انسان نهایت چیزی که در مورد خداوند عزیز می داند چیست؟
انسان نهایت چیزی که در مورد خداوند عزیز می داند چیست؟ ما می دانیم که ذات الهی، محض هستی و هستی محض است و بدین مقدار شناختنی است ولی اینکه کنه ذات الهی چیست، فکر و اندیشه بشر, به کنه ذات غیبی او راه ندارد و به جز تحیر و سرگردانی یا انحراف و ضلال, بهره دیگری نخواهد داشت. کنه ذات حق که از آن به (هویت غیبیه)، (غیب ذات)، (مقام ذات)، (مرتبه ذات) و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند (عنقاء) و (غیب الغیوب)) تعبیر می شود, وجود لا تعین صرف است ; هیچ گونه حدی ندارد; از جمیع تعینات - چه مفهومی و چه مصداقی - مبراست; نه نامی دارد و نه نشانی; نه اسمی دارد و نه رسم و صفتی; نه با اسم یا صفتی مقید است و نه با عدم آن اسم یا صفت; نه با تعین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین. حتی با (اطلاق) و (عدم تعین) هم مقید نیست; زیرا (اطلاق) و (عدم تعین) نیز به جای خود, نوعی تعین و قید است و مقام ذات از آن هم منزه و مبرا است . اما تعینات اسمی و وصفی (اسماء و صفات حق) همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلی به ظهور می رسند. از این رو به مقام ذات خداوند راهی نیست; نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همه اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملا عاجزند. اگر قدم پیش بگذارند, حیران می گردند و یا به راه ضلالت و خطا می روند, علاوه بر نرسیدن, از آن دورتر هم می شوند: (یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما), (طه, آیه 110). ادراک بشر, به آنچه متعین است راه دارد; بنابراین ما ذات حق را در مرتبه تعین احدی و واحدی می شناسیم و به مرتبه لاتعین ذات که از همه تعین ها بالاتر است و تعین ها همه متأخر از آن, بعد از آن و مخلوق آن هستند، راهی نداریم. اشاره نیز بدان مقام راه ندارد; چه اشاره حسی باشد و چه اشاره ذهنی, عقلی و وهمی . چگونه می توان به ذاتی که تعین ندارد, اشاره نمود؟ به همین جهت از فکر در (کنه ذات حق) نهی شده است. امام علی بن موسی الرضا(ع) می فرماید: (... فلیس الله عرف من عرف بالتشبیه ذاته و لا ایاه و حد من اکتنهه, و لا حقیقته اصاب من مثله و لا به صدق من نهاه, و لا صمد صمده من اشار الیه; پس, خدای را نشناخته, آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته, آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد و به حقیقت او نرسیده, آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است آن کس که ذات او را حدی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است; آن کس که به ذات او اشاره نموده است ...), (کتاب التوحید صدوق, باب التوحید و نفی التشبیه, ص 34). حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازی های خود بخواهند, به سوی مقام ذات اوج بگیرند, راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد و بر عجز و قصور خود در این میدان با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد. انسان با توجه به قدرت عقل، خود و جهان اطراف خود را می تواند مورد مطالعه دقیق قرار دهد و به معرفت های یقینی دست یابد. در این راستا، حواس انسان به عنوان قوای کمکی اطلاعات اولیه را در اختیار قوه عاقله انسان قرار می دهد و انسان با تجزیه و تحلیل یافته های خود مرزهای دانش را تصرف می کند. از جمله مسائلی که همیشه ذهن آدمی به صورت بسیار جدی با آن مواجه بوده است، حقیقت هستی و جایگاه انسان در پهنه وجود بوده است. انسان با دقت در جهان اطراف و در حقیقت خود یقین پیدا می کند که هستی اش از آن خود او نیست. او در جهان مادی که آن را در می یابند، دارای یک خصوصیت عجیبی هستند آن خصوصیت و ویژگی در اصطلاح فسلفه، خصوصیت امکان نامیده می شود(امکان ذاتی). انسان خود جهان اطراف خود را معبودی ممکن می یاید که ضرورت وجود در ذاتش نهفته نیست، او موجودی وابسته است. تا علتش نباشد، او تحقق نمی یابد، این ویژگی نه تنها در او وجود دارد بلکه در تمام جهان که می شناسد این ویژگی به صوت بلند فریاد می زند. حال پرسشی که ذهن آدمی با آن مواجه است، این است، چگونه این موجودات امکانی تحقق یافته اند. اگر بگوئید، یک موجود امکانی دیگر علت تامه بوده است، سخن و پرسش متوجه آن علت می شود بنابراین اگر قرار باشد موجود اول محقق شود به شرط تحقق موجود ثانی محقق شود به شرط تحقق موجود ثالث و ... یک سلسله علت و معلول تشکیل می شود حال اگر این سلسله نهایت نداشته باشد باید هیچ موجودی تحقق نمی یافت، در حالی که این مجموعه ممکنات تحقق یافته اند. پس باید یک موجود غیر امکانی و قائم ذات باشد که همه موجودات امکانی به برکت وجود محقق شده اند و آن موجود را در فلسفه واجب الوجود نامند. و در واژه های دینی، الله، خدا و ... حال می رسیم به پرسش شما، خدا چیست؟ باید گفت: خدا تحقق همه آن موجوداتی است که من و شما درک می کنیم. حال اگر به این مرحله رسیدیم بهترین راه برای شناخت خداوند متعال آن است که او جلوی روی ما گذاشته است. او با زبان آیه با ما سخن گفته و با ما ارتباط برقرار نموده است. آیه یعنی نشانه، یعنی آن چه به حقیقتی اشاره دارد. خداوند متعال برای شناساندن خود از آیات کلامی و غیر کلامی استفاده نموده است آیات کلامی همان قرآن کریم است که در دست ما است و آیات غیر کلامی تک تک موجودات جهان و پهنه وسیع هستی است، با تامل در آن می توان خدا را شناخت. خدا آن حقیقتی است که تحقق همه موجودات به اوست، آیه های الهی به موجودی اشاره می کنند که در او علم، حیات، خالقیت، تدبیر و ... یافت می شود. او مقیم است، برپا دارنده هستی. او علیم است، دانای مطلق. او قدیم است، فارق از قید زمان. او رازق است، روزی دهنده همه موجودات. او قادر است، توانای بی همتا. او منشئ است، پدیدآورنده کائنات. او منان است، نعمت بخش به همگان. او حنان است، مهر پیشه به موجودات. او برهان است، دلیل و راهنمای بندگان. او کسی است که آسمان ها به اراده او برپا هستند و زمین به اجازه او استقرار یافته. هو رب کل شئ. هو اله کل شئ. هو خالق کل شئ. هو صانع کل شئ. هو قبل کل شئ. هو بعد کل شئ. هو فوق کل شئ. هو عالم بکل شئ. هو قادر علی کل شئ. هو یبقی( فقط او ماندگار است). جوشن کبیر، بند 17 او مصور(صورت آفرین)، مقدر (اندازه گیر)، مدبر( تدبیرکننده)، مطهر(پاک کننده)، منور(روشنی بخش)، مکسر(آسان کننده)، مبشر(مژده دهنده)، منذر(بیم دهنده) و ... . جوشن کبیر، بند 26 او حی (زنده) است اما حی که او را چنان می خوانیم: یا حیا قبل کل حی. یا حیا بعد کل حی. یا حی الذی لیس کمثله حی. یا حی الذی لیس یشارکه حی. یا حی الذی لا یحتاج الی حی. یا حی الذی یمیت کل حی. یا حی الذی یرزق کل حی. یا حیا لم یرث الحیوه من حی. یا حی الذی یحیی الموتی یا حی و یا قیوم لاتأخذه سنه و لا نوم؛ زنده پیش از هر موجود زنده، زنده بعد از هر موجود زنده، زنده ای که هیچ زنده ای شریکش نیست. زنده ای که نیاز به هیچ زنده ای ندارد. زنده ای که زندگان را می میراند. زنده ای که زندگان را روزی می بخشد. زنده ای که از هیچ زنده ای زندگانی را به ارث نبرده. زنده ای که زنده کننده مردگان است. زنده ای که پاینده است. چرت و خواب او را فرا نمی گیرد. جوشن کبیر، بند 71 و در همه این احوال باید بگوییم سبحان الله لیس کمثله ای شئ؛ او همانند ندارد. بنابراین ما او را می شناسیم که خدای جهان است یعنی او هستی بخش جهان هستی است سپس با توجه به آیات متعددش، ویژگی های او را که مهر و محبت، قدرت، حیات و ... باشد را می یابیم؛ اما همیشه در حد بی نهایت که این حد بی نهایتی را هم از آن ساحت باید منزه نمود. و چون چنین است آن ذات مقدس همانند اشیاء و موجودات اطراف ما به ذهن در نمی آید. او مثل و مانندی ندارد، شناخت از او هم متناسب با آن ذات اقدس اله است که از دیدگاه ما همان شناخت آیه ای است که از قرآن و روایات نورانی معصومان درمی یابیم . نکته ای که فلاسفه به آن اشاره دارند آن است که ذهن بشر همواره با ماهیت ها انس گرفته است، ماهیتها همان چیستی است که ذهن درک می کند. یعنی ذهن بشر برای هر چیزی دو حیثیت قائل می شود. یکی اصل وجود و دیگری چیستی و چگونگی آن. در عین حال باید توجه داشت که ماهیت از نظر فلسفی حد شیئ است. به عبارت دیگر هر یک از اشیای پیرامون ما دارای محدودیت هیا از نظر زمان، مکان و کمالات وجودی هستند. هر موجودی بهره و حظی از کمالات دارد که دیگری ندارد و چیستی و ماهیت شیئ در واقع بیانگر مرز و حد و محدوده کمالی و وجودی آن است. اما خداوند ماهیت ندارد زیرا او وجود صرف و محض است. یعنی هیچ گونه محدودیت وجودی برای او متصور نیست. وجود او عین همه کمالات بدون اندک محدودیت و کاستی است؛ از این رو او حد و ماهیت و چیستی ندارد. بنابراین ظرف وجودی بشر نمی تواند به او احاطه پیدا کند. بنابراین برای شناخت او راه تشبیه استعلایی را می پیماید. یعنی می گوید: ما کمالات متعددی را در جهان هستی مانند حیات، قدرت، علم و ... را درک می کنیم هرگاه یعنی صفات کمالی را در بی نهایت در نظر بگیریم می توانیم به آن حضرت نسبت دهیم بدون هیچ محدودیت و اموری که نقص تلقی شود و باید بدانیم که این صفات در عین یکی بودن، عین ذات حضرت حق هستند. یک حقیقت برین وجود دارد که هرگاه به مقام ذات او توجه شود، صفات ذاتی انتزاع می شود و هرگاه فعل او را در نظر گرفته شود، صفات فعل قابل انتزاع خواهد بود. برای آگاهی بیشتر ر.ک: المیزان، ج 6، ص 238 به بعد ذیل آیه 105 سوره مائده المیزان، ج 14، ص 193 به بعد ذیل آیه 14 سوره طه. - دعای امام حسین(ع) در صحرای عرفات، علامه محمد تقی جعفری نشان از بی‌نشان‌ها، مرحوم حسنعلی اصفهانی، ص 166 153. - آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدی‌مهر - آموزش عقاید، آیت‌الله مصباح - آفریدگار جهان، آیت‌الله مکارم شیرازی - خدا را چگونه بشناسیم، آیت‌الله مکارم شیرازی - اصول عقاید، استاد محسن قرائتی - پیام قرآن، ج 2، آیت الله مکارم شیرازی - منشور جاوید، ج 2، استاد جعفر سبحانی - خدا در قرآن، شهید بهشتی - دوره پنج جلدی مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، استاد شهید مرتضی مطهری - توحید، شهید دستغیب شیرازی راه های دیگری برای قرب و رابطه با خدای تعالی نیز وجود دارد از جمله: توبه، انجام وظایف شرعی و دوری از گناه، بهترین عوامل تقرب به خداست. آشنایی و نزدیکی بیشتر با خدا از راه‌های متعددی امکان پذیر است؛ از جمله: الف) سیر و مطالعه در جهان (آیات آفاقی و انفسی)؛ از دیدگاه عالم هر جزء عالم نشانه و آیتی از خدای حکیم است. به قول سعدی: فرینش همه تنبیه خداوند دل است دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار مطالعات فلسفی و تأملات عقلانی. ج) عرفان نظری و عملی و کشف و شهود باطنی از طریق تصفیه نفس انجام ریاضات شرعیه و پالاییدن دل از زنگار هواها و تعلقات دنیاوی. د) مطالعه و تدبر در متون دینی؛ مانند قرآن، احادیث و دعاها که عالی ترین و بهترین گنجینه‌های معرفت الهی هستند و راه‌های ارزشمند و بی ‌نظیری در جهت شناخت و تقرب به حق تعالی به روی انسان می‌گشایند. امتیاز این راه بر دیگر راه ها چند چیز است: - سهولت و دسترس پذیری - فقدان خطا - ایجاد انس و ارتباط بین فرد و خالق علاوه بر ثمره علمی و معرفتی. آری راه رسیدن به خدا شامل راه عشق و راه عقل است، اما این دو راه - اگر چه در ابتدا با هم - در تضاد هستند، در واقع هیچ تضادی با هم ندارند و در نهایت راه به هم می رسند. چنانکه قیام امام حسین(ع) عبادت عاشقانه و عاقلانه بود. برای اطلاع بیشتر دو مقاله زیر را که در نشریه پرسمان سال دوم شماره های 5 و 6 بهمن ماه و اسفند ماه 1381 (مقالات عشق و عقل این یا آن - رابطه عقل و عشق تا کجاست؟) نگارش سید سعید لواسانی مطالعه نمایید. گفتنی است قرب به خدا دارای مراتب بی شماری است و هر انسان مؤمنی دارای مرتبه خاصی از قرب است و کامل ترین و بالاترین مرتبه آن از آن پیامبران و به ویژه آخرین پیامبر خداوند، حضرت محمد(ص) و خاندان و اهل بیت پاک او می باشد. بزرگان فرموده اند: در سیر و حرکت به سوی خداوند و در قرب به او (طفره) محال است یعنی امکان ندارد بدون طی کردن مراحل و منازل و مراتبی که در این راه وجود دارد به مرحله و مرتبه و منزل بعد وارد شد. البته گاه می شود که بعضی از مراحل به سرعت طی می شود و انسان سالک در اثر انجام عمل خالصانه ای مثل ایثار و احسان و عبادت خالصانه و خدمت به پدر و مادر و دستگیری از انسانی افتاده و محتاج و حتی خدمت به حیوان گرسنه ای مثل سگ و گربه و نیز آب دادن به گیاهی پژمرده، جذبه و کشش معنوی خاصی در او ایجاد می کند که مراحل و منازل قرب را به سرعت طی می کند و وارد مرحله منزل بالاتری می شود به گونه ای که خودش نیز متوجه نمی گردد ولی گاهی طی مراحل و پیمودن منازل، به تدریج و گام به گام است و منازل یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته می شود که اصطلاحا به آن سیر و سلوک می گویند. به هر حال بندگی و سیر و حرکت در راه خداوند نیز قوانین ویژه خود را دارد و چون حرکت از پایین به بالا و از نزول به صعود است تا مراحل قبل پیموده نشود ممکن نیست وارد مرحله بعد شد. معنای راه میانبر همان انجام اعمال خالصانه و خداپسندی است که به سیر انسان سرعت و شتاب زیادی می بخشد و انسان مراحل را به سرعت می پیماید ولی این که کدام عمل چنین اثری را دارد، این بستگی کامل به انگیزه و نیت و خلوص انسان در عمل دارد. گاه می شود دو نفر یک نوع کار و عمل را انجام می دهند ولی اثر و نتیجه آن تفاوت فراوانی با هم دارد با این که شکل و ظاهر آن عمل در هر دو یکسان و مشابه است ولی چون نوع نیت و خلوص و انگیزه در این دو فرد مختلف است، اثر و نتیجه آن نیز گوناگون است و از اینجاست که نقش نیت در جهت دادن و اثر بخشیدن به کارها و اعمال روشن می گردد. باید دانست که چون آثار اعمال برای ما روشن نمی باشد و ما نمی دانیم کدام عمل نیک ما را به قرب الهی نزدیک تر می سازد باید از هیچ کار خیر و شایسته ای فرو گذار نکنیم و هیچ کار خیری را کوچک و ناچیز نشمریم، چنانچه روایات فراوانی در این باره داریم و انسان مؤمن زیرک از هر عملی برای رسیدن به قرب الهی استفاده شایان می کند.
عنوان سوال:

انسان نهایت چیزی که در مورد خداوند عزیز می داند چیست؟


پاسخ:

انسان نهایت چیزی که در مورد خداوند عزیز می داند چیست؟

ما می دانیم که ذات الهی، محض هستی و هستی محض است و بدین مقدار شناختنی است ولی اینکه کنه ذات الهی چیست، فکر و اندیشه بشر, به کنه ذات غیبی او راه ندارد و به جز تحیر و سرگردانی یا انحراف و ضلال, بهره دیگری نخواهد داشت. کنه ذات حق که از آن به (هویت غیبیه)، (غیب ذات)، (مقام ذات)، (مرتبه ذات) و گاهی هم به الفاظ دیگر (مانند (عنقاء) و (غیب الغیوب)) تعبیر می شود, وجود لا تعین صرف است ; هیچ گونه حدی ندارد; از جمیع تعینات - چه مفهومی و چه مصداقی - مبراست; نه نامی دارد و نه نشانی; نه اسمی دارد و نه رسم و صفتی; نه با اسم یا صفتی مقید است و نه با عدم آن اسم یا صفت; نه با تعین خاصی متعین است و نه با عدم همان تعین. حتی با (اطلاق) و (عدم تعین) هم مقید نیست; زیرا (اطلاق) و (عدم تعین) نیز به جای خود, نوعی تعین و قید است و مقام ذات از آن هم منزه و مبرا است . اما تعینات اسمی و وصفی (اسماء و صفات حق) همه از مقام ذات متأثر بوده و در مقام تجلی به ظهور می رسند. از این رو به مقام ذات خداوند راهی نیست; نه فکر بدان مقام راه دارد و نه عقل و نه وهم و کشف ارباب شهود. همه اینها از این مقام قاصر و در این میدان کاملا عاجزند. اگر قدم پیش بگذارند, حیران می گردند و یا به راه ضلالت و خطا می روند, علاوه بر نرسیدن, از آن دورتر هم می شوند: (یعلم ما بین ایدیهم و ما خلفهم و لا یحیطون به علما), (طه, آیه 110).

ادراک بشر, به آنچه متعین است راه دارد; بنابراین ما ذات حق را در مرتبه تعین احدی و واحدی می شناسیم و به مرتبه لاتعین ذات که از همه تعین ها بالاتر است و تعین ها همه متأخر از آن, بعد از آن و مخلوق آن هستند، راهی نداریم. اشاره نیز بدان مقام راه ندارد; چه اشاره حسی باشد و چه اشاره ذهنی, عقلی و وهمی . چگونه می توان به ذاتی که تعین ندارد, اشاره نمود؟ به همین جهت از فکر در (کنه ذات حق) نهی شده است.

امام علی بن موسی الرضا(ع) می فرماید: (... فلیس الله عرف من عرف بالتشبیه ذاته و لا ایاه و حد من اکتنهه, و لا حقیقته اصاب من مثله و لا به صدق من نهاه, و لا صمد صمده من اشار الیه; پس, خدای را نشناخته, آن کس که ذات او را به چیزی تشبیه کرده است و به توحید او نایل نگشته, آن کس که خواسته است به کنه ذات او برسد و به حقیقت او نرسیده, آن کس که ذات او را تصویر ذهنی نموده است و به او تصدیق نکرده است آن کس که ذات او را حدی قائل شده و به جانب او روی نیاورده است; آن کس که به ذات او اشاره نموده است ...), (کتاب التوحید صدوق, باب التوحید و نفی التشبیه, ص 34).

حتی اگر عقل و عشق همگام باشند و با بلند پروازی های خود بخواهند, به سوی مقام ذات اوج بگیرند, راه به جایی نبرده، به حیرت خواهند افتاد و بر عجز و قصور خود در این میدان با کمال شرمساری اعتراف خواهند کرد.

انسان با توجه به قدرت عقل، خود و جهان اطراف خود را می تواند مورد مطالعه دقیق قرار دهد و به معرفت های یقینی دست یابد. در این راستا، حواس انسان به عنوان قوای کمکی اطلاعات اولیه را در اختیار قوه عاقله انسان قرار می دهد و انسان با تجزیه و تحلیل یافته های خود مرزهای دانش را تصرف می کند.

از جمله مسائلی که همیشه ذهن آدمی به صورت بسیار جدی با آن مواجه بوده است، حقیقت هستی و جایگاه انسان در پهنه وجود بوده است. انسان با دقت در جهان اطراف و در حقیقت خود یقین پیدا می کند که هستی اش از آن خود او نیست. او در جهان مادی که آن را در می یابند، دارای یک خصوصیت عجیبی هستند آن خصوصیت و ویژگی در اصطلاح فسلفه، خصوصیت امکان نامیده می شود(امکان ذاتی).

انسان خود جهان اطراف خود را معبودی ممکن می یاید که ضرورت وجود در ذاتش نهفته نیست، او موجودی وابسته است. تا علتش نباشد، او تحقق نمی یابد، این ویژگی نه تنها در او وجود دارد بلکه در تمام جهان که می شناسد این ویژگی به صوت بلند فریاد می زند. حال پرسشی که ذهن آدمی با آن مواجه است، این است، چگونه این موجودات امکانی تحقق یافته اند.

اگر بگوئید، یک موجود امکانی دیگر علت تامه بوده است، سخن و پرسش متوجه آن علت می شود بنابراین اگر قرار باشد موجود اول محقق شود به شرط تحقق موجود ثانی محقق شود به شرط تحقق موجود ثالث و ... یک سلسله علت و معلول تشکیل می شود حال اگر این سلسله نهایت نداشته باشد باید هیچ موجودی تحقق نمی یافت، در حالی که این مجموعه ممکنات تحقق یافته اند. پس باید یک موجود غیر امکانی و قائم ذات باشد که همه موجودات امکانی به برکت وجود محقق شده اند و آن موجود را در فلسفه واجب الوجود نامند. و در واژه های دینی، الله، خدا و ... حال می رسیم به پرسش شما، خدا چیست؟ باید گفت: خدا تحقق همه آن موجوداتی است که من و شما درک می کنیم.

حال اگر به این مرحله رسیدیم بهترین راه برای شناخت خداوند متعال آن است که او جلوی روی ما گذاشته است. او با زبان آیه با ما سخن گفته و با ما ارتباط برقرار نموده است.

آیه یعنی نشانه، یعنی آن چه به حقیقتی اشاره دارد. خداوند متعال برای شناساندن خود از آیات کلامی و غیر کلامی استفاده نموده است آیات کلامی همان قرآن کریم است که در دست ما است و آیات غیر کلامی تک تک موجودات جهان و پهنه وسیع هستی است، با تامل در آن می توان خدا را شناخت.

خدا آن حقیقتی است که تحقق همه موجودات به اوست، آیه های الهی به موجودی اشاره می کنند که در او علم، حیات، خالقیت، تدبیر و ... یافت می شود.

او مقیم است، برپا دارنده هستی. او علیم است، دانای مطلق. او قدیم است، فارق از قید زمان. او رازق است، روزی دهنده همه موجودات. او قادر است، توانای بی همتا. او منشئ است، پدیدآورنده کائنات. او منان است، نعمت بخش به همگان. او حنان است، مهر پیشه به موجودات. او برهان است، دلیل و راهنمای بندگان.

او کسی است که آسمان ها به اراده او برپا هستند و زمین به اجازه او استقرار یافته. هو رب کل شئ. هو اله کل شئ. هو خالق کل شئ. هو صانع کل شئ. هو قبل کل شئ. هو بعد کل شئ. هو فوق کل شئ. هو عالم بکل شئ. هو قادر علی کل شئ. هو یبقی( فقط او ماندگار است). جوشن کبیر، بند 17

او مصور(صورت آفرین)، مقدر (اندازه گیر)، مدبر( تدبیرکننده)، مطهر(پاک کننده)، منور(روشنی بخش)، مکسر(آسان کننده)، مبشر(مژده دهنده)، منذر(بیم دهنده) و ... . جوشن کبیر، بند 26 او حی (زنده) است اما حی که او را چنان می خوانیم:

یا حیا قبل کل حی. یا حیا بعد کل حی. یا حی الذی لیس کمثله حی. یا حی الذی لیس یشارکه حی. یا حی الذی لا یحتاج الی حی. یا حی الذی یمیت کل حی. یا حی الذی یرزق کل حی. یا حیا لم یرث الحیوه من حی. یا حی الذی یحیی الموتی یا حی و یا قیوم لاتأخذه سنه و لا نوم؛ زنده پیش از هر موجود زنده، زنده بعد از هر موجود زنده، زنده ای که هیچ زنده ای شریکش نیست. زنده ای که نیاز به هیچ زنده ای ندارد. زنده ای که زندگان را می میراند. زنده ای که زندگان را روزی می بخشد. زنده ای که از هیچ زنده ای زندگانی را به ارث نبرده. زنده ای که زنده کننده مردگان است. زنده ای که پاینده است. چرت و خواب او را فرا نمی گیرد. جوشن کبیر، بند 71 و در همه این احوال باید بگوییم سبحان الله لیس کمثله ای شئ؛ او همانند ندارد.

بنابراین ما او را می شناسیم که خدای جهان است یعنی او هستی بخش جهان هستی است سپس با توجه به آیات متعددش، ویژگی های او را که مهر و محبت، قدرت، حیات و ... باشد را می یابیم؛ اما همیشه در حد بی نهایت که این حد بی نهایتی را هم از آن ساحت باید منزه نمود. و چون چنین است آن ذات مقدس همانند اشیاء و موجودات اطراف ما به ذهن در نمی آید. او مثل و مانندی ندارد، شناخت از او هم متناسب با آن ذات اقدس اله است که از دیدگاه ما همان شناخت آیه ای است که از قرآن و روایات نورانی معصومان درمی یابیم
.
نکته ای که فلاسفه به آن اشاره دارند آن است که ذهن بشر همواره با ماهیت ها انس گرفته است، ماهیتها همان چیستی است که ذهن درک می کند. یعنی ذهن بشر برای هر چیزی دو حیثیت قائل می شود. یکی اصل وجود و دیگری چیستی و چگونگی آن. در عین حال باید توجه داشت که ماهیت از نظر فلسفی حد شیئ است. به عبارت دیگر هر یک از اشیای پیرامون ما دارای محدودیت هیا از نظر زمان، مکان و کمالات وجودی هستند. هر موجودی بهره و حظی از کمالات دارد که دیگری ندارد و چیستی و ماهیت شیئ در واقع بیانگر مرز و حد و محدوده کمالی و وجودی آن است. اما خداوند ماهیت ندارد زیرا او وجود صرف و محض است. یعنی هیچ گونه محدودیت وجودی برای او متصور نیست. وجود او عین همه کمالات بدون اندک محدودیت و کاستی است؛ از این رو او حد و ماهیت و چیستی ندارد.

بنابراین ظرف وجودی بشر نمی تواند به او احاطه پیدا کند. بنابراین برای شناخت او راه تشبیه استعلایی را می پیماید. یعنی می گوید: ما کمالات متعددی را در جهان هستی مانند حیات، قدرت، علم و ... را درک می کنیم هرگاه یعنی صفات کمالی را در بی نهایت در نظر بگیریم می توانیم به آن حضرت نسبت دهیم بدون هیچ محدودیت و اموری که نقص تلقی شود و باید بدانیم که این صفات در عین یکی بودن، عین ذات حضرت حق هستند. یک حقیقت برین وجود دارد که هرگاه به مقام ذات او توجه شود، صفات ذاتی انتزاع می شود و هرگاه فعل او را در نظر گرفته شود، صفات فعل قابل انتزاع خواهد بود.

برای آگاهی بیشتر ر.ک:

المیزان، ج 6، ص 238 به بعد ذیل آیه 105 سوره مائده

المیزان، ج 14، ص 193 به بعد ذیل آیه 14 سوره طه.

- دعای امام حسین(ع) در صحرای عرفات، علامه محمد تقی جعفری

نشان از بی‌نشان‌ها، مرحوم حسنعلی اصفهانی، ص 166 153.

- آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدی‌مهر

- آموزش عقاید، آیت‌الله مصباح
- آفریدگار جهان، آیت‌الله مکارم شیرازی

- خدا را چگونه بشناسیم، آیت‌الله مکارم شیرازی

- اصول عقاید، استاد محسن قرائتی
- پیام قرآن، ج 2، آیت الله مکارم شیرازی

- منشور جاوید، ج 2، استاد جعفر سبحانی

- خدا در قرآن، شهید بهشتی

- دوره پنج جلدی مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، استاد شهید مرتضی مطهری

- توحید، شهید دستغیب شیرازی

راه های دیگری برای قرب و رابطه با خدای تعالی نیز وجود دارد از جمله:

توبه، انجام وظایف شرعی و دوری از گناه، بهترین عوامل تقرب به خداست.

آشنایی و نزدیکی بیشتر با خدا از راه‌های متعددی امکان پذیر است؛ از جمله:

الف) سیر و مطالعه در جهان (آیات آفاقی و انفسی)؛ از دیدگاه عالم هر جزء عالم نشانه و آیتی از خدای حکیم است. به قول سعدی:

فرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
مطالعات فلسفی و تأملات عقلانی.
ج) عرفان نظری و عملی و کشف و شهود باطنی از طریق تصفیه نفس انجام ریاضات شرعیه و پالاییدن دل از زنگار هواها و تعلقات دنیاوی.

د) مطالعه و تدبر در متون دینی؛ مانند قرآن، احادیث و دعاها که عالی ترین و بهترین گنجینه‌های معرفت الهی هستند و راه‌های ارزشمند و بی ‌نظیری در جهت شناخت و تقرب به حق تعالی به روی انسان می‌گشایند. امتیاز این راه بر دیگر راه ها چند چیز است:

- سهولت و دسترس پذیری

- فقدان خطا

- ایجاد انس و ارتباط بین فرد و خالق علاوه بر ثمره علمی و معرفتی.

آری راه رسیدن به خدا شامل راه عشق و راه عقل است، اما این دو راه - اگر چه در ابتدا با هم - در تضاد هستند، در واقع هیچ تضادی با هم ندارند و در نهایت راه به هم می رسند. چنانکه قیام امام حسین(ع) عبادت عاشقانه و عاقلانه بود.

برای اطلاع بیشتر دو مقاله زیر را که در نشریه پرسمان سال دوم شماره های 5 و 6 بهمن ماه و اسفند ماه 1381 (مقالات عشق و عقل این یا آن - رابطه عقل و عشق تا کجاست؟) نگارش سید سعید لواسانی مطالعه نمایید.

گفتنی است قرب به خدا دارای مراتب بی شماری است و هر انسان مؤمنی دارای مرتبه خاصی از قرب است و کامل ترین و بالاترین مرتبه آن از آن پیامبران و به ویژه آخرین پیامبر خداوند، حضرت محمد(ص) و خاندان و اهل بیت پاک او می باشد.

بزرگان فرموده اند: در سیر و حرکت به سوی خداوند و در قرب به او (طفره) محال است یعنی امکان ندارد بدون طی کردن مراحل و منازل و مراتبی که در این راه وجود دارد به مرحله و مرتبه و منزل بعد وارد شد. البته گاه می شود که بعضی از مراحل به سرعت طی می شود و انسان سالک در اثر انجام عمل خالصانه ای مثل ایثار و احسان و عبادت خالصانه و خدمت به پدر و مادر و دستگیری از انسانی افتاده و محتاج و حتی خدمت به حیوان گرسنه ای مثل سگ و گربه و نیز آب دادن به گیاهی پژمرده، جذبه و کشش معنوی خاصی در او ایجاد می کند که مراحل و منازل قرب را به سرعت طی می کند و وارد مرحله منزل بالاتری می شود به گونه ای که خودش نیز متوجه نمی گردد ولی گاهی طی مراحل و پیمودن منازل، به تدریج و گام به گام است و منازل یکی پس از دیگری پشت سر گذاشته می شود که اصطلاحا به آن سیر و سلوک می گویند.

به هر حال بندگی و سیر و حرکت در راه خداوند نیز قوانین ویژه خود را دارد و چون حرکت از پایین به بالا و از نزول به صعود است تا مراحل قبل پیموده نشود ممکن نیست وارد مرحله بعد شد. معنای راه میانبر همان انجام اعمال خالصانه و خداپسندی است که به سیر انسان سرعت و شتاب زیادی می بخشد و انسان مراحل را به سرعت می پیماید ولی این که کدام عمل چنین اثری را دارد، این بستگی کامل به انگیزه و نیت و خلوص انسان در عمل دارد. گاه می شود دو نفر یک نوع کار و عمل را انجام می دهند ولی اثر و نتیجه آن تفاوت فراوانی با هم دارد با این که شکل و ظاهر آن عمل در هر دو یکسان و مشابه است ولی چون نوع نیت و خلوص و انگیزه در این دو فرد مختلف است، اثر و نتیجه آن نیز گوناگون است و از اینجاست که نقش نیت در جهت دادن و اثر بخشیدن به کارها و اعمال روشن می گردد.

باید دانست که چون آثار اعمال برای ما روشن نمی باشد و ما نمی دانیم کدام عمل نیک ما را به قرب الهی نزدیک تر می سازد باید از هیچ کار خیر و شایسته ای فرو گذار نکنیم و هیچ کار خیری را کوچک و ناچیز نشمریم، چنانچه روایات فراوانی در این باره داریم و انسان مؤمن زیرک از هر عملی برای رسیدن به قرب الهی استفاده شایان می کند.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین