چرا حرکت باید به فعلیت منتهی شود؟ این فعلیت چه مفهومی دارد؟
چرا حرکت باید به فعلیت منتهی شود؟ این فعلیت چه مفهومی دارد؟ 1. بحث قوّه و فعل و همینطور بحث حرکت که مرتبط با بحث قوّه و فعل است ، در فلسفه ی اسلامی بحثی بسیار عمیق و پیچیده است که طرح آن در یک نامه ناممکن وبی فایده است. بیان این دو بحث برای محصّلین مبتدی فلسفه (با کتاب بدایةالحکمة) حدّاقل چهار واحد درسی طول می کشد. و در سطوح عالی فلسفه حدّاقل یک سال تمام و روزی یک ساعت وقت نیاز است تا این بحث ارائه گردد. در پر دامنه بودن این بحث همین بس که حدود دویست صفحه از جلد سوم کتاب اسفار اربعه ی ملاصدرا را به خود اختصاص داده است. 2. فعلیّت یا بالفعل بودن در مقابل قوّه یا بالقوّه بودن است. برای حصول تصوّری ابتدایی از قوّه و فعل از مثالهایی استفاده می کنیم. اگر تخم مرغ را با جوجه ای که از آن خارج خواهد شد مقایسه کنیم ، گفته می شود تخم مرغ نسبت به جوجه بالقوّه است ؛ و جوجه نسبت به تخم مرغ بالفعل است. یعنی تخم مرغ ، قوّه و استعداد جوجه بودن را داراست ولی هنوز خود جوجه در او نیست. وقتی تخم مرغ تبدیل به جوجه شد ، آن قوّه و استعداد تبدیل به جوجه بالفعل شده و قوّه از بین رفته است. در اصطلاح فلسفه از همین تبدیل قوّه به فعلیّت تعبیر می شود به حرکت. لذا در تعریف حرکت گفته اند: حرکت خروج تدریجی شیء است از قوّه به فعل. تخم مرغ برای رسیدن به حدّ جوجه ، مراحل فراوانی را به ترتیبی خاصّ طی می کند تا در نهایت جوجه می شود. هر مرحله از این مراحل نسبت به مرحله ی قبل از خود ، فعلیّت آن و نسبت به مرحله ی بعد از خود ، قوّه ی آن است. لذا از تخم مرغ تا جوجه یک شیء ممتدّ و متحرّک است که تخم مرغ بودن مبداء آن و جوجه شدن مقصد آن است. به همین نحو از تخم سیب تا یک درخت بزرگ سیب ، یک موجود ممتدّ یا یک واحد متحرّک است که در آن ، تخم سیب مبداء حرکت و درخت سیب شدن مقصد حرکت است. از نگاه فلسفی انسان نیز یک واحد سیّال و ممتدّ است که از نطفه شروع و به وجود برزخی ختم می شود. در این سیر نطفه ، بالفعل نطفه ولی بالقوّه علقه است. و علقه نیز بالفعل علقه و بالقوّه مضغه است. و مضغه بالفعل مضغه و القوّه جنین است. و جنین بالفعل بالقوّه نوزاد است. و نوزاد بالفعل بالقوّه کودک است و به همین ترتیب کودک بالقوّه نوجوان و نوجوان بالقوّه جوان و جوان بالقوّه میان سال و میان سال بالقوّه بزرگسال و سپس کهنسال است. و کلّ این مراحل از نطفه و بلکه از خاک تا پیرسالی یک موجود امتداد یافته است که از مقایسه ی مراحل آن نسبت به هم حرکت جوهری معنی پیدا می کند و از مقدار این حرکت مفهوم زمان انتزاع می شود. ( فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی‌ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ تَرَی الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیج : ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید، (به این نکته توجّه کنید که:) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از(مضغه) [ چیزی شبیه گوشت جویده شده‌]، که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بدون شکل؛ تا برای شما روشن سازیم(که بر هر چیز قادریم)! و جنین‌هایی را که بخواهیم تا مدّت معیّنی در رحم(مادران) قرار می‌دهیم؛ (و آنچه را بخواهیم ساقط می‌کنیم؛)بعد شما را به صورت طفل بیرون می‌آوریم؛ سپس هدف این است که به حدّ رشد و بلوغ خویش برسید. در این میان بعضی از شما می‌میرند؛ و بعضی آن قدر عمر می‌کنند که به بدترین مرحله زندگی(و پیری) می‌رسند؛ آن چنان که بعد از علم و آگاهی، چیزی نمی‌دانند! (از سوی دیگر،) زمین را(در فصل زمستان) خشک و مرده می‌بینی، اما هنگامی که آب باران بر آن فرو می‌فرستیم، به حرکت درمی‌آید و می‌روید؛ و از هر نوع گیاهان زیبا می‌رویاند.)(الحج :5) ملاصدرا ایده ی حرکت جوهری را از این آیه و امثال آن گرفته و به صورت فلسفی ارائه داده است. در این آیه شریفه ملاحظه می فرمایید که به جای سخن گفتن ازحرکت گیاهان در اثر باران از حرکت زمین سخن گفت است. در نزد اهل ظاهر این از باب مجازگویی است ولی از نظر فلاسفه حقیقت است نه مجاز. چون این خاک زمین است که با حرکت جوهری تبدیل به گیاه می شود. 3. فلاسفه وجود موجودی را اثبات نموده اند که قوّه ی محض است و هیچ فعلیّتی ندارد مگر همین قوّه بودن را . این موجود نسبت به همه ی موجودات دنیا بالقوّه است و استعداد تبدیل شدن به همه ی موجودات دنیا را دارد. از این موجود ، که ضعفترین موجود ممکن بوده در مرز عدم واقع است ، تعبیر می شود به مادّه ی اولی یا هیولی. البته باید دقّت داشت که اصطلاح فلسفی مادّه با اصطلاح عرفی آن یا با مادّه ی مطرح در علوم تجربی متفاوت است. بر این اساس ، هیچ موجود دنیایی نیست که فاقد مادّه باشد. چون همه ی موجودات دنیا فعلیّت همین مادّه ی اولی هستند. از اینروست که دنیا را عالم مادّه یا عالم امتزاج و آمیختگی قوّه و فعل می گویند. در فلسفه ی صدرایی با براهینی که این مقال جای طرح آنها نیست اثبات نموده اند که عالمی برتر از عالم مادّه نیز موجود است که عالم مثال نام داشته و رتبه ی وجودی آن بالاتر از رتبه ی وجودی مادّه است. لذا در این عالم اثری از مادّه و قوّه و استعداد و حرکت و زمان نیست. موجودات این عالم شبیه موجودات خیالی انسان هستند که شکل و رنگ و اندازه دارند ولی مادّه و حرکت و زمان ندارند. توجّه: حرکت ظاهری این موجودات ، حقیقتاً حرکت نیست بلکه تصوّر صورتی بعد از صورت دیگر است. مثل حرکت شخصیّتهای کارتونی که در حقیقت عکسهای ثابتند ولی وقتی پشت سرهم و با سرعت نمایش داده می شوند چنین توهّم می شود که در حال حرکتند. موجوداتی را که انسان در خواب می بیند هم از سنخ موجودات مثالی هستند. انسان خود ماکت کوچکی از کلّ عالم است که تمام مراتب عالم اکبر در این عالم اصغر نیز معادل دارد. بدن او نماینده عالم دنیا و خیال او نماینده ی عالم مثال است و عقل او نماینده ی عالم دیگری است مافوق عالم مثال که عالم عقول نامیده می شود. باز فلاسفه اقامه برهان کرده اند که حرکت همواره رو به کمال است و حرکت نزولی معنا ندارد. بنا بر این ، همواره رتبه ی وجودی حالت بالفعل یک شیء از رتبه ی وجودی حالت بالقوّه ی آن بالاتر و قویتر است. و چون رتبه ی وجودی عالم مثال برتر از رتبه ی وجودی دنیاست از اینرو عالم مثال را نسبت به عالم دنیا عالم فعلیّت نامیده اند. فلاسفه اثبات نموده اند که انتهای سیر جوهری هر موجودی عالم مثال است. برای مثال وقتی درختی به اخر عمر خود می رسد و حرکت جوهری آن تمام می شود صورت درخت منتقل به عالم مثال می شود و آنچه از او می ماند مادّه است با صورت جدیدی که چوب خشک نامیده می شود ؛ که خود آن نیز حرکتی دیگر را آغاز می کند تا در نهایت ، صورتش منتقل به عالم مثال شود و مادّه اش حرکتی دیگر را شروع نماید. همینطور انسان وقتی به آخر عمر خود می رسد صورت او که نفس نامیده می شود منتقل به عالم مثال می شود و مادّه ی او با صورت جدیدی به نام میّت حرکتی دیگر را آغاز می کند. از نظر فلاسفه کلّ عالم مادّه نیز مثل یک انسان ، پیکر واحدی بوده دارای حرکت جوهری است لذا زمانی عمر آن پایان یافته به فعلیّت خواهد رسید و صورت کلّ عالم دنیا از مادّه جدا خواهد شد و آن زمان ، لحظه ی قیامت است. البته بعد از جدا شدن صورت این دنیای موجود از مادّه ، باز مادّه با صورتی دیگر سیر جدیدی را آغاز خواهد نمود و عالم مادّی دیگری شکل خواهد گرفت. از اینروست که فلاسفه عالم آخرت را غایت دنیا و فعلیّت آن می دانند. البته تبیین عمیق این مطلب همانگونه که قبلاً نیز گفته شد خارج از حدّ این نامه است و حقیقت تفصیلی این مطالب جز با چندین سال حضور مداوم در کلاسهای فلسفه قابل فهم نخواهد بود. جهت مطالعه بیشتر رجوع بفرمایید به کتاب معاد یا بازگشت به سوی خدا ، تالیف استاد محمّد شجاعی.
عنوان سوال:

چرا حرکت باید به فعلیت منتهی شود؟ این فعلیت چه مفهومی دارد؟


پاسخ:

چرا حرکت باید به فعلیت منتهی شود؟ این فعلیت چه مفهومی دارد؟


1. بحث قوّه و فعل و همینطور بحث حرکت که مرتبط با بحث قوّه و فعل است ، در فلسفه ی اسلامی بحثی بسیار عمیق و پیچیده است که طرح آن در یک نامه ناممکن وبی فایده است. بیان این دو بحث برای محصّلین مبتدی فلسفه (با کتاب بدایةالحکمة) حدّاقل چهار واحد درسی طول می کشد. و در سطوح عالی فلسفه حدّاقل یک سال تمام و روزی یک ساعت وقت نیاز است تا این بحث ارائه گردد. در پر دامنه بودن این بحث همین بس که حدود دویست صفحه از جلد سوم کتاب اسفار اربعه ی ملاصدرا را به خود اختصاص داده است.
2. فعلیّت یا بالفعل بودن در مقابل قوّه یا بالقوّه بودن است. برای حصول تصوّری ابتدایی از قوّه و فعل از مثالهایی استفاده می کنیم.
اگر تخم مرغ را با جوجه ای که از آن خارج خواهد شد مقایسه کنیم ، گفته می شود تخم مرغ نسبت به جوجه بالقوّه است ؛ و جوجه نسبت به تخم مرغ بالفعل است. یعنی تخم مرغ ، قوّه و استعداد جوجه بودن را داراست ولی هنوز خود جوجه در او نیست. وقتی تخم مرغ تبدیل به جوجه شد ، آن قوّه و استعداد تبدیل به جوجه بالفعل شده و قوّه از بین رفته است. در اصطلاح فلسفه از همین تبدیل قوّه به فعلیّت تعبیر می شود به حرکت.
لذا در تعریف حرکت گفته اند: حرکت خروج تدریجی شیء است از قوّه به فعل. تخم مرغ برای رسیدن به حدّ جوجه ، مراحل فراوانی را به ترتیبی خاصّ طی می کند تا در نهایت جوجه می شود. هر مرحله از این مراحل نسبت به مرحله ی قبل از خود ، فعلیّت آن و نسبت به مرحله ی بعد از خود ، قوّه ی آن است.
لذا از تخم مرغ تا جوجه یک شیء ممتدّ و متحرّک است که تخم مرغ بودن مبداء آن و جوجه شدن مقصد آن است. به همین نحو از تخم سیب تا یک درخت بزرگ سیب ، یک موجود ممتدّ یا یک واحد متحرّک است که در آن ، تخم سیب مبداء حرکت و درخت سیب شدن مقصد حرکت است. از نگاه فلسفی انسان نیز یک واحد سیّال و ممتدّ است که از نطفه شروع و به وجود برزخی ختم می شود. در این سیر نطفه ، بالفعل نطفه ولی بالقوّه علقه است. و علقه نیز بالفعل علقه و بالقوّه مضغه است. و مضغه بالفعل مضغه و القوّه جنین است. و جنین بالفعل بالقوّه نوزاد است. و نوزاد بالفعل بالقوّه کودک است و به همین ترتیب کودک بالقوّه نوجوان و نوجوان بالقوّه جوان و جوان بالقوّه میان سال و میان سال بالقوّه بزرگسال و سپس کهنسال است. و کلّ این مراحل از نطفه و بلکه از خاک تا پیرسالی یک موجود امتداد یافته است که از مقایسه ی مراحل آن نسبت به هم حرکت جوهری معنی پیدا می کند و از مقدار این حرکت مفهوم زمان انتزاع می شود.
( فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلی‌ أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی‌ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ تَرَی الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیج : ای مردم! اگر در رستاخیز شک دارید، (به این نکته توجّه کنید که:) ما شما را از خاک آفریدیم، سپس از نطفه، و بعد از خون بسته شده، سپس از(مضغه) [ چیزی شبیه گوشت جویده شده‌]، که بعضی دارای شکل و خلقت است و بعضی بدون شکل؛ تا برای شما روشن سازیم(که بر هر چیز قادریم)! و جنین‌هایی را که بخواهیم تا مدّت معیّنی در رحم(مادران) قرار می‌دهیم؛ (و آنچه را بخواهیم ساقط می‌کنیم؛)بعد شما را به صورت طفل بیرون می‌آوریم؛ سپس هدف این است که به حدّ رشد و بلوغ خویش برسید.
در این میان بعضی از شما می‌میرند؛ و بعضی آن قدر عمر می‌کنند که به بدترین مرحله زندگی(و پیری) می‌رسند؛ آن چنان که بعد از علم و آگاهی، چیزی نمی‌دانند! (از سوی دیگر،) زمین را(در فصل زمستان) خشک و مرده می‌بینی، اما هنگامی که آب باران بر آن فرو می‌فرستیم، به حرکت درمی‌آید و می‌روید؛ و از هر نوع گیاهان زیبا می‌رویاند.)(الحج :5)
ملاصدرا ایده ی حرکت جوهری را از این آیه و امثال آن گرفته و به صورت فلسفی ارائه داده است.
در این آیه شریفه ملاحظه می فرمایید که به جای سخن گفتن ازحرکت گیاهان در اثر باران از حرکت زمین سخن گفت است. در نزد اهل ظاهر این از باب مجازگویی است ولی از نظر فلاسفه حقیقت است نه مجاز. چون این خاک زمین است که با حرکت جوهری تبدیل به گیاه می شود.
3. فلاسفه وجود موجودی را اثبات نموده اند که قوّه ی محض است و هیچ فعلیّتی ندارد مگر همین قوّه بودن را . این موجود نسبت به همه ی موجودات دنیا بالقوّه است و استعداد تبدیل شدن به همه ی موجودات دنیا را دارد.
از این موجود ، که ضعفترین موجود ممکن بوده در مرز عدم واقع است ، تعبیر می شود به مادّه ی اولی یا هیولی. البته باید دقّت داشت که اصطلاح فلسفی مادّه با اصطلاح عرفی آن یا با مادّه ی مطرح در علوم تجربی متفاوت است. بر این اساس ، هیچ موجود دنیایی نیست که فاقد مادّه باشد. چون همه ی موجودات دنیا فعلیّت همین مادّه ی اولی هستند. از اینروست که دنیا را عالم مادّه یا عالم امتزاج و آمیختگی قوّه و فعل می گویند.
در فلسفه ی صدرایی با براهینی که این مقال جای طرح آنها نیست اثبات نموده اند که عالمی برتر از عالم مادّه نیز موجود است که عالم مثال نام داشته و رتبه ی وجودی آن بالاتر از رتبه ی وجودی مادّه است. لذا در این عالم اثری از مادّه و قوّه و استعداد و حرکت و زمان نیست.
موجودات این عالم شبیه موجودات خیالی انسان هستند که شکل و رنگ و اندازه دارند ولی مادّه و حرکت و زمان ندارند. توجّه: حرکت ظاهری این موجودات ، حقیقتاً حرکت نیست بلکه تصوّر صورتی بعد از صورت دیگر است. مثل حرکت شخصیّتهای کارتونی که در حقیقت عکسهای ثابتند ولی وقتی پشت سرهم و با سرعت نمایش داده می شوند چنین توهّم می شود که در حال حرکتند. موجوداتی را که انسان در خواب می بیند هم از سنخ موجودات مثالی هستند.
انسان خود ماکت کوچکی از کلّ عالم است که تمام مراتب عالم اکبر در این عالم اصغر نیز معادل دارد. بدن او نماینده عالم دنیا و خیال او نماینده ی عالم مثال است و عقل او نماینده ی عالم دیگری است مافوق عالم مثال که عالم عقول نامیده می شود.
باز فلاسفه اقامه برهان کرده اند که حرکت همواره رو به کمال است و حرکت نزولی معنا ندارد. بنا بر این ، همواره رتبه ی وجودی حالت بالفعل یک شیء از رتبه ی وجودی حالت بالقوّه ی آن بالاتر و قویتر است.
و چون رتبه ی وجودی عالم مثال برتر از رتبه ی وجودی دنیاست از اینرو عالم مثال را نسبت به عالم دنیا عالم فعلیّت نامیده اند. فلاسفه اثبات نموده اند که انتهای سیر جوهری هر موجودی عالم مثال است. برای مثال وقتی درختی به اخر عمر خود می رسد و حرکت جوهری آن تمام می شود صورت درخت منتقل به عالم مثال می شود و آنچه از او می ماند مادّه است با صورت جدیدی که چوب خشک نامیده می شود ؛ که خود آن نیز حرکتی دیگر را آغاز می کند تا در نهایت ، صورتش منتقل به عالم مثال شود و مادّه اش حرکتی دیگر را شروع نماید. همینطور انسان وقتی به آخر عمر خود می رسد صورت او که نفس نامیده می شود منتقل به عالم مثال می شود و مادّه ی او با صورت جدیدی به نام میّت حرکتی دیگر را آغاز می کند.
از نظر فلاسفه کلّ عالم مادّه نیز مثل یک انسان ، پیکر واحدی بوده دارای حرکت جوهری است لذا زمانی عمر آن پایان یافته به فعلیّت خواهد رسید و صورت کلّ عالم دنیا از مادّه جدا خواهد شد و آن زمان ، لحظه ی قیامت است. البته بعد از جدا شدن صورت این دنیای موجود از مادّه ، باز مادّه با صورتی دیگر سیر جدیدی را آغاز خواهد نمود و عالم مادّی دیگری شکل خواهد گرفت. از اینروست که فلاسفه عالم آخرت را غایت دنیا و فعلیّت آن می دانند. البته تبیین عمیق این مطلب همانگونه که قبلاً نیز گفته شد خارج از حدّ این نامه است و حقیقت تفصیلی این مطالب جز با چندین سال حضور مداوم در کلاسهای فلسفه قابل فهم نخواهد بود.
جهت مطالعه بیشتر رجوع بفرمایید به کتاب معاد یا بازگشت به سوی خدا ، تالیف استاد محمّد شجاعی.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین