توجه و عنایت اهل سنت به شیخین و خصوصاً خلیفه دوم عمر دو علت میتواند داشته باشد: 1 . سیرة عملی شیخین. 2 . تأثیرگزاری عمر در عقاید اهل سنت. پس از جریان کودتای سقیفه و در نتیجه غصب خلافت توسط ابوبکر و همکاری عمر و حقکشیهایی که در جریان میراث پیامبر و مسأله فدک انجام گرفت، تا جایی که حضرت صدیقة طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها از شیخین ناراضی و غضبناک، به دیدار حق نایل گردید[1] و امام علی علیه السّلام به طور کلی از صحنه کنار زده شد، در عین حال رفتار ابوبکر و عمر در زمان خلافت طوری ساماندهی شده بود که کاملاً ریاکارانه و عوامفریبانه بوده است، با این که عمر از ثروتمندان قریش در دورة خلافت بوده، ولی زندگی ساده را برای خود و خانواده و کارگزاران خود میپسندید. و شخصاً برداشت زهدگرایانه افراطی از دین داشت.[2] عمر زمانی که شنید سعد بن ابی وقاص قصری ساخته و دری در بیرون آن گذاشته است، کسی را فرستاد تا به کوفه رفته آن در را آتش زده و بازگردد.[3] میگویند: (خلیفه دوم فرزندش را به جرم شرابخواری آنقدر زد تا از دنیا رفت)[4] شیخین در همان اوائل به عنوان نمونه و الگو در افکار و اذهان برخی از مسلمانان مطرح بودهاند، زمانی که شورای شش نفره برای انتخاب جانشین بعد از عمر تعیین گردید. عبدالرحمن بن عوف به امام علی علیه السّلام گفت: با خدا میثاق و تعهدی داری که اگر بر سرکار آمدی به کتاب خدا و سیرة رسول خدا و سیرة شیخین عمل کنی.[5] اما حضرت علی علیه السّلام از قبول عمل طبق سیرة شیخین امتناع کرد و در مقابل عثمان این شروط را پذیرفت، ولی در طول خلافت خود نه تنها به قرآن و سیرة رسول اکرم عمل نکرد که به سیرة شیخین نیز پشت پا زد. او به بدعتهای دینی متهم گردید، تا آنجا که از عایشه نقل شده که به عثمان میگفت: چه زود سنت پیامبرتان را ترک کردید.[6] عایشه او را (نعثل) (خرفت) نامید و میگفت: اقتلوا نعثلاًَ فقد کفر)[7] زمانی که خبر قتل عثمان به عایشه رسید، گفت: اعمال او و وی را به کشتن داد. او کتاب خدا را آتش زد و سنت پیامبر را ترک کرد[8] عبدالرحمن بن عوف که به شرط عمل به سیرة شیخین با عثمان بیعت کرده بود، مدعی بود که عثمان از سنت شیخین تخلف نموده است، و قتی به او اعتراض کرد از او سخت کتک خورد.[9] و در نامهای که به برخی از صحابه به شهرها نوشته بودند تا مردم بر ضد عثمان تحریک نمایند آمده است: کتاب خدا و سنت رسول او دگرگون شده همانگونه که احکام شیخین تغییر کرده است.[10] شخصی میگوید مالی نزد عمر آوردند، فرزند او درهمی برداشت و در دهاناش گذاشت و رفت عمر در پی او رفته و پول را از او گرفت، راوی میگوید: نزد عثمان بودم مالی را آوردند فرزندش پولی را برداشت و بعد خادمش، اما عثمان اعتراض نکرد، به گریه افتادم، علت را پرسید، قصه را شرح دادم، عثمان گفت: عمر به خاطر خدا به خویشاناش نداد و من به خاطر خدا به خویشانم میدهم.[11] با مقایسه رفتار عثمان با سیرة شیخین معلوم میگردد که چرا اهل سنت نسبت به شیخین (ابوبکر و عمر) تعصب بیشتری دارند. 2 . تأثیرگذاری عمر در افکار اهل سنت: نکته دیگری که باعث این تعصب شده است، تأثیرگذاری عمر در عقاید و باورهای اهل سنت است، عمر بیش از هر شخصیت دیگر در فکر و اندیشههای اهل سنت تأثیر داشته و لذا فکر و عمل او در میان سنیها از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. در روایاتی که اهل سنت در مناقب عمر نقل کردهاند مقامی که برای او در نظر گرفته شده، اندکی کمتر از مرتبه نبوت است. این مقام با تعبیر محدث بیان شده است، عمر خود را همردیف پیامبر صلی الله علیه و آله میدانسته است و وقتی در نهی متعه نساء بر عمر اعتراض میشود، در جواب میگوید: من همردیف محمد هستم او بنا به مصلحتی حلال کرد و من حرام مینمایم.[12] همچنین براساس روایاتی که در منابع اهل سنت راجع به عمر آمده است، آنها معتقدند که قبل از آنکه خدا چیزی را نازل کند، عمر بدان حکم کرده و پس از آن خدا آیاتی در این باره فرستاده است، این گونه روایات را به عنوان (موافقت عمر) میشناسند و در بعضی از نمونهها که عقیدة رسول خدا صلی الله علیه و آله با عقیدة عمر مخالف بوده خداوند موافق با عمر آیاتی را نازل کرده است.[13] پس میتوان گفت که بسیاری از مبانی اهل سنت توسط عمر شکل گرفته است، حتی در جایی که بین سنت پیامبر و سیرة عمر تعارض باشد، سیرة عمر را مقدم میدارند که نمونه بارز آن مسأله نماز تراویج است، این نماز را پیامبر بدون جماعت برگزار میکردند که عمر از این کار خوشش نیامده و دستور داد که به جماعت خوانده شود. هماکنون هم نافله شبهای رمضان را طبق دستور عمر به جماعت بجا میآورند. معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر: 1 . تاریخ یعقوبی، احمد بن ابو یعقوب. 2 . شیعه و زمامداران خودسر، جواد مغنیه. 3 . تاریخ تحلیلی پیشوایان م، ادیب عادل. 4 . کارنامه اسلام، عبدالحسین زرینکوب. [1] . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، 1401 ه . ق، ج 4، ص 42. [2] . هیثمی، کشف الاستار، بیروت، 1399ق، ج 2، ص 303. [3] . دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، اخبارالطوال، قاهره، 1960، ص 124. [4] . دمیری، حیاة الحیوان، بیروت، مکتبة الاسلامیه، بیتا، ج 1، ص 49. [5] . طبری، محمد بن جریر، بیروت، مؤسسة الاعلمی، بیتا، ج 4، ص 233. [6] . بلارزی، محمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، 1400 ه . ق، ج 4، ص 233. [7] . ابن اثیر، ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1385 ق. [8] . مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الجمل، قم، مکتبه الاعلام الاسلامی، 1371 ش، ص 191. [9] . بلازری، انساب الاشراف، بیروت، 1400، ج5، ص75. [10] . دینوری، ابن قتییه، الامامة و السیاسة، قم، منشورات رضی، 1413 ق، ج1، ص53. [11] . کنعانی، عبدالرزاق، الامالی فی آثار الصحابه، قاهره، مکتبة القرآن، بیتا، ص 53. [12] . طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسه الاعلمی، بی تا، ج4، ص225. [13] . نجمی، صادق، سیری در صحیحین، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1379 ش، ص290. ( اندیشه قم )
توجه و عنایت اهل سنت به شیخین و خصوصاً خلیفه دوم عمر دو علت میتواند داشته باشد:
1 . سیرة عملی شیخین.
2 . تأثیرگزاری عمر در عقاید اهل سنت.
پس از جریان کودتای سقیفه و در نتیجه غصب خلافت توسط ابوبکر و همکاری عمر و حقکشیهایی که در جریان میراث پیامبر و مسأله فدک انجام گرفت، تا جایی که حضرت صدیقة طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها از شیخین ناراضی و غضبناک، به دیدار حق نایل گردید[1] و امام علی علیه السّلام به طور کلی از صحنه کنار زده شد، در عین حال رفتار ابوبکر و عمر در زمان خلافت طوری ساماندهی شده بود که کاملاً ریاکارانه و عوامفریبانه بوده است، با این که عمر از ثروتمندان قریش در دورة خلافت بوده، ولی زندگی ساده را برای خود و خانواده و کارگزاران خود میپسندید. و شخصاً برداشت زهدگرایانه افراطی از دین داشت.[2]
عمر زمانی که شنید سعد بن ابی وقاص قصری ساخته و دری در بیرون آن گذاشته است، کسی را فرستاد تا به کوفه رفته آن در را آتش زده و بازگردد.[3]
میگویند: (خلیفه دوم فرزندش را به جرم شرابخواری آنقدر زد تا از دنیا رفت)[4] شیخین در همان اوائل به عنوان نمونه و الگو در افکار و اذهان برخی از مسلمانان مطرح بودهاند، زمانی که شورای شش نفره برای انتخاب جانشین بعد از عمر تعیین گردید. عبدالرحمن بن عوف به امام علی علیه السّلام گفت: با خدا میثاق و تعهدی داری که اگر بر سرکار آمدی به کتاب خدا و سیرة رسول خدا و سیرة شیخین عمل کنی.[5] اما حضرت علی علیه السّلام از قبول عمل طبق سیرة شیخین امتناع کرد و در مقابل عثمان این شروط را پذیرفت، ولی در طول خلافت خود نه تنها به قرآن و سیرة رسول اکرم عمل نکرد که به سیرة شیخین نیز پشت پا زد. او به بدعتهای دینی متهم گردید، تا آنجا که از عایشه نقل شده که به عثمان میگفت: چه زود سنت پیامبرتان را ترک کردید.[6] عایشه او را (نعثل) (خرفت) نامید و میگفت: اقتلوا نعثلاًَ فقد کفر)[7]
زمانی که خبر قتل عثمان به عایشه رسید، گفت: اعمال او و وی را به کشتن داد.
او کتاب خدا را آتش زد و سنت پیامبر را ترک کرد[8] عبدالرحمن بن عوف که به شرط عمل به سیرة شیخین با عثمان بیعت کرده بود، مدعی بود که عثمان از سنت شیخین تخلف نموده است، و قتی به او اعتراض کرد از او سخت کتک خورد.[9] و در نامهای که به برخی از صحابه به شهرها نوشته بودند تا مردم بر ضد عثمان تحریک نمایند آمده است: کتاب خدا و سنت رسول او دگرگون شده همانگونه که احکام شیخین تغییر کرده است.[10]
شخصی میگوید مالی نزد عمر آوردند، فرزند او درهمی برداشت و در دهاناش گذاشت و رفت عمر در پی او رفته و پول را از او گرفت، راوی میگوید: نزد عثمان بودم مالی را آوردند فرزندش پولی را برداشت و بعد خادمش، اما عثمان اعتراض نکرد، به گریه افتادم، علت را پرسید، قصه را شرح دادم، عثمان گفت: عمر به خاطر خدا به خویشاناش نداد و من به خاطر خدا به خویشانم میدهم.[11]
با مقایسه رفتار عثمان با سیرة شیخین معلوم میگردد که چرا اهل سنت نسبت به شیخین (ابوبکر و عمر) تعصب بیشتری دارند.
2 . تأثیرگذاری عمر در افکار اهل سنت:
نکته دیگری که باعث این تعصب شده است، تأثیرگذاری عمر در عقاید و باورهای اهل سنت است، عمر بیش از هر شخصیت دیگر در فکر و اندیشههای اهل سنت تأثیر داشته و لذا فکر و عمل او در میان سنیها از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.
در روایاتی که اهل سنت در مناقب عمر نقل کردهاند مقامی که برای او در نظر گرفته شده، اندکی کمتر از مرتبه نبوت است. این مقام با تعبیر محدث بیان شده است، عمر خود را همردیف پیامبر صلی الله علیه و آله میدانسته است و وقتی در نهی متعه نساء بر عمر اعتراض میشود، در جواب میگوید: من همردیف محمد هستم او بنا به مصلحتی حلال کرد و من حرام مینمایم.[12]
همچنین براساس روایاتی که در منابع اهل سنت راجع به عمر آمده است، آنها معتقدند که قبل از آنکه خدا چیزی را نازل کند، عمر بدان حکم کرده و پس از آن خدا آیاتی در این باره فرستاده است، این گونه روایات را به عنوان (موافقت عمر) میشناسند و در بعضی از نمونهها که عقیدة رسول خدا صلی الله علیه و آله با عقیدة عمر مخالف بوده خداوند موافق با عمر آیاتی را نازل کرده است.[13]
پس میتوان گفت که بسیاری از مبانی اهل سنت توسط عمر شکل گرفته است، حتی در جایی که بین سنت پیامبر و سیرة عمر تعارض باشد، سیرة عمر را مقدم میدارند که نمونه بارز آن مسأله نماز تراویج است، این نماز را پیامبر بدون جماعت برگزار میکردند که عمر از این کار خوشش نیامده و دستور داد که به جماعت خوانده شود. هماکنون هم نافله شبهای رمضان را طبق دستور عمر به جماعت بجا میآورند.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1 . تاریخ یعقوبی، احمد بن ابو یعقوب.
2 . شیعه و زمامداران خودسر، جواد مغنیه.
3 . تاریخ تحلیلی پیشوایان م، ادیب عادل.
4 . کارنامه اسلام، عبدالحسین زرینکوب.
[1] . بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح بخاری، بیروت، دارالفکر، 1401 ه . ق، ج 4، ص 42.
[2] . هیثمی، کشف الاستار، بیروت، 1399ق، ج 2، ص 303.
[3] . دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود، اخبارالطوال، قاهره، 1960، ص 124.
[4] . دمیری، حیاة الحیوان، بیروت، مکتبة الاسلامیه، بیتا، ج 1، ص 49.
[5] . طبری، محمد بن جریر، بیروت، مؤسسة الاعلمی، بیتا، ج 4، ص 233.
[6] . بلارزی، محمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، 1400 ه . ق، ج 4، ص 233.
[7] . ابن اثیر، ابوالحسن علی، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1385 ق.
[8] . مفید، محمدبن محمدبن نعمان، الجمل، قم، مکتبه الاعلام الاسلامی، 1371 ش، ص 191.
[9] . بلازری، انساب الاشراف، بیروت، 1400، ج5، ص75.
[10] . دینوری، ابن قتییه، الامامة و السیاسة، قم، منشورات رضی، 1413 ق، ج1، ص53.
[11] . کنعانی، عبدالرزاق، الامالی فی آثار الصحابه، قاهره، مکتبة القرآن، بیتا، ص 53.
[12] . طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسه الاعلمی، بی تا، ج4، ص225.
[13] . نجمی، صادق، سیری در صحیحین، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1379 ش، ص290.
( اندیشه قم )
- [سایر] اهل سنت برای عمر و عثمان چه کراماتی بیان می کنند؟
- [سایر] عثمان که بود؟ با توجه به منابع اهل سنت چه ویژگی هایی داشت؟
- [سایر] اهل سنت در باب فضیلت صحابه که میخواهند صحبت کنند، به خصوص در مورد ابوبکر و عمر و عثمان، به بیعت رضوان استناد میکنند و ادعای رضایت الهی از این افراد را دارند. لطفا توضیح دهید.
- [سایر] چرا صحابه عثمان را کشتند. لطفاً علت قتل عثمان را توضیح دهید.
- [سایر] چرا اهل سنت در کتب خود به عمر و ابوبکر و عثمان (رضی الله) ولی به علی علیه السلام (کرم الله وجهه) خطاب می کنند؟
- [سایر] اهل سنت معتقدند که پیامبر(ص) وارثی ندارد. پس چرا در صحاحشان آمده است که تمام همسران پیامبر، عثمان را برای مطالبه ارثشان نزد ابوبکر فرستادند و در این میان جز عایشه کسی به مخالفت برنخاست؟!
- [سایر] در برخی کتب اهل سنت روایتی نقل شده که حضرت علی فرزندانش حسنین را به علت عدم کمک مناسب به عثمان، سیلی و مشت زده است آیا این روایات صحت دارد؟
- [سایر] باسلام،درکتاب عقدالفرید ج4 آمده:هنگامی که بر عثمان شوریدند،امام علی (ع) )برای دفاع ازعثمان، فرزندانش را فرستاد که جلوی خانه عثمان نگهبان باشند،اما وقتی که عثمان کشته شد امام علی(ع) آمد و یک سیلی به یکی ویک مشت به نفردوم زد وفرمود مگرشما نگهبان نبودید،حال دوسؤال1:آیاعلی(ع)خلافت عثمان را قبول داشته که حاضرنشده که عثمان کشته شود؟2:چراعلی(ع)به خاطر عثمان که ازغاصبین خلافت بوده فرزندانش را کتک زده ؟
- [سایر] عثمان کجا دفن شد؟
- [سایر] نظر اهل سنت نسبت به معاویه چگونه است؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله خوئی] هرگاه چیزی که پیدا کرده نشانهای دارد که به واسط آن میتواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیز به یک درهم برسد باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله اردبیلی] پیروی از امر پدر و مادر در غیر از انجام کارهای حرام و ترک کارهای واجب عینی(1) بنابر احتیاط لازم است و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بیاحترامی به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنی که باشند، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه چیزی که پیدا کرده؛ نشانه ای دارد که به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا کند؛ اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است؛ در صورتی که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد؛ باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت جمع میان عمه و برادرزادهاش یا خاله و خواهرزادهاش جایز نیست، بدین معنا که اگر هر دو را همزمان عقد کنند، هر دو عقد باطل است، و در صورتی که عقد یکی پس از دیگری باشد، عقد دومی باطل است. لکن از نظر فقه امامیه، عقد عمه پس از برادرزادهاش و خاله پس از خواهرزادهاش مطلقاً جایز است. همچنین عقد برادرزاده پس از عقد عمه و عقد خواهرزاده پس از عقد خاله، مشروط بر آنکه پیش از عقد عمه و خاله رضایت داده باشند و یا بعد از عقد رضایت بدهند جایز است. بنابراین اگر پیرو اهل سنّت، در نکاح میان عمه و برادرزادهاش و یا میان خاله و خواهرزادهاش جمع کند، پس اگر عقد آنها متقارن باشد چون به مذهب آنها عقد هر دو باطل است، برای پیرو مذهب امامیه جایز است بر هر یک از آنها و در صورت رضایت عمه یا خاله بر هر دو عقد کند. و اگر عقد مرد سنّی متقارن نباشد، عقد زن دوّم در فرض مذکور به مذهب آنها باطل است و مرد شیعی میتواند با او ازدواج کند. این حکم در مورد هر یک از آن دو زن در صورتی که امامی باشند، نیز جاری است.
- [آیت الله سیستانی] بر طبق مذهب امامیه، زن مطلقه یائسه و صغیره اگر چه با آنها نزدیکی شده باشد عدّه ندارند. لیکن بر طبق مذاهب اهلسنّت با اختلافی که در شروط عدّه برای صغیره دارند عدّه بر آنان واجب است. حال اگر شوهر از اهلسنّت باشد، و زن یائسه یا صغیرهاش را با اعتقاد به لزوم عدّه برای صغیره طلاق دهد، ملزم به رعایت قواعد مذهب خود مانند فساد عقد خواهر مطلقه، و نکاح زنانی که جمع آنها با زن در دوران عدّه حرام است، میشود، بنابراین مرد شیعی میتواند با خواهر این مطلقه ازدواج کند هرچند آن مرد سنی با او عقد بسته باشد. و احتیاط واجب برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن مطلقه پیش از تمام شدن عدهاش ازدواج نکند، و آن زن نیز اگر شیعه باشد و یا شیعه بشود تا پایان عدّه، ازدواج نکند. همچنین احوط آن است که در ایام عدّه از شوهر نفقه نگیرد، گر چه طبق مذهب شوهر واجبالنفقه او باشد، مگر آنکه از باب اجرای قاعده مقاصّه نوعی در صورت بودن شرایط آن، بتوان نفقه گرفت.
- [آیت الله سیستانی] ابوحنیفه و شافعی برای مغبون قائل به خیار غبن نیستند، حال آنکه در مذهب ما این خیار ثابت است، و ظاهراً بحث ثبوت یا عدم ثبوت این خیار شامل موردی که بنای شخص مغبون بر بیتوجّهی به قیمت و خرید و فروش کالا به هر قیمتی باشد، نمیشود، در این فرض ظاهراً خیار غبن ثابت نیست. همچنین شامل جایی که بنای طرفین معامله نقلوانتقال طبق قیمت بازار است نه بیشتر و شخص مغبون بر ادّعای غابن مبنی بر بالا نبودن قیمت اعتماد کرده، نمیشود؛ زیرا ظاهراً از نظر همگان در اینجا خیار ثابت است، از جهت فریب دادن بایع. همچنین این خیار شامل جایی که بنا به شرط ارتکازی در عرف خاص، جز حقّ فسخ، حقّ دیگری مانند حقّ مطالبه مابهالتفاوت وجود دارد، نمیشود. در هر حال، هر جا که از نظر مذهب امامیه خیار غبن ثابت باشد و مذهب اهل سنّت، آن را منکر باشد، برای شخص امامی مذهب از باب مقاصّه نوعی جایز است که پیرو اهل سنّت را به نبود خیار غبن ملزم کند. این در جایی است که مذهب اهل سنّت بر همگان، از جمله شخص امامی مذهب نافذ و جاری باشد.