اصول دین را باید عقلی قبول کرد. عقلی یعنی چه؟ چه جوری اثبات کنیم؟ روشهای اثبات خدا، معاد، نبوت، امامت، عدل؟ اصلا چه چیز را باید اثبات کرد( مثلا اثبات کنیم که پیامبر بوده یا اینکه اثبات کنیم که ایشان از طرف خدا بوده اند؟ چه چیز را باید اثبات کنیم)؛ آیا هر کسی تا جایی که ظرفیت دارد باید قبول کند، یعنی آیا نسبی است؟ در پاسخ به این پرسش به چند نکته اشاره می شود: یک.مراد از عقلی بودن وبه تعبیر دیگر (تقلیدی نبودن اصولدین) این است که هر کس، باید عقاید دینی را با یقین و حجّت بپذیرد. رسیدن به این مرحله در افراد، بسیار متفاوت است. بیشتر انسانها براساسهمان فطرت اولیه، ایمان یقینی به وجود خداوند دارند و یا براساس عقلفطری خویش، براهینی بسیار ساده و در عین حال محکم، بر وجود خدا اقامه میکنند (مانند پیرزنی که از طریق چرخ نخریسی بر وجود خداوند دلیل آورد و پیامبر اکرم(ص) آن را مورد تأیید قرار داد). بنابراین تحقیقی بودن معارف دینی، لزوماً به معنای جستوجوی وسیع و بررسی همه ادله و شبهات درباره آنها و پاسخهایشان نیست. البته برای برخی از افراد، چنین تحقیقاتی لازم است؛ زیرا دفاع عقلانی از دین و معارف دینی، متخصصان برجستهایرا میطلبد. این مسأله همگانی نیست و هر کس در حد توانایی خود و مسائلی که با آن روبهرو میشود، نیازمند تحقیق است. دو. برای اثبات وجود خداوند و نیز علم و حکمت و قدرت و یکتایی او دلایل متعددی ذکر گردیده است یکی از بهترین دلایلا دقت نظر و توجه خاص به نظم خاص و پیوستگی کامل در نظام هستی است. هماهنگی ویژه در میان اجزاء یک شیء و اعضاء یک پیکر دلالت بر وجود وحدت آفریننده حکیم دارد. در میان پدیدههای مختلف جهان نظم، هماهنگی و به هم پیوستگی عجیبی حاکم است و همین مسأله نظریه انداموارگی جهان را در میان اندیشمندان پدید آورده است، زیرا پروردگار حکیم حقیقت مطلقهای است که سایر حقایق را به مشیت خود پدیدار ساخته است و مجموعه هستی در مدار و قرار، در ارتباط و پیوستگی مخصوص قرار دارند و این مسأله به وضوح دلالت بر حکمت و (توحید) و یکتایی صانع حکیم و فاعل توانا دارد. آیات قرآنی نیز بر این امر دلالت دارد و الهکم الهٌ واحد لا اله الا هوالرحمن الرحیم، (بقره، آیه 159). عقل و علم نیز به همین حقیقت گواهی میدهند، زیرا نظم حاکم بر پدیدهها و هماهنگی موجود میان پدیدهها، گواه بر حاکمیت یک عقل و یک تدبیر و یک درایت و تصمیم بر سراسر گیتی میباشد و همین تمامیت صنع است که یکانگی ذات خداوند را اثبات میکند و از طرفیبرقراری نظام هستی و هماهنگی بین پدیدهها وجود خدایی دیگر را نفی میکند. لوکان فیهما الهةٌ الا الله لفسدتا، (انبیاء، آیه 21). اگر غیر از خدا، خدای دیگری وجود داشت. نظام آفرینش مختل میگشت، بنابراین هماهنگی و به هم پیوستگی اشیاء و انداموارگی جهان و کمال و تمامیت آفرینش جهان دلیل بر یگانگی اوست. برای اثبات یگانگی خدای سبحان، دلائل و براهین دیگر نیز وجود دارد، از جمله: فطرت توحیدی، برهان صرفالوجود، برهان فیض و هدایت تشریعی و برهان ترکّب و برهان تمانع...). برای آگاهی بیشتر ر.ک: 1- آموزش عقاید، استاد مصباح یزدی، ج 1، ص 123 الی 127 2- آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدیمهر، ج 1، ص 73 الی 84 3- دروس معارف اسلامی، سید محمد شفیعی، ج 1 سه . در اثبات نبوت بر اثبات نبوّت پیامبر گرامی اسلام عالمان دینی از راهها و شیوههای گوناگونی بهر جستهاند. اگرچه برخی از راهها به صورت برهانی مستقل نیامده، اما نقش مهمی در تصدیق و باورداشت دعوی نبوت خاتمالانبیاء(ص) دارند. این راهها عبارتند از 1. واکاوی شخصیت پیامبر(ص) 2. اعجاز 3. بشارت انبیای پیشین 4. شخصیت برخی از گروندگان. یک. واکاوی شخصیت پیامبر بازشناسی شخصیت پیامبر نقش مهمی در تصدیق و اذعان به نبوت آن حضرت دارد. بررسیهای تاریخی نشانگر ظهور و بروز چند امتیاز اساسی در شخصیت پیامبر(ص) است از جمله: صدق و راستی، امانتداری، پاکی و طهارت روح، دوری از دنیاطلبی و فریبکاری، اعتقاد و ایمان راسخ به نبوت خویش، پایداری و از خودگذشتگی در راه رسالت الهی و .. این امور نه تنها مورد اعتقاد مسلمانان و تصدیق کتاب آسمانی است، بلکه شدت ظهور و بروز آن بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان غیرمسلمان و مستشرقان غربی را نیز تحت تأثیر قرار داده است. در کتاب (اخلاص محمّد) پس از بیان ایمان استوار حضرت محمد(ص) به نبوت و رسالت خویش آورده است: (مانند همان حالات که بر انبیای بنیاسرائیل دست میداد، یعنی محو و فنا و انصراف از عالم طبیعت به عالم باطن و حالتی شبیه به حالت اغما برای او نیز دست میداد، و همان فرشتگان که برای انبیای بنیاسرائیل مجسم میشدند برای او نیز متمثل می گشتند؛ همان صداها که آنها میشنیدند او نیز میشنید). بنابراین، نگرش منصفانة به صدق و ایمان و اخلاص پیامبر(ص) هرگونه تردید پیرامون صدق پیامبر در دعوی خویش را میزداید. این اگرچه صدق مخبری است؛ اما نخستین سنگِ بنای صدق خبری است که به کمک دیگر قراین و دلایل اثبات قطعی خواهد شد. دو. برهان اعجاز از استوارترین براهین عقلی در اثبات نبوت هر پیامبری صدور معجزه از ناحیه اوست. در این باره نکات چندی است که به اختصار مرور می شود: چیستی معجزه معجزه امری را گویند که خارق عادت است؛ یعنی نه مطابق روال عادی طبعیت است و نه دیگران بر انجام آن توانایند. در اصطلاح کلامی هر امر نادر یا خارق عادتی را معجزه نگویند، بلکه معجزه آن است که مربوط به دعوی پیامبر باشد و خداوند برای تصدیق او آن را ظاهر سازد. بنابراین معجزه مقارن با دعوی است آن هم نه به طور اتفاقی، بل به گونهای که دیگران دلالت آن بر تصدیق نبی را در یابند. امکان معجزه وقوع معجزه امری ممکن و جاری در سنت الهی است، هرچند وقوع آن نادر و در شرایط خاصی است. هیچ یک از معجزات انبیاء از امور محال و برخلاف سنت الهی نیست. بنابراین، اگر کسی امر محالی را ادعا کند از او پذیرفته نیست. از دیگر سو تاریخ وقوع خوارق عاداتی انکارناپذیر چون هلاکت سپاهیان ابرهه توسط مرغان سنگ در چنگ را بهگونهای تردیدناپذیر روایت کرده است و بهترین دلیل بر امکان چیزی وقوع آن است. دلالت معجزه معجزه به معنای تصدیق خداوند نسبت به دعوی نبوت و رسالت است و از همینرو انجام آن از مدعیان دروغین نبوت برنمیآید. برهان عقلی بر این مطلب به شکل زیر میباشد: 1. معجزه تصدیق خدا بر دعوی نبوت است. 2. تصدیق دروغگو بر دعوی دروغ قبیح است. 3. صدور قبیح از خدا محال است. پس: 4. صدور معجزه از مدعی دروغین نبوت محال است. پس: 5. معجزه دلیل بر صدق دعوی نبوت است. به بیان دیگر: 1. به مقتضای قاعده لطف بر خداوند است که مدعی دروغین نبوت را رسوا کند. 2. منع از ایجاد خرق عادت موجب رسوا شدن کاذب است. 3. خدا بر منع دروغگو از خرق عادت تواناست. پس: 4. خدا مانع خرق عادت دروغگویان است. پس: 5. وقوع معجزه مساوی با تصدیق نبوت از سوی خداست. معجزات پیامبر اسلام(ص) پیامبر بزرگوار اسلام معجزات گوناگون و متعددی داشتهاند، بهگونهای که از هیچ پیامبری این همه خارق عادت نقل نشده است. معجزات مسندی که کتب معتبر از پیامبر(ص) نقل کردهاند بیش از هزار است، در حالی که مجموع معجزات نقل شده در اناجیل از حضرت مسیح(ع) بیست و هفت معجزه است و در نهایت از سی متجاوز نیست. افزون بر آن معجزات پیامبر غالباً در حضور جمع رخ داده و مستند نقل گردیده به گونهای که احتمال جعل و کذب در آنها راه ندارد، در حالی که ناقلان معجزات حضرت عیسی(ع) چهار تن هستند مجهول که تاریخ زندگی آنها روشن نیست. علامه شعرانی در میان صدها روایت کننده معجزات پیامبر شصت نفر را نام برده و مینویسد: (معجزاتی که جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است به تنهایی چندین برابر معجزات حضرت عیسی(ع) است و از اینها معلوم میشود همه مردم معتقد به صدور معجزه از رسول خدا(ص) بودند و تبانی این همه مردم بر امر باطل و دروغ، عادتاً محال است.) معجزات پیامبر اسلام(ص) در چهارگونه تقسیمپذیر و قابل طبقهبندی است: 1. اخبارهای غیبی؛ 2. اعجازهای عملی صادره از آن حضرت؛ 3. رخدادهای خارجی اعجازین؛ 4. کتاب آسمانی. اخبارهای غیبی از زبان مبارک رسول خدا(ص) خبرهای غیبی بسیاری صادر شده و در منابع حدیثی از آنها سخن رفته است. شیوع این مسأله چنان بود که مسلمانان صدر اول در هر امر تازهای که رخ میداد میپرسیدند پیامبر(ص) در این باره چه فرموده است. علامه شعرانی بیست و هفت مورد از مواردی که قرائن بر صحت آنها بسیار است را نقل و از آنها دفع شبهه نمودهاند. برخی از این موارد عبارتند از: 1. خبردادن از مرگ نجاشی پادشاه حبشه و نماز خواندن بر او با جماعت بسیاری از صحابه؛ 2.خبر فتح عراق، شام، بیتالمقدس، مصر، ایران و ... و سفارشاتی در چگونگی برخورد با ساکنان آن دیارها در زمانی که هرگز تصور چنین فتح گستردهای نمیرفت؛ 3. خبر از شکست دولت عرب در برابر هلاکو که در قرن سوم هجری رخ داد؛ 4. خبر برآمدن آتش از زمین حجاز که در سال 654 تحقق یافت؛ 5. خبر از خروج عایشه در برابر امام علی(ص) و سفارش به امام علی(ص) نسبت به مدارا با او؛ 6. خبر از جنگ امیرمؤمنان(ع) با مارقان، ناکثان و قاسطان؛ 7. خبر از انحراف ذوالخویصره و جنگ او با امیرمؤمنان(ع)؛ 8. خبر از کشته شدن کسرا توسط پسرش شیرویه که موجب اسلام آوردن بازان پادشاه یمن پس از اثبات صدق آن شد؛ 9. خبر از خورده شدن عهدنامه قریش توسط موریانه و باقی ماندن نام خدا در آن که سبب رفع محاصره در شعب ابیطالب شد. اعجاز عملی معجزات عملی صادر شده از پیامبر اعظم(ص) بسیار است. علامه شعرانی نزدیک به بیست مورد از این معجزات را در کتاب راه سعادت آورده و از آنها شبههزدایی نموده است. برخی از این معجزات عبارتند از: 1. شقالقمر؛ 2. نورافکن شدن تازیانه طفیل بن عمرودوسی به دعای پیامبر جهت دعوت قومش به اسلام و ملقب شدن او به ذوالنور؛ 3. قرار دادن چشمان بیرون افتاده قتادة بن نعمان در جنگ اُحد و شفا دادن او؛ 4. شفا دادن افراد زیادی با آب دهان خود، از جمله شفا دادن چشمان امیرمؤمنان(ع) در غزوه خیبر؛ 5. حرکت کردن درخت به امر آن حضرت، دو نیم شدن آن و حرکت هر جزء در جهت مخالف با دیگری و باز یکی شدن و استقرار در جایگاه خود؛ 6. جوشیدن آب از میان انگشتان آن حضرت و ... . رخدادهای اعجازین خارجی پارهای از خوارق عادات رخدادهایی است که اگر مستقیماً هم از پیامبر(ص) صادر نشده باشد، اما به حتم معجزهای در تصدیق آن حضرت است. این دسته از معجزات بر دو گونهاند: الف. آنچه پیش از رسالت رخ داده است؛ ب. آنچه در زمان نبوت پیامبر(ص) رخ نموده. الف. وقایع پیش از رسالت اینگونه از معجزات را در اصطلاح کلام (ارهاص) گویند. ارهاص توجه و تَنّبُّه دادن به اذهان و نوعی آمادهسازی مردم پیش از بعثت پیغمبران است تا مردم با دیدن آنها، آماده شنیدن دعوت شوند. معجزات فراوانی از این دست پیش از بعثت حضرت خاتمالانبیاء(ص) نقل شده است. از جمله: 1. نابود شدن سپاه بزرگ پیلسوار ابرهه با سنگریزهباران پرندگان؛ این جریان در سال ولادت پیامبر اتفاق افتاد و قرآن زمانی آن را بیان داشت که بسیاری از شاهدان آن حادثه زنده بوده و آن را به خاطر داشتند. وقوع این حادثه، نشانگر قدرت پروردگار و عنایت او به تعظیم کعبه و زمینهساز پذیرش دعوت توحیدی آیین اسلام است. 2. قرار گرفتن ابری بالای سر حضرت محمد(ص) به طوری که مشهود حاضران بود و هرجا آن حضرت میرفت با ایشان بود. 3. شکافتن ایوان کسری که آن را به زوال دولت ایران فال زدند و تحقق پیاپی این حادثه و حوادثی مشابه، زمینه آمادگی برای پذیرش آیین اسلام بود. ب. وقایع دوران رسالت نمونههایی از این دست عبارتند از: 1. ستون حنانه، تنه درخت خرمایی بود در مسجد پیامبر(ص) که هرگاه موعظه میفرمود به آن تکیه میداد. آنگاه که منبری ساختند و رسول خدا بر آن نشست از درخت نالهای برآمد که همگان گفتند این ناله وحنین از هجر پیغمبر(ص) است. ناگاه حضرتش نزدیک آمد و دست مبارک بر آن درخت سودند، آنگاه نالهاش فرو نشست. 2. یکی از صحابی پیامبر(ص) (وهب بن اوس) بود که مردم او را به (مکلِّم الذئب) (گفتگو کننده با گرگ) میشناختند؛ زیرا روزی در بیابان گوسفند می چرانید، گرگی آمد و گوسفندی از او برگرفت. مرد گفت: عجب گرگ بیشرمی هستی! گرگ به او روی نمود و گفت: زین عجب مدار؛ عجب آن است که محمد(ص) در میان شما برخاسته و به حق دعوتتان میکند، ولی شما او را اجابت نمیکنید! از آن پس او خدمت پیغمبر اسلام(ص) آمده و اسلام آورد. کتاب آسمانی قرآن، مهمترین معجزه پیامبر گرامی اسلام است. این کتاب بر دیگر کتابهای آسمانی امتیازاتی دارد. از جمله: 1. وحی لفظی و معنایی قرآن سراسر وحی است و لفظ و معنای آن هر دو نازل شده از سوی خداوند است؛ برخلاف دیگر کتابهای آسمانی که تنها معانی آنها بر پیامبران نازل شده ولی بیان و تعبیر لفظی آن از سوی خود پیامبران انجام و به تعبیری ترجمه به زبان مخاطبان شده است. اما قرآن مجید در این جهت که حتی الفاظ آن هم تماماً از سوی خدا نازل شده و پیامبر ناقل دقیق و دستکاری نشده کلمات خداست منحصر به فرد میباشد. البته احتمال دارد ده فرمانی که بر موسی(ع) فرود و آمد و بر الواح نوشته شده بود نیز عین الفاظ وحی بوده باشد. 2. غنای محتوایی آنچه از تورات و انجیل در دست ماست چیزی جز شرح حال حضرت موسی(ع) و عیسی(ع) نیست؛ در حالی که قرآن حاوی معارف و آموزههای بسیار ژرف، جامع و وسیعی است که در کتابهای پیشینیان از آنها خبری نمیبینیم. 3. عصمت و وثاقت آنچه از کتابهای ادیان پیشین در دست است نگاشتههای مردم است که تحریفات بسیاری در آنها رخ داده و تناقضات بسیاری در آنها به چشم میخورد. اعتبار و وثاقت این متون از روایات ما نیز کمتر است؛ زیرا در احادیث ما متواتر بسیار است و آنها که متواتر نیست غالباً اسناد متصل دارد و راویان آن معلوم و شرح حال هر یک مضبوط است، ولی تورات و انجیل نه متواتر است و نه اسناد دارد. در مقابل، قرآن کتابی است که نه تحریف شده و نه تحریفپذیر است. 4. معجزه و سند زنده رسالت قرآن برخلاف دیگر کتابهای آسمانی خود معجزه و سندی بر اثبات حقانیت خویش و صدق دعوی نبوت است. بالاتر از این قرآن برترین معجزهای است که از پیامبر اسلام(ص) و بلکه هر پیامبری صادر شده است. یکی از وجوه این برتری آن است که قرآن معجزه زنده و حاضر تا پایان تاریخ بشریت است. به عبارت دیگر، معجزات انبیاء نزد حاضران و مخاطبان آنها بوده و برای پسینیان فقط شنیدن است، اما قرآن معجزهای است برای همگان دیدنی، و شنیدن کی بُوَد مانند دیدن. قرآن امروز نیز اعجاز خود را حفظ نموده و به بشریت اعلام میکند که حتی یک سوره مانند من نمیتوانید بیاورید حتی اگر همه متفکران و اندیشمندان و ادیبان و برجستگان شما دست در دست هم دهند و همه ابزارها و تلاش و توان خود را به کار گیرند. این ویژگی قرآن دو کارکرد اساسی دارد: 1. راه انکار اعجاز را بر ملحدان میبندد؛ زیرا اگر آنان بتوانند معجزات گوناگون انبیاء را منکر شوند، هرگز نمیتوانند وجود قرآن و اعجاز بودن آن را نفی و انکار کنند. 2. حجتی دائمی حاضر و قاطع بر الهی بودن خود و حقانیت پیامبر اسلام(ص) است و چنین حجتی را هیچ پیامبری به یادگار ننهاده است.. وجوه اعجاز قرآن قرآن از جهات متعددی اعجازآمیز است. پارهای از این وجوه عبارتند از: 1. اعجاز بلاغی؛ یعنی اینکه از نظر بلاغت و کمال لفظی و معنوی در جایگاهی فراتر از توان انسان قرار دارد. 2. اعجاز علمی؛ مانند تأثیر بادها در گَشَنگیری و لقاح گیاهان، زوجیت نباتات و دیگر موجودات و ... . 3. اعجاز از جهت آورنده؛ روشن است که پیامبر درس نخوانده و نزد استاد نرفته و کتابهای انبیای پیشین را از کسی نیاموخته بود؛ کتابی با این عظمت و معارف ژرف و گسترده آن هم از کسی که چیزی نیاموخته و خود نوشتن نمیدانست، یکی از وجوه اعجاز و حجت بر فرابشری بودن آن است. 4. اعجاز از جهت اخبار غیبی؛ قرآن دربردارنده بسیاری از خبرهای غیبی است که جز خدا کسی از آنها آگاه نبوده است. از جمله این امور است: 4/1. خبر ذلت و اسارت مشرکان قریش و پیروزی مسلمانان بر آنان در زمانی که مسلمانان تحت محاصره آنان در شعب ابیطالب بودند و کوچکترین علامت و نشانهای بر پیروزی مسلمین وجود نداشت. 4/2. خبر داغ نهادن بر پیشانی ولید بن مغیره که در جنگ بدر تحقق یافت. 4/3. خبر تأسیس دولت مقتدر اسلامی. 4/4. خبر بازگشت پیروزمندانه پیامبر به مکه پس از هجرت و فتح مکه. 5/4. خبر از هماوردناپذیری خود. 6/4. خبر از غلبه روم بر فارس. راه تشخیص اعجاز قرآن اعجاز قرآن به دو صورت قابل تشخیص است: 1. تشخیص مستقیم این شیوه برای یک عربزبان یا فرد آشنا و متخصص در متون و سبکها و ساختارهای ادبی و بلاغی آثار عربی به سهولت قابل تشخیص است. 2. تشخیص غیرمستقیم کسانی که خود زبان عربی نمیدانند نیز به یقین درمییابند که ادیبان و عالمان برجسته عربزبان هرگز نتوانستهاند مانند قرآن بیاورند، در حالی که: اولا. انگیزه مقابله با قرآن توسط مشرکان و یهود از روز نخست بسیار زیاد بوده و امروز نیز مراکز بزرگ استعماری و صهیونیستی با تمام وجود و امکانات در جهت مبارزه با اسلام از هیچ تلاش ممکن فروگذار نمیکنند. ثانیاً. خداوند نه لزوماً تمام قرآن که حتی آوردن سورهای مانند قرآن را برای معارضه کافی دانسته است. ثالثاً. خداوند نفرمود یک نفر از شما نمیتوانید مانند قرآن بیاورید؛ زیرا یک نفر ممکن است عالم باشد اما فصیح نباشد و یا یکی فصیح باشد و عالم نباشد. عالمی تاریخ داند و از علوم اجتماعی بیخبر باشد و آن دیگری ریاضیات بداند و از پزشکی نداند و ... . خداوند در قرآن فرمود: اگر همه جهانیان یاری یکدیگر کنند باز مانند قرآن نتوانند آورد. قرنهاست این ادعا حقیقت خود را آفتابی کرده است. رابعاً. کتابی به این عظمت توسط فردی درس نخوانده و آموزش ندیده عرضه شده است. نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسألهآموز صد مدرس شد آری! هر انسانی میتواند در این همه شگفتی، بیندیشد و به روشنی اعجاز قرآن را دریابد. بنابراین تشخیص این مسأله بر همگان میسور است و عرب نبودن مانعی برای درک این واقعیت روشن و آفتابی نیست. سه. بشارت پیامران پیشین یکی از راههای اثبات نبوت خاصه بشارت پیامبران پیشین است. در رابطه با رسالت حضرت ختمی مرتبت بشارتهای متعددی در کتب پیشینیان وجود دارد. قرآن مجید نیز در موارد متعددی خبر از این مسأله داده و اعلام میدارد بشارتهای پیامبران پیشین از آمدن پیامبر اسلام چنان بوده است که عالمان یهود و نصاری پیامبر را به خوبی چون خود میشناختند و وعده آمدنش را در تورات و انجیل یافتهاند. علامه شعرانی در کتاب راه سعادت مواردی چند از بشارتهای حضرت موسی(ع)، اِشَعیای پیامبر، حبقوق نبی، قضیه بحیرای راهب، دانیال نبی و حضرت مسیح را به تفصیل بیان کرده و پرسشها و شبهات پیرامون آن را بازکاویده است. در این بیان دو مورد را برگزیده و به طور خلاصه تقدیم گرامیان میداریم: بشارت اشعیای پیامبر(ع) خداوند در کتاب اشعیا(ع) در باب چهل و دوم میفرماید: (اینک بندة من که او را تکیه میدهیم و برگزیدة من (مصطفی) که جانم از او راضی است روح خود را بر او میافکنم تا از برای طوائف، حکم را صادر سازد؛ (2) فریاد نکرده و آواز خود را بلند ننموده آن را در کوچهها مسموع نخواهد کرد؛ (3) نی شکاف شده را نخواهد شکست و فتیله بینور را منطفی نخواهد ساخت تا حکم به راستی صادر گرداند. (4) غفلت نکرده تعجیل نخواهد نمود تا آنکه حکم را بر زمین قرار دهد و جزائر، منتظر شریعتش باشند. (5) خداوند خدا خالق آسمانها و گسترندة آنها آنکه زمین و آنچه که از آن میروید پهن میسازد و نفس به قومی که در آنند و روح بر کسانی که در آن ساکنند میدهد چنین میفرماید: (6) من که خداوندم تو را به صدق خواندم دست تو را گرفته تو را نگاه خواهم داشت و تو را به جای عهد قوم و نور طوائف خواهم داد (7) تا آنکه چشمان کوران گشوده اسیران را از زندان و نشینندگان تاریکی را از حبس خانه بیرون آوری. (8) خداوند منم اسم من همان است جلال خود را به غیر و ستایش خود را به بتان تراشیده شده نمیدهم. (9) اینک واقعات نختسین به وجود آمدند و من حوادث جدیدی که هنوز به عرصة ظهور نیامدهاند بیان کرده مسموع شما میگردانم. (10) ای هبوطکنندگان به دریا و مملویش و ای جزائر و ساکنان آنها به خداوند سرود جدید و ستایش وی را از اقصای زمین بسرائید. (11) بیابان و شهرهایش و قریههای مسکون قیدار. آواز خود را بلند سازند و نشینندگان در سالع. ترنّم نموده از سر کوهها گلبانگ زنند. (12) وصف عظمت به خداوند نموده حمد او را در جزائر آشکار نمایند. (13) خداوند مثل دلیران بیرون میآید و مانند مرد جنگی غیرت خود را به حرکت آورده خروش نموده، نعره خواهد زد و بر دشمنان خود غالب خواهد شد. (14) مدتی ساکت و خاموش بوده خود را ضبط کردم اکنون مثل زن زاینده فریاد میکنم و یک باره دم زده نفس میکشم. (15) کوهها و گریوهها را خراب کرده همه گیاههایش را خشک میسازم و نهرها را به جزائر مبدّل کرده، برکهها را خشک میگردانم. (16) کوران را به راهی که عارف نیستند رهبری نموده ایشان را به طریقی که بیخبرند هدایت خواهم کرد در حضور ایشان ظلمت را به نور و کجیها را به راستی مبدّل خواهم ساخت، از برای ایشان این چیزها را عمل نموده ایشان را ترک نخواهم نمود. (17) کسانی که به اصنام تراشیده شده اعتماد نموده و به ریخته شدهها میگویند که: خدایان ما شمائید به عقب برگشته بسیار شرمسار خواهند شد. (18) ای کَران بشنوید و ای کوران به قصد دیدن بنگرید. (19) به غیر از بندة من کور کیست و مثل رسول من که ارسال نمودم کر کیست و مثل کامل شده نابینا و مانند بنده خداوند کور کیست. (20) چیزهایی بسیار میبینی اما توجّه نمینمایی، و آنکه گوشهای خود را باز مینماید لکن نمیشنود (21) خداوند از صداقت او مُلتَذّ است که شریعت را عظیم و عزیز گردانیده است. (22) اما این قوم یغما شده تمامی ایشان در مغازهها در دامند و در حبس خانها مخفیاند، یغما شدند و رهاننده نیست، غارت شدند و گوینده نیست که ردّ نما (23) در میان شما کیست که به این گوش بدهد و توجّه نموده از برای حوادث آینده بشنود. (24) کیست که یعقوب را به تاراج و اسرائیل را به یغما تفویض نموده است، آیا خداوند نبود که به او گناهکار شدیم چون که به راههایش نخواستند که رفتار نمایند و شریعتش را اطاعت ننمودند بنابراین شدّت قهر خود و حدّ جنگ را بر او ریخته است بلکه او را از گرد شعله میگرداند اما نمی داند و او را میسوزاند اما قلب خود را مشغول نمیسازد.) این فصل از کتاب اشعیا را مردمی که در زمان پیغمبر(ص) بودند، با آن حضرت منطبق میدانستند، چنانکه از عبدالله بن سلام و کعبالاحبار و وهب بن منبّه و دیگران نقل شده است. بشارت حضرت مسیح(ع) از آمدن خاتمالانبیاء(ص) حضرت مسیح(ع) بشارت به آمدن (فارقلیط) داد. این لغت یونانی و در اصل (پِرِکلیتوس) (به کسر (پ) و (ر)) که چون معرّب کردند (فارقلیط) شد؛ پِرِکلیتوس کسی است که نام او بر سر زبانها باشد و همه کس او را ستایش کند، و (احمد) نیز همین است. علامه شعرانی در ادامه مینویسد: (نزد این بنده مؤلف کتاب لغت یونانی به انگلیسی هست، آن را به آشنایان زبان انگلیسی نشان دادم گفتند: (پِرِکلیتوس) را به همین معنی ترجمه کرده است، حتی معنی تفضیلی که در (احمد) است (یعنی: ستودهتر) و در (محمد) نیست از کلمه (پرکلیتوس) یونانی نیز فهمیده میشود، و این کتاب لغت طبع انگلستان است.) لیکن امروزه مسیحیان به جای این کلمه در ترجمههای انجیل (تسلیدهنده) میآورند. چهار. برهان از طریق گروندگان یکی از روشهای ابتکاری که علامه شعرانی در اثبات نبوت نبیاکرم(ص) به آن اشاره کردهاند اثبات از طریق برخی ایمان آورندگان و گروندگان به پیامبر(ص) است. گاه شخصیت برخی از پیروان و مؤمنان به یک پیامبر از ویژگیهایی برخوردار است که شناخت آنها هرگونه تردید در صدق دعوی نبوت را از بین میبرد و یقین به صحت آن را در پی میآورد. در این میان شخصیت امیرمؤمنان(ع) جایگاه ویژهای دارد. علامه در این باره مینویسد: (... ایمان امیرالمؤمنین(ع) به پیغمبر اکرم خود دلیل بزرگی است بر نبوت او. چون هر کس تاریخ امیرالمؤمنین(ع) را خوانده است و بر احوال او مطلع گشته از مسلمان یا غیر مسلمان تصدیق کرده است او عالم و فطن و نیز امین و بیمداهنه بود و خطبههای توحیدی او معجزی بزرگتر از خواندن درخت است و حضرتش بیآنکه دلیل و علامتی بر صدق پیغمبر(ص) بیند محال بود به مداهنهکاری ایمان آورد یا در دلیل نبوت خطا کند.) براساس این نگرش سه عنصر اساسی در شخصیت امیرمؤمنان(ع) ایمان ایشان را حجتی قاطع در حقانیت رسالت حضرت ختمی مرتبت قرار میدهد. آن سه عبارتند از: 1. اوج نهایی علم، فطانت، دینشناسی و خداشناسی اعجازگون 2. نهایت امانت، صدق، اخلاص 3. قاطعیت و عدم سازشکاری در پذیرش حق و مبارزه با باطل به راستی چنین کسی چراغ هدایت است و ردّ و قبول او در کشف حقیقت برهانی روشن و قاطع است و از راه علیشناسی میتوان به پیامبرشناسی رسید. نتیجهگیری علامه شعرانی در اثبات نبوت خاصه از چهار طریق وارد بحث شدهاند. این چهار عبارت عبارت بود از: 1. واکاوی شخصیت پیامبر؛ 2. برهان اعجاز؛ 3. بشارتهای پیامبران پیشین؛ 4. برهان از طریق ایمان آورندگان. برهان نخست ضمن آنکه به صورت دلیلی مستقل قابل طرح است، پشتیبان دیگر براهین نیز میباشد. به عبارت دیگر، پارهای از ویژگیهای شخصیتی پیامبر مانند صدق و اخلاص، شرط لازم و ضروری پذیرش دعوت آن حضرت است. برهان اعجاز در میان دیگر براهین جایگاه ممتاز و برجستهای دارد، از اینرو علامه بخش مفصلتری از مباحث خود را به آن اختصاص داده و به عمده شبهات و اشکالات مطرح شده درباره آن پاسخ گفتهاند. از طرف دیگر معجزه بزرگ پیامبر اسلام(ص) یعنی قرآن در میان معجزات پیامبران جایگاه منحصر به فردی دارد، از جمله اینکه سندی زنده و دائمی بر رسالت حضرت ختمی مرتبت است و راه هرگونه انکار و شبهه را برای همیشه مسدود می سازد. استفاده دیگری که علوم شعرانی از اعجاز زنده و دائمی قرآن میکنند دلالت آن بر رد الحاد است. از طرف دیگر، راه شناخت اعجاز قرآن همواره گشوده است و اگر کسی مستقیماً نتواند آن را درک کند به روش غیرمستقیم بر آن قادر است. بشارتهای انبیای پیشین نیز اهمیت والایی دارد. علامه شعرانی به بررسی دقیق و شرح مضامین کتابهای آسمانی پیشین در این باره پرداختهاند، که دو مورد آنها از نظر گذشت. از نظر علامه بررسی این گونه بشارتها برای کسانی که از تاریخ پادشاهان و امم انبیای پیشین اطلاع کافی ندارند، چندان سودمند نیست و بدون داشتن درکی درست از شرایط زمانی و تاریخی انبیاء سخنان آنان مفهوم واقع نمیشود. برهان از طریق شناخت ویژگیها و امتیازات برخی از ایمانآورندگان نیز جایگاه قابل توجهی دارد. علامه شعرانی این برهان را به صورت مستقل و جداگانه ذکر نکرده، بلکه در لابلای مطالب خود آوردهاند، اما مضمون عبارات ایشان سازنده یک برهان و طریقی ابتکاری است که به خوبی از عهده اثبات نبوت و ایجاد قطع و یقین به صدق آن برمیآید. از آنچه گذشت نتیجه میگیریم که: اولاً براهین کافی برای اثبات نبوت پیامبر اسلام(ص) وجود دارد. ثانیاً براهین موجود بر نبوت پیامبر اسلام بر ادله نبوت دیگر پیامبران تقدم و برتری دارد؛ زیرا پیامبر اسلام معجزه زندهای چون قرآن دارد. دیگر معجزات آن حضرت نیز بیش از دیگر انبیاء بوده، و با دلایل معتبر نقل شده است. در حالی که هیچ پیامبر دیگری معجزه زنده ندارد، و معجزات نقل شده از آنها نیز سند معتبری ندارند. بنابراین صدق نبوت آنان از طریق قرآن به دست میآید و راه متقن دیگری بر اثبات آن نیست. نکته دیگر این که اثبات نبوت پیامبر اسلام مساوی با حقانیت انحصاری آیین اسلام در زمان حاضر است؛ زیرا اسلام، آیین خاتم است و خاتمیت دو رکن اساسی دارد: 1. نسخ شرایع پیشین 2. نفی شریعت جدید افزون بر آن علامه شعرانی بررسیهای مفصلی در عدم اعتبار اناجیل کنونی و وجود متناقضات و انحرافات در آنها به عمل آورده و روشن ساختهاند که تنها کتاب آسمانی معتبری که اکنون در اختیار بشر است، قرآن است و بس. با وجود این اعتباری برای پس از اثبات وجود خدا و رسالت حضرت ختمی مرتبت دیگر عقاید دینی نیاز به اثبات عقلی ندارد و نصوص دینی برای اثبات آنها کافی است . البته عالمان دینی برای اثبات آنها از ادله برون دینی هم بهره جسته اند.
اصول دین را باید عقلی قبول کرد. عقلی یعنی چه؟ چه جوری اثبات کنیم؟ روشهای اثبات خدا، معاد، نبوت، امامت، عدل؟ اصلا چه چیز را باید اثبات کرد( مثلا اثبات کنیم که پیامبر بوده یا اینکه اثبات کنیم که ایشان از طرف خدا بوده اند؟ چه چیز را باید اثبات کنیم)؛ آیا هر کسی تا جایی که ظرفیت دارد باید قبول کند، یعنی آیا نسبی است؟
اصول دین را باید عقلی قبول کرد. عقلی یعنی چه؟ چه جوری اثبات کنیم؟ روشهای اثبات خدا، معاد، نبوت، امامت، عدل؟ اصلا چه چیز را باید اثبات کرد( مثلا اثبات کنیم که پیامبر بوده یا اینکه اثبات کنیم که ایشان از طرف خدا بوده اند؟ چه چیز را باید اثبات کنیم)؛ آیا هر کسی تا جایی که ظرفیت دارد باید قبول کند، یعنی آیا نسبی است؟
در پاسخ به این پرسش به چند نکته اشاره می شود:
یک.مراد از عقلی بودن وبه تعبیر دیگر (تقلیدی نبودن اصولدین) این است که هر کس، باید عقاید دینی را با یقین و حجّت بپذیرد. رسیدن به این مرحله در افراد، بسیار متفاوت است. بیشتر انسانها براساسهمان فطرت اولیه، ایمان یقینی به وجود خداوند دارند و یا براساس عقلفطری خویش، براهینی بسیار ساده و در عین حال محکم، بر وجود خدا اقامه میکنند (مانند پیرزنی که از طریق چرخ نخریسی بر وجود خداوند دلیل آورد و پیامبر اکرم(ص) آن را مورد تأیید قرار داد). بنابراین تحقیقی بودن معارف دینی، لزوماً به معنای جستوجوی وسیع و بررسی همه ادله و شبهات درباره آنها و پاسخهایشان نیست. البته برای برخی از افراد، چنین تحقیقاتی لازم است؛ زیرا دفاع عقلانی از دین و معارف دینی، متخصصان برجستهایرا میطلبد. این مسأله همگانی نیست و هر کس در حد توانایی خود و مسائلی که با آن روبهرو میشود، نیازمند تحقیق است.
دو. برای اثبات وجود خداوند و نیز علم و حکمت و قدرت و یکتایی او دلایل متعددی ذکر گردیده است یکی از بهترین دلایلا دقت نظر و توجه خاص به نظم خاص و پیوستگی کامل در نظام هستی است. هماهنگی ویژه در میان اجزاء یک شیء و اعضاء یک پیکر دلالت بر وجود وحدت آفریننده حکیم دارد. در میان پدیدههای مختلف جهان نظم، هماهنگی و به هم پیوستگی عجیبی حاکم است و همین مسأله نظریه انداموارگی جهان را در میان اندیشمندان پدید آورده است، زیرا پروردگار حکیم حقیقت مطلقهای است که سایر حقایق را به مشیت خود پدیدار ساخته است و مجموعه هستی در مدار و قرار، در ارتباط و پیوستگی مخصوص قرار دارند و این مسأله به وضوح دلالت بر حکمت و (توحید) و یکتایی صانع حکیم و فاعل توانا دارد. آیات قرآنی نیز بر این امر دلالت دارد و الهکم الهٌ واحد لا اله الا هوالرحمن الرحیم، (بقره، آیه 159). عقل و علم نیز به همین حقیقت گواهی میدهند، زیرا نظم حاکم بر پدیدهها و هماهنگی موجود میان پدیدهها، گواه بر حاکمیت یک عقل و یک تدبیر و یک درایت و تصمیم بر سراسر گیتی میباشد و همین تمامیت صنع است که یکانگی ذات خداوند را اثبات میکند و از طرفیبرقراری نظام هستی و هماهنگی بین پدیدهها وجود خدایی دیگر را نفی میکند. لوکان فیهما الهةٌ الا الله لفسدتا، (انبیاء، آیه 21). اگر غیر از خدا، خدای دیگری وجود داشت. نظام آفرینش مختل میگشت، بنابراین هماهنگی و به هم پیوستگی اشیاء و انداموارگی جهان و کمال و تمامیت آفرینش جهان دلیل بر یگانگی اوست.
برای اثبات یگانگی خدای سبحان، دلائل و براهین دیگر نیز وجود دارد، از جمله: فطرت توحیدی، برهان صرفالوجود، برهان فیض و هدایت تشریعی و برهان ترکّب و برهان تمانع...). برای آگاهی بیشتر ر.ک: 1- آموزش عقاید، استاد مصباح یزدی، ج 1، ص 123 الی 127 2- آموزش کلام اسلامی، محمد سعیدیمهر، ج 1، ص 73 الی 84 3- دروس معارف اسلامی، سید محمد شفیعی، ج 1
سه . در اثبات نبوت
بر اثبات نبوّت پیامبر گرامی اسلام عالمان دینی از راهها و شیوههای گوناگونی بهر جستهاند. اگرچه برخی از راهها به صورت برهانی مستقل نیامده، اما نقش مهمی در تصدیق و باورداشت دعوی نبوت خاتمالانبیاء(ص) دارند. این راهها عبارتند از 1. واکاوی شخصیت پیامبر(ص) 2. اعجاز 3. بشارت انبیای پیشین 4. شخصیت برخی از گروندگان.
یک. واکاوی شخصیت پیامبر
بازشناسی شخصیت پیامبر نقش مهمی در تصدیق و اذعان به نبوت آن حضرت دارد. بررسیهای تاریخی نشانگر ظهور و بروز چند امتیاز اساسی در شخصیت پیامبر(ص) است از جمله: صدق و راستی، امانتداری، پاکی و طهارت روح، دوری از دنیاطلبی و فریبکاری، اعتقاد و ایمان راسخ به نبوت خویش، پایداری و از خودگذشتگی در راه رسالت الهی و .. این امور نه تنها مورد اعتقاد مسلمانان و تصدیق کتاب آسمانی است، بلکه شدت ظهور و بروز آن بسیاری از نویسندگان و اندیشمندان غیرمسلمان و مستشرقان غربی را نیز تحت تأثیر قرار داده است. در کتاب (اخلاص محمّد) پس از بیان ایمان استوار حضرت محمد(ص) به نبوت و رسالت خویش آورده است: (مانند همان حالات که بر انبیای بنیاسرائیل دست میداد، یعنی محو و فنا و انصراف از عالم طبیعت به عالم باطن و حالتی شبیه به حالت اغما برای او نیز دست میداد، و همان فرشتگان که برای انبیای بنیاسرائیل مجسم میشدند برای او نیز متمثل می گشتند؛ همان صداها که آنها میشنیدند او نیز میشنید). بنابراین، نگرش منصفانة به صدق و ایمان و اخلاص پیامبر(ص) هرگونه تردید پیرامون صدق پیامبر در دعوی خویش را میزداید. این اگرچه صدق مخبری است؛ اما نخستین سنگِ بنای صدق خبری است که به کمک دیگر قراین و دلایل اثبات قطعی خواهد شد.
دو. برهان اعجاز
از استوارترین براهین عقلی در اثبات نبوت هر پیامبری صدور معجزه از ناحیه اوست. در این باره نکات چندی است که به اختصار مرور می شود:
چیستی معجزه
معجزه امری را گویند که خارق عادت است؛ یعنی نه مطابق روال عادی طبعیت است و نه دیگران بر انجام آن توانایند. در اصطلاح کلامی هر امر نادر یا خارق عادتی را معجزه نگویند، بلکه معجزه آن است که مربوط به دعوی پیامبر باشد و خداوند برای تصدیق او آن را ظاهر سازد. بنابراین معجزه مقارن با دعوی است آن هم نه به طور اتفاقی، بل به گونهای که دیگران دلالت آن بر تصدیق نبی را در یابند.
امکان معجزه
وقوع معجزه امری ممکن و جاری در سنت الهی است، هرچند وقوع آن نادر و در شرایط خاصی است. هیچ یک از معجزات انبیاء از امور محال و برخلاف سنت الهی نیست. بنابراین، اگر کسی امر محالی را ادعا کند از او پذیرفته نیست. از دیگر سو تاریخ وقوع خوارق عاداتی انکارناپذیر چون هلاکت سپاهیان ابرهه توسط مرغان سنگ در چنگ را بهگونهای تردیدناپذیر روایت کرده است و بهترین دلیل بر امکان چیزی وقوع آن است.
دلالت معجزه
معجزه به معنای تصدیق خداوند نسبت به دعوی نبوت و رسالت است و از همینرو انجام آن از مدعیان دروغین نبوت برنمیآید. برهان عقلی بر این مطلب به شکل زیر میباشد:
1. معجزه تصدیق خدا بر دعوی نبوت است.
2. تصدیق دروغگو بر دعوی دروغ قبیح است.
3. صدور قبیح از خدا محال است. پس:
4. صدور معجزه از مدعی دروغین نبوت محال است. پس:
5. معجزه دلیل بر صدق دعوی نبوت است.
به بیان دیگر:
1. به مقتضای قاعده لطف بر خداوند است که مدعی دروغین نبوت را رسوا کند.
2. منع از ایجاد خرق عادت موجب رسوا شدن کاذب است.
3. خدا بر منع دروغگو از خرق عادت تواناست. پس:
4. خدا مانع خرق عادت دروغگویان است. پس:
5. وقوع معجزه مساوی با تصدیق نبوت از سوی خداست.
معجزات پیامبر اسلام(ص)
پیامبر بزرگوار اسلام معجزات گوناگون و متعددی داشتهاند، بهگونهای که از هیچ پیامبری این همه خارق عادت نقل نشده است. معجزات مسندی که کتب معتبر از پیامبر(ص) نقل کردهاند بیش از هزار است، در حالی که مجموع معجزات نقل شده در اناجیل از حضرت مسیح(ع) بیست و هفت معجزه است و در نهایت از سی متجاوز نیست. افزون بر آن معجزات پیامبر غالباً در حضور جمع رخ داده و مستند نقل گردیده به گونهای که احتمال جعل و کذب در آنها راه ندارد، در حالی که ناقلان معجزات حضرت عیسی(ع) چهار تن هستند مجهول که تاریخ زندگی آنها روشن نیست. علامه شعرانی در میان صدها روایت کننده معجزات پیامبر شصت نفر را نام برده و مینویسد: (معجزاتی که جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است به تنهایی چندین برابر معجزات حضرت عیسی(ع) است و از اینها معلوم میشود همه مردم معتقد به صدور معجزه از رسول خدا(ص) بودند و تبانی این همه مردم بر امر باطل و دروغ، عادتاً محال است.)
معجزات پیامبر اسلام(ص) در چهارگونه تقسیمپذیر و قابل طبقهبندی است: 1. اخبارهای غیبی؛ 2. اعجازهای عملی صادره از آن حضرت؛ 3. رخدادهای خارجی اعجازین؛ 4. کتاب آسمانی.
اخبارهای غیبی
از زبان مبارک رسول خدا(ص) خبرهای غیبی بسیاری صادر شده و در منابع حدیثی از آنها سخن رفته است. شیوع این مسأله چنان بود که مسلمانان صدر اول در هر امر تازهای که رخ میداد میپرسیدند پیامبر(ص) در این باره چه فرموده است.
علامه شعرانی بیست و هفت مورد از مواردی که قرائن بر صحت آنها بسیار است را نقل و از آنها دفع شبهه نمودهاند. برخی از این موارد عبارتند از:
1. خبردادن از مرگ نجاشی پادشاه حبشه و نماز خواندن بر او با جماعت بسیاری از صحابه؛
2.خبر فتح عراق، شام، بیتالمقدس، مصر، ایران و ... و سفارشاتی در چگونگی برخورد با ساکنان آن دیارها در زمانی که هرگز تصور چنین فتح گستردهای نمیرفت؛
3. خبر از شکست دولت عرب در برابر هلاکو که در قرن سوم هجری رخ داد؛
4. خبر برآمدن آتش از زمین حجاز که در سال 654 تحقق یافت؛
5. خبر از خروج عایشه در برابر امام علی(ص) و سفارش به امام علی(ص) نسبت به مدارا با او؛
6. خبر از جنگ امیرمؤمنان(ع) با مارقان، ناکثان و قاسطان؛
7. خبر از انحراف ذوالخویصره و جنگ او با امیرمؤمنان(ع)؛
8. خبر از کشته شدن کسرا توسط پسرش شیرویه که موجب اسلام آوردن بازان پادشاه یمن پس از اثبات صدق آن شد؛
9. خبر از خورده شدن عهدنامه قریش توسط موریانه و باقی ماندن نام خدا در آن که سبب رفع محاصره در شعب ابیطالب شد.
اعجاز عملی
معجزات عملی صادر شده از پیامبر اعظم(ص) بسیار است. علامه شعرانی نزدیک به بیست مورد از این معجزات را در کتاب راه سعادت آورده و از آنها شبههزدایی نموده است.
برخی از این معجزات عبارتند از: 1. شقالقمر؛
2. نورافکن شدن تازیانه طفیل بن عمرودوسی به دعای پیامبر جهت دعوت قومش به اسلام و ملقب شدن او به ذوالنور؛
3. قرار دادن چشمان بیرون افتاده قتادة بن نعمان در جنگ اُحد و شفا دادن او؛
4. شفا دادن افراد زیادی با آب دهان خود، از جمله شفا دادن چشمان امیرمؤمنان(ع) در غزوه خیبر؛
5. حرکت کردن درخت به امر آن حضرت، دو نیم شدن آن و حرکت هر جزء در جهت مخالف با دیگری و باز یکی شدن و استقرار در جایگاه خود؛
6. جوشیدن آب از میان انگشتان آن حضرت و ... .
رخدادهای اعجازین خارجی
پارهای از خوارق عادات رخدادهایی است که اگر مستقیماً هم از پیامبر(ص) صادر نشده باشد، اما به حتم معجزهای در تصدیق آن حضرت است. این دسته از معجزات بر دو گونهاند: الف. آنچه پیش از رسالت رخ داده است؛ ب. آنچه در زمان نبوت پیامبر(ص) رخ نموده.
الف. وقایع پیش از رسالت
اینگونه از معجزات را در اصطلاح کلام (ارهاص) گویند. ارهاص توجه و تَنّبُّه دادن به اذهان و نوعی آمادهسازی مردم پیش از بعثت پیغمبران است تا مردم با دیدن آنها، آماده شنیدن دعوت شوند. معجزات فراوانی از این دست پیش از بعثت حضرت خاتمالانبیاء(ص) نقل شده است. از جمله:
1. نابود شدن سپاه بزرگ پیلسوار ابرهه با سنگریزهباران پرندگان؛ این جریان در سال ولادت پیامبر اتفاق افتاد و قرآن زمانی آن را بیان داشت که بسیاری از شاهدان آن حادثه زنده بوده و آن را به خاطر داشتند. وقوع این حادثه، نشانگر قدرت پروردگار و عنایت او به تعظیم کعبه و زمینهساز پذیرش دعوت توحیدی آیین اسلام است.
2. قرار گرفتن ابری بالای سر حضرت محمد(ص) به طوری که مشهود حاضران بود و هرجا آن حضرت میرفت با ایشان بود.
3. شکافتن ایوان کسری که آن را به زوال دولت ایران فال زدند و تحقق پیاپی این حادثه و حوادثی مشابه، زمینه آمادگی برای پذیرش آیین اسلام بود.
ب. وقایع دوران رسالت
نمونههایی از این دست عبارتند از:
1. ستون حنانه، تنه درخت خرمایی بود در مسجد پیامبر(ص) که هرگاه موعظه میفرمود به آن تکیه میداد. آنگاه که منبری ساختند و رسول خدا بر آن نشست از درخت نالهای برآمد که همگان گفتند این ناله وحنین از هجر پیغمبر(ص) است. ناگاه حضرتش نزدیک آمد و دست مبارک بر آن درخت سودند، آنگاه نالهاش فرو نشست.
2. یکی از صحابی پیامبر(ص) (وهب بن اوس) بود که مردم او را به (مکلِّم الذئب) (گفتگو کننده با گرگ) میشناختند؛ زیرا روزی در بیابان گوسفند می چرانید، گرگی آمد و گوسفندی از او برگرفت. مرد گفت: عجب گرگ بیشرمی هستی! گرگ به او روی نمود و گفت: زین عجب مدار؛ عجب آن است که محمد(ص) در میان شما برخاسته و به حق دعوتتان میکند، ولی شما او را اجابت نمیکنید! از آن پس او خدمت پیغمبر اسلام(ص) آمده و اسلام آورد.
کتاب آسمانی
قرآن، مهمترین معجزه پیامبر گرامی اسلام است. این کتاب بر دیگر کتابهای آسمانی امتیازاتی دارد. از جمله:
1. وحی لفظی و معنایی
قرآن سراسر وحی است و لفظ و معنای آن هر دو نازل شده از سوی خداوند است؛ برخلاف دیگر کتابهای آسمانی که تنها معانی آنها بر پیامبران نازل شده ولی بیان و تعبیر لفظی آن از سوی خود پیامبران انجام و به تعبیری ترجمه به زبان مخاطبان شده است. اما قرآن مجید در این جهت که حتی الفاظ آن هم تماماً از سوی خدا نازل شده و پیامبر ناقل دقیق و دستکاری نشده کلمات خداست منحصر به فرد میباشد. البته احتمال دارد ده فرمانی که بر موسی(ع) فرود و آمد و بر الواح نوشته شده بود نیز عین الفاظ وحی بوده باشد.
2. غنای محتوایی
آنچه از تورات و انجیل در دست ماست چیزی جز شرح حال حضرت موسی(ع) و عیسی(ع) نیست؛ در حالی که قرآن حاوی معارف و آموزههای بسیار ژرف، جامع و وسیعی است که در کتابهای پیشینیان از آنها خبری نمیبینیم.
3. عصمت و وثاقت
آنچه از کتابهای ادیان پیشین در دست است نگاشتههای مردم است که تحریفات بسیاری در آنها رخ داده و تناقضات بسیاری در آنها به چشم میخورد. اعتبار و وثاقت این متون از روایات ما نیز کمتر است؛ زیرا در احادیث ما متواتر بسیار است و آنها که متواتر نیست غالباً اسناد متصل دارد و راویان آن معلوم و شرح حال هر یک مضبوط است، ولی تورات و انجیل نه متواتر است و نه اسناد دارد. در مقابل، قرآن کتابی است که نه تحریف شده و نه تحریفپذیر است.
4. معجزه و سند زنده رسالت
قرآن برخلاف دیگر کتابهای آسمانی خود معجزه و سندی بر اثبات حقانیت خویش و صدق دعوی نبوت است. بالاتر از این قرآن برترین معجزهای است که از پیامبر اسلام(ص) و بلکه هر پیامبری صادر شده است. یکی از وجوه این برتری آن است که قرآن معجزه زنده و حاضر تا پایان تاریخ بشریت است. به عبارت دیگر، معجزات انبیاء نزد حاضران و مخاطبان آنها بوده و برای پسینیان فقط شنیدن است، اما قرآن معجزهای است برای همگان دیدنی، و شنیدن کی بُوَد مانند دیدن. قرآن امروز نیز اعجاز خود را حفظ نموده و به بشریت اعلام میکند که حتی یک سوره مانند من نمیتوانید بیاورید حتی اگر همه متفکران و اندیشمندان و ادیبان و برجستگان شما دست در دست هم دهند و همه ابزارها و تلاش و توان خود را به کار گیرند. این ویژگی قرآن دو کارکرد اساسی دارد:
1. راه انکار اعجاز را بر ملحدان میبندد؛ زیرا اگر آنان بتوانند معجزات گوناگون انبیاء را منکر شوند، هرگز نمیتوانند وجود قرآن و اعجاز بودن آن را نفی و انکار کنند.
2. حجتی دائمی حاضر و قاطع بر الهی بودن خود و حقانیت پیامبر اسلام(ص) است و چنین حجتی را هیچ پیامبری به یادگار ننهاده است..
وجوه اعجاز قرآن
قرآن از جهات متعددی اعجازآمیز است. پارهای از این وجوه عبارتند از:
1. اعجاز بلاغی؛ یعنی اینکه از نظر بلاغت و کمال لفظی و معنوی در جایگاهی فراتر از توان انسان قرار دارد.
2. اعجاز علمی؛ مانند تأثیر بادها در گَشَنگیری و لقاح گیاهان، زوجیت نباتات و دیگر موجودات و ... .
3. اعجاز از جهت آورنده؛ روشن است که پیامبر درس نخوانده و نزد استاد نرفته و کتابهای انبیای پیشین را از کسی نیاموخته بود؛ کتابی با این عظمت و معارف ژرف و گسترده آن هم از کسی که چیزی نیاموخته و خود نوشتن نمیدانست، یکی از وجوه اعجاز و حجت بر فرابشری بودن آن است.
4. اعجاز از جهت اخبار غیبی؛ قرآن دربردارنده بسیاری از خبرهای غیبی است که جز خدا کسی از آنها آگاه نبوده است. از جمله این امور است:
4/1. خبر ذلت و اسارت مشرکان قریش و پیروزی مسلمانان بر آنان در زمانی که مسلمانان تحت محاصره آنان در شعب ابیطالب بودند و کوچکترین علامت و نشانهای بر پیروزی مسلمین وجود نداشت.
4/2. خبر داغ نهادن بر پیشانی ولید بن مغیره که در جنگ بدر تحقق یافت.
4/3. خبر تأسیس دولت مقتدر اسلامی.
4/4. خبر بازگشت پیروزمندانه پیامبر به مکه پس از هجرت و فتح مکه.
5/4. خبر از هماوردناپذیری خود.
6/4. خبر از غلبه روم بر فارس.
راه تشخیص اعجاز قرآن
اعجاز قرآن به دو صورت قابل تشخیص است:
1. تشخیص مستقیم
این شیوه برای یک عربزبان یا فرد آشنا و متخصص در متون و سبکها و ساختارهای ادبی و بلاغی آثار عربی به سهولت قابل تشخیص است.
2. تشخیص غیرمستقیم
کسانی که خود زبان عربی نمیدانند نیز به یقین درمییابند که ادیبان و عالمان برجسته عربزبان هرگز نتوانستهاند مانند قرآن بیاورند، در حالی که:
اولا. انگیزه مقابله با قرآن توسط مشرکان و یهود از روز نخست بسیار زیاد بوده و امروز نیز مراکز بزرگ استعماری و صهیونیستی با تمام وجود و امکانات در جهت مبارزه با اسلام از هیچ تلاش ممکن فروگذار نمیکنند.
ثانیاً. خداوند نه لزوماً تمام قرآن که حتی آوردن سورهای مانند قرآن را برای معارضه کافی دانسته است.
ثالثاً. خداوند نفرمود یک نفر از شما نمیتوانید مانند قرآن بیاورید؛ زیرا یک نفر ممکن است عالم باشد اما فصیح نباشد و یا یکی فصیح باشد و عالم نباشد. عالمی تاریخ داند و از علوم اجتماعی بیخبر باشد و آن دیگری ریاضیات بداند و از پزشکی نداند و ... . خداوند در قرآن فرمود: اگر همه جهانیان یاری یکدیگر کنند باز مانند قرآن نتوانند آورد. قرنهاست این ادعا حقیقت خود را آفتابی کرده است.
رابعاً. کتابی به این عظمت توسط فردی درس نخوانده و آموزش ندیده عرضه شده است.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسألهآموز صد مدرس شد
آری! هر انسانی میتواند در این همه شگفتی، بیندیشد و به روشنی اعجاز قرآن را دریابد. بنابراین تشخیص این مسأله بر همگان میسور است و عرب نبودن مانعی برای درک این واقعیت روشن و آفتابی نیست.
سه. بشارت پیامران پیشین
یکی از راههای اثبات نبوت خاصه بشارت پیامبران پیشین است. در رابطه با رسالت حضرت ختمی مرتبت بشارتهای متعددی در کتب پیشینیان وجود دارد. قرآن مجید نیز در موارد متعددی خبر از این مسأله داده و اعلام میدارد بشارتهای پیامبران پیشین از آمدن پیامبر اسلام چنان بوده است که عالمان یهود و نصاری پیامبر را به خوبی چون خود میشناختند و وعده آمدنش را در تورات و انجیل یافتهاند.
علامه شعرانی در کتاب راه سعادت مواردی چند از بشارتهای حضرت موسی(ع)، اِشَعیای پیامبر، حبقوق نبی، قضیه بحیرای راهب، دانیال نبی و حضرت مسیح را به تفصیل بیان کرده و پرسشها و شبهات پیرامون آن را بازکاویده است. در این بیان دو مورد را برگزیده و به طور خلاصه تقدیم گرامیان میداریم:
بشارت اشعیای پیامبر(ع)
خداوند در کتاب اشعیا(ع) در باب چهل و دوم میفرماید:
(اینک بندة من که او را تکیه میدهیم و برگزیدة من (مصطفی) که جانم از او راضی است روح خود را بر او میافکنم تا از برای طوائف، حکم را صادر سازد؛ (2) فریاد نکرده و آواز خود را بلند ننموده آن را در کوچهها مسموع نخواهد کرد؛ (3) نی شکاف شده را نخواهد شکست و فتیله بینور را منطفی نخواهد ساخت تا حکم به راستی صادر گرداند. (4) غفلت نکرده تعجیل نخواهد نمود تا آنکه حکم را بر زمین قرار دهد و جزائر، منتظر شریعتش باشند. (5) خداوند خدا خالق آسمانها و گسترندة آنها آنکه زمین و آنچه که از آن میروید پهن میسازد و نفس به قومی که در آنند و روح بر کسانی که در آن ساکنند میدهد چنین میفرماید: (6) من که خداوندم تو را به صدق خواندم دست تو را گرفته تو را نگاه خواهم داشت و تو را به جای عهد قوم و نور طوائف خواهم داد (7) تا آنکه چشمان کوران گشوده اسیران را از زندان و نشینندگان تاریکی را از حبس خانه بیرون آوری. (8) خداوند منم اسم من همان است جلال خود را به غیر و ستایش خود را به بتان تراشیده شده نمیدهم. (9) اینک واقعات نختسین به وجود آمدند و من حوادث جدیدی که هنوز به عرصة ظهور نیامدهاند بیان کرده مسموع شما میگردانم. (10) ای هبوطکنندگان به دریا و مملویش و ای جزائر و ساکنان آنها به خداوند سرود جدید و ستایش وی را از اقصای زمین بسرائید. (11) بیابان و شهرهایش و قریههای مسکون قیدار. آواز خود را بلند سازند و نشینندگان در سالع. ترنّم نموده از سر کوهها گلبانگ زنند. (12) وصف عظمت به خداوند نموده حمد او را در جزائر آشکار نمایند. (13) خداوند مثل دلیران بیرون میآید و مانند مرد جنگی غیرت خود را به حرکت آورده خروش نموده، نعره خواهد زد و بر دشمنان خود غالب خواهد شد. (14) مدتی ساکت و خاموش بوده خود را ضبط کردم اکنون مثل زن زاینده فریاد میکنم و یک باره دم زده نفس میکشم. (15) کوهها و گریوهها را خراب کرده همه گیاههایش را خشک میسازم و نهرها را به جزائر مبدّل کرده، برکهها را خشک میگردانم. (16) کوران را به راهی که عارف نیستند رهبری نموده ایشان را به طریقی که بیخبرند هدایت خواهم کرد در حضور ایشان ظلمت را به نور و کجیها را به راستی مبدّل خواهم ساخت، از برای ایشان این چیزها را عمل نموده ایشان را ترک نخواهم نمود. (17) کسانی که به اصنام تراشیده شده اعتماد نموده و به ریخته شدهها میگویند که: خدایان ما شمائید به عقب برگشته بسیار شرمسار خواهند شد. (18) ای کَران بشنوید و ای کوران به قصد دیدن بنگرید. (19) به غیر از بندة من کور کیست و مثل رسول من که ارسال نمودم کر کیست و مثل کامل شده نابینا و مانند بنده خداوند کور کیست. (20) چیزهایی بسیار میبینی اما توجّه نمینمایی، و آنکه گوشهای خود را باز مینماید لکن نمیشنود (21) خداوند از صداقت او مُلتَذّ است که شریعت را عظیم و عزیز گردانیده است. (22) اما این قوم یغما شده تمامی ایشان در مغازهها در دامند و در حبس خانها مخفیاند، یغما شدند و رهاننده نیست، غارت شدند و گوینده نیست که ردّ نما (23) در میان شما کیست که به این گوش بدهد و توجّه نموده از برای حوادث آینده بشنود. (24) کیست که یعقوب را به تاراج و اسرائیل را به یغما تفویض نموده است، آیا خداوند نبود که به او گناهکار شدیم چون که به راههایش نخواستند که رفتار نمایند و شریعتش را اطاعت ننمودند بنابراین شدّت قهر خود و حدّ جنگ را بر او ریخته است بلکه او را از گرد شعله میگرداند اما نمی داند و او را میسوزاند اما قلب خود را مشغول نمیسازد.)
این فصل از کتاب اشعیا را مردمی که در زمان پیغمبر(ص) بودند، با آن حضرت منطبق میدانستند، چنانکه از عبدالله بن سلام و کعبالاحبار و وهب بن منبّه و دیگران نقل شده است.
بشارت حضرت مسیح(ع) از آمدن خاتمالانبیاء(ص)
حضرت مسیح(ع) بشارت به آمدن (فارقلیط) داد. این لغت یونانی و در اصل (پِرِکلیتوس) (به کسر (پ) و (ر)) که چون معرّب کردند (فارقلیط) شد؛ پِرِکلیتوس کسی است که نام او بر سر زبانها باشد و همه کس او را ستایش کند، و (احمد) نیز همین است. علامه شعرانی در ادامه مینویسد: (نزد این بنده مؤلف کتاب لغت یونانی به انگلیسی هست، آن را به آشنایان زبان انگلیسی نشان دادم گفتند: (پِرِکلیتوس) را به همین معنی ترجمه کرده است، حتی معنی تفضیلی که در (احمد) است (یعنی: ستودهتر) و در (محمد) نیست از کلمه (پرکلیتوس) یونانی نیز فهمیده میشود، و این کتاب لغت طبع انگلستان است.) لیکن امروزه مسیحیان به جای این کلمه در ترجمههای انجیل (تسلیدهنده) میآورند.
چهار. برهان از طریق گروندگان
یکی از روشهای ابتکاری که علامه شعرانی در اثبات نبوت نبیاکرم(ص) به آن اشاره کردهاند اثبات از طریق برخی ایمان آورندگان و گروندگان به پیامبر(ص) است. گاه شخصیت برخی از پیروان و مؤمنان به یک پیامبر از ویژگیهایی برخوردار است که شناخت آنها هرگونه تردید در صدق دعوی نبوت را از بین میبرد و یقین به صحت آن را در پی میآورد. در این میان شخصیت امیرمؤمنان(ع) جایگاه ویژهای دارد. علامه در این باره مینویسد: (... ایمان امیرالمؤمنین(ع) به پیغمبر اکرم خود دلیل بزرگی است بر نبوت او. چون هر کس تاریخ امیرالمؤمنین(ع) را خوانده است و بر احوال او مطلع گشته از مسلمان یا غیر مسلمان تصدیق کرده است او عالم و فطن و نیز امین و بیمداهنه بود و خطبههای توحیدی او معجزی بزرگتر از خواندن درخت است و حضرتش بیآنکه دلیل و علامتی بر صدق پیغمبر(ص) بیند محال بود به مداهنهکاری ایمان آورد یا در دلیل نبوت خطا کند.)
براساس این نگرش سه عنصر اساسی در شخصیت امیرمؤمنان(ع) ایمان ایشان را حجتی قاطع در حقانیت رسالت حضرت ختمی مرتبت قرار میدهد. آن سه عبارتند از:
1. اوج نهایی علم، فطانت، دینشناسی و خداشناسی اعجازگون
2. نهایت امانت، صدق، اخلاص
3. قاطعیت و عدم سازشکاری در پذیرش حق و مبارزه با باطل
به راستی چنین کسی چراغ هدایت است و ردّ و قبول او در کشف حقیقت برهانی روشن و قاطع است و از راه علیشناسی میتوان به پیامبرشناسی رسید.
نتیجهگیری
علامه شعرانی در اثبات نبوت خاصه از چهار طریق وارد بحث شدهاند. این چهار عبارت عبارت بود از: 1. واکاوی شخصیت پیامبر؛ 2. برهان اعجاز؛ 3. بشارتهای پیامبران پیشین؛ 4. برهان از طریق ایمان آورندگان.
برهان نخست ضمن آنکه به صورت دلیلی مستقل قابل طرح است، پشتیبان دیگر براهین نیز میباشد. به عبارت دیگر، پارهای از ویژگیهای شخصیتی پیامبر مانند صدق و اخلاص، شرط لازم و ضروری پذیرش دعوت آن حضرت است.
برهان اعجاز در میان دیگر براهین جایگاه ممتاز و برجستهای دارد، از اینرو علامه بخش مفصلتری از مباحث خود را به آن اختصاص داده و به عمده شبهات و اشکالات مطرح شده درباره آن پاسخ گفتهاند. از طرف دیگر معجزه بزرگ پیامبر اسلام(ص) یعنی قرآن در میان معجزات پیامبران جایگاه منحصر به فردی دارد، از جمله اینکه سندی زنده و دائمی بر رسالت حضرت ختمی مرتبت است و راه هرگونه انکار و شبهه را برای همیشه مسدود می سازد. استفاده دیگری که علوم شعرانی از اعجاز زنده و دائمی قرآن میکنند دلالت آن بر رد الحاد است.
از طرف دیگر، راه شناخت اعجاز قرآن همواره گشوده است و اگر کسی مستقیماً نتواند آن را درک کند به روش غیرمستقیم بر آن قادر است.
بشارتهای انبیای پیشین نیز اهمیت والایی دارد. علامه شعرانی به بررسی دقیق و شرح مضامین کتابهای آسمانی پیشین در این باره پرداختهاند، که دو مورد آنها از نظر گذشت. از نظر علامه بررسی این گونه بشارتها برای کسانی که از تاریخ پادشاهان و امم انبیای پیشین اطلاع کافی ندارند، چندان سودمند نیست و بدون داشتن درکی درست از شرایط زمانی و تاریخی انبیاء سخنان آنان مفهوم واقع نمیشود.
برهان از طریق شناخت ویژگیها و امتیازات برخی از ایمانآورندگان نیز جایگاه قابل توجهی دارد. علامه شعرانی این برهان را به صورت مستقل و جداگانه ذکر نکرده، بلکه در لابلای مطالب خود آوردهاند، اما مضمون عبارات ایشان سازنده یک برهان و طریقی ابتکاری است که به خوبی از عهده اثبات نبوت و ایجاد قطع و یقین به صدق آن برمیآید. از آنچه گذشت نتیجه میگیریم که:
اولاً براهین کافی برای اثبات نبوت پیامبر اسلام(ص) وجود دارد.
ثانیاً براهین موجود بر نبوت پیامبر اسلام بر ادله نبوت دیگر پیامبران تقدم و برتری دارد؛ زیرا پیامبر اسلام معجزه زندهای چون قرآن دارد. دیگر معجزات آن حضرت نیز بیش از دیگر انبیاء بوده، و با دلایل معتبر نقل شده است. در حالی که هیچ پیامبر دیگری معجزه زنده ندارد، و معجزات نقل شده از آنها نیز سند معتبری ندارند. بنابراین صدق نبوت آنان از طریق قرآن به دست میآید و راه متقن دیگری بر اثبات آن نیست.
نکته دیگر این که اثبات نبوت پیامبر اسلام مساوی با حقانیت انحصاری آیین اسلام در زمان حاضر است؛ زیرا اسلام، آیین خاتم است و خاتمیت دو رکن اساسی دارد:
1. نسخ شرایع پیشین
2. نفی شریعت جدید
افزون بر آن علامه شعرانی بررسیهای مفصلی در عدم اعتبار اناجیل کنونی و وجود متناقضات و انحرافات در آنها به عمل آورده و روشن ساختهاند که تنها کتاب آسمانی معتبری که اکنون در اختیار بشر است، قرآن است و بس. با وجود این اعتباری برای
پس از اثبات وجود خدا و رسالت حضرت ختمی مرتبت دیگر عقاید دینی نیاز به اثبات عقلی ندارد و نصوص دینی برای اثبات آنها کافی است . البته عالمان دینی برای اثبات آنها از ادله برون دینی هم بهره جسته اند.
- [سایر] آیا این درست است؟ اصول دین 3 تا است: توحید، معاد، نبوت اما اصول مذهب شیعه 5 تا است: توحید، معاد، نبوت، امامت، عدل
- [سایر] اصول پنجگانه دین اسلام (توحید، نبوت، امامت، عدل و معاد) در کجای ذکر صلوات قرار دارد؟
- [سایر] در کتب کلامی شیعه چرا این اصول پنجگانه دین( توحید، معاد، نبوت، امامت، عدل) اصل شد؟ به چه دلیل قرآنی و روایی؟ در بین این اصول کدام مقدم و مؤخر است؟ به چه دلیل؟
- [سایر] لطف کنید در خصوص اصول اعتقادی(توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت) توضیحاتی ارائه نمایید و یا جهت یادگیری این مسائل چند کتاب معرفی می نمایید؟
- [سایر] منظور از (عدل) در اصول دین چیست؟
- [سایر] منظور از عدل در اصول دین چیست؟
- [سایر] چرا در اصول دین از صفت عدل برای خدا استفاده شده و صفت دیگری بهکار برده نشده است؟
- [سایر] چرا در اصول دین از صفت عدل برای خدا استفاده شده و صفت دیگری به کار برده نشده است؟
- [سایر] یک سیر مطالعاتی در خصوص مسائل زیر برایم ارسال نمایید. به عبارت دیگر در خصوص یادگیری مسائل زیر چه کتبی را معرفی می نمایید؟ 1- اصول اعتقادی(توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت) 2- امام زمان(عج) را بهتر بشناسم.
- [سایر] عبارت (اشهد ان محمدا رسول الله) از اصول دین است یا از فروع دین منظور مصداق نبی است نه خود اصل نبوت ؟ اگر از اصول دین است راه اثبات عقلی آن چیست؟ و این آیا به این اصل عدم تقلیدی بودن اصول دین تناقض ندارد؟
- [آیت الله مظاهری] کافر (کسی که منکر خدا یا معاد است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، یا پیامبری حضرت خاتم الانبیا محمد بن عبداللَّه صلی الله علیه وآله وسلم را قبول ندارد، یا در یکی از اینها شک داشته باشد، یا ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزو دین اسلام میدانند منکر شود، در صورتی که بداند انکار آن چیز به انکار خدا یا توحید یا نبوت برمیگردد) احکام مسلمانان را ندارد، مثلاً نمیتواند زن مسلمان بگیرد، و نباید در قبرستان مسلمانان دفن شود.
- [آیت الله نوری همدانی] مسلمانی که منکر خدا یا معاد یا پیغمبر شود ، یا حکم ضروری دین ، یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند ، مثل واجب بودن نماز و روزه انکار کند ، در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است و انکار آن ، انکار نبوّت پیغمبر ( صلّی الله علیه وآله ) است ، مرتّد است .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد پیدا کند و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید؛ یعنی بدون سؤال از دلیل گفته کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد؛ یا از مجتهد تقلید کند؛ یعنی به دستور او رفتار نماید؛ یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است؛ مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست؛ آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند؛ آن را به جا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند؛ لازم است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله بروجردی] عقیده مسلمانان به اصول دین باید از روی دلیل باشد و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفتهی کسی را قبول کند؛ ولی در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید یا از راه احتیاط طوری به وظیفهی خود عمل نماید که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عدّهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عدّهی دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند، آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله خوئی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد کند و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون سؤال از دلیل، گفتة کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات و قطعیات باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل بهدست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی بدون سؤال از دلیل بهدستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفة خود عمل نماید، که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است مثلًا اگر عدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را بهجا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کافر یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد، یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله را قبول ندارد، نجس است. و نیز کسی که یکی از ضروریات دین مبین اسلام را منکر شود، چنان چه بداند آن چیز ضروری دین است، نجس می باشد، و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد. و نیز کافر کتابی بنابر قول مشهور نجس است و احتیاط واجب رعایت این قول است.
- [آیت الله اردبیلی] کافر (یعنی کسی که منکر خدا است و یا برای خدا شریک قرار میدهد یا پیامبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم را قبول ندارد و همچنین کسی که در یکی از اینها شک داشته باشد) نجس است ولی بنابر اقوی اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) پاک هستند؛ و کسی که ضروری دین (یعنی چیزی مثل نماز و روزه که مسلمانان جزء دین اسلام میدانند) را منکر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیز به انکار خدا، توحید یا نبوت بازگشت داشته باشد، کافر ونجس میباشد و در غیر این صورت نجس نیست.
- [آیت الله خوئی] کافر یعنی کسی که منکر خدا یا معاد است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، و همچنین غلاة (یعنی آنهایی که یکی از ائمه علیهم السلام را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول کرده است) و خوارج و نواصب (یعنی آنهائی که با ائمه علیم السلام اظهار دشمنی مینمایند) نجساند، و همچنین است کسی که به نبوت یا یکی از ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزو دین اسلام میدانند چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است منکر شود. و أما اهل کتاب (یعنی یهود و نصاری) که پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول ندارند نیز بنابر مشهور نجس میباشند. و این قول موافق احتیاط است، پس اجتناب از آنها نیز لازم است.
- [آیت الله نوری همدانی] کافر ، یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء ، محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله ) را قبول ندارد مگر اهل کتاب که درآخر مساله ذکر میشود و هخمچنین است اگر در یکی از اینها شک داشته باشد و نیز کسی که ضروری دین ، یعنی چیزی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منکر شود ، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیزبرگردد به انکار خدا ، یا توحید ، یا نبوت ، نجس می باشد و اگر ضروری دین بودن آن را نداند ، به طوری که انکار آن به انکار خدا یا توحید یا نبوت برنگردد ، بهتر آن است که از او اجتناب کنند . کفاری که مانند یهود و نصاری اهل کتاب می باشند و تا هنگامی که علم به ملاقات بدن آنها با یکی از نجاسات که ذکر شد و می شود حاصل نشده است ، اجتناب لازم نیست .