شیوه ‌های تبیین انتظار از دین چگونه است اگر امکان دارد تبیین نمایید؟
شیوه ‌های تبیین انتظار از دین چگونه است اگر امکان دارد تبیین نمایید؟ انتظار از دین یعنی میزان تواناییهای دین برای پاسخگویی به نیازهای بشر و سامان بخشی به حیات انسان و نقشی که دین دراین میان به عهده خود بشر قرار داده است. این موضوع در بین مسلمانان به گونه‌ای خاص سابقه دیرینه داشته است. اگر دین را به سه بخش عقاید، اخلاق و احکام تقسیم کنیم، نزاع اشاعره و معتزله در بخش عقاید، و نزاع حسن و قبح عقلی وشرعی میان اشاعره وعدلیه به نوعی چالش بر سر انتظار از دین در عقاید و اخلاق یعنی توانایی عقل بشری و شرع نبوی درتبیین عقاید و تشخیص خیر و شر به حساب می‌آید. همچنین بحث علل الشرایع و مقاصدالشریعة، تلاشی عقلانی و شرعی‌در کشف نتایج احکام شرعی برای بشر و به نوعی بیان میزان توانایی دین در بر طرف ساختن نیازهای بشر و تعالی بخشی آن‌به انسان بوده است. تحولات همه جانبه علوم تجربی در قرون جدید برخوردی همه جانبه باآن بخش از احکام شریعت را که به نحوی با اقتصاد،حکومت، آموزش، بهداشت، اخلاق، حقوق، مدیریت و برنامه ریزی و به طور کلی نقش اجتماعی دین تلقی می‌شد، باعث‌گردید و ادعای جانشینی خویش بر این نحوه از کارکردهای اجتماعی دین را به طور جدی مطرح ساخت و ادعا کرد دین‌مخصوص دوران کودکی و عدم بلوغ بشر بوده است و امروز همه تفسیرها و تبیینها و روشها و هدفها علمی شده‌اند و روندعرفی شدن و بشری گشتن و دنیایی شدن به مرور در نگرشهای دینی و سازمانهای مذهبی در حال گسترش است. نتیجه اینکه‌آینده در دست علوم است نه ادیان.[2] نگرش فوق هیچ نوع کارکرد اجتماعی را برای دین نمی‌پذیرد و حداقل در زمینه‌های اجتماعی هیچ انتظاری جز سکوت وتسلیم از دین نخواهد داشت. اما کسانی که این حد از نگرش در باب نامعقول بودن کارکردهای اجتماعی دین را ندارند به‌شیوه‌های مختلفی به بحث انتظار از دین پرداخته‌اند که ما به برخی از این تلاشها اشاره می‌کنیم. مسأله انتظار از دین حاوی‌پیش فرضهای گوناگونی است ؛ از جمله اینکه دین برای بر آورده ساختن نیازهای بشر آمده است و ابزارهای موجود بشر ازبرآورده کردن نیازهای انسان عاجزند. لذا دین پا به عرصه وجود گذارد. پاسخ به پرسش انتظار از دین هر چه باشد، به دنبال خود توابعی را هم خواهد داشت که مهمترین آن عبارت است از: مفهوم‌دین، کمال دین و گوهر دین. کسانی که به بحث انتظار از دین پرداخته‌اند به دو شیوه کلی متمسک شده‌اند: 1- عده‌ای که از توابع شروع کرده‌اند ابتدا مفهوم دین را واضح فرض کرده و در صدد پاسخ بر آمده‌اند. 2- عده‌ای که از پیشفرضها شروع کرده‌اند و برای ادعاهای خویش ادله عقلی اقامه نموده‌اند. شیوه های گروه اول غالب افراد این گروه ادعا کرده‌اند که تعریف دین را از خود دین استخراج و از خود دین سؤال کرده‌اند و پاسخ شنیده‌اند. ولی‌اگر کمی دقت شود، مرجحات بیرون دینی در نگرش آنها هویداست و البته برای این مرجحات شواهدی از درون دین دارند.به سه نمونه از این نگرشها اشاره می‌کنیم: 1- دین به معنای راه و روش زندگی است و لذا دین شامل مجموعه زندگی بشر از خرد و کلان می‌باشند. همان گونه که قرآن‌کریم هم می‌فرماید: لا رطب و لایابس الا فی کتاب مبین[3] و همچنین: و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی [4] پس دین راجع به همه شئونات زندگی انسان از قبل از تولد تا پس از مرگ هیچ چیز را فرو گذار نکرده است. در پاسخ به این سؤال که بسیاری از امور هست که علوم امروز بشر به آن دسترسی پیدا کرده است و در دین ملاحظه نمی‌شود،می‌گویند همه آنها وجود دارد، منتها عقل و درک ما از شناخت آن قاصر است. اگر فحص شود، پیدا خواهد شد. قصور از درک‌ماست نه کمال دین. روانشناسی اسلامی، جامعه‌شناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، حقوق اسلامی، علوم روز و قرآن، باد و باران در قران،پرتوی ازقرآن ، مطهرات در اسلام، راه طی شده، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، مغز متفکر جهان شیعه، تفسیر طنطاوی و صدها عنوان دیگر کتاب، گویای داشتن انتظار همه چیز از دین است. این دیدگاه کلیه دستاوردهای علمی بشر را به آیات و روایات تطبیق داده و ادعا می‌نماید دین چندین قرن قبل از بشر به این‌گونه امور توجه داشته و آن رابیان کرده است، ولی افسوس که بشر به سراغ قران نمی‌ رود. 2- دیدگاه دیگر بر عکس این وسعت نگرش تحت تأثیر مرجحات خاص جامعه خویش بر این باور است که کارکردهای‌اجتماعی و سیاسی دین اصالتاً دینی نیست. (نظامی سیاسی و اجتماعی خلافت نه منایی در کتاب دارد و نه در سنت و نه در اجماع، نه آیات بر این مطلب دلالت دارند نه‌روایات .)[5] درست است که پیامبر (ص) در طی دوره پیامبریش بعضی کارهای سیاسی نظیر رهبری غزوات، نصب قضاوت، گردآوری‌صدقات و جزیه و تقسیم غنایم جنگی انجام می‌داد، ولی هیچیک از این کارها ربط مستقیمی به رسالت و دعوت به اسلام‌نداشته است.[6] (اگر خداوند می‌خواست که پیامبر رهبری سیاسی مسلمانان را نیز همانند رهبری دینیشان بپذیرند، کراراً به او هشدار نمی‌دادکه (وکیل) یا (حفیظ) یا (مصیطر) بر مسلمانان نیستی… قدرت و مرجعیت سیاسی و حکومتی، هر قدر هم برای تحقق‌بخشیدن به آرمانهای اسلامی ناگریز و لازم باشد، تعلق به جوهر اسلام ندارد.)[7] این دیدگاه نهایتاً به این نتیجه می‌رسد که در امور زندگی طبیعی مردم، دین هیچ محدودیتی قائل نشده است و اصولاً دین‌برای چنین مسائلی نیامده است و در امور اداری و اقتصادی و حکومتی باید بر تجربیات و یافته‌های بشری تکیه کرد و انتظاراز دین در این گونه امور بی مورد است. (هیچ چیز مسلمانان را از آن باز نمی‌دارد در علوم اجتماعی و سیاسی بر ملتهای دیگرپیشی گیرند و آن نظام عتیق را که مایه خواری و زبونی آنان شده است از میان ببرند و آیین کشورداری و نظام حکومتی خویش‌را بر بنیاد تازه‌ترین نتایج خرد آدمی و استوارترین اصولی که به حکم تجارب ملتها، بهترین آیین حکومت شناخته شده است‌ بر پا کنند.)[8] 3- نگرش دیگری است که بر اساس مرجحات فقهی و شرعی به این نتیجه می‌رسد که بین عقل و دین و دستاوردهای بشری ودینی منافاتی نیست و اصولاً سؤال انتظار از دین غلط است. چون مقابل دین چیزی وجود ندارد تا ما انتظار خود را از هر یک ‌از علم و دین بیان کنیم. دین مجموعه‌ای از گزاره‌های نقلی و عقلی است. دین و عقل جدایی ندارند و دین همان نقل، کتاب وسنت، و عقل است. نقل حکم اشیا را می‌گوید و عقل برنامه ریزی و روش اجرای حکم را بیان می‌نماید. نقل حکم همه چیز را گفته است و عقل‌راههای تحقق تکالیف را مشخص می‌سازد. به عنوان مثال نقل می‌گوید باید آزادی و استقلال کشور را حفظ کرد، و عقل برای‌حفظ آزادی و استقلال برنامه‌ریزی می‌کند و هر دو زمینه‌های سعادت دنیا و آخرت را فراهم می‌نمایند.[9] نظر به اینکه برنامه‌ریزی و مدیریت از علوم تجربی قابل تفکیک نیست، بنابراین دیدگاه احتمالاً علوم تجربی هم بر این مبناجزء دین خواهد بود و تقابلی بین آنها و دین وجود نخواهد داشت. چرا که هر چه هست دین محسوب می‌شود و چیزی‌مقابل آن قرار نخواهد داشت که ما از آن انتظاری داشته باشیم و به تعبیر دیگر همه انتظارات ما را دین بر آورده می‌کند. شیوه گروه دوم بر خلاف گروه اول که برای گزاره‌های دینی ابتدا به ساکن قائل به معنی است و معتقد است از……… منطوق………. عبارات برای فهم کلام می‌توان استفاده کرد و نیاز به چیز دیگری جز در موارد استثنایی جهت تأویل نیست، گروه دوم این شیوه رانمی‌پسندند و معتقدند تا نیاز ما از دین در بیرون دین مشخص نشود ممکن نخواهد بود منظور واقعی یک متن را درک کنیم ؛همان گونه که اگر به ظواهر اشعار عرفانی توجه کنیم و بخواهیم منظور شاعر را درک کنیم به بی راهه رفته‌ایم و هرگز استفاده‌ دقیق از متون دینی با خواندن متن ساده امکان نخواهد داشت. این نگرش احتمالاً تأثیر پذیرفته از آموزه‌های مکتب تحلیل زبان قرن بیستم است که شعارش در این خلاصه می‌شود که: در معنای یک گزاره کند و کاو نکن، ببین کاربردش چیست. یعنی مردم چه مراد و منظوری از کاربرد آن دارند. از آنجا که انواع‌ گوناگون جملات، علائق مختلفی را – از هنری، اخلاقی، علمی، دینی و نظایر آن – منعکس می‌کند، هر حوزه مقال باید مقولات و منطقی را که برای منظورهای خویش مناسبتر می ‌یابد، به کار برد.[10] پس در این نگرش استفاده از متون دینی فرع روشن شدن انتظار از دین است. و برای روشن شدن انتظار از دین باید به این‌ سوال پاسخ گفت که آیا دین برای رفع مجموعه نیازهای بشر آمده است یا انسان خود توان بر آورده کردن بخشی از نیازهای‌ خود را دارد و فقط دین به آن بخش از نیازهایی که بشر توان برآورده کردن آن را ندارد می‌پردازد؟ برآورده ساختن نیازهای بشر در حد بسیار زیادی در گرو برنامه‌ریزی عقلی و محاسبات تربی و تکنولوژیک بشر است. مردمی‌در جهان وجود دارند جوامعی که دین در میان آنها نقش اساسی بازی نمی‌کند و بدون مراجعه به دین این نیازهای خویش را تأمین می‌ کنند. پس نیازهای دنیوی چیزهایی نیستند که عقل از برآورده ساختن آن ناتوان باشد و مسلماً دین در صدد از کارانداختن این استعدادهای بشری هم نمی‌تواند باشد. را که لازم می‌آید خلقت حواس و عقل و تجربه در بشر عبث تلقی شود. آنچه از عقل و تجربه ساخته نیست، امور مربوط به ماوراء عقل و حس و تجربه، یعنی برآورده کردن نیاز انسان در تقرب به‌کمال مطلق و برآورده کردن نیاز انسان در تقرب به کمال مطلق و برآورده کردن نیاز به سعادت جاودانه، یعنی حیات‌سعادتمندانه پس از مرگ، است. (انسان احتیاج به کمال و سعادت دارد که در زندگی آخرت خود به آن تکیه داشته باشد. پس ‌این صحیح نیست که کمال جسمی او را که اساسش زندگی طبیعی اوست کمال او و سعادت او بخوانی.)[11] (اگر انسان تنها زندگی دنیا را داشت کمتر نیازمند وحی بود،چون کار دنیا و نتیجه آن را در دنیا می‌توانست تجربه نماید و علم‌به مفسده و یا مصلحت آن پیدا می‌کرد… آنچه که ما راهی برای شناخت آن نداریم مصالح اخروی است. یعنی راهی نداریم‌ که ببینیم اگر در دنیا فلان کار را انجام دادیم چه سعادت یا شقاوتی در آخرت به بار می‌آورد. راه تجربه در خور مصالح اخروی ‌مسدود است، اما راجع به امور دنیا باز است.)[12] آنچه باید به موارد فوق افزود، رابطه رفتار بشر با هدف از خلقت، یعنی پروردگار خویش است. اینکه چه عملی باعث تقرب ‌و جلب محبت وی می‌شود و چه عملی باعث دوری از وی می‌گردد، چگونه با وی ارتباط بر قرار سازیم و چگونه محبت وی‌ را به خویش متوجه سازیم، چیزهایی نیست که از عهده عقل و تجربه بشری بر آید. پس از عقل و تجربه از عهده بر آورده کردن نیازهای آخرت گرایانه و خداگرایانه بشر عاجز است، در صورتی که این امور را نیز مکشوف بشر دانیم: البته جایی برای دین باقی نمی‌ماند. (هر گاه برخی از نوابغ جهان مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و… از طریق فکر و نظر راهی به خدا پیدا کرده و بدون الهام ازمکتب پیامبران به شاهراه توحید رسیده‌اند، نمی ‌تواند مقیاس قضاوت و داوری در مساله لزوم بعثت باشد زیرا ملاک در این‌مساله نوع مردم هستند نه افراد استثنایی.)[13] پس در بخشی از امور زندگی زمینه سخن برای دین فراهم است و در بخش دیگر بشریت به خود واگذار شده است آن اللَّهَ‌افتَرَضَ علیکم فرائضَ… وَ سَکَتَ لَکُم عَن اشیاءَ. یعنی خداوند بر شما اموری را واجب نمود…. و چیزهایی را نسبت به آن‌ خاموشی گزید.[14] حال باید دید این امور چه چیزهایی هستند. و همین جاست که باید مشخص شود چه چیز را دین مشخص ‌ساخته است و چه چیزی را نباید از دین انتظار داشت. نظریات مختلفی در این زمینه بیان شده است که به تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم: 1- آنچه مربوط به هدایت است: (قرآن کریم هدایت برای عموم مردم است و جز این کارشانی ندارد. لذا ظاهراً مراد از تبیاناًلکل شی ]قرآن [همه آن چیزهایی است که برگشتش به هدایت باشد. از قبیل معارف حقیقی مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق ‌فاضله و شرایع الهی و قصص و مواعظی که مردم در اهتداء و راه یافتنشان به آن محتاج و قرآن تبیان همه اینها است.)[15] با این بیان گوهر دین و کمال دین نیز بیان گردیده است. اما جزئیات مربوط به آن که چه چیزهایی هداست است و چه‌چیزهایی به طور مشخص از دایره هدایت خارج است، درست روشن نگشته است. 2- احتیاجات ثابت بشری: عده‌ای در صدد بر آمده‌اند، نوع سخنان هدایتی قرآن را روشن سازند و آن را در محدوده‌احتیاجات ثابت بشر معنی کرده‌اند (یک سلسله حقایق و یک راههایی است که انسان به آنها احتیاج دارد. نه غریزه به آن‌حقایق و راهها راهنمایی می‌کند. نه حس و نه عقل می‌تواند راهنمایی بکند. اینجاست که وحی به کمک انسان می ‌آید و او را راهنمایی می‌کند.)[16] (وحی وظیفه دارد در حدودی که عقل ناقص است جبران بکند، مکمل و متمم عقل است.)[17] (یک سلسله از احتیاجات بشر است که ثابت و لا یتغیر است… ولین انسان برای تأمین همین احتیاجات به یک سلسله ابزار و وسایل نیاز دارد، وسائل در هر عصر و زمانی فرق می‌کند، چون وسائل در ابتکار خود بشر است. دین به وسیله (البته مشروع)کاری ندارد، دین هدف را معین می‌کند و راه رسیدن به هدف را، اما تعیین وسیله تأمین احتیاجات در قلمرو عقل است. عقل‌ کار خودش را بتدریج تکمیل می‌کند و هر روز وسیله بهتری انتخاب می‌کند.)[18] (بعضی‌ ها جمود به خرج می‌دهند، خیال می‌ کنند که چون دین اسلام دین جامعی است، پس باید در جزئیات هم تکلیف‌معینی روشن کرده باشد. نه، این طور نیست. یک حساب دیگری در اسلام است اتفاقاً جامعیت اسلام ایجاب می‌کند که‌ اساساً در بسیاری از امور دستور نداشته باشد، نه اینکه هیچ دستوری نداشته باشد، بلکه دستورش این است که مردم آزادباشند.)[19] (اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات اسلام همه متوجه روحی و معنی و راهی‌است که بشر را به آن هدفها و معانی می‌ رساند. اسلام هدفها و معانی و ارائه طریق رسیدن به آن هدفها و معانی را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است.)[20] 3- باین اصول کلی: در این نگرش به انتظار از دین در عبادات و معاملات متفاوت نگریسته شده است و بیان می‌دارد:(شریعت میان عبادات و معاملات فرق قائل است. قران و حدیث احکام دقیق و مفصلی درباره عبادات وضع کرده است، ولی درباره معاملات، یعنی روابط میان مردم، تنها به بیان اصول کلی قناعت نموده و تطبیق آنها را بر اوضاع و احوال خاص‌زندگی هر دوره به عهده مردم آن دوره گذاشت است.)[21] (اقتدارات حکومت اسلامی، خصلت مدنی دارد نه شرعی، امتیازات مقام خلیفه و حاکم و قاضی و مفتی از شرع برنمی‌خیزد…. این امت و نمایندگان آن است که او را به مقام خود بر می‌گمارد و امت حق نظارت بر او را دارد و هر گاه صلاح خود بداند او را از کار بر کنار می‌کند، بدین سان رئیس حکومت از هر حیث در حکم حاکم مدنی است. )[22] 4- بیان نبایدها و نشایدها و ارزشها: این نگرش نیز به انتظارات اجتماعی از دین خلاصه می‌شود. (قلمروی از زندگی بر عهده عقل و تصمیم خود انسان گذاشته شده است و در آن زمینه‌ها وحی جز تعیین اصول کلی ارزش -که جهت دهنده فعالیتهای بشری است – مطلب دیگری نیاورده و نقش وحی تعیین تکلیف همه حرکات بشر نیست ؛ مثلاً…نقش کتاب و سنت در مساله توسعه اقتصادی بیان نبایدها و نشایدها است، نه بیان بایدها و شایدها. این نگرش…محور اصلی زندگی انسان را که همان زندگی معنوی (اجتناب از گناه و تقرب به خداوند) انسان است، در پوشش ‌کتاب و سنت برده است و انسان را در تعیین سطوح زندگی – که همان ایجاد تمدن و فرهنگ و معاش باشد – آزاد گذاشته و تعیین مکانیسم‌ها و روشهای زندگی در این عالم را به خود انسان وا گذاشته است.)[23] 5- بیان عبادات: در این نگرش انتظار از شریعت، بیان عبادات است و معاملات به معنی اعم، که شامل همه روابط اجتماعی‌است، به عقل و عرف واگذار شده است و انتظاری اساسی از دین در این زمینه نیست. (شارع مقدس در تنظیم جوامع بشری در ابعاد مختلف، ایجاد نظم و جعل مقررات را به عرف موکول کرده است. مراد از عرف‌همان جوامع متمدن دنیاست ؛ اعم از اینکه مسلمان باشند یا نباشند. و مراد از مقررات آن است که عرف عقلای جهان آن رابه عنوان اصول عقلانیه پذیرفته باشند. مانند مرزبندیهای جغرافیایی، نظام حقوقی رفت و آمد، نظام بانکی، سیاستهای بین‌المللی و خلاصه یک سری مقرراتی که عقلای جهان آن را به عنوان اصول عقلانی پذیرفته‌اند. به عبارت دیگر اصول عقلانی‌بین‌المللی که جنبه تحمیلی ندارد. لذا معاملات را شرع وضع نکرده است ؛ یعنی بیع، اجاره، مضاربه، مسابقات و غیره شرعی‌نیست؛ به این معنی که شارع آن را جعل و اختراع نکرده است، بلکه معاملات ساخته و پرداخته عقلا و شرع است و شارع هم ‌بعضی از شرایط بر آن افزوده و یا از آن کاسته است. اگر پیامبر اسلام (ص) از بیع و اجاره سخن گفته بر مبنای اصول عقلانی آن‌روز در معاملات سخن گفت، نه اینکه اینها را اسلام پیشنهاد کرده باشد و یا طرحش را اسلام داده باشد. اگر هم بعضی از معاملات را مورد نهی قرار داده از این جهت است که شارع آنها را عقلانی نمی‌داند… پس اگر شارع نفیاً و اثباتاً در مورد اصول‌عقلایی سخن دارد، در واقع ارشاد به حکم عقلاست، نه اینکه شارع در معاملات تعبد داشته باشد. اما در باب عبادات‌نمی‌توانیم تعلیلی برای احکام شرع داشته باشیم.)[24] (معاملات به معنای اعم یعنی مجموعه عقود و ایقاعات، احوال شخصیه، سیاسات مدنی، بین‌المللی و خلاصه آنچه یک‌نظام حکومت در تشکیلات حکومتی خودش به آن نیازمند است… در اینجا شارع مردم را به خودشان موکول نموده ‌است.)[25] چنانکه ملاحظه شیوه گروه دوم در تعریف دین و کمال دین متفرع بر توقعی است که از دین برای بشریت دارند و بر این اساس‌نیز سراغ متون رفته و از آن سؤال می‌ کنند و پاسخ می‌گیرند و بر این پایه پیش می‌آیند که هم عقل و هم شرع هر دو دلیل راه ‌بشرند. نه دین در صدد خاموش ساختن توانایی ذهنی و عملی بشر است و نه عقل توان رویارویی با دین را دارد، بلکه این دو در کنار یکدیگر بشریت را تعالی می‌بخشند و دنیای بشر را ارزشمند و آخرت وی را آباد می‌گردانند. منابع: [1] این مقاله در شماره 6 مجله نقد و نظر در بهار 1375 منتشر شده است. [2] میرچالیاده ، فرهنگ و دین، هیأت مترجمان، زیر نظر بهاءالدین خرمشاهی، طرح نو، ص 132٫ [3] سوره انعام، 59٫ [4] سوره نخل، 89٫ [5] حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، انتشارات جیبی، 1363، نگرش علی عبدالرزاق، ص 186٫ [6] همان، ص 187٫ [7] همان، ص 188٫ [8] همان، 189٫ [9] از بیانات شفاهی آیت‌الله جوادی آملی در باب انتظار از دین. [10] ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 153٫ [11] محمدحسین طباطبائی، المیزان، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج 2، ص 130 [12] محمدتقی مصباح، راهنماشناسی، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1367، ص 54٫ [13] جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی، انتشارات شفق، ص 187٫ [14] نهج‌البلاغه، حکمت 102٫ [15] المیزان، ج 12، ص 469٫ [16] مرتضی مطهری. اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا، 1362، ص 208٫ [17] همان، ص 210٫ [18] همان، ص 109٫ [19] همان، ص 165٫ [20] مرتضی مطهری، ختم نبوت، انتشارات صدرا، ص 59٫ [21] سیری در اندیشه سیاسی عرب، اندیشه‌های محمد عبده، ص 140٫ [22] همان، ص 151٫ [23] محمد مجتهد شبستری، نقد و نظر، شماره یک، ص 23٫ [24] همان، ص 24٫ [25] همان، از دیدگاه آیت‌الله معرفت، ص 63 و 64؛ روزنامه اطلاعات، 25/9/74٫
عنوان سوال:

شیوه ‌های تبیین انتظار از دین چگونه است اگر امکان دارد تبیین نمایید؟


پاسخ:

شیوه ‌های تبیین انتظار از دین چگونه است اگر امکان دارد تبیین نمایید؟

انتظار از دین یعنی میزان تواناییهای دین برای پاسخگویی به نیازهای بشر و سامان بخشی به حیات انسان و نقشی که دین دراین میان به عهده خود بشر قرار داده است. این موضوع در بین مسلمانان به گونه‌ای خاص سابقه دیرینه داشته است.
اگر دین را به سه بخش عقاید، اخلاق و احکام تقسیم کنیم، نزاع اشاعره و معتزله در بخش عقاید، و نزاع حسن و قبح عقلی وشرعی میان اشاعره وعدلیه به نوعی چالش بر سر انتظار از دین در عقاید و اخلاق یعنی توانایی عقل بشری و شرع نبوی درتبیین عقاید و تشخیص خیر و شر به حساب می‌آید. همچنین بحث علل الشرایع و مقاصدالشریعة، تلاشی عقلانی و شرعی‌در کشف نتایج احکام شرعی برای بشر و به نوعی بیان میزان توانایی دین در بر طرف ساختن نیازهای بشر و تعالی بخشی آن‌به انسان بوده است.
تحولات همه جانبه علوم تجربی در قرون جدید برخوردی همه جانبه باآن بخش از احکام شریعت را که به نحوی با اقتصاد،حکومت، آموزش، بهداشت، اخلاق، حقوق، مدیریت و برنامه ریزی و به طور کلی نقش اجتماعی دین تلقی می‌شد، باعث‌گردید و ادعای جانشینی خویش بر این نحوه از کارکردهای اجتماعی دین را به طور جدی مطرح ساخت و ادعا کرد دین‌مخصوص دوران کودکی و عدم بلوغ بشر بوده است و امروز همه تفسیرها و تبیینها و روشها و هدفها علمی شده‌اند و روندعرفی شدن و بشری گشتن و دنیایی شدن به مرور در نگرشهای دینی و سازمانهای مذهبی در حال گسترش است. نتیجه اینکه‌آینده در دست علوم است نه ادیان.[2]
نگرش فوق هیچ نوع کارکرد اجتماعی را برای دین نمی‌پذیرد و حداقل در زمینه‌های اجتماعی هیچ انتظاری جز سکوت وتسلیم از دین نخواهد داشت. اما کسانی که این حد از نگرش در باب نامعقول بودن کارکردهای اجتماعی دین را ندارند به‌شیوه‌های مختلفی به بحث انتظار از دین پرداخته‌اند که ما به برخی از این تلاشها اشاره می‌کنیم. مسأله انتظار از دین حاوی‌پیش فرضهای گوناگونی است ؛ از جمله اینکه دین برای بر آورده ساختن نیازهای بشر آمده است و ابزارهای موجود بشر ازبرآورده کردن نیازهای انسان عاجزند. لذا دین پا به عرصه وجود گذارد.
پاسخ به پرسش انتظار از دین هر چه باشد، به دنبال خود توابعی را هم خواهد داشت که مهمترین آن عبارت است از: مفهوم‌دین، کمال دین و گوهر دین.
کسانی که به بحث انتظار از دین پرداخته‌اند به دو شیوه کلی متمسک شده‌اند:
1- عده‌ای که از توابع شروع کرده‌اند ابتدا مفهوم دین را واضح فرض کرده و در صدد پاسخ بر آمده‌اند.
2- عده‌ای که از پیشفرضها شروع کرده‌اند و برای ادعاهای خویش ادله عقلی اقامه نموده‌اند.

شیوه های گروه اول
غالب افراد این گروه ادعا کرده‌اند که تعریف دین را از خود دین استخراج و از خود دین سؤال کرده‌اند و پاسخ شنیده‌اند. ولی‌اگر کمی دقت شود، مرجحات بیرون دینی در نگرش آنها هویداست و البته برای این مرجحات شواهدی از درون دین دارند.به سه نمونه از این نگرشها اشاره می‌کنیم:
1- دین به معنای راه و روش زندگی است و لذا دین شامل مجموعه زندگی بشر از خرد و کلان می‌باشند. همان گونه که قرآن‌کریم هم می‌فرماید: لا رطب و لایابس الا فی کتاب مبین[3] و همچنین: و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شی [4]
پس دین راجع به همه شئونات زندگی انسان از قبل از تولد تا پس از مرگ هیچ چیز را فرو گذار نکرده است.
در پاسخ به این سؤال که بسیاری از امور هست که علوم امروز بشر به آن دسترسی پیدا کرده است و در دین ملاحظه نمی‌شود،می‌گویند همه آنها وجود دارد، منتها عقل و درک ما از شناخت آن قاصر است. اگر فحص شود، پیدا خواهد شد. قصور از درک‌ماست نه کمال دین.
روانشناسی اسلامی، جامعه‌شناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، حقوق اسلامی، علوم روز و قرآن، باد و باران در قران،پرتوی ازقرآن ، مطهرات در اسلام، راه طی شده، اولین دانشگاه و آخرین پیامبر، مغز متفکر جهان شیعه، تفسیر طنطاوی و صدها عنوان دیگر کتاب، گویای داشتن انتظار همه چیز از دین است.
این دیدگاه کلیه دستاوردهای علمی بشر را به آیات و روایات تطبیق داده و ادعا می‌نماید دین چندین قرن قبل از بشر به این‌گونه امور توجه داشته و آن رابیان کرده است، ولی افسوس که بشر به سراغ قران نمی‌ رود.
2- دیدگاه دیگر بر عکس این وسعت نگرش تحت تأثیر مرجحات خاص جامعه خویش بر این باور است که کارکردهای‌اجتماعی و سیاسی دین اصالتاً دینی نیست.
(نظامی سیاسی و اجتماعی خلافت نه منایی در کتاب دارد و نه در سنت و نه در اجماع، نه آیات بر این مطلب دلالت دارند نه‌روایات .)[5]
درست است که پیامبر (ص) در طی دوره پیامبریش بعضی کارهای سیاسی نظیر رهبری غزوات، نصب قضاوت، گردآوری‌صدقات و جزیه و تقسیم غنایم جنگی انجام می‌داد، ولی هیچیک از این کارها ربط مستقیمی به رسالت و دعوت به اسلام‌نداشته است.[6]
(اگر خداوند می‌خواست که پیامبر رهبری سیاسی مسلمانان را نیز همانند رهبری دینیشان بپذیرند، کراراً به او هشدار نمی‌دادکه (وکیل) یا (حفیظ) یا (مصیطر) بر مسلمانان نیستی… قدرت و مرجعیت سیاسی و حکومتی، هر قدر هم برای تحقق‌بخشیدن به آرمانهای اسلامی ناگریز و لازم باشد، تعلق به جوهر اسلام ندارد.)[7]
این دیدگاه نهایتاً به این نتیجه می‌رسد که در امور زندگی طبیعی مردم، دین هیچ محدودیتی قائل نشده است و اصولاً دین‌برای چنین مسائلی نیامده است و در امور اداری و اقتصادی و حکومتی باید بر تجربیات و یافته‌های بشری تکیه کرد و انتظاراز دین در این گونه امور بی مورد است. (هیچ چیز مسلمانان را از آن باز نمی‌دارد در علوم اجتماعی و سیاسی بر ملتهای دیگرپیشی گیرند و آن نظام عتیق را که مایه خواری و زبونی آنان شده است از میان ببرند و آیین کشورداری و نظام حکومتی خویش‌را بر بنیاد تازه‌ترین نتایج خرد آدمی و استوارترین اصولی که به حکم تجارب ملتها، بهترین آیین حکومت شناخته شده است‌ بر پا کنند.)[8]
3- نگرش دیگری است که بر اساس مرجحات فقهی و شرعی به این نتیجه می‌رسد که بین عقل و دین و دستاوردهای بشری ودینی منافاتی نیست و اصولاً سؤال انتظار از دین غلط است. چون مقابل دین چیزی وجود ندارد تا ما انتظار خود را از هر یک ‌از علم و دین بیان کنیم. دین مجموعه‌ای از گزاره‌های نقلی و عقلی است. دین و عقل جدایی ندارند و دین همان نقل، کتاب وسنت، و عقل است.
نقل حکم اشیا را می‌گوید و عقل برنامه ریزی و روش اجرای حکم را بیان می‌نماید. نقل حکم همه چیز را گفته است و عقل‌راههای تحقق تکالیف را مشخص می‌سازد. به عنوان مثال نقل می‌گوید باید آزادی و استقلال کشور را حفظ کرد، و عقل برای‌حفظ آزادی و استقلال برنامه‌ریزی می‌کند و هر دو زمینه‌های سعادت دنیا و آخرت را فراهم می‌نمایند.[9]
نظر به اینکه برنامه‌ریزی و مدیریت از علوم تجربی قابل تفکیک نیست، بنابراین دیدگاه احتمالاً علوم تجربی هم بر این مبناجزء دین خواهد بود و تقابلی بین آنها و دین وجود نخواهد داشت. چرا که هر چه هست دین محسوب می‌شود و چیزی‌مقابل آن قرار نخواهد داشت که ما از آن انتظاری داشته باشیم و به تعبیر دیگر همه انتظارات ما را دین بر آورده می‌کند.

شیوه گروه دوم
بر خلاف گروه اول که برای گزاره‌های دینی ابتدا به ساکن قائل به معنی است و معتقد است از……… منطوق………. عبارات برای فهم کلام می‌توان استفاده کرد و نیاز به چیز دیگری جز در موارد استثنایی جهت تأویل نیست، گروه دوم این شیوه رانمی‌پسندند و معتقدند تا نیاز ما از دین در بیرون دین مشخص نشود ممکن نخواهد بود منظور واقعی یک متن را درک کنیم ؛همان گونه که اگر به ظواهر اشعار عرفانی توجه کنیم و بخواهیم منظور شاعر را درک کنیم به بی راهه رفته‌ایم و هرگز استفاده‌ دقیق از متون دینی با خواندن متن ساده امکان نخواهد داشت.
این نگرش احتمالاً تأثیر پذیرفته از آموزه‌های مکتب تحلیل زبان قرن بیستم است که شعارش در این خلاصه می‌شود که: در معنای یک گزاره کند و کاو نکن، ببین کاربردش چیست. یعنی مردم چه مراد و منظوری از کاربرد آن دارند. از آنجا که انواع‌ گوناگون جملات، علائق مختلفی را – از هنری، اخلاقی، علمی، دینی و نظایر آن – منعکس می‌کند، هر حوزه مقال باید مقولات و منطقی را که برای منظورهای خویش مناسبتر می ‌یابد، به کار برد.[10]
پس در این نگرش استفاده از متون دینی فرع روشن شدن انتظار از دین است. و برای روشن شدن انتظار از دین باید به این‌ سوال پاسخ گفت که آیا دین برای رفع مجموعه نیازهای بشر آمده است یا انسان خود توان بر آورده کردن بخشی از نیازهای‌ خود را دارد و فقط دین به آن بخش از نیازهایی که بشر توان برآورده کردن آن را ندارد می‌پردازد؟
برآورده ساختن نیازهای بشر در حد بسیار زیادی در گرو برنامه‌ریزی عقلی و محاسبات تربی و تکنولوژیک بشر است. مردمی‌در جهان وجود دارند جوامعی که دین در میان آنها نقش اساسی بازی نمی‌کند و بدون مراجعه به دین این نیازهای خویش را تأمین می‌ کنند. پس نیازهای دنیوی چیزهایی نیستند که عقل از برآورده ساختن آن ناتوان باشد و مسلماً دین در صدد از کارانداختن این استعدادهای بشری هم نمی‌تواند باشد. را که لازم می‌آید خلقت حواس و عقل و تجربه در بشر عبث تلقی شود.
آنچه از عقل و تجربه ساخته نیست، امور مربوط به ماوراء عقل و حس و تجربه، یعنی برآورده کردن نیاز انسان در تقرب به‌کمال مطلق و برآورده کردن نیاز انسان در تقرب به کمال مطلق و برآورده کردن نیاز به سعادت جاودانه، یعنی حیات‌سعادتمندانه پس از مرگ، است. (انسان احتیاج به کمال و سعادت دارد که در زندگی آخرت خود به آن تکیه داشته باشد. پس ‌این صحیح نیست که کمال جسمی او را که اساسش زندگی طبیعی اوست کمال او و سعادت او بخوانی.)[11]
(اگر انسان تنها زندگی دنیا را داشت کمتر نیازمند وحی بود،چون کار دنیا و نتیجه آن را در دنیا می‌توانست تجربه نماید و علم‌به مفسده و یا مصلحت آن پیدا می‌کرد… آنچه که ما راهی برای شناخت آن نداریم مصالح اخروی است. یعنی راهی نداریم‌ که ببینیم اگر در دنیا فلان کار را انجام دادیم چه سعادت یا شقاوتی در آخرت به بار می‌آورد. راه تجربه در خور مصالح اخروی ‌مسدود است، اما راجع به امور دنیا باز است.)[12]
آنچه باید به موارد فوق افزود، رابطه رفتار بشر با هدف از خلقت، یعنی پروردگار خویش است. اینکه چه عملی باعث تقرب ‌و جلب محبت وی می‌شود و چه عملی باعث دوری از وی می‌گردد، چگونه با وی ارتباط بر قرار سازیم و چگونه محبت وی‌ را به خویش متوجه سازیم، چیزهایی نیست که از عهده عقل و تجربه بشری بر آید.
پس از عقل و تجربه از عهده بر آورده کردن نیازهای آخرت گرایانه و خداگرایانه بشر عاجز است، در صورتی که این امور را نیز مکشوف بشر دانیم: البته جایی برای دین باقی نمی‌ماند.
(هر گاه برخی از نوابغ جهان مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و… از طریق فکر و نظر راهی به خدا پیدا کرده و بدون الهام ازمکتب پیامبران به شاهراه توحید رسیده‌اند، نمی ‌تواند مقیاس قضاوت و داوری در مساله لزوم بعثت باشد زیرا ملاک در این‌مساله نوع مردم هستند نه افراد استثنایی.)[13]
پس در بخشی از امور زندگی زمینه سخن برای دین فراهم است و در بخش دیگر بشریت به خود واگذار شده است آن اللَّهَ‌افتَرَضَ علیکم فرائضَ… وَ سَکَتَ لَکُم عَن اشیاءَ. یعنی خداوند بر شما اموری را واجب نمود…. و چیزهایی را نسبت به آن‌ خاموشی گزید.[14] حال باید دید این امور چه چیزهایی هستند. و همین جاست که باید مشخص شود چه چیز را دین مشخص ‌ساخته است و چه چیزی را نباید از دین انتظار داشت. نظریات مختلفی در این زمینه بیان شده است که به تعدادی از آنها اشاره می‌کنیم:
1- آنچه مربوط به هدایت است: (قرآن کریم هدایت برای عموم مردم است و جز این کارشانی ندارد. لذا ظاهراً مراد از تبیاناًلکل شی ]قرآن [همه آن چیزهایی است که برگشتش به هدایت باشد. از قبیل معارف حقیقی مربوط به مبدأ و معاد و اخلاق ‌فاضله و شرایع الهی و قصص و مواعظی که مردم در اهتداء و راه یافتنشان به آن محتاج و قرآن تبیان همه اینها است.)[15]
با این بیان گوهر دین و کمال دین نیز بیان گردیده است. اما جزئیات مربوط به آن که چه چیزهایی هداست است و چه‌چیزهایی به طور مشخص از دایره هدایت خارج است، درست روشن نگشته است.
2- احتیاجات ثابت بشری: عده‌ای در صدد بر آمده‌اند، نوع سخنان هدایتی قرآن را روشن سازند و آن را در محدوده‌احتیاجات ثابت بشر معنی کرده‌اند (یک سلسله حقایق و یک راههایی است که انسان به آنها احتیاج دارد. نه غریزه به آن‌حقایق و راهها راهنمایی می‌کند. نه حس و نه عقل می‌تواند راهنمایی بکند. اینجاست که وحی به کمک انسان می ‌آید و او را راهنمایی می‌کند.)[16] (وحی وظیفه دارد در حدودی که عقل ناقص است جبران بکند، مکمل و متمم عقل است.)[17]
(یک سلسله از احتیاجات بشر است که ثابت و لا یتغیر است… ولین انسان برای تأمین همین احتیاجات به یک سلسله ابزار و وسایل نیاز دارد، وسائل در هر عصر و زمانی فرق می‌کند، چون وسائل در ابتکار خود بشر است. دین به وسیله (البته مشروع)کاری ندارد، دین هدف را معین می‌کند و راه رسیدن به هدف را، اما تعیین وسیله تأمین احتیاجات در قلمرو عقل است. عقل‌ کار خودش را بتدریج تکمیل می‌کند و هر روز وسیله بهتری انتخاب می‌کند.)[18]
(بعضی‌ ها جمود به خرج می‌دهند، خیال می‌ کنند که چون دین اسلام دین جامعی است، پس باید در جزئیات هم تکلیف‌معینی روشن کرده باشد. نه، این طور نیست. یک حساب دیگری در اسلام است اتفاقاً جامعیت اسلام ایجاب می‌کند که‌ اساساً در بسیاری از امور دستور نداشته باشد، نه اینکه هیچ دستوری نداشته باشد، بلکه دستورش این است که مردم آزادباشند.)[19] (اسلام هرگز به شکل و صورت و ظاهر زندگی نپرداخته است. تعلیمات اسلام همه متوجه روحی و معنی و راهی‌است که بشر را به آن هدفها و معانی می‌ رساند. اسلام هدفها و معانی و ارائه طریق رسیدن به آن هدفها و معانی را در قلمرو خود گرفته و بشر را در غیر این امر آزاد گذاشته است.)[20]
3- باین اصول کلی: در این نگرش به انتظار از دین در عبادات و معاملات متفاوت نگریسته شده است و بیان می‌دارد:(شریعت میان عبادات و معاملات فرق قائل است. قران و حدیث احکام دقیق و مفصلی درباره عبادات وضع کرده است، ولی درباره معاملات، یعنی روابط میان مردم، تنها به بیان اصول کلی قناعت نموده و تطبیق آنها را بر اوضاع و احوال خاص‌زندگی هر دوره به عهده مردم آن دوره گذاشت است.)[21]
(اقتدارات حکومت اسلامی، خصلت مدنی دارد نه شرعی، امتیازات مقام خلیفه و حاکم و قاضی و مفتی از شرع برنمی‌خیزد….
این امت و نمایندگان آن است که او را به مقام خود بر می‌گمارد و امت حق نظارت بر او را دارد و هر گاه صلاح خود بداند او را از کار بر کنار می‌کند، بدین سان رئیس حکومت از هر حیث در حکم حاکم مدنی است. )[22]
4- بیان نبایدها و نشایدها و ارزشها: این نگرش نیز به انتظارات اجتماعی از دین خلاصه می‌شود.
(قلمروی از زندگی بر عهده عقل و تصمیم خود انسان گذاشته شده است و در آن زمینه‌ها وحی جز تعیین اصول کلی ارزش -که جهت دهنده فعالیتهای بشری است – مطلب دیگری نیاورده و نقش وحی تعیین تکلیف همه حرکات بشر نیست ؛ مثلاً…نقش کتاب و سنت در مساله توسعه اقتصادی بیان نبایدها و نشایدها است، نه بیان بایدها و شایدها.
این نگرش…محور اصلی زندگی انسان را که همان زندگی معنوی (اجتناب از گناه و تقرب به خداوند) انسان است، در پوشش ‌کتاب و سنت برده است و انسان را در تعیین سطوح زندگی – که همان ایجاد تمدن و فرهنگ و معاش باشد – آزاد گذاشته و تعیین مکانیسم‌ها و روشهای زندگی در این عالم را به خود انسان وا گذاشته است.)[23]
5- بیان عبادات: در این نگرش انتظار از شریعت، بیان عبادات است و معاملات به معنی اعم، که شامل همه روابط اجتماعی‌است، به عقل و عرف واگذار شده است و انتظاری اساسی از دین در این زمینه نیست.
(شارع مقدس در تنظیم جوامع بشری در ابعاد مختلف، ایجاد نظم و جعل مقررات را به عرف موکول کرده است. مراد از عرف‌همان جوامع متمدن دنیاست ؛ اعم از اینکه مسلمان باشند یا نباشند. و مراد از مقررات آن است که عرف عقلای جهان آن رابه عنوان اصول عقلانیه پذیرفته باشند. مانند مرزبندیهای جغرافیایی، نظام حقوقی رفت و آمد، نظام بانکی، سیاستهای بین‌المللی و خلاصه یک سری مقرراتی که عقلای جهان آن را به عنوان اصول عقلانی پذیرفته‌اند. به عبارت دیگر اصول عقلانی‌بین‌المللی که جنبه تحمیلی ندارد. لذا معاملات را شرع وضع نکرده است ؛ یعنی بیع، اجاره، مضاربه، مسابقات و غیره شرعی‌نیست؛ به این معنی که شارع آن را جعل و اختراع نکرده است، بلکه معاملات ساخته و پرداخته عقلا و شرع است و شارع هم ‌بعضی از شرایط بر آن افزوده و یا از آن کاسته است. اگر پیامبر اسلام (ص) از بیع و اجاره سخن گفته بر مبنای اصول عقلانی آن‌روز در معاملات سخن گفت، نه اینکه اینها را اسلام پیشنهاد کرده باشد و یا طرحش را اسلام داده باشد. اگر هم بعضی از معاملات را مورد نهی قرار داده از این جهت است که شارع آنها را عقلانی نمی‌داند… پس اگر شارع نفیاً و اثباتاً در مورد اصول‌عقلایی سخن دارد، در واقع ارشاد به حکم عقلاست، نه اینکه شارع در معاملات تعبد داشته باشد. اما در باب عبادات‌نمی‌توانیم تعلیلی برای احکام شرع داشته باشیم.)[24]
(معاملات به معنای اعم یعنی مجموعه عقود و ایقاعات، احوال شخصیه، سیاسات مدنی، بین‌المللی و خلاصه آنچه یک‌نظام حکومت در تشکیلات حکومتی خودش به آن نیازمند است… در اینجا شارع مردم را به خودشان موکول نموده ‌است.)[25]
چنانکه ملاحظه شیوه گروه دوم در تعریف دین و کمال دین متفرع بر توقعی است که از دین برای بشریت دارند و بر این اساس‌نیز سراغ متون رفته و از آن سؤال می‌ کنند و پاسخ می‌گیرند و بر این پایه پیش می‌آیند که هم عقل و هم شرع هر دو دلیل راه ‌بشرند. نه دین در صدد خاموش ساختن توانایی ذهنی و عملی بشر است و نه عقل توان رویارویی با دین را دارد، بلکه این دو در کنار یکدیگر بشریت را تعالی می‌بخشند و دنیای بشر را ارزشمند و آخرت وی را آباد می‌گردانند.
منابع:
[1] این مقاله در شماره 6 مجله نقد و نظر در بهار 1375 منتشر شده است.
[2] میرچالیاده ، فرهنگ و دین، هیأت مترجمان، زیر نظر بهاءالدین خرمشاهی، طرح نو، ص 132٫
[3] سوره انعام، 59٫
[4] سوره نخل، 89٫
[5] حمید عنایت، سیری در اندیشه سیاسی عرب، انتشارات جیبی، 1363، نگرش علی عبدالرزاق، ص 186٫
[6] همان، ص 187٫
[7] همان، ص 188٫
[8] همان، 189٫
[9] از بیانات شفاهی آیت‌الله جوادی آملی در باب انتظار از دین.
[10] ایان باربور، علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 153٫
[11] محمدحسین طباطبائی، المیزان، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ج 2، ص 130
[12] محمدتقی مصباح، راهنماشناسی، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، 1367، ص 54٫
[13] جعفر سبحانی، الهیات و معارف اسلامی، انتشارات شفق، ص 187٫
[14] نهج‌البلاغه، حکمت 102٫
[15] المیزان، ج 12، ص 469٫
[16] مرتضی مطهری. اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا، 1362، ص 208٫
[17] همان، ص 210٫
[18] همان، ص 109٫
[19] همان، ص 165٫
[20] مرتضی مطهری، ختم نبوت، انتشارات صدرا، ص 59٫
[21] سیری در اندیشه سیاسی عرب، اندیشه‌های محمد عبده، ص 140٫
[22] همان، ص 151٫
[23] محمد مجتهد شبستری، نقد و نظر، شماره یک، ص 23٫
[24] همان، ص 24٫
[25] همان، از دیدگاه آیت‌الله معرفت، ص 63 و 64؛ روزنامه اطلاعات، 25/9/74٫





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین