمند وحی بود، چون کار دنیا و نیتجه آن را در دنیا می توانست تجربه نماید و علم به مفسده و یا مصلحت آن پیدا می کرد... آنچه که ما راهی برای شناخت آن نداریم مصالح اخروی است. یعنی راهی نداریم که ببینیم اگر در دنیا فلان کار را انجام دادیم چه سعادت یا شقاوتی در آخرت به بار می آورد. راه تجربه درخور مصالح اخروی مسدود است، اما راجع به امور دنیا باز است.) (11)
آنچه باید به موارد فوق افزود، رابطه رفتار بشر با هدف از خلقت، یعنی پروردگار خویش است. اینکه چه عملی باعث تقرب و جلب محبت وی می شود و چه عملی باعث دوری از وی می گردد، چگونه با وی ارتباط برقرار سازیم و چگونه محبت وی را به خویش متوجه سازیم، چیزهایی نیست که از عهده عقل و تجربه بشری برآید.
پس عقل و تجربه از عهده برآورده کردن نیازهای اخرت گرایانه و خداگرایانه بشر عاجز است، در صورتی که این امور را نیز مکشوف بشر دانیم، البته جایی برای دین باقی نمی ماند.
(هرگاه برخی از نوابغ جهان مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و... از طریق فکر و نظر راهی به خدا پیدا کرده و بدون الهام از مکتب پیامبران به شاهراه توحید رسیده اند نمی تواندمقیاس قضاوت و داوری در مساله لزوم بعثت باشد زیرا ملاک در این مساله نوع مردم هستند نه افراد استثنایی.) (12)
پس در بخشی از امور زندگی زمینه سخن برای دین فراهم است و در بخش دیگر بشریت به خود واگذار شده است ان الله افترض علیکم فرائض... وسکت لکم عن اشیلاآء. یعنی خداوند بر شما اموری را واجب نمود... و چیزهایی را نسبت به آن خاموشی گزید. (13) حال باید دید این امور چه چیزهایی هستند. و همین جاست که باید مشخص شود چه چیز را دین مشخص ساخته است و چه چیزی را نباید از دین انتظار داشت. نظریات مختلفی در این زمینه بیان شده است که به تعدادی از آنها اشاره می کنیم:
1. آنچه مربوط به هدایت است: (قرآن کریم هدایت برای عموم مردم است و جز این کار شانی ندارد. لذا ظاهرا مراد از تبیانا لکل شی [قرآن] همه آن چیزهایی است که برگشتش به هدایت باشد. از قبیل معارف حقیقی مربوط به مبدا و معاد و اخلاق فاضله و شرایع الهی و قصص و مواعظی که مردم در اهتداء و راه یافتنشان به آن محتاج و قرآن تبیان همه اینها است.) (14)
با این بیان گوهر دین و کمال دین نیز بیان گردیده است. اما جزئیات مربوط به آن که چه چیزهایی هدایت است و چه چیزهایی به طور مشخص از دایره هدایت خارج است، درست روشن نگشته است.
2. احتیاجات ثابت بشری: عده ای درصدد برآمده اند، نوع سخنان هدایتی قرآن را روشن سازند و آن را در محدوده احتیاجات ثابت بشر معنی کرده اند (یک سلسله حقایق و یک راههایی است که انسان به آنها احتیاج دارد. نه غریزه به آن حقایق و راهها راهنمایی می کند. نه حس و نه عقل می تواند راهنمایی بکند. اینجاست که وحی به کمک انسان می آید و او را راهنمایی می کند.) (15) (وحی وظیفه دارد در حدودی که عقل ناقص است جبران بکند، مکمل و متمم عقل است.) (16)
(یک سلسله از احتیاجات بشر است که ثابت و لایتغیر است... ولی انسان برای تامین همین احتیاجات به یک سلسله ابزار و وسایل نیاز دارد، وسائل در هر عصر و زمانی فرق می کند، چون وسائل در ابتکار خود بشر است. دین به وسیله (البته مشروع) کاری ندارد، دین هدف را معین می کند و راه رسیدن به هدف را، اما تعیین وسیله تامین احتیاجات در قلمرو عقل است. عقل کار خودش را بتدریج تکمیل می کند و هر روز وسیله بهتری انتخاب می کند.) (17)
(بعضی ها جمود به خرج می دهند، خیال می کنند که چون دین اسلام دین جامعی است، پس باید در جزئیات هم تکلیف معینی روشن کرده باشد. نه، این طور نیست. یک حساب دیگری در اسلام است. اتفاقا جامعیت اسلام ایجاب می کند که اساسا در بسیاری از امور دستور نداشته باشد، نه اینکه هیچ دستوری نداشته باشد، بلکه دستورش این است که مردم آزاد باشند.) (18)
(اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات اسلام همه متوجه روح و معنی و راهی است که بشر را به آن هدفها و معانی می رساند. اسلام هدفها و معانی و ارائه طریق رسیدن به آن هدفها و معانی را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است.) (19)
3. بیان اصول کلی: در این نگرش به انتظار از دین در عبادات و معاملات متفاوت نگریسته شده است و بیان می دارد: (شریعت میان عبادات و معاملات فرق قائل است. قرآن و حدیث احکام دقیق و مفصلی درباره عبادات وضع کرده است، ولی درباره معاملات، یعنی روابط میان مردم، تنها به بیان اصول کلی قناعت نموده و تطبیق آنها را بر اوضاع و احوال خاص زندگی هر دوره به عهده مردم آن دوره گذاشته است.) (20)
(اقتدارات حکومت اسلامی، خصلت مدنی دارد نه شرعی، امتیازات مقام خلیفه و حاکم و قاضی و مفتی از شرع برنمی خیزد... این امت و نمایندگان آن است که او را به مقام خود برمی گمارد و امت حق نظارت براو را دارد و هرگاه صلاح خود بداند او را از کار برکنار می کند، بدین سان رئیس حکومت از هر حیث در حکم حاکم مدنی است.) (21)
4. بیان نبایدها و نشایدها و ارزشها: این نگرش نیز به انتظارات اجتماعی از دین خلاصه می شود.
(قلمروی از زندگی برعهده عقل و تصمیم خود انسان گذاشته شده است و در آن زمینه ها وحی جز تعیین اصول کلی ارزش که جهت دهنده فعالیتهای بشری است مطلب دیگری نیاورده و نقش وحی تعیین تکلیف همه حرکات بشر نیست; مثلا... نقش کتاب و سنت در مساله توسعه اقتصادی بیان نبایدها و نشایدها است، نه بیان بایدها و شایدها.
این نگرش... محور اصلی زندگی انسان را که همان زندگی معنوی (اجتناب از گناه و تقرب به خداوند) انسان است، در پوشش کتاب و سنت برده است و انسان را در تعیین سطوح زندگی که همان ایجاد تمدن و فرهنگ و معاش باشد آزاد گذاشته و تعیین مکانیسم ها و روشهای زندگی در این عالم را به خود انسان واگذاشته است.) (22)
5. بیان عبادات: در این نگرش انتظار از شریعت، بیان عبادات است و معاملات به معنی اعم، که شامل همه روابط اجتماعی است، به عقل و عرف واگذار شده است و انتظاری اساسی از دین در این زمینه نیست.
(شارع مقدس در تنظیم جوامع بشری در ابعاد مختلف، ایجاد نظم و جعل مقررات را به عرف موکول کرده است. مراد از عرف همان جوامع متمدن دنیاست; اعم از اینکه مسلمان باشند یا نباشند. و مراد از مقررات آن است که عرف عقلای جهان آن را به عنوان اصول عقلانیه پذیرفته باشند. مانند مرزبندیهای جغرافیایی، نظام حقوقی رفت و آمد، نظام بانکی، سیاستهای بین المللی و خلاصه یک سری مقرراتی که عقلای جهان آن را به عنوان اصول عقلانی پذیرفته اند. به عبارت دیگر اصول عقلانی بین المللی که جنبه تحمیلی ندارد. لذا معاملات را شرع وضع نکرده است; یعنی بیع، اجاره، مضاربه، مساقات و غیره شرعی نیست; به این معنی که شارع آن را جعل و اختراع نکرده است، بلکه معاملات ساخته و پرداخته عقلا و شرع است و شارع هم بعضی از شرایط را بر آن افزوده و یا از آن کاسته است. اگر پیامبر اسلام(ص) از بیع و اجاره سخن گفته برمبنای اصول عقلانی آن روز در معاملات سخن گفت، نه اینکه اینها را اسلام پیشنهاد کرده باشد و یا طرحش را اسلام داده باشد. و اگر هم بعضی از معاملات را مورد نهی قرار داده از این جهت است که شارع آنها را عقلانی نمی داند... پس اگر شارع نفیا و اثباتا در مورد اصول عقلایی سخن دارد، در واقع ارشاد به حکم عقلاست، نه اینکه شارع در معاملات تعبد داشته باشد. اما در باب عبادات نمی توانیم تعلیلی برای احکام شرع داشته باشیم.) (23)
(معاملات به معنای اعم یعنی مجموعه عقود و ایقاعات، احوال شخصیه، سیاسات مدنی، بین المللی و خلاصه آنچه یک نظام حکومت در تشکیلات حکومتی خودش به آن نیازمند است. .. در اینجا شارع مردم را به خودشان موکول نموده است.) (24)
چنانکه ملاحظه شیوه گروه دوم در تعریف دین و کمال دین متفرع بر توقعی است که از دین برای بشریت دارند و بر این اساس نیز سراغ متون رفته و از آن سؤال می کنند و پاسخ می گیرند و بر این پایه پیش می آیند که هم عقل و هم شرع هر دو دلیل راه بشرند. نه دین درصدد خاموش ساختن توانایی ذهنی و عملی بشر است و نه عقل توان رویارویی با دین را دارد، بلکه این دو در کنار یکدیگر بشریت را تعالی می بخشند و دنیای بشر را ارزشمند و آخرت وی را آباد می گردانند.
منابع: فصلنامه نقد و نظر، شماره 6

پی نوشت ها:
1. میرچا الیاده، فرهنگ و دین، هیات مترجمان، زیر نظر بهاءالدین خرمشاهی، طرح نو، ص 132.
2. سوره انعام، 59.
3. سوره نحل، 89.
4. حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، انتشارات جیبی، 1363، نگرش علی عبدالرزاق، ص 186.
5. همان، ص 187.
6. همان، ص 188.
7. همان، 189.
8. از بیانات شفاهی آیت الله جوادی آملی در باب انتظار از دین.
9. ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 153.
10. محمد حسین طباطبائی، المیزان، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج 2، ص 130.
11. محمدتقی مصباح، راهنماشناسی، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1367، ص 54.
12. جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی، انتشارات شفق، ص 187.
13. نهج البلاغه، حکمت 102.
14. المیزان، ج 12، ص 469.
15. مرتضی مطهری. اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا، 1362، ص 208.
16. همان، ص 210.
17. همان، ص 109.
18. همان، ص 165.
19. مرتضی مطهری، ختم نبوت، انتشارات صدرا، ص 59.
20. سیری در اندیشه سیاسی عرب، اندیشه های محمد عبده، ص 140.
21. همان، ص 151.
22. محمد مجتهد شبستری، نقد و نظر، شماره یک، ص 23.
23. همان، ص 24.
24. همان، از دیدگاه آیت الله معرفت، ص 63 و64; روزنامه اطلاعات، 25/9/74.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین