شجاعت عثمان در جنگ احد همیشه وقتی قصد داریم از خصوصیات یک رهبر و پیشوا سخن به میان آوریم اولین خصلت ممتاز یک رهبر را شجا عت وی در عرصه های مختلف میشماریم حال اگر ملتی با وجود افرادی لایق و کارآمد، آنها را رها کرده و به سراغ دیگری رفتند نشان از اوج بی فکری آنها ست و بی فکر تر کسانی خواهند بود که بعد از گذت سالیان دراز نه تنها از انتخاب اشتباه پیشینیانشان درس عبرت نگرفتند بلکه هنوز سنگ آن نارهبران نالایق را به سینه میزنند در این پست برآنیم که به نقل یکی از این نمونه ها بپردازیم: صحبت در اطراف جنگ احد و چرایی شکست مسلمانان در آن جنگ فراوان است ولی در این بین رفتار برخی از صحابه در این جنگ حایز اهمیت است چرا که تنها چند سال بعد همین افراد عامل انحطاط بخش عظیمی از مسلمین شدند یکی از این افراد عثمان بن عفان خلیفه و جانشین عمر بن الخطاب است که به محض مطلع شدن از احتمال شکست در جنگ تنها کاری که انجام داد فرار بود !! و ای کاش تنها یک فرار عادی بود مثل بقیه افراد ضعیف الایمان، ولی این فرار سه روز به طول انجامید و به نوعی رکورد شکنی ترس در بین اصحاب پیامبر بود. فخر رازی از بزرگان عمریون در این باره می نویسد: از جمله افراد فراری عثمان بن عفان و دو نفر دیگر از انصار بودند که به سوی کوه جلعب فرار کردند و تا سه روز نیز در آنجا ماندند و بعد به سوی پیامبر بازگشتند(1) البته بزرگان دیگری از عمریون نیز این واقعه را نقل کرده اند با این تفاوت که وقتی عثمان به نزد پیامبر بازگشت، حضرت به او فرمودند: به چه سرزمین دوری!!!! رفته بودی.(2) شاید این زیباترین کنایه ای باشد که پیامبر، عثمان را بوسیله آن مذمت کردند حال با خواندن چنین داستانی آنهم به نقل خود عمریون آیا سزاست که مقام خلافت نبوی را به همچون عثمان شجاعی واگذاریم؟ ——————————————————- لینک مرتبط: غیرت عثمان در کلام عثمانیون شناخت چهره واقعی عثمان ——————————————————- 1) تفسیر کبیر فخر رازی، ج9، ص 42، چاپ دارالکتب العلمیه 2) به عنوان نمونه رجوع کنید به منابع زیر: - جامع البیان عن تأویل آی القرآن (طبری، 310ق)، ج 4، ص 145، ناشر: دار الفکر - تاریخ الطبری، ج 2، ص 69، ناشر: دار الکتب العلمیة - أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 4، ص 63، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی - السیرة النبویة، ج 3، ص 55 ؛ - المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج 17، ص 347، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث - الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1074، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - الوافی بالوفیات، ج 20، ص 61، تحقیق: أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفی، ناشر: دار إحیاء التراث - البدایة والنهایة، ج 4، ص 28 29،، ناشر: مکتبة المعارف عثمان اولین کسی بود که قران را به آتش کشید! یکی از مسایل مهم روز، ماجرای جسارت به کتاب خدا، قرآن مجید است. پیش از آنکه به بررسی علت این رخداد تاسف بار بپردازیم، لازم است پیشینه ی آن بررسی شود تا روشن گردد که آیا این اتفاق غم بار، برای اولین بار در عصر ما به وقوع پیوسته یا تاریخ، سابقه ای برای آن ثبت کرده است. پاسخ کوتاه است؛ بله سابقه داشته است. آتش زدن قرآن کریم، آن هم نه یک جلد بلکه تعداد زیادی قرآن در عصر خلیفه ی سوم اهل سنت، “عثمان بن عفان“ و به فرمان وی، اتفاق افتاده است. بنابه معمول، گزارش تاریخی مان را به معتبرترین کتب اهل سنت، مستند می نماییم. در کتاب صحیح بخاری که مهم ترین منبع مدعیان پیروی از سنت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است، چنین آمده است: طبق فرمان “عثمان“ یک نسخه قرآن نوشته شد و سپس از روی آن نسخه هایی نگاشته شد و برای بلاد فرستاده شد. سپس “عثمان“ دستور داد تا غیر از آن قرآن، تمام قرآن های موجود – چه قرآن هایی که بر روی یک برگ نوشته شده بود، یا قرآن هایی که به صورت کتاب درآمده بود – جمع آوری و سوزانده شود. (1) جایی برای انکار نیست، عثمان – به هر دلیل – به سوزاندن قرآن کریم اقدام کرده است. البته چنان که پیش از این بیان شد، ابوبکر و عمر علاوه بر دستور به ممنوعیت نقل احادیث رسول الله صلوات الله علیه وآله، احادیث را آتش زده بودند. (2) پس از این مختصر، با گامی بلند به عصر حاضر می رسیم. آن چه مسلم است، این که آتش زدن قرآن مجید، یک پدیده است و نمی توان هیچ پدیده ای را بدون علت دانست. اگر از افرادی که این عمل زشت را انجام داده اند، دلیل کارشان پرسیده شود، پاسخ روشن است: اسلام دین خشونت است و برای مبارزه با این خشونت باید قرآن، که کتاب این دین است، از بین برود. در دوران خلفا، به جای آن که برای نشر دین اسلام از منطق و دانش بهره برده شود، از قدرت نظامی و لشکرکشی استفاده می شد و ابتدا کشورهای همسایه و سپس مناطق دوردست به دست مسلمانان فتح شد. این در حالی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به نوشتن نامه به قدرت های بزرگ زمان شان پرداختند و رویکردی منطقی و نرم برای رساندن کلام خدا به گوش جهانیان را پیشه ساختند. آیا میان رفتار رسول خدا علیه وآله السلام با خلفا مشابهتی می بینید؟ آیا با تاریخی سرشار از حمله و خون ریزی برای گسترش مرزهای اسلامی، می توان انتظار داشت که مردم عادی دنیا، نگاه واقع بینانه ای نسبت به اسلام و تعالیم آن داشته باشند؟ باز از گذشته به امروز بیاییم؛ امروزی که وهابیت، که خود را تنها وارث اسلام می داند، هر تفکری غیر از خود را حذف می کند و علمایش به سهولت فتوا به قتل شیعیان می دهند؛ امروزی که آموزه های وهابیت منجر به حملات انتحاری می گردد؛ امروزی که انفجار ابنیه ی مقدس شیعیان و ساختمان های مهم دنیای غرب، نتیجه ی روش سردمداران وهابیت است؛ چه توقعی می رود، این که جهانیان، اسلام و کتاب مقدس آن را مظهر رحم و عطوفت بدانند؟ ما تا چه اندازه در شکل گیری این نگاه نادرست مقصریم؟ چه دلسرد کننده است اگر دل مشغولی ما معلول ها باشند و هرگز به علت ها نیندیشیم؛ چه ناامید کننده است اگر به جای حل مشکلات از ریشه، فقط به محکوم کردن بپردازیم و هیچ اقدامی برای تصحیح نگرش دنیا نسبت به دین پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله وسلم ننماییم. آیا ما مقصر نیستیم؟! ————————————————————————————— پی نوشت ها 1- منابع مهم اهل سنت در مورد این نقل الف- صحیح بخاری، جلد6، صفحه99، ناشر: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع ب- فتح الباری، ابن حجر، جلد9، صفحه18، ناشر: دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت، لبنان ج- کنز العمال، متقی هندی، جلد2، صفحه581، ناشر: موسسة الرسالة، بیروت، لبنان د- تفسیر قرطبی، جلد1، صفحه52، ناشر: داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان 2- برای اطلاع بیشتر در این مورد، به ( خلیفه ای که احادیث پیامبرش را آتش زد! ) و ( آتشی دیگر بر سنت پیامبر علیه وآله السلام ) مراجعه فرمائید. بدعت عثمان در نماز مسافر در دین اسلام نماز جایگاهی ویژه دارد و روایات متعدد از استواری دین برپایه آن (1) و پذیرش سایر اعمال درگرو پذیرش آن (2) و … سخن به میان آورده اند. واضح است که موضوع مهمی مانند نماز احکام و شرایط خاص خود را دارد، احکامی که در سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و دو ثقل به یادگار گذاشته شده توسط ایشان یعنی قرآن مجید و اهل بیت علیهم السلام، به آن تصریح شده و مسلمان برای آن که این امر واجب را صحیح ادا کرده باشد، باید آن احکام را رعایت نماید. حتما شنیده اید که یکی از احکام نماز، قصر یا شکسته شدن نماز در سفر است. (3) ما شیعیان نمازمان را در سفر شکسته می خوانیم، اما اهل سنت نماز خود را در سفر کامل به جا می آورند. به دلیل اهمیت زیاد نماز، لازم است روشن شود در سفر کدام یک از این دو نماز درست و براساس سنت رسول خدا صلوات الله علیه وآله است، نماز شکسته یا کامل؟ منابع فراوانی از اهل سنت نقل می کنند که هرگاه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از مدینه خارج می شدند، نماز خود را شکسته می خواندند. (4) پس از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نیز خلیفه اول و دوم همین گونه عمل می کردند. (5) عثمان به عنوان سومین خلیفه، برخلاف سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم عمل کرد و در سفر، نماز را کامل به جاآورد. (6) جالب این جاست که “عبدالله بن عمر” فرزند خلیفه دوم، می گوید: نماز مسافر دو رکعتیست، و هرکه سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را ترک کند، کافر است. (7) ماجرا زمانیجالب تر می شود که بدانیم همین “عبدالله بن عمر” برخلاف گفته خود و برای جلب رضایتخلیفۀ وقت، در سفر و هنگام جماعت، نماز را تمام می خواند و زمانی که به خانه برمیگشت، دوباره نمازش را می خواند، ولی این بار به صورت شکسته! (8) عمل به سنت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را باید از چه کسانی انتظار داشت؟ اگر سنت در اجتماع مسلمانان در معرض خطر تغییر و تحریف قرار گیرد، چه کسی مسئول حفاظت و صیانت از آن است؟ دست از صحیح دانستن مهم ترین منابع خود برمی دارید، یا خلیفه را بدعت گذار و کافر اعلام می کنید؟ آیا این درست است که پیامبر خدا صلوات الله علیه وآله حکمی را از ناحیه خداوند ابلاغ کنند و دیگران تحت هر عنوانی و به میل خود آن حکم را به حکمی دیگر تبدیل نمایند؟ حکومتی کردن یک نظریه یافتوا، چه عواقبی را درپی دارد؟ اهل سنت که عمل همه اصحاب را تحت عنوان “عدالت صحابه” درست می دانند، در چنین مواقعی چه رفتاری پیش می گیرند و به کدام روش عمل می کنند، عمل خلیفه یا عمل دیگر اصحاب؟ با توجه به این مطلب که رفتار شیعیان مطابق سنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است، کدام یک به نام اهل سنت سزاوارترند، شیعه یا اهل سنت؟ —————————————————————– پی نوشت ها: 1- حدیثی که این مطلب را بیان کرده از احادیث مورد اتفاق میان شیعه و سنی می باشد. 2- شرح اصول کافی، ملاصالح مازندرانی،جلد12،صفحه439،ناشر: داراحیاءالتراث العربی للطباعةوالنشروالتوزیع، بیروت، لبنان 3- نماز قصر یا شکسته یعنی نماز چهار رکعتی را دو رکعت خواندن. 4- برخی منابع اهل سنت در این زمینه: الف- صحیح بخاری جلد1، صفحه281، باب الصلاة بمنی ب- صحیح مسلم، جلد1، صفحه145 و 146 ج- مسند احمد بن حنبل، جلد2، صفحه44 د- سنن ابن ماجه، جلد1، صفحه330 ه- احکام القرآن، جصاص، جلد2، صفحه330 برای اطلاع بیشتر در مورد این منابع و سایر مدارک به جلد هشتم کتاب شریف “الغدیر” مراجعه فرمائید. 5- بعضی از منابع اهل سنت در این مورد: الف- صحیح بخاری، جلد2، صفحه154 ب- صحیح مسلم، جلد1، صفحه261 ج- سنن نسائی، جلد3، صفحه120 د- الموطا، مالک، جلد1، صفحه282 6- گوشه ای از مدارک از اهل سنت در مورد این نقل: الف- صحیح بخاری جلد1، صفحه281، باب الصلاة بمنی ب- صحیح مسلم، جلد1، صفحه145 و 146 ج- مسند احمد بن حنبل، جلد2، صفحه148 د- سنن بیهقی، جلد3، صفحه126 ه- احکام القرآن، جصاص، جلد2، صفحه310 7- منابع این مطلب از کتب اهل سنت: الف- احکام القرآن، جلد2، صفحه310 ب- المحلّی، ابن حزم، جلد4، صفحه266 و 270 8- منابع از اهل سنت در این مورد: الف- الموطأ، مالک، جلد1، صفحه149 ب- المحلّی، ابن حزم، جلد4، صفحه270 بدعت عثمان در اجرای نماز عید همان طور که بارها یادآوری کرده ام، بنابر اعتقاد مسلمانان انجام دستورات خداوند منوط به رعایت کردن شرایطی است که خود خداوند متعال به وسیله پیامبرش صلی الله علیه وآله وسلم به مسلمانان ابلاغ کرده است. یکی از عباداتی که به دستور خداوند بر مسلمین واجب شده، نماز عید است. گذشته از تمام شرایطی که برای نماز عید مقرر گریده، شکل کلی آن عبارت است از: ابتدا دو رکعت نماز و سپس دو خطبه. اهل سنت نیز در کتب معتبرشان این شکل کلی را برای نماز عید، نقل کرده اند. صحیح مسلم و دیگر کتب اهل سنت، از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده اند که خطبه های نماز عید پس از دو رکعت نماز خوانده می شود (1). این در حالی است که عثمان سومین خلیفه اهل سنت، دو خطبه را پیش از دورکعت نمازخوانده است (2). آیا یکی از شرایطی که عثمان هنگام منصوب شدن به خلافت از سوی شورایی که توسط عمر تعیین شده بود، پذیرفت و بدان متعهد شد، رعایت سنت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نبوده است؟ آیا بنابر نقل صحیح مسلم، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم خطبه های نماز را پس از دو رکعت نماز عید نمی خوانده اند؟ پس چرا عثمان بر خلاف سنت رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه عمل کرده است؟ آیا اهل سنت بین درستی عمل عثمان و صحیح بودن کتاب مسلم، کدام را انتخاب می کنند؟ یا باید بپذیرند که عثمان بر خلاف سنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم عمل کرده و یا باید قبول کنند که مطالب موجود در صحیح مسلم نمی تواند تماما صحیح باشد. اگر خلیفه ای به رعایت سنت پایبند نباشد، از دیگر مسلمین چه انتظاری می رود؟! پی نوشت ها: 1- برخی منابع اهل سنت: الف- صحیح مسلم، جلد2، صفحه5، ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان ب- سنن ترمذی، جلد2، صفحه411، حدیث 531 2- برخی منابع اهل سنت: الف- نیل الاوطار من احادیث سید الاخیار، شوکانی، جلد3، صفحه294، ناشر: دارالحدیث، قاهره، مصر ب- فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، جلد2، صفحه524، ناشر: دارالریان للتراث، قاهره، مصر ج- تاریخ الخلفاء، سیوطی، صفحه165، ناشر: الشریف الرضی، قم، ایران عثمان و اجرای سنگسار بر زنی پاکدامن دین ما نیز چون سایر ادیان دارای قوانینی است که باید از سوی حاکم دینی مورد عمل قرار گیرد. این قانون ها مشروط به شرایطی می باشد که تنها دانایان از آن مطلع هستند. هرگاه قدرت در اختیار افرادی که به نام دین حاکم شده اند، قرار گیرد در صورت ناآگاهی از مقررات و دستورات دین، بلایی ناگوار گریبان گیر جامعه می شود. اگر فردی ناآگاه در مسند حکومت اسلامی بنشیند و بخواهد با تکیه بر نادانی و جهالت خود حکمرانی کند، تنها نتیجه ای که عاید می شود زیان مردم و بدنام شدن اساس دیانت است. به این داستان تاریخی که در زمان خلافت عثمان بن عفان سومین خلیفه مورد قبول اهل سنت، اتفاق افتاده توجه فرمایید. روزی زنی را نزد “عثمان بن عفان” آوردند که در ششمین ماه بارداری وضع حمل کرده و فرزندش را به دنیا آورده بود. عثمان دستور داد که آن زن را سنگسار کنند. در این هنگام علی بن ابیطالب ( سلام الله علیه ) گفت: حکم این زن سنگسار نیست، خداوند متعال در قرآن می فرماید: ( و دوران حمل و از شیربازگرفتن اش سی ماه است ) (1) و نیز می فرماید: ( مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر می دهند، این برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل نماید ) (2). با توجه به این دو آیه وضع حمل می تواند در شش ماهگی صورت گیرد، پس سنگسار بر این زن نیست (3). عثمان با شنیدن این استدلال شخصی را به دنبال آن زن فرستاد. فرستاده عثمان زمانی رسید که آن زن سنگسار شده بود (4). به روشنی ملاحظه می فرمایید که دوری این خلیفه اهل سنت از دانش دینی، باعث شد یک زن پاک دامن سنگسار شده و کشته شود. به راستی اهل سنت در برابر این گونه اعمال خلفای خود چه پاسخی دارند؟ صرف این که بگویند اجتهاد کرده و خطا از آب درآمده، آیا مساله حل می شود؟ بر فرض این که بپذیریم این خلیفه اهل اجتهاد بوده است، از چه روشی برای اسنباط حکم شرعی استفاده کرده است؟ در کدام مورد از آیات قرآن و سنت شریف نبوی صلی الله علیه وآله وسلم آمده که زنی که در شش ماهگی وضع حمل می کند، زنا کار است و باید سنگسار شود؟ مبنای اجتهاد عثمان چه بوده است؟ چرا با وجود صحابی بزرگی مانند امیرمومنان علی علیه السلام، خلافت را درخور کسانی می دانید که این گونه با احکام خدا و دین رفتار می کنند؟ آیا از دیدگاه عقل، با وجود کسی که عالم است و تمام احکام دین را به درستی می داند، نوبت به اشخاصی مانند عثمان می رسد؟ پی نوشت ها 1- سوره احقاف، آیه 15. 2- سوره بقره، آیه 233 . 3- در واقع استدلال امیرمومنان علیه السلام به این دو آیه با استفاده از زمانی که بیان شده است، می باشد. به این معنی که یک آیه زمان شیردهی را دوسال می داند که برابر با بیست و چهار ماه می شود. آیه دیگر مجموع زمان شیردهی و حمل را سی ماه دانسته است. با کسر کردن بیست و چهار ماه شیردهی از سی ماه، شش ماه باقی می ماند که بیان کننده کوتاه ترین زمان بارداری خواهد بود. در نتیجه عثمان نباید آن زن را به اتهام زنا و به دلیل این که زودتر از موقع فرزند خود را به دنیا آورده است، محکوم به سنگسار می کرد. 4- منابع اهل سنت: الف- کتاب الموطا، امام مالک، جلد2، صفحه 825 (کتاب الحدود، حدیث11)، ناشر: داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان ب- الاستذکار، ابن عبدالبر، جلد7، صفحه 491، شماره 1531، ناشر: دارالکتب العلمیة. ج- الفصول فی الاصول، جصاص، جلد1، صفحه106 (پاورقی). د- سنن بیهقی، جلد7، صفحه 442. ه- الدر المنثور، سیوطی، ذیل آیه ( و وصینا الانسان بوالدیه حسنا ). و- مسند احمد، جلد1، صفحه 104. ز- کنزالعمال، متقی هندی، جلد3، صفحه227. قابل توجه این که برخی از منابع شیعه ( وسایل الشیعة، الحرالعاملی، جلد21، صفحه 382 ) این ماجرا را در مورد عمربن خطاب خلیفه دوم اهل سنت، نقل کرده اند. مسلمانان با جنازه عثمان چه کردند؟ هرچند همیشه پیش از نقل یک مطلب تاریخی مقدمه ای می نویسم، اما این بار بدون مقدمه سراغ نقل مطلب می روم، چه این که خود این داستان به اندازه کافی عبرت آموز هست. در کتاب “استیعاب” از امام مالک نقل شده: زمانی که عثمان ( سومین خلیفه اهل سنت ) کشته شد، تا سه روز جسدش را در زباله دانی انداخته بودند. شب چهارم دوازده نفر جمع شدند که در میان آنان این افراد بودند، حویطب بن عبدالعزی، حکیم بن حزام، عبدالله بن زبیر، محمد بن حاطب و مروان بن حکم. زمانی که این اشخاص جسد عثمان را برداشتند و به قبرستان رساندند، گروهی از قبیله بنی مازن صدا زدند: به خدا قسم که اگر او در این جا دفن کنید، فردا ما به مردم خبر می دهیم که او را از قبر بیرون آورند. پس بار دیگر جسد عثمان را برداشتند و بر تخته ی دری نهادند. سر جسد به آن تخته می خورد و صدای تق تق می کرد. همچنان جسد را می بردند تا به “حشّ کوکب” ( گورستان یهودیان ) رسیدند. آن گاه گودالی برای او کندند. دختر عثمان به نام عایشه، همراه آنان بود و چراغی به دست داشت. زمانی که خواستند عثمان را دفن کنند، آن دختر فریاد کشید. در این هنگام عبدالله بن زبیر به او گفت: والله اگر ساکت نشوی گردنت را می زنم، پس او ساکت شد و عثمان را دفن کردند (1). سال ها بعد زمانی که معاویه به خلافت رسید، دیواری را که حایل میان قبرستان مسلمانان و یهودیان بود، برداشت تا قبر عثمان در کنار قبور مسلمانان قرار گرفت (2). به رسم معمول پس از پایان یافتن این نقل نیز سوالاتی مطرح می کنم و در انتظار جوابی که هیچ گاه دریافت نکرده ام، می مانم. این وقایع در زمان خلافت امیرمومنان علی علیه الصلاة والسلام رخ داده است. به نظر شما چه دلیلی سبب شد که ایشان علیه السلام نسبت به تدفین عثمان هیچ اقدامی انجام ندهند؟ آیا دفن مسلمان واجب نیست؟ آیا اگر امیرالمومنین علیه السلام عثمان را مسلمان می دانستند، از دفن وی فروگذار می کردند؟ سایر صحابه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در چه وضعی بودند؟ چرا آنان نسبت به تدفین وی اقدامی انجام ندادند یا چرا به خلیفه وقت امیرمومنان علی علیه السلام، در این مورد پیشنهاد یا اعتراضی نکردند؟ اگر شما اجماع مسلمین را دلیل درستی نظر آنان می دانید، آیا در مورد عدم تدفین عثمان اتفاق نظر میان مسلمین و اهل حل و عقد وجود نداشت؟ آیا می توان منکر این شد که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم در بیانی قاطع، مولا علی علیه السلام و حق را از هم جدا نشدنی اعلام کردند؟ آیا نتیجه این فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم درست بودن عمل امیرمومنان علیه السلام در بی اعتنایی به جنازه عثمان نیست؟ در این صورت شخصی که تدفین جنازه او لازم نیست چگونه شخصی است؟ اهل سنت در جمع بین درستی کار امیرمومنان علیه السلام و پیروی از خلافت عثمان چه راهی را پیشنهاد می کنند؟ ای کاش کسانی که داعیه رهبری مسلمانان را دارند از عاقبت عثمان درس می گرفتند. پی نوشت ها: 1- منابع از اهل سنت: الف- الاستیعاب، جلد 3، صفحه 80، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان ب- مختصر تاریخ دمشق، جلد 16، صفحه 272،ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان 2- منابع از اهل سنت: الف- البدایة و النهایة، جلد 7، صفحه 214، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان ب- کامل ابن اثیر، جلد 3، صفحه 180، ناشر: دارصادر، بیروت، لبنان ج- شرح ابن ابی الحدید، جلد 2، صفحه 158، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان د- تاریخ طبری، جلد 3، صفحه نمونه ای از رفتار عثمان با امیرالمومنین یکی از استراتژی های امروز دستگاه های جریان ساز اهل سنت، اصرار بر وجود ارتباط حسنه میان خلفای اهل سنت و امیرالمومنین علی علیه السلام است. این اصرار از آن جا ناشی می شود که رسول مکرم اسلام علیه و آله السلام بارها و بارها بر اینکه امیرمومنان علی علیه السلام و حق هیچگاه از هم جدایی ندارند و هماره با هم می باشند، تاکید کرده اند. (1) این تاکیدات در مهم ترین و اصیل ترین منابع اهل سنت وجود دارد و نکته ای اساسی محسوب می شود. اضافه بر این می توان دلایل دیگری بر این تلاش ذکر نمود از جمله آن که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دشمن امیرالمومنین علی علیه السلام را منافق نام نهاده اند. (2) بنابراین اثبات رابطه حسنه با مولا علی علیه السلام اهمیتی حیاتی دارد و هرگاه بتوان با تکیه بر منابع اثبات نمود که این یک ادعای واهی است و موارد فراوان علیه آن وجود دارد، پایه حقانیت طرف مقابل ایشان فرومی ریزد، چه اینکه به عنوان اصلی مسلم پذیرفته شده است که دشمن ایشان منافق است، و حق و مولا علی علیه السلام پیوندی ناگسستنی دارند. جستجو در تاریخ ما را به موارد زیادی رهنمون می سازد که نشانگر خصومت خلفای اهل سنت با امیرالمومنین علی علیه السلام است. هرچند برشمردن تمام این موارد در یک پست امکان ندارد، اما هراز گاهی یکی از آنها را یادآوری خواهم کرد تا این تلاش اهل سنت برای دورنگاه داشتن مذهب شان از بطلان، تلاشی بی ثمر باشد و همگان برآنچه باید از آن مطلع باشند، واقف گردند. زبیربن بکار از حضرت امیر علیه السلام نقل می کند: روزی عثمان در خلوت مرا طلبید و بعد از گفتگو، عثمان برخاست و با چوبی که دردست داشت، مرا زد و من گفتم: خدا میان من و تو حکم باشد. (3) اولین نکته ای که منکرین چنین اتفاقاتی برای رد آن برزبان جاری می سازند، شجاعت و قدرت امیرالمومنین علیه السلام است. اما باید گفت بررسی مجموعه وقایع تلخی که پس از ارتحال رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رخ داده است، روشن می کند که مولا علی علیه السلام براساس حفظ اساس اسلام و به دلیل نبودن کسانی که جبهه واحدی در دفاع از ایشان تشکیل دهند، در برابر این گونه ستم ها موضع تدافعی برنمی گزیده اند. در واقع خوف از ایجاد فتنه و آشوب در دین نوپای اسلام و ضایع شدن اساس آن، مهم ترین علتی است که ایشان را به واکنش قهرآلود سوق نمی داده و ترجیح بر خویشتن داری را نمودار می کرده است. پی نوشت ها 1- منابع اهل سنت: الف- صحیح مسلم، جلد9، صفحه 183، ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان ب- تاریخ بغداد، جلد14، صفحه 321، ناشر: دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان ج- تاریخ ابن عساکر، جلد3، صفحه 117، ناشر: دارالتعارف، بیروت، لبنان د- فراید السمطین، جلد1، صفحه 176، ناشر: نشر موسسة المحمودی، بیروت، لبنان ه- تفسیرفخررازی، جلد1، صفحه 210 و- مستدرک حاکم، جلد3، صفحه 129، حدیث 4611 ز- مجمع الزوائد، جلد7، صفحه 235، ناشر: دارالکتاب العربی، بیروت، لبنان ح- الامامة و السیاسة، جلد1، صفحه 89، ناشر: نشرالشریف الرضی ط- فتح الباری، جلد9، صفحه 79، ناشر: دارالریان للتراث، قاهره 2- منابع اهل سنت: الف- مسند احمد، جلد1، صفحه 207 ب- تاریخ ابن عساکر، جلد2، صفحه 190-201 ج- مناقب ابن مغازلی، صفحه 190- 195 د- تاریخ بغداد، جلد2، صفحه 255 ه- سنن ترمذی، جلد5، صفحه 594، حدیث 3717 3- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد9، صفحه 16، ناشر: داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان عثمان: فقط احادیثی که من شنیده ام نقل شود. پیش از این بارها از ضرورت نگارش سخنان رسول خاتم صلی الله علیه وآله وسلم برای شناخت و درک درست دین سخن گفتیم. همچنین رفتاری را که خلیفه اول و دوم درمورد احادیث به یادگار مانده از پیامبر اکرم صلوات الله علیه داشتند، به تصویر کشیدیم. روشن شد که “ابوبکر“ به عنوان اولین حکمران جامعه پس از نبی مکرم اسلام صلوات الله علیه وآله، هم احادیثی را که خود نوشته بود در آتش سوزاند، و هم مردم را از نقل احادیث برحذر داشت. “عمر“ نیز در امتداد این رفتار، ممنوعیت شدیدی برای نقل حدیث به وجود آورد و به زندانی کردن و تازیانه زدن ناقلین احادیث روی آورد. ( برای اطلاع بیشتر در این مورد به پست های خلفای اهل سنت و دانش دینی، شماره های 5، 13و 15 مراجعه فرمائید. ) در این قسمت به رفتار “عثمان” که نتیجۀ شورای خلافت تعیین شده از سوی “عمر” بود و سومین خلیفه نام گرفت، می پردازیم. آیا می دانید “عثمان” درمورد سخنان و احادیث رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم چه موضعی داشت؟ به نقل کتب اهل سنت در مورد رفتار فرهنگی “عثمان” توجه فرمائید. محمود بن لبید (1) می گوید: روزی “عثمان“ برفراز منبر چنین گفت: کسی مجاز نیست از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) حدیثی نقل کند، مگر احادیثی که خود من در زمان ابوبکر و عمر شنیده ام. (2) مرور مطالب پیشین روشن می سازد که در زمان ابوبکر و عمر عملا نقل هرگونه حدیثی دچار ممنوعیت دولتی بوده و تنها احادیثی نقل می شده که مورد رضایت سیستم حکومت و از کانال خود آنان بوده است. بنابراین به سهولت می توان این رفتار “عثمان” را هم داستانی با شیوه فرهنگی دولت های قبل ارزیابی کرد. چگونه می توان ساکت کردن اجباری بزرگترین اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را توجیه کرد؟ چرا باید اصحاب سرشناسی مانند امیرمومنان علی علیه السلام با سالیان طولانی همراهی و تربیت در دامان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، ابوذر با وجود همه راستگویی و صداقتش، سلمان با وجود محمّدی بودنش، عباس و… حق سخن گفتن از احادیث رسول خدا صلوات الله علیه را نداشته باشند؟ چگونه می توان حکومتی را که بازگو کردن تعالیم وحی را ممنوع اعلام می کند و مردم را سرسپردگانی بی تفکر می خواهد، اسلامی دانست؟ اگر همه مردم حتی عالمان و دانشمندان ثناگو و مطیع دستگاه حکومت باشند، چه کسی باید با بیان واقعیات، اسلام حقیقی را از اسلام ادعایی و ابزاری بازشناساند و چهره بی نقاب دین را برای طالبان ترسیم نماید؟ آیا این رفتار چیزی جز نقشۀ ایجاد جامعۀ تک صدایی را به ذهن می رساند؟ جامعه ای که در آن قدرت و حاکمیت سازنده فرهنگ است نه منطق و حقانیت؛ جامعه ای که تنها یک طریق برای فرهنگ سازی وجود دارد و آن کانالی ست که حکومت می پسندد و دیگران با وجود همه دانایی و صلاحیتشان، تحت سانسور قرار می گیرند. وقتی فرمان حکومتی که خود را جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم معرفی می کند این گونه باشد، جای تعجب نیست که صحابه ای چون ابوذر، عبدالله بن مسعود و … در آن حکومت به جرم نقل احادیث گرفتار تبعید و ضرب و شتم گردند. آیا اهل سنت دربرابر این رفتار خلفای خود توضیحی دارند؟ اگر امروزه یک دولت مدعی اسلام، دستور منع نقل احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را صادر کند، دانشمندان اهل سنت چه موضعی درقبال آن حکومت خواهند داشت؟ ————————————————————– پی نوشت ها: 1- محمود بن لبید انصاری، از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بوده است. علمای اهل سنت از وی احادیث فراوانی نقل کرده اند. او از رجال “بخاری” در کتاب “ادب المفرد” به شمار می رود و در این کتاب دوبار از وی نقل حدیث شده است. 2- منابع این نقل از کتب اهل سنت: الف- مسند الامام احمد بن حنبل ( یکی از صحاح ششگانه اهل سنت )، جلد1، صفحه363 ب- الطبقات، محمد بن سعد، جلد2، صفحه336، ناشر: دارصادر، بیروت، لبنان ج- منتخب کنزالعمال، جلد8، صفحه 107
شجاعت عثمان در جنگ احد
همیشه وقتی قصد داریم از خصوصیات یک رهبر و پیشوا سخن به میان آوریم اولین خصلت ممتاز یک رهبر را شجا عت وی در عرصه های مختلف میشماریم حال اگر ملتی با وجود افرادی لایق و کارآمد، آنها را رها کرده و به سراغ دیگری رفتند نشان از اوج بی فکری آنها ست و بی فکر تر کسانی خواهند بود که بعد از گذت سالیان دراز نه تنها از انتخاب اشتباه پیشینیانشان درس عبرت نگرفتند بلکه هنوز سنگ آن نارهبران نالایق را به سینه میزنند در این پست برآنیم که به نقل یکی از این نمونه ها بپردازیم:
صحبت در اطراف جنگ احد و چرایی شکست مسلمانان در آن جنگ فراوان است ولی در این بین رفتار برخی از صحابه در این جنگ حایز اهمیت است چرا که تنها چند سال بعد همین افراد عامل انحطاط بخش عظیمی از مسلمین شدند یکی از این افراد عثمان بن عفان خلیفه و جانشین عمر بن الخطاب است که به محض مطلع شدن از احتمال شکست در جنگ تنها کاری که انجام داد فرار بود !! و ای کاش تنها یک فرار عادی بود مثل بقیه افراد ضعیف الایمان، ولی این فرار سه روز به طول انجامید و به نوعی رکورد شکنی ترس در بین اصحاب پیامبر بود. فخر رازی از بزرگان عمریون در این باره می نویسد:
از جمله افراد فراری عثمان بن عفان و دو نفر دیگر از انصار بودند که به سوی کوه جلعب فرار کردند و تا سه روز نیز در آنجا ماندند و بعد به سوی پیامبر بازگشتند(1)
البته بزرگان دیگری از عمریون نیز این واقعه را نقل کرده اند با این تفاوت که وقتی عثمان به نزد پیامبر بازگشت، حضرت به او فرمودند: به چه سرزمین دوری!!!! رفته بودی.(2)
شاید این زیباترین کنایه ای باشد که پیامبر، عثمان را بوسیله آن مذمت کردند حال با خواندن چنین داستانی آنهم به نقل خود عمریون آیا سزاست که مقام خلافت نبوی را به همچون عثمان شجاعی واگذاریم؟
——————————————————-
لینک مرتبط:
غیرت عثمان در کلام عثمانیون
شناخت چهره واقعی عثمان
——————————————————-
1) تفسیر کبیر فخر رازی، ج9، ص 42، چاپ دارالکتب العلمیه
2) به عنوان نمونه رجوع کنید به منابع زیر:
- جامع البیان عن تأویل آی القرآن (طبری، 310ق)، ج 4، ص 145، ناشر: دار الفکر
- تاریخ الطبری، ج 2، ص 69، ناشر: دار الکتب العلمیة
- أسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج 4، ص 63، تحقیق عادل أحمد الرفاعی، ناشر: دار إحیاء التراث العربی
- السیرة النبویة، ج 3، ص 55 ؛
- المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج 17، ص 347، تحقیق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزیز الشتری، ناشر: دار العاصمة/ دار الغیث
- الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص 1074، تحقیق علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل
- الوافی بالوفیات، ج 20، ص 61، تحقیق: أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفی، ناشر: دار إحیاء التراث
- البدایة والنهایة، ج 4، ص 28 29،، ناشر: مکتبة المعارف
عثمان اولین کسی بود که قران را به آتش کشید!
یکی از مسایل مهم روز، ماجرای جسارت به کتاب خدا، قرآن مجید است. پیش از آنکه به بررسی علت این رخداد تاسف بار بپردازیم، لازم است پیشینه ی آن بررسی شود تا روشن گردد که آیا این اتفاق غم بار، برای اولین بار در عصر ما به وقوع پیوسته یا تاریخ، سابقه ای برای آن ثبت کرده است.
پاسخ کوتاه است؛ بله سابقه داشته است. آتش زدن قرآن کریم، آن هم نه یک جلد بلکه تعداد زیادی قرآن در عصر خلیفه ی سوم اهل سنت، “عثمان بن عفان“ و به فرمان وی، اتفاق افتاده است. بنابه معمول، گزارش تاریخی مان را به معتبرترین کتب اهل سنت، مستند می نماییم. در کتاب صحیح بخاری که مهم ترین منبع مدعیان پیروی از سنت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم است، چنین آمده است:
طبق فرمان “عثمان“ یک نسخه قرآن نوشته شد و سپس از روی آن نسخه هایی نگاشته شد و برای بلاد فرستاده شد. سپس “عثمان“ دستور داد تا غیر از آن قرآن، تمام قرآن های موجود – چه قرآن هایی که بر روی یک برگ نوشته شده بود، یا قرآن هایی که به صورت کتاب درآمده بود – جمع آوری و سوزانده شود. (1)
جایی برای انکار نیست، عثمان – به هر دلیل – به سوزاندن قرآن کریم اقدام کرده است. البته چنان که پیش از این بیان شد، ابوبکر و عمر علاوه بر دستور به ممنوعیت نقل احادیث رسول الله صلوات الله علیه وآله، احادیث را آتش زده بودند. (2)
پس از این مختصر، با گامی بلند به عصر حاضر می رسیم. آن چه مسلم است، این که آتش زدن قرآن مجید، یک پدیده است و نمی توان هیچ پدیده ای را بدون علت دانست. اگر از افرادی که این عمل زشت را انجام داده اند، دلیل کارشان پرسیده شود، پاسخ روشن است: اسلام دین خشونت است و برای مبارزه با این خشونت باید قرآن، که کتاب این دین است، از بین برود.
در دوران خلفا، به جای آن که برای نشر دین اسلام از منطق و دانش بهره برده شود، از قدرت نظامی و لشکرکشی استفاده می شد و ابتدا کشورهای همسایه و سپس مناطق دوردست به دست مسلمانان فتح شد. این در حالی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به نوشتن نامه به قدرت های بزرگ زمان شان پرداختند و رویکردی منطقی و نرم برای رساندن کلام خدا به گوش جهانیان را پیشه ساختند. آیا میان رفتار رسول خدا علیه وآله السلام با خلفا مشابهتی می بینید؟ آیا با تاریخی سرشار از حمله و خون ریزی برای گسترش مرزهای اسلامی، می توان انتظار داشت که مردم عادی دنیا، نگاه واقع بینانه ای نسبت به اسلام و تعالیم آن داشته باشند؟
باز از گذشته به امروز بیاییم؛ امروزی که وهابیت، که خود را تنها وارث اسلام می داند، هر تفکری غیر از خود را حذف می کند و علمایش به سهولت فتوا به قتل شیعیان می دهند؛ امروزی که آموزه های وهابیت منجر به حملات انتحاری می گردد؛ امروزی که انفجار ابنیه ی مقدس شیعیان و ساختمان های مهم دنیای غرب، نتیجه ی روش سردمداران وهابیت است؛ چه توقعی می رود، این که جهانیان، اسلام و کتاب مقدس آن را مظهر رحم و عطوفت بدانند؟ ما تا چه اندازه در شکل گیری این نگاه نادرست مقصریم؟
چه دلسرد کننده است اگر دل مشغولی ما معلول ها باشند و هرگز به علت ها نیندیشیم؛ چه ناامید کننده است اگر به جای حل مشکلات از ریشه، فقط به محکوم کردن بپردازیم و هیچ اقدامی برای تصحیح نگرش دنیا نسبت به دین پیامبر رحمت صلی الله علیه وآله وسلم ننماییم. آیا ما مقصر نیستیم؟!
—————————————————————————————
پی نوشت ها
1- منابع مهم اهل سنت در مورد این نقل
الف- صحیح بخاری، جلد6، صفحه99، ناشر: دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع
ب- فتح الباری، ابن حجر، جلد9، صفحه18، ناشر: دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت، لبنان
ج- کنز العمال، متقی هندی، جلد2، صفحه581، ناشر: موسسة الرسالة، بیروت، لبنان
د- تفسیر قرطبی، جلد1، صفحه52، ناشر: داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان
2- برای اطلاع بیشتر در این مورد، به ( خلیفه ای که احادیث پیامبرش را آتش زد! ) و ( آتشی دیگر بر سنت پیامبر علیه وآله السلام ) مراجعه فرمائید.
بدعت عثمان در نماز مسافر
در دین اسلام نماز جایگاهی ویژه دارد و روایات متعدد از استواری دین برپایه آن (1) و پذیرش سایر اعمال درگرو پذیرش آن (2) و … سخن به میان آورده اند. واضح است که موضوع مهمی مانند نماز احکام و شرایط خاص خود را دارد، احکامی که در سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم و دو ثقل به یادگار گذاشته شده توسط ایشان یعنی قرآن مجید و اهل بیت علیهم السلام، به آن تصریح شده و مسلمان برای آن که این امر واجب را صحیح ادا کرده باشد، باید آن احکام را رعایت نماید.
حتما شنیده اید که یکی از احکام نماز، قصر یا شکسته شدن نماز در سفر است. (3) ما شیعیان نمازمان را در سفر شکسته می خوانیم، اما اهل سنت نماز خود را در سفر کامل به جا می آورند. به دلیل اهمیت زیاد نماز، لازم است روشن شود در سفر کدام یک از این دو نماز درست و براساس سنت رسول خدا صلوات الله علیه وآله است، نماز شکسته یا کامل؟
منابع فراوانی از اهل سنت نقل می کنند که هرگاه پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم از مدینه خارج می شدند، نماز خود را شکسته می خواندند. (4) پس از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نیز خلیفه اول و دوم همین گونه عمل می کردند. (5)
عثمان به عنوان سومین خلیفه، برخلاف سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم عمل کرد و در سفر، نماز را کامل به جاآورد. (6)
جالب این جاست که “عبدالله بن عمر” فرزند خلیفه دوم، می گوید: نماز مسافر دو رکعتیست، و هرکه سنت پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را ترک کند، کافر است. (7) ماجرا زمانیجالب تر می شود که بدانیم همین “عبدالله بن عمر” برخلاف گفته خود و برای جلب رضایتخلیفۀ وقت، در سفر و هنگام جماعت، نماز را تمام می خواند و زمانی که به خانه برمیگشت، دوباره نمازش را می خواند، ولی این بار به صورت شکسته! (8)
عمل به سنت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را باید از چه کسانی انتظار داشت؟ اگر سنت در اجتماع مسلمانان در معرض خطر تغییر و تحریف قرار گیرد، چه کسی مسئول حفاظت و صیانت از آن است؟ دست از صحیح دانستن مهم ترین منابع خود برمی دارید، یا خلیفه را بدعت گذار و کافر اعلام می کنید؟ آیا این درست است که پیامبر خدا صلوات الله علیه وآله حکمی را از ناحیه خداوند ابلاغ کنند و دیگران تحت هر عنوانی و به میل خود آن حکم را به حکمی دیگر تبدیل نمایند؟ حکومتی کردن یک نظریه یافتوا، چه عواقبی را درپی دارد؟ اهل سنت که عمل همه اصحاب را تحت عنوان “عدالت صحابه” درست می دانند، در چنین مواقعی چه رفتاری پیش می گیرند و به کدام روش عمل می کنند، عمل خلیفه یا عمل دیگر اصحاب؟ با توجه به این مطلب که رفتار شیعیان مطابق سنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم است، کدام یک به نام اهل سنت سزاوارترند، شیعه یا اهل سنت؟
—————————————————————–
پی نوشت ها:
1- حدیثی که این مطلب را بیان کرده از احادیث مورد اتفاق میان شیعه و سنی می باشد.
2- شرح اصول کافی، ملاصالح مازندرانی،جلد12،صفحه439،ناشر: داراحیاءالتراث العربی للطباعةوالنشروالتوزیع، بیروت، لبنان
3- نماز قصر یا شکسته یعنی نماز چهار رکعتی را دو رکعت خواندن.
4- برخی منابع اهل سنت در این زمینه:
الف- صحیح بخاری جلد1، صفحه281، باب الصلاة بمنی
ب- صحیح مسلم، جلد1، صفحه145 و 146
ج- مسند احمد بن حنبل، جلد2، صفحه44
د- سنن ابن ماجه، جلد1، صفحه330
ه- احکام القرآن، جصاص، جلد2، صفحه330
برای اطلاع بیشتر در مورد این منابع و سایر مدارک به جلد هشتم کتاب شریف “الغدیر” مراجعه فرمائید.
5- بعضی از منابع اهل سنت در این مورد:
الف- صحیح بخاری، جلد2، صفحه154
ب- صحیح مسلم، جلد1، صفحه261
ج- سنن نسائی، جلد3، صفحه120
د- الموطا، مالک، جلد1، صفحه282
6- گوشه ای از مدارک از اهل سنت در مورد این نقل:
الف- صحیح بخاری جلد1، صفحه281، باب الصلاة بمنی
ب- صحیح مسلم، جلد1، صفحه145 و 146
ج- مسند احمد بن حنبل، جلد2، صفحه148
د- سنن بیهقی، جلد3، صفحه126
ه- احکام القرآن، جصاص، جلد2، صفحه310
7- منابع این مطلب از کتب اهل سنت:
الف- احکام القرآن، جلد2، صفحه310
ب- المحلّی، ابن حزم، جلد4، صفحه266 و 270
8- منابع از اهل سنت در این مورد:
الف- الموطأ، مالک، جلد1، صفحه149
ب- المحلّی، ابن حزم، جلد4، صفحه270
بدعت عثمان در اجرای نماز عید
همان طور که بارها یادآوری کرده ام، بنابر اعتقاد مسلمانان انجام دستورات خداوند منوط به رعایت کردن شرایطی است که خود خداوند متعال به وسیله پیامبرش صلی الله علیه وآله وسلم به مسلمانان ابلاغ کرده است. یکی از عباداتی که به دستور خداوند بر مسلمین واجب شده، نماز عید است. گذشته از تمام شرایطی که برای نماز عید مقرر گریده، شکل کلی آن عبارت است از: ابتدا دو رکعت نماز و سپس دو خطبه. اهل سنت نیز در کتب معتبرشان این شکل کلی را برای نماز عید، نقل کرده اند.
صحیح مسلم و دیگر کتب اهل سنت، از پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم نقل کرده اند که خطبه های نماز عید پس از دو رکعت نماز خوانده می شود (1).
این در حالی است که عثمان سومین خلیفه اهل سنت، دو خطبه را پیش از دورکعت نمازخوانده است (2).
آیا یکی از شرایطی که عثمان هنگام منصوب شدن به خلافت از سوی شورایی که توسط عمر تعیین شده بود، پذیرفت و بدان متعهد شد، رعایت سنت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم نبوده است؟ آیا بنابر نقل صحیح مسلم، پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم خطبه های نماز را پس از دو رکعت نماز عید نمی خوانده اند؟ پس چرا عثمان بر خلاف سنت رسول گرامی اسلام صلوات الله علیه عمل کرده است؟ آیا اهل سنت بین درستی عمل عثمان و صحیح بودن کتاب مسلم، کدام را انتخاب می کنند؟ یا باید بپذیرند که عثمان بر خلاف سنت رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم عمل کرده و یا باید قبول کنند که مطالب موجود در صحیح مسلم نمی تواند تماما صحیح باشد. اگر خلیفه ای به رعایت سنت پایبند نباشد، از دیگر مسلمین چه انتظاری می رود؟!
پی نوشت ها:
1- برخی منابع اهل سنت:
الف- صحیح مسلم، جلد2، صفحه5، ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان
ب- سنن ترمذی، جلد2، صفحه411، حدیث 531
2- برخی منابع اهل سنت:
الف- نیل الاوطار من احادیث سید الاخیار، شوکانی، جلد3، صفحه294، ناشر: دارالحدیث، قاهره، مصر
ب- فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، جلد2، صفحه524، ناشر: دارالریان للتراث، قاهره، مصر
ج- تاریخ الخلفاء، سیوطی، صفحه165، ناشر: الشریف الرضی، قم، ایران
عثمان و اجرای سنگسار بر زنی پاکدامن
دین ما نیز چون سایر ادیان دارای قوانینی است که باید از سوی حاکم دینی مورد عمل قرار گیرد. این قانون ها مشروط به شرایطی می باشد که تنها دانایان از آن مطلع هستند. هرگاه قدرت در اختیار افرادی که به نام دین حاکم شده اند، قرار گیرد در صورت ناآگاهی از مقررات و دستورات دین، بلایی ناگوار گریبان گیر جامعه می شود. اگر فردی ناآگاه در مسند حکومت اسلامی بنشیند و بخواهد با تکیه بر نادانی و جهالت خود حکمرانی کند، تنها نتیجه ای که عاید می شود زیان مردم و بدنام شدن اساس دیانت است. به این داستان تاریخی که در زمان خلافت عثمان بن عفان سومین خلیفه مورد قبول اهل سنت، اتفاق افتاده توجه فرمایید.
روزی زنی را نزد “عثمان بن عفان” آوردند که در ششمین ماه بارداری وضع حمل کرده و فرزندش را به دنیا آورده بود. عثمان دستور داد که آن زن را سنگسار کنند. در این هنگام علی بن ابیطالب ( سلام الله علیه ) گفت: حکم این زن سنگسار نیست، خداوند متعال در قرآن می فرماید: ( و دوران حمل و از شیربازگرفتن اش سی ماه است ) (1) و نیز می فرماید: ( مادران فرزندان خود را دو سال تمام شیر می دهند، این برای کسی است که بخواهد دوران شیرخوارگی را تکمیل نماید ) (2). با توجه به این دو آیه وضع حمل می تواند در شش ماهگی صورت گیرد، پس سنگسار بر این زن نیست (3). عثمان با شنیدن این استدلال شخصی را به دنبال آن زن فرستاد. فرستاده عثمان زمانی رسید که آن زن سنگسار شده بود (4).
به روشنی ملاحظه می فرمایید که دوری این خلیفه اهل سنت از دانش دینی، باعث شد یک زن پاک دامن سنگسار شده و کشته شود. به راستی اهل سنت در برابر این گونه اعمال خلفای خود چه پاسخی دارند؟ صرف این که بگویند اجتهاد کرده و خطا از آب درآمده، آیا مساله حل می شود؟ بر فرض این که بپذیریم این خلیفه اهل اجتهاد بوده است، از چه روشی برای اسنباط حکم شرعی استفاده کرده است؟ در کدام مورد از آیات قرآن و سنت شریف نبوی صلی الله علیه وآله وسلم آمده که زنی که در شش ماهگی وضع حمل می کند، زنا کار است و باید سنگسار شود؟ مبنای اجتهاد عثمان چه بوده است؟ چرا با وجود صحابی بزرگی مانند امیرمومنان علی علیه السلام، خلافت را درخور کسانی می دانید که این گونه با احکام خدا و دین رفتار می کنند؟ آیا از دیدگاه عقل، با وجود کسی که عالم است و تمام احکام دین را به درستی می داند، نوبت به اشخاصی مانند عثمان می رسد؟
پی نوشت ها
1- سوره احقاف، آیه 15.
2- سوره بقره، آیه 233 .
3- در واقع استدلال امیرمومنان علیه السلام به این دو آیه با استفاده از زمانی که بیان شده است، می باشد. به این معنی که یک آیه زمان شیردهی را دوسال می داند که برابر با بیست و چهار ماه می شود. آیه دیگر مجموع زمان شیردهی و حمل را سی ماه دانسته است. با کسر کردن بیست و چهار ماه شیردهی از سی ماه، شش ماه باقی می ماند که بیان کننده کوتاه ترین زمان بارداری خواهد بود. در نتیجه عثمان نباید آن زن را به اتهام زنا و به دلیل این که زودتر از موقع فرزند خود را به دنیا آورده است، محکوم به سنگسار می کرد.
4- منابع اهل سنت:
الف- کتاب الموطا، امام مالک، جلد2، صفحه 825 (کتاب الحدود، حدیث11)، ناشر: داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان
ب- الاستذکار، ابن عبدالبر، جلد7، صفحه 491، شماره 1531، ناشر: دارالکتب العلمیة.
ج- الفصول فی الاصول، جصاص، جلد1، صفحه106 (پاورقی).
د- سنن بیهقی، جلد7، صفحه 442.
ه- الدر المنثور، سیوطی، ذیل آیه ( و وصینا الانسان بوالدیه حسنا ).
و- مسند احمد، جلد1، صفحه 104.
ز- کنزالعمال، متقی هندی، جلد3، صفحه227.
قابل توجه این که برخی از منابع شیعه ( وسایل الشیعة، الحرالعاملی، جلد21، صفحه 382 ) این ماجرا را در مورد عمربن خطاب خلیفه دوم اهل سنت، نقل کرده اند.
مسلمانان با جنازه عثمان چه کردند؟
هرچند همیشه پیش از نقل یک مطلب تاریخی مقدمه ای می نویسم، اما این بار بدون مقدمه سراغ نقل مطلب می روم، چه این که خود این داستان به اندازه کافی عبرت آموز هست.
در کتاب “استیعاب” از امام مالک نقل شده: زمانی که عثمان ( سومین خلیفه اهل سنت ) کشته شد، تا سه روز جسدش را در زباله دانی انداخته بودند. شب چهارم دوازده نفر جمع شدند که در میان آنان این افراد بودند، حویطب بن عبدالعزی، حکیم بن حزام، عبدالله بن زبیر، محمد بن حاطب و مروان بن حکم. زمانی که این اشخاص جسد عثمان را برداشتند و به قبرستان رساندند، گروهی از قبیله بنی مازن صدا زدند: به خدا قسم که اگر او در این جا دفن کنید، فردا ما به مردم خبر می دهیم که او را از قبر بیرون آورند. پس بار دیگر جسد عثمان را برداشتند و بر تخته ی دری نهادند. سر جسد به آن تخته می خورد و صدای تق تق می کرد. همچنان جسد را می بردند تا به “حشّ کوکب” ( گورستان یهودیان ) رسیدند. آن گاه گودالی برای او کندند. دختر عثمان به نام عایشه، همراه آنان بود و چراغی به دست داشت. زمانی که خواستند عثمان را دفن کنند، آن دختر فریاد کشید. در این هنگام عبدالله بن زبیر به او گفت: والله اگر ساکت نشوی گردنت را می زنم، پس او ساکت شد و عثمان را دفن کردند (1).
سال ها بعد زمانی که معاویه به خلافت رسید، دیواری را که حایل میان قبرستان مسلمانان و یهودیان بود، برداشت تا قبر عثمان در کنار قبور مسلمانان قرار گرفت (2).
به رسم معمول پس از پایان یافتن این نقل نیز سوالاتی مطرح می کنم و در انتظار جوابی که هیچ گاه دریافت نکرده ام، می مانم.
این وقایع در زمان خلافت امیرمومنان علی علیه الصلاة والسلام رخ داده است. به نظر شما چه دلیلی سبب شد که ایشان علیه السلام نسبت به تدفین عثمان هیچ اقدامی انجام ندهند؟ آیا دفن مسلمان واجب نیست؟ آیا اگر امیرالمومنین علیه السلام عثمان را مسلمان می دانستند، از دفن وی فروگذار می کردند؟ سایر صحابه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم در چه وضعی بودند؟ چرا آنان نسبت به تدفین وی اقدامی انجام ندادند یا چرا به خلیفه وقت امیرمومنان علی علیه السلام، در این مورد پیشنهاد یا اعتراضی نکردند؟ اگر شما اجماع مسلمین را دلیل درستی نظر آنان می دانید، آیا در مورد عدم تدفین عثمان اتفاق نظر میان مسلمین و اهل حل و عقد وجود نداشت؟ آیا می توان منکر این شد که پیامبر خدا صلی الله علیه وآله وسلم در بیانی قاطع، مولا علی علیه السلام و حق را از هم جدا نشدنی اعلام کردند؟ آیا نتیجه این فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم درست بودن عمل امیرمومنان علیه السلام در بی اعتنایی به جنازه عثمان نیست؟ در این صورت شخصی که تدفین جنازه او لازم نیست چگونه شخصی است؟ اهل سنت در جمع بین درستی کار امیرمومنان علیه السلام و پیروی از خلافت عثمان چه راهی را پیشنهاد می کنند؟ ای کاش کسانی که داعیه رهبری مسلمانان را دارند از عاقبت عثمان درس می گرفتند.
پی نوشت ها:
1- منابع از اهل سنت:
الف- الاستیعاب، جلد 3، صفحه 80، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان
ب- مختصر تاریخ دمشق، جلد 16، صفحه 272،ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان
2- منابع از اهل سنت:
الف- البدایة و النهایة، جلد 7، صفحه 214، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان
ب- کامل ابن اثیر، جلد 3، صفحه 180، ناشر: دارصادر، بیروت، لبنان
ج- شرح ابن ابی الحدید، جلد 2، صفحه 158، ناشر: داراحیاءالتراث العربی، بیروت، لبنان
د- تاریخ طبری، جلد 3، صفحه
نمونه ای از رفتار عثمان با امیرالمومنین
یکی از استراتژی های امروز دستگاه های جریان ساز اهل سنت، اصرار بر وجود ارتباط حسنه میان خلفای اهل سنت و امیرالمومنین علی علیه السلام است. این اصرار از آن جا ناشی می شود که رسول مکرم اسلام علیه و آله السلام بارها و بارها بر اینکه امیرمومنان علی علیه السلام و حق هیچگاه از هم جدایی ندارند و هماره با هم می باشند، تاکید کرده اند. (1) این تاکیدات در مهم ترین و اصیل ترین منابع اهل سنت وجود دارد و نکته ای اساسی محسوب می شود. اضافه بر این می توان دلایل دیگری بر این تلاش ذکر نمود از جمله آن که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دشمن امیرالمومنین علی علیه السلام را منافق نام نهاده اند. (2) بنابراین اثبات رابطه حسنه با مولا علی علیه السلام اهمیتی حیاتی دارد و هرگاه بتوان با تکیه بر منابع اثبات نمود که این یک ادعای واهی است و موارد فراوان علیه آن وجود دارد، پایه حقانیت طرف مقابل ایشان فرومی ریزد، چه اینکه به عنوان اصلی مسلم پذیرفته شده است که دشمن ایشان منافق است، و حق و مولا علی علیه السلام پیوندی ناگسستنی دارند.
جستجو در تاریخ ما را به موارد زیادی رهنمون می سازد که نشانگر خصومت خلفای اهل سنت با امیرالمومنین علی علیه السلام است. هرچند برشمردن تمام این موارد در یک پست امکان ندارد، اما هراز گاهی یکی از آنها را یادآوری خواهم کرد تا این تلاش اهل سنت برای دورنگاه داشتن مذهب شان از بطلان، تلاشی بی ثمر باشد و همگان برآنچه باید از آن مطلع باشند، واقف گردند.
زبیربن بکار از حضرت امیر علیه السلام نقل می کند:
روزی عثمان در خلوت مرا طلبید و بعد از گفتگو، عثمان برخاست و با چوبی که دردست داشت، مرا زد و من گفتم: خدا میان من و تو حکم باشد. (3)
اولین نکته ای که منکرین چنین اتفاقاتی برای رد آن برزبان جاری می سازند، شجاعت و قدرت امیرالمومنین علیه السلام است. اما باید گفت بررسی مجموعه وقایع تلخی که پس از ارتحال رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رخ داده است، روشن می کند که مولا علی علیه السلام براساس حفظ اساس اسلام و به دلیل نبودن کسانی که جبهه واحدی در دفاع از ایشان تشکیل دهند، در برابر این گونه ستم ها موضع تدافعی برنمی گزیده اند. در واقع خوف از ایجاد فتنه و آشوب در دین نوپای اسلام و ضایع شدن اساس آن، مهم ترین علتی است که ایشان را به واکنش قهرآلود سوق نمی داده و ترجیح بر خویشتن داری را نمودار می کرده است.
پی نوشت ها
1- منابع اهل سنت:
الف- صحیح مسلم، جلد9، صفحه 183، ناشر: دارالفکر، بیروت، لبنان
ب- تاریخ بغداد، جلد14، صفحه 321، ناشر: دارالکتب العلمیة، بیروت، لبنان
ج- تاریخ ابن عساکر، جلد3، صفحه 117، ناشر: دارالتعارف، بیروت، لبنان
د- فراید السمطین، جلد1، صفحه 176، ناشر: نشر موسسة المحمودی، بیروت، لبنان
ه- تفسیرفخررازی، جلد1، صفحه 210
و- مستدرک حاکم، جلد3، صفحه 129، حدیث 4611
ز- مجمع الزوائد، جلد7، صفحه 235، ناشر: دارالکتاب العربی، بیروت، لبنان
ح- الامامة و السیاسة، جلد1، صفحه 89، ناشر: نشرالشریف الرضی
ط- فتح الباری، جلد9، صفحه 79، ناشر: دارالریان للتراث، قاهره
2- منابع اهل سنت:
الف- مسند احمد، جلد1، صفحه 207
ب- تاریخ ابن عساکر، جلد2، صفحه 190-201
ج- مناقب ابن مغازلی، صفحه 190- 195
د- تاریخ بغداد، جلد2، صفحه 255
ه- سنن ترمذی، جلد5، صفحه 594، حدیث 3717
3- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، جلد9، صفحه 16، ناشر: داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان
عثمان: فقط احادیثی که من شنیده ام نقل شود.
پیش از این بارها از ضرورت نگارش سخنان رسول خاتم صلی الله علیه وآله وسلم برای شناخت و درک درست دین سخن گفتیم. همچنین رفتاری را که خلیفه اول و دوم درمورد احادیث به یادگار مانده از پیامبر اکرم صلوات الله علیه داشتند، به تصویر کشیدیم. روشن شد که “ابوبکر“ به عنوان اولین حکمران جامعه پس از نبی مکرم اسلام صلوات الله علیه وآله، هم احادیثی را که خود نوشته بود در آتش سوزاند، و هم مردم را از نقل احادیث برحذر داشت. “عمر“ نیز در امتداد این رفتار، ممنوعیت شدیدی برای نقل حدیث به وجود آورد و به زندانی کردن و تازیانه زدن ناقلین احادیث روی آورد. ( برای اطلاع بیشتر در این مورد به پست های خلفای اهل سنت و دانش دینی، شماره های 5، 13و 15 مراجعه فرمائید. )
در این قسمت به رفتار “عثمان” که نتیجۀ شورای خلافت تعیین شده از سوی “عمر” بود و سومین خلیفه نام گرفت، می پردازیم. آیا می دانید “عثمان” درمورد سخنان و احادیث رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم چه موضعی داشت؟ به نقل کتب اهل سنت در مورد رفتار فرهنگی “عثمان” توجه فرمائید.
محمود بن لبید (1) می گوید: روزی “عثمان“ برفراز منبر چنین گفت: کسی مجاز نیست از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) حدیثی نقل کند، مگر احادیثی که خود من در زمان ابوبکر و عمر شنیده ام. (2)
مرور مطالب پیشین روشن می سازد که در زمان ابوبکر و عمر عملا نقل هرگونه حدیثی دچار ممنوعیت دولتی بوده و تنها احادیثی نقل می شده که مورد رضایت سیستم حکومت و از کانال خود آنان بوده است. بنابراین به سهولت می توان این رفتار “عثمان” را هم داستانی با شیوه فرهنگی دولت های قبل ارزیابی کرد.
چگونه می توان ساکت کردن اجباری بزرگترین اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را توجیه کرد؟ چرا باید اصحاب سرشناسی مانند امیرمومنان علی علیه السلام با سالیان طولانی همراهی و تربیت در دامان پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم، ابوذر با وجود همه راستگویی و صداقتش، سلمان با وجود محمّدی بودنش، عباس و… حق سخن گفتن از احادیث رسول خدا صلوات الله علیه را نداشته باشند؟
چگونه می توان حکومتی را که بازگو کردن تعالیم وحی را ممنوع اعلام می کند و مردم را سرسپردگانی بی تفکر می خواهد، اسلامی دانست؟ اگر همه مردم حتی عالمان و دانشمندان ثناگو و مطیع دستگاه حکومت باشند، چه کسی باید با بیان واقعیات، اسلام حقیقی را از اسلام ادعایی و ابزاری بازشناساند و چهره بی نقاب دین را برای طالبان ترسیم نماید؟ آیا این رفتار چیزی جز نقشۀ ایجاد جامعۀ تک صدایی را به ذهن می رساند؟ جامعه ای که در آن قدرت و حاکمیت سازنده فرهنگ است نه منطق و حقانیت؛ جامعه ای که تنها یک طریق برای فرهنگ سازی وجود دارد و آن کانالی ست که حکومت می پسندد و دیگران با وجود همه دانایی و صلاحیتشان، تحت سانسور قرار می گیرند.
وقتی فرمان حکومتی که خود را جانشین پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم معرفی می کند این گونه باشد، جای تعجب نیست که صحابه ای چون ابوذر، عبدالله بن مسعود و … در آن حکومت به جرم نقل احادیث گرفتار تبعید و ضرب و شتم گردند.
آیا اهل سنت دربرابر این رفتار خلفای خود توضیحی دارند؟ اگر امروزه یک دولت مدعی اسلام، دستور منع نقل احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم را صادر کند، دانشمندان اهل سنت چه موضعی درقبال آن حکومت خواهند داشت؟
————————————————————–
پی نوشت ها:
1- محمود بن لبید انصاری، از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم بوده است. علمای اهل سنت از وی احادیث فراوانی نقل کرده اند. او از رجال “بخاری” در کتاب “ادب المفرد” به شمار می رود و در این کتاب دوبار از وی نقل حدیث شده است.
2- منابع این نقل از کتب اهل سنت:
الف- مسند الامام احمد بن حنبل ( یکی از صحاح ششگانه اهل سنت )، جلد1، صفحه363
ب- الطبقات، محمد بن سعد، جلد2، صفحه336، ناشر: دارصادر، بیروت، لبنان
ج- منتخب کنزالعمال، جلد8، صفحه 107
- [سایر] چرا اهل سنت نسبت به شیخین بیشتر تعصب دارند تا به عثمان مگر عثمان از صحابه نبود؟
- [سایر] اهل سنت برای عمر و عثمان چه کراماتی بیان می کنند؟
- [سایر] چرا اهل سنت در کتب خود به عمر و ابوبکر و عثمان (رضی الله) ولی به علی علیه السلام (کرم الله وجهه) خطاب می کنند؟
- [سایر] اهل سنت در باب فضیلت صحابه که میخواهند صحبت کنند، به خصوص در مورد ابوبکر و عمر و عثمان، به بیعت رضوان استناد میکنند و ادعای رضایت الهی از این افراد را دارند. لطفا توضیح دهید.
- [سایر] اهل سنت معتقدند که پیامبر(ص) وارثی ندارد. پس چرا در صحاحشان آمده است که تمام همسران پیامبر، عثمان را برای مطالبه ارثشان نزد ابوبکر فرستادند و در این میان جز عایشه کسی به مخالفت برنخاست؟!
- [سایر] در برخی کتب اهل سنت روایتی نقل شده که حضرت علی فرزندانش حسنین را به علت عدم کمک مناسب به عثمان، سیلی و مشت زده است آیا این روایات صحت دارد؟
- [سایر] چرا صحابه عثمان را کشتند. لطفاً علت قتل عثمان را توضیح دهید.
- [سایر] با توجه به منابع اهل سنت، منظور از اهل بیت در آیه تطهیر چه کسانی است؟
- [سایر] باسلام،درکتاب عقدالفرید ج4 آمده:هنگامی که بر عثمان شوریدند،امام علی (ع) )برای دفاع ازعثمان، فرزندانش را فرستاد که جلوی خانه عثمان نگهبان باشند،اما وقتی که عثمان کشته شد امام علی(ع) آمد و یک سیلی به یکی ویک مشت به نفردوم زد وفرمود مگرشما نگهبان نبودید،حال دوسؤال1:آیاعلی(ع)خلافت عثمان را قبول داشته که حاضرنشده که عثمان کشته شود؟2:چراعلی(ع)به خاطر عثمان که ازغاصبین خلافت بوده فرزندانش را کتک زده ؟
- [سایر] آیا نسبت هذیان به پیامبر(ص) توسط خلیفه دوم در منابع اهل سنت هم آمده است؟
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت، زن از همه تَرَکه شوهر اعمّ از منقول و غیرمنقول مانند زمین و غیره، ارث میبرد. حال آنکه از نظر مذهب امامیه، زن از اصل زمین یا قیمت آن ارث نمیبرد و تنها از قیمت بنا و درختان ارث میبرد، نه اصل آنها. بنابراین اگر مذهب اهل سنّت بر شیعه نافذ باشد به گونهای که زن سنّی مذهب از زمین و اصل بنا و درختان ارث ببرد، در صورتی که دیگر ورثه امامی مذهب باشند، زن امامی مذهب نیز میتواند میراثی را که از زمین و اصل بنا و درختان به او میرسد، بگیرد که سایر ورثه اهل سنت باشند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] چنانچه یکی از اولاد از نظر سنّی بزرگتر و دیگری از جهت بلوغ بزرگتر باشد قضاء نماز بر اولّی واجب است.
- [آیت الله سیستانی] نظر اهل سنّت آن است که مازاد سهمالارث میراث بر آن، به عَصَبه میت مانند برادر او داده میشود. لکن نظر مذهب امامیه خلاف آن است، مثلاً اگر مردی بمیرد و تنها دختری و برادری داشته باشد، از نظر امامیه باید نیمی از ارث را به دختر به عنوان سهمالارث و نیم دیگر را به عنوان ردّ به او بپردازند و به برادر میت سهمی تعلّق نمیگیرد. لکن نظر اهل سنّت آن است که در این فرض نیمی از ارث میت به برادر پرداخت میشود، چون که از عصبه میت به شمار میرود. حال اگر مذهب اهل سنّت بر وارث امامی مذهب نافذ باشد و مازاد سهمالارث به او پرداخت نشود، عصبه میت اگر امامی مذهب باشند، میتوانند از باب قاعده مقاصّه نوعی، مازاد سهمالارث وارثِ سنّی مذهب را بگیرند.
- [آیت الله خوئی] هرگاه چیزی که پیدا کرده نشانهای دارد که به واسط آن میتواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیز به یک درهم برسد باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله اردبیلی] پیروی از امر پدر و مادر در غیر از انجام کارهای حرام و ترک کارهای واجب عینی(1) بنابر احتیاط لازم است و مخالفت آنان اگر موجب آزار و بیاحترامی به آنان شود، حرام است و فرزندان در هر سنی که باشند، باید به پدر و مادر خود احترام بگذارند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] هرگاه چیزی که پیدا کرده؛ نشانه ای دارد که به واسطه آن می تواند صاحبش را پیدا کند؛ اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافری است که اموالش محترم است؛ در صورتی که قیمت آن چیز به مقدار یک درهم برسد؛ باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است در شوهر دادن دختری که بالغه است (یعنی مکلّف شده) و به سنی رسیده که حیض دیدن وی متعارف است، عجله کنند، از حضرت صادق علیهالسلام روایت شده که یکی از سعادتهای مرد آن است که دخترش در خانه او حیض نبیند.
- [آیت الله سیستانی] از نظر اهل سنّت جمع میان عمه و برادرزادهاش یا خاله و خواهرزادهاش جایز نیست، بدین معنا که اگر هر دو را همزمان عقد کنند، هر دو عقد باطل است، و در صورتی که عقد یکی پس از دیگری باشد، عقد دومی باطل است. لکن از نظر فقه امامیه، عقد عمه پس از برادرزادهاش و خاله پس از خواهرزادهاش مطلقاً جایز است. همچنین عقد برادرزاده پس از عقد عمه و عقد خواهرزاده پس از عقد خاله، مشروط بر آنکه پیش از عقد عمه و خاله رضایت داده باشند و یا بعد از عقد رضایت بدهند جایز است. بنابراین اگر پیرو اهل سنّت، در نکاح میان عمه و برادرزادهاش و یا میان خاله و خواهرزادهاش جمع کند، پس اگر عقد آنها متقارن باشد چون به مذهب آنها عقد هر دو باطل است، برای پیرو مذهب امامیه جایز است بر هر یک از آنها و در صورت رضایت عمه یا خاله بر هر دو عقد کند. و اگر عقد مرد سنّی متقارن نباشد، عقد زن دوّم در فرض مذکور به مذهب آنها باطل است و مرد شیعی میتواند با او ازدواج کند. این حکم در مورد هر یک از آن دو زن در صورتی که امامی باشند، نیز جاری است.
- [آیت الله سیستانی] بر طبق مذهب امامیه، زن مطلقه یائسه و صغیره اگر چه با آنها نزدیکی شده باشد عدّه ندارند. لیکن بر طبق مذاهب اهلسنّت با اختلافی که در شروط عدّه برای صغیره دارند عدّه بر آنان واجب است. حال اگر شوهر از اهلسنّت باشد، و زن یائسه یا صغیرهاش را با اعتقاد به لزوم عدّه برای صغیره طلاق دهد، ملزم به رعایت قواعد مذهب خود مانند فساد عقد خواهر مطلقه، و نکاح زنانی که جمع آنها با زن در دوران عدّه حرام است، میشود، بنابراین مرد شیعی میتواند با خواهر این مطلقه ازدواج کند هرچند آن مرد سنی با او عقد بسته باشد. و احتیاط واجب برای مرد شیعی نیز آن است که با این زن مطلقه پیش از تمام شدن عدهاش ازدواج نکند، و آن زن نیز اگر شیعه باشد و یا شیعه بشود تا پایان عدّه، ازدواج نکند. همچنین احوط آن است که در ایام عدّه از شوهر نفقه نگیرد، گر چه طبق مذهب شوهر واجبالنفقه او باشد، مگر آنکه از باب اجرای قاعده مقاصّه نوعی در صورت بودن شرایط آن، بتوان نفقه گرفت.
- [آیت الله سیستانی] ابوحنیفه و شافعی برای مغبون قائل به خیار غبن نیستند، حال آنکه در مذهب ما این خیار ثابت است، و ظاهراً بحث ثبوت یا عدم ثبوت این خیار شامل موردی که بنای شخص مغبون بر بیتوجّهی به قیمت و خرید و فروش کالا به هر قیمتی باشد، نمیشود، در این فرض ظاهراً خیار غبن ثابت نیست. همچنین شامل جایی که بنای طرفین معامله نقلوانتقال طبق قیمت بازار است نه بیشتر و شخص مغبون بر ادّعای غابن مبنی بر بالا نبودن قیمت اعتماد کرده، نمیشود؛ زیرا ظاهراً از نظر همگان در اینجا خیار ثابت است، از جهت فریب دادن بایع. همچنین این خیار شامل جایی که بنا به شرط ارتکازی در عرف خاص، جز حقّ فسخ، حقّ دیگری مانند حقّ مطالبه مابهالتفاوت وجود دارد، نمیشود. در هر حال، هر جا که از نظر مذهب امامیه خیار غبن ثابت باشد و مذهب اهل سنّت، آن را منکر باشد، برای شخص امامی مذهب از باب مقاصّه نوعی جایز است که پیرو اهل سنّت را به نبود خیار غبن ملزم کند. این در جایی است که مذهب اهل سنّت بر همگان، از جمله شخص امامی مذهب نافذ و جاری باشد.