آیا نوشته ای در دفاع ازبنی امیه نوشته شده است؟
دفاع قاطع شیخ قرضاوی از بنی امیه! جعفریان، رسول - شیخ یوسف قرضاوی در اثر جدید خود فصلی را به دفاع از بنی امیه اختصاص داده و این دولت را یک دولت دینی و بانی تمدن اسلامی شمرده است. در یک مقطع تاریخی که فضای فکر دینی مصر و پاکستان به سمت تعادل حرکت می کرد، نویسندگانی مانند سید قطب، مودودی، محمد غزالی و حتی ابوالحسن ندوی، نگاه مثتب‌تری نسبت به تاریخ اسلام به ویژه بنی امیه داشتند. در آن دوره انتقادات ابوالاعلی مودودی و سید قطب از دوره خلیفه سوم، و طرح همان انتقاداتی که صحابه به وی داشتند، و به خصوص محکوم کردن امویان به عنوان یک دولت قوم گرای مستبد، از دیدگاه های رایجی بود که آثار بزرگان اهل سنت و مصلحان آن دیده می شود. اما و ... اکنون جناب شیخ یوسف القرضاوی، که گرایش های حدیثی و وهابی را در خود دارد، بار دیگر آنان را مورد حمله قرار داده و به دفاع از بنی امیه پرداخته است. کتاب تاریخنا المفتری علیه وی که در سال 2005 چاپ شده، گویی رسالتش دفاع از امویان و در رأس آنها معاویه و انتقاد از سید قطب و مودودی است ضمن اشاره به این که البته آنها خدماتی دارند، آنان را زیر بار انتقاد گرفته و نه با دلایل تاریخی بلکه حدیثی و طرح کلیات به دفاع از امویان می پردازد. نگاه حدیثی وی برای ارزیابی دولت اموی آن است که چون حدیث داریم که حضرت رسول (ص) فرمود: خیرکم قرنی، ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم، بهترین شما هم نسل ها من هستند، پس از آن نسل بعد، و سپس نسل بعد) بنابرین شامل امویان هم می شود! به گفته وی حدیث صحیح دیگری که منزلت بنی امیه را نشان می دهد این است که حضرت فرمود: اولین سپاه امت من که در دریا می جنگند اهل بهشت هستند). اولین سپاه هم، سپاه اموی است که عازم فتح مصر شدند! پس از آن قرضاوی می‌گوید: دولت اموی، دولتی است که اسلام را در جهان منتشر کرد، حلقات علم در همه جا پدید آورد، علوم در این دوره آغاز شد حتی ترجمه هم این زمان آغاز شد.... سپس به انتقاد از ابوالاعلی مودودی پاکستانی به خاطر مطالبی که در کتاب الخلافة و الملک گفته و انتقاد از عثمان و امویان کرده و از آنها اظهار تأسف می‌کند. همین طور از سید قطب به خاطر اظهاراتی که در کتاب العدالة الاجتماعیه فی الاسلام دارد و حمله سختی به امویان کرده سیاست آنان را خالی از اخلاق دانسته است، مورد نقد قرار می‌دهد. شخصیت دیگری که قرضاوی به انتقاد از او پرداخته، شیخ محمد غزالی است که در کتاب (الاسلام و الاستبداد السیاسی) اظهار کرده است که یزید: حتی یک مدرسه ابتدایی را هم نمی توانست اداره کند و دنبال آن نیزه قلمش را به سمت امویان نشانه گرفته است! به این مجموعه افراد، باید ابوالحسن ندوی را هم افزود که به قول قرضاوی گرچه در مواردی انصاف را رعایت کرده، اما حملاتی هم به امویان دارد در حالی که منبع او اغانی ابوالفرج اصفهانی است! قرضاوی می گوید افراد منتقد زیاد هستند اما من اینها را انتخاب کردم، چرا که اینان داعیان بزرگی در جهان اسلام هستند. وی سپس از مقالات محمود محمد شاکر یاد می‌کند که چهار مقاله در مجله المسلمون متعلق به اخوان المسلمین دردفاع از امویان و شخص معاویه نوشت و از نویسندگان نامبرده بالا، انتقاد کرد. همان زمان استاد علی طنطاوی به دفاع از آرای سید قطب پرداخت. قرضاوی می افزاید: من از کسانی هستم که از امویان دفاع می‌کنم. سپس می گوید: از علمای بزرگ گذشته ابوبکر بن عربی در کتاب العواصم من القواصم از یزید دفاع کرد و نوشت که حسین با شریعت جدش رسول الله کشته شد. مستند او حدیث (ان ستکون هنات و هنات، فمن اراد ان یفرق هذه الامة، و هی جمیع، فاضربوه بالسیف کائنا من کان) است. ابن خلدون بعدا نظر ابن العربی را نادرست خواند به استناد این که عدالت شرط امامت است و در آن زمان عادل تر از حسین نبوده است. جالب است که در این جا قرضاوی هیچ قضاوتی در باره اظهارات ابن العربی و پاسخ ابن خلدون نمی کند! اندکی بعد قرضاوی می گوید که می خواهد نظری متعادل در باره امویان بدهد. سپس شروع به نقل احادیث فضائل معاویه که در بخاری و آثار دیگر آمده پرداخته است. به علاوه به کلیات مقبول نزد اهل سنت می پردازد که نباید به صحابه توهین کرد. وی روایات فضائل معاویه را از مصادر حدیثی آورده و به گمان خود اشاره دارد که در برخی از اینها حرفهایی وجود دارد. اما به صراحت آنها را تکذیب نکرده و تنها سعی می کند بگوید که معاویه مثل علی و خلفای اول نیست! سپس در باره معاویه به عنوان یک حاکم می گوید که وی تمام توجهش اقامه شعائر دینی و پیروی از سنت نبوی بوده است. یکی از آنها هم همین روزه گرفتن روز عاشوراست!! سپس می گوید: معاویه در ترویج نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر تلاش می کرد. قرضاوی با اشاره به دو نقل که یکی هم از مسعودی است از حمایت معاویه از امر به معروف و نهی از منکر سخن می گوید و این که تعریف از کسی کرده بود که در وقت اقامه نماز جمعه از وی انتقاد کرده بود. قرضاوی می گوید: سیره معاویه نشان می دهد که او از بزرگترین حکام عالم، فردی عادل و حکیم است که فقط به خاطر این که بعد از عمر و علی قرار گرفته، به آن منزلت شایسته خود دست نیافته است! قرضاوی می گوید: این که او علیه علی (ع) بغی کرد درست است و دلایلی دارد، اما آن زمان گذشت و او حاکم اسلامی شد و تازه به قول ابوزعه، خدا بزرگ است و خواهد بخشید. به نظر وی یکی دو انتقاد دیگر هم به او وارد است که یکی قتل حجر بن عدی است و دیگری گرفتن بیعت برای یزید یا ملحق کردن زیاد به خاندانش که امری جزئی است (فهو امر جزئی). قرضاوی منشأ ظلم به معاویه را اخباریها یعنی مورخان می داند که اخباری در این باره نقل کرده اند. به نظر وی اینها تاریخ را با هوای نفس خود درآمیخته اند. به خصوص که تاریخ امویان در دوره عباسیان که دشمنان آنان بودند نوشته شده است. به نظر قرضاوی، به جز مورخان قدیم، مورخان جدید هم چنین هستند و آثاری نوشته دولت اموی را نه دولت اسلامی بلکه دولتی عربی خوانده‌اند. نمونه اینها عبدالرزاق الانباری، عباس محمود العقاد، طه حسین هست که آنچه در آثار اخباری های قدیم یعنی مورخان بوده مسلم گرفته و نقل کرده اند. در مقابل، ابن خلدون، دولت معاویه را جزو دولت خلفای راشدین دانسته است. چنان که ابوبکر بن العربی در قواصم و محب الدین خطیب هم همان نظر را تأیید کرده است. دعوا بر سر حدیث الخلافه بعدی ثلاثون سنه است که ابن خلدون قبول ندارد چون اگر آن را قبول کند دولت معاویه ربطی به دولت خلفای راشدین نخواهد داشت. قرضاوی به دیدگاه هایی اشاره می کند و نقد البانی را در باره ابن خلدون نپذیرفته و چنین تصویر می کند که حدیث ثلاثون سنه نادرست و می توان معاویه را جزو خلفای راشدین دانست. (ص 79 _ 102). این بدعت عجیبی در عقاید سیاسی اهل سنت است که دولت معاویه جزو خلفای راشدین باشد. وی در جای دیگری از همین کتاب از تسامح در دوره اموی هم سخن گفته است تا نشان دهد تسامح در تمدن اسلامی وجود داشته است! (ص 190) شگفت آن که وی هیچ صحبتی در باره یزید بن معاویه و عاشورا و آن جنایت هولناک در حق آل بیت رسول الله (ص) نمی کند گویی اصلا این اتفاق در عهد امویان رخ نداده است. همین رفتارهای نفرت بار در دفاع از یک دولت مستبد‘ خائن به اسلام‘ ویرانگر اخلاق نبوی و دین محمدی و بی لیاقت است که سبب می شود کسانی را نسبت به امثال قرضاوی که خود را شیخ الاسلام جهان اسلام می دانند بدبین سازد و آتش تفرقه را در جهان اسلام بیشتر کند. دفاع از این دولت کثیف که در هیچ مقطعی از تاریخ اسلام منهای اظهارات قوم گرایانه ابن خلدون یا گفته های نفرت انگیز ابوبکر بن العربی در دفاع از یزید و محکوم ساختن امام حسین (ع) در میان اهل سنت مرسوم نبود‘ سبب می شود که کسانی اظهار کنند که فرقه های از اهل سنت دوره معاصر دوباره به دیدگاه های افراطی عثمانیه در قرن اول و دوم هجری برگشته و خواهان بازگرداندن اسلام اموی هستند.
عنوان سوال:

آیا نوشته ای در دفاع ازبنی امیه نوشته شده است؟


پاسخ:

دفاع قاطع شیخ قرضاوی از بنی امیه!

جعفریان، رسول - شیخ یوسف قرضاوی در اثر جدید خود فصلی را به دفاع از بنی امیه اختصاص داده و این دولت را یک دولت دینی و بانی تمدن اسلامی شمرده است.

در یک مقطع تاریخی که فضای فکر دینی مصر و پاکستان به سمت تعادل حرکت می کرد، نویسندگانی مانند سید قطب، مودودی، محمد غزالی و حتی ابوالحسن ندوی، نگاه مثتب‌تری نسبت به تاریخ اسلام به ویژه بنی امیه داشتند. در آن دوره انتقادات ابوالاعلی مودودی و سید قطب از دوره خلیفه سوم، و طرح همان انتقاداتی که صحابه به وی داشتند، و به خصوص محکوم کردن امویان به عنوان یک دولت قوم گرای مستبد، از دیدگاه های رایجی بود که آثار بزرگان اهل سنت و مصلحان آن دیده می شود.
اما و ... اکنون جناب شیخ یوسف القرضاوی، که گرایش های حدیثی و وهابی را در خود دارد، بار دیگر آنان را مورد حمله قرار داده و به دفاع از بنی امیه پرداخته است.
کتاب تاریخنا المفتری علیه وی که در سال 2005 چاپ شده، گویی رسالتش دفاع از امویان و در رأس آنها معاویه و انتقاد از سید قطب و مودودی است ضمن اشاره به این که البته آنها خدماتی دارند، آنان را زیر بار انتقاد گرفته و نه با دلایل تاریخی بلکه حدیثی و طرح کلیات به دفاع از امویان می پردازد.
نگاه حدیثی وی برای ارزیابی دولت اموی آن است که چون حدیث داریم که حضرت رسول (ص) فرمود: خیرکم قرنی، ثم الذین یلونهم، ثم الذین یلونهم، بهترین شما هم نسل ها من هستند، پس از آن نسل بعد، و سپس نسل بعد) بنابرین شامل امویان هم می شود!
به گفته وی حدیث صحیح دیگری که منزلت بنی امیه را نشان می دهد این است که حضرت فرمود: اولین سپاه امت من که در دریا می جنگند اهل بهشت هستند). اولین سپاه هم، سپاه اموی است که عازم فتح مصر شدند!
پس از آن قرضاوی می‌گوید: دولت اموی، دولتی است که اسلام را در جهان منتشر کرد، حلقات علم در همه جا پدید آورد، علوم در این دوره آغاز شد حتی ترجمه هم این زمان آغاز شد....
سپس به انتقاد از ابوالاعلی مودودی پاکستانی به خاطر مطالبی که در کتاب الخلافة و الملک گفته و انتقاد از عثمان و امویان کرده و از آنها اظهار تأسف می‌کند.
همین طور از سید قطب به خاطر اظهاراتی که در کتاب العدالة الاجتماعیه فی الاسلام دارد و حمله سختی به امویان کرده سیاست آنان را خالی از اخلاق دانسته است، مورد نقد قرار می‌دهد.
شخصیت دیگری که قرضاوی به انتقاد از او پرداخته، شیخ محمد غزالی است که در کتاب (الاسلام و الاستبداد السیاسی) اظهار کرده است که یزید: حتی یک مدرسه ابتدایی را هم نمی توانست اداره کند و دنبال آن نیزه قلمش را به سمت امویان نشانه گرفته است!
به این مجموعه افراد، باید ابوالحسن ندوی را هم افزود که به قول قرضاوی گرچه در مواردی انصاف را رعایت کرده، اما حملاتی هم به امویان دارد در حالی که منبع او اغانی ابوالفرج اصفهانی است!
قرضاوی می گوید افراد منتقد زیاد هستند اما من اینها را انتخاب کردم، چرا که اینان داعیان بزرگی در جهان اسلام هستند.
وی سپس از مقالات محمود محمد شاکر یاد می‌کند که چهار مقاله در مجله المسلمون متعلق به اخوان المسلمین دردفاع از امویان و شخص معاویه نوشت و از نویسندگان نامبرده بالا، انتقاد کرد. همان زمان استاد علی طنطاوی به دفاع از آرای سید قطب پرداخت.
قرضاوی می افزاید: من از کسانی هستم که از امویان دفاع می‌کنم.
سپس می گوید: از علمای بزرگ گذشته ابوبکر بن عربی در کتاب العواصم من القواصم از یزید دفاع کرد و نوشت که حسین با شریعت جدش رسول الله کشته شد. مستند او حدیث (ان ستکون هنات و هنات، فمن اراد ان یفرق هذه الامة، و هی جمیع، فاضربوه بالسیف کائنا من کان) است. ابن خلدون بعدا نظر ابن العربی را نادرست خواند به استناد این که عدالت شرط امامت است و در آن زمان عادل تر از حسین نبوده است.
جالب است که در این جا قرضاوی هیچ قضاوتی در باره اظهارات ابن العربی و پاسخ ابن خلدون نمی کند!
اندکی بعد قرضاوی می گوید که می خواهد نظری متعادل در باره امویان بدهد. سپس شروع به نقل احادیث فضائل معاویه که در بخاری و آثار دیگر آمده پرداخته است. به علاوه به کلیات مقبول نزد اهل سنت می پردازد که نباید به صحابه توهین کرد.
وی روایات فضائل معاویه را از مصادر حدیثی آورده و به گمان خود اشاره دارد که در برخی از اینها حرفهایی وجود دارد. اما به صراحت آنها را تکذیب نکرده و تنها سعی می کند بگوید که معاویه مثل علی و خلفای اول نیست!
سپس در باره معاویه به عنوان یک حاکم می گوید که وی تمام توجهش اقامه شعائر دینی و پیروی از سنت نبوی بوده است. یکی از آنها هم همین روزه گرفتن روز عاشوراست!! سپس می گوید: معاویه در ترویج نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر تلاش می کرد.
قرضاوی با اشاره به دو نقل که یکی هم از مسعودی است از حمایت معاویه از امر به معروف و نهی از منکر سخن می گوید و این که تعریف از کسی کرده بود که در وقت اقامه نماز جمعه از وی انتقاد کرده بود.
قرضاوی می گوید: سیره معاویه نشان می دهد که او از بزرگترین حکام عالم، فردی عادل و حکیم است که فقط به خاطر این که بعد از عمر و علی قرار گرفته، به آن منزلت شایسته خود دست نیافته است!
قرضاوی می گوید: این که او علیه علی (ع) بغی کرد درست است و دلایلی دارد، اما آن زمان گذشت و او حاکم اسلامی شد و تازه به قول ابوزعه، خدا بزرگ است و خواهد بخشید. به نظر وی یکی دو انتقاد دیگر هم به او وارد است که یکی قتل حجر بن عدی است و دیگری گرفتن بیعت برای یزید یا ملحق کردن زیاد به خاندانش که امری جزئی است (فهو امر جزئی).
قرضاوی منشأ ظلم به معاویه را اخباریها یعنی مورخان می داند که اخباری در این باره نقل کرده اند. به نظر وی اینها تاریخ را با هوای نفس خود درآمیخته اند. به خصوص که تاریخ امویان در دوره عباسیان که دشمنان آنان بودند نوشته شده است.
به نظر قرضاوی، به جز مورخان قدیم، مورخان جدید هم چنین هستند و آثاری نوشته دولت اموی را نه دولت اسلامی بلکه دولتی عربی خوانده‌اند. نمونه اینها عبدالرزاق الانباری، عباس محمود العقاد، طه حسین هست که آنچه در آثار اخباری های قدیم یعنی مورخان بوده مسلم گرفته و نقل کرده اند.
در مقابل، ابن خلدون، دولت معاویه را جزو دولت خلفای راشدین دانسته است. چنان که ابوبکر بن العربی در قواصم و محب الدین خطیب هم همان نظر را تأیید کرده است. دعوا بر سر حدیث الخلافه بعدی ثلاثون سنه است که ابن خلدون قبول ندارد چون اگر آن را قبول کند دولت معاویه ربطی به دولت خلفای راشدین نخواهد داشت. قرضاوی به دیدگاه هایی اشاره می کند و نقد البانی را در باره ابن خلدون نپذیرفته و چنین تصویر می کند که حدیث ثلاثون سنه نادرست و می توان معاویه را جزو خلفای راشدین دانست. (ص 79 _ 102). این بدعت عجیبی در عقاید سیاسی اهل سنت است که دولت معاویه جزو خلفای راشدین باشد.
وی در جای دیگری از همین کتاب از تسامح در دوره اموی هم سخن گفته است تا نشان دهد تسامح در تمدن اسلامی وجود داشته است! (ص 190)
شگفت آن که وی هیچ صحبتی در باره یزید بن معاویه و عاشورا و آن جنایت هولناک در حق آل بیت رسول الله (ص) نمی کند گویی اصلا این اتفاق در عهد امویان رخ نداده است.
همین رفتارهای نفرت بار در دفاع از یک دولت مستبد‘ خائن به اسلام‘ ویرانگر اخلاق نبوی و دین محمدی و بی لیاقت است که سبب می شود کسانی را نسبت به امثال قرضاوی که خود را شیخ الاسلام جهان اسلام می دانند بدبین سازد و آتش تفرقه را در جهان اسلام بیشتر کند. دفاع از این دولت کثیف که در هیچ مقطعی از تاریخ اسلام منهای اظهارات قوم گرایانه ابن خلدون یا گفته های نفرت انگیز ابوبکر بن العربی در دفاع از یزید و محکوم ساختن امام حسین (ع) در میان اهل سنت مرسوم نبود‘ سبب می شود که کسانی اظهار کنند که فرقه های از اهل سنت دوره معاصر دوباره به دیدگاه های افراطی عثمانیه در قرن اول و دوم هجری برگشته و خواهان بازگرداندن اسلام اموی هستند.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین