فرق قیاس اهل سنت و قیاس در شیعه چیست چرا یکی حرام و دیگری دلیل استنباط است؟ یکی از مسائلی که از دیر باز مورد اختلاف شیعه و اهل سنت بوده , سندیت قیاس است . یعنی این که آیا قیاس می تواند جزء منابع فقه باشد یا خیر ؟ مخالفت با قیاس از شعارهای شیعه بوده و از سوی علمای امامیه در طول تاریخ پیگیرانه مطرح شده است , از طرف دیگر در میان اهل سنت فرقه ظاهریه که از پیروان داود بن خلف هستند و نیز حنبلی ها چندان ارزشی برای قیاس قائل نیستند . اولین کسی که به قیاس اهمیت داد ابوحنیفه بود و به نفع حجیت قیاس موضعگیری کرد . ابوحنیفه در این جهت تا آنجا پیش رفت که به رأس القیاسیین مشهور است . بعد از او فرقه مالکی و شافعی نیز کم و بیش به حجیت قیاس معتقد شدند . فرق طرفدار قیاس در حجیت آن آنقدر مبالغه کردند که با وجود اجماع , نتایج حاصله از قیاس را بر آن رجحان دادند . کار این فرق بالا گرفت و بتدریج به اهمیت و حجیت قیاس افزوده شد , به طوری که در حالت تعارض نتایج حاصله از قیاس با اخبار و احادیث , قیاس را راجح دانستند . حتی در برخی از موارد که قیاس با ظاهر کتاب مغایرت نشان می داد با ترجیح دادن قیاس , ظاهر کتاب را تأویل می کردند . در مقابل , فرقه امامیه به پیروی از رهبران راستین خود سخت با قیاس مخالف شدند و این موضع را تا هم اکنون نیز حفظ کرده اند اینک به نقل چند حدیث از اهل بیت علیهم السلام در مورد قیاس می پردازیم : 1- حضرت امام صادق ( ع ) کلامی دارد که می فرماید : ان الدین اذا قیست محقق - اگر در امور دینی قیاس رائج بشود , دین از بین می رود . 2 - روایتی دیگر از امام صادق ( ع ): نهی رسول الله عن الحکم بالرأی و القیاس . قال : و اول من قاس ابلیس و من حکم فی شیء من دین الله برأیه خرج من دین الله . رسول الله از حکم کردن با رأی و قیاس نهی نموده و فرموده است : اول کسی که قیاس کرده شیطان بود و هر کس در چیزی از دین خدا با رأی خود حکم کند , از دین خدا خارج شده است . 3 - علی علیه السلام می فرماید : من نصب نفسه للقیاس لم یزل دهره فی التباس - هر کس خودش را با قیاس آشنا سازد همواره در اشتباه خواهد بود . 4 - علی بن الحسین ( ع ) می فرماید : من کان یعمل بالقیاس هلک - هر کس به قیاس عمل کند هلاک می گردد . 5 - امام صادق ( ع ) می فرماید : ان السنة لا تقاس , الا تری ان المرأة تقضی صومها و لا تقضی صلوتها ان السنة اذا قیست محقت - سنت قابل قیاس نیست , مگر نمی بینید که زن روزه خود را قضا می کند ولی نماز خویش را قضا نمی کند , سنت اگر قیاس شود از بین می رود . چرا اهل سنت به قیاس متوسل شدند و در باب حجیت آن مبالغه کردند ؟ اهل سنت به جهت این که از سرچشمه علوم اهل بیت فیض کامل نبردند و بعلت عدم اعتقاد به امامت از این فیض عظیم محروم شدند و منبع احکام را به کتاب و سنت رسول الله منحصر دانستند , آنجا که در برخورد با مسایل و حوادث روز پاسخی در کتاب و سنت پیغمبر ( ص ) نیافتند بناچار برای جبران این نقیصه به قیاس توسل جسته و نام این عمل را اجتهاد به رأی گذاشتند . تا قرن پنجم مفهوم اجتهاد مترادف با قیاس بود و آنها که به قیاس و استحسان و استصلاح عمل می کردند مجتهد نامیده می شدند . و چون شیعه به قیاس استناد نمی جست بنابر این از اجتهاد به معنای فوق الذکربری بود . از قرن پنجم به بعد اجتهاد نزد شیعه چهره حقیقی خود را باز یافت , یعنی اجتهاد واقعی که همان حمل فروع بر اصول است . اجتهاد اهل سنت دست مجتهد را تا حد زیادی برای افتاء باز می گذاشت و درصد بالایی از خطاهای مجتهد را قابل قبول و گذشت می دانست . برای نمونه , عامه یزید بن معاویه را با وجود ارتکاب آن همه عمل شنیع , خلیفه می دانند و با سیستم توجیه اشتباهات و خطاهای مجتهدین , عمل او را در کشتن اولاد پیغمبر ( ص ) توجیه می کنند . وقتی پرسیده می شود این عمل چگونه قابل توجیه است ؟ پاسخ می دهند : اجتهد و اخطأ - یعنی اجتهاد کرد و به خطا رفت . موضوع قابل اغماض بودن خطای مجتهد دارای سابقه تاریخی است و منشأ آن به صدر اسلام می رسد . در زمان خلیفه اول , که بدنبال جریان سقیفه به خلافت برگزیده شد , خالد بن ولید که یکی از عناصر مؤثر در بقدرت رسیدن ابوبکر بود جهت اخذ زکوة و مالیات به اطراف اعزام شد , خالد به قبیله ای می رسد و از آنها مطالبه زکوة می کند ولی آن قبیله که به حقانیت و خلافت علی ( ع ) عقیده داشتند می گویند چون چندی پیش حضرت رسول ( ص ) علی ( ع ) را به جانشینی برگزیده ما او را به رسمیت و خلافت می شناسیم , لذا به فرستاده ابوبکر زکوة نمی دهیم , خالد بن ولید که جوانی خشن و شهوتران و بیرحم بود در قبال این موضعگیری بر حق و عادلانه به یکی از سیاهکاریهای شرمآور تاریخ دست می زند , تفصیل ماجرا از این قرار است که خالد دستور می دهد رئیس قبیله را گردن بزنند و همان شب با همسر او عروسی و زفاف می کند و برای طبخ گوسفندی که بمناسبت این پیروزی ذبح شده بود دستور می دهد که سر مالک بن نویره ( همان رئیس قبیله ) را زیر دیگ بگذارند و با آن غذا بپزند , پس از بازگشت خالد اظهار می دارد چون این قبیله کافر شده بودند دست به چنین عملی زده است , ولی سرانجام واقع مکشوف می گردد و پس از کشف این جنایت هولناک , برای تبرئه خالد که در جریان سقیفه نقش مؤثری داشت در صدد توجیه عملش بر میآیند , عمر می گوید : اجتهد و اخطأ . بعد از این ماجرا عبارت مزبور بارها مورد استعمال اهل تسنن واقع شده است تعریف قیاس قیاس این طور تعریف شده است : اثبات حکم فی محل بعلة لثبوته فی محل آخر بتلک العله برای فهم بیشتر , توضیح عبارت فوق چنین است : حکمی در موردی صادر شده است , فرضا در شرع مقدس آب انگور جوشیده حرام گردیده و بیش از این نیز شارع توضیحی نداده است , و فقط گفته است : الخمر حرام , حال می خواهیم بدانیم که آیا آبجوهم حرام است یا خیر ؟ برای اینکار این طور استدلال می کنیم : آب انگور جوشیده چون مسکر است حرام است , و بعد نتیجه می گیریم چون آبجوهم مسکر است پس حرام است . این را در اصطلاح اصول قیاس می گویند . با توضیحاتی که داده شد ترجمه جزء بجزء عبارت مذکور بدین قرار است : اثبات حکم فی محل، یعنی قیاس عبارت است از اثبات نمودن حکمی ( مثل حرمت ) در یک موردی ( مثلا آبجو ) ( لعلة ) به خاطر علتی ( مانند اسکار ) لثبوته فی محل آخر ) به خاطر ثبوت همان حکم ( حرمت ) در محلی دیگر ( آب انگور ) , ( بتلک العله ) به واسطه همان علت ( اسکار ) این بود تعریف و چگونگی دلیل قیاس و چنانچه آشکار گشت شیعه اینگونه استدلال را قبول ندارد و لذا مستند قائلین به حرمت آبجو ادله دیگری است نه قیاس . ارکان قیاس : در قیاس چهار رکن ملحوظ است : رکن اول مقیس یا فرع که آن را محل اول نیز می گویند ( مانند آبجو در مثال گذشته ) رکن دوم مقیس علیه یا محل ثانی , یعنی آنچه به آن قیاس شده است و به تعبیر دیگر اصل و ریشه قیاس ( همانند خمر در آن مثال ) رکن سوم یک علت مشترک که جامع بین دو محل باشد ( در مثال بالا مسکر بودن است ) رکن چهارم نتیجه که همان حکم حرمت آبجو است . قیاس اصولی با قیاس منطقی تفاوت بسیار دارد , قیاس اصولی معادل تمثیل در منطق است و قطع آور نیست , ولی قیاس منطقی اطمینان بخش است . توضیحا می گوئیم اگر علت حرمت در مثال بالا منصوص باشد , یعنی چنانچه شارع فرموده باشد : الخمر حرام لانه مسکر - خمر حرام است چون مسکر است ، در مورد هر ماده سست کننده دیگری از جمله آبجو بواسطه داشتن ملاک و ضابطه روشن یعنی علت حرمت که همان سستی و اسکار است , به راحتی حکم به حرمت می دادیم . این را در اصول می گویند قیاس منصوص العله که نزد شیعه دارای اعتبار بوده زیرا که موجب قطع و یقین است . دلائل حجیت قیاس از نظر عامه : اهل سنت برای حجیت قیاس به اکثر ادله اربعه یعنی کتاب و سنت و اجماع تمسک جسته اند . در استدلال قرآنی به آیاتی نظیر آیات آخر سوره یاسین استناد می کنند . قرآن می فرماید : و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحیی العضام و هی رمیم . قل یحییها الذی انشأها اول مرة و هو بکل خلق علیم (سوره یس آیه 78 و 79 ) ترجمه : آن مرد مثلی برای ما زد و آفرینش خود را فراموش نمود استخوان پوسیده ای را آورد و بهم مالید و خاک نرم کرد و فوت کرد و رو به پیغمبر اکرم نمود و گفت چه کسی می تواند این استخوان را دوباره زنده کند , در حالیکه الان یک خاک نرم است ؟ قرآن نقل میکند که خدا به پیغمبر می فرماید : قل یحییها الذی انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم یعنی ای پیغمبر در جواب این مرد بگو این استخوان را زنده خواهد کرد همان کسی که اولین بار زنده کرده و حیات به آن داده است . اهل سنت به این آیه تمسک می کنند و آن را دلیل قیاس می دانند . و می گویند خدا در قبال سؤال با یک قیاس پاسخ داده است[ . ( همان خدایی که بار اول ، این یک قیاس است , در حالی که به هیچ وجه قابل توجیه نیست و ناگفته پیداست که مفاد آیه مزبور هرگز از مصادیق قیاس محسوب نمی گردد . مثال دیگر : فاعتبروا یا اولی الابصار ( سوره حشر آیه 2 ) ای صاحبان بصیرت عبرت بگیرید . اهل سنت اعتبار را از ماده " عبور " گرفته و با تمسک به این آیه می گویند خدا دستور داده است که باید از مواردی که حکم آن نازل شده است عبور کرده و به مورد دیگر سرایت داد . در حالی که می دانیم " اعتبار " مصدر باب افتعال و مصدر ثلاثی مجرد آن " عبرة " است , در این صورت هیچ ارتباطی به مسئله مورد بحث آنها ندارد . عامه برای حجیت قیاس به روایاتی نیز استناد کرده اند : از جمله : مکالمه حضرت رسول اکرم ( ص ) با معاذ بن جبل است . آن بزرگوار هنگامیکه می خواست او را برای قضاوت به یمن بفرستد ضمن سؤالاتی از وی پرسید : اگر آنچه را که می خواهی در کتاب خدا و سنت رسول الله نیافتی چه می کنی ؟ معاذ عرض می کند : اجتهاد به رأی می کنم ، سپس حضرت با عبارتی کوتاه از وی تمجید می نماید ( ملل و نحل شهرستانی , عدة الاصول شیخ طوسی ) . اهل سنت می گویند منظور معاذ از این گفته عمل کردن طبق قیاس بوده که پیامبر اکرم ( ص ) نیز عمل او را مورد تأیید قرار داده است . البته باید متذکر گشت که بدلائل بسیار نیرومندی این استناد نیز مردود بوده که بحث تفصیلی آن در حوصله این گفتار نیست . اهل سنت از اجماع نیز برای اثبات حجیت قیاس استمداد می جویند , و می گویند پیشوایان و علمای دین قیاس می کرده اند . و برای اثبات این مدعا به عمل خلیفه دوم استناد می نمایند که اجتهاد به رأی می نموده . چنانکه گفته است : متعتان کانتا محللتان فی زمن رسول الله فانا احرمها - ترجمه : دو متعه در زمان پیغمبر بود که پیغمبر آنها را حلال دانسته و من آنها را حرام می کنم ( یکی حج تمتع و دیگری متعه نکاح این از مصادیق اجتهاد به رأی است . و چون اجتهاد به رأی همان قیاس است , پس به همین دلیل قیاس نیز حجیت دارد . البته در این جهت بحثی نیست , بلکه مورد مناقشه بین شیعه و اهل سنت این است که این اجتهاد به رأی بمعنی قیاس نیست و این دو مربوط به دو مقوله متفاوتند . و چه بسا از اصحاب و پیشوایان مذهبی اجتهاد برأی می نمودند ولی با قیاس مخالف بوده اند . مثلا حضرت علی ( ع ) که به تصدیق اهل سنت از افراد بارز اهل حل و عقد است , با این وجود شدیدا با قیاس مخالف بود . پس این چگونه اجماعی است که علمای بزرگ صدر اسلام نظیر علی ( ع ) علیه آن موضعگیری می کردند . بنا به مراتب بالا این دلیل هم استحکامی ندارد و هم تاب دفاع را دارا نیست . قیاس منصوص العله : معنای قیاس نزد شیعه و اهل سنت متفاوت است . قیاس مورد قبول شیعه قیاس منصوص العله یا قیاس منطقی است که قطع آور است . در این نوع قیاس شارع علت و فلسفه حکم را بیان می کند و جائی برای اجتهاد شخصی باقی نمی ماند . مثلا اگر گفته شد : الخمر حرام لانه مسکر , علت حرمت خمر به دنبال حکم آمده است , به همین جهت آن را منصوص العلة می گویند . با یک استنتاج منطقی می توانیم افراد و مصادیقی را که تحت حکم فوق قرار می گیرند مشمول حرمت بدانیم . مثلا حکم کلی داریم که کل مسکر حرام ، می خواهیم بدانیم آیا نبیذ ( شراب خرما ) هم حرام است یا نه ؟ چون ملاک و علت و فلسفه حرمت اسکار است , با برقراری و ترتیب یک کبرا و صغرای منطقی به نتیجه مطلوب می رسیم , و در مثال بالا صورت قیاس بشرح زیر خواهد بود : صغری : نبیذ مسکر است کبری : هر مسکری حرام است حکم : پس نبیذ حرام است قیاس مورد نظر اهل سنت معادل تمثیل منطقی است و قطع آور نیست . زیرا تشخیص و استخراج فلسفه حکم در این مورد توسط بشر صورت می گیرد . و مسلم است که نمی تواند کامل باشد و با منظور شارع مغایرت خواهد داشت . به همین جهت قیاس منصوص العله نزد شیعه حجیت دارد و قیاس مورد نظر اهل سنت حجیتی نداشته و باطل است . قیاس اولویت : این قیاس هم در علم فقه و هم در علم اصول حجت بوده و کاربرد وسیعی دارد . قیاس اولویت همان است که در منطق به فحوای دلیل مشهور است مثال فقهی آن این آیه شریفه است : لا تقل لهما اف (قرآن مجید سوره اسراء آیه 23 ) ، به پدر و مادر اف مگو , وقتی حرف سرد و درشت به پدر و مادر زدن حرام است , به طریق اولی ضرب و شتم آنها ممنوع خواهد بود . می بینیم بدون اینکه حرمت ضرب و شتم پدر و مادر در منطوق عبارت موجود باشد , بنابر مفهوم موافق جمله , این معنا به راحتی از جمله استنباط می شود . در حقوق می گویند اگر اجازه تصرف در ملکی داده شود , بطریق اولی و بنابر قیاس اولویت , اجازه استفاده از حقوق ارتفاعی آنهم داده شده است . این اولویت با قاعده اذن در شیء , اذن در لوازم آنهم هست نباید اشتباه شود , زیرا در مورد اخیر به دلالت التزامی , اذن در لواحق وجود دارد که ممکن است اولویتی هم در آن ملحوظ نباشد , بلکه از لوازم مقارن و برابر آن به حساب آید . در حالی که در قیاس اولویت حتما وجه رجحان و برتری امر ثانی باید موجود باشد . اگر قیاس اولویت از فحوای خطاب یعنی از مدلول چهار چوبه لفظ بدست آید صحیح است ولی اگر از فحوای خطاب استفاده نشود باطل بوده . اگر چه از اولویت نیز استفاده شود . مواردی هست که مطلب مورد نظر از فحوای خطاب مستفاد نمی گردد بلکه از یک نوع اولویت خاص بدست می آید . مثال زیر مسئله را روشن می کند . ابان بن تغلب طبق روایت کتاب کافی خدمت امام صادق ( ع ) میآید و عرض می کند : یابن رسول الله , مردی که انگشت زنی را قطع کرده چقدر باید دیده بدهد ؟ امام صادق می فرماید: ( ده شتر باید دیه بدهد ) ابان: ( اگر دو انگشت قطع کرد ؟ ( امام: ( بیست شتر باید دیه بدهد) ابان: ( اگر سه انگشت قطع کرد چه مقدار باید دیه بدهد ) امام: ( سی شتر ) ابان: ( اگر چهار انگشت زنی را قطع کرد چند شتر باید دیه بدهد ؟ ) امام: ( بیست شتر) ابان بن تغلب در شگفت می شود و می گوید: ( یابن رسول الله علت این عدم تناسب چیست ؟ ) حضرت در پاسخ می فرماید : مهلا یا ابان هذا حکم رسول الله , ان المرئة تعاقل الرجل الی ثلث الدیه فاذا بلغت الثلث رجعت الی النصف. یعنی ساکت ای ابان ! این حکم رسول الله است , همانا دیه زن موازن دیه مرد تا ثلث پیش می رود ولی پس از رسیدن به ثلث بر می گردد به نصف . و سپس ادامه می دهد : یا ابان انک اخذتنی بالقیاس والسنة اذا قیست محق الدین ، یعنی ای ابان , مرا با قیاس مؤاخذه می کنی ! سنت رسول الله اگر مورد قیاس قرار گیرد , دین خدا از بین خواهد رفت ! ( کافی چاپ تهران ج 7 ص 299 ) بنابر این همان طور که گفته شد , نتیجه می گیریم که فقط قیاس اولویت و قیاس منصوص العله دارای اعتبار و یقین و قطع آور است , و بقیه انواع قیاس که نزد اهل سنت معتبر است طنی هستند و قطعیت ندارند . قیاس مستنبط العله ( تنقیح مناط ) بین قیاس صحیح ( منصوص العله و اولویت ) و قیاسهای باطل ، یک نوع قیاس وجود دارد که به قیاس مستنبط العله یا تنقیح مناط مشهور است . منظور از این نوع قیاس این است که علت حکم در ذیل آن از طرف شارع بیان نمی شود ولی مجتهد با قدرت فهم و تشهیذ ذهن خود , نزدیکترین علت را استنباط نموده و بر اساس آن قیاس می کند . مثلا می دانیم حضرت رسول ( ص ) فرموده است : در هنگام سفر سوار بر شتر جایز است که نماز نافله خوانده شود , مجتهد در این جا می بیند که شتر خصوصیتی ندارد , بلکه بنظر می رسد که مطلق " مرکب " منظور حضرت بوده است , در این صورت نتیجه می گیرد که در حالت سواری چه سوار بر اتوموبیل و چه هواپیما نیز می توان نماز نافله را بجای آورد . علمای فقه در برخورد با این نوع قیاس رعایت حداکثر احتیاط را ضروری می دانند . زیرا با اندک بی احتیاطی و زیاده روی , به جهت ابهام , ممکن است مجتهد راه ناصواب را بپیماید و بر اساس قیاسات باطل به نتایجی دست یابد که منطبق با موازین شرعی نباشد.
فرق قیاس اهل سنت و قیاس در شیعه چیست چرا یکی حرام و دیگری دلیل استنباط است؟
یکی از مسائلی که از دیر باز مورد اختلاف شیعه و اهل سنت بوده , سندیت قیاس است . یعنی این که آیا قیاس می تواند جزء منابع فقه باشد یا خیر ؟
مخالفت با قیاس از شعارهای شیعه بوده و از سوی علمای امامیه در طول تاریخ پیگیرانه مطرح شده است , از طرف دیگر در میان اهل سنت فرقه ظاهریه که از پیروان داود بن خلف هستند و نیز حنبلی ها چندان ارزشی برای قیاس قائل نیستند .
اولین کسی که به قیاس اهمیت داد ابوحنیفه بود و به نفع حجیت قیاس موضعگیری کرد .
ابوحنیفه در این جهت تا آنجا پیش رفت که به رأس القیاسیین مشهور است .
بعد از او فرقه مالکی و شافعی نیز کم و بیش به حجیت قیاس معتقد شدند . فرق طرفدار قیاس در حجیت آن آنقدر مبالغه کردند که با وجود اجماع , نتایج حاصله از قیاس را بر آن رجحان دادند . کار این فرق بالا گرفت و بتدریج به اهمیت و حجیت قیاس افزوده شد , به طوری که در حالت تعارض نتایج حاصله از قیاس با اخبار و احادیث , قیاس را راجح دانستند . حتی در برخی از موارد که قیاس با ظاهر کتاب مغایرت نشان می داد با ترجیح دادن قیاس , ظاهر کتاب را تأویل می کردند . در مقابل , فرقه امامیه به پیروی از رهبران راستین خود سخت با قیاس مخالف شدند و این موضع را تا هم اکنون نیز حفظ کرده اند
اینک به نقل چند حدیث از اهل بیت علیهم السلام در مورد قیاس می پردازیم :
1- حضرت امام صادق ( ع ) کلامی دارد که می فرماید : ان الدین اذا قیست محقق - اگر در امور دینی قیاس رائج بشود , دین از بین می رود .
2 - روایتی دیگر از امام صادق ( ع ): نهی رسول الله عن الحکم بالرأی و القیاس . قال : و اول من قاس ابلیس و من حکم فی شیء من دین الله برأیه خرج من دین الله . رسول الله از حکم کردن با رأی و قیاس نهی نموده و فرموده است : اول کسی که قیاس کرده شیطان بود و هر کس در چیزی از دین خدا با رأی خود حکم کند , از دین خدا خارج شده است .
3 - علی علیه السلام می فرماید : من نصب نفسه للقیاس لم یزل دهره فی التباس - هر کس خودش را با قیاس آشنا سازد همواره در اشتباه خواهد بود .
4 - علی بن الحسین ( ع ) می فرماید : من کان یعمل بالقیاس هلک - هر کس به قیاس عمل کند هلاک می گردد .
5 - امام صادق ( ع ) می فرماید : ان السنة لا تقاس , الا تری ان المرأة تقضی صومها و لا تقضی صلوتها ان السنة اذا قیست محقت - سنت قابل قیاس نیست , مگر نمی بینید که زن روزه خود را قضا می کند ولی نماز خویش را قضا نمی کند , سنت اگر قیاس شود از بین می رود .
چرا اهل سنت به قیاس متوسل شدند و در باب حجیت آن مبالغه کردند ؟
اهل سنت به جهت این که از سرچشمه علوم اهل بیت فیض کامل نبردند و بعلت عدم اعتقاد به امامت از این فیض عظیم محروم شدند و منبع احکام را به کتاب و سنت رسول الله منحصر دانستند , آنجا که در برخورد با مسایل و حوادث روز پاسخی در کتاب و سنت پیغمبر ( ص ) نیافتند بناچار برای جبران این نقیصه به قیاس توسل جسته و نام این عمل را اجتهاد به رأی گذاشتند .
تا قرن پنجم مفهوم اجتهاد مترادف با قیاس بود و آنها که به قیاس و استحسان و استصلاح عمل می کردند مجتهد نامیده می شدند . و چون شیعه به قیاس استناد نمی جست بنابر این از اجتهاد به معنای فوق الذکربری بود . از قرن پنجم به بعد اجتهاد نزد شیعه چهره حقیقی خود را باز یافت , یعنی اجتهاد واقعی که همان حمل فروع بر اصول است .
اجتهاد اهل سنت دست مجتهد را تا حد زیادی برای افتاء باز می گذاشت و درصد بالایی از خطاهای مجتهد را قابل قبول و گذشت می دانست . برای نمونه , عامه یزید بن معاویه را با وجود ارتکاب آن همه عمل شنیع , خلیفه می دانند و با سیستم توجیه اشتباهات و خطاهای مجتهدین , عمل او را در کشتن اولاد پیغمبر ( ص ) توجیه می کنند . وقتی پرسیده می شود این عمل چگونه قابل توجیه است ؟ پاسخ می دهند : اجتهد و اخطأ - یعنی اجتهاد کرد و به خطا رفت .
موضوع قابل اغماض بودن خطای مجتهد دارای سابقه تاریخی است و منشأ آن به صدر اسلام می رسد . در زمان خلیفه اول , که بدنبال جریان سقیفه به خلافت برگزیده شد , خالد بن ولید که یکی از عناصر مؤثر در بقدرت رسیدن ابوبکر بود جهت اخذ زکوة و مالیات به اطراف اعزام شد , خالد به قبیله ای می رسد و از آنها مطالبه زکوة می کند ولی آن قبیله که به حقانیت و خلافت علی ( ع ) عقیده داشتند می گویند چون چندی پیش حضرت رسول ( ص ) علی ( ع ) را به جانشینی برگزیده ما او را به رسمیت و خلافت می شناسیم , لذا به فرستاده ابوبکر زکوة نمی دهیم , خالد بن ولید که جوانی خشن و شهوتران و بیرحم بود در قبال این موضعگیری بر حق و عادلانه به یکی از سیاهکاریهای شرمآور تاریخ دست می زند , تفصیل ماجرا از این قرار است که خالد دستور می دهد رئیس قبیله را گردن بزنند و همان شب با همسر او عروسی و زفاف می کند و برای طبخ گوسفندی که بمناسبت این پیروزی ذبح شده بود دستور می دهد که سر مالک بن نویره ( همان رئیس قبیله ) را زیر دیگ بگذارند و با آن غذا بپزند , پس از بازگشت خالد اظهار می دارد چون این قبیله کافر شده بودند دست به چنین عملی زده است , ولی سرانجام واقع مکشوف می گردد و پس از کشف این جنایت هولناک , برای تبرئه خالد که در جریان سقیفه نقش مؤثری داشت در صدد توجیه عملش بر میآیند , عمر می گوید : اجتهد و اخطأ . بعد از این ماجرا عبارت مزبور بارها مورد استعمال اهل تسنن واقع شده است
تعریف قیاس
قیاس این طور تعریف شده است : اثبات حکم فی محل بعلة لثبوته فی محل آخر بتلک العله
برای فهم بیشتر , توضیح عبارت فوق چنین است : حکمی در موردی صادر شده است , فرضا در شرع مقدس آب انگور جوشیده حرام گردیده و بیش از این نیز شارع توضیحی نداده است , و فقط گفته است : الخمر حرام , حال می خواهیم بدانیم که آیا آبجوهم حرام است یا خیر ؟
برای اینکار این طور استدلال می کنیم : آب انگور جوشیده چون مسکر است حرام است , و بعد نتیجه می گیریم چون آبجوهم مسکر است پس حرام است . این را در اصطلاح اصول قیاس می گویند .
با توضیحاتی که داده شد ترجمه جزء بجزء عبارت مذکور بدین قرار است : اثبات حکم فی محل، یعنی قیاس عبارت است از اثبات نمودن حکمی ( مثل حرمت ) در یک موردی ( مثلا آبجو ) ( لعلة ) به خاطر علتی ( مانند اسکار ) لثبوته فی محل آخر ) به خاطر ثبوت همان حکم ( حرمت ) در محلی دیگر ( آب انگور ) , ( بتلک العله ) به واسطه همان علت ( اسکار ) این بود تعریف و چگونگی دلیل قیاس و چنانچه آشکار گشت شیعه اینگونه استدلال را قبول ندارد و لذا مستند قائلین به حرمت آبجو ادله دیگری است نه قیاس .
ارکان قیاس :
در قیاس چهار رکن ملحوظ است :
رکن اول مقیس یا فرع که آن را محل اول نیز می گویند ( مانند آبجو در مثال گذشته )
رکن دوم مقیس علیه یا محل ثانی , یعنی آنچه به آن قیاس شده است و به تعبیر دیگر اصل و ریشه قیاس ( همانند خمر در آن مثال )
رکن سوم یک علت مشترک که جامع بین دو محل باشد ( در مثال بالا مسکر بودن است )
رکن چهارم نتیجه که همان حکم حرمت آبجو است .
قیاس اصولی با قیاس منطقی تفاوت بسیار دارد , قیاس اصولی معادل تمثیل در منطق است و قطع آور نیست , ولی قیاس منطقی اطمینان بخش است . توضیحا می گوئیم اگر علت حرمت در مثال بالا منصوص باشد , یعنی چنانچه شارع فرموده باشد : الخمر حرام لانه مسکر - خمر حرام است چون مسکر است ، در مورد هر ماده سست کننده دیگری از جمله آبجو بواسطه داشتن ملاک و ضابطه روشن یعنی علت حرمت که همان سستی و اسکار است , به راحتی حکم به حرمت می دادیم . این را در اصول می گویند قیاس منصوص العله که نزد شیعه دارای اعتبار بوده زیرا که موجب قطع و یقین است .
دلائل حجیت قیاس از نظر عامه :
اهل سنت برای حجیت قیاس به اکثر ادله اربعه یعنی کتاب و سنت و اجماع تمسک جسته اند . در استدلال قرآنی به آیاتی نظیر آیات آخر سوره یاسین استناد می کنند . قرآن می فرماید : و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحیی العضام و هی رمیم . قل یحییها الذی انشأها اول مرة و هو بکل خلق علیم (سوره یس آیه 78 و 79 )
ترجمه : آن مرد مثلی برای ما زد و آفرینش خود را فراموش نمود استخوان پوسیده ای را آورد و بهم مالید و خاک نرم کرد و فوت کرد و رو به پیغمبر اکرم نمود و گفت چه کسی می تواند این استخوان را دوباره زنده کند , در حالیکه الان یک خاک نرم است ؟ قرآن نقل میکند که خدا به پیغمبر می فرماید : قل یحییها الذی انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم
یعنی ای پیغمبر در جواب این مرد بگو این استخوان را زنده خواهد کرد همان کسی که اولین بار زنده کرده و حیات به آن داده است .
اهل سنت به این آیه تمسک می کنند و آن را دلیل قیاس می دانند . و می گویند خدا در قبال سؤال با یک قیاس پاسخ داده است[ . ( همان خدایی که بار اول ، این یک قیاس است , در حالی که به هیچ وجه قابل توجیه نیست و ناگفته پیداست که مفاد آیه مزبور هرگز از مصادیق قیاس محسوب نمی گردد .
مثال دیگر : فاعتبروا یا اولی الابصار ( سوره حشر آیه 2 ) ای صاحبان بصیرت عبرت بگیرید . اهل سنت اعتبار را از ماده " عبور " گرفته و با تمسک به این آیه می گویند خدا دستور داده است که باید از مواردی که حکم آن نازل شده است عبور کرده و به مورد دیگر سرایت داد . در حالی که می دانیم " اعتبار " مصدر باب افتعال و مصدر ثلاثی مجرد آن " عبرة " است , در این صورت هیچ ارتباطی به مسئله مورد بحث آنها ندارد .
عامه برای حجیت قیاس به روایاتی نیز استناد کرده اند : از جمله : مکالمه حضرت رسول اکرم ( ص ) با معاذ بن جبل است . آن بزرگوار هنگامیکه می خواست او را برای قضاوت به یمن بفرستد ضمن سؤالاتی از وی پرسید : اگر آنچه را که می خواهی در کتاب خدا و سنت رسول الله نیافتی چه می کنی ؟ معاذ عرض می کند : اجتهاد به رأی می کنم ، سپس حضرت با عبارتی کوتاه از وی تمجید می نماید ( ملل و نحل شهرستانی , عدة الاصول شیخ طوسی ) . اهل سنت می گویند منظور معاذ از این گفته عمل کردن طبق قیاس بوده که پیامبر اکرم ( ص ) نیز عمل او را مورد تأیید قرار داده است .
البته باید متذکر گشت که بدلائل بسیار نیرومندی این استناد نیز مردود بوده که بحث تفصیلی آن در حوصله این گفتار نیست .
اهل سنت از اجماع نیز برای اثبات حجیت قیاس استمداد می جویند , و می گویند پیشوایان و علمای دین قیاس می کرده اند . و برای اثبات این مدعا به عمل خلیفه دوم استناد می نمایند که اجتهاد به رأی می نموده . چنانکه گفته است : متعتان کانتا محللتان فی زمن رسول الله فانا احرمها - ترجمه : دو متعه در زمان پیغمبر بود که پیغمبر آنها را حلال دانسته و من آنها را حرام می کنم ( یکی حج تمتع و دیگری متعه نکاح این از مصادیق اجتهاد به رأی است . و چون اجتهاد به رأی همان قیاس است , پس به همین دلیل قیاس نیز حجیت دارد .
البته در این جهت بحثی نیست , بلکه مورد مناقشه بین شیعه و اهل سنت این است که این اجتهاد به رأی بمعنی قیاس نیست و این دو مربوط به دو مقوله متفاوتند . و چه بسا از اصحاب و پیشوایان مذهبی اجتهاد برأی می نمودند ولی با قیاس مخالف بوده اند . مثلا حضرت علی ( ع ) که به تصدیق اهل سنت از افراد بارز اهل حل و عقد است , با این وجود شدیدا با قیاس مخالف بود . پس این چگونه اجماعی است که علمای بزرگ صدر اسلام نظیر علی ( ع ) علیه آن موضعگیری می کردند . بنا به مراتب بالا این دلیل هم استحکامی ندارد و هم تاب دفاع را دارا نیست .
قیاس منصوص العله :
معنای قیاس نزد شیعه و اهل سنت متفاوت است . قیاس مورد قبول شیعه قیاس منصوص العله یا قیاس منطقی است که قطع آور است . در این نوع قیاس شارع علت و فلسفه حکم را بیان می کند و جائی برای اجتهاد شخصی باقی نمی ماند . مثلا اگر گفته شد : الخمر حرام لانه مسکر , علت حرمت خمر به دنبال حکم آمده است , به همین جهت آن را منصوص العلة می گویند . با یک استنتاج منطقی می توانیم افراد و مصادیقی را که تحت حکم فوق قرار می گیرند مشمول حرمت بدانیم . مثلا حکم کلی داریم که کل مسکر حرام ، می خواهیم بدانیم آیا نبیذ ( شراب خرما ) هم حرام است یا نه ؟ چون ملاک و علت و فلسفه حرمت اسکار است , با برقراری و ترتیب یک کبرا و صغرای منطقی به نتیجه مطلوب می رسیم , و در مثال بالا صورت قیاس بشرح زیر خواهد بود :
صغری : نبیذ مسکر است
کبری : هر مسکری حرام است
حکم : پس نبیذ حرام است
قیاس مورد نظر اهل سنت معادل تمثیل منطقی است و قطع آور نیست . زیرا تشخیص و استخراج فلسفه حکم در این مورد توسط بشر صورت می گیرد . و مسلم است که نمی تواند کامل باشد و با منظور شارع مغایرت خواهد داشت . به همین جهت قیاس منصوص العله نزد شیعه حجیت دارد و قیاس مورد نظر اهل سنت حجیتی نداشته و باطل است .
قیاس اولویت :
این قیاس هم در علم فقه و هم در علم اصول حجت بوده و کاربرد وسیعی دارد . قیاس اولویت همان است که در منطق به فحوای دلیل مشهور است
مثال فقهی آن این آیه شریفه است : لا تقل لهما اف (قرآن مجید سوره اسراء آیه 23 ) ، به پدر و مادر اف مگو , وقتی حرف سرد و درشت به پدر و مادر زدن حرام است , به طریق اولی ضرب و شتم آنها ممنوع خواهد بود . می بینیم بدون اینکه حرمت ضرب و شتم پدر و مادر در منطوق عبارت موجود باشد , بنابر مفهوم موافق جمله , این معنا به راحتی از جمله استنباط می شود .
در حقوق می گویند اگر اجازه تصرف در ملکی داده شود , بطریق اولی و بنابر قیاس اولویت , اجازه استفاده از حقوق ارتفاعی آنهم داده شده است . این اولویت با قاعده اذن در شیء , اذن در لوازم آنهم هست نباید اشتباه شود , زیرا در مورد اخیر به دلالت التزامی , اذن در لواحق وجود دارد که ممکن است اولویتی هم در آن ملحوظ نباشد , بلکه از لوازم مقارن و برابر آن به حساب آید . در حالی که در قیاس اولویت حتما وجه رجحان و برتری امر ثانی باید موجود باشد . اگر قیاس اولویت از فحوای خطاب یعنی از مدلول چهار چوبه لفظ بدست آید صحیح است ولی اگر از فحوای خطاب استفاده نشود باطل بوده . اگر چه از اولویت نیز استفاده شود . مواردی هست که مطلب مورد نظر از فحوای خطاب مستفاد نمی گردد بلکه از یک نوع اولویت خاص بدست می آید .
مثال زیر مسئله را روشن می کند .
ابان بن تغلب طبق روایت کتاب کافی خدمت امام صادق ( ع ) میآید و عرض می کند : یابن رسول الله , مردی که انگشت زنی را قطع کرده چقدر باید دیده بدهد ؟
امام صادق می فرماید: ( ده شتر باید دیه بدهد )
ابان: ( اگر دو انگشت قطع کرد ؟ (
امام: ( بیست شتر باید دیه بدهد)
ابان: ( اگر سه انگشت قطع کرد چه مقدار باید دیه بدهد )
امام: ( سی شتر )
ابان: ( اگر چهار انگشت زنی را قطع کرد چند شتر باید دیه بدهد ؟ )
امام: ( بیست شتر)
ابان بن تغلب در شگفت می شود و می گوید: ( یابن رسول الله علت این عدم تناسب چیست ؟ )
حضرت در پاسخ می فرماید :
مهلا یا ابان هذا حکم رسول الله , ان المرئة تعاقل الرجل الی ثلث الدیه فاذا بلغت الثلث رجعت الی النصف. یعنی ساکت ای ابان ! این حکم رسول الله است , همانا دیه زن موازن دیه مرد تا ثلث پیش می رود ولی پس از رسیدن به ثلث بر می گردد به نصف . و سپس ادامه می دهد : یا ابان انک اخذتنی بالقیاس والسنة اذا قیست محق الدین ، یعنی ای ابان , مرا با قیاس مؤاخذه می کنی ! سنت رسول الله اگر مورد قیاس قرار گیرد , دین خدا از بین خواهد رفت ! ( کافی چاپ تهران ج 7 ص 299 )
بنابر این همان طور که گفته شد , نتیجه می گیریم که فقط قیاس اولویت و قیاس منصوص العله دارای اعتبار و یقین و قطع آور است , و بقیه انواع قیاس که نزد اهل سنت معتبر است طنی هستند و قطعیت ندارند .
قیاس مستنبط العله ( تنقیح مناط )
بین قیاس صحیح ( منصوص العله و اولویت ) و قیاسهای باطل ، یک نوع قیاس وجود دارد که به قیاس مستنبط العله یا تنقیح مناط مشهور است .
منظور از این نوع قیاس این است که علت حکم در ذیل آن از طرف شارع بیان نمی شود ولی مجتهد با قدرت فهم و تشهیذ ذهن خود , نزدیکترین علت را استنباط نموده و بر اساس آن قیاس می کند . مثلا می دانیم حضرت رسول ( ص ) فرموده است : در هنگام سفر سوار بر شتر جایز است که نماز نافله خوانده شود , مجتهد در این جا می بیند که شتر خصوصیتی ندارد , بلکه بنظر می رسد که مطلق " مرکب " منظور حضرت بوده است , در این صورت نتیجه می گیرد که در حالت سواری چه سوار بر اتوموبیل و چه هواپیما نیز می توان نماز نافله را بجای آورد .
علمای فقه در برخورد با این نوع قیاس رعایت حداکثر احتیاط را ضروری می دانند . زیرا با اندک بی احتیاطی و زیاده روی , به جهت ابهام , ممکن است مجتهد راه ناصواب را بپیماید و بر اساس قیاسات باطل به نتایجی دست یابد که منطبق با موازین شرعی نباشد.
- [سایر] ما شیعیان نسبت به روش \"قیاس\" که اهل تسنّن و خصوصاً حنفیان دارند اعتراض داریم، و در روایات هم آمده، اوّلین کسی که قیاس کرد ابلیس بود که گفت: \" خلقتنی من نار و خلقته من طین\". امّا آیا آنچه در استنباط های فقهی و اجتهادهای مجتهدین خود ما انجام می شود هم نوعی قیاس (در پاره ای موارد) نیست؟ و اگر قیاس چند معنا دارد، کدام قسم از قیاس مجاز و ممدوح است و کدام قسم آن مذموم و باطل؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] کدام یک از موارد زیر صحیح است؟ الف) شهادت اهل سنّت علیه اهل تشیّع در دعاوی مالی یا کیفری (چنان چه خواهان سنّی مذهب، و خوانده شیعه باشد). ب) شهادت اهل سنّت علیه اهل سنّت در دعاوی مالی یا کیفری (چنانچه خواهان و خوانده هر دو سنی باشند.) ج) شهادت اهل سنّت در دعاوی مالی یا کیفری (چنانچه خواهان و خوانده هر دو شیعه باشند; لیکن شهودشان سنّی باشد.) د) شهادت اهل سنّت به نفع اهل تشیّع (چنانچه خواهان شیعه، و خوانده سنّی مذهب باشد.) ه) شهادت اهل کتاب له یا علیه مسلمانان.
- [آیت الله سبحانی] آیا مرد سنّی می تواند با زن شیعه عقد موقت جاری کند، با توجه به این که اهل سنّت عقد موقت را حرام می دانند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا ازدواج مردان سنّی با دختران شیعه جایز است؟ ازدواج مرد شیعه با دختر سنّی چطور؟
- [سایر] از چه زمانی مسلمین به شیعه و سنی تقسیم شدند و چرا تعداد سنی ها از شیعیان بیشتر است؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] آیا ازدواج مردان سنّی با دختران شیعه جایز است؟ ازدواج مرد شیعه با دختر سنّی چطور؟
- [سایر] آیا در تاریخ شیعه، تعبیر به برادران اهل سنت آمده است؟ مگر اهل سنت، برادر ما شیعیان هستند؟
- [آیت الله بهجت] آیا ازدواج مردان سنّی با دختران شیعه جایز است؟ ازدواج مرد شیعه با دختر سنی چه طور؟
- [آیت الله اردبیلی] آیا در صورت نبودن روحانی شیعی، عالم سُنّی میتواند نماز میّت شیعه را بخواند و با نبودن عالم سُنّی، آیا عالم شیعی میتواند بر میّت سُنّی نماز بخواند یا خیر؟
- [سایر] فرق سنی و شیعه چیست؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله اردبیلی] پیروی از امر پدر و مادر در غیر از انجام کارهای حرام و ترک کارهای واجب عینی(1) بنابر احتیاط لازم است و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بیاحترامی به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنی که باشند، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارند.
- [آیت الله سیستانی] بر طبق مذهب امامیه، زن مطلقه یائسه و صغیره اگر چه با آنها نزدیکی شده باشد عدّه ندارند. لیکن بر طبق مذاهب اهلسنّت با اختلافی که در شروط عدّه برای صغیره دارند عدّه بر آنان واجب است. حال اگر شوهر از اهلسنّت باشد، و زن یائسه یا صغیرهاش را با اعتقاد به لزوم عدّه برای صغیره طلاق دهد، ملزم به رعایت قواعد مذهب خود مانند فساد عقد خواهر مطلقه، و نکاح زنانی که جمع آنها با زن در دوران عدّه حرام است، میشود، بنابراین مرد شیعی میتواند با خواهر این مطلقه ازدواج کند هرچند آن مرد سنی با او عقد بسته باشد. و احتیاط واجب برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن مطلقه پیش از تمام شدن عدهاش ازدواج نکند، و آن زن نیز اگر شیعه باشد و یا شیعه بشود تا پایان عدّه، ازدواج نکند. همچنین احوط آن است که در ایام عدّه از شوهر نفقه نگیرد، گر چه طبق مذهب شوهر واجبالنفقه او باشد، مگر آنکه از باب اجرای قاعده مقاصّه نوعی در صورت بودن شرایط آن، بتوان نفقه گرفت.
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت جمع میان عمه و برادرزادهاش یا خاله و خواهرزادهاش جایز نیست، بدین معنا که اگر هر دو را همزمان عقد کنند، هر دو عقد باطل است، و در صورتی که عقد یکی پس از دیگری باشد، عقد دومی باطل است. لکن از نظر فقه امامیه، عقد عمه پس از برادرزادهاش و خاله پس از خواهرزادهاش مطلقاً جایز است. همچنین عقد برادرزاده پس از عقد عمه و عقد خواهرزاده پس از عقد خاله، مشروط بر آنکه پیش از عقد عمه و خاله رضایت داده باشند و یا بعد از عقد رضایت بدهند جایز است. بنابراین اگر پیرو اهل سنّت، در نکاح میان عمه و برادرزادهاش و یا میان خاله و خواهرزادهاش جمع کند، پس اگر عقد آنها متقارن باشد چون به مذهب آنها عقد هر دو باطل است، برای پیرو مذهب امامیه جایز است بر هر یک از آنها و در صورت رضایت عمه یا خاله بر هر دو عقد کند. و اگر عقد مرد سنّی متقارن نباشد، عقد زن دوّم در فرض مذکور به مذهب آنها باطل است و مرد شیعی میتواند با او ازدواج کند. این حکم در مورد هر یک از آن دو زن در صورتی که امامی باشند، نیز جاری است.
- [آیت الله خوئی] هرگاه چیزی که پیدا کرده نشانهای دارد که به واسط آن میتواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیز به یک درهم برسد باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه چیزی که پیدا کرده؛ نشانه ای دارد که به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا کند؛ اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است؛ در صورتی که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد؛ باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] حاضر نشدن به نماز جماعت اگر از روی بی اعتنایی و سبک شمردن باشد حرام است.