در برخی کتب اهل سنت روایتی نقل شده که حضرت علی فرزندانش حسنین را به علت عدم کمک مناسب به عثمان، سیلی و مشت زده است آیا این روایات صحت دارد؟ برخی از علمای اهل سنت، روایتی در این زمینه نقل کردهاند؛ اما از نظر سندی و دلالی مشکلاتی دارد که ما به صورت مختصر به آن خواهیم پرداخت: قدیمی ترین مدارکی که در کتابهای اهل سنت در این زمینه وجود دارد، و این ارتباط صمیمانه را ثابت میکند، روایتی است که بلاذری در انساب الأشراف، ابن شبه نمیری در تاریخ المدینه و ابن عبد ربه در العقد الفرید نقل کردهاند. تمام چند قسمت اول سریال بر اساس همین روایت سناریو سازی شده است؛ در حالی که این روایت به تصریح بزرگان اهل سنت، از نظر سندی ضعیف است. اصل روایت: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ سُلَیْمَانَ، وَأَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورٍ الرَّمَادِیُّ، قَالا: حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عَمَّارِ بْنِ نُصَیْرٍ، قال: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ سُمَیْعٍ الْقُرَشِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی ابْنُ أَبِی ذِئْبٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیِّبِ، قَالَ: أَشْرَفَ عُثْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَی النَّاسِ وَهُوَ مَحْصُورٌ فَقَالَ: أَفِیکُمْ عَلِیٌّ؟ قَالُوا: لا. قَالَ: أَفِیکُمْ سَعْدٌ؟ قَالُوا: لا. فَسَکَتَ، ثُمَّ قَالَ: أَلا أَحَدَ یُبَلِّغُ مَاءً؟ فَبَلَغَ ذَلِکَ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَبَعَثَ إِلَیْهِ بِثَلاثِ قِرَبٍ مَمْلُوءَةٍ، فَمَا کَادَتْ تَصِلُ إِلَیْهِ حَتَّی جُرِحَ فِی سَبَبِهَا عِدَّةٌ مِنْ مَوَالِی بَنِی هَاشِمٍ وَمَوَالِی بَنِی أُمَیَّةَ حَتَّی وَصَلَتْ إِلَیْهِ. وَبَلَغَ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ عُثْمَانَ یُرَادُ قَتْلُهُ، فَقَالَ: إِنَّمَا أَرَدْنَا مِنْهُ مَرْوَانَ، فَأَمَّا قَتْلُهُ فَلا، وَقَالَ لِلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ: اذهبا بنفسیکما حتی تقوما علی باب دار عثمان فلا تدعا واحدا یصل إلیه. وبعث الزبیر ابنه وبعث طلحة ابنه علی کره منه، وبعث عدة من أصحاب محمد أبناءهم یمنعون الناس أَنْ یَدْخُلُوا عَلَی عُثْمَانَ، وَیَسْأَلُونَهُ إِخْرَاجَ مَرْوَانَ، فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ وَرَمَی النَّاسُ فِیهِمْ بِالسِّهَامِ حَتَّی خُضِّبَ الْحَسَنُ بِالدِّمَاءِ عَلَی بَابِهِ، وَأَصَابَ مَرْوَانَ سَهْمٌ وَهُوَ فِی الدَّارِ، وَخُضِّبَ مُحَمَّدُ بْنُ طَلْحَةَ، وَشُجَّ قَنْبَرٌ. وَخَشِیَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ أَنْ یَغْضَبَ بَنُو هَاشِمٍ لِحَالِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَأَخَذَ بِیَدِ رَجُلَیْنِ، وَقَالَ لَهُمَا: إِنْ جَاءَتْ بَنُو هَاشِمٍ فَرَأَوُا الدِّمَاءَ عَلَی وَجْهِ الْحَسَنِ کَشَفُوا النَّاسَ عَنْ عُثْمَانَ، وَبَطَلَ مَا تُرِیدَانِ، وَلَکِنْ مُرَّا بِنَا حَتَّی نَتَسَوَّرَ عَلَیْهِ الدَّارَ، فَنَقْتُلَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَعْلَمَ بِنَا أَحَدٌ. فَتَسَوَّرَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ وَصَاحِبَاهُ مِنْ دَارِ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ حَتَّی دَخَلُوا عَلَی عُثْمَانَ، وَمَا یَعْلَمُ أَحَدٌ مِمَّنْ کَانَ مَعَهُ ؛ لأَنَّ کُلَّ مَنْ کَانَ مَعَهُ کَانَ فَوْقَ الْبُیُوتِ، فَلَمْ یَکُنْ مَعَهُ إِلا امْرَأَتُهُ. فَقَالَ لَهُمَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ: مَکَانَکُمَا حَتَّی أَبْدَأَ بِالدُّخُولِ، فَإِذَا أَنَا خَبَطْتُهُ فَادْخُلا فَتُوجِئَاهُ حَتَّی تَقْتُلاهُ. فَدَخَلَ مُحَمَّدٌ فَأَخَذَ بِلِحْیَتِهِ، فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ " أَمَا وَاللَّهِ لَوْ رَآکَ أَبُوکَ لَسَاءَهُ مَکَانُکَ مِنِّی ". فَتَرَاخَتْ یَدُهُ، وَحَمَلَ الرَّجُلانِ عَلَیْهِ فَوَجَآهُ حَتَّی قَتَلاهُ، وَخَرَجُوا هَارِبِینَ مِنْ حَیْثُ دَخَلُوا، وَصَرَخَتِ امْرَأَتُهُ فَلَمْ یُسْمَعْ صُرَاخُهَا لِمَا فِی الدَّارِ مِنَ الْجلَبَةِ، فَصَعَدَتِ امْرَأَتُهُ إِلَی النَّاسِ فَقَالَتْ: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ قُتِلَ. فَدَخَلَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَمَنْ کَانَ مَعَهُمَا فَوَجَدُوا عُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ مَذْبُوحًا فَانْکَبُّوا عَلَیْهِ یَبْکُونَ، وَخَرَجُوا، وَدَخَلَ النَّاسُ فَوَجَدُوهُ مَقْتُولا، وَبَلَغَ عَلِیًّا الْخَبَرُ وَطَلْحَةَ وَالزُّبَیْرَ وَسَعْدًا وَمَنْ کَانَ بِالْمَدِینَةِ، فَخَرَجُوا، وَقَدْ ذَهَبَتْ عُقُولُهُمْ لِلْخَبَرِ الَّذِی أَتَاهُمْ، حَتَّی دَخَلُوا عَلَیْهِ فَوَجَدُوهُ مَذْبُوحًا، فَاسْتَرْجَعُوا. وَقَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ لابْنَیْهِ: کَیْفَ قُتِلَ وَأَنْتُمَا عَلَی الْبَابِ؟ وَلَطَمَ الْحَسَنَ وَضَرَبَ الْحُسَیْنَ، وَشَتَمَ مُحَمَّدَ بْنَ طَلْحَةَ، وَلَعَنَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ، وَخَرَجَ وَهُوَ غَضْبَانُ یَرَی أَنَّ طَلْحَةَ أَعَانَ عَلَی مَا کَانَ مِنْ أَمْرِ عُثْمَانَ فَلَقِیَهُ طَلْحَةُ، فَقَالَ: مَا لَکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ ضَرَبْتَ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ؟ فَقَالَ: عَلَیْکَ لَعْنَةُ اللَّهِ أَلا یَسُوءُنِی ذَلِکَ یُقْتَلُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ، رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ بَدْرِیٌّ لَمْ تَقُمْ عَلَیْهِ بَیِّنَةٌ وَلا حُجَّةٌ ! ! فَقَالَ طَلْحَةُ: لَوْ دَفَعَ إِلَیْنَا مَرْوَانَ لَمْ یُقْتَلْ. فَقَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: لَوْ أَخْرَجَ إِلَیْکُمْ مَرْوَانَ لَقُتِلَ قَبْلَ أَنْ تَثْبُتَ عَلَیْهِ حُکُومَةٌ. از سعید بن مسیب نقل شده است که عثمان در زمانی که محاصره بود، از بلندی خانه با مردم سخن گفت و سؤال کرد: آیا در میان شما علی هست ؟ گفتند: خیر. گفت: آیا در میان شما سعد هست ؟ گفتند: خیر. پس ساکت شد. سپس گفت: آیا در شما کسی نیست که به ما آب برساند؟ این خبر به گوش علی (علیه السلام) رسید؛ پس سه مشک را که پر از آب بود، فرستاد، آب به عثمان نرسید مگر این که تعدادی از غلامان بنی هاشم و غلامان بنی امیه برای رساندن آن زخمی شدند. و خبر به علی (علیه السلام) رسید که آنها قصد کشتن عثمان را دارند؛ پس گفت: ما از او مروان را میخواهیم؛ ولی قصد کشتن او را نداریم، به حسن و حسین (علیهما السلام) فرمود: بروید و بر در خانه عثمان بإیستید، اجازه ندهید که دست کسی به او برسد. زبیر پسرش را فرستاد، طلحه نیز پسرش را فرستاد ؛ با این که پسر طلحه از این کار ناراحت بود. عدهای اصحاب محمد (صلی الله علیه وآله) نیز فرزندانشان را فرستاند تا اجازه ندهند مردم به خانه عثمان وارد شوند و از او بخواهند که مروان را بیرون کند، محمد بن أبی بکر نظارهگر بود و دید که مردم به سوی آنها تیر اندازی کرند؛ تا جائی که حسن (علیه السلام) با خونها در درِ خانه رنگین شد، مروان در داخل خانه تیر خورد، محمد بن طلحه از خون رنگین شد، سر قنبر شکست، محمد بن أبیبکر ترسید که بنی هاشم به خاطر وضعیت حسن و حسین (علیهما السلام) خشمگین شوند؛ به همین دست آن دو نفر را گرفت و به آنها گفت: اگر بنی هاشم بیایند و خون را در صورت حسن (علیه السلام) ببینند ناراحت شوند؛ جلوی مردم را از رسیدن به عثمان خواهند گرفت و شما به هدفتان نخواهید رسید، پس بیاید با من بروید تا از دیوار بالا برویم و او را بکشیم، بدون این که کسی خبردار شود، پس محمد بن أبی بکر و دو همراهش از دیوار خانه مردی از انصار بالا رفتند و وارد خانه عثمان شدند، هیچ یک از همراهان عثمان نمیدانستند که آنها داخل خانه هستند؛ زیرا تمام همراهان او بالای بام بودند و تنها همسر عثمان در آن جا بود، محمد بن أبی بکر به دو همراهش گفت: شما سرجایتان بإیستید تا اول من وارد شوم، وقتی من او را زیر دست پا گرفتم و کتک زدم، شما وارد شوید و بیایید تا او را بزنید تا کشته شود. پس محمد بن أبی بکر داخل شد و ریش عثمان را گرفت، عثمان به او گفت: به خدا سوگند اگر پدرت تو را میدید به خاطر این کاری که با من میکنی از غصه میمرد، محمد از او دست کشید، آن دو نفر حمله کردند آن قدر عثمان را زدند تا او را کشتند، و از همان راهی که آمده بودند، در حالی که ترسیده بودند، فرار کردند، همسر عثمان فریاد کشید، اما به خاطر سر و صدایی که در خانه بود، کسی صدای او را نشنید، همسر عثمان پیش مردم رفت و گفت: امیر المؤمنین کشته شد، پس حسن و حسین (علیهما السلام) و همراهان آنها وارد شدند و عثمان را ذبح شده دیدند، صورت خود را چرخاندند و برای عثمان گریه کردند و خارج شدند، مردم وارد خانه شدند و عثمان را دیدند که کشته شده. خبر به گوش علی (علیه السلام) طلحه، زبیر، سعد و سایر مردم مدینه رسید، پس خارج شدند؛ به صورتی که از شنیدن این خبر عقلشان را از دست داده بودند، وارد خانه عثمان شدند و او را ذبح شده دیدند؛ پس (انا لله وإنا الیه راجعون) گفتند. علی به دو فرزندش گفت: چگونه کشته شد؛ در حالی که شما جلوی در بودید؟ حسن را سیلی و حسین را کتک زد، محمد بن طلحه را فحش داد و عبد الله بن زبیر را لعنت کرد. علی (علیه السلام) از خانه خارج شد در حالی که بسیار عصبانی بود، فکر میکرد که طلحه در کشتن عثمان همکاری کرده است؛ طلحه با آن حضرت روبر شد و گفت: چه شده تو را ای ابو الحسن که حسن و حسین را کتک زدهاید؟ علی (علیه السلام) گفت: لعنت خدا بر تو، چرا ناراحت نباشم؛ در حالی که امیر المؤمنین کشته شده، او یکی از یاران رسول خدا بود و از حاضران در جنگ بدر بود، بیهیچ دلیل و برهانی او را کشتند. طلحه گفت: اگر مروان را بهما میداد، کشته نمیشد. علی (علیه السلام) گفت: اگر مروان را به شما تحویل میداد، قبل از این که حکومتش تثبیت و وارد خانهاش شود، کشته میشد. النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای262ه)، تاریخ المدینة المنورة، ج2، ص301 ش 2363، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1417ه-1996م. البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279ه)، أنساب الأشراف، ج2، ص284، طبق برنامه الجامع الکبیر. الأندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفای: 328ه)، العقد الفرید، ج4، ص273، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420ه - 1999م. نکته اول: سند روایت ضعیف است: اشکال اصلی در سند این روایت، در محمد بن عیسی بن سمیع است که توسط تعدادی از علمای اهل سنت تضعیف شده و گفتهاند که او در سند این روایت تدلیس کرده است، روایتی را که از یک فرد ضعیف شنیده، آن را به ابن أبی ذئب نسبت داده تا ضعف روایت را بپوشاند. نمیری بعد از نقل این روایت میگوید: وَهَذَا حَدِیثٌ کَثِیرُ التَّخْلِیطِ، مُنْکَرُ الإِسْنَادِ لا یُعْرَفُ صَاحِبُهُ الَّذِی رَوَاهُ عَنِ ابْنِ أَبِی ذِئْبٍ، وَأَمَّا ابْنُ أَبِی ذِئْبٍ وَمَنْ فَوْقَهُ فَأَقْوِیَاءُ. این حدیثی است که راست با راست و دروغ قاطی شده است، سند آن غیر قابل پذیرش است، راوی که از آن را از أبی ذئب نقل کرده، شناخته شده نیست؛ اما أبی ذئب و راویان بالاتر از او قوی هستند. النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای262ه)، تاریخ المدینة المنورة، ج2، ص301 ش 2363، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1417ه-1996م. ابراهیم بن محمد طرابلسی، نام محمد بن عیسی بن سمیع، در زمره مدلسان آورده و تصریح کرده است که او این روایت را ابن أبی ذئب نشنیده؛ بلکه آن را از شخص دیگری که ضعیف بوده شنیده است: د س ق محمد بن عیسی بن سمیع ذکر بن حبان ک انه روی حدیث مقتل عثمان عن بن أبی ذئب ولم سمعه منه إنما سمعه عن إسماعیل بن یحیی أحد الضعفاء عنه وکذلک قال صالح بن محمد وغیره. محمد بن عیسی بن سمیع، ابن حبان گفته که او روایت کشتن عثمان را از ابن أبی ذئب نقل کرده؛ در حالی که روایت را از او نشنیده؛ بلکه آن را از اسماعیل بن یحیی که یکی از ضعیفان است، شنیده است؛ همین سخن را صالح بن محمد و دیگران نیز گفتهاند. الحلبی الطرابلسی ، أبو الوفا إبراهیم بن محمد بن سبط ابن العجمی (متوفای841ه) ، التبیین لأسماء المدلسین ، ج1 ص193، رقم: 72 ، تحقیق : محمد إبراهیم داود الموصلی ، ناشر : مؤسسة الریان للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت ، الطبعة : الأولی ، 1414 1994م جالب است که بزرگان اهل سنت، تدلیس را برادر دروغ دانستهاند و آن را به شدت مذمت کردهاند: خطیب بغدادی ، از علمای مشهور اهل سنت در باره حکم تدلیس آورده است : سمعت الشافعی یقول قال شعبة بن الحجاج التدلیس أخو الکذب ... قال ثنا غندر قال سمعت شعبة یقول: التدلیس فی الحدیث أشد من الزنا ولأن أسقط من السماء أحب الی من ان ادلس... سمعت المعافی یقول سمعت شعبة یقول لأن أزنی أحب الی من ادلس... سمعت الحسن بن علی یقول سمعت أبا أسامة یقول خرب الله بیوت المدلسین ما هم عندی الا کذابون. از شافعی شنیدیم که میگفت: شعبة بن حجاج گفت : تدلیس ، برادر دروغ است . غندر میگوید: از شعبه شنیدم که میگوید : تدلیس در حدیث بدتر از زنا است ، اگر من از آسمان سقوط کنم ، برایم بهتر است از این که تدلیس کنم . از شعبه شنیدم که میگفت : اگر من زنا کنم ، برایم بهتر از این است که تدلیس کنم . از أبا اسامه شنیدم که میگفت : خدا خانه مدلیسن را خراب کند، آنها در نزد من دروغگو یانی نیستند . البغدادی، ابوبکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب (متوفای463ه)، الکفایة فی علم الروایة، ج 1، ص355 356 ، تحقیق: ابوعبدالله السورقی، إبراهیم حمدی المدنی، ناشر:المکتبة العلمیة - المدینة المنورة. بنابراین، محمد بن عیسی بن سمیع، یکی از مدلسین بوده و این روایت را که از یکی از ضعفا شنیده ، به دورغ به إبن أبی ذئب نسبت داده تا ضعف سندی آن را بپوشاند. در نتیجه، قضیه آب آوردن امیرمؤمنان علیه السلام برای عثمان، دفاع بنی هاشم، امام حسن و امام حسین علیهما السلام از عثمان، زخمی شدن امام حسن در دفاع از عثمان و ... همگی دروغ هستند. چنانچه علامه امینی(ره) در کتاب (الغدیر) -پس از ذکر این جریان- تصریح می کند که روایت حمایت امام علی(ع) از عثمان و فرستادن فرزندانش به در خانۀ او، از روایات دروغین و جعلی است. و این نوع روایات، با روایات متواتر و مستحکم دیگر که بیان کنندۀ انتقاد امام علی(ع) و برخی از اصحاب پیامبر اکرم(ص) به عملکرد عثمان است، تناقض دارد. آنها نه فقط فرزندانشان را برای پاسداری و دفاع از عثمان نفرستاده اند، بلکه همواره در صف مخالفان وی قرار داشته و یکدم از مجاهدت در راه تصحیح رویّۀ ناپسندش و باز آوردن اسلوب حکومت و اداره آن بر موازین قرآن و سنت نیاسوده اند. ر.ک: علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج 9، ص 331 – 338، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، قم، چاپ اول، 1416ق. نکته دوم: نکتههای قابل توجه در این روایت: در این روایت مطالب قابل توجهی آمده است که برخی از آنها اصلا توسط اهل سنت مطرح نمیشود، و برخی دیگر دروغ بودنش از آفتاب هم روشنتر است. از جمله در این روایت آمده است که امیرمؤمنان علیه السلام، به محمد بن طلحه فحش داد و عبد الله بن زبیر و همچنین طلحة بن عبید الله را لعن کرد. اگر امیرمؤمنان علیه السلام، طلحه و عبد الله بن زبیر را لعن کرده؛ در حالی که هر دوی آنها از اصحاب هستند، چرا اهل سنت تا این اندازه از این دو نفر پشتیبانی میکنند؟ در این روایت آمده است که امیرمؤمنان علیه السلام اعتقاد داشت که طلحه در کشتن عثمان دست داشته و همکاری کرده است. این مسائل، برای اعتقادات اهل سنت هزینه بسیار سنگینی دارد و تمام بافتههای آنان را پنبه کرده و اساس اعتقادات آنها را در باره عدالت همه اصحاب باطل خواهد کرد. آیا طلحهای در کشتن عثمان همکاری کرده، میتواند عادل باشد؟ همچنین در این روایت آمده است که محمد بن أبی بکر در قتل عثمان شرکت داشته و مباشر بوده؛ در حالی که برخی از اهل سنت ادعا میکنند که او هیچ نقشی نداشته و حتی وقتی از کشته شدن عثمان باخبر میشود، به شدت ناراحت شده و به قاتلان عثمان حمله میکند. در این روایت، هیچ اثری از عبد الله بن سبأ و معجزات او نیست؛ در حالی که وهابیها ادعا میکنند نقش اصلی در کشتن عثمان را عبد الله بن سبأ بازی میکرده است. نکته سوم: امیرمؤمنان (ع)، به بیگناهانی که در داخل خانه عثمان بودند، پناه داده بود، نه به خود عثمان: حتی فرض را بر این بگیریم که امیرمؤمنان علیه السلام فرزندانش را برای دفاع از خانه عثمان فرستاده باشد، یا خود آن حضرت در زمانی که صحابه آب را بر روی او بسته بودند، آب آورده باشد و ... اما از کجا معلوم که این کارها برای دفاع و آب رسانی به خود عثمان باشد؟ بیتردید در خانه عثمان، همسران، کنیزان و کودکانی وجود داشتند که هیچ نقشی در عملکرد عثمان نداشتند، بنابراین آنها نباید به گناه عثمان میسوختند، آسیب میدیدند و از تشنگی هلاک میشدند. امیرمؤمنان علیه السلام برای حفاظت از جان آنها و رساندن آن به این بیگناهان تلاش کرده است نه به خاطر عثمان بن عفان . جالب است که روایت صحیح السندی در منابع اهل سنت وجود دارد که این مطلب را ثابت میکند. ام المؤمنین ام حبیبه، همسر گرامی رسول خدا صلی الله علیه وآله که از بنی امیه بود، برای نجات محاصره شدگان آمد و از امیرمؤمنان علیه السلام درخواست کرد که افراد محاصره شده را در پناه او قرار دهد، امام علیه السلام با قاطعیت فرمود که همه محاصره شدهگان در پناه تو هستند؛ غیر از عثمان و سعید بن العاص . اصل روایت: ابن شبه نمیری در تاریخ المدینة مینویسد: حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ إِسْمَاعِیلَ، قال: حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ الْمَاجِشُونِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، أَنَّ أُمَّ حَبِیبَةَ زَوْجَ النَّبِیِّ (ص) وَرَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا حِینَ حُصِرَ عُثْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حُمِلَتْ حَتَّی وُضِعَتْ بَیْنَ یَدَیْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی خِدْرِهَا وَهُوَ عَلَی الْمِنْبَرِ، فَقَالَتْ: " أَجِرْ لِی مَنْ فِی الدَّارِ ". قَالَ: نَعَمْ إِلا نَعْثَلا وَشَقِیًّا، قَالَتْ: " فَوَاللَّهِ مَا حَاجَتِی إِلا عُثْمَانُ، وَسَعِیدُ بْنُ الْعَاصِ ". قَالَ: مَا إِلَیْهِمَا سَبِیلٌ. قَالَتْ: " مَلَکْتَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ فَأَسْجِحْ "، قَالَ: أَمَا وَاللَّهِ مَا أَمَرَکِ اللَّهُ وَلا رَسُولُهُ. ماجشون روایت کرده است که ام حبیبه همسر رسول خدا (ص) هنگامی که عثمان در محاصره بود در میان حجابش به نزد علی (علیه السلام) آمده در حالیکه ایشان بالای منبر بودند و گفت : کسانی را که در خانه (عثمان) هستند در پناه من قرار ده ؛ ایشان فرمودند : غیر از نعثل (پیرمرد یهودی و کنایه از عثمان) و شقی (کنایه از سعید بن العاص) . ام حبیبه گفت : مقصود اصلی من همان دو است ؛ ایشان گفتند : آن دو را نمیتوانی آزاد کنی، ام حبیبه گفت: پسر ابوطالبی ، حال که غالب آمدی گذشت کن، امیرمؤمنان فرمود: به خدا سوگند ، خدا و رسولش به تو چنین دستوری ندادهاند. النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای262ه)، تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص219 ح 2019، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1417ه-1996م. بررسی سند روایت: سند این روایت کاملا صحیح و تمام راویان آن ثقه هستند، برای اثبات این مطلب ناچاریم تک تک راویان را بررسی نماییم: أبو سلمة، موسی بن اسماعیل: او از اساتید محمد بن اسماعیل بخاری به شمار میرود، چنانچه ذهبی در شرح حال او مینویسد: موسی بن إسماعیل أبو سلمة التبوذکی الحافظ عن شعبة وهمام وخلق وعنه البخاری وأبو داود وابن الضریس وابن أبی عاصم سبطه قال عباس الدوری کتبنا عنه خمسة وثلاثین ألف حدیث قلت ثقة ثبت مات 223 ع موسی بن اسماعیل، حافظ (کسی که یک صد هزار حدیث حفظ بوده) بود، از شعه و ... روایت نقل کرده است و بخاری ، ابوداود و ... از او حدیث شنیدهاند. عباس دوری گفته: من 35 هزار حدیث از او نوشتم. من (ذهبی) میگویم: او ثقه و مورد اعتماد بود. الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 ه)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص301، رقم: 5677 ، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413ه - 1992م. یوسف بن یعقوب: از راویان بخاری، مسلم، ترمذی، نسائی و ابن ماجه، ذهبی در باره او مینویسد: یوسف بن یعقوب بن أبی سلمة الماجشون أبو سلمة المدنی عن أبیه والمقبری والزهری وعنه أحمد ومسدد ثقة مات 185 خ م ت س ق . یوسف بن یعقوب، از پدرش ، مقبری و زهری روایت شنیده و احمد بن حنبل از او نقل کرده و ثقه است. الکاشف ج2 ص402، رقم: 6459 یعقوب بن أبی سلمة: او نیز از راویان صحیح مسلم، ابوداود، ترمذی و ابن ماجه است، ابن حجر عسقلانی در شرح حال او مینویسد: یعقوب بن أبی سلمة الماجشون التیمی مولاهم أبو یوسف المدنی صدوق من الرابعة مات بعد العشرین م د ت ق . یعقوب بن أبی سلمة، راستگو بوده است. تقریب التهذیب ج1 ص608، رقم: 7819 نکته مهم در این روایت، این است که امیرمؤمنان علیه السلام از عثمان با عنوان (نعثل) یاد کرده است. لقبی که اکثر اصحاب ، عثمان را با آن یاد میکردند. نعثل یک یهودی قد بلند، ریش بلند، زشت چهره و احمق بود که هر وقت میخواستند کسی را مسخره کنند از نام او استفاده میکردند. نکته چهارم: امیرمؤمنان (ع) قسم یاد کرد که از عثمان دفاع نکند روایاتی در منابع اهل سنت وجود دارد که بر طبق آن، وقتی عثمان امیرمؤمنان علیه السلام را متهم کرد که نویسنده نامه به والی آن حضرت بوده، آن حضرت سوگند یاد کرد که هرگز از او دفاع نخواهد کرد تا در قیامت در برابر خداوند با او روبرو شود. ابن شبه نمیری در تاریخ المدینه دو روایت در این زمینه نقل کرده است: روایت اول: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ الْحُبَابِ، قال: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ هَارُونَ بْنِ عَنْتَرَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: لَمَّا کَانَ مِنْ أَمْرِ عُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ مَا کَانَ قَدِمَ قَوْمٌ مِنْ مِصْرَ مَعَهُمْ صَحِیفَةٌ صَغِیرَةُ الطَّیِّ، فَأَتَوْا عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالُوا: إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ غَیَّرَ وَبَدَّلَ، وَلَمْ یَسِرْ مَسِیرَةَ صَاحِبَیْهِ، وَ کَتَبَ هَذَا الْکِتَابَ إِلَی عَامِلِهِ بِمِصْرَ، أَنْ خُذْ مَالَ فُلانٍ وَاقْتُلْ فُلانًا وَسَیِّرْ فُلانًا، فَأَخَذَ عَلِیٌّ الصَّحِیفَةَ فَأَدْخَلَهَا عَلَی عُثْمَانَ، فَقَالَ: أَتَعْرِفُ هَذَا الْکِتَابَ؟ فَقَالَ: " إِنِّی لأَعْرِفُ الْخَاتَمَ "، فَقَالَ: اکْسِرْهَا فَکَسَرَهَا. فَلَمَّا قَرَأَهَا، قَالَ: " لَعَنَ اللَّهُ مَنْ کَتَبَهُ وَمَنْ أَمْلاهُ ". فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَتَتَّهِمُ أَحَدًا مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ؟ قَالَ: " نَعَمْ ". قَالَ: مَنْ تَتَّهِمُ؟ قَالَ: " أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ أَتَّهِمُ "، قَالَ: فَغَضِبَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَامَ، وَقَالَ: وَاللَّهِ لا أُعِینُکَ وَلا أُعِینُ عَلَیْکَ حَتَّی أَلْتَقِیَ أَنَا وَأَنْتَ عِنْدَ رَبِّ الْعَالَمِینَ. عبد الملک بن هارون از پدرش از جدش نقل کرده است که در زمانی که آن اتفاق برای عثمان افتاد، گروهی از مردم مصر آمدند؛ در حالی که همراه با آنها نامهای بود که به صورت کوچ تا شده بود، پیش علی آمدند و گفتند: این مرد (سنت پیامبر را) تغییر داده و تبدیل کرده و مسیر دو رفیقش را نمیرود، او این نامه را به فرماندارش در مصر نوشته که مال فلانی را بگیر، فلانی را بکش و فلانی را تبعید کن. علی (علیه السلام) نامه را گرفت و بر عثمان وارد شد و گفت: این نامه را میشناسی؟ گفت: من مهر آن را میشناسم؛ پس گفت: آن را باز کنید، و باز کردند، وقتی آن را خواند گفت: لعنت خداوند بر کسی که آن را نوشته و کسی که آن را املا کرده است. پس علی (علیه السلام) به او گفت: آیا شخصی از خانواده خود را متهم میکنی؟ گفت: بلی. علی (علیه السلام) سؤال کرد: چه کسی را متهم میکنی؟ عثمان گفت: تو نخستین متهم هستی! روای میگوید: علی (علیه السلام) خشمگین شد، برخواست و گفت: به خدا سوگند تو را کمک نخواهم کرد، علیه تو نیز کاری نخواهم کرد تا این که من و تو در برابر خداوند با یکدیگر ملاقات کنیم. النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای262ه)، تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص212، ح2008، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1417ه-1996م. روایت دوم: حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَقَّاصِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: رَجَعَ أَهْلُ مِصْرَ إِلَی الْمَدِینَةِ قَبْلَ أَنْ یَصِلُوا إِلَی بِلادِهِمْ، فَنَزَلُوا ذَا الْمَرْوَةِ فِی آخِرِ شَوَّالٍ، وَبَعَثُوا إِلَی عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ عُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَانَ أَعْتَبَنَا، ثُمَّ کَتَبَ یَأْمُرُ بِقَتْلِنَا، وَبَعَثُوا بِالْکِتَابِ إِلَی عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَدَخَلَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَی عُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْکِتَابِ، فَقَالَ: مَا هَذَا یَا عُثْمَانُ؟ فَقَالَ: " الْخَطُّ خَطُّ کَاتِبِی، وَالْخَاتَمُ خَاتَمِی، وَلا وَاللَّهِ مَا أَمَرْتُ وَلا عَلِمْتُ ". قَالَ: " أَتَّهِمُکَ وَکَاتِبِی ". فَغَضِبَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَقَالَ: وَاللَّهِ لا أَرُدُّ عَنْکَ أَحَدًا أَبَدًا ابراهیم بن محمد بن سعد از پدرش نقل میکند که مردم مصر برگشتند و قبل از این که به شهرهای خود برسند؛ در اواخر ماه شوال به منطقه ذا المروه وارد شدند؛ پیش علی (علیه السلام) فرستادند و گفتند که عثمان ما را پیش از این سرزنش میکرد و سپس نامه مینویسد و دستور قتل ما را میدهد، نامه را برای علی (علیه السلام) فرستادند، علی (علیه السلام) به همراه نامه بر عثمان وارد شد و گفت: ای عثمان این چیست؟ عثمان گفت: این خط، خط کاتب من و این نامه، نامه من است، ولی به خدا سوگند من دستور ندادهام و از آن خبر ندارد و سپس به علی (علیه السلام) گفت: من تو و کاتبم را متهم میکنم. پس علی (علیه السلام) خشمگین شد و فرمود: به خداوند هیچ کسی را از تو رد نخواهم کرد (جلوی هیچ کس را از حمله به تو نخواهم گرفت). النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای262ه)، تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص212، ح2009، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1417ه-1996م. همچنین عبد الرزاق صنعانی روایت دیگری را در امالی خود نقل کرده است که بر طبق آن امیرمؤمنان علیه السلام و عثمان به همدیگر فحشهای دادند تا آن روز چنین فحشهای شنیده نشده است: أنا مَعْمَرٌ، حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ زَیْدِ بْنِ جُدْعَانَ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیِّبِ، قَالَ: " شَهِدْتُ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَعُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ اسْتَبَّا بِسِبَابٍ مَا سَمِعْتُ أَحَدًا اسْتَبَّ بِمِثْلِهِ، وَلَوْ کُنْتُ مُحَدِّثًا بِهِ أَحَدًا لَحَدَّثْتُکَ بِهِ، قَالَ: ثُمَّ نَظَرْتُ إِلَیْهِمَا یَوْمًا آخَرَ فَرَأَیْتُهُمَا جَالِسَیْنِ فِی الْمَسْجِدِ، أَحَدُهُمَا یَضْحَکُ إِلَی الآخَرِ. از سعید بن مسیب روایت شده است که روزی علی (علیه السلام) و عثمان را دیدم چنان به هم فحش میدادند که مانند آن را نشنیده بودم ؛ و اگر آنچه را بر زبان آوردند به کسی گفته بودم به تو نیز میگفتم ؛ سپس گفت : اما روزی دیگر آن دو را دیدم که در مسجد نشسته بودند و یکی به دیگری میخندید . الصنعانی، ابوبکر عبد الرزاق بن همام (متوفای211ه)، الأمالی فی آثار الصحابة، ج 1، ص70، ح91 ، تحقیق : مجدی السید إبراهیم ، ناشر : مکتبة القرآن - القاهرة . نتیجه آن که امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین علیهم السلام از عثمان و خانه او دفاع نکردهاند، اگر هم جلوی خانه او حاضر شدهاند، قصد آنها دفاع از افراد بیگناه و زن و فرزند عثمان بوده است، نه از خود عثمان .
در برخی کتب اهل سنت روایتی نقل شده که حضرت علی فرزندانش حسنین را به علت عدم کمک مناسب به عثمان، سیلی و مشت زده است آیا این روایات صحت دارد؟
در برخی کتب اهل سنت روایتی نقل شده که حضرت علی فرزندانش حسنین را به علت عدم کمک مناسب به عثمان، سیلی و مشت زده است آیا این روایات صحت دارد؟
برخی از علمای اهل سنت، روایتی در این زمینه نقل کردهاند؛ اما از نظر سندی و دلالی مشکلاتی دارد که ما به صورت مختصر به آن خواهیم پرداخت:
قدیمی ترین مدارکی که در کتابهای اهل سنت در این زمینه وجود دارد، و این ارتباط صمیمانه را ثابت میکند، روایتی است که بلاذری در انساب الأشراف، ابن شبه نمیری در تاریخ المدینه و ابن عبد ربه در العقد الفرید نقل کردهاند.
تمام چند قسمت اول سریال بر اساس همین روایت سناریو سازی شده است؛ در حالی که این روایت به تصریح بزرگان اهل سنت، از نظر سندی ضعیف است.
اصل روایت:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ سُلَیْمَانَ، وَأَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورٍ الرَّمَادِیُّ، قَالا: حَدَّثَنَا هِشَامُ بْنُ عَمَّارِ بْنِ نُصَیْرٍ، قال: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَی بْنِ سُمَیْعٍ الْقُرَشِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی ابْنُ أَبِی ذِئْبٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیِّبِ، قَالَ: أَشْرَفَ عُثْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَی النَّاسِ وَهُوَ مَحْصُورٌ فَقَالَ: أَفِیکُمْ عَلِیٌّ؟ قَالُوا: لا. قَالَ: أَفِیکُمْ سَعْدٌ؟ قَالُوا: لا. فَسَکَتَ، ثُمَّ قَالَ: أَلا أَحَدَ یُبَلِّغُ مَاءً؟ فَبَلَغَ ذَلِکَ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَبَعَثَ إِلَیْهِ بِثَلاثِ قِرَبٍ مَمْلُوءَةٍ، فَمَا کَادَتْ تَصِلُ إِلَیْهِ حَتَّی جُرِحَ فِی سَبَبِهَا عِدَّةٌ مِنْ مَوَالِی بَنِی هَاشِمٍ وَمَوَالِی بَنِی أُمَیَّةَ حَتَّی وَصَلَتْ إِلَیْهِ.
وَبَلَغَ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أَنَّ عُثْمَانَ یُرَادُ قَتْلُهُ، فَقَالَ: إِنَّمَا أَرَدْنَا مِنْهُ مَرْوَانَ، فَأَمَّا قَتْلُهُ فَلا، وَقَالَ لِلْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ: اذهبا بنفسیکما حتی تقوما علی باب دار عثمان فلا تدعا واحدا یصل إلیه. وبعث الزبیر ابنه وبعث طلحة ابنه علی کره منه، وبعث عدة من أصحاب محمد أبناءهم یمنعون الناس أَنْ یَدْخُلُوا عَلَی عُثْمَانَ، وَیَسْأَلُونَهُ إِخْرَاجَ مَرْوَانَ، فَلَمَّا رَأَی ذَلِکَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ وَرَمَی النَّاسُ فِیهِمْ بِالسِّهَامِ حَتَّی خُضِّبَ الْحَسَنُ بِالدِّمَاءِ عَلَی بَابِهِ، وَأَصَابَ مَرْوَانَ سَهْمٌ وَهُوَ فِی الدَّارِ، وَخُضِّبَ مُحَمَّدُ بْنُ طَلْحَةَ، وَشُجَّ قَنْبَرٌ.
وَخَشِیَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ أَنْ یَغْضَبَ بَنُو هَاشِمٍ لِحَالِ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ فَأَخَذَ بِیَدِ رَجُلَیْنِ، وَقَالَ لَهُمَا: إِنْ جَاءَتْ بَنُو هَاشِمٍ فَرَأَوُا الدِّمَاءَ عَلَی وَجْهِ الْحَسَنِ کَشَفُوا النَّاسَ عَنْ عُثْمَانَ، وَبَطَلَ مَا تُرِیدَانِ، وَلَکِنْ مُرَّا بِنَا حَتَّی نَتَسَوَّرَ عَلَیْهِ الدَّارَ، فَنَقْتُلَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَعْلَمَ بِنَا أَحَدٌ.
فَتَسَوَّرَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ وَصَاحِبَاهُ مِنْ دَارِ رَجُلٍ مِنَ الأَنْصَارِ حَتَّی دَخَلُوا عَلَی عُثْمَانَ، وَمَا یَعْلَمُ أَحَدٌ مِمَّنْ کَانَ مَعَهُ ؛ لأَنَّ کُلَّ مَنْ کَانَ مَعَهُ کَانَ فَوْقَ الْبُیُوتِ، فَلَمْ یَکُنْ مَعَهُ إِلا امْرَأَتُهُ. فَقَالَ لَهُمَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی بَکْرٍ: مَکَانَکُمَا حَتَّی أَبْدَأَ بِالدُّخُولِ، فَإِذَا أَنَا خَبَطْتُهُ فَادْخُلا فَتُوجِئَاهُ حَتَّی تَقْتُلاهُ.
فَدَخَلَ مُحَمَّدٌ فَأَخَذَ بِلِحْیَتِهِ، فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ " أَمَا وَاللَّهِ لَوْ رَآکَ أَبُوکَ لَسَاءَهُ مَکَانُکَ مِنِّی ". فَتَرَاخَتْ یَدُهُ، وَحَمَلَ الرَّجُلانِ عَلَیْهِ فَوَجَآهُ حَتَّی قَتَلاهُ، وَخَرَجُوا هَارِبِینَ مِنْ حَیْثُ دَخَلُوا، وَصَرَخَتِ امْرَأَتُهُ فَلَمْ یُسْمَعْ صُرَاخُهَا لِمَا فِی الدَّارِ مِنَ الْجلَبَةِ، فَصَعَدَتِ امْرَأَتُهُ إِلَی النَّاسِ فَقَالَتْ: إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ قَدْ قُتِلَ.
فَدَخَلَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَمَنْ کَانَ مَعَهُمَا فَوَجَدُوا عُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ مَذْبُوحًا فَانْکَبُّوا عَلَیْهِ یَبْکُونَ، وَخَرَجُوا، وَدَخَلَ النَّاسُ فَوَجَدُوهُ مَقْتُولا، وَبَلَغَ عَلِیًّا الْخَبَرُ وَطَلْحَةَ وَالزُّبَیْرَ وَسَعْدًا وَمَنْ کَانَ بِالْمَدِینَةِ، فَخَرَجُوا، وَقَدْ ذَهَبَتْ عُقُولُهُمْ لِلْخَبَرِ الَّذِی أَتَاهُمْ، حَتَّی دَخَلُوا عَلَیْهِ فَوَجَدُوهُ مَذْبُوحًا، فَاسْتَرْجَعُوا.
وَقَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ لابْنَیْهِ: کَیْفَ قُتِلَ وَأَنْتُمَا عَلَی الْبَابِ؟ وَلَطَمَ الْحَسَنَ وَضَرَبَ الْحُسَیْنَ، وَشَتَمَ مُحَمَّدَ بْنَ طَلْحَةَ، وَلَعَنَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ الزُّبَیْرِ، وَخَرَجَ وَهُوَ غَضْبَانُ یَرَی أَنَّ طَلْحَةَ أَعَانَ عَلَی مَا کَانَ مِنْ أَمْرِ عُثْمَانَ فَلَقِیَهُ طَلْحَةُ، فَقَالَ: مَا لَکَ یَا أَبَا الْحَسَنِ ضَرَبْتَ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ؟ فَقَالَ: عَلَیْکَ لَعْنَةُ اللَّهِ أَلا یَسُوءُنِی ذَلِکَ یُقْتَلُ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ، رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ بَدْرِیٌّ لَمْ تَقُمْ عَلَیْهِ بَیِّنَةٌ وَلا حُجَّةٌ ! ! فَقَالَ طَلْحَةُ: لَوْ دَفَعَ إِلَیْنَا مَرْوَانَ لَمْ یُقْتَلْ. فَقَالَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: لَوْ أَخْرَجَ إِلَیْکُمْ مَرْوَانَ لَقُتِلَ قَبْلَ أَنْ تَثْبُتَ عَلَیْهِ حُکُومَةٌ.
از سعید بن مسیب نقل شده است که عثمان در زمانی که محاصره بود، از بلندی خانه با مردم سخن گفت و سؤال کرد: آیا در میان شما علی هست ؟ گفتند: خیر. گفت: آیا در میان شما سعد هست ؟ گفتند: خیر. پس ساکت شد. سپس گفت: آیا در شما کسی نیست که به ما آب برساند؟ این خبر به گوش علی (علیه السلام) رسید؛ پس سه مشک را که پر از آب بود، فرستاد، آب به عثمان نرسید مگر این که تعدادی از غلامان بنی هاشم و غلامان بنی امیه برای رساندن آن زخمی شدند.
و خبر به علی (علیه السلام) رسید که آنها قصد کشتن عثمان را دارند؛ پس گفت: ما از او مروان را میخواهیم؛ ولی قصد کشتن او را نداریم، به حسن و حسین (علیهما السلام) فرمود: بروید و بر در خانه عثمان بإیستید، اجازه ندهید که دست کسی به او برسد. زبیر پسرش را فرستاد، طلحه نیز پسرش را فرستاد ؛ با این که پسر طلحه از این کار ناراحت بود. عدهای اصحاب محمد (صلی الله علیه وآله) نیز فرزندانشان را فرستاند تا اجازه ندهند مردم به خانه عثمان وارد شوند و از او بخواهند که مروان را بیرون کند، محمد بن أبی بکر نظارهگر بود و دید که مردم به سوی آنها تیر اندازی کرند؛ تا جائی که حسن (علیه السلام) با خونها در درِ خانه رنگین شد، مروان در داخل خانه تیر خورد، محمد بن طلحه از خون رنگین شد، سر قنبر شکست، محمد بن أبیبکر ترسید که بنی هاشم به خاطر وضعیت حسن و حسین (علیهما السلام) خشمگین شوند؛ به همین دست آن دو نفر را گرفت و به آنها گفت:
اگر بنی هاشم بیایند و خون را در صورت حسن (علیه السلام) ببینند ناراحت شوند؛ جلوی مردم را از رسیدن به عثمان خواهند گرفت و شما به هدفتان نخواهید رسید، پس بیاید با من بروید تا از دیوار بالا برویم و او را بکشیم، بدون این که کسی خبردار شود، پس محمد بن أبی بکر و دو همراهش از دیوار خانه مردی از انصار بالا رفتند و وارد خانه عثمان شدند، هیچ یک از همراهان عثمان نمیدانستند که آنها داخل خانه هستند؛ زیرا تمام همراهان او بالای بام بودند و تنها همسر عثمان در آن جا بود، محمد بن أبی بکر به دو همراهش گفت: شما سرجایتان بإیستید تا اول من وارد شوم، وقتی من او را زیر دست پا گرفتم و کتک زدم، شما وارد شوید و بیایید تا او را بزنید تا کشته شود.
پس محمد بن أبی بکر داخل شد و ریش عثمان را گرفت، عثمان به او گفت: به خدا سوگند اگر پدرت تو را میدید به خاطر این کاری که با من میکنی از غصه میمرد، محمد از او دست کشید، آن دو نفر حمله کردند آن قدر عثمان را زدند تا او را کشتند، و از همان راهی که آمده بودند، در حالی که ترسیده بودند، فرار کردند، همسر عثمان فریاد کشید، اما به خاطر سر و صدایی که در خانه بود، کسی صدای او را نشنید، همسر عثمان پیش مردم رفت و گفت:
امیر المؤمنین کشته شد، پس حسن و حسین (علیهما السلام) و همراهان آنها وارد شدند و عثمان را ذبح شده دیدند، صورت خود را چرخاندند و برای عثمان گریه کردند و خارج شدند، مردم وارد خانه شدند و عثمان را دیدند که کشته شده. خبر به گوش علی (علیه السلام) طلحه، زبیر، سعد و سایر مردم مدینه رسید، پس خارج شدند؛ به صورتی که از شنیدن این خبر عقلشان را از دست داده بودند، وارد خانه عثمان شدند و او را ذبح شده دیدند؛ پس (انا لله وإنا الیه راجعون) گفتند.
علی به دو فرزندش گفت: چگونه کشته شد؛ در حالی که شما جلوی در بودید؟ حسن را سیلی و حسین را کتک زد، محمد بن طلحه را فحش داد و عبد الله بن زبیر را لعنت کرد.
علی (علیه السلام) از خانه خارج شد در حالی که بسیار عصبانی بود، فکر میکرد که طلحه در کشتن عثمان همکاری کرده است؛ طلحه با آن حضرت روبر شد و گفت: چه شده تو را ای ابو الحسن که حسن و حسین را کتک زدهاید؟ علی (علیه السلام) گفت: لعنت خدا بر تو، چرا ناراحت نباشم؛ در حالی که امیر المؤمنین کشته شده، او یکی از یاران رسول خدا بود و از حاضران در جنگ بدر بود، بیهیچ دلیل و برهانی او را کشتند. طلحه گفت: اگر مروان را بهما میداد، کشته نمیشد. علی (علیه السلام) گفت: اگر مروان را به شما تحویل میداد، قبل از این که حکومتش تثبیت و وارد خانهاش شود، کشته میشد.
النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای262ه)، تاریخ المدینة المنورة، ج2، ص301 ش 2363، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1417ه-1996م.
البلاذری، أحمد بن یحیی بن جابر (متوفای279ه)، أنساب الأشراف، ج2، ص284، طبق برنامه الجامع الکبیر.
الأندلسی، احمد بن محمد بن عبد ربه (متوفای: 328ه)، العقد الفرید، ج4، ص273، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان، الطبعة: الثالثة، 1420ه - 1999م.
نکته اول: سند روایت ضعیف است:
اشکال اصلی در سند این روایت، در محمد بن عیسی بن سمیع است که توسط تعدادی از علمای اهل سنت تضعیف شده و گفتهاند که او در سند این روایت تدلیس کرده است، روایتی را که از یک فرد ضعیف شنیده، آن را به ابن أبی ذئب نسبت داده تا ضعف روایت را بپوشاند.
نمیری بعد از نقل این روایت میگوید:
وَهَذَا حَدِیثٌ کَثِیرُ التَّخْلِیطِ، مُنْکَرُ الإِسْنَادِ لا یُعْرَفُ صَاحِبُهُ الَّذِی رَوَاهُ عَنِ ابْنِ أَبِی ذِئْبٍ، وَأَمَّا ابْنُ أَبِی ذِئْبٍ وَمَنْ فَوْقَهُ فَأَقْوِیَاءُ.
این حدیثی است که راست با راست و دروغ قاطی شده است، سند آن غیر قابل پذیرش است، راوی که از آن را از أبی ذئب نقل کرده، شناخته شده نیست؛ اما أبی ذئب و راویان بالاتر از او قوی هستند.
النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای262ه)، تاریخ المدینة المنورة، ج2، ص301 ش 2363، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1417ه-1996م.
ابراهیم بن محمد طرابلسی، نام محمد بن عیسی بن سمیع، در زمره مدلسان آورده و تصریح کرده است که او این روایت را ابن أبی ذئب نشنیده؛ بلکه آن را از شخص دیگری که ضعیف بوده شنیده است:
د س ق محمد بن عیسی بن سمیع ذکر بن حبان ک انه روی حدیث مقتل عثمان عن بن أبی ذئب ولم سمعه منه إنما سمعه عن إسماعیل بن یحیی أحد الضعفاء عنه وکذلک قال صالح بن محمد وغیره.
محمد بن عیسی بن سمیع، ابن حبان گفته که او روایت کشتن عثمان را از ابن أبی ذئب نقل کرده؛ در حالی که روایت را از او نشنیده؛ بلکه آن را از اسماعیل بن یحیی که یکی از ضعیفان است، شنیده است؛ همین سخن را صالح بن محمد و دیگران نیز گفتهاند.
الحلبی الطرابلسی ، أبو الوفا إبراهیم بن محمد بن سبط ابن العجمی (متوفای841ه) ، التبیین لأسماء المدلسین ، ج1 ص193، رقم: 72 ، تحقیق : محمد إبراهیم داود الموصلی ، ناشر : مؤسسة الریان للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت ، الطبعة : الأولی ، 1414 1994م
جالب است که بزرگان اهل سنت، تدلیس را برادر دروغ دانستهاند و آن را به شدت مذمت کردهاند:
خطیب بغدادی ، از علمای مشهور اهل سنت در باره حکم تدلیس آورده است :
سمعت الشافعی یقول قال شعبة بن الحجاج التدلیس أخو الکذب ... قال ثنا غندر قال سمعت شعبة یقول: التدلیس فی الحدیث أشد من الزنا ولأن أسقط من السماء أحب الی من ان ادلس... سمعت المعافی یقول سمعت شعبة یقول لأن أزنی أحب الی من ادلس... سمعت الحسن بن علی یقول سمعت أبا أسامة یقول خرب الله بیوت المدلسین ما هم عندی الا کذابون.
از شافعی شنیدیم که میگفت: شعبة بن حجاج گفت : تدلیس ، برادر دروغ است . غندر میگوید: از شعبه شنیدم که میگوید : تدلیس در حدیث بدتر از زنا است ، اگر من از آسمان سقوط کنم ، برایم بهتر است از این که تدلیس کنم . از شعبه شنیدم که میگفت : اگر من زنا کنم ، برایم بهتر از این است که تدلیس کنم . از أبا اسامه شنیدم که میگفت : خدا خانه مدلیسن را خراب کند، آنها در نزد من دروغگو یانی نیستند .
البغدادی، ابوبکر أحمد بن علی بن ثابت الخطیب (متوفای463ه)، الکفایة فی علم الروایة، ج 1، ص355 356 ، تحقیق: ابوعبدالله السورقی، إبراهیم حمدی المدنی، ناشر:المکتبة العلمیة - المدینة المنورة.
بنابراین، محمد بن عیسی بن سمیع، یکی از مدلسین بوده و این روایت را که از یکی از ضعفا شنیده ، به دورغ به إبن أبی ذئب نسبت داده تا ضعف سندی آن را بپوشاند.
در نتیجه، قضیه آب آوردن امیرمؤمنان علیه السلام برای عثمان، دفاع بنی هاشم، امام حسن و امام حسین علیهما السلام از عثمان، زخمی شدن امام حسن در دفاع از عثمان و ... همگی دروغ هستند.
چنانچه علامه امینی(ره) در کتاب (الغدیر) -پس از ذکر این جریان- تصریح می کند که روایت حمایت امام علی(ع) از عثمان و فرستادن فرزندانش به در خانۀ او، از روایات دروغین و جعلی است. و این نوع روایات، با روایات متواتر و مستحکم دیگر که بیان کنندۀ انتقاد امام علی(ع) و برخی از اصحاب پیامبر اکرم(ص) به عملکرد عثمان است، تناقض دارد. آنها نه فقط فرزندانشان را برای پاسداری و دفاع از عثمان نفرستاده اند، بلکه همواره در صف مخالفان وی قرار داشته و یکدم از مجاهدت در راه تصحیح رویّۀ ناپسندش و باز آوردن اسلوب حکومت و اداره آن بر موازین قرآن و سنت نیاسوده اند.
ر.ک: علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب، ج 9، ص 331 – 338، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیة، قم، چاپ اول، 1416ق.
نکته دوم: نکتههای قابل توجه در این روایت:
در این روایت مطالب قابل توجهی آمده است که برخی از آنها اصلا توسط اهل سنت مطرح نمیشود، و برخی دیگر دروغ بودنش از آفتاب هم روشنتر است.
از جمله در این روایت آمده است که امیرمؤمنان علیه السلام، به محمد بن طلحه فحش داد و عبد الله بن زبیر و همچنین طلحة بن عبید الله را لعن کرد.
اگر امیرمؤمنان علیه السلام، طلحه و عبد الله بن زبیر را لعن کرده؛ در حالی که هر دوی آنها از اصحاب هستند، چرا اهل سنت تا این اندازه از این دو نفر پشتیبانی میکنند؟
در این روایت آمده است که امیرمؤمنان علیه السلام اعتقاد داشت که طلحه در کشتن عثمان دست داشته و همکاری کرده است.
این مسائل، برای اعتقادات اهل سنت هزینه بسیار سنگینی دارد و تمام بافتههای آنان را پنبه کرده و اساس اعتقادات آنها را در باره عدالت همه اصحاب باطل خواهد کرد.
آیا طلحهای در کشتن عثمان همکاری کرده، میتواند عادل باشد؟
همچنین در این روایت آمده است که محمد بن أبی بکر در قتل عثمان شرکت داشته و مباشر بوده؛ در حالی که برخی از اهل سنت ادعا میکنند که او هیچ نقشی نداشته و حتی وقتی از کشته شدن عثمان باخبر میشود، به شدت ناراحت شده و به قاتلان عثمان حمله میکند.
در این روایت، هیچ اثری از عبد الله بن سبأ و معجزات او نیست؛ در حالی که وهابیها ادعا میکنند نقش اصلی در کشتن عثمان را عبد الله بن سبأ بازی میکرده است.
نکته سوم: امیرمؤمنان (ع)، به بیگناهانی که در داخل خانه عثمان بودند، پناه داده بود، نه به خود عثمان:
حتی فرض را بر این بگیریم که امیرمؤمنان علیه السلام فرزندانش را برای دفاع از خانه عثمان فرستاده باشد، یا خود آن حضرت در زمانی که صحابه آب را بر روی او بسته بودند، آب آورده باشد و ... اما از کجا معلوم که این کارها برای دفاع و آب رسانی به خود عثمان باشد؟
بیتردید در خانه عثمان، همسران، کنیزان و کودکانی وجود داشتند که هیچ نقشی در عملکرد عثمان نداشتند، بنابراین آنها نباید به گناه عثمان میسوختند، آسیب میدیدند و از تشنگی هلاک میشدند. امیرمؤمنان علیه السلام برای حفاظت از جان آنها و رساندن آن به این بیگناهان تلاش کرده است نه به خاطر عثمان بن عفان .
جالب است که روایت صحیح السندی در منابع اهل سنت وجود دارد که این مطلب را ثابت میکند. ام المؤمنین ام حبیبه، همسر گرامی رسول خدا صلی الله علیه وآله که از بنی امیه بود، برای نجات محاصره شدگان آمد و از امیرمؤمنان علیه السلام درخواست کرد که افراد محاصره شده را در پناه او قرار دهد، امام علیه السلام با قاطعیت فرمود که همه محاصره شدهگان در پناه تو هستند؛ غیر از عثمان و سعید بن العاص .
اصل روایت:
ابن شبه نمیری در تاریخ المدینة مینویسد:
حَدَّثَنَا مُوسَی بْنُ إِسْمَاعِیلَ، قال: حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ الْمَاجِشُونِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، أَنَّ أُمَّ حَبِیبَةَ زَوْجَ النَّبِیِّ (ص) وَرَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا حِینَ حُصِرَ عُثْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حُمِلَتْ حَتَّی وُضِعَتْ بَیْنَ یَدَیْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی خِدْرِهَا وَهُوَ عَلَی الْمِنْبَرِ، فَقَالَتْ: " أَجِرْ لِی مَنْ فِی الدَّارِ ". قَالَ: نَعَمْ إِلا نَعْثَلا وَشَقِیًّا، قَالَتْ: " فَوَاللَّهِ مَا حَاجَتِی إِلا عُثْمَانُ، وَسَعِیدُ بْنُ الْعَاصِ ". قَالَ: مَا إِلَیْهِمَا سَبِیلٌ. قَالَتْ: " مَلَکْتَ یَا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ فَأَسْجِحْ "، قَالَ: أَمَا وَاللَّهِ مَا أَمَرَکِ اللَّهُ وَلا رَسُولُهُ.
ماجشون روایت کرده است که ام حبیبه همسر رسول خدا (ص) هنگامی که عثمان در محاصره بود در میان حجابش به نزد علی (علیه السلام) آمده در حالیکه ایشان بالای منبر بودند و گفت : کسانی را که در خانه (عثمان) هستند در پناه من قرار ده ؛ ایشان فرمودند : غیر از نعثل (پیرمرد یهودی و کنایه از عثمان) و شقی (کنایه از سعید بن العاص) .
ام حبیبه گفت : مقصود اصلی من همان دو است ؛ ایشان گفتند : آن دو را نمیتوانی آزاد کنی، ام حبیبه گفت: پسر ابوطالبی ، حال که غالب آمدی گذشت کن، امیرمؤمنان فرمود: به خدا سوگند ، خدا و رسولش به تو چنین دستوری ندادهاند.
النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای262ه)، تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص219 ح 2019، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1417ه-1996م.
بررسی سند روایت:
سند این روایت کاملا صحیح و تمام راویان آن ثقه هستند، برای اثبات این مطلب ناچاریم تک تک راویان را بررسی نماییم:
أبو سلمة، موسی بن اسماعیل:
او از اساتید محمد بن اسماعیل بخاری به شمار میرود، چنانچه ذهبی در شرح حال او مینویسد:
موسی بن إسماعیل أبو سلمة التبوذکی الحافظ عن شعبة وهمام وخلق وعنه البخاری وأبو داود وابن الضریس وابن أبی عاصم سبطه قال عباس الدوری کتبنا عنه خمسة وثلاثین ألف حدیث قلت ثقة ثبت مات 223 ع
موسی بن اسماعیل، حافظ (کسی که یک صد هزار حدیث حفظ بوده) بود، از شعه و ... روایت نقل کرده است و بخاری ، ابوداود و ... از او حدیث شنیدهاند. عباس دوری گفته: من 35 هزار حدیث از او نوشتم. من (ذهبی) میگویم: او ثقه و مورد اعتماد بود.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفای 748 ه)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص301، رقم: 5677 ، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولی، 1413ه - 1992م.
یوسف بن یعقوب:
از راویان بخاری، مسلم، ترمذی، نسائی و ابن ماجه، ذهبی در باره او مینویسد:
یوسف بن یعقوب بن أبی سلمة الماجشون أبو سلمة المدنی عن أبیه والمقبری والزهری وعنه أحمد ومسدد ثقة مات 185 خ م ت س ق .
یوسف بن یعقوب، از پدرش ، مقبری و زهری روایت شنیده و احمد بن حنبل از او نقل کرده و ثقه است.
الکاشف ج2 ص402، رقم: 6459
یعقوب بن أبی سلمة:
او نیز از راویان صحیح مسلم، ابوداود، ترمذی و ابن ماجه است، ابن حجر عسقلانی در شرح حال او مینویسد:
یعقوب بن أبی سلمة الماجشون التیمی مولاهم أبو یوسف المدنی صدوق من الرابعة مات بعد العشرین م د ت ق .
یعقوب بن أبی سلمة، راستگو بوده است.
تقریب التهذیب ج1 ص608، رقم: 7819
نکته مهم در این روایت، این است که امیرمؤمنان علیه السلام از عثمان با عنوان (نعثل) یاد کرده است. لقبی که اکثر اصحاب ، عثمان را با آن یاد میکردند.
نعثل یک یهودی قد بلند، ریش بلند، زشت چهره و احمق بود که هر وقت میخواستند کسی را مسخره کنند از نام او استفاده میکردند.
نکته چهارم: امیرمؤمنان (ع) قسم یاد کرد که از عثمان دفاع نکند
روایاتی در منابع اهل سنت وجود دارد که بر طبق آن، وقتی عثمان امیرمؤمنان علیه السلام را متهم کرد که نویسنده نامه به والی آن حضرت بوده، آن حضرت سوگند یاد کرد که هرگز از او دفاع نخواهد کرد تا در قیامت در برابر خداوند با او روبرو شود.
ابن شبه نمیری در تاریخ المدینه دو روایت در این زمینه نقل کرده است:
روایت اول:
حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ الْحُبَابِ، قال: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْمَلِکِ بْنُ هَارُونَ بْنِ عَنْتَرَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ جَدِّهِ، قَالَ: لَمَّا کَانَ مِنْ أَمْرِ عُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ مَا کَانَ قَدِمَ قَوْمٌ مِنْ مِصْرَ مَعَهُمْ صَحِیفَةٌ صَغِیرَةُ الطَّیِّ، فَأَتَوْا عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالُوا: إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ غَیَّرَ وَبَدَّلَ، وَلَمْ یَسِرْ مَسِیرَةَ صَاحِبَیْهِ، وَ کَتَبَ هَذَا الْکِتَابَ إِلَی عَامِلِهِ بِمِصْرَ، أَنْ خُذْ مَالَ فُلانٍ وَاقْتُلْ فُلانًا وَسَیِّرْ فُلانًا، فَأَخَذَ عَلِیٌّ الصَّحِیفَةَ فَأَدْخَلَهَا عَلَی عُثْمَانَ، فَقَالَ: أَتَعْرِفُ هَذَا الْکِتَابَ؟ فَقَالَ: " إِنِّی لأَعْرِفُ الْخَاتَمَ "، فَقَالَ: اکْسِرْهَا فَکَسَرَهَا.
فَلَمَّا قَرَأَهَا، قَالَ: " لَعَنَ اللَّهُ مَنْ کَتَبَهُ وَمَنْ أَمْلاهُ ".
فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَتَتَّهِمُ أَحَدًا مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ؟ قَالَ: " نَعَمْ ".
قَالَ: مَنْ تَتَّهِمُ؟ قَالَ: " أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ أَتَّهِمُ "، قَالَ: فَغَضِبَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَامَ، وَقَالَ: وَاللَّهِ لا أُعِینُکَ وَلا أُعِینُ عَلَیْکَ حَتَّی أَلْتَقِیَ أَنَا وَأَنْتَ عِنْدَ رَبِّ الْعَالَمِینَ.
عبد الملک بن هارون از پدرش از جدش نقل کرده است که در زمانی که آن اتفاق برای عثمان افتاد، گروهی از مردم مصر آمدند؛ در حالی که همراه با آنها نامهای بود که به صورت کوچ تا شده بود، پیش علی آمدند و گفتند: این مرد (سنت پیامبر را) تغییر داده و تبدیل کرده و مسیر دو رفیقش را نمیرود، او این نامه را به فرماندارش در مصر نوشته که مال فلانی را بگیر، فلانی را بکش و فلانی را تبعید کن. علی (علیه السلام) نامه را گرفت و بر عثمان وارد شد و گفت: این نامه را میشناسی؟ گفت: من مهر آن را میشناسم؛ پس گفت: آن را باز کنید، و باز کردند، وقتی آن را خواند گفت: لعنت خداوند بر کسی که آن را نوشته و کسی که آن را املا کرده است.
پس علی (علیه السلام) به او گفت: آیا شخصی از خانواده خود را متهم میکنی؟ گفت: بلی. علی (علیه السلام) سؤال کرد: چه کسی را متهم میکنی؟ عثمان گفت: تو نخستین متهم هستی! روای میگوید: علی (علیه السلام) خشمگین شد، برخواست و گفت: به خدا سوگند تو را کمک نخواهم کرد، علیه تو نیز کاری نخواهم کرد تا این که من و تو در برابر خداوند با یکدیگر ملاقات کنیم.
النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای262ه)، تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص212، ح2008، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1417ه-1996م.
روایت دوم:
حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنِ الْوَقَّاصِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: رَجَعَ أَهْلُ مِصْرَ إِلَی الْمَدِینَةِ قَبْلَ أَنْ یَصِلُوا إِلَی بِلادِهِمْ، فَنَزَلُوا ذَا الْمَرْوَةِ فِی آخِرِ شَوَّالٍ، وَبَعَثُوا إِلَی عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ عُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَانَ أَعْتَبَنَا، ثُمَّ کَتَبَ یَأْمُرُ بِقَتْلِنَا، وَبَعَثُوا بِالْکِتَابِ إِلَی عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَدَخَلَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ عَلَی عُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْکِتَابِ، فَقَالَ: مَا هَذَا یَا عُثْمَانُ؟ فَقَالَ: " الْخَطُّ خَطُّ کَاتِبِی، وَالْخَاتَمُ خَاتَمِی، وَلا وَاللَّهِ مَا أَمَرْتُ وَلا عَلِمْتُ ".
قَالَ: " أَتَّهِمُکَ وَکَاتِبِی ".
فَغَضِبَ عَلِیٌّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَقَالَ: وَاللَّهِ لا أَرُدُّ عَنْکَ أَحَدًا أَبَدًا
ابراهیم بن محمد بن سعد از پدرش نقل میکند که مردم مصر برگشتند و قبل از این که به شهرهای خود برسند؛ در اواخر ماه شوال به منطقه ذا المروه وارد شدند؛ پیش علی (علیه السلام) فرستادند و گفتند که عثمان ما را پیش از این سرزنش میکرد و سپس نامه مینویسد و دستور قتل ما را میدهد، نامه را برای علی (علیه السلام) فرستادند، علی (علیه السلام) به همراه نامه بر عثمان وارد شد و گفت: ای عثمان این چیست؟ عثمان گفت: این خط، خط کاتب من و این نامه، نامه من است، ولی به خدا سوگند من دستور ندادهام و از آن خبر ندارد و سپس به علی (علیه السلام) گفت:
من تو و کاتبم را متهم میکنم. پس علی (علیه السلام) خشمگین شد و فرمود: به خداوند هیچ کسی را از تو رد نخواهم کرد (جلوی هیچ کس را از حمله به تو نخواهم گرفت).
النمیری البصری، ابوزید عمر بن شبة (متوفای262ه)، تاریخ المدینة المنورة، ج 2، ص212، ح2009، تحقیق علی محمد دندل ویاسین سعد الدین بیان، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1417ه-1996م.
همچنین عبد الرزاق صنعانی روایت دیگری را در امالی خود نقل کرده است که بر طبق آن امیرمؤمنان علیه السلام و عثمان به همدیگر فحشهای دادند تا آن روز چنین فحشهای شنیده نشده است:
أنا مَعْمَرٌ، حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ زَیْدِ بْنِ جُدْعَانَ، عَنْ سَعِیدِ بْنِ الْمُسَیِّبِ، قَالَ: " شَهِدْتُ عَلِیًّا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَعُثْمَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ اسْتَبَّا بِسِبَابٍ مَا سَمِعْتُ أَحَدًا اسْتَبَّ بِمِثْلِهِ، وَلَوْ کُنْتُ مُحَدِّثًا بِهِ أَحَدًا لَحَدَّثْتُکَ بِهِ، قَالَ: ثُمَّ نَظَرْتُ إِلَیْهِمَا یَوْمًا آخَرَ فَرَأَیْتُهُمَا جَالِسَیْنِ فِی الْمَسْجِدِ، أَحَدُهُمَا یَضْحَکُ إِلَی الآخَرِ.
از سعید بن مسیب روایت شده است که روزی علی (علیه السلام) و عثمان را دیدم چنان به هم فحش میدادند که مانند آن را نشنیده بودم ؛ و اگر آنچه را بر زبان آوردند به کسی گفته بودم به تو نیز میگفتم ؛ سپس گفت : اما روزی دیگر آن دو را دیدم که در مسجد نشسته بودند و یکی به دیگری میخندید .
الصنعانی، ابوبکر عبد الرزاق بن همام (متوفای211ه)، الأمالی فی آثار الصحابة، ج 1، ص70، ح91 ، تحقیق : مجدی السید إبراهیم ، ناشر : مکتبة القرآن - القاهرة .
نتیجه آن که امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین علیهم السلام از عثمان و خانه او دفاع نکردهاند، اگر هم جلوی خانه او حاضر شدهاند، قصد آنها دفاع از افراد بیگناه و زن و فرزند عثمان بوده است، نه از خود عثمان .
- [سایر] باسلام،درکتاب عقدالفرید ج4 آمده:هنگامی که بر عثمان شوریدند،امام علی (ع) )برای دفاع ازعثمان، فرزندانش را فرستاد که جلوی خانه عثمان نگهبان باشند،اما وقتی که عثمان کشته شد امام علی(ع) آمد و یک سیلی به یکی ویک مشت به نفردوم زد وفرمود مگرشما نگهبان نبودید،حال دوسؤال1:آیاعلی(ع)خلافت عثمان را قبول داشته که حاضرنشده که عثمان کشته شود؟2:چراعلی(ع)به خاطر عثمان که ازغاصبین خلافت بوده فرزندانش را کتک زده ؟
- [سایر] چرا اهل سنت در کتب خود به عمر و ابوبکر و عثمان (رضی الله) ولی به علی علیه السلام (کرم الله وجهه) خطاب می کنند؟
- [سایر] چرا اهل سنت نسبت به شیخین بیشتر تعصب دارند تا به عثمان مگر عثمان از صحابه نبود؟
- [سایر] اهل سنت برای عمر و عثمان چه کراماتی بیان می کنند؟
- [سایر] آیا حضرت علی(علیه السلام) در قتل عثمان نقشی داشتند؟
- [سایر] آیا قرآن عثمان با قرآن امام علی(ع) تفاوت دارد؟
- [سایر] چرا حضرت علی قاتلین عثمان را قصاص نکرد؟
- [سایر] عثمان که بود؟ با توجه به منابع اهل سنت چه ویژگی هایی داشت؟
- [سایر] کتب اهل سنت چه کراماتی برای عمر نقل کرده است؟
- [سایر] بسیاری از بزرگان اصحاب از اهل بیت پیامبر زن گرفتهاند و اهل بیت از آنها زن گرفتهاند، به خصوص شیخین (ابوبکر و عمر) چنانکه همه مورّخان و ناقلان اخبار، سنی و شیعه بر این اتفاق نظر دارند. - پیامبر(ص) با عایشه دختر ابوبکر و حفصه دختر عمر ازدواج نمود. - و دو دخترش رقیه و ام کلثوم را یکی پس از دیگری به ازدواج خلیفه سوم عثمان بن عفان در آورد، و به خاطر این عثمان به ذی النورین ملقب شده است. - و پسرش ابان بن عثمان با ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر بن ابی طالب ازدواج کرد. - و مروان بن ابان بن عثمان با ام قاسم دختر حسن بن علی بن ابی طالب ازدواج کرده است. - و زید بن عمرو بن عثمان با سکینه دختر حسین ازدواج نموده بود. - و عبدالله بن عمرو بن عثمان با فاطمه دختر حسین بن علی ازدواج کرده بود. و از دیگر اصحاب که نیز با اهل بیت فامیل بودند و از آنها زن گرفته بودند نام نمیبریم و فقط در این مورد به ذکر خلفای ثلاثه اکتفا میکنیم، تا بیان کنیم که اهل بیت با آنها محبت و دوستی داشتند و به خاطر آن این ازدواجها و پیوندها صورت گرفته است و همچنین میبینیم که اهل بیت نامهای اصحاب پیامبر(ص) را بر فرزندانش میگذاشتند، و مورّخین و ناقلان اخبار همه شیعه و سنی بر این امر اتفاق نظر دارند. چنانکه در منابع شیعه آمده است علی یکی از پسرانش که از لیلی بنت مسعود حنظلی بود را ابوبکر نامید، و در بنی هاشم علی اولین کسی است که اسم پسرش را ابوبکر گذاشت. و همچنین حسن بن علی فرزندانش را به این نامها نامگذاری کرد: ابوبکر، عبدالرحمن، طلحه، و عبیدالله و همچنین حسن بن علی چنین نامهایی بر فرزندانش گذاشته بود و موسی کاظم دخترش را عایشه نامید . و کینه بعضی از اهل بیت ابوبکر بود، مانند زین العابدین علی بن حسین، و علی بن موسی الرضا که کینهاش ابوبکر بود. و همچنین بعضی از اهل بیت اسم پسرانشان را عمر میگذاشتند، که از جمله آنان میتوان به حضرت علی(ع) اشاره کرد که اسم پسرش را عمر اکبر نامید، مادر این پسر ام حبیب بنت ربیعه بود، و عمر بن علی در کنار برادرش حسین به شهادت رسید، و علی فرزندی دیگر به نام عمر اصغر داشت که مادرش الصهباء التغلبی بود که عمر طولانی کرد و از برادرانش ارث برد. و همچنین حسن بن علی فرزندانش را ابوبکر و عمر نامید. و همچنین علی بن حسین بن علی، و علی زین العابدین و موسی کاظم، و الحسین بن زید بن علی، و اسحاق بن حسن بن علی بن حسین، و نیز حسین بن علی بن حسن بن حسین بن حسن فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند. و افراد زیاد دیگری از اهل بیت فرزندانشان را ابوبکر و عمر نامیدهاند ولی ما به همین مقدار کفایت میکنیم تا بحث طولانی نشود. و موسی کاظم و علی هادی دخترانش را عایشه نامیدهاند.
- [آیت الله نوری همدانی] نافلة ظهر و عصر را در سفر نباید خواند ، ئلی ولی نافله عشا را که نماز وُتیره نامیده می شود به نیت اینکه شاید مطلوب خداوند باشد ، می تواند بجا آورد . فضلیت سحر خیزی ونماز شب باید توجه داشت که وقت سحر ، وقت بسیار مبارکی است ، وقت تهجد و عبادت خدا است وقت انس گرفتن با محبوب حقیقی در خلوت شب است ، وقتی است که پیشوایان معصوم اسلام (سلام الله علیهم )مسلمانان را به بیداری و تهجد د ر آن ترغیب می نمودند ، وقتی است که وقتی است که علمای بزرگ و صلحای روزگار همیشه در آن وقت از خواب بر می خاستند و در پیشگاه حضرت حق به نماز خواندن و تلاوت قرآن و استغفار می پرداختند و حل کمشکلات و قضای حوایج مهم خود را در این ساعت از آن ذات مقدس می خواستند و به مقصود می رسیدند .خداوند در دو جای قرآن ، کسانی را که در سحرگاهان به استغفار می پردازند و از خداوند کریم و رحیم بخشایش گناهان خود را می خواهند مورد تمجید قرار داده است .وقت سحربنابر اظهر ، آخرین قسمت از یک ششم شب میباشد .هر چند وقت نماز شب از نصف شب به بعد آغاز می شود و تا طلوع فجر ادامه پیدا می کند ، ولی هر چه به طلوع فجر نزدیکتر باشد ، ثواب بیشتری دارد .برای نماز شب فضلیت های فراوانی و تاکید بسیاری در احادیث اهل بیت عصمت (علیهم السلام) ذکر شده است.حضرت رسول اکرم (صلی الله غلیه وآله وسلم ) در ضمن وصیتهای خود به حضرت امیر المؤمنان (علیه السلام ) فرمودند : ( عَلیکَ بِصَلوهِ اللّیلِ ، بِصلوهِ الّلیلِ ، بِصلوهِ اللّیلِ ) یعنی سه مرتبه فرمودند : نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار . حضرت صاذق (علیه السلام)فرمودند :( شرافت مؤ من در نماز شب خواندن و عزت مؤ من در این است که متعرض اعراض مردم چیزهایی که مردم عنایت به پنهان ماندن آن دارند ، نشود ، به این معنا که تفحص در امور مردم نداشته باشد و غیبت آنان را نکند .) و نیز حضرت صادق (علیه السلام ) فرمودند : ( مال دنیا و فرزندان ، زینت زندگی این دنیا و نماز شب ، زینت آخرت است . ) در احادیث اسلامی برای نماز شب علاوه بر اینکه ثواب و فضیلت فراوان اخروی ذکر شده است ، فواید دنیوی بسیاری نیز برای آن بیان شده است .که حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمود : ( نماز شب بخوانید که آن سنت پیغمبر و رسم صلحایی است که پیش از شما می زیستند و آن درد و مرض را از بدن شما دور می کند . ) و نیز فرمودند : ( نماز شب خواندن روی انسان را سفید و نورانی وخلق انسان را نیکو و بوی وی را پاکیزه می کند و روزی را فراوان می سازد و موجب ادای قرض انسان می گردد و غم و اندوه را بر طرف می نماید و به چشم انسان جلوه و روشنی می بخشد . )حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : ( خانه هایی که در آنها نماز شب و قرآن خوانده می شود ، برای اهل آسمان روشنایی می دهند به همان طوری که ستارگان آسمان برای مردم زمین ، روشنایی می دهند . ) حضرت رضا ( علیه السلام ) فرمودند : ( نماز شب خواندن را بر خود لازم بدانید زیرا هر بندة مؤ منی که هشت رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخواند و در قنوت وتر 70مرتبه استغفار کند خداوند او را از عذاب قبر و از عذاب آتش نجات می دهد وعمرش را در دنیا طولانی میکند و در زندگی اقتصادی خداوند به او وسعت و گشایش میدهد وهر خانه ای که در آن نماز شب خوانده شود آن خانه برای مردم آسمان روشنایی می دهد همانطورکه ستارگان آسمان برای مردم روی زمین روشنایی می بخشند . ) برای د ستیابی به این توفیق لازم است از اول شب تصمیم بگیرند و مخصوصاً با کم غذا خوردن در شب خود را برای بیداری آماده سازند که حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام ) فرمودند : ( در سه چیز با سه چیز طمع مکن : 1-در بیداری شب با پرخوردن .2-در نور صورت با خوابیدن در جمیع شب .3-در امان ماندن در دنیا با همنشینی با فاسقان و فاجران .) کیفیت نماز شب و اما کیفیت نماز شب به این ترتیب است که : هشت رکعت که هر دو رکعت به یک سلام انجام بگیرد به قصد نماز نافلة شب خوانده شود و بعد از آن دو رکعت نماز به قصد نماز شفع می خواند و از آن پس یک رکعت به نیت نماز وتر بجا می آورد و بهتر این است که قنوت نماز وتر را به این ترتیب بجا بیاورد : 1- دعای فرج را که عبارت از این دعا است : لا اله الله الحلیم الکریم لا اله الا الله العلی العظیم سبحان الله رب السموات السبع و سبحان الله رب الارضین السبع و ما فیهن و ما بینهن و رب العرش العظیم و سلام علی المرسلین بخواند . 2-هفت مرتبه بگوید : استغفر الله الذی لا اله الا هو الحی القیوم ذوالجلال و الاکرام من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه .بعد از آن 70مرتبه بگوید : استغفرالله ربی و اتوب الیه .پس از آن 300مرتبه بگوید : العفو . سپس برای چهل مؤمن دعا کند ( به زبان غیر عربی هم اشکال ندارد ، مثلاً بگوید : خداوندا! فلانی را بیامرز ) .از آن پس برای خود و پدر و مادر خود دعا کند و در خاتمة قنوت 7مرتبه بگوید : هذا مقامُ الغائذِ بکَ مِنَ النارِ . فضیلت نماز جعفر طیار نماز جعفر طیار ، دارای ثواب و فضیلت بسیار است و بر اساس روایاتی که از اهل بیت عصمت(سلام الله علیهم ) رسیده است تاثیر زیادی در بخشیده شدن گناهان انسان دارد . حضرت صادق ( علیه السلام ) فرمودند : ( روزی که قلعة خیبر ، دژ محکم یهودانی که در برابر پیشرفت اسلام جوان ، سنگ اندازی می کردند و هر روز نقشه ای می کشیدند و تر فندهایی برای متوقف ساختن ، بلکه بر انداختن نظام اسلامی ، طرح می کردند به دست سپاه اسلام فتح شد ، جعفر از کشور حبشه که به سر پرستی جمعی از مسلمانان که در نتیجة فشار سردمداران کفر به آنجا مسافرت کرده بودند که تا در محیطی آزاد به اقامه مراسم دین قیام کنند و هم به تبلیغ اسلام پرداخته ، درخت دین را در آن سر زمین بنشانند ، مسافرت کرده بود مراجعت کرد .حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) از شنیدن این جریان بسیار خرسند گردید و فرمود : ( والله ما ادری بایهما انا اشد سروراً بقدوم جعفر ام بفتح خیبر ) . قسم به خداوند از این دو جریانی که امروز برای ما پیش آمده است نمی دانم برای کدام یک بیشتر خشنود باشم ، آیا برای فتح خیبر یا برای بازگشت جعفر ؟ و از جای خود برخاست و جعفر را به آغوش کشید و میان دو چشم وی را بوسید و فرمود هدیه ای به تو بدهم .چون این کلام را مسلمانان شنیدند افراد بسیاری در میان جمع گرد آمدند و چنین فکر می کردندکه این هدیه طلا ونقرة قابل توجهی خواهد بود. حضرتش به جعفر فرمودند : ( چهار رکعت نماز به تو تعلیم می دهم اگر بتوانی در هر روز و اگر نه در دو روز و گرنه در هر جمعه و اگر نتوانستی در هر ماه یک مرتبه و اگر نتوانستی در هر سال یک مرتبه بخوان ، خداوند متعال گناهانی را که ما بین آن دو نماز انجام گرفته باشد می آمرزد .سپس آن را بیان فرمود و توضیح آن به این ترتیب است : چهار رکعت است به تشهد و دو سلام . در رکعت اول بعد از سوره حمد سورة (اذا زلزلت ) و در رکعت دوم بعد از سورة ( و العادیات) و در رکعت سوم پس از حمد ، سورة ( اذا جاء نصرالله ) و در رکعت چهارم بعد از حمد سورة ( قل هو الله احد) و در هر رعت بعد از فراغ از قرائت پانزده مرتبه می گوید سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر و در رکوع همین تسبیحات را ده مرتبه می گوید و چون سر از رکوع بر می دارد ده مرتبه و در سجدة دوم ده مرتبه و بعد از سر بر داشتن پیش از اینکه برخیزد ، ده مرتبه می گوید و هر چهار رکعت را به همین تر تیب می خواند که مجموعاً 300مرتبه می شود . اگر نتواند این سوره ها را بخواند بجای آنها هم سورة قل هو الله احد را بخواند ، ثواب و فضیلت این نماز را بدست می آورد .خواندن نماز جعفر در هر موقع مستحب است ، ولی بهترین اوقات آن در روز جمعه هنگامی است که آفتاب در سطح زمین گسترش یافته باشد .علمای بزرگ اسلام و صلحای روزگار در این وقت برخواندن آن مواظبت داشته اند .نماز های مستحبی غیر از اینها نیز بسیار است به کتاب مفاتیح الجنان و غیر آن مراجعه بفرمایید . وقت نافله های یومیه
- [آیت الله وحید خراسانی] خاتمه هرچند هر گناهی بزرگ است چون عظمت و جلال و کبریای خداوند محدود به حدی نیست پس نافرمانی خداوند متعال هم با توجه به این که معصیت خداوند علی عظیم است بزرگ است و روایت شده نظر نکن به انچه معصیت کردی بلکه ببین چه کسی را معصیت کردی ولی در مقایسه گناهان به یکدیگر بعضی بزرگتر و عذاب ان شدیدتر است و بر برخی از گناهان به طور صریح یا ضمنی تهدید و وعید به عذاب و اتش شده و یا در روایات وارده از اهل بیت عصمت علیهم السلام از انها تعبیر به کبیره شده است و به مقتضای ایه کریمه ان تجتنبوا کبایر ما تنهون عنه نکفر عنکم سییاتکم اگر دوری کنید از گناهان کبیره ای که نهی شده اید از ان می پوشانیم از شما بدیها و سییات شما را اجتناب از انها موجب امرزش گناهان دیگر است و بعضی از فقهاء اعلی الله مقامهم انها را تا هفتاد و بعضی بیشتر از ان شمرده اند و قسمتی از انها که بیشتر مورد ابتلاست ذکر می شود شرک و کفر به خداوند متعال که با هیچ گناه کبیره ای قابل قیاس نیست یاس و ناامیدی از روح و رحمت خداوند متعال امن از مکر خداوند متعال قسم دروغ به خداوند متعال انکار انچه خداوند نازل فرموده است محاربه با اولیای خداوند متعال محاربه با خدا و رسول به قطع طریق و افساد در زمین حکم به غیر انچه خداوند نازل فرموده است دروغ بستن بر خدا و رسول و اوصیا منع از ذکر خداوند در مساجد و سعی در خراب کردن انها منع زکاتی که واجب است تخلف از جهاد واجب فرار از جنگ مسلمین با کفار اضلال گمراه کردن از راه خداوند متعال اصرار بر گناهان صغیره ترک عمدی نماز و سایر واجبات الهیه ریا اشتغال به لهو مانند غنا و تار زدن ولایت ظالم اعانه کمک کردن ظالم شکستن عهد و قسم تبذیر فاسد کردن مال و بیهوده خرج کردن ان اسراف شرب خمر سحر ظلم غنا عقوق والدین اذیت و بدرفتاری با پدر و مادر قطع رحم لواط زنا نسبت دادن زنا به زن محصنه قیادت جمع کردن بین مرد و زن به زنا یا دو مرد به لواط دزدی ربا خوردن سحت خوردن حرام مانند بهای خمر و اجرت زن زناکار و رشوه ای که حاکم برای حکم می گیرد کم فروشی غش مسلمین خوردن مال یتیم به ظلم شهادت دادن به ناحق کتمان شهادت اشاعه فاحشه و گناه بین مومنین فتنه سخن چینی کردن که موجب تفرقه بین مومنین شود ناسزا گفتن به مومن و اهانت به مومن و ذلیل کردن او بهتان بر مومن تهمت زدن به مومن غیبت و ان ذکر عیب مستور و پوشیده مومن در غیاب او است چه ان عیب را به گفتار بیان کند یا به رفتار بفهماند هرچند در اظهار عیب مومن قصد اهانت و هتک حیثیت نداشته باشد و اگر به قصد اهانت عیب مومن را اظهار نماید دو گناه مرتکب شده است
- [آیت الله فاضل لنکرانی] ناآشنا به مسأله; کسی که مسأله شرعی خود را نمی داند. جاهل قاصر: جاهلی که از روی عذر حکم شرعی را نمی داند. جاهل مقصر: جاهلی که امکان آموختن مسائل را داشته ولی عمداً در فراگیری آن کوتاهی کرده است. جبیره: مرهم; پارچه و پوششی که زخم یا شکستگی را با آن ببندند. جرح، جروح: جراحت، زخم جُنُب: کسی که محتلم شده یا با دیگری مقاربت کرده است. جُعاله: قراردادی که طی آن فردی اعلام می کند هر کس برای او کار معینی را انجام دهد، اجرت مشخصی به او پرداخت می شود. مثلا هر کس گمشده مرا پیدا کند، هزار تومان به او مژدگانی می دهم. قرار گذارنده را (جاعل) و عمل کننده به آن را (عامل) می گویند. جلاّل: حیوانی که عادت کرده فقط نجاست انسان را بخورد. جماع: مقاربت: آمیزش جنسی. جهر: صدای بلند، با صدای بلند چیزی را قرائت کردن. (ح) حائض: زنی که در عادت ماهیانه باشد. حاکم شرع: مجتهدی که بر اساس موازین شرعی دارای فتوا است. حج: زیارت خانه خدا و انجام اعمالی مربوط به آن که به آن اعمال (مناسک حج) می گویند. حج نیابتی: زیارت خانه خدا به نیابت از طرف شخص دیگر با انجام مناسک آن. حدث اصغر: هر علتی که باعث وضو شود و آن شش چیز است: 1 بول، 2 مدفوع، 3 باد شکم، 4 خواب کامل، 5 امور زایل کننده عقل، 6 استحاضه. حدث اکبر: هر کاری که غسل برای نماز را سبب شود مانند احتلام و جماع. حد ترخص: حدی از مسافت که در آن صدای موذن و دیوار محل اقامت قابل تشخیص نباشد. حرام: ممنوع، هر عملی که از نظر شرعی ترکش لازم باشد. حرج: مشقت، سختی، دشواری حصه: سهم حضر: محل حضور (وطن). حنوط: مالیدن کافور بر اعضای مرده از جمله به پیشانی، کف دست ها، سرزانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها. حواله: ارجاع طلبکار به شخص ثالث برای دریافت طلبش به این نحو که ذمه خودش را بری کرده و دیگری به او بدهکار شود. حیض: قاعدگی، عادت ماهیانه زنان. حین عروض شک: وقت پدید آمدن شک. (خ) خارق العاده: غیر طبیعی. خالی از قوت نیست: معتبر است، فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی دیده شود). خالی از وجه نیست: فتوا این است (مگر در ضمن کلام قرینه ای بر غیر این معنی مشاهده شود). خبره: کارشناس خبیث: پلید، زشت. خسارت: زیان، ضرر. خصوصیات: ویژگی ها خمس: یک پنجم، بیست درصد پس انداز سالیانه و غیره که باید به مجتهد جامع الشرایط و مرجع تقلید پرداخت شود. خوارج: کسانی که علیه امام معصوم(علیهم السلام) قیام مسلحانه نمایند مثل خوارج نهروان. خوف: ترس، هراس، واهمه خون جهنده: یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند. خیار: اختیار بر هم زدن معامله که در یازده مورد طرفین معامله یا یکی از آنها می توانند معامله را بر هم زنند. (د) دائمه: زنی که طی عقد دائم به همسری مردی درامده باشد. دُبُر: پشت; مقعد. دعوی: دادخواهی. دفاع: دفع دشمن; مقاومت در برابر دشمن. دیه: مالی که بنابر احکام شرعی به جبران خون مسلمان یا نقص بدنی به او داده می شود. (ذ) ذبح شرعی: کشتن حیوانات حلال گوشت با رعایت ضوابط شرعی. ذمّه: تعهّد به ادای چیزی یا انجام عملی. ذمّی: کافران اهل کتاب مانند یهود و نصاری در مقابل تعهّدشان نسبت به رعایت قوانین اجتماعی اسلامی از حمایت و امنیت حکومت اسلامی برخوردار می شوند و در بلاد مسلمین زندگی خواهند کرد. (ر) ربا: زیادت; اضافه; بدست آوردن مال زائد بر سرمایه با شرایط مذکور در مسائل 2356، 2357، 2361. رباء قرضی: اضافه ای که پرداخت آن در ضمن قرض شرط گردد. ربح سَنه: درآمد سالیانه انسان. رجوع: بازگشتن; بازگشت. رضاعی: همشیر; پسر و دختری که از یک زن شیر خورده باشند با شرائطی که در مسأله 2598 بیان شده نسبت به هم برادر و خواهر رضاعی می شوند و محرم ابدی می باشند. رفع ضرورت: بر طرف شدن حالت اضطرار. رکن; ارکان: پایه; اساسی ترین جزء هر عبادت. رکوع: خم شدن; یکی از ارکان نماز که برای انجام آن شخص نمازگزار در برابر عظمت خداوند چندان خم می شود که دستهایش به زانو برسد. رهن: گرو; گروی. ریبه: احتمال تحریک شهوت. (ز) زائد بر مؤونه: مازاد بر مخارج; اضافه بر هزینه مربوطه. زکات: مقدار معیّنی از اموال خاص انسان که به شرط رسیدن به حد نصاب باید در موارد مشخّص خود مصرف شود، این اموال اختصاص به نُه مورد دارد. زکات فطره: مقدار حدود 3 کیلوگرم گندم، جو، ذرت و غیره یا بهای آن که باید در عید فطر به فقرا بدهند و یا در مصارف دیگر زکات صرف کنند. زمان غیبت کبری: مثل زمان ما، که امام دوازدهم(علیه السلام) در پرده غیبت به سر می برند. زینت: زیور; آرایش. (س) سال شمسی: سالی که مشتمل بر دوازده برج است و از فروردین شروع و به اسفند ختم می شود. سال قمری: سالی که مشتمل بر دوازده ماه است و از محرم شروع و به ذی الحجه ختم می شود. سجده; سجود: بر زمین گذاردن پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر دو انگشت بزرگ پاها برای ستایش خداوند. سجده سهو: سجده ای که نمازگزار در برابر اشتباهاتی که سهواً از او سر زده بجای آورد، به شرح مسأله 1262. سجده شکر: پیشانی بر زمین نهادن به منظور سپاسگزاری از نعمت های خداوند. سجده های واجب قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا گوش کند باید بلافاصله سجده نماید. 1 - جزء 21، سوره سجده، آیه 15. 2 - جزء 24، سوره فصّلت، آیه 37. 3 - جزء 27، سوره نجم، آخرین آیه. 4 - جزء 30، سوره علق، آخرین آیه. سجده های مستحبّ قرآن: وقتی انسان یکی از این آیات را تماماً بخواند یا بشنود مستحب است که بلافاصله سجده کند. 1 - جزء 9، سوره اعراف، آیه آخر. 2 - جزء 13، سوره رعد، آیه 15. 3 - جزء 14، سوره نحل، آیه 49. 4 - جزء 15، سوره اسراء، آیه 107. 5 - جزء 16، سوره مریم، آیه 58. 6 - جزء 17، سوره حج، آیه 18. 7 - جزء 17، سوره حج، آیه 77. 8 - جزء 19، سوره فرقان، آیه 60. 9 - جزء 19، سوره نمل، آیه 25. 10 - جزء 23، سوره ص، آیه 24. 11 - جزء 30، سوره انشقاق، آیه 21. سرگین: مدفوع حیوانات. سفیه: بی عقل; کسی که قدرت نگهداری مال خودش را ندارد و سرمایه اش را در کارهای بیهوده مصرف می کند. سقط شده: افتاده; جنین نارس یا مرده که از رحم خارج شده باشد. سلف: معامله پیش خرید. سؤر: نیم خورده آب یا غذا. (ش) شاخص: چوب یا وسیله ای که برای تعیین وقت ظهر در زمین نصب می کنند. شارع: بنیانگزار شریعت اسلامی; خداوند; پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله). شاهد: گواه. شرایط ذمّه: شرایطی که اگر اهل کتاب در بلاد مسلمین به آنها عمل کنند جان و مالشان در پناه حکومت اسلامی است. شهادت: گواهی دادن. شهادتین: شهادت به یگانگی الله و رسالت رسول الله(صلی الله علیه وآله). شیوع: شایع شدن; همگانی شدن. شهرت: مشهور شدن; آشکار شدن برای همه افراد. شیر کامل: منظور انجام یافتن تمام شرایط هشت گانه ای است که در مسأله 2594 گفته شده و موجب محرم شدن است. (ص) صاع: پیمانه ای دارای گنجایش حدود 3 کیلوگرم. صحّاف: شیرازه بند، تعمیرکار کتاب. صحّت: درستی. صراط: منظور پل صراط در روز قیامت است. صرف برات: نقدکردن برات; در مواردی که برات به صورت مدّت دار تنظیم شده باشد طلبکار می تواند زودتر از موعد معیّن از بدهکار بخواهد با کسر مقداری از برات نقداً وجه آن را دریافت نماید، این عمل را در عرف تجّار (صرف برات) می نامند. صغیره: دختری که به سن بلوغ نرسیده است. صلح: سازش طرفین; اینکه کسی مال یا حق خود را برای توافق و سازش به دیگری واگذار کند. صیغه: خواندن کلماتی که وسیله تحقّق عقد است. (ض) ضامن: عهده دار; متعهّد. ضرورت: وجوب; حتمیّت. ضروری دین: آنچه بدون تردید جزء دین است مانند وجوب نماز و روزه. ضعف مفرط: ضعف شدید. (ط) طلاق: گسستن پیمان زناشویی. طلاق بائن: طلاقی است که پس از آن مرد حق رجوع به همسرش را ندارد. طلاق خلع: طلاق زنی که به شوهرش مایل نیست ولی شوهر او را طلاق نمی دهد و زن مهر یا مال دیگرش را به او می بخشد تا او را راضی به طلاق کند. طلاق رجعی: طلاقی است که مرد در عدّه زن می تواند به او رجوع نماید. طلاق مبارات: طلاقی است که در نتیجه تنفر زن و مرد از یکدیگر و دادن مقداری مال از طرف زن به شوهر واقع می شود. طواف نساء: اخرین طواف حج و عمره مفرده است که ترک آن موجب استمرار حرمت همبستری برای طواف کننده با همسرش می شود. طوق: گردن بند; آنچه در گردن بیاویزند. طهارت: پاکی; حالتی معنوی که در نتیجه وضو و غسل یا تیمّم حاصل شود. طهارت ظاهری: چیزی که براساس نظر شارع مقدّس محکوم به پاکی است هر چند در واقع نجس باشد مثل این که شخصی وارد خانه مسلمانی شود مادام که صاحب خانه نجاست چیزی را مطرح ننماید تمام اشیاء آن خانه محکوم به پاکی است. (ظ) ظاهر این است: فتوا این است، مگر اینکه در کلام قرینه ای برای مقصود دیگر باشد. ظهر شرعی: وقت اذان ظهر که سایه شاخص محو می شود یا به کمترین حد آن می رسد و ساعت آن نسبت به فصول مختلف و افق های گوناگون فرق می کند. (ع) عاجز: ناتوان; درمانده. عادت ماهیانه: قاعدگی; حیض. عادت وقتیّه و عددیّه: زنهایی که عادت ماهیانه آنها دارای وقت مشخّص و زمان معیّن باشد; عادتشان (وقتیّه و عددیّه) است. عادل: شخصی که دارای ملکه عدالت است. عاریه: دادن مال خود به دیگری برای استفاده موقت و بلاعوض از آن. عاصی: عصیان کننده; کسی که نسبت به احکام الهی نافرمان است. عامل: عمل کننده: 1 - کسی که به قرارداد جعاله عمل می کند; 2 - کسی که متصدّی جمع آوری، حسابرسی و تقسیم و سایر امور مربوط به زکات است; 3 - اجیر. عایدات: درآمد. عدول: اشخاص عادل. عذر شرعی: توجیه قابل قبول; دلیل قابل قبول از نظر شرعی. عرف: فرهنگ عموم مردم. عَرَق جُنُب از حرام: عرقی که پس از آمیزش نامشروع یا استمناء از بدن خارج گردد. عزل: کنار گذاشتن: 1 - انزال نمودن در خارج از رحم برای جلوگیری از آبستنی زن; 2 - برکنار کردن وکیل یا مأمور خود از کار مانند برکناری وصی یا متولّی خائن توسط حاکم شرع. عسرت: سختی; تنگدستی. عقد: گره; پیمان زناشویی; پیوند. عقدبیع: قرارداد خرید و فروش. عقد دائم: ازدواج مادام العمر. عقد غیر دائم: ازدواج موقت. عقود: قراردادهای دو طرفه مثل خرید و فروش، ازدواج، مصالحه. عمّال: کارگزاران. عمداً: از روی قصد; کاری را با علم و آگاهی انجام دادن. عمره: زیارت خانه خدا و انجام اعمال مخصوص خانه کعبه که تا حدودی شبیه حج است و آن بر دو قسم است: عمره تمتّع که قبل از حج تمتّع انجام می گیرد، و عمره مفرده که پس از حج قران و افراد یا بدون حج انجام می گیرد. عمل به احتیاط: مکلّف تکلیف خود را به گونه ای عمل نماید که یقین پیدا کند تکلیف شرعیش را انجام داده است. طریقه احتیاط در کتاب های فقهی مطرح شده است. عنین: مردی که قادر به انجام آمیزش جنسی نیست. عورت: آنچه انسان از ظاهر کردنش حیا می کند; اعضاء تناسلی. عهد: پیمان; تعهّد انسان در برابر خداوند برای کار پسندیده یا ترک ناپسند که با صیغه مخصوص ادا می شود. عیال: زن; همسر. عید فطر: نخستین روز ماه شوّال که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. عید قربان: دهمین روز ماه ذی الحجّه که یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. (غ) غائط: مدفوع. غرض عقلائی: هدفی که از نظر عقلا قابل قبول و پسندیده باشد. غساله: آبی که معمولا پس از شستن چیزی خود به خود یا با فشار از آن می چکد. غسل: شستن; شستشو; شستشوی بدن با کیفیت مخصوصی که بر دو نوع است: 1 - ترتیبی; 2 - ارتماسی. غسل واجب: غسلی که انجام دادن آن الزامی است و اقسام آن عبارت است از: 1 - غسل جنابت; 2 - غسل حیض; 3 - غسل نفاس; 4 - غسل استحاضه; 5 - غسل مسّ میّت; 6 - غسل میّت. غسل مستحب: غسلی که به مناسبت ایّام و لیالی خاص یا عبادات و زیارات مخصوص رواست مانند غسل جمعه و غسل زیارت و غیره. غسل ارتماسی: به نیّت غسل یک مرتبه در آب فرو رفتن. عسل ترتیبی: به نیّت غسل، اول سر و گردن، بعد طرف راست و سپس طرف چپ را شستن. غسل جبیره: غسلی که با وجود جبیره بر اعضای بدن انجام می گیرد و الزاماً باید به صورت غسل ترتیبی باشد. غُلات: گروهی از مسلمانان هستند که درباره امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) غلّو می کنند و آن حضرت را خدا می شمارند. (ف) فتوا: رأی مجتهد در مسائل شرعیه. فجر: سپیده صبح. فجر اول و دوم: نزدیک اذان صبح از طرف مشرق سپیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول می گویند. موقعی که آن سپیده گسترده شد، فجر دوم، و اولِ نماز صبح است. فجر صادق: منظور فجر دوم است. فجر کاذب: منظور فجر اول است. فرادا: نمازی که انسان به طور انفرادی می گزارد. فَرْج: عورت انسان (زن و مرد; قُبُل و دُبُر). فرض: امرالزامی; امری که انجام یا ادای آن واجب است. فضله: مدفوع حیوانات. فطر: نخستین روز ماه شوّال و یکی از دو عید بزرگ اسلامی است. فطریه: زکات فطره. فقّاع: آب جو. فقیر: محتاج; کسی که نیازمند تأمین مخارج سال خود و عیالش است و چیزی هم ندارد که به طور روزانه قادر به تأمین هزینه زندگیش باشد. فی سبیل الله: در راه خدا انجام کار خیری که نفعش به عموم مسلمانان برسد مثل ساختن مسجد، پل، جاده و غیره. (ق) قُبُل: پیش (کنایه از عضو جنسی انسان است). قتل: کشتن. قتل نفس محترمه: کشتن کسی که خونش از نظر شرعی محترم است و نباید کشته شود. قرائت: خواندن; خواندن حمد و سوره در نمازهای یومیّه. قروح: دُمَل ها; زخم های چرکین. قریب: نزدیک به واقع و حقیقت. قرینه: نشانه; علامت; همانند. قسم: سوگند; سوگند به یکی از اسامی خداوند برای انجام امور پسندیده یا ترک ناپسند. قصاص: کیفر; نوعی از مجازات است که مشابه با جنایت انجام شده می باشد، مثل اینکه شخصی کسی را عمداً بکشد او را خواهند کشت. قصد اقامه: قصد مسافر به ماندن ده روز یا بیشتر در یک محل. قصد انشاء: تصمیم به ایجاد یک امر اعتباری مانند بیع و شراء و غیره همراه با ادای کلمات مربوطه. قصد وجه: در جایی که مکلّف عمل را با حفظ وصف وجوب و یا استحباب انجام دهد، یعنی بگوید این عمل واجب و یا این عمل مستحب را انجام می دهم. قصد رجاء: در موردی است که مکلّف عمل را به احتمال اینکه به خدا نزیک می کند انجام می دهد. قصد قربت مطلقه: چنانچه مکلّف می داند عملی مورد رضا و قرب خداست ولی نمی داند عنوان آن چیست، مثل اینکه می داند گفتن این جمله در نماز خوب است اما نمی داند استحباب خاص دارد یا به عنوان مطلق ذکر و یا دعا باید خوانده شود. قصد قربت: یعنی کاری را برای خدا انجام دادن. قضا: بجا آوردن عملی که در وقت خاص خود انجام نشده است بعد از آن وقت; قضاوت کردن. قنوت: اطاعت; تواضع در برابر خدا; در رکعت دوم نماز پس از قرائت سوره ها، دست ها را در مقابل صورت قراردادن و ذکر و دعا خواندن. قوی: محکم (کنایه از فتوا) قیام: ایستادن; اقامه نماز. قیام متّصل به رکوع: به نیت رکوع از حالت ایستاده خم شدن و رکن نماز است. قی: استفراغ. قیّم: سرپرست; کسی که براساس وصیّت یا حکم حاکم شرع مسؤول امور یتیم و غیره می شود. (ک) کافر: کسی که به توحید و نبوّت یا هر دوی آنها معتقد نیست، یعنی: 1 - کسی که وجود خدا را انکار می کند. 2 - کسی که برای خدا شریک می تراشد. 3 - کسی که پیغمبری پیغمبر اسلام را قبول ندارد. 4 - کسی که در امور فوق شک دارد. 5 - کسی که منکر ضرورت دین است و انکار او به انکار خدا و رسول(صلی الله علیه وآله)می انجامد. کافر حربی: کافری که با مسلمانان در حال جنگ می باشد و یا در پناه مسلمانان نیست. کافر ذمّی: اهل کتاب که در بلاد اسلامی با شرایط مخصوص اهل ذمّه در پناه حکومت اسلامی قرار گرفته و زندگی می کند. کثیر الشّک: کسی که زیاد به شک می افتد. کشف خلاف شدن: آشکار شدن اشتباه، روشن شدن این که یک عمل درست انجام نشده است. کفّاره: کاری که انسان برای جبران گناهش انجام دهد. کفّاره جمع: کفّاره سه گانه (60 روز روزه گرفتن، 60 فقیر را سیر کردن و بنده ای را آزاد نمودن). کفالت: ضمانت. کفیل: ضامن. کیفیّت: چگونگی. (ل) لازم: واجب; اگر مجتهد دلیل الزامی بودن امری را از ایات و روایات کشف کند و بتواند آن را به شارع نسبت دهد، معمولا تعبیر به واجب می کند. و اگر الزامی بودن آن را به طریق دیگر نظیر ادلّه عقلیّه استفاده کند طوری که استناد آن به شارع میسّر نباشد، معمولا تعبیر به لازم می کند. لازم الوفا بودن: باید به آن عمل شود. لزوجت محل: لغزندگی همراه با چسبندگی که در محلی وجود دارد. لغو: بی فایده; بی معنا; بیهوده. لُقطه: پیدا شده; مال پیدا شده ای که صاحب آن معلوم نباشد. (م) ماترک: آنچه از متوفّی باقی مانده باشد. مال الاجاره: مالی که مستأجر بابت اجاره بپردازد. مال المصالحه: مالی که مورد صلح قرار گرفته است. مالیّت شرعی: چیزهایی که از نظر شارع مقدّس مال محسوب می شود مانند همه اموال مشروع (که ضوابط آن توسّط شارع مقدّس بیان گردیده است). مالیّت عرفی: چیزهایی که از نظر فرهنگ عموم مردم (عرف) مال محسوب می شود، هر چند از نظر دین اسلام مالیّت نداشته باشد، مثل خوک و مشروب. ماه هلالی: گردش ماه به دور زمین، ماه قمری که از ماه محرم شروع می شود و به ماه ذی الحجّه ختم می گردد و در مقابل ماه شمسی است که از فروردین ماه شروع و در اسفند پایان می یابد. مأموم: پیرو; کسی که در نماز به امام جماعت اقتدا نماید. مؤونه: مخارج یا هزینه. مباح: هر فعلی که از نظر شرعی نه پسندیده است و نه ناپسند (در برابر واجب و حرام و مستحب و مکروه). صفحه 542 مبتدئه: زنی که برای اولین بار عادت شود. مبطلات: اموری که باطل کننده عبادت می شود. متعه: زنی که با عقد موقّت به همسری مردی درآمده است. متنجّس: هر چیزی که ذاتاً پاک است و در اثر برخورد با شیء نجس آلوده شده است. متولّی: سرپرست. مثمن: قیمت گذاری شده; فروخته شده; کالایی که در معرض فروش قرار گرفته باشد. مجتهد: کوشا; کسی که در فهم احکام الهی به درجه رسیده و دارای قدرت علمی مناسبی است که می تواند احکام اسلام را از روی کتاب و سنّت استنباط نماید. مجتهد جامع الشرائط: مجتهدی که شرایط مرجعیّت تقلید را دارا می باشد. مجرای طبیعی: مسیر طبیعی هر چیز. مجهول المالک: مالی که معلوم نیست به چه کسی متعلّق است. مجزی است: کافی است ساقط کننده تکلیف است. محتضر: کسی که در حال جان کندن است. محتلم: کسی که در خواب منی از او خارج شده باشد. محذور: مانع; کنار گذاشته شده; آنچه از آن پرهیز گشته است. محرّم (محرّمات): چیزی که حرام است; اولین ماه از سال قمری. مَحْرَم: کسانی که ازدواج با آنها به جهت نسبی و یا سببی و یا شیر خوردن حرام ابدی است مانند: خواهر، مادر، دختر و دخترِ دختر، جدّات، عمّه و عمّات، خاله و خالات، ربائب، مادر زن و مادر او، دختر و خواهر رضاعی، زن پسر، زن پدر و نبیره. مُحرِم: کسی که در حال احرام حج یا عمره باشد. محظور: ممنوع. محفوظ: حفظ شده; نگهداری شده. محلّ اشکال است: اشکال دارد; خلاف احتیاط واجب است (مقلّد می تواند در این مسأله به مجتهد دیگری مراجعه کند). محل تأمّل است: باید احتیاط کرد (مقلّد می تواند در این مسأله به دیگری مراجعه کند). صفحه 543 مخیّر است: فتواست، مقلّد بایستی یکی از دو طرف و یا بیشتر را انتخاب نماید. مخرج بول و غائط: مجرای طبیعی خروج ادرار و مدفوع. مخمّس: مالی که خمس آن پرداخت شده باشد. مُدّ: پیمانه ای که تقریباً ده سیر گنجایش داشته باشد (750 گرم). مدّعی: خواهان ; کسی که برای خودش حقّی قائل است. مذی: رطوبتی که پس از ملاعبه از انسان خارج گردد. مرتد: مسلمانی که منکر خدا و رسول یا حکمی از ضروریّات دین شده که انکارش به انکار خدا و رسول باز گردد. مرتدّ فطری: کسی که از پدر یا مادر مسلمان متولّد شده و خودش نیز مسلمان بوده و سپس از دین خارج شده است. مرتدّ ملّی: کسی که از پدر و مادر غیر مسلمان متولّد شده ولی خودش پس از اظهار کفر مسلمان شده و مجدّداً کافر گردیده است. مرجوح (مرجوح شرعی): چیزی که کراهت شرعی داشته باشد. مردار: حیوانی که خود به خود مرده و یا بدون شرایط لازم کشته شده باشد. مزارعه: قراردادی که بین مالک زمین و زارع منعقد می شود که براساس آن مالک درصدی از محصول زراعی را صاحب می شود. مس: لمس کردن. مسّ میت: لمس کردن انسان مرده. مساقات: آبیاری کردن; قراردادی بین صاحب باغ و باغبان که براساس آن باغبان در برابر آبیاری و تربیت درختان، حقّ استفاده از مقدار معیّنی میوه باغ را پیدا می کند. مستحاضه: زنی که در حال استحاضه باشد. مستحب: پسندیده; مطلوب; چیزی که مطلوب شارع است ولی واجب نیست; هر حکم شرعی که اطاعت آن موجب ثواب است ولی مخالفت آن عقاب ندارد. مستطیع: توانا; کسی که امکانات و شرائط سفر حج را دارا باشد. مستهلک: از میان رفته; نابود شده; نیست شده. مسح: دست کشیدن بر چیزی; دست کشیدن به فرق سر و روی پاها با رطوبت باقیمانده از شستشوی صورت و دست ها در وضو. مسکین: بیچاره; مفلوک; کسی که از فقیر هم سخت تر می گذراند. مسکرات: چیزهای مست کننده. مشقّت: سختی; رنج; دشواری. مصالحه: سازش; آشتی. مصو نیّت: آسیب ناپذیری. مضطر: ناچار; ناگزیر. مضطربه: زنی که عادت ماهیانه اش بی نظم است. مضمضه: چرخانیدن آب در دهان. مضیقه: تنگدستی; تنگنایی. مطهّرات: پاک کننده ها. مظالم: چیزهایی که در ذمّه انسان است ولی صاحب آن معلوم نیست و یا دسترسی به آن ممکن نمی باشد، مانند اینکه شخصی یقین دارد در زمان طفولیّت به صورت غیر مجاز در مال کسی تصرّف نموده و در اثر تصرّف ضرری به صاحب آن رسیده است، اکنون برای اینکه یقین به برائت ذمّه خود پیدا کند، لازم است مقداری از مال خود را از طرف صاحب مال به عنوان مظالم با اجازه مجتهد جامع الشرایط به فقیر پرداخت نماید. معامله غرری: معامله ای است که اوصاف کالای مورد معامله (مبیع) به صورت کامل مشخّص نباشد مثل اینکه شخصی خانه ای را که اصلا ندیده است و از خصوصیات آن اطلاع ندارد بخرد یا بفروشد، و این نوع معامله کلا باطل است. معرض: برای عموم نشان دادن; در دیدِ همگان قرار دادن. معهود: شناخته شده; معمول و متداول; آنچه به طور ضمنی مورد قبول باشد. مفطِر: چیزی که روزه را می شکند. مفلّس: کسی که دارائیش کمتر از بدهکاریش می باشد. و از طرف حاکم شرع از تصرف در اموالش منع شده است. مقاربت: نزدیکی کردن; آمیزش جنسی. مقرّرات شرعیه: آنچه از طرف خداوند به عنوان تکلیف شرعی معیّن گردیده است. مکروه: ناپسند; نامطلوب; آنچه انجام آن حرام نیست ولی ترکش اولی است. مکلّف: هر انسانی که بالغ و عاقل است. ملاعبه: بازی کردن; معاشقه کردن. ممیّز: خردسالی که خوب و بد را تمیز می دهد. منذورله: کسی که به نفع او نذر شده است مثل امام(رحمه الله). منعزل: خود به خود برکنار شده. موازین شرعیّه: معیارهای شرعیّه. موالات: پشت سر هم; پیاپی انجام دادن. موجر: اجاره دهنده. مورد اشکال است: خلاف احتیاط است; در این مورد می توان به مجتهددیگر مراجعه کرد. موقوفٌ علیهم: کسانی که به نفع آنها وقف شده است. موقوفه: وقف شده. موکّل: وکیل کننده. منع کردن: جلوگیری کردن; بازداشتن. میّت: مرده; جسد بی جان انسان. (ن) ناسیه: زنی که وقت عادت ماهیانه خود را از یاد برده است. نافله: نماز مستحبّی. نری: بیضه. نبش قبر: شکافتن قبر. نصاب: حدّ مشخّص; حد یا مقدار معیّن. نصاب زکات: حدّ مشخّصی که برای هر یک از موارد وجوب زکات در نظر گرفته شده است. نظر به ریبه: نگاه کردن به گونه ای که موجب تحریک شهوت شود; نگاهی که موجب فتنه شود. نجس: پلید; ناپاک. نفاس: خونی که پس از زایمان از رحم زن خارج می گردد. نکاح: ازدواج کردن; زناشویی. نماز آیات: دو رکعت نماز مخصوص که در مواردی نظیر زلزله و کسوف و خسوف واجب است. نماز احتیاط: نماز بدون سوره ای که برای جبران رکعات مورد شک بجا آورده می شود. نماز استسقاء: نمازی که با کیفیت مخصوص برای طلب باران خوانده شود. نماز جماعت: نماز واجبی که دو نفر یا بیشتر با امامت یکی از آنها بجا می آوردند (در نماز جمعه حدّاقل جماعت 5 نفر است). نماز جمعه: دو رکعت نماز مخصوص که در زوال جمعه به جای نماز ظهر و به طور جماعت برگزار می گردد و با کمتر از 5 نفر انجام پذیر نیست. نماز خوف: نماز یومیّه انسان در حال جنگ و امثال آن که با کیفیت مخصوص و به طور شکسته بجا آورده شود. نماز شب: هشت رکعت نماز مستحبّی که به صورت 4 نماز دو رکعتی در ثلث آخر شب گزارده می شود. نماز شفع: دو رکعت نماز مستحبّی که پس از هشت رکعت نافله های شب، پیش از نماز وتر گزارده می شود. نمازطواف: دورکعت نمازمخصوص که در مراسم حجوعمره پس ازطواف گزارده می شود. نماز عید: دو رکعت نماز مخصوص که روز عید فطر و قربان می خوانند. نماز غفیله: دو رکعت نماز مخصوص که پس از نماز مغرب تا وقتی که سرخی مغرب از بین نرفته مستحب است. نماز قصر: نماز کوتاه; نمازهای چهار رکعتی که در سفر دو رکعت خوانده می شود. نماز قضا: نمازی است که به جای نمازهای فوت شده گزارده می شود. نماز مسافر: نماز کوتا; نمازهای چهار رکعتی که مسافر باید در سفر دو رکعتی بجا آورد. نماز مستحب: هر نمازی که بجا آوردن آن پسندیده است ولی واجب نیست. نماز میّت: نماز مخصوصی که باید بر جنازه مسلمان خوانده شود. نماز واجب: نمازی که بجا آوردن آن بر هر مکلّفی لازم است و اقسام آن عبارت است از: 1 - نمازهای یومیّه; 2 - نماز آیات; 3 - نماز میّت; 4 - نماز طواف; 5 - نماز قضای پدر و مادر; 6 - نمازی که انسان با نذر و عهد و قسم بر خود واجب کرده است. نماز وتر: یک رکعت نماز که پس از نماز شفع خوانده می شود و آخرین رکعت از نماز شب محسوب می گردد. نماز وحشت: دو رکعت نماز که برای شب اوّل قبر متوفّی خوانده می شود. نماز یومیّه: نماز روزانه; نمازهای واجب در هر شبانه روز که مجموعاً 17 رکعت است. نوافل یومیّه: نمازهای مستحبّی روزانه که هر شبانه روز 34 رکعت و در جمعه 38 رکعت است. نهی از منکر: بازداشتن دیگری از هر عملی که به حکم شارع ناپسند است. نیّت: قصد; تصمیم به انجام عمل دینی با هدف تقرّب به خداوند. (و) واجب: هر امری که انجام آن از نظر شرع الزامی و اجباری است. واجب تعبّدی: واجبی که در انجام آن قصد قربت لازم است (عبادات) واجب تعیینی: واجبی که به طور مشخّص وجوب به آن تعلّق گرفته است مانند نماز، روزه و حج. واجب توصلی: واجبی که قصد قربت لازم ندارد، مانند ادای دین کردن و جواب سلام دادن و شستن لباس و بدن برای نماز. واجب تخییری: امری که وجوب بین آن و دیگری دوران دارد، مانند کفّاره روزه که مخیّر است بین سه امر: 1 - آزاد کردن بنده; -2 شصت روز روزه گرفتن; 3 - شصت مسکین را اطعام کردن. واجب عینی: واجبی که برهر فردی با قطع نظر از دیگران واجب است، مانند نماز و روزه. واجب کفایی: واجبی که اگر کسی آن را انجام دهد از دیگران ساقط می شود، مانند غسل و سایر تجهیزات میّت که بر همه واجب است ولی وقتی که عدّه ای اقدام کنند، از دیگران ساقط می شود. واجب معلّق: واجبی که زمان وجوب آن (حال) و زمان واجب (آینده) یعنی وجوبش فعلی است ولی واجب را باید در شرایط مشخّصی انجام داد مانند وجوب حج پس از تحقّق شرایط استطاعت یعنی کسی که مستطیع شد حج بر او واجب است ولی باید صبر کند تا ایّام مخصوص حج فرا رسد و آنگاه عمل نماید. واجب منجّز: واجبی است که زمان وجوب و واجب یکی است، مانند روزه که در همان وقتی که واجب می گردد در همان وقت هم باید آن را انجام داد. واجب مطلق: واجبی که در هر شرایطی وجوب دارد، مانند نماز. واجب مشروط: واجبی که تنها در شرایط خاصّی واجب می گردد، مانند حج که تنها با شرط استطاعت واجب می شود. واجب موسّع: واجبی است که وقت انجام آن وسیع است، مانند نماز ظهر و عصر که از ظهر تا غروب وقت دارد. واجب مضیّق: واجبی است که دارای وقت مشخّص و محدود است، مانند روزه گرفتن در ماه رمضان. وارث: کسی که ارث می برد. واقف: وقف کننده. وثیقه: سپرده; گرویی. وجه: صورت; دلیل; عنوان. ودی: رطوبتی که گاهی پس از خروج بول مشاهده می شود. ودیعه: امانت. وذی: رطوبتی که گاهی پس از خروج منی مشاهده می شود. وصل به سکون: حرکت آخر کلمه ای را انداختن وبدون وقف آن را به کلمه بعد چسباندن. وصی: کسی که مسؤول انجام وصیّتی شود. وصیّت: سفارش; توصیه هایی که انسان برای کارهای پس از مرگش به دیگری می کند. وضو: شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها برای برپا داشتن نماز. وضوی ارتماسی: وضویی که انسان به عوض آنکه آب را روی صورت و دست هایش بریزد، صورت و دست هایش را در آب فرو می برد و در حال فروبردن یا بیرون آوردن آن قصد وضو می کند. وضوی ترتیبی: وضویی که انسان با ریختن آب به قصد وضو روی صورت و دست هایش آنها را می شوید. وضوی جبیره: آن است که در محل وضو، جبیره باشد. وطن: جایی که انسان برای اقامت و زندگی دائمی خود اختیار کند. وطی: لگدمال کردن; کنایه از عمل جنسی است. وقف به حرکت: در حین ادای حرکت آخرین حرف یک کلمه بین آن و کلمه بعد فاصله انداختن. وکیل: نماینده; کسی که از طرف شخصی اختیار انجام کاری را داشته باشد. ولایت: سرپرستی; صاحب اختیار بودن. ولیّ (یا قیّم): کسی که به دستور شارع مقدّس سرپرست دیگری است مانند پدر و پدربزرگ و مجتهد جامع الشرایط. (ه) هبه: بخشش. هدم: ویرانی. هدیه: تحفه; ارمغان. (ی) یائسه: زنی که سنّش به حدّی رسیده که دیگر عادت ماهیانه نمی شود.