دلایل جسمانی بودن معاد و معراج کدامند؟ ما شیعیان و دیگر فرق اسلامی، چه عقیده ای داریم؟ . معاد جسمانی بین معتقدین به معاد ، در مورد کیفیّت عالم آخرت سه نظر عمده وجود دارد. عدّه ای بر آنند که عالم آخرت فقط عالم روحانی است و بدنها محشور نمی شوند. این نظر در بین مسلمین به برخی از حکمای مشاء و عدّه ای از اشراقیّون نسبت داده شده که تعداد قابل ذکری ندارند. عدّه ای دیگر معتقدند که حشر انسانها با روح و بدن است و بدن اخروی از هر جهت شبیه همین بدن مادّی است ؛ لذا آخرت نیز عالمی مادّی و عنصری است. اکثر متکلمین مسلمان ، بخصوص متکلمین اعصار گذشته طرفدار این نظریّه اند. اکثر مردم مسلمان نیز چنین دیدی نسبت به آخرت دارند. خود این گروه نیز دو دسته اند. برخی بر آنند که بدن محشور در آخرت ، عیناً از همین موادّ بدن دنیایی تشکیل خواهد شد. یعنی خداوند متعال دوباره ذرّات پخش شده ی بدن دنیوی را گرد آورده و به صورت اوّلش بازسازی خواهد نمود. بارزترین شبهه ای که بر این نگره وارد شده شبهه ی آکل و مأکول است. امّا عدّه ای دیگر معتقدند که بدن اخروی بدن مادّی است ؛ ولی لزومی ندارد که موادّ تشکیل دهنده ی آن ، عین ذرّات پخش شده ی بدن دنیوی باشند ؛ بلکه بدن اخروی از هر موادّی درست شود بدن خود شخص خواهد بود. چون تشخّص و حقیقت وجودی فرد به روح اوست نه به موادّ بدن او . لذا با اینکه در طول یک عمر ، بارها موادّ بدن انسان در اثر مرگ سلولها عوض می شود ولی باز انسان همان انسان است. لذا طبق این بیان ، که مقبولترین نگرش کلامی در میان متکلّمین عقل گراست ، شبهاتی چون شبهه ی آکل و مأکول منتفی خواهند بود. نظریّه ی سوّم ، نظریّه ی فیلسوفان مکتب حکمت متعالیه (مکتب فلسفی ملاصدرا) است. طبق این نظر ، حشر انسانها ، هم با روح است هم با جسم ؛ ولی جسم اخروی مثل جسم دنیایی ، جسم مادّی نیست. اکثر مردم جسم را با مادّه یکی می انگارند ولی از نظر این مکتب فلسفی ، جسم و مادّه با هم یکی نیستند. بیان تفاوت مادّه و جسم نیازمند بحث مجزایی است لذا در مجال از بیان آن پرهیز می شود. به عقیده ی ملاصدرا و پیروان مکتب فلسفی او ، عالم خلقت دارای سه مرتبه ی کلّی است که هر مرتبه ، علّت ، حقیقت و باطن مرتبه ی پایین تر از خود است. لذا این سه عالم در عرض هم نیستند بلکه همواره عالم بالاتر بر عالم پایین تر احاطه ی وجودی دارد ؛ امّا نه مثل کرات تو در تو بلکه مثل احاطه ی روح بر ذهن و ذهن بر صور ذهنی. پایین ترین مرتبه ی عالم خلقت ، عالم مادّه است که بارزترین مشخّصه ی آن حرکت است. زمان نیز از مختصّات این عالم است چون زمان چیزی نیست جز مقدار حرکت. امّا بالاترین مرتبه ی عالم خلقت ، عالمی است منزّه و مبرّا از مادّه و آثار و محدودیّتهای مادّه نظیر شکل و رنگ و اندازه و امثال آنها. فلاسفه ی اسلامی این عالم را عالم عقول مجرّده یا عالم جبروت می نامند. ملائک عظام همچون جبرئیل و میکائیل و عزرائیل و اسرافیل از ساکنان این عالمند. عالم دیگری نیز وجود دارد که واسطه بین این دو عالم بوده عالم مثال نامیده می شود. بنا به باور این حکما ، عالم برزخ مطرح در متون دینی نیز جزئی از عالم مثال است. این عالم از جهاتی شبیه عالم عقول بوده فاقد مادّه و حرکت و زمان است و از جهاتی نیز شبیه عالم مادّه بوده دارای شکل و رنگ و اندازه و امثال آنهاست. از نظر فیلسوفان صدرایی در این عالم ، جسم وجود دارد ولی اجسام آن غیر مادّی اند. اجسام این عالم شبیه موجوداتی هستند که انسان در خواب می بیند یا در قوّه ی خیال تخیّل می کند. چرا که موجودات ذهنی انسان نیز فاقد مادّه و حرکتند. توجّه: حرکت معنای ویژه ای در فلسفه دارد که طبق آن معنا ، حرکت موجودات ذهنی و خیالی حرکت محسوب نمی شوند. تصوّر حرکت با خود حرکت یکی نیست. همانطور که هنرپیشه های داخل فیلم یا انیمیشن به ظاهر حرکت می کنند ولی در حقیقت حرکت ندارند. بر این اساس ، ملاصدرا و پیروان کتب فلسفی او ، بر این باورند که انسان بعد از مرگ همچنان دارای بدن خواهد بود ولی بدنی از سنخ اجسام مثالی نه بدن مادّی. همچنین بعد از وقوع قیامت باز انسان دارای بدن خواهد بود که آن هم بدنی است غیر مادّی. البته باید توجّه داشت که منظور اینان از جسم غیر مادّی آنگونه که به غلط مشهور شده جسم مثالی نیست. در حکمت متعالیه برتر از جسم مثالی جسم دیگری نیز اثبات شده که آن را جسم عقلی گفته اند. این جسم به اعتباری عین جسم مثالی و به لحاظی دیگر غیر آن است ؛ همان گونه که جسم مثالی نیز به یک نگرش عین جسم طبیعی و به نگاه دیگری غیر آن است. لذا برخی از منتقدینِ نگره ی صدرایی که متوجّه سخن وی بوده اند بر او اشکال نموده اند که جسم اخروی مورد نظر شما در حقیقت همان روح است ؛ لذا شما نیز در حقیقت قائل به معاد روحانی صرف هستید. امّا حکمای صدرایی بر این اعتقادند که این منتقدین از درک جسم اخروی مورد نظر آنها عاجزند ؛ لذا گاه آن را با جسم مثالی و گاه دیگر با روح اشتباه می کنند. حکمای صدرایی براهینی نیز برای معاد مورد نظر خود اقامه نموده اند. لکن ایشان معمولاً از علنی نمودن معاد مورد نظر خود اِبا داشته آن را در کلاسهای عمومی فلسفه نیز مطرح نمی کنند کجا رسد در محیطهای غیر فلسفی. حکمای طراز اوّل صدرایی همواره بخش معاد اسفارملاصدرا را برای خواصّ تدریس می کنند ؛ و تنها سیمای رقیق شده ای از آن را در مجامع علمی مطرح می کنند. 2. معراج جسمانی در باب معراج نبوی نیز دو نظر عمده وجود دارد. عدّّه ای آن را صرفاً روحانی و در مقابل گروه دیگری آن را روحانی و جسمانی دانسته اند. خود گروه دوم نیز دو طایفه اند. اکثر متکلّمین بر این باورند که عروج آن حضرت در تمام مراحل آن با همین جسم مادّی عنصری بوده است. حتّی تعدادی از اینها آسمانهای هفتگانه ی مطرح در روایات معراج را هم مادّی دانسته اند. در مقابل ملاصدرا و طرفدران او بر این عقیده اند که سیر معراجی آن حضرت جسمانی بوده ولی بدن آن حضرت در هر عالمی متناسب با آن عالم بوده است. سیر آن حضرت از مکّه تا بیت المقدّس با بدن مادّی ، در عالم مثال با بدن مثالی و در عالم عقول با بدن عقلی بوده است ؛ و در فراتر از عالم عقول (عرش و مافوق آن) با روح بوده است که موجودی است فراعقلی و از سنخ ظهورات اسمائی. 3. آنچه در باب معاد و معراج جسمانی برای یک مسلمان غیر مجتهد در مباحث اعتقادی لازم است ، اعتقاد به اصل این مطلب است نه جزئیّات آن. لذا همین مقدار که کسی به جسمانی روحانی بودن معاد و معراج نبوی معتقد باشد کافی است و لزومی ندارد که سنخ جسم را هم مشخّص نماید. [پایان کد انتخابی][کامل از کد89533] برای روشن شدن پاسخ صحیح و معقول لازم است، به دو نکته مهم توجه کنیم: نکته اول. سنخیت روح و بدن؛ ذرات بدنی انسان، دارای یک ارتباط تکوینی با روح است که این ارتباط، معلول اتحادی است که در زندگی دنیایی با تعلق روح به بدن پیش میآید؛ یعنی، با تعلق روح به بدن در دنیا، اتحاد خاصی میان آن دو به وجود میآید و با ادامه این تعلق تا پایان عمر دنیایی هر انسان، وابستگی روح و بدن به یکدیگر شدیدتر و کاملتر شده و تثبیت میشود و در نتیجه، ارتباط مخصوصی میان روح و بدن تحقق مییابد. این نحوه اتحاد به صورتی است که آثار روح در بدن و خصوصیات بدن در روح اثر میگذارد. این نوع ارتباط و سنخیت و وجود یک سلسله خصوصیات مشترک میان روح و بدن - که آن دو را به یکدیگر مرتبط کرده و پیوند میدهد - یک امر تکوینی و واقعی است. نکته دوم. بقای این سنخیت؛ این نحو ارتباط تکوینی، نه تنها با جدا شدن روح از بدن از بین نمیرود؛ بلکه حتی با عارض شدن تحوّلات و تبدّلات در بدن و روح هم معدوم نمیگردد؛ یعنی، پس از جدا شدن روح از بدن و پس از تبدّلِ بدن به خاک، این سنخیت در ذرّات و اجزای خاکی باقی میماند و ذرات خاکی حامل آن است. همچنین روح هم با تحوّلاتی که در برزخ به تناسب خود برایش رخ میدهد، حامل این سنخیت است. بنابراین، ارتباط تکوینی موجود میان روح و جسم هر انسانی، با تغییرات و تبدّلاتی که برای هر دو پیش میآید و بر اساس لزوم و ضرورت تحوّل - که باید هم پیش بیاید - از بین نرفته و باقی است. حال این تبدّل، مثلاً تبدّل جسم به خاک باشد، یا تبدیل دیگر و چه این تحوّل یک بار باشد، یا چند بار و به صورت تغییرات متوالی و چه تحوّل در ناحیه روح به تناسب آن باشد، یا در جانب بدن؛ در هر صورتی، روح و جسم با یکدیگر ارتباط و سنخیت داشته و خواهند داشت. بر اساس این دو نکته؛ در یک مرحله باید دوباره روح به بدن تعلق بگیرد و مجدداً بدن برای روح باشد؛ یعنی، در اول حشر و پس از (نفخه احیا)، هر روحی به سوی ذرات بدن خود و ذرات هم به سوی روح خود کشیده میشود و با وجود تحوّلاتی در هر دو جانب، باز روح، جسم خود را و جسم، روح خود را پیدا میکند و در یک شرایط خاص، بر پایه همین سنخیت موجود میان روح و ذرات بدنی، دوباره ذرات بدنی به صورت بدن در میآید و به طرف روح کشیده میشود. روح نیز به سوی این ذرات کشیده میشود و دوباره با هم اتحاد پیدا میکنند. امّا برای ورود به عالم قیامت باید روح و جسم، با تحولاتی قابلیت ورود را کسب کنند؛ زیرا بدن مادی و روح برزخی و در مجموع موجودات و عوالم وجود، احکام و آثار و خواص خود را داشته؛ با این خصوصیتها با عالم حشر و عوالم بالاتر از آن و احکام و آثار آنها نمیسازد و با آنها متناسب نیست بنابراین، باید تمام هستی و از جمله بدن خاکی و روح برزخی، این نقایص و خصایص را از دست داده و خصوصیات جدیدی را کسب کند. دوام بهشتها و جهنمها، نعمتها و عذابها و زوالناپذیری آنها و نیز آثار متعدد و خاص آن عوالم - که از آیات و روایات استفاده میشود - مانند نفی آثار سوءِ خوردن و آشامیدن، نفی بعضی از عوارض نامطلوب از انسانهای بهشتی، نفی پیری و شکستگی و مریضی و نظایر آنها، سوختن بدن و در عین حال باقی بودن بدن، همه گویای این حقیقت است که عالم حشر، قوانین و احکام خاص خود را دارد و به کلی با نظامهای دیگر - از جمله نظام دنیوی و برزخی - متفاوت است. از این رو باید مجموعه هستی و موجودات، سنخیت جریان آن نظام را پیدا کنند. در حقیقت (نفخه اول) برای محو چنین نقایصی است که ریشه در وجهالخلقی موجودات دارد. حتی با این نفخه، - چنان که توضیح داده شد - نظام برزخی و نظامهای بالاتر و موجودات در آن - از جمله مجرداتی چون ملائکه - باطل و فانی میگردنداین توضیح لازم است که ما یک باطن نداریم، بلکه باطنها داریم. برزخ ظهور یک باطن و مرتبهای از مراتب باطنهای دنیاست و بالاتر از این باطن، باطنهای دیگری نیز وجود دارد. حتی خود قیامت هم دارای مراتب و باطنها است و یک باطن ندارد. با توجه به این حقیقت این که گفته میشود، با نفخ اول نظام برزخی و نظامهای بالاتر که آنها نیز باطن نظام برزخی و محیط بر آن بوده، محو و باطل میگردند، منافاتی با باطن بودن آنها برای نظامهای پایینتر ندارد، بلکه در سیر تکاملی هر نظام و وجودی باید این مراحل طی شود و با از میان رفتن باطن مرتبه پایینتر، باطن برتر و بالاتری به ظهور رسد. و با نفخه دوم و ظهور جنبه (وجهاللهی) قابلیت حضور در محشر را مییابند. بنابراین، با نفخ اول، بدنی که در عالم خاکی و نظام دنیوی است، نقایص خود را از دست داده، سر فصل خاصی را در تداوم حرکت خود پشت سر میگذارد. روح نیز با نفخ اول، در عالم برزخ با بطلان و محو شدن جنبه (خلقی)، در آن عالم تحوّل اساسی پیدا کرده، مرتبهای چشمگیر و ممتاز را در ادامه حرکت خود، شاهد است و با (نفخه احیا)، جسم و بدن مادی - مانند همه مادیات و اجسام دیگر - با جنبه (وجهاللهی) ظاهر میگردند. روح نیز همچون موجودات برزخی و مجرد، با تحوّل جدّی بارز شده و بدن و روح با قوانین جدید و خاص نظام حشر و از دست دادن نقایص خود، پیوند دوباره مییابند. قرآن و احادیث، با تعابیر گوناگون به این حقیقت اشاره دارند که: (جسم و روح) به تبع همه موجودات دیگر، تحوّل اساسی پیدا میکنند و با محو و بطلان نقایص و وجهه خلقی خود، با ویژگی جدید و مخصوص به عالم قیامت با نفخه دوم، با جنبه (الهی) خود ظاهر و بارز میگردند. هر روحی به سوی جسم خود و هر جسمی به سوی روح خود کشیده شده، به هم دیگر میرسند. آیات قرآن، حکایتگر این واقعیتاند که ذرات بدن و جسم، قبل از پیوند دوباره روح و بدن، با تحوّل کلی عالم متحوّل میگردد. به بیان دیگر، بر اساس بیان قرآن کریم، ذرات بدن خاکی و زمینی هر انسانی، همگام با همه زمین و اجزا و قطعات آن و همگام با همه نظام مادی و موجودات آن، مبدّل گشته و به صورت دیگری - که صورت بالاتر، کاملتر و لطیفتر است - درمیآید. در این تحوّل کلی نظام مادی - که دارای مراحل، مراتب و به صورت تدریجی است - موجودات سرابی که حق و حقیقت مینمایند، زایل و هلاک میگردند و باطن و حقیقت آنها که در پشت حجاب وجودات فعلی و سرابی قرار گرفته - به ظهور میرسد؛ باطنهایی که در واقع، آن سوی زمین و آسمانها و موجودات آنها است؛ آن سویی که به حق مرتبط و به حق قائم بوده و از او است و نشان دهنده اوست. ذرات بدن خاکی انسان نیز در پرتو این تحوّل اساسی، متحوّل گشته، چهره واقعیاش - که به طرف حضرت حق و از او است - تجلّی میکند. باید توجه داشت که این تحوّل، به عینیّت ذرات بدن ما لطمه نمیزند؛ بلکه این ذرات همان است؛ امّا تکامل یافته. بدن مادی تبدیل به خاک شده و در تحوّل کلی عالم، صورت خاک را از دست میدهد و صورت - مثلاً موجی - به خود گرفته، به ذرات لطیفتری درمیآید. این تبدّل، تغییر ماهوی نیست؛ بلکه بدن در سیرتکاملی خود، تبدیل به خاک میشود و پس از آن، از مرحله خاکی گذشته و به صورت ذرات لطیفتری میآید و نواقص خود را جا میگذارد. باید توجه داشت که تحوّل یک دور یا چند دور، تفاوتی ندارد و به هویت و عینیت بدن و این همانی انسان، خللی وارد نمیسازد. سپس از این چنین ذرات بدنیای - که با وجود بالاتر و با وجود حقیقی جلوهگر شده است - بدن ساخته میشود؛ یعنی، این ذرات پس از یافتن این وجود حقیقی و جنبه (وجهاللهی) به صورت بدن در میآید و بر اساس سنخیت موجود میان بدن و روح، آن دو با یکدیگر متحد میشوند و در محشر حاضر میگردند. امّا نکته حائز اهمیت و دقت آن که بدن اخروی در عین این که همین جسم و بدن است از همان ذرات بدنی هر انسانی، بدن اخروی او تشکیل شده است و همان ذرات است که پس از تبدّلاتی به صورت بدن جدید درآمده است؛ در عین حال در اثر همین تبدّلات، دارای احکام و آثار جدید و دیگری میشود که قبلاً نداشت و یکی از عمدهترین آنها این است که به اقتضای روح آدمی، بدن درست میشود. اگر روح، روحی باشد که انسانیت خود را از دست نداده باشد، آن بدن به شکل انسان میشود و با روح متحد میگردد. امّا اگر روح، روحی باشد که مسخ شده و در حقیقت اوصاف حیوانی یافته است، بدن هم به صورت همان حیوانی که خصلتش بر روح غلبه کرده، درمیآید و با روح متحد میشود. حضرت رسول(ص) به همین حقیقت اشاره کرده، فرمودهاند: (در اول حشر، ذرات بدن به اقتضای روح، بدن میشود و از این رو، برخی از انسانها به صورت میمون و خوک و حتی با چهرههای بدتر از آن دو محشور میگردند). سرّ این مسأله همان است که رسول اکرم(ص) به آن اشاره کردند که ذرات به اقتضای روح، بدن میگردد. به عنوان مثال در همین عالم دنیوی نیز چنین است؛ یعنی، مواد اولیه نظام مادی - از آب، خاک، هوا و نور - به اقتضای روح در این بدنها شکل پیدا میکند. آب که وارد بدن میشود و تحلیل میگردد، به اقتضای روح ما - که انسانی است - شکل بدن انسانی میگیرد؛ ولی در بدن حیوان به شکل حیوان میشود. روح عقرب اقتضا میکند که آب، بدن عقربی درست کند. هوایی هم که استنشاق میکنیم، چنین است. هر روحی این هوا را به شکل و اقتضای خود در میآورد. از این رو، در نظام قیامت که دارای احکام و آثار خاص خود است، اگر روح انسانیت باقی نبود، این ذرات لطیف بدنی، جسمی به اقتضای همان روح خواهد ساخت و سپس با آن، بر اساس ارتباط تکوینی که میان روح و جسم وجود دارد متحد خواهد شد. در پایان، روایتی را که بیانگر چگونگی ظهور روح و بدن در عالم حشر بوده و حکایتگر گوشهای از حقیقت پیوند دوباره روح و بدن است، نقل میکنیم: در کتاب احتجاج از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: (حقیقت آن است که روح در جایگاه [ و قالب] خویش قرار گرفته است: [ عالم برزخ] روح نیکوکار در روشنایی (نور) و گشایش است و روح بدکار در تنگنا و تاریکی. بدن [ پس از مرگ ]به خاک تبدیل میشود، چنانکه از آن، آفریده شده بود و بدنهایی که درندگان و کرمها خورده و پاره پاره کرده [ و آنها را دفع کردهاند] همه [ اینها ]در خاک، نزد کسی که از علم او ذرهای در تاریکیهای زمین پوشیده نیست و عدد و وزن اشیا را میداند (یعنی خداوند سبحان) محفوظ میماند. خاک روحانیان [ و کسانی که ملکوتی و الهیاند و از دنیا بریده و رو به خدا آوردهاند، مانند مؤمنان و مخلصان ]همچون طلا در میان خاک است؛ پس هنگامی که زمان برانگیختن فرا رسد، بر زمین باران زندگی [ که باران خاصی بوده و از این بارانهای معمولی نبوده، بلکه با تحوّل زمین و آسمانها، آن باران نیز متحوّل و باران خاصی شده است ]میبارد و زمین میروید [ و رشد مخصوصی پیدا میکند ]و سپس به شدت هم چون تکان خوردن مَشک حرکت میکند. خاک آدمی مانند طلای به دست آمده از خاک شسته شده با آب و [ همچون ]کره برآمده از شیر زده شده میگردد. پس خاک هر بدنی جمع شده، به اذن خداوند توانا، به مکان روح منتقل میگردد و سپس صورتها به اذن خداوند صورتگر و صورت دهنده، مانند هیأتهای خود، باز میگردند و روح در آنها وارد میشود؛ چنان [ این اتحاد و پیوند دوباره روح و بدن] به کمال [ دوباره ]ساخته میگردد که کسی از خود، چیزی را انکار نمیکند).... قال [ الصادق(ع)]: (انّ الروح مقیمة فی مکانها روح المحسنین فی ضیاء و فسحة و روح المسیء فی ضیق و ظلمة و البدن یصیر ترابا منه خلق و ما تقذف به السباع و الهوام من اجوافها فما اکلته و مزقته کل ذلک فی التراب محفوظ عند من لایعزب عنه مثقال ذرة فی ظلمات الارض و یعلم عدد الاشیاء و وزنها و ان تراب الروحانیین بمنزلة الذهب فی التراب، فاذا کان حین البعث مطرت الارض فتربوا الارض ثم تمخض مخض السقاء فیصیر تراب البشر کمصیر الذهب من التراب اذا غسل بالماء و الزبد من اللبن اذا مخض فیجتمع تراب کل قالب فینقل باذن الله تعالی الی حیث الروح فتعود الصور باذن المصور کهیئتها و تلج الروح فیها فاذاً قد استوی لاینکر من نفس شیئاً) (بحارالانوار، ج 7، ص 38، روایت 5؛ ر.ک: قیام قیامت، صص 74 - 84). جامع این ذرهها خورشید بود بیغذا اجزات را داند ربود آن زمانی که درآیی تو ز خواب هوش و حس رفته را خواند شتاب تا بدانی کان ازو غایب نشد باز آید چون بفرماید که عُدْ مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات 1760 - 1762
دلایل جسمانی بودن معاد و معراج کدامند؟ ما شیعیان و دیگر فرق اسلامی، چه عقیده ای داریم؟
. معاد جسمانی
بین معتقدین به معاد ، در مورد کیفیّت عالم آخرت سه نظر عمده وجود دارد. عدّه ای بر آنند که عالم آخرت فقط عالم روحانی است و بدنها محشور نمی شوند. این نظر در بین مسلمین به برخی از حکمای مشاء و عدّه ای از اشراقیّون نسبت داده شده که تعداد قابل ذکری ندارند. عدّه ای دیگر معتقدند که حشر انسانها با روح و بدن است و بدن اخروی از هر جهت شبیه همین بدن مادّی است ؛ لذا آخرت نیز عالمی مادّی و عنصری است. اکثر متکلمین مسلمان ، بخصوص متکلمین اعصار گذشته طرفدار این نظریّه اند. اکثر مردم مسلمان نیز چنین دیدی نسبت به آخرت دارند.
خود این گروه نیز دو دسته اند. برخی بر آنند که بدن محشور در آخرت ، عیناً از همین موادّ بدن دنیایی تشکیل خواهد شد. یعنی خداوند متعال دوباره ذرّات پخش شده ی بدن دنیوی را گرد آورده و به صورت اوّلش بازسازی خواهد نمود. بارزترین شبهه ای که بر این نگره وارد شده شبهه ی آکل و مأکول است. امّا عدّه ای دیگر معتقدند که بدن اخروی بدن مادّی است ؛ ولی لزومی ندارد که موادّ تشکیل دهنده ی آن ، عین ذرّات پخش شده ی بدن دنیوی باشند ؛ بلکه بدن اخروی از هر موادّی درست شود بدن خود شخص خواهد بود. چون تشخّص و حقیقت وجودی فرد به روح اوست نه به موادّ بدن او . لذا با اینکه در طول یک عمر ، بارها موادّ بدن انسان در اثر مرگ سلولها عوض می شود ولی باز انسان همان انسان است. لذا طبق این بیان ، که مقبولترین نگرش کلامی در میان متکلّمین عقل گراست ، شبهاتی چون شبهه ی آکل و مأکول منتفی خواهند بود.
نظریّه ی سوّم ، نظریّه ی فیلسوفان مکتب حکمت متعالیه (مکتب فلسفی ملاصدرا) است. طبق این نظر ، حشر انسانها ، هم با روح است هم با جسم ؛ ولی جسم اخروی مثل جسم دنیایی ، جسم مادّی نیست. اکثر مردم جسم را با مادّه یکی می انگارند ولی از نظر این مکتب فلسفی ، جسم و مادّه با هم یکی نیستند. بیان تفاوت مادّه و جسم نیازمند بحث مجزایی است لذا در مجال از بیان آن پرهیز می شود. به عقیده ی ملاصدرا و پیروان مکتب فلسفی او ، عالم خلقت دارای سه مرتبه ی کلّی است که هر مرتبه ، علّت ، حقیقت و باطن مرتبه ی پایین تر از خود است. لذا این سه عالم در عرض هم نیستند بلکه همواره عالم بالاتر بر عالم پایین تر احاطه ی وجودی دارد ؛ امّا نه مثل کرات تو در تو بلکه مثل احاطه ی روح بر ذهن و ذهن بر صور ذهنی.
پایین ترین مرتبه ی عالم خلقت ، عالم مادّه است که بارزترین مشخّصه ی آن حرکت است. زمان نیز از مختصّات این عالم است چون زمان چیزی نیست جز مقدار حرکت. امّا بالاترین مرتبه ی عالم خلقت ، عالمی است منزّه و مبرّا از مادّه و آثار و محدودیّتهای مادّه نظیر شکل و رنگ و اندازه و امثال آنها. فلاسفه ی اسلامی این عالم را عالم عقول مجرّده یا عالم جبروت می نامند. ملائک عظام همچون جبرئیل و میکائیل و عزرائیل و اسرافیل از ساکنان این عالمند. عالم دیگری نیز وجود دارد که واسطه بین این دو عالم بوده عالم مثال نامیده می شود. بنا به باور این حکما ، عالم برزخ مطرح در متون دینی نیز جزئی از عالم مثال است. این عالم از جهاتی شبیه عالم عقول بوده فاقد مادّه و حرکت و زمان است و از جهاتی نیز شبیه عالم مادّه بوده دارای شکل و رنگ و اندازه و امثال آنهاست. از نظر فیلسوفان صدرایی در این عالم ، جسم وجود دارد ولی اجسام آن غیر مادّی اند. اجسام این عالم شبیه موجوداتی هستند که انسان در خواب می بیند یا در قوّه ی خیال تخیّل می کند. چرا که موجودات ذهنی انسان نیز فاقد مادّه و حرکتند. توجّه: حرکت معنای ویژه ای در فلسفه دارد که طبق آن معنا ، حرکت موجودات ذهنی و خیالی حرکت محسوب نمی شوند. تصوّر حرکت با خود حرکت یکی نیست. همانطور که هنرپیشه های داخل فیلم یا انیمیشن به ظاهر حرکت می کنند ولی در حقیقت حرکت ندارند.
بر این اساس ، ملاصدرا و پیروان کتب فلسفی او ، بر این باورند که انسان بعد از مرگ همچنان دارای بدن خواهد بود ولی بدنی از سنخ اجسام مثالی نه بدن مادّی. همچنین بعد از وقوع قیامت باز انسان دارای بدن خواهد بود که آن هم بدنی است غیر مادّی. البته باید توجّه داشت که منظور اینان از جسم غیر مادّی آنگونه که به غلط مشهور شده جسم مثالی نیست. در حکمت متعالیه برتر از جسم مثالی جسم دیگری نیز اثبات شده که آن را جسم عقلی گفته اند. این جسم به اعتباری عین جسم مثالی و به لحاظی دیگر غیر آن است ؛ همان گونه که جسم مثالی نیز به یک نگرش عین جسم طبیعی و به نگاه دیگری غیر آن است. لذا برخی از منتقدینِ نگره ی صدرایی که متوجّه سخن وی بوده اند بر او اشکال نموده اند که جسم اخروی مورد نظر شما در حقیقت همان روح است ؛ لذا شما نیز در حقیقت قائل به معاد روحانی صرف هستید. امّا حکمای صدرایی بر این اعتقادند که این منتقدین از درک جسم اخروی مورد نظر آنها عاجزند ؛ لذا گاه آن را با جسم مثالی و گاه دیگر با روح اشتباه می کنند. حکمای صدرایی براهینی نیز برای معاد مورد نظر خود اقامه نموده اند. لکن ایشان معمولاً از علنی نمودن معاد مورد نظر خود اِبا داشته آن را در کلاسهای عمومی فلسفه نیز مطرح نمی کنند کجا رسد در محیطهای غیر فلسفی. حکمای طراز اوّل صدرایی همواره بخش معاد اسفارملاصدرا را برای خواصّ تدریس می کنند ؛ و تنها سیمای رقیق شده ای از آن را در مجامع علمی مطرح می کنند.
2. معراج جسمانی
در باب معراج نبوی نیز دو نظر عمده وجود دارد. عدّّه ای آن را صرفاً روحانی و در مقابل گروه دیگری آن را روحانی و جسمانی دانسته اند. خود گروه دوم نیز دو طایفه اند. اکثر متکلّمین بر این باورند که عروج آن حضرت در تمام مراحل آن با همین جسم مادّی عنصری بوده است. حتّی تعدادی از اینها آسمانهای هفتگانه ی مطرح در روایات معراج را هم مادّی دانسته اند. در مقابل ملاصدرا و طرفدران او بر این عقیده اند که سیر معراجی آن حضرت جسمانی بوده ولی بدن آن حضرت در هر عالمی متناسب با آن عالم بوده است. سیر آن حضرت از مکّه تا بیت المقدّس با بدن مادّی ، در عالم مثال با بدن مثالی و در عالم عقول با بدن عقلی بوده است ؛ و در فراتر از عالم عقول (عرش و مافوق آن) با روح بوده است که موجودی است فراعقلی و از سنخ ظهورات اسمائی.
3. آنچه در باب معاد و معراج جسمانی برای یک مسلمان غیر مجتهد در مباحث اعتقادی لازم است ، اعتقاد به اصل این مطلب است نه جزئیّات آن. لذا همین مقدار که کسی به جسمانی روحانی بودن معاد و معراج نبوی معتقد باشد کافی است و لزومی ندارد که سنخ جسم را هم مشخّص نماید.
[پایان کد انتخابی][کامل از کد89533]
برای روشن شدن پاسخ صحیح و معقول لازم است، به دو نکته مهم توجه کنیم:
نکته اول. سنخیت روح و بدن؛ ذرات بدنی انسان، دارای یک ارتباط تکوینی با روح است که این ارتباط، معلول اتحادی است که در زندگی دنیایی با تعلق روح به بدن پیش میآید؛ یعنی، با تعلق روح به بدن در دنیا، اتحاد خاصی میان آن دو به وجود میآید و با ادامه این تعلق تا پایان عمر دنیایی هر انسان، وابستگی روح و بدن به یکدیگر شدیدتر و کاملتر شده و تثبیت میشود و در نتیجه، ارتباط مخصوصی میان روح و بدن تحقق مییابد.
این نحوه اتحاد به صورتی است که آثار روح در بدن و خصوصیات بدن در روح اثر میگذارد. این نوع ارتباط و سنخیت و وجود یک سلسله خصوصیات مشترک میان روح و بدن - که آن دو را به یکدیگر مرتبط کرده و پیوند میدهد - یک امر تکوینی و واقعی است.
نکته دوم. بقای این سنخیت؛ این نحو ارتباط تکوینی، نه تنها با جدا شدن روح از بدن از بین نمیرود؛ بلکه حتی با عارض شدن تحوّلات و تبدّلات در بدن و روح هم معدوم نمیگردد؛ یعنی، پس از جدا شدن روح از بدن و پس از تبدّلِ بدن به خاک، این سنخیت در ذرّات و اجزای خاکی باقی میماند و ذرات خاکی حامل آن است.
همچنین روح هم با تحوّلاتی که در برزخ به تناسب خود برایش رخ میدهد، حامل این سنخیت است. بنابراین، ارتباط تکوینی موجود میان روح و جسم هر انسانی، با تغییرات و تبدّلاتی که برای هر دو پیش میآید و بر اساس لزوم و ضرورت تحوّل - که باید هم پیش بیاید - از بین نرفته و باقی است.
حال این تبدّل، مثلاً تبدّل جسم به خاک باشد، یا تبدیل دیگر و چه این تحوّل یک بار باشد، یا چند بار و به صورت تغییرات متوالی و چه تحوّل در ناحیه روح به تناسب آن باشد، یا در جانب بدن؛ در هر صورتی، روح و جسم با یکدیگر ارتباط و سنخیت داشته و خواهند داشت.
بر اساس این دو نکته؛ در یک مرحله باید دوباره روح به بدن تعلق بگیرد و مجدداً بدن برای روح باشد؛ یعنی، در اول حشر و پس از (نفخه احیا)، هر روحی به سوی ذرات بدن خود و ذرات هم به سوی روح خود کشیده میشود و با وجود تحوّلاتی در هر دو جانب، باز روح، جسم خود را و جسم، روح خود را پیدا میکند و در یک شرایط خاص، بر پایه همین سنخیت موجود میان روح و ذرات بدنی، دوباره ذرات بدنی به صورت بدن در میآید و به طرف روح کشیده میشود. روح نیز به سوی این ذرات کشیده میشود و دوباره با هم اتحاد پیدا میکنند.
امّا برای ورود به عالم قیامت باید روح و جسم، با تحولاتی قابلیت ورود را کسب کنند؛ زیرا بدن مادی و روح برزخی و در مجموع موجودات و عوالم وجود، احکام و آثار و خواص خود را داشته؛ با این خصوصیتها با عالم حشر و عوالم بالاتر از آن و احکام و آثار آنها نمیسازد و با آنها متناسب نیست بنابراین، باید تمام هستی و از جمله بدن خاکی و روح برزخی، این نقایص و خصایص را از دست داده و خصوصیات جدیدی را کسب کند.
دوام بهشتها و جهنمها، نعمتها و عذابها و زوالناپذیری آنها و نیز آثار متعدد و خاص آن عوالم - که از آیات و روایات استفاده میشود - مانند نفی آثار سوءِ خوردن و آشامیدن، نفی بعضی از عوارض نامطلوب از انسانهای بهشتی، نفی پیری و شکستگی و مریضی و نظایر آنها، سوختن بدن و در عین حال باقی بودن بدن، همه گویای این حقیقت است که عالم حشر، قوانین و احکام خاص خود را دارد و به کلی با نظامهای دیگر - از جمله نظام دنیوی و برزخی - متفاوت است. از این رو باید مجموعه هستی و موجودات، سنخیت جریان آن نظام را پیدا کنند.
در حقیقت (نفخه اول) برای محو چنین نقایصی است که ریشه در وجهالخلقی موجودات دارد. حتی با این نفخه، - چنان که توضیح داده شد - نظام برزخی و نظامهای بالاتر و موجودات در آن - از جمله مجرداتی چون ملائکه - باطل و فانی میگردنداین توضیح لازم است که ما یک باطن نداریم، بلکه باطنها داریم. برزخ ظهور یک باطن و مرتبهای از مراتب باطنهای دنیاست و بالاتر از این باطن، باطنهای دیگری نیز وجود دارد. حتی خود قیامت هم دارای مراتب و باطنها است و یک باطن ندارد. با توجه به این حقیقت این که گفته میشود، با نفخ اول نظام برزخی و نظامهای بالاتر که آنها نیز باطن نظام برزخی و محیط بر آن بوده، محو و باطل میگردند، منافاتی با باطن بودن آنها برای نظامهای پایینتر ندارد، بلکه در سیر تکاملی هر نظام و وجودی باید این مراحل طی شود و با از میان رفتن باطن مرتبه پایینتر، باطن برتر و بالاتری به ظهور رسد. و با نفخه دوم و ظهور جنبه (وجهاللهی) قابلیت حضور در محشر را مییابند. بنابراین، با نفخ اول، بدنی که در عالم خاکی و نظام دنیوی است، نقایص خود را از دست داده، سر فصل خاصی را در تداوم حرکت خود پشت سر میگذارد.
روح نیز با نفخ اول، در عالم برزخ با بطلان و محو شدن جنبه (خلقی)، در آن عالم تحوّل اساسی پیدا کرده، مرتبهای چشمگیر و ممتاز را در ادامه حرکت خود، شاهد است و با (نفخه احیا)، جسم و بدن مادی - مانند همه مادیات و اجسام دیگر - با جنبه (وجهاللهی) ظاهر میگردند. روح نیز همچون موجودات برزخی و مجرد، با تحوّل جدّی بارز شده و بدن و روح با قوانین جدید و خاص نظام حشر و از دست دادن نقایص خود، پیوند دوباره مییابند.
قرآن و احادیث، با تعابیر گوناگون به این حقیقت اشاره دارند که: (جسم و روح) به تبع همه موجودات دیگر، تحوّل اساسی پیدا میکنند و با محو و بطلان نقایص و وجهه خلقی خود، با ویژگی جدید و مخصوص به عالم قیامت با نفخه دوم، با جنبه (الهی) خود ظاهر و بارز میگردند.
هر روحی به سوی جسم خود و هر جسمی به سوی روح خود کشیده شده، به هم دیگر میرسند. آیات قرآن، حکایتگر این واقعیتاند که ذرات بدن و جسم، قبل از پیوند دوباره روح و بدن، با تحوّل کلی عالم متحوّل میگردد. به بیان دیگر، بر اساس بیان قرآن کریم، ذرات بدن خاکی و زمینی هر انسانی، همگام با همه زمین و اجزا و قطعات آن و همگام با همه نظام مادی و موجودات آن، مبدّل گشته و به صورت دیگری - که صورت بالاتر، کاملتر و لطیفتر است - درمیآید.
در این تحوّل کلی نظام مادی - که دارای مراحل، مراتب و به صورت تدریجی است - موجودات سرابی که حق و حقیقت مینمایند، زایل و هلاک میگردند و باطن و حقیقت آنها که در پشت حجاب وجودات فعلی و سرابی قرار گرفته - به ظهور میرسد؛ باطنهایی که در واقع، آن سوی زمین و آسمانها و موجودات آنها است؛ آن سویی که به حق مرتبط و به حق قائم بوده و از او است و نشان دهنده اوست.
ذرات بدن خاکی انسان نیز در پرتو این تحوّل اساسی، متحوّل گشته، چهره واقعیاش - که به طرف حضرت حق و از او است - تجلّی میکند.
باید توجه داشت که این تحوّل، به عینیّت ذرات بدن ما لطمه نمیزند؛ بلکه این ذرات همان است؛ امّا تکامل یافته. بدن مادی تبدیل به خاک شده و در تحوّل کلی عالم، صورت خاک را از دست میدهد و صورت - مثلاً موجی - به خود گرفته، به ذرات لطیفتری درمیآید.
این تبدّل، تغییر ماهوی نیست؛ بلکه بدن در سیرتکاملی خود، تبدیل به خاک میشود و پس از آن، از مرحله خاکی گذشته و به صورت ذرات لطیفتری میآید و نواقص خود را جا میگذارد. باید توجه داشت که تحوّل یک دور یا چند دور، تفاوتی ندارد و به هویت و عینیت بدن و این همانی انسان، خللی وارد نمیسازد.
سپس از این چنین ذرات بدنیای - که با وجود بالاتر و با وجود حقیقی جلوهگر شده است - بدن ساخته میشود؛ یعنی، این ذرات پس از یافتن این وجود حقیقی و جنبه (وجهاللهی) به صورت بدن در میآید و بر اساس سنخیت موجود میان بدن و روح، آن دو با یکدیگر متحد میشوند و در محشر حاضر میگردند.
امّا نکته حائز اهمیت و دقت آن که بدن اخروی در عین این که همین جسم و بدن است از همان ذرات بدنی هر انسانی، بدن اخروی او تشکیل شده است و همان ذرات است که پس از تبدّلاتی به صورت بدن جدید درآمده است؛ در عین حال در اثر همین تبدّلات، دارای احکام و آثار جدید و دیگری میشود که قبلاً نداشت و یکی از عمدهترین آنها این است که به اقتضای روح آدمی، بدن درست میشود. اگر روح، روحی باشد که انسانیت خود را از دست نداده باشد، آن بدن به شکل انسان میشود و با روح متحد میگردد. امّا اگر روح، روحی باشد که مسخ شده و در حقیقت اوصاف حیوانی یافته است، بدن هم به صورت همان حیوانی که خصلتش بر روح غلبه کرده، درمیآید و با روح متحد میشود.
حضرت رسول(ص) به همین حقیقت اشاره کرده، فرمودهاند: (در اول حشر، ذرات بدن به اقتضای روح، بدن میشود و از این رو، برخی از انسانها به صورت میمون و خوک و حتی با چهرههای بدتر از آن دو محشور میگردند).
سرّ این مسأله همان است که رسول اکرم(ص) به آن اشاره کردند که ذرات به اقتضای روح، بدن میگردد. به عنوان مثال در همین عالم دنیوی نیز چنین است؛ یعنی، مواد اولیه نظام مادی - از آب، خاک، هوا و نور - به اقتضای روح در این بدنها شکل پیدا میکند. آب که وارد بدن میشود و تحلیل میگردد، به اقتضای روح ما - که انسانی است - شکل بدن انسانی میگیرد؛ ولی در بدن حیوان به شکل حیوان میشود.
روح عقرب اقتضا میکند که آب، بدن عقربی درست کند. هوایی هم که استنشاق میکنیم، چنین است. هر روحی این هوا را به شکل و اقتضای خود در میآورد. از این رو، در نظام قیامت که دارای احکام و آثار خاص خود است، اگر روح انسانیت باقی نبود، این ذرات لطیف بدنی، جسمی به اقتضای همان روح خواهد ساخت و سپس با آن، بر اساس ارتباط تکوینی که میان روح و جسم وجود دارد متحد خواهد شد.
در پایان، روایتی را که بیانگر چگونگی ظهور روح و بدن در عالم حشر بوده و حکایتگر گوشهای از حقیقت پیوند دوباره روح و بدن است، نقل میکنیم:
در کتاب احتجاج از امام صادق(ع) نقل شده که فرمود: (حقیقت آن است که روح در جایگاه [ و قالب] خویش قرار گرفته است: [ عالم برزخ] روح نیکوکار در روشنایی (نور) و گشایش است و روح بدکار در تنگنا و تاریکی. بدن [ پس از مرگ ]به خاک تبدیل میشود، چنانکه از آن، آفریده شده بود و بدنهایی که درندگان و کرمها خورده و پاره پاره کرده [ و آنها را دفع کردهاند] همه [ اینها ]در خاک، نزد کسی که از علم او ذرهای در تاریکیهای زمین پوشیده نیست و عدد و وزن اشیا را میداند (یعنی خداوند سبحان) محفوظ میماند.
خاک روحانیان [ و کسانی که ملکوتی و الهیاند و از دنیا بریده و رو به خدا آوردهاند، مانند مؤمنان و مخلصان ]همچون طلا در میان خاک است؛ پس هنگامی که زمان برانگیختن فرا رسد، بر زمین باران زندگی [ که باران خاصی بوده و از این بارانهای معمولی نبوده، بلکه با تحوّل زمین و آسمانها، آن باران نیز متحوّل و باران خاصی شده است ]میبارد و زمین میروید [ و رشد مخصوصی پیدا میکند ]و سپس به شدت هم چون تکان خوردن مَشک حرکت میکند.
خاک آدمی مانند طلای به دست آمده از خاک شسته شده با آب و [ همچون ]کره برآمده از شیر زده شده میگردد. پس خاک هر بدنی جمع شده، به اذن خداوند توانا، به مکان روح منتقل میگردد و سپس صورتها به اذن خداوند صورتگر و صورت دهنده، مانند هیأتهای خود، باز میگردند و روح در آنها وارد میشود؛ چنان [ این اتحاد و پیوند دوباره روح و بدن] به کمال [ دوباره ]ساخته میگردد که کسی از خود، چیزی را انکار نمیکند).... قال [ الصادق(ع)]: (انّ الروح مقیمة فی مکانها روح المحسنین فی ضیاء و فسحة و روح المسیء فی ضیق و ظلمة و البدن یصیر ترابا منه خلق و ما تقذف به السباع و الهوام من اجوافها فما اکلته و مزقته کل ذلک فی التراب محفوظ عند من لایعزب عنه مثقال ذرة فی ظلمات الارض و یعلم عدد الاشیاء و وزنها و ان تراب الروحانیین بمنزلة الذهب فی التراب، فاذا کان حین البعث مطرت الارض فتربوا الارض ثم تمخض مخض السقاء فیصیر تراب البشر کمصیر الذهب من التراب اذا غسل بالماء و الزبد من اللبن اذا مخض فیجتمع تراب کل قالب فینقل باذن الله تعالی الی حیث الروح فتعود الصور باذن المصور کهیئتها و تلج الروح فیها فاذاً قد استوی لاینکر من نفس شیئاً) (بحارالانوار، ج 7، ص 38، روایت 5؛ ر.ک: قیام قیامت، صص 74 - 84).
جامع این ذرهها خورشید بود بیغذا اجزات را داند ربود
آن زمانی که درآیی تو ز خواب هوش و حس رفته را خواند شتاب
تا بدانی کان ازو غایب نشد باز آید چون بفرماید که عُدْ
مثنوی معنوی، دفتر سوم، ابیات 1760 - 1762
- [سایر] نظر روایات اسلامی راجع به معاد جسمانی - روحانی چیست؟
- [سایر] آیا معاد جسمانی از ضروریات مذهب شیعه است؟ و اعتقاد نداشتن به آن موجب کفر است؟
- [سایر] معاد جسمانی چگونه ممکن است ؟
- [سایر] فلسفه عقیده به خدا و پیامبران و امامان چیست؟
- [سایر] براهین اثبات معاد کدامند؟
- [سایر] معاد جسمانی است یا روحانی؟
- [سایر] نظر مشروح قرآن درباره ی معاد جسمانی - روحانی چیست؟ آیا در قرآن برای معاد جسمانی - روحانی مصداق و نمونه ای ذکر شده است؟
- [سایر] معراج پیامبر اکرم(ص) جسمانی بود یا روحانی؟
- [سایر] ادله امکان و وقوع معاد کدامند؟
- [سایر] آیا معاد جسمانی است یا روحانی؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . فرستادن فرزندان به دبستان ها و دبیرستان ها و کودکستان هایی که اسلامیت و امانت و علاقه مندی مؤسس و معلمان آنها به سنن اسلامی محرز و شناخته نشده و معرض انحراف فکر و عقیده و فساد اخلاق باشد، جایز نیست.
- [آیت الله اردبیلی] مسافرت به کشورهای غیر اسلامی و اقامت در آنجا جهت تحصیل علوم روز یا تجارت و کسب و کار جایز است، به شرط آن که اطمینان داشته باشد در عقیده و عمل او انحرافی صورت نمیگیرد؛ بنابر این کسی که در آن مکانها اقامت گزیده اگر نسبت به خود یا زن و فرزندانش خوف انحراف داشته باشد، بر او لازم است که به سرزمینی که از خطر انحراف در امان است هجرت نماید.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر کسی در ملک شخصی خود یا در ملک عمومی مانند زمینهای مفتوح العنوه یا در زمین انفال که ملک امام (ع) و دولت اسلامی است، معدنی را استخ راج کند , مالک ن خواهد شد، مگر به اذن امام معصوم(ع) یا نایبش که هر مقدار اجازه دادهاند, مالک خواهد شد.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر گنجی یافت شد که اثر سکه اسلامی نداشت و شک داریم که مال مسلمان است یا نه , در این صورت, حکم گنج را ندارد و به عنوان (لُقَطَه) یا میراث (من لا وارث له )، در اختیار امام معصوم (ع) یا ولیّ مسلمین قرار میگیرد.
- [آیت الله جوادی آملی] .منافقان و ک سانی که در زمان غیبت امام معصوم (ع)،با حکومت اسلامیِ مبتنی بر ولایت فقیه مبارزه و جنگ می کنند، خونشان هدر است و اگ ر در حال مبارزه فرار کنند و پس از مدتی , بدون اینکه توبه کرده باشند دستگیر شوند، اعدام می شوند؛ ولی اموال آنان حکم غنائم جنگی را ندارد و باید به آنها یا ورثه آنان برگردانده شود. حکم مال انتقالی غیر معتقد به خمس
- [آیت الله مکارم شیرازی] نمازجمعه دو رکعت است و در روز جمعه جانشین نماز ظهر می شود و در زمان حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امام معصوم(علیه السلام) و نایب خاص او واجب عینی است، اما در زمان غیبت کبری واجب تخییری است، یعنی میان نماز جمعه و نماز ظهر مخیر است، ولی در زمانی که حکومت عدل اسلامی باشد احتیاط آن است که ترک نشود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] الف: نمازجمعه دو رکعت است و در روز جمعه جانشین نماز ظهر می شود و در زمان حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امام معصوم(علیه السلام) و نایب خاصّ او واجب عینی است، امّا در زمان غیبت کبری واجب تخییری است، یعنی میان نماز جمعه و نماز ظهر مخیّر است، ولی در زمانی که حکومت عدل اسلامی باشد احتیاط آن است که ترک نشود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نماز جمعه دو رکعت است و در روز جمعه جانشین نماز ظهر می شود و در زمان حضور پیامبر(صلی الله علیه وآله) و امام معصوم (علیه السلام) و نائب خاصّ او واجب عینی است امّا در زمان غیبت کبری واجب تخییری است یعنی میان نماز جمعه و نماز ظهر مخیّر است ولی در زمانی که حکومت عدل اسلامی باشد و نماز جمعه اقامه شود بهتر آن است که نماز جمعه خوانده شود.
- [آیت الله نوری همدانی] شایسته است امام خطیب در خطبة نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تَذکّر دهد ومردم را در جریان مسائل زیانبار و سودمند کشورهای اسلامی وغیر اسلامی قرار دهد ونیازهای مسلمین را در اَمر معاد ومعاش تذکر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را که در استقلال وکیان مسلمین نقش مُهِمّی دارد گوشزد کند وکیفیّت روابط آنان را با سائر مِلَل بیان نماید ومردم را از دخالتهای دُوَل ستمگر و اِسْتعمارگر در امور سیاسی واقتصادی مسلمین که مُنْجَرْ به استعمارو استثمار آنها می شود بر حَذَرْ دارد . خلاصه نماز جمعه ودو خطبة آن ، نظیر حجّ ومراکز تجمّع آن ونماز های عید فطر وقربان وغیره ، از سنگرهای بزرگی است که مُتأسِّفانه مسلمانان از وظائف مُهمّ سیاسی خود در آن غافل مانده اند ، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند .اسلام دین سیاست ، آن هم در همة شئون آن است وکسی که در احکام قضائی ، سیاسی ، اجتماعی واقتصادی اسلام اندکی تَأمّل کند مُتوجّه این معنی می شود .هر کس گمان کند دین از سیاست جدا است ، جاهلی است که نه اسلام را می شناسد ونه سیاست را.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] شایسته است امامِ خطیب در خطبه نماز جمعه مصالح دین و دنیای مسلمین را تذکر دهد و مردم را در جریان مسائل زیان بار و سودمند کشورهای اسلامی و غیر اسلامی قرار دهد و نیازهای مسلمین را در امر معاد و معاش تذکر دهد و از امور سیاسی واقتصادی آنچه را که در استقلال و کیان مسلمین نقش مهمی دارد گوشزد کند و کیفیت صحیح روابط آنان را با سایر ملل بیان نماید و مردم را از دخالتهای دول ستمگر و استعمارگر در امور سیاسی و اقتصادی مسلمین که منجر به استعمار و استثمار آنها می شود بر حذر دارد. خلاصه، نماز جمعه و دو خطبه آن نظیر حج و مراکز تجمع آن و نمازهای عید فطر و قربان و غیره از سنگرهای بزرگی است که متأسفانه کثیری از مسلمانان از وظائف مهم سیاسی خود در آن غافل مانده اند، چنانچه از سایر پایگاه های عظیم سیاست اسلامی هم غافلند. اسلام دین سیاست آنهم در همه شئون آن است وکسی که در احکام قضائی، سیاسی، اجتماعی واقتصادی اسلام اندکی تأمل کند متوجه این معنی می شود. هر کس گمان کنددین ازسیاست جدااست جاهلی است که نه اسلام رامی شناسد و نه سیاست را می داند.