لطفا در مورد عقل، شعور و احساس، توضیحات کلی داده و رابطه آنها را با هم بگویید؟
لطفا در مورد عقل، شعور و احساس، توضیحات کلی داده و رابطه آنها را با هم بگویید؟ عقل عقل به گفته لسان العرب و مفردات راغب در اصل از عقال به معنای طنابی است که بر پای شتر می‌بندند تا حرکت نکند. از آن جا که نیروی خرد، انسان را از کارهای ناهنجار باز می‌دارد، این واژه بر آن اطلاق شده است. بعضی دیگر از کتب لغت مانند صحاح عقل را به معنای حَجْر و منع تفسیر کرده‌اند و بعضی مانند قاموس به معنای علم به صفات اشیا از حُسن و قبح و کمال و نقصان گفته‌اند. یافته های عقلی همواره کلی اند و معلوم ومتعلق آنها نیز اموری مجردند. برای رسیدن به درکی کلی ، نفس آدمی از صورتهای جزئی شکل گرفته در خود به کمک حواس و نظر به مشترکات آنها و حذف تفاوتهایشان به صورتی کلی که قابل انطباق بر افراد بسیاری است دست می یابد ، و همین را صورت عقلی گویند. مثلا ، فرد با دیدن علی ، حسن ، حسین و ... و با شکل گیری تصویری از هر کدام در نفس او و حذف خصوصیات جزئی و خاص هر یک به مفهوم کلی انسان در مورد آنها می رسد و صورتی را موجب می شود که صورت عقلی می گویند. شعور شعور یعنی حس کردن ، دریافتن ، ادراک کردن ، اطلاع و آگاهی یافتن. نفس در عین اینکه جولانگاه حالات مختلف یا بعبارت صحیح تر خود آن حالات است ، بوجود آنها نیز آگاهی دارد و از این حیث کسی را ماند که هم خواننده است و هم مستمع. بنابراین ، عالم و معلوم یکی است ، از این رو که خود کیفیات نفسانی است آنرا نفس گویند و از این جهت که علم بدان کیفیات دارد شعور یا وجدان خوانندش. چون ادراک بدون استنباط باشد آن را شعور گویند و چون متوفق بر حصول تمام معنی حاصل شده ، باشد تصورش خوانند. صدرا گوید (اسفار ، ج1 ، سفر 1 ، ص119) شعور عبارت از ادراک بدون استنباط است و اول مرتبت حصول علم به قدرت عاقله است و چنان می نماید که شعور ادراک متزلزل است و از این جهت در حق خدا اطلاق نشده است. ( فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا ، دکتر سید جعفر سجادی ، ص 274) < احساس احساس یعنی درک شیء مادی که نزد مدرک حاضر است و دارای هیات خاصی از جمله زمان ، مکان ، کیفیت ، کمیت ، و ... است که به کمک یکی از قوای حسی تحقق پیدا می کند. شرط درک حسی جزئی بودن آن و مادی بودنش است. بر خلاف درک عقلی که امری کلی است و شرط متعلق آن نیز مادی بودن نیست. البته باید خاطر نشان کرد که ، نهایتا امر محسوس توسط عقل درک می شود و ابزار حسی تنها داده ها را به عقل می رسانند. در واقع ، آنچه در فرایند حسی روی می دهد این است که قوای حسی مواد و اطلاعاتی را به عقل می دهند و موجب ایجاد تصویری به کمک قوه تخیل در عقل می گردند و در واقع ، همین صورت است که اولا و ذاتا متعلق درک عقل و معلوم او واقع می گردد و چون همچون آینه ای عمل می کند می تواند از واقعیت خارجی خبر دهد. رابطه بین احساس و عقل الف) اگر مقصود از احساس مدرکات قوای حسی مثل احساس گرما، سرما، شیرینی، تلخی، درد، لذت و است، هیچ ربطی به قوه عقل ندارد. ب) ولی اگر منظور از احساس عواطف و گرایش‌ها باشد، برخی از آنها می‌تواند ناشی از عقل باشد مثلًا وقتی عقل مفید بودن چیزی را برای انسان تشخیص داد، انسان می‌تواند گرایش خود را براساس آن تنظیم کند و احساس علاقه به آن را در خود پدید آورد. خلاصه کلام اولین مرحله درک به کمک حواس روی می دهد و حواس داده ها را به عقل می رسانند و پس از آن و با شکل گیری صورتهای جزئی در ذهن رفته رفته عقل با اعمال امالی روی آنها به امری کلی می رسد و درک عقلی با صورت عقلی حاصل می شود. اولین مرحله ای عقل امری را درک می کند بدون اینکه استنباطی روی دهد شعور و درک تحقق می یابد. البته با تذکر داد که ، آنکه درک می کند نفس آدمی است که امری مجرد و غیر مادی و دارای قوای متعددی از جمله حس ، تخیل ، و تعقل است و همه اینها مراتب و قوای ادراکی نفس اند و در واقع ما با نظر به امور صادر شده از نفس برای او قوای متعدی قائل شده ایم وگرنه نفس امری بسیط و غیر مرکب و غیر مادی است. معنای عقل در آیات و روایات در آیات و روایات - که دو منبع اصلی و اصیل شناخت اسلام است - به طور صریح از (عقل) تعریفی ارائه نشده و به صورت مرسوم در باب تعریفات، ماهیت آن در قالبی مشخص مطرح نگشته است؛ امّا با تعابیر و لحن‌های گوناگون به صفات و لوازم عقل و عاقل اشاره شده که بدین وسیله می‌توان تا اندازه‌ای به برخی از شعاع‌های (عقل) دست یافت. از این رو، با استفاده از قرآن و احادیث کوشش می‌کنیم در این مجال اندک برخی از این شعاعها را در ذیل چند امر بیان کنیم: 1 - معنای اصلی عقل، بستن و نگه‌داشتن است و به همین جهت ادراکی که انسان دل به آن می‌بندد و چیزی را با آن درک می‌کند، عقل نامیده می‌شود. همچنین نیرویی که به واسطه آن خیر و شر و حق و باطل را از یکدیگر تشخیص می‌دهد، عقل نام دارد و مقابل آن جنون، سَفَه و جهل است. در دیدگاه قرآن، عقل موهبتی الهی است، که آدمی را به سوی حق هدایت می‌کند و از گمراهی نجات می‌دهد. به فرموده علامه طباطبایی: (قرآن شریف عقل را نیرویی می‌داند که انسان در امور دینی از آن بهره‌مند می‌شود و او را به معارف حقیقی و اعمال شایسته رهبری می‌کند و در صورتی که از این مجرا منحرف گردد، دیگر عقل نامیده نمی‌شود. منظور از عقل در قرآن شریف، ادراکی است که در صورت سلامت فطرت، به طور تامّ برای انسان حاصل می‌شود). المیزان، ج 2، ص 250. 2 - در قرآن کریم 49 بار از مشتقات ماده (عقل) استفاده شده است و در عین حال، واژه‌های دیگری مترادف با عقل تلقی گشته است همچون حلم (طور/32)، نُهی‌ (طه/54 و 128)، حجر (فجر/5)، قلب (ق/37، حج/46، توبه/87 و 127) و لُبّ (آل عمران/7، رعد/19، زمر/18، غافر/54). 3 - در روایات نیز عقل، ابزاری برای شناخت حقایق تلقی شده است. امام صادق(ع) در عبارتی از یک روایت بسیار جالب و طولانی می‌فرماید: ( ... عقل است که خدا انسان‌ها را به آن آراسته و روشنی بخش آنان قرار داده است. پس بندگان به واسطه عقل، آفریدگار خود را شناخته و خوب را از بد تمیز داده‌اند؛ و شناخته‌اند که تاریکی در نادانی و روشنایی در آگاهی است. این چیزی است که عقل، آنان را به آن رهنمون شده است . (اصول کافی، ج اوّل، کتاب العقل و الجهل، روایت 35)
عنوان سوال:

لطفا در مورد عقل، شعور و احساس، توضیحات کلی داده و رابطه آنها را با هم بگویید؟


پاسخ:

لطفا در مورد عقل، شعور و احساس، توضیحات کلی داده و رابطه آنها را با هم بگویید؟

عقل
عقل به گفته لسان العرب و مفردات راغب در اصل از عقال به معنای طنابی است که بر پای شتر می‌بندند تا حرکت نکند. از آن جا که نیروی خرد، انسان را از کارهای ناهنجار باز می‌دارد، این واژه بر آن اطلاق شده است.
بعضی دیگر از کتب لغت مانند صحاح عقل را به معنای حَجْر و منع تفسیر کرده‌اند و بعضی مانند قاموس به معنای علم به صفات اشیا از حُسن و قبح و کمال و نقصان گفته‌اند.
یافته های عقلی همواره کلی اند و معلوم ومتعلق آنها نیز اموری مجردند. برای رسیدن به درکی کلی ، نفس آدمی از صورتهای جزئی شکل گرفته در خود به کمک حواس و نظر به مشترکات آنها و حذف تفاوتهایشان به صورتی کلی که قابل انطباق بر افراد بسیاری است دست می یابد ، و همین را صورت عقلی گویند. مثلا ، فرد با دیدن علی ، حسن ، حسین و ... و با شکل گیری تصویری از هر کدام در نفس او و حذف خصوصیات جزئی و خاص هر یک به مفهوم کلی انسان در مورد آنها می رسد و صورتی را موجب می شود که صورت عقلی می گویند.
شعور
شعور یعنی حس کردن ، دریافتن ، ادراک کردن ، اطلاع و آگاهی یافتن. نفس در عین اینکه جولانگاه حالات مختلف یا بعبارت صحیح تر خود آن حالات است ، بوجود آنها نیز آگاهی دارد و از این حیث کسی را ماند که هم خواننده است و هم مستمع. بنابراین ، عالم و معلوم یکی است ، از این رو که خود کیفیات نفسانی است آنرا نفس گویند و از این جهت که علم بدان کیفیات دارد شعور یا وجدان خوانندش.
چون ادراک بدون استنباط باشد آن را شعور گویند و چون متوفق بر حصول تمام معنی حاصل شده ، باشد تصورش خوانند.
صدرا گوید (اسفار ، ج1 ، سفر 1 ، ص119) شعور عبارت از ادراک بدون استنباط است و اول مرتبت حصول علم به قدرت عاقله است و چنان می نماید که شعور ادراک متزلزل است و از این جهت در حق خدا اطلاق نشده است. ( فرهنگ اصطلاحات فلسفی ملاصدرا ، دکتر سید جعفر سجادی ، ص 274) <
احساس
احساس یعنی درک شیء مادی که نزد مدرک حاضر است و دارای هیات خاصی از جمله زمان ، مکان ، کیفیت ، کمیت ، و ... است که به کمک یکی از قوای حسی تحقق پیدا می کند. شرط درک حسی جزئی بودن آن و مادی بودنش است. بر خلاف درک عقلی که امری کلی است و شرط متعلق آن نیز مادی بودن نیست. البته باید خاطر نشان کرد که ، نهایتا امر محسوس توسط عقل درک می شود و ابزار حسی تنها داده ها را به عقل می رسانند. در واقع ، آنچه در فرایند حسی روی می دهد این است که قوای حسی مواد و اطلاعاتی را به عقل می دهند و موجب ایجاد تصویری به کمک قوه تخیل در عقل می گردند و در واقع ، همین صورت است که اولا و ذاتا متعلق درک عقل و معلوم او واقع می گردد و چون همچون آینه ای عمل می کند می تواند از واقعیت خارجی خبر دهد.
رابطه بین احساس و عقل
الف) اگر مقصود از احساس مدرکات قوای حسی مثل احساس گرما، سرما، شیرینی، تلخی، درد، لذت و است، هیچ ربطی به قوه عقل ندارد.
ب) ولی اگر منظور از احساس عواطف و گرایش‌ها باشد، برخی از آنها می‌تواند ناشی از عقل باشد مثلًا وقتی عقل مفید بودن چیزی را برای انسان تشخیص داد، انسان می‌تواند گرایش خود را براساس آن تنظیم کند و احساس علاقه به آن را در خود پدید آورد.
خلاصه کلام
اولین مرحله درک به کمک حواس روی می دهد و حواس داده ها را به عقل می رسانند و پس از آن و با شکل گیری صورتهای جزئی در ذهن رفته رفته عقل با اعمال امالی روی آنها به امری کلی می رسد و درک عقلی با صورت عقلی حاصل می شود. اولین مرحله ای عقل امری را درک می کند بدون اینکه استنباطی روی دهد شعور و درک تحقق می یابد.
البته با تذکر داد که ، آنکه درک می کند نفس آدمی است که امری مجرد و غیر مادی و دارای قوای متعددی از جمله حس ، تخیل ، و تعقل است و همه اینها مراتب و قوای ادراکی نفس اند و در واقع ما با نظر به امور صادر شده از نفس برای او قوای متعدی قائل شده ایم وگرنه نفس امری بسیط و غیر مرکب و غیر مادی است.
معنای عقل در آیات و روایات
در آیات و روایات - که دو منبع اصلی و اصیل شناخت اسلام است - به طور صریح از (عقل) تعریفی ارائه نشده و به صورت مرسوم در باب تعریفات، ماهیت آن در قالبی مشخص مطرح نگشته است؛ امّا با تعابیر و لحن‌های گوناگون به صفات و لوازم عقل و عاقل اشاره شده که بدین وسیله می‌توان تا اندازه‌ای به برخی از شعاع‌های (عقل) دست یافت. از این رو، با استفاده از قرآن و احادیث کوشش می‌کنیم در این مجال اندک برخی از این شعاعها را در ذیل چند امر بیان کنیم:
1 - معنای اصلی عقل، بستن و نگه‌داشتن است و به همین جهت ادراکی که انسان دل به آن می‌بندد و چیزی را با آن درک می‌کند، عقل نامیده می‌شود. همچنین نیرویی که به واسطه آن خیر و شر و حق و باطل را از یکدیگر تشخیص می‌دهد، عقل نام دارد و مقابل آن جنون، سَفَه و جهل است.
در دیدگاه قرآن، عقل موهبتی الهی است، که آدمی را به سوی حق هدایت می‌کند و از گمراهی نجات می‌دهد. به فرموده علامه طباطبایی: (قرآن شریف عقل را نیرویی می‌داند که انسان در امور دینی از آن بهره‌مند می‌شود و او را به معارف حقیقی و اعمال شایسته رهبری می‌کند و در صورتی که از این مجرا منحرف گردد، دیگر عقل نامیده نمی‌شود. منظور از عقل در قرآن شریف، ادراکی است که در صورت سلامت فطرت، به طور تامّ برای انسان حاصل می‌شود). المیزان، ج 2، ص 250.
2 - در قرآن کریم 49 بار از مشتقات ماده (عقل) استفاده شده است و در عین حال، واژه‌های دیگری مترادف با عقل تلقی گشته است همچون حلم (طور/32)، نُهی‌ (طه/54 و 128)، حجر (فجر/5)، قلب (ق/37، حج/46، توبه/87 و 127) و لُبّ (آل عمران/7، رعد/19، زمر/18، غافر/54).
3 - در روایات نیز عقل، ابزاری برای شناخت حقایق تلقی شده است. امام صادق(ع) در عبارتی از یک روایت بسیار جالب و طولانی می‌فرماید: ( ... عقل است که خدا انسان‌ها را به آن آراسته و روشنی بخش آنان قرار داده است. پس بندگان به واسطه عقل، آفریدگار خود را شناخته و خوب را از بد تمیز داده‌اند؛ و شناخته‌اند که تاریکی در نادانی و روشنایی در آگاهی است. این چیزی است که عقل، آنان را به آن رهنمون شده است . (اصول کافی، ج اوّل، کتاب العقل و الجهل، روایت 35)





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین