انتظار انسان از دین چه می تواند باشد؟
انتظار انسان از دین چه می تواند باشد؟ بشر گمشده‌ای دارد که نیازمند یافتن آن است.این گمشده نامش دین است . البته نام این حقیقت هرچه باشد بایدپاسخ‌گوی سوالات اصلی او باشد که بدون پاسخ به آن‌ها، جز بن‌ بست نهیلیستی منزلی‌دیگر پیش رو نخواهد داشت، همان بن‌بستی که بسیاری از انسان‌های امروزی در داخل آن‌با کمال اضطراب در جا می‌زنند. این سوالات عبارتنداز: •من کیستم؟ •از کجا آمده‌ام؟ •به کجا آمده‌ام؟ •در این‌جا با کیستم؟ •به کجا می‌روم؟ •برای چه آمده‌ام؟ پاسخ مثبت ‌به این سوالات به‌قدری حیاتی است که بشر خصوصابشر محصور در تمدن‌جدید به جهت‌ بی‌اعتنایی به آن‌ها، توانایی پذیرش هیچ اصلی را ندارد. از این رو،او در امروزهایی زندگی می‌کند که نه دیروزی داشته است و نه فردایی، یعنی اگر بشردر امروز خویش رفاه و آسایش و لذت گرایی‌اش را اشباع کند، همه چیز و از جمله‌گذشته و آینده‌اش را دارا می‌باشد، و به همین جهت می‌توان گفت که انسان معاصراکنون‌زده‌ است. •سررشته تمامی اصول و قوانینی که تکلیف آدمی را در ارتباطات چهارگانه مشخص‌می‌کند در همان گم‌شده دینی دین است، این ارتباطات عبارتند از: 1 . ارتباط انسان با خویشتن 2 . ارتباط انسان با خدا 3 . ارتباط انسان باجهان هستی 4 . ارتباط انسان با هم‌نوع‌خود •این گمشده، یک حقیقت‌خیالی نیست، بلکه اصالت‌بخش همه حقایق است و بدون آن هیچ واقعیت ‌بد و خوب، و وجدان و ارزشی نمی‌تواند مطرح باشد. عاملی که باعث می‌شود آدمی نخست‌ خود را بیابد و سپس گمشده‌اش را، توجه به این واقعیت است که بشر جزئی معنادار از یک جهان معنادار است که برای به ثمر رسیدن استعدادها و سرمایه عالی شخصیتش در این جهان باید اموری را در بعد عمل و نظر رعایت کند. که این امور و اصول درچهره دین قوام خود را هم‌چون حکمت وجودی انسان ازمبدا هستی آفرین دریافت می‌کنند. با درک واقعیت مذکور است که آدمی خود را و سپس‌ گمشده‌اش را می‌یابد. اما این‌که چرا این گم‌شده فقط از طریق دین یافت می‌شود باید توجه داشت که: •اولا : مدتی است ‌بس طولانی که در برخی از جوامع، عده‌ای از دین اعراض نموده‌اند ومی‌خواهند مفاهیمی مانند اخلاق جهانی ، حقوق جهانی، فرهنگ جهانی و به‌طور کلی اصطلاح‌جالب اومانیسم‌ را جانشین دین‌ نمایند، و همان‌گونه که دیده‌ایم این‌اصطلاحات نه از نظر استدلال و نه در قلمرو عمل، نتوانست گمشده اصلی بشر را به‌ارمغان آورد. •ثانیا: به فرض این‌که بشر بتواند مفاهیم مزبور رااز قلمرو دانشگاهی و آکادمیک‌پایین آورد و آن‌ها را مورد عمل و استفاده قرار دهد، تنها ره‌آورد آن، تامین‌زندگی صحیح و منطقی در عرصه طبیعت و روابط اجتماعی است، ولی گم‌شده حقیقی که‌باید با پاسخ به پرسش‌های ششگانه گذشته پیدا شود بدون دین پیدا نخواهد شد، والاجوامع شرق و غرب دنیای امروز، این همه ناله و شیون برای پوچی سر نمی‌دادند. آری گردانندگان بزرگ جوامع برای زدودن اصالت آن گمشده از عقول و دل‌های بشرآمپول مخدری کشف نموده‌اند تا با تزریق آن به عقل و روح آدمیان حداکثربهره‌برداری را بکنند و آن مخدر چیزی نیست جز هستی داشتن و بودن به هر شکل‌ممکن. بنابر این انتظار بشر از دین اینست که به این سوالات اساسی بشر در زندگی او پاسخ دهد. منبع: 1- علامه جعفری،محمدتقی، فلسفه دین ، دفتر نخست، ص‌96 وصص 107104
عنوان سوال:

انتظار انسان از دین چه می تواند باشد؟


پاسخ:

انتظار انسان از دین چه می تواند باشد؟

بشر گمشده‌ای دارد که نیازمند یافتن آن است.این گمشده نامش دین است .
البته نام این حقیقت هرچه باشد بایدپاسخ‌گوی سوالات اصلی او باشد که بدون پاسخ به آن‌ها، جز بن‌ بست نهیلیستی منزلی‌دیگر پیش رو نخواهد داشت، همان بن‌بستی که بسیاری از انسان‌های امروزی در داخل آن‌با کمال اضطراب در جا می‌زنند.
این سوالات عبارتنداز:
•من کیستم؟
•از کجا آمده‌ام؟
•به کجا آمده‌ام؟
•در این‌جا با کیستم؟
•به کجا می‌روم؟
•برای چه آمده‌ام؟
پاسخ مثبت ‌به این سوالات به‌قدری حیاتی است که بشر خصوصابشر محصور در تمدن‌جدید به جهت‌ بی‌اعتنایی به آن‌ها، توانایی پذیرش هیچ اصلی را ندارد.
از این رو،او در امروزهایی زندگی می‌کند که نه دیروزی داشته است و نه فردایی، یعنی اگر بشردر امروز خویش رفاه و آسایش و لذت گرایی‌اش را اشباع کند، همه چیز و از جمله‌گذشته و آینده‌اش را دارا می‌باشد، و به همین جهت می‌توان گفت که انسان معاصراکنون‌زده‌ است.
•سررشته تمامی اصول و قوانینی که تکلیف آدمی را در ارتباطات چهارگانه مشخص‌می‌کند در همان گم‌شده دینی دین است، این ارتباطات عبارتند از:
1 . ارتباط انسان با خویشتن
2 . ارتباط انسان با خدا
3 . ارتباط انسان باجهان هستی
4 . ارتباط انسان با هم‌نوع‌خود
•این گمشده، یک حقیقت‌خیالی نیست، بلکه اصالت‌بخش همه حقایق است و بدون آن هیچ واقعیت ‌بد و خوب، و وجدان و ارزشی نمی‌تواند مطرح باشد.
عاملی که باعث می‌شود آدمی نخست‌ خود را بیابد و سپس گمشده‌اش را، توجه به این واقعیت است که بشر جزئی معنادار از یک جهان معنادار است که برای به ثمر رسیدن استعدادها و سرمایه عالی شخصیتش در این جهان باید اموری را در بعد عمل و نظر رعایت کند.
که این امور و اصول درچهره دین قوام خود را هم‌چون حکمت وجودی انسان ازمبدا هستی آفرین دریافت می‌کنند.
با درک واقعیت مذکور است که آدمی خود را و سپس‌ گمشده‌اش را می‌یابد.
اما این‌که چرا این گم‌شده فقط از طریق دین یافت می‌شود باید توجه داشت که:
•اولا : مدتی است ‌بس طولانی که در برخی از جوامع، عده‌ای از دین اعراض نموده‌اند ومی‌خواهند مفاهیمی مانند اخلاق جهانی ، حقوق جهانی، فرهنگ جهانی و به‌طور کلی اصطلاح‌جالب اومانیسم‌ را جانشین دین‌ نمایند، و همان‌گونه که دیده‌ایم این‌اصطلاحات نه از نظر استدلال و نه در قلمرو عمل، نتوانست گمشده اصلی بشر را به‌ارمغان آورد.
•ثانیا: به فرض این‌که بشر بتواند مفاهیم مزبور رااز قلمرو دانشگاهی و آکادمیک‌پایین آورد و آن‌ها را مورد عمل و استفاده قرار دهد، تنها ره‌آورد آن، تامین‌زندگی صحیح و منطقی در عرصه طبیعت و روابط اجتماعی است، ولی گم‌شده حقیقی که‌باید با پاسخ به پرسش‌های ششگانه گذشته پیدا شود بدون دین پیدا نخواهد شد، والاجوامع شرق و غرب دنیای امروز، این همه ناله و شیون برای پوچی سر نمی‌دادند.
آری گردانندگان بزرگ جوامع برای زدودن اصالت آن گمشده از عقول و دل‌های بشرآمپول مخدری کشف نموده‌اند تا با تزریق آن به عقل و روح آدمیان حداکثربهره‌برداری را بکنند و آن مخدر چیزی نیست جز هستی داشتن و بودن به هر شکل‌ممکن.
بنابر این انتظار بشر از دین اینست که به این سوالات اساسی بشر در زندگی او پاسخ دهد.
منبع:
1- علامه جعفری،محمدتقی، فلسفه دین ، دفتر نخست، ص‌96 وصص 107104





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین