آخرالزمان در آیین زرتشت به شکلی مطرح گردیده است، لطفا بیان فرمایید؟
آخرالزمان در آیین زرتشت به شکلی مطرح گردیده است، لطفا بیان فرمایید؟ باور به ظهور منجی، گرچه در سنت ادیان مختلف، صورتهای گوناگونی پیدا کرده است و در ویژگی هایش متفاوت به نظر می آید، اما می توان جوهره این اعتقاد را به صورت یکسانی در همه ادیان خدا باور یافت. در دین مزدیسنا، دینی که زرتشت پیامبر آن را تبلیغ کرد و محتوای مترقی آن سبب شده است که محققان آن را اثر بخش ترین آیین در جهان تلقی کنند، آموزه ظهور منجی در قالب باور به سوشیانت متبلور شده است. سوشیانت، لقب منجی یا منجیانی است که زرتشت از امید به ظهورشان سخن گفته و طبق سنت زرتشتی روزی خواهند آمد و جهان پر از ستم و دروغ را بار دیگر با نیکی ها آشتی می‌دهند. در این نوشتار کوتاه قصد آن داریم با سیر تحول آموزه سوشیانت یا موعود مزدیسنا در آیین زرتشت آشنایی مختصری پیدا کنیم. از اینرو پس از اشاره کوتاهی به چگونگی مطرح شدن باور به منجی در گاهان (قدیمی ترین بخش از اوستا که منسوب به زرتشت است) و همچنین اوستای متاخر، به بیان ویژگیهای این باور در متون پهلوی می پردازیم. سوشیانت در گاهان سوشیانت، صفت فاعلی آینده، به معنای "کسی که سود می رساند" است. این واژه در گاهان ، به دو صورت جمع و مفرد به کار رفته است. صورت مفرد سوشیانت در سروده های زرتشت سه بار آمده و پژوهشگران معتقدند زرتشت این واژه را دست¬کم یک بار در مورد خودش به کار برده است. در دو مورد دیگر، تعبیر "دین سوشیانت" به کار رفته است. بیشتر محققان درباره‌ی این دو مورد هم گفته اند که مراد، دین خود زرتشت است اما برخی دیگر همچون لومل نیز معتقدند مراد از آن، پیامبری بزرگتر است که پس از زرتشت می آید. اما در خصوص کاربرد جمع این واژه پژوهشگران آن را به منظور ایفای معنایی وسیع تر دانسته اند و معتقدند مفهوم این کاربرد، اشاره به کسانی است که پس از زرتشت خواهند آمد تا فرا رسیدن فراشگرد را یاری دهند. به هر حال؛ با هر تفسیری که از کاربرد این واژه در گاهان ارائه دهیم باید گفت که جوهره اولیه آیین ظهور منجی، از تعالیم خود زرتشت است و بذر امید به ظهور سوشیانت را خود او کاشته است؛ اگر چه تفصیلاتی که بعدها در چند و چون این آموزه در سنت زرتشتی شکل گرفته مستقیما در تعالیم او وجود نداشته است. تفسیر لومل از "دین سوشیانت" و همچنین کلمات زرتشت مانند آنچه در یسنای 43 – 3 آمده است، را نیز می توان شاهدی برای این ادعا دانست. علاوه بر این؛ توجه به این نکته لازم است که گرچه تفاصیل موجود در سنت بعدی زرتشتی را نمی توان در گاهان یافت، اما ویژگیهای این باور به گونهای است که کمتر می توان در ارتباط درست آن با آموزه های اصلی زرتشت تردید کرد و یا سخن از انحراف اساسی در آن گفت. بارزترین این ویژگی ها این است که علی رغم ایجاد داستان افسانه ای تولد سوشیانت، او هیچ گاه جنبه الوهیت پیدا نکرد و تعالیم زرتشت در این باره نادیده گرفته نشد. از سوشیانت به عنوان انسانی که همچون پدرش صاحب "خورنه" (جلال و شکوه) است یاد می شود . او اگر چه تجسم "اشه" و نماینده اهورامزدا ست، اما صرفا یک روحانی است که برای انجام رسالتی خاص از طرف خداوند فرستاده شده است. سوشیانت در اوستای متاخر باور به ظهور سوشیانت و داستان تولد او در سنت زرتشتی به صورتی افسانه‌وار ترسیم شده است. با توجه به اینکه تاریخ دقیق هیچ یک از بخش های اوستا برای ما معلوم نیست، نمی دانیم دقیقا باور به سه منجی و برخی تفصیلات ولادت و ظهور آنها چه مدت پس از مرگ زرتشت بدین شکل درآمده است. اما می توانیم مطمئن باشیم که این اسطوره کم کم و در طول زمان پرورده شده است. مطالبی که در اوستای متاخر در مورد این باور آمده است را می توان در چند محور بیان کرد. نخست در مورد وجود سه منجی و ذکر نامهای آنان. در یشت 95- 15 نامهای سه منجی به این ترتیب ذکر شده است: اوخشیت ارته به معنای گسترنده پارسایی (هوشیدر در سنت زرتشتی)، اوخشیت نمه به معنای گسترنده نماز و نیایش (هوشیدرماه در سنت زرتشتی)، استوت ارته به معنای تجسم پارسایی (سوشیانت به معنای اخص کلمه). در این کتابها نیز عموما دو نوع کاربرد برای سوشیانت دیده می شود: گاه سوشیانت ها به صورت جمع استفاده شده ، که ظاهرا مراد از آن همان سه موعود هستند. و گاه سوشیانت به صورت مفرد، که منظور از آن استوت ارته است. دومین محور، ذکر صفت فرشوچرتر برای سوشیانت است. در گاهان، دوران رستاخیز به فراشا یا فراشگرد به معنای شگفت انگیزی یا جان تازه بخشی تعبیر شده است. این اصطلاح که در گویش بعدی فرشوکرتی نیز خوانده شده است، همان دورانی است که طبق آموزه های زرتشتی در آن دنیا دوباره زنده خواهد شد و از این روست که سوشیانت، فرشوچرتر یعنی "عامل دگر دیسی یا نو کننده جهان" نیز نامیده شده است. نکته دیگری که از بازبینی اوستای متاخر فهمیده می شود این است که نمی¬توان جایگاه دو موعود اولیه را دقیقا همان جایگاه موعود آخر که به طور خاص سوشیانت نام گرفته دانست. مسلم نیست که دو موعود اول هم زمان با نوع نخست آن از همان آغاز شخصیت های زنده ای بوده باشند. در روایات قدیم، این دو کاملا اضافی به نظر می آیند و نقش دیگری جز واسطه میان زرتشت و پسر سوم او ندارند. در شکل نخستین باور سوشیانت تنها استوت ارته دیده می شود و در متون اوستا نام دیگری غیر از استوت ارته نیامده و تنها در یشت 95 – 19 به همراهان او عطف شده است. محور دیگری که در اوستا به چشم می خورد نام بردن از مادران منجیان و همراهان ایشان است. در میان متون اوستا در یشت 95 – 19 است که نام 6 همراه سوشیانت و دو موعود اول و همچنین نام سه زن ("اردت فدری" و "سروتت فدری" و "ونکهو فدری") که مادران سوشیانت ها هستند، دیده می شود. سوشیانت در متون پهلوی همانطور که گذشت در گاهان، سوشیانت تنها در معنای رها کننده مطرح شده است و از اوستای متاخر نیز تفصیلی بیشتر از ذکر نام سه منجی و برخی ویژگی های کلی فهمیده نمی شود. اما در متون پهلوی مثل دینکرد، زند وهومن یسن، جاماسب نامه و نیز بندهشن است که می توان صورت تفصیل یافته این آموزه را و ارتباط آن با هزاره ها و زمان کرانه مند و جزئیات بیشتر آموزه منجی و فرشوکرتی و پایان جهان یافت. نام سه موعود، کیفیت ولادت، ویژگی های زمان ظهور هر کدام از آنها، پیش آهنگان و جاویدانان از موضوعاتی هستند که در متون پهلوی به تفصیل از آنها سخن رفته است. سوشیانت و هزاره ها اولین مساله و شاید برجسته ترین نکته ای که پیرامون آموزه منجی در متون پهلوی وجود دارد، مساله جای گرفتن باور ظهور سوشیانت در قالب آموزه زمان و هزاره هاست که بدون شک طریقه زروانی که مدتها در صدر طریقه های زرتشتی و مورد توجه بزرگان این دین بوده است، در این امر نقش بسزایی داشته است. بر اساس کتاب های دینی پهلوی، با توجه به اختلافی که وجود دارد، جهان به چهار یا سه دوره 3000 ساله تقسیم می شود. البته برخی محققان زمینه هایی را یافته اند که تایید کنند صورت اصلی این زمان بندی، شش هزار سال بوده است و وقتی روحانیان محقق، طرح را گسترش داده اند این زمان بندی نیز گسترش یافته است. این ادوار زمانی، در واقع، زمان کرانه مندی است که طبق پیمان اهورامزدا و اهریمن برای کارزار از زمان بی کران جدا شده است. سه هزار سال نخست، دوره آفرینش، آمیختگی نیکی و بدی و خلق بشر بوده است و سه هزار سال دوم که با ظهور زرتشت شروع می شود، سه هزار سالی است که جهان به سوی هدف نهایی که همان جدایش است حرکت می کند. در آخر هزاره اول این دوره، منجی نخست، در پایان هزاره دوم، منجی دوم و بالاخره در پایان زمان کرانه مند منجی سوم ظهور می کند و فرشوکرتی محقق می شود. وضع جهان پیش از ظهور منجیان از متون پهلوی می توان تفصیلات بیشتر و جزئیات آنچه در باور زرتشتی وجود دارد را دریافت. بر اساس متون پهلوی که در واقع زمان آینده را پیش گویی می کنند، مردم در دوره پیش از ظهور منجی غرق در آز و اخلاق سیئه هستند و از معنویت و کمال دور شده اند، دختران و پسران جوان به تباهی افتاده، اندرز آگاهان کارساز نمی افتد و در عوض سخن گمراهان شنیده می شود، هیربدان و روحانیان گناهکار می شوند و حتی جهان آفرینش نیز برکت ها و نعمت هایش را کمرنگ تر داراست و فصل های سال نظم را از دست می دهند. در زند بهمن یسن چنین آمده است: "چشم آز ایشان از خواسته پر نشود و خواسته جهان گرد کنند و زیر زمین نهان کنند". "آنان که به هیربدی و هاوشتی نامورند بد یکدیگر را خواهند... و از گناه که مردمان کنند از پنج گناه، سه گناه هیر بدان و هاوشان کنند..." . منجیان زرتشتی در متون پهلوی، کیفیت تولد این سه منجی به گونه ای اسطوره ای و معجزه وار ترسیم شده است و شاید بتوان این اسطوره را حاکی از رمزهایی با محتوایی والاتر از آنچه از ظاهر این اسطوره پیداست، دانست. چکیده داستان کامل تولد سوشیانت ها مطابق آنچه در کتاب صد در بندهشن آمده است، اینچنین است: زرتشت سه بار با همسرش "هووی" نزدیک شد و هرسه بار نطفه او بر زمین ریخت. "نیروسنگ" ایزد روشنی و زور آن نطفه را بگرفت و به ایزد آناهید سپرد تا نگهداری کند.99999 فروشی پرهیزکاران به پاسبانی آن گماشته شدند تا از گزند دیوان مصون باشد. نطفه را در دریاچه کیانسه به ایزد آب¬ها ناهید سپردند و به هنگام مقرر هریک از سه دوشیزه در آن جا آب تنی کرده و از نطفه زرتشت باردار خواهد شد. در پایان هزاره اول دوره پایانی جهان "هوشیدر"(اوخشیت ارته در اوستای متاخر) و در پایان هزاره دوم "هوشیدر ماه"(اوخشیت نمه در اوستای متاخر) به عنوان دو پیش آهنگ منجی و سوشیانت پایانی ظهور می کنند. پس از آمدن این دو موعود و در پایان هزاره آخر، موعود سوم که همان سوشیانت است و به او "استوت ارته" به معنای پارسایی مجسم گفته شده است، ظهور می کند و در این زمان و با ظهور اوست که فراشگرد یا فرشوکرتی (رستاخیز و پایان خوش جهان) فرا می رسد. همان دورانی که طبق آموزه های زرتشتی در آن دنیا دوباره زنده خواهد شد و اهریمن شکستی ابدی را تجربه کرده و به طور کل از این دنیا رخت می بندد و دنیای جدا از اهریمن که همان بهشت موعود است، شکل می¬گیرد. این سه منجی که تجسم و مظهر اشه، درستی و پاکی هستند در واقع از نسل خود زرتشت و فرزند اویند. اینان از همه امور آگاهند و در عین حال از توجهات و عنایت اهورا مزدا بهره مندند. از خرد ورزی خاصی برخوردارند و زندگی آنها بر مدار سه اصل گفتار نیک، اندیشه نیک و کردار نیک است. آثار معجزات هر یک از سه منجی به نحوی است که مردم متوجه آن می شوند. با تولد نخستین منجی که اوشیدر باشد خورشید ده روز در وسط آسمان می ماند و با تولد دومین منجی، بیست روز و با تولد سومین آنها که سوشیانت است، سی روز در وسط آسمان خواهد ماند و غروب نخواهد کرد. هر کدام از این سه منجی در پایان هر یک از هزاره های سه هزار سال آخر ظهور می کند. دو منجی اول در واقع زمینه را برای سوشیانت منجی سوم آماده می کنند، لذا آنان را نمی توان منجی موعود در مفهوم اخص آن یعنی منجی پایانی عالم تلقی کرد، ولی از آن جهت که برای مدتی مردم را از رنج و اندوه نجات می دهند در زمره منجیان موعود قلمداد شده¬اند. هوشیدر نخستین منجی نخستین منجی یعنی هوشیدر، پس از به دنیا آمدن و بعد از آن که به سن سی سالگی رسید، به مقام دیدار با اهورا مزدا و امشاسپندان می رسد و در زمان ظهور او باران فراوان می بارد. از جمله اعجازات این منجی همانگونه که ذکر شد این است که خورشید ده روز در وسط آسمان می ایستد و بار دیگر هوشیدر آموزه هایی را از اهورامزدا فرا می گیرد . به واسطه تعالیم و مجاهدت این منجی، جهان برای مدتی از زشتی ها پاک می گردد و افراط و تفریط از بین می رود. آدمیان به کار نیک روی می آورند حسادت و کینه توزی رخت بر می بندد و طبیعت برای مدتی خرم سر بر می آورد. جمعیت متدینان و پرهیزکاران به دو سوم می رسد، یعنی هنگامی که پنج سده از آن بگذرد، دو سوم مردم ایرانشهر پرهیزکار می شوند و یک سوم آنان به دروغ روی می آورند. چرا که در زمان اولین منجی غلبه راستی چندان دوام ندارد زیرا اهریمن و نیروهای او باز چیره می شوند و دیو ملکوش ویرانگری سهمگین می آورد، بارندگی چنان ادامه پیدا می کند که تمام موجودات از بین می روند تا آن که به فرمان اهورامزدا تخم نژاد آفریده ها همانند انسان و چهارپایان و دیگر موجودات که در باغ جمشید مورد حفاظت بودند، می روید. پیش از ظهور اولین منجی یعنی هوشیدر دو نجات بخش دیگر به نام های بهرام و پشوتن برای ماندگار ساختن رسالت و ایجاد زمینه ظهور منجی موعود می آیند. با آمدن بهرام اصول اشه بار دیگر فراگیر می شود و مردم از گناه، حسادت، شهوت رانی، کینه توزی و دروغ دوری می جویند. برای ظهور بهرام در جاماسب نامه نشانه هایی بدین شرح یاد شده است: شبی که او در آن ظهور می کند بی اندازه روشن است. در زمان ظهور او نیکان دچار فقر و تنگدستی هستند و گناه در جامعه رو به فزونیست. دومین نجات بخش، پشوتن نام دارد. او اندکی پیش از هزاره هوشیدر می آید و هدفش استحکام و احیای دین زرتشت است. پشوتن در این راه از همیاری امشاسپندان و ایزدانی چون سروش (سرئوشه)، رشن، بهرام (ورثرغنه) و اشتاد بهره مند است. هوشیدرماه سی سال به پایان این هزاره، هوشیدرماه متولد می شود. وی در سن سی سالگی به حدی از کمال می رسد که توان هم صحبتی با اهورامزدا را پیدا می کند و با امشاسپندان که فرمانروایان خوب و آفریدگان نیکند هم سخن می شود. در دینکرد آمده است: "فردای آن روز در روشنی ظهور کند و جهان بی مست و بی کوی و بی کرپان گردد". "از شکفتگی هوشیدر ماه دیو گرسنگی و تشنگی نزار گردند و مردم از یک غذا شبانه روز سیر باشند". او موجب رهایی مردم از نیروهای اهریمن می شود. در عصر او انسان ها در صلح و صفا و معنویت به سر می برند، اخلاق صحیح در بین مردم رواج پیدا می کند و نسبت به هم مهربان می شوند و برکت فزونی می یابد و گرسنگی از بین می رود. اما این دوران نیز همانند دوره منجی نخست، چندان پایدار نیست. در پایان هزاره هوشیدرماه، ضحاک که در کوه دماوند به بند بود با کمک دیو آشموغ می رهد و عالم دوباره به تباهی کشیده می شود. در پی این تباهی موجوداتی از قبیل آب، آتش، و گیاه نزد اهورامزدا رفته و درخواست می کنند تا به این وضع خاتمه دهد. از این رو اهورامزدا همراه با امشاسپندان به ایزد نریوسنگ فرمان می دهد که گرشاسب را بار دیگر زنده کند تا او نیز به جنگ ضحاک رفته او را از پا درآورد و این فرمان، عملی می گردد. سوشیانت در سی سال آخر هزاره هوشیدرماه، از دختر باکره ای به نام گواگپد که از نسل زرتشت است، مردی متولد می شود. این دختر با نشستن در دریاچه کیانسه که در آن نطفه زرتشت پیامبر نگهداری می شود، آخرین منجی یعنی سوشیانت را باردار می شود. سوشیانت دارای چهره ای نورانی و از فره بهره مند است. اگر چه در جهان گیتی به سر می برد ولی مینوی زندگی می کند و دل در گرو آن عالم دارد. از جمله رخدادهای زمان او می توان به ایستایی سی روزه خورشید در آسمان اشاره کرد. در جاماسب نامه این گونه آمده است: "در روزگار سوشینت سی روز خورشید در میان آسمان ایستد و این دفعت خورشید به جایگاه خویش شود و بعد از سیصد و شصت و پنج روز راست شود و آفتاب از سر حمل تا سر حمل رسد چنان که اکنون چهار یک شبانروز آن زمان نباشد، کبیسه نکنند". از مصائبی که در آن زمان دامن گیر آدمیان است دیو آشموغ است. این دیو جلوه دروغ و گمراهی، بدعت و شرک است که به وسیله دعای سوشیانت از بین می رود. در این زمان جنگ سوشیانت با نیروهای اهریمن شروع می شود. او با کمک گرشاسب، کیخسرو و دیگر یاران خود دیوان را یکی یکی از بین می برد. او با نگاهش موجب ماندگاری موجودات می شود و به جهان جاودانگی می بخشد. از برکت وجود او اهریمن با تمام نیروهایش از پای در می آیند و به همان جا که درآمدند بازگشته و برای همیشه از صفحه روزگار محو می شوند و جهان از شر نیروهای اهریمنی رهایی می یابد. در کشور خونیرث خوی حیوانی از انسان دور می گردد و تن مردم همانند خورشید خواهد درخشید. وظیفه آخرین منجی به کمال رساندن مردم است. با مجاهدت و تلاش او در طول پنجاه و هفت سال، بینش و منش گاهانی بر عالم استوار می گردد و آنچه زرتشت آغاز کرده بود را او به انجام می¬رساند. فرشوکرتی پس از به ثمر نشستن تلاش سوشیانت، نوبت به فرشوکرتی می رسد. در آن روز، پیکرهای بی جان زنده شده و به فرمان ایزدی، گیتی، نو می گردد و بدی از بین می رود و سراسر جهان را نیکی فرا می گیرد. پروردگار گناهکاران را از دوزخ نجات می دهد، و در این هنگام گیتی، کمال خود را باز می یابد. همه انسان ها از رودی که سرشار از فلز مذاب است عبور داده می شوند و انسانهای رستگار نجات پیدا کرده و گناهکاران از بین خواهند رفت چرا که اینان بخشی از نیروهای اهریمنی اند. در این شرایط است که در واقع جهان گیتوی پایان می‌پذیرد و جهان دیگری موسوم به دوران وزارشن (جدایش) که نیروی اهریمن به کلی جدا شده و از بین می رود، به وجود می آید. دیگر از اهریمن خبری نیست و همه چیز تحت قدرت اهورامزداست. جهانی که بر اساس اصل اشه استوار است، تحقق می یابد و قوانین گاهانی بر جهان استوار می گردد. دیگر مردم از خشکسالی، تنگدستی و نیروهای شر در هراس نیستند و جهان در خرمی و شادابی به سر می برد مردم به مرحله ای می رسند که همانند مینوان می شوند. خوراک آنان معنوی می شود و از گوشت خواری دست می کشند و گیاه خوار می شوند و آب می نوشند و جهان از گناه و گناهکار خالی می شود. در گاهان از دنیایی این چنینی سخنی به میان نیامده است ولی دیدگاه زرتشت به هستی مبارزه سخت میان نیروهای خیر وشر و بر دوگانگی آغازین این دو نیرو استوار است که در نهایت با نابودی پلیدی، جهان به پایان خواهد رسید و آفرینش سراسر خیر می گردد و اهورامزدا فرمان روای حاکم خواهد شد. بدین ترتیب؛ آموزه منجی موعود از گاهان زرتشت تا متون پهلوی این چنین تحولاتی را طی کرده است و از آن صورت بسیط گاهانی، بدین شکل تفصیل یافته است. اما همانطور که قبلا گذشت این باور با همه بسطی که پیدا کرده، باز هم کاملا منعکس کننده آموزه های اصیل خود زرتشت است و این تعالیم زرتشت پیامبر است که در شکلی این چنینی در سنت دینی او گسترش یافته است. سیدرضا موسوی نژاد منابع: زردشتیان،آداب و باورها، مری بویس، ترجمه عسکر بهرامی، نشر ققنوس 1381 تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، ترجمه همایون صنعتی زاده، انتشارات طوس 1374 زند بهمن یسن، محمد تقی راشد محصل، انتشارات موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی 1366 گات ها، ابراهیم پورداود، انتشارات اساطیر، چاپ دوم 1384 اوستا، جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید 1370 یشتها، ابراهیم پور داود، انتشارات اساطیر 1377 بندهش، مهرداد بهار، انتشارات توس، چاپ دوم 1380 گزیده زادسپرم، محمد تقی راشد محصل، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی 1366 نجات بخشی در ادیان، محمد تقی راشد محصل، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی 1369 اسطوره سوشیانت، علی اصغر مصطفوی دین های ایرانی، گئوویدن گرن، ترجمه منوچهر فرهنگ، انتشارات آگاهان ایده 1380
عنوان سوال:

آخرالزمان در آیین زرتشت به شکلی مطرح گردیده است، لطفا بیان فرمایید؟


پاسخ:

آخرالزمان در آیین زرتشت به شکلی مطرح گردیده است، لطفا بیان فرمایید؟

باور به ظهور منجی، گرچه در سنت ادیان مختلف، صورتهای گوناگونی پیدا کرده است و در ویژگی هایش متفاوت به نظر می آید، اما می توان جوهره این اعتقاد را به صورت یکسانی در همه ادیان خدا باور یافت. در دین مزدیسنا، دینی که زرتشت پیامبر آن را تبلیغ کرد و محتوای مترقی آن سبب شده است که محققان آن را اثر بخش ترین آیین در جهان تلقی کنند، آموزه ظهور منجی در قالب باور به سوشیانت متبلور شده است. سوشیانت، لقب منجی یا منجیانی است که زرتشت از امید به ظهورشان سخن گفته و طبق سنت زرتشتی روزی خواهند آمد و جهان پر از ستم و دروغ را بار دیگر با نیکی ها آشتی می‌دهند.
در این نوشتار کوتاه قصد آن داریم با سیر تحول آموزه سوشیانت یا موعود مزدیسنا در آیین زرتشت آشنایی مختصری پیدا کنیم. از اینرو پس از اشاره کوتاهی به چگونگی مطرح شدن باور به منجی در گاهان (قدیمی ترین بخش از اوستا که منسوب به زرتشت است) و همچنین اوستای متاخر، به بیان ویژگیهای این باور در متون پهلوی می پردازیم.
سوشیانت در گاهان
سوشیانت، صفت فاعلی آینده، به معنای "کسی که سود می رساند" است. این واژه در گاهان ، به دو صورت جمع و مفرد به کار رفته است. صورت مفرد سوشیانت در سروده های زرتشت سه بار آمده و پژوهشگران معتقدند زرتشت این واژه را دست¬کم یک بار در مورد خودش به کار برده است. در دو مورد دیگر، تعبیر "دین سوشیانت" به کار رفته است. بیشتر محققان درباره‌ی این دو مورد هم گفته اند که مراد، دین خود زرتشت است اما برخی دیگر همچون لومل نیز معتقدند مراد از آن، پیامبری بزرگتر است که پس از زرتشت می آید. اما در خصوص کاربرد جمع این واژه پژوهشگران آن را به منظور ایفای معنایی وسیع تر دانسته اند و معتقدند مفهوم این کاربرد، اشاره به کسانی است که پس از زرتشت خواهند آمد تا فرا رسیدن فراشگرد را یاری دهند.
به هر حال؛ با هر تفسیری که از کاربرد این واژه در گاهان ارائه دهیم باید گفت که جوهره اولیه آیین ظهور منجی، از تعالیم خود زرتشت است و بذر امید به ظهور سوشیانت را خود او کاشته است؛ اگر چه تفصیلاتی که بعدها در چند و چون این آموزه در سنت زرتشتی شکل گرفته مستقیما در تعالیم او وجود نداشته است. تفسیر لومل از "دین سوشیانت" و همچنین کلمات زرتشت مانند آنچه در یسنای 43 – 3 آمده است، را نیز می توان شاهدی برای این ادعا دانست. علاوه بر این؛ توجه به این نکته لازم است که گرچه تفاصیل موجود در سنت بعدی زرتشتی را نمی توان در گاهان یافت، اما ویژگیهای این باور به گونهای است که کمتر می توان در ارتباط درست آن با آموزه های اصلی زرتشت تردید کرد و یا سخن از انحراف اساسی در آن گفت. بارزترین این ویژگی ها این است که علی رغم ایجاد داستان افسانه ای تولد سوشیانت، او هیچ گاه جنبه الوهیت پیدا نکرد و تعالیم زرتشت در این باره نادیده گرفته نشد. از سوشیانت به عنوان انسانی که همچون پدرش صاحب "خورنه" (جلال و شکوه) است یاد می شود . او اگر چه تجسم "اشه" و نماینده اهورامزدا ست، اما صرفا یک روحانی است که برای انجام رسالتی خاص از طرف خداوند فرستاده شده است.
سوشیانت در اوستای متاخر
باور به ظهور سوشیانت و داستان تولد او در سنت زرتشتی به صورتی افسانه‌وار ترسیم شده است. با توجه به اینکه تاریخ دقیق هیچ یک از بخش های اوستا برای ما معلوم نیست، نمی دانیم دقیقا باور به سه منجی و برخی تفصیلات ولادت و ظهور آنها چه مدت پس از مرگ زرتشت بدین شکل درآمده است. اما می توانیم مطمئن باشیم که این اسطوره کم کم و در طول زمان پرورده شده است.
مطالبی که در اوستای متاخر در مورد این باور آمده است را می توان در چند محور بیان کرد. نخست در مورد وجود سه منجی و ذکر نامهای آنان. در یشت 95- 15 نامهای سه منجی به این ترتیب ذکر شده است: اوخشیت ارته به معنای گسترنده پارسایی (هوشیدر در سنت زرتشتی)، اوخشیت نمه به معنای گسترنده نماز و نیایش (هوشیدرماه در سنت زرتشتی)، استوت ارته به معنای تجسم پارسایی (سوشیانت به معنای اخص کلمه). در این کتابها نیز عموما دو نوع کاربرد برای سوشیانت دیده می شود: گاه سوشیانت ها به صورت جمع استفاده شده ، که ظاهرا مراد از آن همان سه موعود هستند. و گاه سوشیانت به صورت مفرد، که منظور از آن استوت ارته است.
دومین محور، ذکر صفت فرشوچرتر برای سوشیانت است. در گاهان، دوران رستاخیز به فراشا یا فراشگرد به معنای شگفت انگیزی یا جان تازه بخشی تعبیر شده است. این اصطلاح که در گویش بعدی فرشوکرتی نیز خوانده شده است، همان دورانی است که طبق آموزه های زرتشتی در آن دنیا دوباره زنده خواهد شد و از این روست که سوشیانت، فرشوچرتر یعنی "عامل دگر دیسی یا نو کننده جهان" نیز نامیده شده است.
نکته دیگری که از بازبینی اوستای متاخر فهمیده می شود این است که نمی¬توان جایگاه دو موعود اولیه را دقیقا همان جایگاه موعود آخر که به طور خاص سوشیانت نام گرفته دانست. مسلم نیست که دو موعود اول هم زمان با نوع نخست آن از همان آغاز شخصیت های زنده ای بوده باشند. در روایات قدیم، این دو کاملا اضافی به نظر می آیند و نقش دیگری جز واسطه میان زرتشت و پسر سوم او ندارند. در شکل نخستین باور سوشیانت تنها استوت ارته دیده می شود و در متون اوستا نام دیگری غیر از استوت ارته نیامده و تنها در یشت 95 – 19 به همراهان او عطف شده است.
محور دیگری که در اوستا به چشم می خورد نام بردن از مادران منجیان و همراهان ایشان است. در میان متون اوستا در یشت 95 – 19 است که نام 6 همراه سوشیانت و دو موعود اول و همچنین نام سه زن ("اردت فدری" و "سروتت فدری" و "ونکهو فدری") که مادران سوشیانت ها هستند، دیده می شود.
سوشیانت در متون پهلوی
همانطور که گذشت در گاهان، سوشیانت تنها در معنای رها کننده مطرح شده است و از اوستای متاخر نیز تفصیلی بیشتر از ذکر نام سه منجی و برخی ویژگی های کلی فهمیده نمی شود. اما در متون پهلوی مثل دینکرد، زند وهومن یسن، جاماسب نامه و نیز بندهشن است که می توان صورت تفصیل یافته این آموزه را و ارتباط آن با هزاره ها و زمان کرانه مند و جزئیات بیشتر آموزه منجی و فرشوکرتی و پایان جهان یافت. نام سه موعود، کیفیت ولادت، ویژگی های زمان ظهور هر کدام از آنها، پیش آهنگان و جاویدانان از موضوعاتی هستند که در متون پهلوی به تفصیل از آنها سخن رفته است.
سوشیانت و هزاره ها
اولین مساله و شاید برجسته ترین نکته ای که پیرامون آموزه منجی در متون پهلوی وجود دارد، مساله جای گرفتن باور ظهور سوشیانت در قالب آموزه زمان و هزاره هاست که بدون شک طریقه زروانی که مدتها در صدر طریقه های زرتشتی و مورد توجه بزرگان این دین بوده است، در این امر نقش بسزایی داشته است.
بر اساس کتاب های دینی پهلوی، با توجه به اختلافی که وجود دارد، جهان به چهار یا سه دوره 3000 ساله تقسیم می شود. البته برخی محققان زمینه هایی را یافته اند که تایید کنند صورت اصلی این زمان بندی، شش هزار سال بوده است و وقتی روحانیان محقق، طرح را گسترش داده اند این زمان بندی نیز گسترش یافته است. این ادوار زمانی، در واقع، زمان کرانه مندی است که طبق پیمان اهورامزدا و اهریمن برای کارزار از زمان بی کران جدا شده است. سه هزار سال نخست، دوره آفرینش، آمیختگی نیکی و بدی و خلق بشر بوده است و سه هزار سال دوم که با ظهور زرتشت شروع می شود، سه هزار سالی است که جهان به سوی هدف نهایی که همان جدایش است حرکت می کند. در آخر هزاره اول این دوره، منجی نخست، در پایان هزاره دوم، منجی دوم و بالاخره در پایان زمان کرانه مند منجی سوم ظهور می کند و فرشوکرتی محقق می شود.
وضع جهان پیش از ظهور منجیان
از متون پهلوی می توان تفصیلات بیشتر و جزئیات آنچه در باور زرتشتی وجود دارد را دریافت. بر اساس متون پهلوی که در واقع زمان آینده را پیش گویی می کنند، مردم در دوره پیش از ظهور منجی غرق در آز و اخلاق سیئه هستند و از معنویت و کمال دور شده اند، دختران و پسران جوان به تباهی افتاده، اندرز آگاهان کارساز نمی افتد و در عوض سخن گمراهان شنیده می شود، هیربدان و روحانیان گناهکار می شوند و حتی جهان آفرینش نیز برکت ها و نعمت هایش را کمرنگ تر داراست و فصل های سال نظم را از دست می دهند.
در زند بهمن یسن چنین آمده است:
"چشم آز ایشان از خواسته پر نشود و خواسته جهان گرد کنند و زیر زمین نهان کنند".
"آنان که به هیربدی و هاوشتی نامورند بد یکدیگر را خواهند... و از گناه که مردمان کنند از پنج گناه، سه گناه هیر بدان و هاوشان کنند..." .
منجیان زرتشتی
در متون پهلوی، کیفیت تولد این سه منجی به گونه ای اسطوره ای و معجزه وار ترسیم شده است و شاید بتوان این اسطوره را حاکی از رمزهایی با محتوایی والاتر از آنچه از ظاهر این اسطوره پیداست، دانست.
چکیده داستان کامل تولد سوشیانت ها مطابق آنچه در کتاب صد در بندهشن آمده است، اینچنین است:
زرتشت سه بار با همسرش "هووی" نزدیک شد و هرسه بار نطفه او بر زمین ریخت. "نیروسنگ" ایزد روشنی و زور آن نطفه را بگرفت و به ایزد آناهید سپرد تا نگهداری کند.99999 فروشی پرهیزکاران به پاسبانی آن گماشته شدند تا از گزند دیوان مصون باشد. نطفه را در دریاچه کیانسه به ایزد آب¬ها ناهید سپردند و به هنگام مقرر هریک از سه دوشیزه در آن جا آب تنی کرده و از نطفه زرتشت باردار خواهد شد.
در پایان هزاره اول دوره پایانی جهان "هوشیدر"(اوخشیت ارته در اوستای متاخر) و در پایان هزاره دوم "هوشیدر ماه"(اوخشیت نمه در اوستای متاخر) به عنوان دو پیش آهنگ منجی و سوشیانت پایانی ظهور می کنند. پس از آمدن این دو موعود و در پایان هزاره آخر، موعود سوم که همان سوشیانت است و به او "استوت ارته" به معنای پارسایی مجسم گفته شده است، ظهور می کند و در این زمان و با ظهور اوست که فراشگرد یا فرشوکرتی (رستاخیز و پایان خوش جهان) فرا می رسد. همان دورانی که طبق آموزه های زرتشتی در آن دنیا دوباره زنده خواهد شد و اهریمن شکستی ابدی را تجربه کرده و به طور کل از این دنیا رخت می بندد و دنیای جدا از اهریمن که همان بهشت موعود است، شکل می¬گیرد.
این سه منجی که تجسم و مظهر اشه، درستی و پاکی هستند در واقع از نسل خود زرتشت و فرزند اویند. اینان از همه امور آگاهند و در عین حال از توجهات و عنایت اهورا مزدا بهره مندند. از خرد ورزی خاصی برخوردارند و زندگی آنها بر مدار سه اصل گفتار نیک، اندیشه نیک و کردار نیک است. آثار معجزات هر یک از سه منجی به نحوی است که مردم متوجه آن می شوند. با تولد نخستین منجی که اوشیدر باشد خورشید ده روز در وسط آسمان می ماند و با تولد دومین منجی، بیست روز و با تولد سومین آنها که سوشیانت است، سی روز در وسط آسمان خواهد ماند و غروب نخواهد کرد.
هر کدام از این سه منجی در پایان هر یک از هزاره های سه هزار سال آخر ظهور می کند. دو منجی اول در واقع زمینه را برای سوشیانت منجی سوم آماده می کنند، لذا آنان را نمی توان منجی موعود در مفهوم اخص آن یعنی منجی پایانی عالم تلقی کرد، ولی از آن جهت که برای مدتی مردم را از رنج و اندوه نجات می دهند در زمره منجیان موعود قلمداد شده¬اند.
هوشیدر نخستین منجی
نخستین منجی یعنی هوشیدر، پس از به دنیا آمدن و بعد از آن که به سن سی سالگی رسید، به مقام دیدار با اهورا مزدا و امشاسپندان می رسد و در زمان ظهور او باران فراوان می بارد. از جمله اعجازات این منجی همانگونه که ذکر شد این است که خورشید ده روز در وسط آسمان می ایستد و بار دیگر هوشیدر آموزه هایی را از اهورامزدا فرا می گیرد . به واسطه تعالیم و مجاهدت این منجی، جهان برای مدتی از زشتی ها پاک می گردد و افراط و تفریط از بین می رود. آدمیان به کار نیک روی می آورند حسادت و کینه توزی رخت بر می بندد و طبیعت برای مدتی خرم سر بر می آورد. جمعیت متدینان و پرهیزکاران به دو سوم می رسد، یعنی هنگامی که پنج سده از آن بگذرد، دو سوم مردم ایرانشهر پرهیزکار می شوند و یک سوم آنان به دروغ روی می آورند. چرا که در زمان اولین منجی غلبه راستی چندان دوام ندارد زیرا اهریمن و نیروهای او باز چیره می شوند و دیو ملکوش ویرانگری سهمگین می آورد، بارندگی چنان ادامه پیدا می کند که تمام موجودات از بین می روند تا آن که به فرمان اهورامزدا تخم نژاد آفریده ها همانند انسان و چهارپایان و دیگر موجودات که در باغ جمشید مورد حفاظت بودند، می روید.
پیش از ظهور اولین منجی یعنی هوشیدر دو نجات بخش دیگر به نام های بهرام و پشوتن برای ماندگار ساختن رسالت و ایجاد زمینه ظهور منجی موعود می آیند. با آمدن بهرام اصول اشه بار دیگر فراگیر می شود و مردم از گناه، حسادت، شهوت رانی، کینه توزی و دروغ دوری می جویند. برای ظهور بهرام در جاماسب نامه نشانه هایی بدین شرح یاد شده است: شبی که او در آن ظهور می کند بی اندازه روشن است. در زمان ظهور او نیکان دچار فقر و تنگدستی هستند و گناه در جامعه رو به فزونیست. دومین نجات بخش، پشوتن نام دارد. او اندکی پیش از هزاره هوشیدر می آید و هدفش استحکام و احیای دین زرتشت است. پشوتن در این راه از همیاری امشاسپندان و ایزدانی چون سروش (سرئوشه)، رشن، بهرام (ورثرغنه) و اشتاد بهره مند است.
هوشیدرماه
سی سال به پایان این هزاره، هوشیدرماه متولد می شود. وی در سن سی سالگی به حدی از کمال می رسد که توان هم صحبتی با اهورامزدا را پیدا می کند و با امشاسپندان که فرمانروایان خوب و آفریدگان نیکند هم سخن می شود. در دینکرد آمده است:
"فردای آن روز در روشنی ظهور کند و جهان بی مست و بی کوی و بی کرپان گردد".
"از شکفتگی هوشیدر ماه دیو گرسنگی و تشنگی نزار گردند و مردم از یک غذا شبانه روز سیر باشند".
او موجب رهایی مردم از نیروهای اهریمن می شود. در عصر او انسان ها در صلح و صفا و معنویت به سر می برند، اخلاق صحیح در بین مردم رواج پیدا می کند و نسبت به هم مهربان می شوند و برکت فزونی می یابد و گرسنگی از بین می رود. اما این دوران نیز همانند دوره منجی نخست، چندان پایدار نیست. در پایان هزاره هوشیدرماه، ضحاک که در کوه دماوند به بند بود با کمک دیو آشموغ می رهد و عالم دوباره به تباهی کشیده می شود. در پی این تباهی موجوداتی از قبیل آب، آتش، و گیاه نزد اهورامزدا رفته و درخواست می کنند تا به این وضع خاتمه دهد. از این رو اهورامزدا همراه با امشاسپندان به ایزد نریوسنگ فرمان می دهد که گرشاسب را بار دیگر زنده کند تا او نیز به جنگ ضحاک رفته او را از پا درآورد و این فرمان، عملی می گردد.
سوشیانت
در سی سال آخر هزاره هوشیدرماه، از دختر باکره ای به نام گواگپد که از نسل زرتشت است، مردی متولد می شود. این دختر با نشستن در دریاچه کیانسه که در آن نطفه زرتشت پیامبر نگهداری می شود، آخرین منجی یعنی سوشیانت را باردار می شود. سوشیانت دارای چهره ای نورانی و از فره بهره مند است. اگر چه در جهان گیتی به سر می برد ولی مینوی زندگی می کند و دل در گرو آن عالم دارد. از جمله رخدادهای زمان او می توان به ایستایی سی روزه خورشید در آسمان اشاره کرد. در جاماسب نامه این گونه آمده است:
"در روزگار سوشینت سی روز خورشید در میان آسمان ایستد و این دفعت خورشید به جایگاه خویش شود و بعد از سیصد و شصت و پنج روز راست شود و آفتاب از سر حمل تا سر حمل رسد چنان که اکنون چهار یک شبانروز آن زمان نباشد، کبیسه نکنند".
از مصائبی که در آن زمان دامن گیر آدمیان است دیو آشموغ است. این دیو جلوه دروغ و گمراهی، بدعت و شرک است که به وسیله دعای سوشیانت از بین می رود. در این زمان جنگ سوشیانت با نیروهای اهریمن شروع می شود. او با کمک گرشاسب، کیخسرو و دیگر یاران خود دیوان را یکی یکی از بین می برد. او با نگاهش موجب ماندگاری موجودات می شود و به جهان جاودانگی می بخشد. از برکت وجود او اهریمن با تمام نیروهایش از پای در می آیند و به همان جا که درآمدند بازگشته و برای همیشه از صفحه روزگار محو می شوند و جهان از شر نیروهای اهریمنی رهایی می یابد. در کشور خونیرث خوی حیوانی از انسان دور می گردد و تن مردم همانند خورشید خواهد درخشید. وظیفه آخرین منجی به کمال رساندن مردم است. با مجاهدت و تلاش او در طول پنجاه و هفت سال، بینش و منش گاهانی بر عالم استوار می گردد و آنچه زرتشت آغاز کرده بود را او به انجام می¬رساند.

فرشوکرتی
پس از به ثمر نشستن تلاش سوشیانت، نوبت به فرشوکرتی می رسد. در آن روز، پیکرهای بی جان زنده شده و به فرمان ایزدی، گیتی، نو می گردد و بدی از بین می رود و سراسر جهان را نیکی فرا می گیرد. پروردگار گناهکاران را از دوزخ نجات می دهد، و در این هنگام گیتی، کمال خود را باز می یابد. همه انسان ها از رودی که سرشار از فلز مذاب است عبور داده می شوند و انسانهای رستگار نجات پیدا کرده و گناهکاران از بین خواهند رفت چرا که اینان بخشی از نیروهای اهریمنی اند. در این شرایط است که در واقع جهان گیتوی پایان می‌پذیرد و جهان دیگری موسوم به دوران وزارشن (جدایش) که نیروی اهریمن به کلی جدا شده و از بین می رود، به وجود می آید. دیگر از اهریمن خبری نیست و همه چیز تحت قدرت اهورامزداست. جهانی که بر اساس اصل اشه استوار است، تحقق می یابد و قوانین گاهانی بر جهان استوار می گردد. دیگر مردم از خشکسالی، تنگدستی و نیروهای شر در هراس نیستند و جهان در خرمی و شادابی به سر می برد مردم به مرحله ای می رسند که همانند مینوان می شوند. خوراک آنان معنوی می شود و از گوشت خواری دست می کشند و گیاه خوار می شوند و آب می نوشند و جهان از گناه و گناهکار خالی می شود.
در گاهان از دنیایی این چنینی سخنی به میان نیامده است ولی دیدگاه زرتشت به هستی مبارزه سخت میان نیروهای خیر وشر و بر دوگانگی آغازین این دو نیرو استوار است که در نهایت با نابودی پلیدی، جهان به پایان خواهد رسید و آفرینش سراسر خیر می گردد و اهورامزدا فرمان روای حاکم خواهد شد.
بدین ترتیب؛ آموزه منجی موعود از گاهان زرتشت تا متون پهلوی این چنین تحولاتی را طی کرده است و از آن صورت بسیط گاهانی، بدین شکل تفصیل یافته است. اما همانطور که قبلا گذشت این باور با همه بسطی که پیدا کرده، باز هم کاملا منعکس کننده آموزه های اصیل خود زرتشت است و این تعالیم زرتشت پیامبر است که در شکلی این چنینی در سنت دینی او گسترش یافته است.
سیدرضا موسوی نژاد
منابع:
زردشتیان،آداب و باورها، مری بویس، ترجمه عسکر بهرامی، نشر ققنوس 1381
تاریخ کیش زرتشت، مری بویس، ترجمه همایون صنعتی زاده، انتشارات طوس 1374
زند بهمن یسن، محمد تقی راشد محصل، انتشارات موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی 1366
گات ها، ابراهیم پورداود، انتشارات اساطیر، چاپ دوم 1384
اوستا، جلیل دوستخواه، انتشارات مروارید 1370
یشتها، ابراهیم پور داود، انتشارات اساطیر 1377
بندهش، مهرداد بهار، انتشارات توس، چاپ دوم 1380
گزیده زادسپرم، محمد تقی راشد محصل، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی 1366
نجات بخشی در ادیان، محمد تقی راشد محصل، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی 1369
اسطوره سوشیانت، علی اصغر مصطفوی
دین های ایرانی، گئوویدن گرن، ترجمه منوچهر فرهنگ، انتشارات آگاهان ایده 1380





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین