ناصبی به کسانی گفته می شوند که ادّعای مسلمانی دارند ولی با اهل بیت(ع) ومخصوصا آقا أمیرالمئومنین علی ع دشمنی می کنند که اگربه طوردقیق این مسئله مورد بررسی وریشه یابی قرار گیرد اوّلین ناصبی ها در زمان خود پیامبر(ص) پیدا شدند که از امیرالمومنین(ع) دل خوشی نداشتند ؛ لذا به انحاء گوناگون با آن حضرت عداوت می ورزیدند. کما اینکه اوّلین گروه شیعه نیز در همان زمان پدیدار شدند. کسانی چون سلمان و ابوذر و عمّار از همان زمان با عنوان شیعه علی بن ابی طالب شناخته می شدند. در کتب تاریخ اسلام ، موارد زیادی از دشمنیهای اصحاب با امیر المومنین ثبت شده است. روایاتی نیز از نبی اکرم (ص) نقل شده که مؤیّد این معنی است. ( ... فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُنَادِیَهُ فَنَادَی فِی النَّاسِ ارْفَعُوا أَلْسِنَتَکُمْ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ خَشِنٌ فِی ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ غَیْرُ مُدَاهِنٍ فِی دِینِه. مردم از سختگیری امیر مومنان در مورد بیت المال شکایت نزد پیامبر بردند: آن حضرت به منادی خود امر فرمودند ، پس او در میان مردم ندا داد: زبان شکایت خود را از علی بردارید که همانا او درباره خدا سختگیر است و در مورد دینش اهل مسامحه نیست.) (الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد ،ج1 ،ص173) ( عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ أَتَی رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ یَوْمٍ وَ یَدُهُ فِی یَدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ لَقِیَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا فُلَانُ لَا تَسُبُّوا عَلِیّاً فَإِنَّ مَنْ سَبَّهُ فَقَدْ سَبَّنِی وَ مَنْ سَبَّنِی سَبَّهُ اللَّه . انس ابن مالک گوید: رسول خدا روزی می آمد در حالی که دستش در دست امیرالمومنین علی بن ابی طالب بود و مردی او را ملاقات نمود ، پس رسول خدا به او فرمود: ای فلانی علی را دشنام ندهید ! هر که او را دشنام دهد مرا دشنام داده و هر که مرا دشنام دهد خدا او را دشنام دهد. ) (بحارالأنوار ،ج 28 ،ص 78 ) [ در برخی منابع آمده است وَ مَنْ سَبَّنِی فقد سَبَّ اللَّه ؛ و هر که مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده است.] ( عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ فِی خُطْبَتِهِ: أَیُّهَا النَّاسُ لَا تَسُبُّوا عَلِیّاً وَ لَا تَحْسُدُوهُ فَإِنَّهُ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِی ... . فرزند عمر گوید: شندیم که رسول خدا(ص) در خطبه اش می فرمود: ای مردم علی را دشنام ندهید و به او حسد نورزید که همانا او بعد از من ، ولیّ هر مرد و زن مومن است... ) (بحارالأنوار ،ج 39 ،ص292) ( کَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ النَّبِیُّ ص: لَا تَسُبُّوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ اللَّهِ . کَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ به نقل از پدرش گوید: نبی اکرم(ص) فرمودند: علی را دشنام ندهید که همانا او نسبت به خدا ممسوس (شیفته ) است.)(بحارالأنوار،ج39 ،ص313 ) دومین گروه نواصب کسانی بودند که بعد از وفات نبی اکرم (ص) در حقّ دختر او ظلم نموده حقّ وی را غصب و بر رخساره اش لطمه زدند ، و خانه اش را به آتش کین سوزاندند و علی مرتضی را از حق مسلّم و منصوص خود منع و او را به زور به سوی مسجد کشاندند. ماجرای این وقایع در کتب تاریخ و حدیث اهل سنّت نیز موجود است.(اختصاص شیخ مفید ، ص 185) سومین گروه نواصب معاویه و طرفداران او از آل ابی سفیان و مروانیان بودند که علناً با امیر مومنان مخالفت کردند و بعدها با او وارد جنگ شدند و سبّ او را در خطبه های نماز جمعه رواج دادند ، و محبّان علی را هرجا یافتند کشتند. چهارمین گروه اهل جمل بودند که به جنگ با او برخاستند در حالی که خلافت او افزون بر نصب الهی ، مقرون به بیعت مردم نیز بود. و طبق نظر علمای شیعه و سنّی هر که بر خلیفه مسلمین خروج نماید کافر است. پنجمین گروه از نواصب ، خوارج بودند که بر آن حضرت شوریدند ، ابن ملجم مرادی لعنة الله علیه نیز از این گروه بود. اینها در زمان امام حسن مجتبی (ع) نیز بر دشمنی خود با اهل بیت(ع) باقی بودند. ششمین گروه نواصب ، لشکر کوفه بود که حادثه کربلا را بپا کردند ؛ در میان اینان ، از پیروان همه نواصب سابق الذکر حضور داشتند. شمر بن ذی الوجشن لعنة الله علیه نیز از خوارج بود. بعد از حادثه کربلا نیز همواره گروههایی از نواصب پدید آمده و می آیند. امّا در زمان حاضر عمده ترین گروه نواصب برخی از افراطیون وهابی هستند. اینها گرچه در زبان دم از کین اهل بیت نمی زنند ولی در عمل سعی در ویران نمودن آثار اهل بیت دارند. حرمهای آنها را به بهانه دفاع از توحید تخریب می کنند و شیعیان را مشرک دانسته می کشند .حتّی کارشان به جایی رسیده که در کتب روایی و تاریخی اهل سنّت ، دست برده ، حقایق مربوط به اهل بیت(ع) را از آن کتب حذف می کنند. افزون بر اینها گروههایی از نواصب بازمانده از دوران امویان نیز در منطقه شام ( سوریه ، لبنان ، فلسطین و اردن) وجود دارند.و... البته نا گفته نماند که برخی از وهّابی ها در زبان ادّعای محبّت اهل بیت(ع) را دارند، ولی در واقع امر چنین نیستند؛ به عبارتی، اینها ناصبی های منافق هستند. برای بررسی رفتاری که خلفا (مخصوصا عمر)با حضرت زهرا(س) داشتهاند، بهترین شیوه مراجعه به کتابها و منابع حدیثی و تاریخی معتبر است. با کمال تأسف، منابع حدیثی و تاریخی و حتی منابع اهل سنت نشان میدهد که وقایعی چون آتش زدن درِ خانه حضرت زهرا(س) و یا حداقل تهدید به آتش زدن در واقعه گرفتن بیعت و یا کتک زدن آن بانوی گرانقدر در واقعه غصب فدک اتفاق افتاده است. خطبههای حضرت صدیقه طاهره(س) در مسجد پیامبر(ص) و گواهی ایشان بر خلافت حضرت علی(ع) و خطابشان به مهاجر و انصار این وقایع را تأیید میکند. چنانکه گفتیم، بهترین راه اطلاع از صحت و یا عدم صحت این وقایع مراجعه به منابع و مآخذ تاریخی معتبر و قابل اعتماد است. نکته قابل توجه در این وقایع آن است که علمای اهل سنت نیز وقوع این رویدادها را قبول کردهاند، ولی درباره آنها راه توجیه را در پیش گرفتهاند. بنابر روایات معتبرِ نقل شده از پیامبر(ص) شأن و منزلت حضرت زهرا(س) همچون: (فاطِمَةُ بَضعَة مِنّی فَمَن أَغضَبَها أَغضَبَنی)؛ فاطمه(س) پاره تن من است؛ هر کس او را خشمناک نماید، مرا خشمگین کرده است، هیچ گونه توجیهی درباره آزار آن حضرت پذیرفته نیست. عمر در ماجرای بیعت ستاندن از امیرمومنان(ع) برای خلافت ابو بکر، نقش محوری را ایفا کرد و به گواه تاریخ ، واقعه اسفناک اجتماع در کنار خانه حضرت فاطمه (ع) ، شکستن در، و تمام ماجراهای پس از آن که باعت آزردن آن بانوی یگانه و زخمی شدن ( او که بیماری منتهی به وفات او را درپی داشت ) ، به سردمداری عمر صورت گرفت. برخورد عمربن خطاب با ((حضرت زهرا)) در زمانی بود که می خواست حکومت و خلافت ابوبکر را تثبیت کند و حضرت زهرا(س ) مخالف و مانع جدی به حساب می آمد. این موضوع در تاریخ مضبوط و ثابت و بین محدثان شیعه و سنی مورد اتفاق است . برخی از علمای اهل سنت ; از جمله ((صلاح الدین خلیل بن ابیک صفدی شافعی )) در کتاب ((الوافی بالوفیات )) در ترجمه ((نظام معتزلی )) این مطلب را آورده است , (ج 6, ص 17, دارالنشر فرانزشتانیر, چاپ سوم ). همچنین ((مسعودی )) در کتاب ((اثبات الوصیه )) جریان آتش زدن عمر بر در خانه فاطمه (س ) را نقل کرده است , (ص 146, انتشارات انصاریان ). محمد بن عبدالکریم احمد شهرستانی در کتاب ((الملل والنحل )) آورده است که ((ابراهیم بن سیار بن هانی نظام )) گوید: عمر در روز بیعت , طوری به شکم فاطمه کوبید که جنین از شکمش افتاد و فریاد می زد: خانه اش را با تمام افراد خانه آتش بزنید. در حالی که در خانه , کسی غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین (ع ) نبود, (شهرستانی , الملل والنحل , ج 1, ص 57, چاپ بیروت ). این که حضرت زهرا(س ) مورد بی احترامی و ضرب و شتم خلفا (عمر بن خطاب ) و عمالش شده است , احمد بن یحیی معروف به بلاذری از دانشمندان اهل سنت در کتاب خود به نام انساب الاشراف , آورده است زمانی که علی (ع ) از بیعت با ابوبکر خودداری نمود و در خانه گوشه گیری کرده بود ابوبکر, عمر را به سوی علی فرستاد و به وی دستور داد علی را با زور نزد من حاضر کن , عمر بن خطاب آتش آورد فاطمه در کنار در به او برخورد به او گفت پسر خطاب آیا می خواهد در خانه ام را به رویم آتش بزنی گفت بلی و این بهترین کار برای تقویت دین پدرت می باشد, (انساب الاشراف , ج 1, احمد بن یحیی المعروف بالبلاذری , تحقیق دکتر محمد حمدالله , چاپ سوم , انتشارات دار المعارف , ص 587). و هم چنین مسعودی در کتاب اثبات الوصیه , تحت عنوان حکایت سقیفه می گوید ((... پس روایت شده که پیامبر(ص ) از دنیا رحلت فرمود... پس امیرالمؤمنین (ع ) با عده ای از پیروان و شیعیانش در منزلش جمع شده بودند, چون پیامبر به وی چنین دستوری داده بود در این هنگام به خانه اش حمله ور شدند و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند, آنها سید زنان فاطمه را پشت درب فشار سختی دادند به حدی که محسن را سقط کرد, (اثبات الوصیه , ص 146, مسعودی , انتشارات الصدر). ابی محمد عبدالله بن مسلم ابن قیبه الدنیوری در کتاب الامامه و السیاسه , ج 1, ص 19, انتشارات مؤسسه الحلبی ; و هم چنین ابی عمر احمد بن محمد بن عبدربه الاندلسی , در کتاب العقد الفرید, جزئ چهارم , ص 259 و 260, انتشارات دار الکتاب العربی , جریان آتش زدن در خانه حضرت زهرا(س ) آورده اند. موارد فوق از روایت اهل سنت بود, اما زدن حضرت زهرا و آتش کشیدن در خانه اش را علما شیعه نیز نقل کردند. سلیم بن قیس می گوید: عمر بن خطاب نصف اموال همه عمالش را از آنان گرفت مگر, قنفذ عدوی او نیز یکی از کارکنان او بود که چیزی از او نگرفت و آنچه از او گرفته بود بیست هزار درهم می باشد به او باز گرداند, ابان گفت سلیم گفت با علی(ع) ملاقات کردم و از این کار عمر از او پرسیدم فرمود آیا می دانی چرا از قنقذ دست برداشت و چیزی از وی غرامت نگرفت ؟ گفتم نه فرمود: زیرا او بود که وقتی فاطمه آمد تا بین من و آنان قرار گیرد با تازیانه اش او را زد, چنان که وقتی فاطمه از دنیا رفت جای تازیانه همچون بازو بند روی بازویش مانده بود. برای آگاهی بیشتر ر.ک : 1- کتاب سلیم بن قیس , ج 2, ص 674, تحقیق محمدباقر انصری , انتشارات الهادی قم . 2- بحارالانوار, ج 30, ص 302, تحقیق شیخ عبدالزهرا العلوی , انتشارات دار الرضا, بیروت . 3- عوالم العلوم , شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی , ج 11, ص 413, انتشارات مدرسه الامام المهدی قم . 4- چشمه در بستر، مسعود پورسید آقایی 5- فاطمه(ع) شادمانی دل پیامبر(ص)، رحمانی همدانی .
ناصبی به کسانی گفته می شوند که ادّعای مسلمانی دارند ولی با اهل بیت(ع) ومخصوصا آقا أمیرالمئومنین علی ع دشمنی می کنند که اگربه طوردقیق این مسئله مورد بررسی وریشه یابی قرار گیرد اوّلین ناصبی ها در زمان خود پیامبر(ص) پیدا شدند که از امیرالمومنین(ع) دل خوشی نداشتند ؛ لذا به انحاء گوناگون با آن حضرت عداوت می ورزیدند. کما اینکه اوّلین گروه شیعه نیز در همان زمان پدیدار شدند. کسانی چون سلمان و ابوذر و عمّار از همان زمان با عنوان شیعه علی بن ابی طالب شناخته می شدند. در کتب تاریخ اسلام ، موارد زیادی از دشمنیهای اصحاب با امیر المومنین ثبت شده است. روایاتی نیز از نبی اکرم (ص) نقل شده که مؤیّد این معنی است. ( ... فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص مُنَادِیَهُ فَنَادَی فِی النَّاسِ ارْفَعُوا أَلْسِنَتَکُمْ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَإِنَّهُ خَشِنٌ فِی ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ غَیْرُ مُدَاهِنٍ فِی دِینِه. مردم از سختگیری امیر مومنان در مورد بیت المال شکایت نزد پیامبر بردند: آن حضرت به منادی خود امر فرمودند ، پس او در میان مردم ندا داد: زبان شکایت خود را از علی بردارید که همانا او درباره خدا سختگیر است و در مورد دینش اهل مسامحه نیست.) (الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد ،ج1 ،ص173) ( عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ قَالَ أَتَی رَسُولُ اللَّهِ ص ذَاتَ یَوْمٍ وَ یَدُهُ فِی یَدِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع وَ لَقِیَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ یَا فُلَانُ لَا تَسُبُّوا عَلِیّاً فَإِنَّ مَنْ سَبَّهُ فَقَدْ سَبَّنِی وَ مَنْ سَبَّنِی سَبَّهُ اللَّه . انس ابن مالک گوید: رسول خدا روزی می آمد در حالی که دستش در دست امیرالمومنین علی بن ابی طالب بود و مردی او را ملاقات نمود ، پس رسول خدا به او فرمود: ای فلانی علی را دشنام ندهید ! هر که او را دشنام دهد مرا دشنام داده و هر که مرا دشنام دهد خدا او را دشنام دهد. ) (بحارالأنوار ،ج 28 ،ص 78 ) [ در برخی منابع آمده است وَ مَنْ سَبَّنِی فقد سَبَّ اللَّه ؛ و هر که مرا دشنام دهد خدا را دشنام داده است.] ( عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ فِی خُطْبَتِهِ: أَیُّهَا النَّاسُ لَا تَسُبُّوا عَلِیّاً وَ لَا تَحْسُدُوهُ فَإِنَّهُ وَلِیُّ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِی ... . فرزند عمر گوید: شندیم که رسول خدا(ص) در خطبه اش می فرمود: ای مردم علی را دشنام ندهید و به او حسد نورزید که همانا او بعد از من ، ولیّ هر مرد و زن مومن است... ) (بحارالأنوار ،ج 39 ،ص292) ( کَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ النَّبِیُّ ص: لَا تَسُبُّوا عَلِیّاً فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ فِی ذَاتِ اللَّهِ . کَعْبُ بْنُ عُجْرَةَ به نقل از پدرش گوید: نبی اکرم(ص) فرمودند: علی را دشنام ندهید که همانا او نسبت به خدا ممسوس (شیفته ) است.)(بحارالأنوار،ج39 ،ص313 ) دومین گروه نواصب کسانی بودند که بعد از وفات نبی اکرم (ص) در حقّ دختر او ظلم نموده حقّ وی را غصب و بر رخساره اش لطمه زدند ، و خانه اش را به آتش کین سوزاندند و علی مرتضی را از حق مسلّم و منصوص خود منع و او را به زور به سوی مسجد کشاندند. ماجرای این وقایع در کتب تاریخ و حدیث اهل سنّت نیز موجود است.(اختصاص شیخ مفید ، ص 185) سومین گروه نواصب معاویه و طرفداران او از آل ابی سفیان و مروانیان بودند که علناً با امیر مومنان مخالفت کردند و بعدها با او وارد جنگ شدند و سبّ او را در خطبه های نماز جمعه رواج دادند ، و محبّان علی را هرجا یافتند کشتند. چهارمین گروه اهل جمل بودند که به جنگ با او برخاستند در حالی که خلافت او افزون بر نصب الهی ، مقرون به بیعت مردم نیز بود. و طبق نظر علمای شیعه و سنّی هر که بر خلیفه مسلمین خروج نماید کافر است. پنجمین گروه از نواصب ، خوارج بودند که بر آن حضرت شوریدند ، ابن ملجم مرادی لعنة الله علیه نیز از این گروه بود. اینها در زمان امام حسن مجتبی (ع) نیز بر دشمنی خود با اهل بیت(ع) باقی بودند. ششمین گروه نواصب ، لشکر کوفه بود که حادثه کربلا را بپا کردند ؛ در میان اینان ، از پیروان همه نواصب سابق الذکر حضور داشتند. شمر بن ذی الوجشن لعنة الله علیه نیز از خوارج بود. بعد از حادثه کربلا نیز همواره گروههایی از نواصب پدید آمده و می آیند. امّا در زمان حاضر عمده ترین گروه نواصب برخی از افراطیون وهابی هستند. اینها گرچه در زبان دم از کین اهل بیت نمی زنند ولی در عمل سعی در ویران نمودن آثار اهل بیت دارند. حرمهای آنها را به بهانه دفاع از توحید تخریب می کنند و شیعیان را مشرک دانسته می کشند .حتّی کارشان به جایی رسیده که در کتب روایی و تاریخی اهل سنّت ، دست برده ، حقایق مربوط به اهل بیت(ع) را از آن کتب حذف می کنند. افزون بر اینها گروههایی از نواصب بازمانده از دوران امویان نیز در منطقه شام ( سوریه ، لبنان ، فلسطین و اردن) وجود دارند.و...
البته نا گفته نماند که برخی از وهّابی ها در زبان ادّعای محبّت اهل بیت(ع) را دارند، ولی در واقع امر چنین نیستند؛ به عبارتی، اینها ناصبی های منافق هستند.
برای بررسی رفتاری که خلفا (مخصوصا عمر)با حضرت زهرا(س) داشتهاند، بهترین شیوه مراجعه به کتابها و منابع حدیثی و تاریخی معتبر است. با کمال تأسف، منابع حدیثی و تاریخی و حتی منابع اهل سنت نشان میدهد که وقایعی چون آتش زدن درِ خانه حضرت زهرا(س) و یا حداقل تهدید به آتش زدن در واقعه گرفتن بیعت و یا کتک زدن آن بانوی گرانقدر در واقعه غصب فدک اتفاق افتاده است. خطبههای حضرت صدیقه طاهره(س) در مسجد پیامبر(ص) و گواهی ایشان بر خلافت حضرت علی(ع) و خطابشان به مهاجر و انصار این وقایع را تأیید میکند.
چنانکه گفتیم، بهترین راه اطلاع از صحت و یا عدم صحت این وقایع مراجعه به منابع و مآخذ تاریخی معتبر و قابل اعتماد است. نکته قابل توجه در این وقایع آن است که علمای اهل سنت نیز وقوع این رویدادها را قبول کردهاند، ولی درباره آنها راه توجیه را در پیش گرفتهاند. بنابر روایات معتبرِ نقل شده از پیامبر(ص) شأن و منزلت حضرت زهرا(س) همچون: (فاطِمَةُ بَضعَة مِنّی فَمَن أَغضَبَها أَغضَبَنی)؛ فاطمه(س) پاره تن من است؛ هر کس او را خشمناک نماید، مرا خشمگین کرده است، هیچ گونه توجیهی درباره آزار آن حضرت پذیرفته نیست.
عمر در ماجرای بیعت ستاندن از امیرمومنان(ع) برای خلافت ابو بکر، نقش محوری را ایفا کرد و به گواه تاریخ ، واقعه اسفناک اجتماع در کنار خانه حضرت فاطمه (ع) ، شکستن در، و تمام ماجراهای پس از آن که باعت آزردن آن بانوی یگانه و زخمی شدن ( او که بیماری منتهی به وفات او را درپی داشت ) ، به سردمداری عمر صورت گرفت.
برخورد عمربن خطاب با ((حضرت زهرا)) در زمانی بود که می خواست حکومت و خلافت ابوبکر را تثبیت کند و حضرت زهرا(س ) مخالف و مانع جدی به حساب می آمد. این موضوع در تاریخ مضبوط و ثابت و بین محدثان شیعه و سنی مورد اتفاق است . برخی از علمای اهل سنت ; از جمله ((صلاح الدین خلیل بن ابیک صفدی شافعی )) در کتاب ((الوافی بالوفیات )) در ترجمه ((نظام معتزلی )) این مطلب را آورده است , (ج 6, ص 17, دارالنشر فرانزشتانیر, چاپ سوم ). همچنین ((مسعودی )) در کتاب ((اثبات الوصیه )) جریان آتش زدن عمر بر در خانه فاطمه (س ) را نقل کرده است , (ص 146, انتشارات انصاریان ). محمد بن عبدالکریم احمد شهرستانی در کتاب ((الملل والنحل )) آورده است که ((ابراهیم بن سیار بن هانی نظام )) گوید: عمر در روز بیعت , طوری به شکم فاطمه کوبید که جنین از شکمش افتاد و فریاد می زد: خانه اش را با تمام افراد خانه آتش بزنید. در حالی که در خانه , کسی غیر از علی و فاطمه و حسن و حسین (ع ) نبود, (شهرستانی , الملل والنحل , ج 1, ص 57, چاپ بیروت ).
این که حضرت زهرا(س ) مورد بی احترامی و ضرب و شتم خلفا (عمر بن خطاب ) و عمالش شده است , احمد بن یحیی معروف به بلاذری از دانشمندان اهل سنت در کتاب خود به نام انساب الاشراف , آورده است زمانی که علی (ع ) از بیعت با ابوبکر خودداری نمود و در خانه گوشه گیری کرده بود ابوبکر, عمر را به سوی علی فرستاد و به وی دستور داد علی را با زور نزد من حاضر کن , عمر بن خطاب آتش آورد فاطمه در کنار در به او برخورد به او گفت پسر خطاب آیا می خواهد در خانه ام را به رویم آتش بزنی گفت بلی و این بهترین کار برای تقویت دین پدرت می باشد, (انساب الاشراف , ج 1, احمد بن یحیی المعروف بالبلاذری , تحقیق دکتر محمد حمدالله , چاپ سوم , انتشارات دار المعارف , ص 587).
و هم چنین مسعودی در کتاب اثبات الوصیه , تحت عنوان حکایت سقیفه می گوید ((... پس روایت شده که پیامبر(ص ) از دنیا رحلت فرمود... پس امیرالمؤمنین (ع ) با عده ای از پیروان و شیعیانش در منزلش جمع شده بودند, چون پیامبر به وی چنین دستوری داده بود در این هنگام به خانه اش حمله ور شدند و به آنجا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند, آنها سید زنان فاطمه را پشت درب فشار سختی دادند به حدی که محسن را سقط کرد, (اثبات الوصیه , ص 146, مسعودی , انتشارات الصدر).
ابی محمد عبدالله بن مسلم ابن قیبه الدنیوری در کتاب الامامه و السیاسه , ج 1, ص 19, انتشارات مؤسسه الحلبی ; و هم چنین ابی عمر احمد بن محمد بن عبدربه الاندلسی , در کتاب العقد الفرید, جزئ چهارم , ص 259 و 260, انتشارات دار الکتاب العربی , جریان آتش زدن در خانه حضرت زهرا(س ) آورده اند. موارد فوق از روایت اهل سنت بود, اما زدن حضرت زهرا و آتش کشیدن در خانه اش را علما شیعه نیز نقل کردند. سلیم بن قیس می گوید: عمر بن خطاب نصف اموال همه عمالش را از آنان گرفت مگر, قنفذ عدوی او نیز یکی از کارکنان او بود که چیزی از او نگرفت و آنچه از او گرفته بود بیست هزار درهم می باشد به او باز گرداند, ابان گفت سلیم گفت با علی(ع) ملاقات کردم و از این کار عمر از او پرسیدم فرمود آیا می دانی چرا از قنقذ دست برداشت و چیزی از وی غرامت نگرفت ؟ گفتم نه فرمود: زیرا او بود که وقتی فاطمه آمد تا بین من و آنان قرار گیرد با تازیانه اش او را زد, چنان که وقتی فاطمه از دنیا رفت جای تازیانه همچون بازو بند روی بازویش مانده بود.
برای آگاهی بیشتر ر.ک :
1- کتاب سلیم بن قیس , ج 2, ص 674, تحقیق محمدباقر انصری , انتشارات الهادی قم .
2- بحارالانوار, ج 30, ص 302, تحقیق شیخ عبدالزهرا العلوی , انتشارات دار الرضا, بیروت .
3- عوالم العلوم , شیخ عبدالله بحرانی اصفهانی , ج 11, ص 413, انتشارات مدرسه الامام المهدی قم .
4- چشمه در بستر، مسعود پورسید آقایی
5- فاطمه(ع) شادمانی دل پیامبر(ص)، رحمانی همدانی
.
- [سایر] به چه کسانی ناصبی گفته می شود؟
- [سایر] چه فرقی بین سنی و سنی ناصبی و ناصبی وجود دارد و کدام بدتر و در حد کافر است؟
- [آیت الله سیستانی] آیا ذبیحه ناصبی حلال است ؟
- [آیت الله نوری همدانی] آیا ذبیحه ناصبی حلال است؟
- [آیت الله بهجت] آیا تصرّف و تملّک مال ناصبی جایز است؟
- [سایر] به چه کسی ناصبی گفته می شود؟
- [آیت الله شبیری زنجانی] ناصبی کیست و حکم شرعی در ارتباط با او چیست؟
- [آیت الله سبحانی] ازدواج با اهل کتاب و بهایی و بابی و ناصبی و مرتد جایز است؟
- [سایر] خواستم بدانم که: چه فرقی و چه شباهتهایی بین سنی ناصبی و سنی وهابی و سنی سلفی وجود دارد؟
- [سایر] چرا مااز فلسطین که گفته می شود ناصبی هستند حمایت می کنیم؟(از نظر دینی و سیاسی و... توضیح دهید.)
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر مسلمانی به یکی از دوازده امام دشنام دهد، یا با آن دشمنی نماید نجس است و همچنین غلات و نواصب و مجسمه اگر ملتزم به لوازم عقیده خود شدند.
- [آیت الله جوادی آملی] .کسانی که دشمن اهل بیت(ع) هستند، ناصبی و نجساند و دست یافتن بر اموال آن ها حلال بوده و حکم غنائم جنگی را دارد و پس از پرداختن خمس، تصرف در آن جایز است.
- [آیت الله سیستانی] مشهور آن است که مؤمن میتواند مال ناصبی را برای خود گرفته وخمسش را بپردازد ، ولی این حکم خالی از اشکال نیست . 7 زمینی که کافر ذمّی از مسلمان بخرد :
- [آیت الله شبیری زنجانی] مال ناصبی احترام ندارد و میتوان آن را به ملکیت خود درآورد که در این صورت همچون سودهای تجاریست که اگر از مخارج سال خود و عیالاتش زیاد بیاید خمس دارد.
- [آیت الله سیستانی] زکات فطره را بنابر احتیاط واجب باید فقط به فقرا داد و منظور فقرای شیعه است که دارای شرایط گذشته در مستحقین زکات مال هستند ، و چنانچه در شهر از فقرای شیعه کسی نباشد میتواند آن را به فقرای دیگر مسلمانان داد ، ولی در هر صورت نباید به ناصبی داده شود .
- [آیت الله بهجت] افراد تمام مذاهب مختلفی که محکوم به اسلام هستند، همه از یکدیگر ارث میبرند، چه حق باشند چه باطل، مگر غُلاة و خوارج و نواصب و منکرین ضروری دین، که محکوم به کفرند و از مسلمان ارث نمیبرند، ولی مسلمان از آنها ارث میبرد چنانکه از کافر ارث میبرد.
- [آیت الله وحید خراسانی] مشهور فرموده اند که مصرف زکات فطره مصرف زکات مال است ولی احتیاط واجب ان است که به فقرا داده شود و باید شیعه دوازده امامی باشد مگر در صورتی که مومن پیدا نکند که در این صورت به غیر ناصبی هم می شود داد
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر شود، یا حکم ضروری دین یعنی حکمی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند مثل واجب بودن نماز و روزه انکار کند، در صورتی که منکر شدن آن حکم، به انکار خدا یا پیغمبر برگردد مرتد می شود، و همچنین است اگر از خوارج و نواصب و غلات گردد.
- [آیت الله شبیری زنجانی] مستحبّ است دایهای که برای طفل میگیرند دوازده امامی و دارای اخلاق و رفتار پسندیده و واجد ویژگیهای یک همسر خوب باشد و گرفتن دایه کم عقل یا ناصبی یا کافر یا زنازاده مکروه است و نیز مکروه است شیر دایه از زنا باشد یا دایه از غذای حرام (مانند شراب و گوشت خوک و میته و مال غصبی) تغذیه کند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر در آید؛ مرد مسلمان هم نمی تواند با زنهای کافره غیر اهل کتاب ازدواج کند؛ ولی صیغه کردن زنهای اهل کتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد و بنا بر احتیاط استحبابی عقد دائمی با آنها ننماید و بعضی از فرق از قبیل خوارج و غلات و نواصب که خود را مسلمان می دانند؛ در حکم کفارند و مرد و زن مسلمان نمی توانند با آنها به طور دائم یا انقطاع ازدواج نمایند.