بزرگان می گویند معرفت به آل الله به معنای معرفت به مقام نورانیت اهل بیت علیهم السلام است؟ مقام نورانیتشان چه مقامی است؟
بزرگان می گویند معرفت به آل الله به معنای معرفت به مقام نورانیت اهل بیت علیهم السلام است؟ مقام نورانیتشان چه مقامی است؟ معرفت اهل بیت (ع) دارای مراتبی است که باید از پایین ترین مرتبه ی آن شروع و مرتبه به مرتبه بالا رفت تا به معرفت نوری انسان کامل راه یافت. بنا بر این ، چنین نیست که مراتب پایین معرفت ، مطلوب نباشند ؛ بلکه کسب این مراتب لازم است تا انسان بتواند به مراتب بالا راه یابد. امّا برای معرفت نوری اهل بیت (ع) که خود دارای مراتبی است ، بر دو رکن استوار می باشد ؛ یک رکن مربوط می شود به شخص ادراک کننده و رکن دیگر مربوط می شود به وجود اهل بیت (ع). الف معرفت در هر درک کننده ای دارای دو قسم می باشد ؛ 1-معرفت ذهنی و مفهومی 2-معرفت باطنی و حضوری . در معرفت مفهومی انسان با خودِ وجود خارجیِ معلوم مواجه نیست بلکه وجود خارجی را با حدّ و حدود مفهومی آن می شناسد. لذا چنین معرفتی ، اگر چه نسبت به جهل ، نور می باشد ، ولی چون از پس حجاب و پرده ی مفهوم می باشد ، معرفت ظلمانی قلمداد داد می شود. امّا در معرفت حضوری ، روح انسان با وجود خارجی معلوم اتّحاد یافته آن را بی واسطه می شناسد. لذا در چنین معرفتی ، پرده و حجاب مفهوم و ذهن در کار نیست. از اینرو معرفت حضوری را معرفت نوری نیز می نامند. نبیّ اکرم (ص) فرمودند: ( العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء علم نوری است که خداوند متعال در قلب هر کس که اراده نماید می اندازد. ) (مصباح‌الشریعة ، ص 16 ) ؛ البته هر دو قسم علم ، نور بوده و روشنگرند ؛ لکن علم مفهومی نسبت به جهل نور است ، نور در مرتبه ی ذهن ، امّا علم حضوری و باطنی ، نور است نسبت به علم مفهومی ؛ و جایگاه آن قلب است که مرتبه ای از مراتب روح انسان می باشد. پس آنچه در حدیث مذکور به آن اشاره شده علم حضوری می باشد ؛ چون سخن از قلب رفته است. حاصل کلام اینکه معرفت اهل بیت (ع) با نورانیّت ، معرفت حضوری است نه معرفت مفهومی صرف. البته شکّی نیست که معرفت حصولی و مفهومی به فضائل وجودی اهل بیت (ع) ، هم لازم و ضروری است هم نورانیّت دارد ؛ و هر چه عمیقتر و برهانی تر باشد ، نورانیّت بیشتری دارد. لکن این مقدار معرفت ، تضمین کننده ی قطعی سعادت نمی باشد. چرا که معرفت مفهومی اوّلاً همواره در معرض شبهه است و ثانیاً لزوماً انسان را به سمت عمل سوق نمی دهد. ب رکن دوم معرفت نوری اهل بیت (ع) مربوط می شود به وجود نوری خود آن بزرگواران. به این معنی که وجود نوری انسان کامل دارای مراتبی است ، که هر مرتبه از آن نورانیّت خاصّ خود را دارد ؛ و مرتبه نسبت به مرتبه ی پایین تر خود ، نور و نسبت به مرتبه ی بالاتر از خود ، حجاب نوری محسوب می گردد. پایین ترین مرتبه ی وجودی انسان کامل ، بدن شریف اوست که معرفت آن چه از راه حسّ و چه از راه گزارشات تاریخی ، هم برای مومنان ممکن است هم برای کفّار. لذا کاری از این معرفت ساخته نیست. مرتبه ی بالاتر وجود او مرتبه ی فعلی و وصفی اوست ؛ که از راه توجّه به گفتار و کردار آن بزرگواران قابل درک می باشد. در این مرتبه از معرفت اهل بیت (ع) ، انسان با فضائل اهل بیت (ع) آشنا می شود. این مرتبه را آنچنان که شایسته است تنها مومنان درک می کنند و غیر مومنان به خاطر غرق شدن در محسوسات ، از صفات و افعال انسان کامل جز ظواهر بشری چیزی نمی بینند ؛ لذا می گویند: ( ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ این [مرد] جز بشری چون شما نیست از آنچه می‌خورید می‌خورد و از آنچه می‌نوشید می‌نوشد . ) ( المؤمنون:33) این مرتبه با درجاتی که دارد ، همان معرفت مفهومی اهل بیت (ع) می باشد که در حدّ خود نورانیّت دارد و اگر همراه با پذیرش باشد ، انسان را از ظلمت کفر و شرک و نفاق خارج می کند. مرتبه ی بالاتر از این مرتبه ، شناخت وجود ملکوتی و نوری انسان کامل از راه معرفت مفهومی است ؛ که نورانیّت آن افزونتر می باشد ؛ ولی باز کافی برای سعادت قطعی نیست. نیل به این مرتبه ، در سطوح بالای آن مخصوص حکماست ولی مراتبی از آن را مومنان دیگر نیز در می یابند. ما فوق این مرتبه ، شناخت وجود جبروتی اهل بیت (ع) ، از راه مفهوم می باشد که هر کس به مقدار آشنایی اش با حکمت آن را می شناسد. ما فوق این مرتبه شناخت جنبه ی وجه اللّهی انسان کامل است باز به یاری مفهوم. در این مرتبه ، انسان کامل به عنوان مظهر تامّ اسماء فعلیّه ی خدا و به عنوان خلیفة الله شناخته می شود. چنین معرفتی ، اگر چه مفهومی است ، ولی برای غیر حکما دست نمی دهد. ما فوق این مرتبه ، شناخت مفهومی انسان کامل در مرتبه ی اسماء ذاتیّه است که به معنی حقیقی کلمه ، تنها برای آشنایان با عرفان نظری ممکن است. همه ی این مراتب که گفته شد ، اگر از راه مفهوم و علم حصولی به دست آیند ، اگر چه نورانیّت دارند ، ولی به معنای خاصّ کلمه ، معرفت نوری اهل بیت (ع) محسوب نمی شود. امّا اگر همین مراتب ، نه از راه مفهوم ، بلکه از راه علم حضوری و ترقّی ادراک کننده در مرتب هستی باشد ، معرفت نوری اهل بیت (ع) خواهد بود. به این معنی که شخص ادراک کننده ، خود مراتب ملکوت و جبروت و مافوق آن را با سیر و سلوک عرفانی طیّ نموده و در هر مرتبه از این سیر باطنی ، با وجود نوری انسان کامل در همان مرتبه ، متّحد گشته از این راه او را می شناسد. و چون چنین شناختی عین وجود خود شخص می شود ، زوال آن به آسانی ممکن نیست. اوج چنین معرفتی آنجا برای عارف رخ می دهد که عارف به احدیّت ذات خویش نائل گشته فانی فی الله و باقی بالله گردد. در این مرتبه او مقام احدیّت انسان کامل را در حدّ احدیّت خودش ادراک می کند و این معرفت عین معرفت احدیّت خداوند متعال می باشد ؛ چرا که انسان کامل ، مظهر تامّ اسم الاحد است. تمام مراتب معرفت حضوری شخص ، نسبت به انسان کامل ، معرفت نوری اهل بیت (ع) است ؛ امّا هر مرتبه ی پایین نسبت به مرتبه بالا حجاب محسوب می شود ؛ امّا فوق مرتبه ی احدیّت مرتبه ای نیست. لذا آن مرتبه نور محض می باشد و معرفت نوری اهل بیت (ع) به معنای حقیقی کلمه سزاوار این مرتبه می باشد. البته مافوق این مرتبه نیز کنه ذات خداوند متعال است که معرفت یافتن به آن برای احدی ممکن نیست. لذا احدیّت خاتم الانبیاء (ص) حجاب کنه ذات محسوب می شود. امام صادق (ع) فرمودند: ( بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خدا با ما عبادت شود و با شناخته گردد و با ما یگانه دانسته شود و محمّد حجاب خدای تبارک و تعالی است.) (‌الکافی ، ج‌1 ،ص 145 ) ( رَوَاهُ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی ( کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ ) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی ابْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اشْتَقَّهُ مِنْ جَلَالِ عَظَمَتِهِ فَأَقْبَلَ یَطُوفُ بِالْقُدْرَةِ حَتَّی وَصَلَ إِلَی جَلَالِ الْعَظَمَةِ فِی ثَمَانِینَ أَلْفَ سَنَةٍ ثُمَّ سَجَدَ لِلَّهِ تَعْظِیماً فَفَتَقَ مِنْهُ نُورَ عَلِیٍّ ع فَکَانَ نُورِی مُحِیطاً بِالْعَظَمَةِ وَ نُورُ عَلِیٍّ مُحِیطاً بِالْقُدْرَةِ ثُمَّ خَلَقَ الْعَرْشَ وَ اللَّوْحَ وَ الشَّمْسَ وَ ضَوْءَ النَّهَارِ وَ نُورَ الْأَبْصَارِ وَ الْعَقْلَ وَ الْمَعْرِفَةَ وَ أَبْصَارَ الْعِبَادِ وَ أَسْمَاعَهُمْ وَ قُلُوبَهُمْ مِنْ نُورِی وَ نُورِی مُشْتَقٌّ مِنْ نُورِهِ فَنَحْنُ الْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ وَ نَحْنُ السَّابِقُونَ وَ نَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ وَ نَحْنُ الشَّافِعُونَ وَ نَحْنُ کَلِمَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ خَاصَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ أَحِبَّاءُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ جَنْبُ اللَّهِ وَ نَحْنُ یَمِینُ اللَّهِ وَ نَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ وَ نَحْنُ خَزَنَةُ وَحْیِ اللَّهِ وَ سَدَنَةُ غَیْبِ اللَّهِ وَ نَحْنُ مَعْدِنُ التَّنْزِیلِ‌ وَ مَعْنَی التَّأْوِیلِ وَ فِی أَبْیَاتِنَا هَبَطَ جَبْرَئِیلُ وَ نَحْنُ مَحَالُّ قُدْسِ اللَّهِ وَ نَحْنُ مَصَابِیحُ الحِکْمَةِ وَ نَحْنُ مَفَاتِیحُ الرَّحْمَةِ وَ نَحْنُ یَنَابِیعُ النِّعْمَةِ وَ نَحْنُ شَرَفُ الْأُمَّةِ وَ نَحْنُ سَادَةُ الْأَئِمَّةِ وَ نَحْنُ نَوَامِیسُ الْعَصْرِ وَ أَحْبَارُ الدَّهْرِ وَ نَحْنُ سَادَةُ الْعِبَادِ وَ نَحْنُ سَاسَةُ الْبِلَادِ وَ نَحْنُ الْکُفَاةُ وَ الْوُلَاةُ وَ الْحُمَاةُ وَ السُّقَاةُ وَ الرُّعَاةُ وَ طَرِیقُ النَّجَاةِ وَ نَحْنُ السَّبِیلُ وَ السَّلْسَبِیلُ وَ نَحْنُ النَّهْجُ الْقَوِیمُ وَ الطَّرِیقُ الْمُسْتَقِیمُ مَنْ آمَنَ بِنَا آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیْنَا رَدَّ عَلَی اللَّهِ وَ مَنْ شَکَّ فِینَا شَکَّ فِی اللَّهِ وَ مَنْ عَرَفَنَا عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی عَنَّا تَوَلَّی عَنِ اللَّهِ وَ مَنْ أَطَاعَنَا أَطَاعَ اللَّهَ وَ نَحْنُ الْوَسِیلَةُ إِلَی اللَّهِ وَ الْوُصْلَةُ إِلَی رِضْوَانِ اللَّهِ وَ لَنَا الْعِصْمَةُ وَ الْخِلَافَةُ وَ الْهِدَایَةُ وَ فِینَا النُّبُوَّةُ وَ الْوَلَایَةُ وَ الْإِمَامَةُ وَ نَحْنُ مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ وَ بَابُ الرَّحْمَةِ وَ شَجَرَةُ الْعِصْمَةِ وَ نَحْنُ کَلِمَةُ التَّقْوَی وَ الْمَثَلُ الْأَعْلَی وَ الْحُجَّةُ الْعُظْمَی وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی الَّتِی مَنْ تَمَسَّکَ بِهَا نَجَا جابر بن عبد اللَّه در تفسیر آیه:( کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ ) نقل کرده که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: اوّل چیزی که خداوند آفرید نور من بود که از نور خود به وجود آورد و از جلال و عظمت خویش جدا کرد. شروع به طواف قدرت نمود تا در هشتاد هزار سال به جلال عظمت رسید در این موقع برای تعظیم خدا به سجده شد ؛ از آن نور ، نور علی‌ جدا گردید. نور من محیط بر عظمت بود و نور علی محیط بر قدرت. آنگاه خدا عرش و لوح و خورشید و نور روز و نور چشم‌ها و عقل و معرفت و دیده‌های مردم و گوش‌ها و دلهای آنها را از نور من آفرید و نور من از نور او جدا شده بود. ماییم اوّلین و آخرین و سبقت گیرندگان و تسبیح کنندگان و ماییم شافعین و ما کلمة اللَّه و برگزیدگان او و دوستانش و ماییم وجه اللَّه و جنب اللَّه (همسایگان خدا ) و دست راست خدا و ماییم امناء اللَّه و ماییم خزانه داران وحی خدا و ماییم خادمان غیب خدا و ماییم معدن تنزیل و معنی تأویل و جبرئیل در خانه‌های ما فرود می‌آید و ما جایگاه قدس خدا و چراغ‌های حکمت و کلیدهای رحمت و سرچشمه‌های نعمت و شرف امّت و پیشوایان برجسته و نوامیس عصر و دانشمندان روزگار و سرور بندگان و زمامدار جهان و فرمانبردار و ولایتمدار و پشت و پناه آنها و ساقی و حافظ و راه نجات برای آنهاییم . ماییم راه و سلسبیل و ماییم راه پایدار و طریق مستقیم. هر که به ما ایمان آورد به خدا ایمان آورده و هر که انکار ما را کند انکار خدا را کرده و کسی که در باره ی ما شک کند به خدا شک کرده کسی که عارف به ما باشد عرفان به خدا دارد و هر که به ما پشت کند به خدا پشت کرده و مطیع ما مطیع خداست ؛ ما وسیله به سوی خداییم و رساننده به رضوان اوییم عصمت و خلافت و هدایت متعلق به ماست. نبوت و امامت و ولایت در میان ماست. ما معدن حکمت و دروازه ی رحمت و درخت عصمت و کلمه ی تقوی و مثل اعلی و حجّت عظمی و دستگیره ی محکم می باشیم که هر کس به آن چنگ زند نجات می‌یابد) (بحارالأنوار ، ج‌25 ،ص21 ) ( عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ تَفَرَّدَ فِی وَحْدَانِیَّتِهِ ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ عِتْرَتَهُ ع ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً وَ أَسْکَنَهَا فِی ذَلِکَ النُّورِ وَ أَسْکَنَهُ فِی أَبْدَانِنَا فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ احْتَجَبَ بِنَا عَنْ خَلْقِهِ فَمَا زِلْنَا فِی ظِلِّ عَرْشِهِ خَضْرَاءَ مُسَبِّحِینَ نُسَبِّحُهُ وَ نُقَدِّسُهُ حَیْثُ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَرَ وَ لَا عَیْنَ تَطْرِفُ ثُمَّ خَلَقَ شِیعَتَنَا وَ إِنَّمَا سُمُّوا شِیعَةً لِأَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ شُعَاعِ نُورِنَا ابو حمزه ثمالی از حضرت باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمودند: خداوند یکتا بود در وحدانیت خویش ؛ آنگاه تکلّم نمود به کلمه‌ای که نوری شد ؛ از آن نور ، محمّد و علی و عترتش را آفرید. بعد تکلّم نمود به کلمه ی دیگری ، که به صورت روحی درآمد ؛ آن روح را در نور قرار داد و ساکن بدنهای ما گردانید به همین جهت ما روح اللَّه و کلمه ی او هستیم. به وسیله ی ما از خلق خود در حجاب فرا گرفت پیوسته . پس در سایه ی عرش سبز و خرّم مشغول به‌ تسبیح و تقدیس بودیم آن زمان که نه خورشید و نه ماه بود و نه چشمی که به هم زده شود. سپس شیعیان ما را آفرید و شیعه را به این نام نامیده‌اند چون از شعاع نور ما آفریده شده‌اند.) (بحار الأنوار ، ج‌25 ،ص24 ) در این روایت تمام انبیاء و اوصیاء و جمیع ملائک و تمام اهل بهشت در تمام زمانها ، جزء شیعیان اهل بیت (ع) شمرده شده اند. از این گونه روایات به خوبی معلوم می شود که مراد از مقام نوری اهل بیت (ع) کدام مرتبه از وجود است. البته درک حقیقت این گونه روایات ، حتّی در حدّ مفهومی کاری است مشکل که دهها سال صرف عمر می طلبد ، کجا رسد درک حضوری آنها که به قول برخی اهل معرفت ، جان کندن می خواهد. یعنی باید از خود طبیعی به در آمد تا حقیقت نوری اهل بیت را مشاهده نموده چون سلمان فارسی به مقام ( سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ ) رسید. در خاتمه حدیث بلندی با عنوان حدیث معرفت امیرالمومنین به نورانیّت در بحارالانوار ، ج 26، ص2 ، وارد شده که ترجمه ی آن تقدیم حضورتان می گردد. حدیث معرفة امیرالمومنین بالنّورانیّة ( محمّد بن صدقه نقل کرد: ابا ذر غفاری از سلمان فارسی پرسید معرفت امام امیر المؤمنین علیه السّلام به نورانیّت چگونه است؟ سلمان گفت با هم برویم از خود مولا سؤال کنیم آمدیم خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام ایشان را نیافتیم. مدتی منتظر شدیم تا آمد. سؤال فرمود برای چه آمده‌اید؟ گفتیم آمده‌ایم بپرسیم شما را چگونه با نورانیّت می توان شناخت؟ فرمود: مرحبا به شما دو دوست متعهد که در راه دین کوتاهی ندارید. به جان خودم سوگند یاد می‌کنم که این مطلب بر هر مرد و زن مؤمنی واجب است آنگاه فرمود: ای سلمان و ابا ذر! گفتیم بفرمائید یا امیر المؤمنین. فرمود: ایمان شخص کامل نمی شود مگر مرا به کنه معرفت با نورانیت بشناسد. وقتی به این صورت‌ شناخت آنگاه دلش را خدا به ایمان آزمایش نموده و شرح صدر برای اسلام به او عنایت کرده و در این صورت است که عارف و بینا و مستبصر می‌شود. و هر که کوتاهی از این عرفان بنماید در حال شک و ارتیاب است. سلمان و ابا ذر! شناخت من با نورانیت ، شناخت خدا است و شناخت خدا معرفت من است با نورانیّت. این است همان دین خالص که خداوند می فرماید: ( وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ. ) می فرماید: دستور داده نشده به آنها مگر اینکه ایمان به نبوت حضرت محمّد آورند که همان دین حنیف محمدی ساده است این قسمت آیه (وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ) هر کس اقامه ولایت مرا کرده باشد نماز را به پای داشته است به پا داشتن ولایت من دشوار و سنگین است که تاب آن را ندارد مگر فرشته ی مقرّب یا پیامبر مرسل یا بنده ی مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزمایش کرده باشد. فرشته اگر مقرّب نباشد تاب تحمل آن را ندارد و پیامبر نیز اگر مرسل نباشد تحمل ندارد و مؤمن هم اگر مورد آزمایش و اعتماد نباشد تاب آن را ندارد. گفتم یا امیر المؤمنین مؤمن کیست و حدّ و نهایت ایمان چیست تا بتوان او را شناخت؟ فرمود: یا ابا عبد اللَّه (سلمان ) . عرض کردم لبیک ای برادر پیامبر. فرمود: مؤمن امتحان شده کسی است که هر چه از جانب ما به او برسد دلش برای پذیرش وسعت دارد و شک و تردید در آن ندارد. بدان ابا ذر که من بنده ی خدا و خلیفه بر بندگانم ما را خدا قرار ندهید ولی در فضل ما هر چه می خواهید بگوئید باز هم به کنه فضل ما نخواهید رسید و نهایت ندارد. زیرا خداوند تبارک و تعالی به ما بیشتر و بزرگتر از آنچه ما میگوییم و شما می گویید یا خطور به قلب یکی از شما نماید عنایت فرموده . وقتی ما را این طور شناختید آن وقت مؤمن هستید. سلمان گفت: عرض کردم ای برادر پیامبر هر کسی نماز به پا دارد ولایت‌ تو را به پا داشته؟ فرمود آری دلیل این مطلب آیه ی قرآن است ( وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ.) کمک بگیر از صبر و نماز و آن سنگین و دشوار است مگر برای خشوع‌ کنندگان . صبر پیامبر است و نماز اقامه ی ولایت من است .به همین جهت خداوند می‌فرماید (إِنَّها لَکَبِیرَةٌ) و نفرموده (انهما لکبیرة) آن دو سنگین است چون حمل ولایت سنگین است مگر برای خاشعین که آنها شیعیان بینا و روشنند. زیرا صاحب عقاید از قبیل مرجئه و قدریه و خوارج و دیگران از قبیل ناصبی‌ها اقرار به نبوت حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دارند و در این مورد اختلافی ندارند ولی هم ایشان در باره ی ولایت من اختلاف دارند و منکر آن هستند مگر تعداد کمی. آنهایند که خداوند در قرآن ایشان را توصیف نموده (إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ). در جای دیگر قرآن راجع به نبوت حضرت محمّد و ولایت من می فرماید: ( وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ ) ؛ قصر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و ( بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) (چاه واگذار شده) ولایت من است که آن را رها کرده‌اند و منکر شده‌اند. هر که اقرار به ولایت من نداشته باشد اقرار به نبوت پیامبر برای او سودی نخواهد داشت این دو با هم قرین و همراهند زیرا پیامبر اکرم نبیّ مرسل و امام مردم است و علی پس از او امام مردم و وصیّ محمّد است چنانچه پیامبر اکرم فرمود: (انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی) اول ما محمّد و وسط ما محمّد و آخر ما محمّد است. هر کس معرفت مرا کامل داشته باشد او بر دین قیّم و استوار است چنانچه در این آیه می فرماید (وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ) این مطلب را به توفیق خدا و کمک او توضیح می‌دهم. اینک می گویم ای سلمان و ابا ذر! من و محمّد یک نور از نور خداوند بودیم خداوند دستور داد به آن نور که دو قسمت شود به نیمی از آن فرمود محمّد باش! و به نیم دیگر فرمود علی باش! به همین جهت پیامبر اکرم فرموده است‌: (علیّ منّی‌ و انا من علی و لا یودّی عنّی الّا علی علی از من و من از علی هستم و این کار را نمیتواند انجام دهد مگر علی ). ابوبکر را با سوره برائت به مکه فرستاد ، جبرئیل نازل شده گفت: ای محمّد خداوند می فرماید باید این کار را تو انجام دهی یا مردی از خودت. آنگاه مرا فرستاد تا سوره را از ابوبکر بگیرم ، از او گرفتم امّا او ناراحت شده از پیامبر اکرم پرسید آیا در این مورد آیه ی قرآن درباره من نازل شده؟ فرمود نه ولی نباید این کار را انجام دهد مگر من یا علی. ای سلمان و ابا ذر! اینک فکر کنید کسی که صلاحیت نداشته باشد چند آیه را از جانب پیامبر به مردم برساند چگونه صلاحیت برای امامت دارد؟، من و پیامبر یک نور بودیم او محمّد مصطفی گردید و من وصیّ او علیّ مرتضی شدم. محمّد ناطق شد و من ساکت. باید در هر زمان ناطق و صامتی باشد. ای سلمان! محمّد منذِر است و من هادی. این است معنی آیه ( إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ ) پیامبر اکرم منذر است و من هادی. ( اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثی‌ وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ.) در این موقع علی علیه السّلام دست خود را بر دست دیگر زده گفت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم صاحب جمع است و من صاحب نشر. محمّد صاحب بهشت است و من صاحب جهنم. به جنهم می گویم این را بگیر و این یک را واگذار! محمّد صاحب مکان و من صاحب ریزش و من صاحب لوح محفوظم که خدا به من الهام نموده آنچه در لوح است. ای سلمان و یا ابا ذر! محمّد یس و القرآن الحکیم است محمّد ن و القلم است و محمّد طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی‌ می باشد ؛ محمّد صاحب دلالات و من صاحب معجزات و آیات. محمّد خاتم النبیین و من خاتم الوصیین و صراط مستقیم هستم و (النَّبَإِ الْعَظِیمِ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ) می باشم ؛ هیچ کس اختلاف ندارد مگر در باره ولایت من. محمّد صاحب دعوت و من صاحب شمشیر ، محمّد پیامبر مرسل و من صاحب امر پیامبرم ؛ خداوند می فرماید: یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی‌ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ . او روح اللَّه است که عطا نمی‌کند و القا نمی‌نماید آن روح را مگر بر ملک مقرب یا پیامبر مرسل یا وصیّ برگزیده. به هر کس این روح را عنایت کند او را از مردم جدا نموده و به او قدرت تفویض کرده و مرده زنده می کند ، اطلاع از گذشته و آینده دارد و از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق در یک چشم بهم زدن می رود و از دلها و قلبها خبر دارد و آنچه در آسمانها و زمین است می داند. ای سلمان و یا ابا ذر! محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم همان ذکری است که در قرآن فرموده: قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ . به من علم مرگ و میرها و بلاها و فصل الخطاب (در هر جا چه باید گفت و هر مسأله چه جوابی دارد) داده‌اند و به من علم قرآن و آنچه تا قیامت اتفاق خواهد افتاد واگذارده‌اند. محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حجة را تعیین نمود تا برای مردم حجت باشد و من حجة اللَّه شدم .خداوند به من مقامی عنایت کرده که برای هیچ یک از گذشتگان و آیندگان چه پیامبر مرسل و چه فرشته ی مقرب قرار نداده. ای سلمان و یا ابا ذر! منم آن کس که نوح را در کشتی به دستور خدا بردم ؛ من یونس را به اجازه ی خدا از شکم نهنگ خارج کردم ؛ من به اجازه ی خدا موسی را از دریا گذراندم ؛ من ابراهیم را از آتش نجات دادم به اجازه خدا ؛ من نهرها و چشمه‌هایش را جاری و درختهایش را کاشتم با اجازه ی خدایم. من عذاب یوم الظله هستم (شاید منظور قیامت باشد) ؛ منم آنکه فریاد می زنم از مکان نزدیکی که تمام جنّ و انس آن را می شنوند و گروهی می فهمند. من با هر گروهی چه ستمگران و چه منافقین به زبان خودشان صحبت می کنم . منم خضر آن دانشمندی که همراه موسی بود. منم معلّم سلیمان بن داود ؛ و منم ذو القرنین و منم قدرت اللَّه‌. ای سلمان و یا ابا ذر! منم محمّد و محمّد من است ؛ من از محمّدم و محمّد از من است .خداوند در این آیه می‌فرماید: ( مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ.) ای سلمان و یا ابا ذر! مرده ی ما نمرده است و غائب ما دور نشده و کشته‌های ما هرگز کشته نشده‌اند. ای سلمان و یا ابا ذر! من امیر هر مرد و زن مؤمنم چه گذشتگان و چه آیندگان. مرا با روح عظمت تائید کرده‌اند. من یکی از بندگان خدایم مبادا ما را خدا بنامید ! در باره ی فضل ما هر چه مایلید بگویید به کنه فضل ما نخواهید رسید و حتّی مقداری از یک دهم آن را نمی توانید بیان کنید. چون ما آیات و دلائل خداییم و حجّت و خلیفه و امین و امام و وجه اللَّه و عین اللَّه و لسان اللَّه هستیم. به وسیله ما بندگان خدا عذاب می شوند و به وسیله ما پاداش داده می شوند. ما را از میان بندگان خود پاک نموده و انتخاب کرده و برگزیده اگر کسی بگوید به چه جهت و چگونه هستند و در کجایند که چنین شده‌اند؟ کافر و مشرک می‌شود زیرا از آنچه بیان کردم و تفسیر نمودم و شرح دادم و روشن کردم و استدلال نمودم نیابد او مؤمنی است که آزمایش شده قلبش برای ایمان و سینه‌اش وسعت یافته برای اسلام . او عارف روشن بین است که به هدف رسیده و کامل شده و هر کس شک نماید و دشمنی ورزد و منکر شود و متحیر باشد و تردید نماید او مقصّر و ناصبی است. ای سلمان و یا ابا ذر من زنده می‌کنم و می‌میرانم به اجازه ی خدا . من به شما خبر می دهم که چه می خورید و چه ذخیره در خانه‌های خود کرده‌اید به اذن خدا. من از دلهای شما مطلعم و ائمه از اولادم نیز همین کارها را می کنند و این اطلاعات را دارند هر وقت بخواهند و اراده کنند. چون ما همه یکی هستیم اوّل ما محمّد ، آخر ما محمّد و وسط ما محمّد است و همه ی ما محمّدیم ؛ بین ما جدایی نیندازید! ما وقتی بخواهیم ، خدا می خواهد و وقتی نخواهیم خدا نمی خواهد. وای بس وای بر کسی که منکر فضل و امتیازات و الطافی که خدا به ما عنایت کرده باشد ؛ زیرا هر کسی منکر یکی از چیزهایی باشد که خدا به ما عنایت کرده منکر قدرت خدا و مشیّت اوست در باره ی ما. ای سلمان و ابا ذر! خدا به ما چیزهایی داده که بزرگتر و عظیم‌تر و عالی‌تر از همه ی اینهاست. پرسیدیم چه چیز به شما داده که بهتر از همه ی اینها است ؟ فرمودند: ما را مطلع از اسم اعظم نموده که اگر بخواهیم آسمانها و زمین و بهشت و جهنم را از جای بر کَنیم ، به آسمان ببریم و به زمین بزنیم ، به مغرب و مشرق می رویم و منتهی به عرش می شویم ، در آنجا می‌نشینیم در مقابل خدا ؛ و همه چیز مطیع ما هستند ، حتّی آسمانها و زمین و شمس و قمر و ستارگان و کوهها و درخت‌ها و جنبندگان و دریاها و بهشت و جهنم. این مقام را خداوند به واسطه ی اسم اعظم که عنایت نموده بخشیده ؛ با تمام این امتیازات ، ما غذا می خوریم و در بازارها راه می رویم و این کارها را به امر خدا انجام می دهیم. ما بندگان گرامی خدا هستیم که اظهار نظر در مقابل او نداریم و به دستورش عمل می کنیم. ما را معصوم و پاک قرار داده و برتری بخشیده بر بسیاری از بندگان مؤمنش. ما میگوییم : الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ خدا را ستایش که ما را به این مقام هدایت نموده که اگر او راهنمای ما نبود راه به این مقام نمی‌یافتیم. و ثابت است عذاب بر کافران که منظور منکران الطاف خدا به ما هستند. ای سلمان و یا ابا ذر این است معرفت من بنورانیّت وقتی مرا با این مقام کسی شناخت روشن بین و به هدف رسیده کامل است که در دریای علم فرو رفته‌ و به مقام فضل رسیده و مطّلع بر سرّی از اسرار و گنجینه ی علوم خدا شده. )
عنوان سوال:

بزرگان می گویند معرفت به آل الله به معنای معرفت به مقام نورانیت اهل بیت علیهم السلام است؟ مقام نورانیتشان چه مقامی است؟


پاسخ:

بزرگان می گویند معرفت به آل الله به معنای معرفت به مقام نورانیت اهل بیت علیهم السلام است؟ مقام نورانیتشان چه مقامی است؟

معرفت اهل بیت (ع) دارای مراتبی است که باید از پایین ترین مرتبه ی آن شروع و مرتبه به مرتبه بالا رفت تا به معرفت نوری انسان کامل راه یافت. بنا بر این ، چنین نیست که مراتب پایین معرفت ، مطلوب نباشند ؛ بلکه کسب این مراتب لازم است تا انسان بتواند به مراتب بالا راه یابد.
امّا برای معرفت نوری اهل بیت (ع) که خود دارای مراتبی است ، بر دو رکن استوار می باشد ؛ یک رکن مربوط می شود به شخص ادراک کننده و رکن دیگر مربوط می شود به وجود اهل بیت (ع).
الف معرفت در هر درک کننده ای دارای دو قسم می باشد ؛ 1-معرفت ذهنی و مفهومی 2-معرفت باطنی و حضوری . در معرفت مفهومی انسان با خودِ وجود خارجیِ معلوم مواجه نیست بلکه وجود خارجی را با حدّ و حدود مفهومی آن می شناسد. لذا چنین معرفتی ، اگر چه نسبت به جهل ، نور می باشد ، ولی چون از پس حجاب و پرده ی مفهوم می باشد ، معرفت ظلمانی قلمداد داد می شود. امّا در معرفت حضوری ، روح انسان با وجود خارجی معلوم اتّحاد یافته آن را بی واسطه می شناسد. لذا در چنین معرفتی ، پرده و حجاب مفهوم و ذهن در کار نیست. از اینرو معرفت حضوری را معرفت نوری نیز می نامند. نبیّ اکرم (ص) فرمودند: ( العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء علم نوری است که خداوند متعال در قلب هر کس که اراده نماید می اندازد. ) (مصباح‌الشریعة ، ص 16 ) ؛ البته هر دو قسم علم ، نور بوده و روشنگرند ؛ لکن علم مفهومی نسبت به جهل نور است ، نور در مرتبه ی ذهن ، امّا علم حضوری و باطنی ، نور است نسبت به علم مفهومی ؛ و جایگاه آن قلب است که مرتبه ای از مراتب روح انسان می باشد. پس آنچه در حدیث مذکور به آن اشاره شده علم حضوری می باشد ؛ چون سخن از قلب رفته است.
حاصل کلام اینکه معرفت اهل بیت (ع) با نورانیّت ، معرفت حضوری است نه معرفت مفهومی صرف. البته شکّی نیست که معرفت حصولی و مفهومی به فضائل وجودی اهل بیت (ع) ، هم لازم و ضروری است هم نورانیّت دارد ؛ و هر چه عمیقتر و برهانی تر باشد ، نورانیّت بیشتری دارد. لکن این مقدار معرفت ، تضمین کننده ی قطعی سعادت نمی باشد. چرا که معرفت مفهومی اوّلاً همواره در معرض شبهه است و ثانیاً لزوماً انسان را به سمت عمل سوق نمی دهد.
ب رکن دوم معرفت نوری اهل بیت (ع) مربوط می شود به وجود نوری خود آن بزرگواران. به این معنی که وجود نوری انسان کامل دارای مراتبی است ، که هر مرتبه از آن نورانیّت خاصّ خود را دارد ؛ و مرتبه نسبت به مرتبه ی پایین تر خود ، نور و نسبت به مرتبه ی بالاتر از خود ، حجاب نوری محسوب می گردد.
پایین ترین مرتبه ی وجودی انسان کامل ، بدن شریف اوست که معرفت آن چه از راه حسّ و چه از راه گزارشات تاریخی ، هم برای مومنان ممکن است هم برای کفّار. لذا کاری از این معرفت ساخته نیست. مرتبه ی بالاتر وجود او مرتبه ی فعلی و وصفی اوست ؛ که از راه توجّه به گفتار و کردار آن بزرگواران قابل درک می باشد. در این مرتبه از معرفت اهل بیت (ع) ، انسان با فضائل اهل بیت (ع) آشنا می شود. این مرتبه را آنچنان که شایسته است تنها مومنان درک می کنند و غیر مومنان به خاطر غرق شدن در محسوسات ، از صفات و افعال انسان کامل جز ظواهر بشری چیزی نمی بینند ؛ لذا می گویند: ( ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ این [مرد] جز بشری چون شما نیست از آنچه می‌خورید می‌خورد و از آنچه می‌نوشید می‌نوشد . ) ( المؤمنون:33)
این مرتبه با درجاتی که دارد ، همان معرفت مفهومی اهل بیت (ع) می باشد که در حدّ خود نورانیّت دارد و اگر همراه با پذیرش باشد ، انسان را از ظلمت کفر و شرک و نفاق خارج می کند.
مرتبه ی بالاتر از این مرتبه ، شناخت وجود ملکوتی و نوری انسان کامل از راه معرفت مفهومی است ؛ که نورانیّت آن افزونتر می باشد ؛ ولی باز کافی برای سعادت قطعی نیست. نیل به این مرتبه ، در سطوح بالای آن مخصوص حکماست ولی مراتبی از آن را مومنان دیگر نیز در می یابند. ما فوق این مرتبه ، شناخت وجود جبروتی اهل بیت (ع) ، از راه مفهوم می باشد که هر کس به مقدار آشنایی اش با حکمت آن را می شناسد. ما فوق این مرتبه شناخت جنبه ی وجه اللّهی انسان کامل است باز به یاری مفهوم. در این مرتبه ، انسان کامل به عنوان مظهر تامّ اسماء فعلیّه ی خدا و به عنوان خلیفة الله شناخته می شود. چنین معرفتی ، اگر چه مفهومی است ، ولی برای غیر حکما دست نمی دهد. ما فوق این مرتبه ، شناخت مفهومی انسان کامل در مرتبه ی اسماء ذاتیّه است که به معنی حقیقی کلمه ، تنها برای آشنایان با عرفان نظری ممکن است.
همه ی این مراتب که گفته شد ، اگر از راه مفهوم و علم حصولی به دست آیند ، اگر چه نورانیّت دارند ، ولی به معنای خاصّ کلمه ، معرفت نوری اهل بیت (ع) محسوب نمی شود. امّا اگر همین مراتب ، نه از راه مفهوم ، بلکه از راه علم حضوری و ترقّی ادراک کننده در مرتب هستی باشد ، معرفت نوری اهل بیت (ع) خواهد بود. به این معنی که شخص ادراک کننده ، خود مراتب ملکوت و جبروت و مافوق آن را با سیر و سلوک عرفانی طیّ نموده و در هر مرتبه از این سیر باطنی ، با وجود نوری انسان کامل در همان مرتبه ، متّحد گشته از این راه او را می شناسد. و چون چنین شناختی عین وجود خود شخص می شود ، زوال آن به آسانی ممکن نیست. اوج چنین معرفتی آنجا برای عارف رخ می دهد که عارف به احدیّت ذات خویش نائل گشته فانی فی الله و باقی بالله گردد. در این مرتبه او مقام احدیّت انسان کامل را در حدّ احدیّت خودش ادراک می کند و این معرفت عین معرفت احدیّت خداوند متعال می باشد ؛ چرا که انسان کامل ، مظهر تامّ اسم الاحد است.
تمام مراتب معرفت حضوری شخص ، نسبت به انسان کامل ، معرفت نوری اهل بیت (ع) است ؛ امّا هر مرتبه ی پایین نسبت به مرتبه بالا حجاب محسوب می شود ؛ امّا فوق مرتبه ی احدیّت مرتبه ای نیست. لذا آن مرتبه نور محض می باشد و معرفت نوری اهل بیت (ع) به معنای حقیقی کلمه سزاوار این مرتبه می باشد. البته مافوق این مرتبه نیز کنه ذات خداوند متعال است که معرفت یافتن به آن برای احدی ممکن نیست. لذا احدیّت خاتم الانبیاء (ص) حجاب کنه ذات محسوب می شود. امام صادق (ع) فرمودند: ( بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خدا با ما عبادت شود و با شناخته گردد و با ما یگانه دانسته شود و محمّد حجاب خدای تبارک و تعالی است.) (‌الکافی ، ج‌1 ،ص 145 )
( رَوَاهُ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ فِی تَفْسِیرِ قَوْلِهِ تَعَالَی ( کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ ) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی ابْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَ اشْتَقَّهُ مِنْ جَلَالِ عَظَمَتِهِ فَأَقْبَلَ یَطُوفُ بِالْقُدْرَةِ حَتَّی وَصَلَ إِلَی جَلَالِ الْعَظَمَةِ فِی ثَمَانِینَ أَلْفَ سَنَةٍ ثُمَّ سَجَدَ لِلَّهِ تَعْظِیماً فَفَتَقَ مِنْهُ نُورَ عَلِیٍّ ع فَکَانَ نُورِی مُحِیطاً بِالْعَظَمَةِ وَ نُورُ عَلِیٍّ مُحِیطاً بِالْقُدْرَةِ ثُمَّ خَلَقَ الْعَرْشَ وَ اللَّوْحَ وَ الشَّمْسَ وَ ضَوْءَ النَّهَارِ وَ نُورَ الْأَبْصَارِ وَ الْعَقْلَ وَ الْمَعْرِفَةَ وَ أَبْصَارَ الْعِبَادِ وَ أَسْمَاعَهُمْ وَ قُلُوبَهُمْ مِنْ نُورِی وَ نُورِی مُشْتَقٌّ مِنْ نُورِهِ فَنَحْنُ الْأَوَّلُونَ وَ نَحْنُ الْآخِرُونَ وَ نَحْنُ السَّابِقُونَ وَ نَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ وَ نَحْنُ الشَّافِعُونَ وَ نَحْنُ کَلِمَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ خَاصَّةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ أَحِبَّاءُ اللَّهِ وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ وَ نَحْنُ جَنْبُ اللَّهِ وَ نَحْنُ یَمِینُ اللَّهِ وَ نَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ وَ نَحْنُ خَزَنَةُ وَحْیِ اللَّهِ وَ سَدَنَةُ غَیْبِ اللَّهِ وَ نَحْنُ مَعْدِنُ التَّنْزِیلِ‌ وَ مَعْنَی التَّأْوِیلِ وَ فِی أَبْیَاتِنَا هَبَطَ جَبْرَئِیلُ وَ نَحْنُ مَحَالُّ قُدْسِ اللَّهِ وَ نَحْنُ مَصَابِیحُ الحِکْمَةِ وَ نَحْنُ مَفَاتِیحُ الرَّحْمَةِ وَ نَحْنُ یَنَابِیعُ النِّعْمَةِ وَ نَحْنُ شَرَفُ الْأُمَّةِ وَ نَحْنُ سَادَةُ الْأَئِمَّةِ وَ نَحْنُ نَوَامِیسُ الْعَصْرِ وَ أَحْبَارُ الدَّهْرِ وَ نَحْنُ سَادَةُ الْعِبَادِ وَ نَحْنُ سَاسَةُ الْبِلَادِ وَ نَحْنُ الْکُفَاةُ وَ الْوُلَاةُ وَ الْحُمَاةُ وَ السُّقَاةُ وَ الرُّعَاةُ وَ طَرِیقُ النَّجَاةِ وَ نَحْنُ السَّبِیلُ وَ السَّلْسَبِیلُ وَ نَحْنُ النَّهْجُ الْقَوِیمُ وَ الطَّرِیقُ الْمُسْتَقِیمُ مَنْ آمَنَ بِنَا آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ عَلَیْنَا رَدَّ عَلَی اللَّهِ وَ مَنْ شَکَّ فِینَا شَکَّ فِی اللَّهِ وَ مَنْ عَرَفَنَا عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّی عَنَّا تَوَلَّی عَنِ اللَّهِ وَ مَنْ أَطَاعَنَا أَطَاعَ اللَّهَ وَ نَحْنُ الْوَسِیلَةُ إِلَی اللَّهِ وَ الْوُصْلَةُ إِلَی رِضْوَانِ اللَّهِ وَ لَنَا الْعِصْمَةُ وَ الْخِلَافَةُ وَ الْهِدَایَةُ وَ فِینَا النُّبُوَّةُ وَ الْوَلَایَةُ وَ الْإِمَامَةُ وَ نَحْنُ مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ وَ بَابُ الرَّحْمَةِ وَ شَجَرَةُ الْعِصْمَةِ وَ نَحْنُ کَلِمَةُ التَّقْوَی وَ الْمَثَلُ الْأَعْلَی وَ الْحُجَّةُ الْعُظْمَی وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَی الَّتِی مَنْ تَمَسَّکَ بِهَا نَجَا جابر بن عبد اللَّه در تفسیر آیه:( کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ ) نقل کرده که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: اوّل چیزی که خداوند آفرید نور من بود که از نور خود به وجود آورد و از جلال و عظمت خویش جدا کرد. شروع به طواف قدرت نمود تا در هشتاد هزار سال به جلال عظمت رسید در این موقع برای تعظیم خدا به سجده شد ؛ از آن نور ، نور علی‌ جدا گردید.
نور من محیط بر عظمت بود و نور علی محیط بر قدرت. آنگاه خدا عرش و لوح و خورشید و نور روز و نور چشم‌ها و عقل و معرفت و دیده‌های مردم و گوش‌ها و دلهای آنها را از نور من آفرید و نور من از نور او جدا شده بود. ماییم اوّلین و آخرین و سبقت گیرندگان و تسبیح کنندگان و ماییم شافعین و ما کلمة اللَّه و برگزیدگان او و دوستانش و ماییم وجه اللَّه و جنب اللَّه (همسایگان خدا ) و دست راست خدا و ماییم امناء اللَّه و ماییم خزانه داران وحی خدا و ماییم خادمان غیب خدا و ماییم معدن تنزیل و معنی تأویل و جبرئیل در خانه‌های ما فرود می‌آید و ما جایگاه قدس خدا و چراغ‌های حکمت و کلیدهای رحمت و سرچشمه‌های نعمت و شرف امّت و پیشوایان برجسته و نوامیس عصر و دانشمندان روزگار و سرور بندگان و زمامدار جهان و فرمانبردار و ولایتمدار و پشت و پناه آنها و ساقی و حافظ و راه نجات برای آنهاییم . ماییم راه و سلسبیل و ماییم راه پایدار و طریق مستقیم.
هر که به ما ایمان آورد به خدا ایمان آورده و هر که انکار ما را کند انکار خدا را کرده و کسی که در باره ی ما شک کند به خدا شک کرده کسی که عارف به ما باشد عرفان به خدا دارد و هر که به ما پشت کند به خدا پشت کرده و مطیع ما مطیع خداست ؛ ما وسیله به سوی خداییم و رساننده به رضوان اوییم عصمت و خلافت و هدایت متعلق به ماست. نبوت و امامت و ولایت در میان ماست.
ما معدن حکمت و دروازه ی رحمت و درخت عصمت و کلمه ی تقوی و مثل اعلی و حجّت عظمی و دستگیره ی محکم می باشیم که هر کس به آن چنگ زند نجات می‌یابد) (بحارالأنوار ، ج‌25 ،ص21 )
( عَنِ الثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ تَفَرَّدَ فِی وَحْدَانِیَّتِهِ ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُوراً ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ مُحَمَّداً وَ عَلِیّاً وَ عِتْرَتَهُ ع ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحاً وَ أَسْکَنَهَا فِی ذَلِکَ النُّورِ وَ أَسْکَنَهُ فِی أَبْدَانِنَا فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ کَلِمَتُهُ احْتَجَبَ بِنَا عَنْ خَلْقِهِ فَمَا زِلْنَا فِی ظِلِّ عَرْشِهِ خَضْرَاءَ مُسَبِّحِینَ نُسَبِّحُهُ وَ نُقَدِّسُهُ حَیْثُ لَا شَمْسَ وَ لَا قَمَرَ وَ لَا عَیْنَ تَطْرِفُ ثُمَّ خَلَقَ شِیعَتَنَا وَ إِنَّمَا سُمُّوا شِیعَةً لِأَنَّهُمْ خُلِقُوا مِنْ شُعَاعِ نُورِنَا ابو حمزه ثمالی از حضرت باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمودند: خداوند یکتا بود در وحدانیت خویش ؛ آنگاه تکلّم نمود به کلمه‌ای که نوری شد ؛ از آن نور ، محمّد و علی و عترتش را آفرید. بعد تکلّم نمود به کلمه ی دیگری ، که به صورت روحی درآمد ؛ آن روح را در نور قرار داد و ساکن بدنهای ما گردانید به همین جهت ما روح اللَّه و کلمه ی او هستیم. به وسیله ی ما از خلق خود در حجاب فرا گرفت پیوسته . پس در سایه ی عرش سبز و خرّم مشغول به‌ تسبیح و تقدیس بودیم آن زمان که نه خورشید و نه ماه بود و نه چشمی که به هم زده شود. سپس شیعیان ما را آفرید و شیعه را به این نام نامیده‌اند چون از شعاع نور ما آفریده شده‌اند.) (بحار الأنوار ، ج‌25 ،ص24 )
در این روایت تمام انبیاء و اوصیاء و جمیع ملائک و تمام اهل بهشت در تمام زمانها ، جزء شیعیان اهل بیت (ع) شمرده شده اند.
از این گونه روایات به خوبی معلوم می شود که مراد از مقام نوری اهل بیت (ع) کدام مرتبه از وجود است. البته درک حقیقت این گونه روایات ، حتّی در حدّ مفهومی کاری است مشکل که دهها سال صرف عمر می طلبد ، کجا رسد درک حضوری آنها که به قول برخی اهل معرفت ، جان کندن می خواهد. یعنی باید از خود طبیعی به در آمد تا حقیقت نوری اهل بیت را مشاهده نموده چون سلمان فارسی به مقام ( سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ ) رسید.
در خاتمه حدیث بلندی با عنوان حدیث معرفت امیرالمومنین به نورانیّت در بحارالانوار ، ج 26، ص2 ، وارد شده که ترجمه ی آن تقدیم حضورتان می گردد.
حدیث معرفة امیرالمومنین بالنّورانیّة
( محمّد بن صدقه نقل کرد: ابا ذر غفاری از سلمان فارسی پرسید معرفت امام امیر المؤمنین علیه السّلام به نورانیّت چگونه است؟ سلمان گفت با هم برویم از خود مولا سؤال کنیم آمدیم خدمت امیر المؤمنین علیه السّلام ایشان را نیافتیم. مدتی منتظر شدیم تا آمد. سؤال فرمود برای چه آمده‌اید؟ گفتیم آمده‌ایم بپرسیم شما را چگونه با نورانیّت می توان شناخت؟ فرمود: مرحبا به شما دو دوست متعهد که در راه دین کوتاهی ندارید. به جان خودم سوگند یاد می‌کنم که این مطلب بر هر مرد و زن مؤمنی واجب است آنگاه فرمود: ای سلمان و ابا ذر! گفتیم بفرمائید یا امیر المؤمنین. فرمود: ایمان شخص کامل نمی شود مگر مرا به کنه معرفت با نورانیت بشناسد. وقتی به این صورت‌ شناخت آنگاه دلش را خدا به ایمان آزمایش نموده و شرح صدر برای اسلام به او عنایت کرده و در این صورت است که عارف و بینا و مستبصر می‌شود. و هر که کوتاهی از این عرفان بنماید در حال شک و ارتیاب است. سلمان و ابا ذر! شناخت من با نورانیت ، شناخت خدا است و شناخت خدا معرفت من است با نورانیّت. این است همان دین خالص که خداوند می فرماید: ( وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ. ) می فرماید: دستور داده نشده به آنها مگر اینکه ایمان به نبوت حضرت محمّد آورند که همان دین حنیف محمدی ساده است این قسمت آیه (وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ) هر کس اقامه ولایت مرا کرده باشد نماز را به پای داشته است به پا داشتن ولایت من دشوار و سنگین است که تاب آن را ندارد مگر فرشته ی مقرّب یا پیامبر مرسل یا بنده ی مؤمنی که خدا دلش را به ایمان آزمایش کرده باشد.
فرشته اگر مقرّب نباشد تاب تحمل آن را ندارد و پیامبر نیز اگر مرسل نباشد تحمل ندارد و مؤمن هم اگر مورد آزمایش و اعتماد نباشد تاب آن را ندارد. گفتم یا امیر المؤمنین مؤمن کیست و حدّ و نهایت ایمان چیست تا بتوان او را شناخت؟
فرمود: یا ابا عبد اللَّه (سلمان ) . عرض کردم لبیک ای برادر پیامبر. فرمود: مؤمن امتحان شده کسی است که هر چه از جانب ما به او برسد دلش برای پذیرش وسعت دارد و شک و تردید در آن ندارد.
بدان ابا ذر که من بنده ی خدا و خلیفه بر بندگانم ما را خدا قرار ندهید ولی در فضل ما هر چه می خواهید بگوئید باز هم به کنه فضل ما نخواهید رسید و نهایت ندارد. زیرا خداوند تبارک و تعالی به ما بیشتر و بزرگتر از آنچه ما میگوییم و شما می گویید یا خطور به قلب یکی از شما نماید عنایت فرموده . وقتی ما را این طور شناختید آن وقت مؤمن هستید.
سلمان گفت: عرض کردم ای برادر پیامبر هر کسی نماز به پا دارد ولایت‌ تو را به پا داشته؟ فرمود آری دلیل این مطلب آیه ی قرآن است ( وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ.) کمک بگیر از صبر و نماز و آن سنگین و دشوار است مگر برای خشوع‌ کنندگان . صبر پیامبر است و نماز اقامه ی ولایت من است .به همین جهت خداوند می‌فرماید (إِنَّها لَکَبِیرَةٌ) و نفرموده (انهما لکبیرة) آن دو سنگین است چون حمل ولایت سنگین است مگر برای خاشعین که آنها شیعیان بینا و روشنند. زیرا صاحب عقاید از قبیل مرجئه و قدریه و خوارج و دیگران از قبیل ناصبی‌ها اقرار به نبوت حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دارند و در این مورد اختلافی ندارند ولی هم ایشان در باره ی ولایت من اختلاف دارند و منکر آن هستند مگر تعداد کمی. آنهایند که خداوند در قرآن ایشان را توصیف نموده (إِنَّها لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخاشِعِینَ).
در جای دیگر قرآن راجع به نبوت حضرت محمّد و ولایت من می فرماید: ( وَ بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ قَصْرٍ مَشِیدٍ ) ؛ قصر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است و ( بِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ) (چاه واگذار شده) ولایت من است که آن را رها کرده‌اند و منکر شده‌اند. هر که اقرار به ولایت من نداشته باشد اقرار به نبوت پیامبر برای او سودی نخواهد داشت این دو با هم قرین و همراهند زیرا پیامبر اکرم نبیّ مرسل و امام مردم است و علی پس از او امام مردم و وصیّ محمّد است چنانچه پیامبر اکرم فرمود: (انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی)
اول ما محمّد و وسط ما محمّد و آخر ما محمّد است. هر کس معرفت مرا کامل داشته باشد او بر دین قیّم و استوار است چنانچه در این آیه می فرماید (وَ ذلِکَ دِینُ الْقَیِّمَةِ) این مطلب را به توفیق خدا و کمک او توضیح می‌دهم.
اینک می گویم ای سلمان و ابا ذر! من و محمّد یک نور از نور خداوند بودیم خداوند دستور داد به آن نور که دو قسمت شود به نیمی از آن فرمود محمّد باش! و به نیم دیگر فرمود علی باش! به همین جهت پیامبر اکرم فرموده است‌: (علیّ منّی‌ و انا من علی و لا یودّی عنّی الّا علی علی از من و من از علی هستم و این کار را نمیتواند انجام دهد مگر علی ). ابوبکر را با سوره برائت به مکه فرستاد ، جبرئیل نازل شده گفت: ای محمّد خداوند می فرماید باید این کار را تو انجام دهی یا مردی از خودت. آنگاه مرا فرستاد تا سوره را از ابوبکر بگیرم ، از او گرفتم امّا او ناراحت شده از پیامبر اکرم پرسید آیا در این مورد آیه ی قرآن درباره من نازل شده؟ فرمود نه ولی نباید این کار را انجام دهد مگر من یا علی. ای سلمان و ابا ذر! اینک فکر کنید کسی که صلاحیت نداشته باشد چند آیه را از جانب پیامبر به مردم برساند چگونه صلاحیت برای امامت دارد؟، من و پیامبر یک نور بودیم او محمّد مصطفی گردید و من وصیّ او علیّ مرتضی شدم. محمّد ناطق شد و من ساکت. باید در هر زمان ناطق و صامتی باشد. ای سلمان! محمّد منذِر است و من هادی. این است معنی آیه ( إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ ) پیامبر اکرم منذر است و من هادی. ( اللَّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ کُلُّ أُنْثی‌ وَ ما تَغِیضُ الْأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ عالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَةِ الْکَبِیرُ الْمُتَعالِ سَواءٌ مِنْکُمْ مَنْ أَسَرَّ الْقَوْلَ وَ مَنْ جَهَرَ بِهِ وَ مَنْ هُوَ مُسْتَخْفٍ بِاللَّیْلِ وَ سارِبٌ بِالنَّهارِ لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ.)
در این موقع علی علیه السّلام دست خود را بر دست دیگر زده گفت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم صاحب جمع است و من صاحب نشر. محمّد صاحب بهشت است و من صاحب جهنم. به جنهم می گویم این را بگیر و این یک را واگذار! محمّد صاحب مکان و من صاحب ریزش و من صاحب لوح محفوظم که خدا به من الهام نموده آنچه در لوح است.
ای سلمان و یا ابا ذر! محمّد یس و القرآن الحکیم است محمّد ن و القلم است و محمّد طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی‌ می باشد ؛ محمّد صاحب دلالات و من صاحب معجزات و آیات. محمّد خاتم النبیین و من خاتم الوصیین و صراط مستقیم هستم و (النَّبَإِ الْعَظِیمِ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ) می باشم ؛ هیچ کس اختلاف ندارد مگر در باره ولایت من. محمّد صاحب دعوت و من صاحب شمشیر ، محمّد پیامبر مرسل و من صاحب امر پیامبرم ؛ خداوند می فرماید: یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی‌ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ . او روح اللَّه است که عطا نمی‌کند و القا نمی‌نماید آن روح را مگر بر ملک مقرب یا پیامبر مرسل یا وصیّ برگزیده. به هر کس این روح را عنایت کند او را از مردم جدا نموده و به او قدرت تفویض کرده و مرده زنده می کند ، اطلاع از گذشته و آینده دارد و از مشرق به مغرب و از مغرب به مشرق در یک چشم بهم زدن می رود و از دلها و قلبها خبر دارد و آنچه در آسمانها و زمین است می داند. ای سلمان و یا ابا ذر! محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم همان ذکری است که در قرآن فرموده: قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکُمْ ذِکْراً رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللَّهِ . به من علم مرگ و میرها و بلاها و فصل الخطاب (در هر جا چه باید گفت و هر مسأله چه جوابی دارد) داده‌اند و به من علم قرآن و آنچه تا قیامت اتفاق خواهد افتاد واگذارده‌اند. محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حجة را تعیین نمود تا برای مردم حجت باشد و من حجة اللَّه شدم .خداوند به من مقامی عنایت کرده که برای هیچ یک از گذشتگان و آیندگان چه پیامبر مرسل و چه فرشته ی مقرب قرار نداده.
ای سلمان و یا ابا ذر! منم آن کس که نوح را در کشتی به دستور خدا بردم ؛ من یونس را به اجازه ی خدا از شکم نهنگ خارج کردم ؛ من به اجازه ی خدا موسی را از دریا گذراندم ؛ من ابراهیم را از آتش نجات دادم به اجازه خدا ؛ من نهرها و چشمه‌هایش را جاری و درختهایش را کاشتم با اجازه ی خدایم.
من عذاب یوم الظله هستم (شاید منظور قیامت باشد) ؛ منم آنکه فریاد می زنم از مکان نزدیکی که تمام جنّ و انس آن را می شنوند و گروهی می فهمند. من با هر گروهی چه ستمگران و چه منافقین به زبان خودشان صحبت می کنم . منم خضر آن دانشمندی که همراه موسی بود. منم معلّم سلیمان بن داود ؛ و منم ذو القرنین و منم قدرت اللَّه‌. ای سلمان و یا ابا ذر! منم محمّد و محمّد من است ؛ من از محمّدم و محمّد از من است .خداوند در این آیه می‌فرماید: ( مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ.)
ای سلمان و یا ابا ذر! مرده ی ما نمرده است و غائب ما دور نشده و کشته‌های ما هرگز کشته نشده‌اند. ای سلمان و یا ابا ذر! من امیر هر مرد و زن مؤمنم چه گذشتگان و چه آیندگان. مرا با روح عظمت تائید کرده‌اند. من یکی از بندگان خدایم مبادا ما را خدا بنامید ! در باره ی فضل ما هر چه مایلید بگویید به کنه فضل ما نخواهید رسید و حتّی مقداری از یک دهم آن را نمی توانید بیان کنید. چون ما آیات و دلائل خداییم و حجّت و خلیفه و امین و امام و وجه اللَّه و عین اللَّه و لسان اللَّه هستیم. به وسیله ما بندگان خدا عذاب می شوند و به وسیله ما پاداش داده می شوند. ما را از میان بندگان خود پاک نموده و انتخاب کرده و برگزیده اگر کسی بگوید به چه جهت و چگونه هستند و در کجایند که چنین شده‌اند؟ کافر و مشرک می‌شود زیرا از آنچه بیان کردم و تفسیر نمودم و شرح دادم و روشن کردم و استدلال نمودم نیابد او مؤمنی است که آزمایش شده قلبش برای ایمان و سینه‌اش وسعت یافته برای اسلام . او عارف روشن بین است که به هدف رسیده و کامل شده و هر کس شک نماید و دشمنی ورزد و منکر شود و متحیر باشد و تردید نماید او مقصّر و ناصبی است.
ای سلمان و یا ابا ذر من زنده می‌کنم و می‌میرانم به اجازه ی خدا . من به شما خبر می دهم که چه می خورید و چه ذخیره در خانه‌های خود کرده‌اید به اذن خدا. من از دلهای شما مطلعم و ائمه از اولادم نیز همین کارها را می کنند و این اطلاعات را دارند هر وقت بخواهند و اراده کنند. چون ما همه یکی هستیم اوّل ما محمّد ، آخر ما محمّد و وسط ما محمّد است و همه ی ما محمّدیم ؛ بین ما جدایی نیندازید! ما وقتی بخواهیم ، خدا می خواهد و وقتی نخواهیم خدا نمی خواهد. وای بس وای بر کسی که منکر فضل و امتیازات و الطافی که خدا به ما عنایت کرده باشد ؛ زیرا هر کسی منکر یکی از چیزهایی باشد که خدا به ما عنایت کرده منکر قدرت خدا و مشیّت اوست در باره ی ما. ای سلمان و ابا ذر! خدا به ما چیزهایی داده که بزرگتر و عظیم‌تر و عالی‌تر از همه ی اینهاست.
پرسیدیم چه چیز به شما داده که بهتر از همه ی اینها است ؟ فرمودند: ما را مطلع از اسم اعظم نموده که اگر بخواهیم آسمانها و زمین و بهشت و جهنم را از جای بر کَنیم ، به آسمان ببریم و به زمین بزنیم ، به مغرب و مشرق می رویم و منتهی به عرش می شویم ، در آنجا می‌نشینیم در مقابل خدا ؛ و همه چیز مطیع ما هستند ، حتّی آسمانها و زمین و شمس و قمر و ستارگان و کوهها و درخت‌ها و جنبندگان و دریاها و بهشت و جهنم. این مقام را خداوند به واسطه ی اسم اعظم که عنایت نموده بخشیده ؛ با تمام این امتیازات ، ما غذا می خوریم و در بازارها راه می رویم و این کارها را به امر خدا انجام می دهیم.
ما بندگان گرامی خدا هستیم که اظهار نظر در مقابل او نداریم و به دستورش عمل می کنیم. ما را معصوم و پاک قرار داده و برتری بخشیده بر بسیاری از بندگان مؤمنش. ما میگوییم : الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ خدا را ستایش که ما را به این مقام هدایت نموده که اگر او راهنمای ما نبود راه به این مقام نمی‌یافتیم. و ثابت است عذاب بر کافران که منظور منکران الطاف خدا به ما هستند.
ای سلمان و یا ابا ذر این است معرفت من بنورانیّت وقتی مرا با این مقام کسی شناخت روشن بین و به هدف رسیده کامل است که در دریای علم فرو رفته‌ و به مقام فضل رسیده و مطّلع بر سرّی از اسرار و گنجینه ی علوم خدا شده. )





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین