پاسخ: مهمترین مسأله در مباحث مربوط به توحید و شرک، شناخت معیار آن دو میباشد و تا این مسأله به صورت کلیدی حل نشود، بخشی از مسائلی که جنبه روبنایی دارد حل نخواهد شد. از این جهت مسأله توحید و شرک را در ابعاد مختلف، امّا به صورت فشرده، مطرح میکنیم: 1- توحید در ذات توحید در ذات، به دو صورت، مطرح میشود: الف- خدا (و به تعبیر دانشمندان علم کلام: (واجب الوجود)) یکی است و نظیر و مثلی ندارد، این همان توحیدی است که خداوند از آن در قرآن مجید به صورتهای گوناگون یاد میکند و میفرماید: (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیِءٌ).[1] - هیچ چیز، نظیر و مثل او نیست. و در جای دیگر میفرماید: (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفواً أحَداٌ).[2] - هیچ همتا و مانندی برای او نیست. البته گاهی این نوع از توحید به صورت عوامانه به گونهای دیگر تفسیر میشود که رنگ توحید عددی به خود میگیرد و آن این که: خدا یکی است، دو تا نیست. ناگفته پیداست که این نوع از توحید (عددی) شایسته مقام الهی نیست. ب: ذات خدا بسیط است نه مرکّب؛ زیرا ترکّب یک موجود از اجزای ذهنی یا خارجی، نشانه نیاز او به اجزای خود میباشد و (نیاز) نشانه (امکان) است و امکان ملازم با احتیاج به علّت، و همگی با مقام واجب الوجود، ناسازگار است. 2- توحید در خالقیّت توحید در خالقیت از مراتب توحید است که مورد پذیرش عقل و نقل میباشد. از نظر عقل، ما سوی اللَّه یک نظام امکانی است که فاقد هر نوع کمال و جمال است و هر چیز هر چه دارد، از سرچشمه فیض غنیّ بالذّات گرفته است. پس آنچه در جهان از جلوههای کمال و جمال دیده میشود، همگی از آن او است. و امّا از نظر قرآن آیات فراوانی بر توحید در خالقیت، تصریح مینماید که به عنوان نمونه، به یکی از آنها اشاره میکنیم: (قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ القَهّارُ).[3] - بگو: خدا آفریننده همه چیز و یگانه و غالب است. بنابراین، توحید در خالقیّت به صورت کلّی نمیتواند درمیان إلهیّون مورد اختلاف باشد. چیزی که هست، توحید در آفرینش دو تفسیر دارد که ما هر دو را یادآور میشویم: الف: هر نوع نظام علّی و معلولی و روابط سببی و مسبّبی که در میان موجودات وجود دارد، همگی به علّة العلل و مسبّب الأسباب منتهی میشود و در حقیقت، خالق مستقل و اصیل، خدا است و تأثیر غیر خدا در معلولهای خود، به صورت تبعی و اذن و مشیّت او است. در این نظریّه به نظام علّت و معلول در جهان، که علم بشر نیز از آن پرده برداشته است، اعتراف میشود. ولی در عین حال مجموع نظام به گونهای متعلّق به خدا است و او است که این نظام را پدید آورده و به اسباب، سببیّت و به علّتها، علیّت و به مؤثرها تأثیر بخشیده است. ب: در جهان، تنها یک خالق وجود دارد و آن خدا است و در نظام هستی، هیچ نوع تأثیر و تأثّری، میان اشیا وجود ندارد و خدا، خالق بلاواسطه تمام پدیدههای طبیعی است و حتی قدرت بشر، در فعل او نیز، تأثیری ندارد. بنابراین، در جهان یک علّت بیش نداریم و او جانشین تمام آنچه که علم، به عنوان علل طبیعی معرّفی میکند، میباشد. البته چنین تفسیری برای توحید در خالقیّت، مورد عنایت گروهی از دانشمندانِ اشاعره میباشد ولی برخی از شخصیّتهای آنان؛ مانند امام الحرمین[4] و در این اواخر، شیخ محمّد عبده در رساله توحید به انکار این تفسیر برخاستهاند و تفسیر نخست را برگزیدهاند. 3- توحید در تدبیر از آنجا که آفرینش مخصوص خدا است، تدبیر نظام هستی نیز از آن او میباشد و در جهان تنها یک مدبّر وجود دارد و همان دلیل عقلی که توحید در خالقیّت را تثبیت میکند، توحید در تدبیر را نیز به ثبوت میرساند. قرآن مجید نیز در آیات متعدّدی خداوند را تنها مدّبر جهان معرفی مینماید و میفرماید: (قل أغیر اللَّه أبغی ربّاً و هو ربُّ کلّ شئ).[5] - بگو: آیا جز خدا پروردگاری بجویم در حالی که او مدّبر همه چیز است. البته همان دو تفسیری که درباره توحید در خالقیّت بیان شد، در مورد توحید در تدبیر نیز مطرح میگردد و از نظر ما مقصود از توحید در تدبیر، انحصار تدبیر استقلالی به خدا است. بر این اساس، این که در میان موجودات نظام هستی، نوعی تدبیرهای تبعی وجود دارد، همگی به اراده و مشیّت خدا صورت میگیرد. قرآن کریم نیز، به این نوع مدبّرهای وابسته به حق، اشاره میکند و میفرماید: (فَالْمُدَبِّراتِ أمْراً).[6] - آنان که امور، نظام هستی را اداره میکنند. 4- توحید در حاکمیت توحید در حاکمیّت بدان معنا است که حکومت به صورت یک حقّ ثابت از آن خدا است و تنها او حاکم بر افراد جامعه میباشد، چنانکه قرآن مجید میفرماید: (إنِ الْحُکْمُ إلّالِلّهِ).[7] - حقّ حاکمیّت تنها از آن خدا است. بنابراین حکومت دیگران باید به مشیّت او صورت پذیرد تا انسانهای وارستهای زمام امور جامعه را در دست بگیرند و مردم را به سرمنزل سعادت و کمال رهبری نمایند، چنانکه قرآن کریم میفرماید: (یا داوُودُ إنّا جَعَلْناکَ خَلِیْفَةً فِی الْأرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ الناسِ بِالْحَقِّ).[8] - ای داوود، ما تو را به عنوان نماینده خویش در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم، به حقّ حکم و فرمانروایی نما. 5- توحید در طاعت توحید در طاعت، به معنای آن است که مطاع بالذّات و کسی که پیروی از او، اصالتاً لازم است، خداوند بزرگ میباشد. بنابراین، لزوم اطاعت دیگران؛ مانند پیامبر، امام، فقیه، پدر و مادر همگی به فرمان و اراده او است. 6- توحید در قانونگذاری و تشریع توحید در تقنین بدان معنا است که حقّ قانونگذاری و تشریع، تنها از آنِ خدا است. بر این اساس، کتاب آسمانی ما، هرگونه حکمی را که از چهارچوب قانون الهی خارج باشد مایه کفر، فسق و ستم قلمداد مینماید، آنجا که میفرماید: (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللَّهُ فَاولئِکَ هُمُ الْکافِرُوْنَ).[9] - آنانکه براساس قوانین الهی حکم نمیکنند، کافرند. (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللَّهُ فَاولئِکَ هُمُ الفاسِقُوْنَ).[10] - آنانکه براساس قوانین الهی، حکم نمیکنند، فاسقند. (وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللَّهُ فَاولئِکَ هُمُ الظّالِمُوْنَ).[11] - آنانکه بر مبنای مقررّات الهی حکم نمینمایند، ستمگرانند. 7- توحید در عبادت مهمترین بحث پیرامون توحید در عبادت، تشخیص معنای (عبادت) است؛ زیرا همه مسلمانان در این مسأله، اتّفاق نظر دارند که عبادت مخصوص خدا است و جز او را نمیتوان پرستش نمود چنانکه قرآن کریم در این زمینه میفرماید: (ایَّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعِیْنُ).[12] - تنها تو را میپرستیم و از تو کمک میجوییم. از آیات شریفه قرآن، چنین استفاده میشود که این مسأله، یک اصل مشترک در میان دعوت تمام پیامبران بوده است و همه سفیران الهی به منظور تبلیغ آن، برانگیخته شدهاند. قرآن مجید، در این زمینه میفرماید: (وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِیْ کُلِّ امّةٍ رَسُوْلًا أنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُو الطّاغُوتَ).[13] - میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم که خدا را بپرستید و از سرکشان و طغیانگران دوری گزینید. بنابراین در این اصل مسلّم که پرستش مخصوص خدا است و جز او را نباید عبادت نمود سخنی نیست و هیچ فردی را نمیتوان موحّد دانست مگر اینکه این اصل را بپذیرد. سخن در جای دیگر است و آن این که معیار تشخیص (عبادت) از غیر عبادت چیست؟ و آیا مثلًا بوسیدن دست معلّم، پدر و مادر، علما و دانشمندان و هر نوع کرنشی که در برابر ذویالحقوق، صورت پذیرد عبادت آنها بشمار میرود؟ و یا این که عبادت به معنای مطلق خضوع و کرنش فوقالعاده نیست بلکه در آن، عنصری معتبر است که تا آن عنصر در ماهیّت عمل تحقق نیابد، هیچ نوع خضوع، هر چند در حدّ سجده باشد، رنگ پرستش به خود نمیگیرد. اکنون باید دید آن عنصر که به خضوعها و کرنشها، نام عبادت و عنوان پرستش میدهد، چیست؟ و این مسأله مبحثی مهمّ است. برداشتی نادرست از عبادت گروهی از نویسندگان عبادت را به معنای (خضوع) و یا (خضوع فوقالعاده)، تفسیر نمودهاند، ولی این گروه، در حلّ یک رشته آیات قرآنی، فرو ماندهاند. قرآن مجید به صراحت میفرماید به فرشتگان دستور دادیم که برای آدم سجده کنند: (وَ إذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ).[14] - به فرشتگان گفتیم: بر آدم، سجده کنید. سجده بر آدم درست به همان کیفیّت بود که سجده بر خدا انجام میگرفت، در حالی که اوّلی ابراز تواضع و فروتنی بود و دومی، عبادت و پرستش. اکنون چرا این دو سجده یکنواخت، دو ماهیّت مختلف پیدا کردند؟ قرآن، در جای دیگر میفرماید: یعقوب پیامبر، با فرزندان خود، بر حضرت یوسف، سجده نمودند: (وَ رَفَعَ أَبَویْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أبتِ هذا تَأْوِیْلُ رُؤیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّیْ حَقّاً).[15] - و حضرت یوسف پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همه آنان برای وی به سجده درافتادند و یوسف گفت: ای پدر، این است تأویل رؤیایی که پیش از این دیده بودم و خداوند حقّانیت آن را ثابت فرمود. لازم به تذکّر است که مقصود حضرت یوسف، از رؤیای پیشین، همان است که در خواب دیده بود، یازده ستاره همراه با خورشید و ماه برای وی سجده مینمایند، چنانکه قرآن از زبان یوسف چنین میفرماید: (إنّی رَأیْتَ أحَدَ عَشَرَ کَوکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رأیْتُهُمْ لِیْ ساجِدِیْنَ).[16] من یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم که برای من، سجده مینمایند. از آنجا که حضرت یوسف سجده بستگان خود را به عنوان تأویل رؤیای یاد شده میشمارد، روشن میگردد که منظور از یازده ستاره، همان یازده برادر وی و مقصود از خورشید و ماه، پدر و مادر او میباشند. با این بیان، روشن میگردد که نه تنها برادران یوسف، که پدر آنان، حضرت یعقوب پیامبر نیز برای وی سجده کرد. اینک سؤال میکنیم: چرا چنین سجدهای که نهایت خضوع و فروتنی است، نام عبادت به خود نگرفت؟ عذر بدتر از گناه! در اینجا، گروه یاد شده، وامانده از پاسخ چنین میگویند: از آنجا که این خضوعها با فرمان خدا صورت گرفت دیگر شرک نیست. ولی ناگفته پیداست که این پاسخ، بسیار ناشیانه است؛ زیرا اگر ماهیّت یک عمل ماهیّت شرک باشد، هرگز خدا با آن فرمان نمیدهد. قرآن مجید میفرماید: (قُلْ إنَّ اللَّهَ لا یَأمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ أتقُولُونَ عَلَی اللَّهِ مالا تَعْلَمُونَ).[17] - بگو: خدا شما را به فحشا فرمان نمیدهد. آیا آنچه را نمیدانید به خدا نسبت میدهید؟ اصولًا فرمان خدا، ماهیّت شئ را دگرگون نمیسازد، اگر حقیقت خضوع در برابر یک انسان، پرستش او باشد و خدا هم به آن فرمان دهد، نتیجه آن، فرمان به پرستش خود خواهد بود. حلّ اشکال، و معنای حقیقی عبادت تا اینجا روشن شد که اصل (ممنوعیّت پرستش غیر خدا) مورد اتفاق همه موحّدن جهان میباشد. از سوی دیگر معلوم گردید که سجده فرشتگان برای آدم و سجده یعقوب و فرزندان وی برای یوسف پرستش آن دو، به شمار نمیرود. اینک بنگریم چه عاملی موجب آن میگردد که حرکتی یک بار، عنوان عبادت به خود بگیرد ولی بار دیگر، همان حرکت با همان ویژگی، از جرگه عبادت، بیرون باشد؟ با مراجعه به آیات قرآن، روشن میگردد که عبادت، خضوع در برابر موجودی است که توأم با خدا دانستن و یا نسبت دادن کارهای خدایی به وی باشد. از این بیان، به خوبی معلوم میشود که اعتقاد به خدا و یا اعتقاد به توانایی او بر انجام کارهای خدایی، همان عنصری است که هرگاه با خضوعی همراه باشد، به آن رنگ عبادت میبخشد. مشرکان جهان؛ اعمّ از ساکنان شبه جزیره و مانند آنها، در برابر موجوداتی خضوع و خشوع مینمودند که آنها را مخلوق خدا میدانستند، امّا در عین حال معتقد بودند که بخشی از کارهای خدا که حدّ نازل آن، حقّ بخشودگی گناهان و مالکیّت مقام شفاعت باشد، به آنها واگذار شده است. گروهی از مشرکان بابل در مقابل اجرام آسمانی، به پرستش میپرداختند و آنها را (ربّ) خود نه (خالق و آفریدگار) میدانستند، بعنوان کسانی که تدبیر و کارگردانی جهان و انسانها به آنها واگذار شده است و سرگذشت حضرت ابراهیم، در مقام مناظره با آنان، روی همین اصل، صورت پذیرفت؛ زیرا مشرکان سرزمین بابل، هرگز آفتاب و ماه و ستارگان را خدای آفریدگار نمیدانستند بلکه آنان را مخلوقات قدرتمندی تلقّی میکردند که- ربوبیت و کارگردانی جهان، به آنان واگذار شده است. آیات قرآنی نیز که بیانگر مناظره ابراهیم با مشرکان بابل است، روی کلمه (ربّ) تکیه میکند[18] و لفظ (ربّ) به معنای صاحب و مدبّر مملوک خود میباشد. عرب، به صاحب خانه میگوید: (ربّ البیت) و به صاحب مزرعه میگوید: (ربّ الضیعه) به خاطر این که کارگردانی منزل و کشتزار، برعهده صاحب آن میباشد. قرآن مجید، با معرّفی نمودن خدا به عنوان تنها مدبّر و پروردگار جهان، به مبارزه با گروه مشرکان برمیخیزد و همگی را به سوی پرستش خدای یگانه فرا میخواند و چنین میفرماید: (انَّ اللَّهَ رَبِّیْ وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوْهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیْمٌ).[19] - خدای بزرگ، ربّ من و ربّ شما است، پس او را بپرستید که این، راه راست میباشد. و در جای دیگر میفرماید: (ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إلهَ إلَّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ فَاعْبُدُوْهُ).[20] - او است خدایی که ربّ شما است، هیچ خدایی جز او وجود ندارد، آفریننده هر چیز است، پس او را پرستش نمایید. و در سوره (دخان) میفرماید: (لا إلهَ إلَّا هُوَ یُحْیِیِ وَ یُمِیْتُ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آباءِکُمُ الْأَوَّلِیْنَ).[21] - خدایی جز پروردگار یگانه نیست، زندگی میبخشد و میمیراند، پروردگار و مدّبر امور شما و پدران پیشین شما میباشد. قرآن کریم، به نقل از حضرت عیسی، چنین میفرماید: (وَ قالَ الْمَسِیْحُ یا بَنِیْ اسْرائیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّیْ وَ رَبّکُمْ).[22] - حضرت عیسی فرمود: ای بنیاسرائیل، خدا را بپرستید که ربّ من و شما است. از آنچه گذشت به روشنی معلوم میگردد هرگونه خضوعی که از اعتقاد به ربوبیّت و خدایی طرف و نسبت دادن کارهای الهی به وی، پیراسته باشد، نمیتواند به عنوان (عبادت) قلمداد گردد، هر چند از نظر خضوع و فروتنی در درجه نهایی باشد. بنابراین، خضوع فرزند در برابر پدر و مادر و خضوع امّت در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله که از چنین قیدی پیراسته است، هرگز عبادت آنان نخواهد بود. براین اساس، بسیاری از موضوعات مانند: تبرک جستن به آثار اولیای الهی و بوسیدن ضریح و در و دیوار حرم آنان، توسّل به عزیزان درگاه خدا، ندای بندگان وارسته پروردگار، و بزرگداشت زاد روز و یا وفیات اولیای خدا و ... که برخی افراد ناآگاه به آنها، رنگ پرستش غیر خدا و شرک میدهند، همگی از گردونه (عبادت) و پرستش غیرخدا، بیرون است. مراجعه شود: شیعه پاسخ میدهد ؛ ص 238 -------------------------------------------------------------------------------- [1] - شوری: 11 [2] - اخلاص: 4 [3] - رعد: 16 [4] - ملل و نحل( شهرستانی)، ج 1 [5] - انعام: 164 [6] - نازعات: 5 [7] - یوسف: 40 [8] - ص: 26 [9] - مائده: 44 [10] - مائده: 47 [11] - مائده: 45 [12] - حمد: 4 [13] - نحل: 36 [14] - بقره: 34 [15] - یوسف: 100 [16] - یوسف: 4 [17] - اعراف: 28 [18] - انعام: 78- 76 [19] - آل عمران: 51 [20] - انعام: 102 [21] - دخان: 8 [22] - مائده: 72
پاسخ:
مهمترین مسأله در مباحث مربوط به توحید و شرک، شناخت معیار آن دو میباشد و تا این مسأله به صورت کلیدی حل نشود، بخشی از مسائلی که جنبه روبنایی دارد حل نخواهد شد. از این جهت مسأله توحید و شرک را در ابعاد مختلف، امّا به صورت فشرده، مطرح میکنیم:
1- توحید در ذات
توحید در ذات، به دو صورت، مطرح میشود:
الف- خدا (و به تعبیر دانشمندان علم کلام: (واجب الوجود)) یکی است و نظیر و مثلی ندارد، این همان توحیدی است که خداوند از آن در قرآن مجید به صورتهای گوناگون یاد میکند و میفرماید:
(لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیِءٌ).[1] - هیچ چیز، نظیر و مثل او نیست.
و در جای دیگر میفرماید: (وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفواً أحَداٌ).[2] - هیچ همتا و مانندی برای او نیست.
البته گاهی این نوع از توحید به صورت عوامانه به گونهای دیگر تفسیر میشود که رنگ توحید عددی به خود میگیرد و آن این که: خدا یکی است، دو تا نیست.
ناگفته پیداست که این نوع از توحید (عددی) شایسته مقام الهی نیست.
ب: ذات خدا بسیط است نه مرکّب؛ زیرا ترکّب یک موجود از اجزای ذهنی یا خارجی، نشانه نیاز او به اجزای خود میباشد و (نیاز) نشانه (امکان) است و امکان ملازم با احتیاج به علّت، و همگی با مقام واجب الوجود، ناسازگار است.
2- توحید در خالقیّت
توحید در خالقیت از مراتب توحید است که مورد پذیرش عقل و نقل میباشد.
از نظر عقل، ما سوی اللَّه یک نظام امکانی است که فاقد هر نوع کمال و جمال است و هر چیز هر چه دارد، از سرچشمه فیض غنیّ بالذّات گرفته است. پس آنچه در جهان از جلوههای کمال و جمال دیده میشود، همگی از آن او است.
و امّا از نظر قرآن آیات فراوانی بر توحید در خالقیت، تصریح مینماید که به عنوان نمونه، به یکی از آنها اشاره میکنیم:
(قُلِ اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ القَهّارُ).[3]
- بگو: خدا آفریننده همه چیز و یگانه و غالب است.
بنابراین، توحید در خالقیّت به صورت کلّی نمیتواند درمیان إلهیّون مورد اختلاف باشد. چیزی که هست، توحید در آفرینش دو تفسیر دارد که ما هر دو را یادآور میشویم:
الف: هر نوع نظام علّی و معلولی و روابط سببی و مسبّبی که در میان موجودات وجود دارد، همگی به علّة العلل و مسبّب الأسباب منتهی میشود و در حقیقت، خالق مستقل و اصیل، خدا است و تأثیر غیر خدا در معلولهای خود، به صورت تبعی و اذن و مشیّت او است.
در این نظریّه به نظام علّت و معلول در جهان، که علم بشر نیز از آن پرده برداشته است، اعتراف میشود. ولی در عین حال مجموع نظام به گونهای متعلّق به خدا است و او است که این نظام را پدید آورده و به اسباب، سببیّت و به علّتها، علیّت و به مؤثرها تأثیر بخشیده است.
ب: در جهان، تنها یک خالق وجود دارد و آن خدا است و در نظام هستی، هیچ نوع تأثیر و تأثّری، میان اشیا وجود ندارد و خدا، خالق بلاواسطه تمام پدیدههای طبیعی است و حتی قدرت بشر، در فعل او نیز، تأثیری ندارد.
بنابراین، در جهان یک علّت بیش نداریم و او جانشین تمام آنچه که علم، به عنوان علل طبیعی معرّفی میکند، میباشد.
البته چنین تفسیری برای توحید در خالقیّت، مورد عنایت گروهی از دانشمندانِ اشاعره میباشد ولی برخی از شخصیّتهای آنان؛ مانند امام الحرمین[4] و در این اواخر، شیخ محمّد عبده در رساله توحید به انکار این تفسیر برخاستهاند و تفسیر نخست را برگزیدهاند.
3- توحید در تدبیر
از آنجا که آفرینش مخصوص خدا است، تدبیر نظام هستی نیز از آن او میباشد و در جهان تنها یک مدبّر وجود دارد و همان دلیل عقلی که توحید در خالقیّت را تثبیت میکند، توحید در تدبیر را نیز به ثبوت میرساند.
قرآن مجید نیز در آیات متعدّدی خداوند را تنها مدّبر جهان معرفی مینماید و میفرماید:
(قل أغیر اللَّه أبغی ربّاً و هو ربُّ کلّ شئ).[5]
- بگو: آیا جز خدا پروردگاری بجویم در حالی که او مدّبر همه چیز است.
البته همان دو تفسیری که درباره توحید در خالقیّت بیان شد، در مورد توحید در تدبیر نیز مطرح میگردد و از نظر ما مقصود از توحید در تدبیر، انحصار تدبیر استقلالی به خدا است.
بر این اساس، این که در میان موجودات نظام هستی، نوعی تدبیرهای تبعی وجود دارد، همگی به اراده و مشیّت خدا صورت میگیرد. قرآن کریم نیز، به این نوع مدبّرهای وابسته به حق، اشاره میکند و میفرماید:
(فَالْمُدَبِّراتِ أمْراً).[6]
- آنان که امور، نظام هستی را اداره میکنند.
4- توحید در حاکمیت
توحید در حاکمیّت بدان معنا است که حکومت به صورت یک حقّ ثابت از آن خدا است و تنها او حاکم بر افراد جامعه میباشد، چنانکه قرآن مجید میفرماید:
(إنِ الْحُکْمُ إلّالِلّهِ).[7] - حقّ حاکمیّت تنها از آن خدا است.
بنابراین حکومت دیگران باید به مشیّت او صورت پذیرد تا انسانهای وارستهای زمام امور جامعه را در دست بگیرند و مردم را به سرمنزل سعادت و کمال رهبری نمایند، چنانکه قرآن کریم میفرماید:
(یا داوُودُ إنّا جَعَلْناکَ خَلِیْفَةً فِی الْأرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ الناسِ بِالْحَقِّ).[8]
- ای داوود، ما تو را به عنوان نماینده خویش در زمین قرار دادیم، پس در میان مردم، به حقّ حکم و فرمانروایی نما.
5- توحید در طاعت
توحید در طاعت، به معنای آن است که مطاع بالذّات و کسی که پیروی از او، اصالتاً لازم است، خداوند بزرگ میباشد.
بنابراین، لزوم اطاعت دیگران؛ مانند پیامبر، امام، فقیه، پدر و مادر همگی به فرمان و اراده او است.
6- توحید در قانونگذاری و تشریع
توحید در تقنین بدان معنا است که حقّ قانونگذاری و تشریع، تنها از آنِ خدا است. بر این اساس، کتاب آسمانی ما، هرگونه حکمی را که از چهارچوب قانون الهی خارج باشد مایه کفر، فسق و ستم قلمداد مینماید، آنجا که میفرماید:
(وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللَّهُ فَاولئِکَ هُمُ الْکافِرُوْنَ).[9]
- آنانکه براساس قوانین الهی حکم نمیکنند، کافرند.
(وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللَّهُ فَاولئِکَ هُمُ الفاسِقُوْنَ).[10]
- آنانکه براساس قوانین الهی، حکم نمیکنند، فاسقند.
(وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أنْزَلَ اللَّهُ فَاولئِکَ هُمُ الظّالِمُوْنَ).[11]
- آنانکه بر مبنای مقررّات الهی حکم نمینمایند، ستمگرانند.
7- توحید در عبادت
مهمترین بحث پیرامون توحید در عبادت، تشخیص معنای (عبادت) است؛ زیرا همه مسلمانان در این مسأله، اتّفاق نظر دارند که عبادت مخصوص خدا است و جز او را نمیتوان پرستش نمود چنانکه قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
(ایَّاکَ نَعْبُدُ وَ ایّاکَ نَسْتَعِیْنُ).[12]
- تنها تو را میپرستیم و از تو کمک میجوییم.
از آیات شریفه قرآن، چنین استفاده میشود که این مسأله، یک اصل مشترک در میان دعوت تمام پیامبران بوده است و همه سفیران الهی به منظور تبلیغ آن، برانگیخته شدهاند. قرآن مجید، در این زمینه میفرماید:
(وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِیْ کُلِّ امّةٍ رَسُوْلًا أنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُو الطّاغُوتَ).[13]
- میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم که خدا را بپرستید و از سرکشان و طغیانگران دوری گزینید.
بنابراین در این اصل مسلّم که پرستش مخصوص خدا است و جز او را نباید عبادت نمود سخنی نیست و هیچ فردی را نمیتوان موحّد دانست مگر اینکه این اصل را بپذیرد.
سخن در جای دیگر است و آن این که معیار تشخیص (عبادت) از غیر عبادت چیست؟
و آیا مثلًا بوسیدن دست معلّم، پدر و مادر، علما و دانشمندان و هر نوع کرنشی که در برابر ذویالحقوق، صورت پذیرد عبادت آنها بشمار میرود؟ و یا این که عبادت به معنای مطلق خضوع و کرنش فوقالعاده نیست بلکه در آن، عنصری معتبر است که تا آن عنصر در ماهیّت عمل تحقق نیابد، هیچ نوع خضوع، هر چند در حدّ سجده باشد، رنگ پرستش به خود نمیگیرد.
اکنون باید دید آن عنصر که به خضوعها و کرنشها، نام عبادت و عنوان پرستش میدهد، چیست؟ و این مسأله مبحثی مهمّ است.
برداشتی نادرست از عبادت
گروهی از نویسندگان عبادت را به معنای (خضوع) و یا (خضوع فوقالعاده)، تفسیر نمودهاند، ولی این گروه، در حلّ یک رشته آیات قرآنی، فرو ماندهاند. قرآن مجید به صراحت میفرماید به فرشتگان دستور دادیم که برای آدم سجده کنند:
(وَ إذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ).[14]
- به فرشتگان گفتیم: بر آدم، سجده کنید.
سجده بر آدم درست به همان کیفیّت بود که سجده بر خدا انجام میگرفت، در حالی که اوّلی ابراز تواضع و فروتنی بود و دومی، عبادت و پرستش.
اکنون چرا این دو سجده یکنواخت، دو ماهیّت مختلف پیدا کردند؟
قرآن، در جای دیگر میفرماید: یعقوب پیامبر، با فرزندان خود، بر حضرت یوسف، سجده نمودند:
(وَ رَفَعَ أَبَویْهِ عَلَی الْعَرْشِ وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّداً وَ قالَ یا أبتِ هذا تَأْوِیْلُ رُؤیایَ مِنْ قَبْلُ قَدْ جَعَلَها رَبِّیْ حَقّاً).[15]
- و حضرت یوسف پدر و مادر خود را بر تخت نشاند و همه آنان برای وی به سجده درافتادند و یوسف گفت: ای پدر، این است تأویل رؤیایی که پیش از این دیده بودم و خداوند حقّانیت آن را ثابت فرمود.
لازم به تذکّر است که مقصود حضرت یوسف، از رؤیای پیشین، همان است که در خواب دیده بود، یازده ستاره همراه با خورشید و ماه برای وی سجده مینمایند، چنانکه قرآن از زبان یوسف چنین میفرماید:
(إنّی رَأیْتَ أحَدَ عَشَرَ کَوکَباً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رأیْتُهُمْ لِیْ ساجِدِیْنَ).[16]
من یازده ستاره را با خورشید و ماه دیدم که برای من، سجده مینمایند.
از آنجا که حضرت یوسف سجده بستگان خود را به عنوان تأویل رؤیای یاد شده میشمارد، روشن میگردد که منظور از یازده ستاره، همان یازده برادر وی و مقصود از خورشید و ماه، پدر و مادر او میباشند.
با این بیان، روشن میگردد که نه تنها برادران یوسف، که پدر آنان، حضرت یعقوب پیامبر نیز برای وی سجده کرد.
اینک سؤال میکنیم: چرا چنین سجدهای که نهایت خضوع و فروتنی است، نام عبادت به خود نگرفت؟
عذر بدتر از گناه!
در اینجا، گروه یاد شده، وامانده از پاسخ چنین میگویند: از آنجا که این خضوعها با فرمان خدا صورت گرفت دیگر شرک نیست.
ولی ناگفته پیداست که این پاسخ، بسیار ناشیانه است؛ زیرا اگر ماهیّت یک عمل ماهیّت شرک باشد، هرگز خدا با آن فرمان نمیدهد.
قرآن مجید میفرماید:
(قُلْ إنَّ اللَّهَ لا یَأمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ أتقُولُونَ عَلَی اللَّهِ مالا تَعْلَمُونَ).[17]
- بگو: خدا شما را به فحشا فرمان نمیدهد. آیا آنچه را نمیدانید به خدا نسبت میدهید؟
اصولًا فرمان خدا، ماهیّت شئ را دگرگون نمیسازد، اگر حقیقت خضوع در برابر یک انسان، پرستش او باشد و خدا هم به آن فرمان دهد، نتیجه آن، فرمان به پرستش خود خواهد بود.
حلّ اشکال، و معنای حقیقی عبادت
تا اینجا روشن شد که اصل (ممنوعیّت پرستش غیر خدا) مورد اتفاق همه موحّدن جهان میباشد. از سوی دیگر معلوم گردید که سجده فرشتگان برای آدم و سجده یعقوب و فرزندان وی برای یوسف پرستش آن دو، به شمار نمیرود.
اینک بنگریم چه عاملی موجب آن میگردد که حرکتی یک بار، عنوان عبادت به خود بگیرد ولی بار دیگر، همان حرکت با همان ویژگی، از جرگه عبادت، بیرون باشد؟
با مراجعه به آیات قرآن، روشن میگردد که عبادت، خضوع در برابر موجودی است که توأم با خدا دانستن و یا نسبت دادن کارهای خدایی به وی باشد. از این بیان، به خوبی معلوم میشود که اعتقاد به خدا و یا اعتقاد به توانایی او بر انجام کارهای خدایی، همان عنصری است که هرگاه با خضوعی همراه باشد، به آن رنگ عبادت میبخشد.
مشرکان جهان؛ اعمّ از ساکنان شبه جزیره و مانند آنها، در برابر موجوداتی خضوع و خشوع مینمودند که آنها را مخلوق خدا میدانستند، امّا در عین حال معتقد بودند که بخشی از کارهای خدا که حدّ نازل آن، حقّ بخشودگی گناهان و مالکیّت مقام شفاعت باشد، به آنها واگذار شده است.
گروهی از مشرکان بابل در مقابل اجرام آسمانی، به پرستش میپرداختند و آنها را (ربّ) خود نه (خالق و آفریدگار) میدانستند، بعنوان
کسانی که تدبیر و کارگردانی جهان و انسانها به آنها واگذار شده است و سرگذشت حضرت ابراهیم، در مقام مناظره با آنان، روی همین اصل، صورت پذیرفت؛ زیرا مشرکان سرزمین بابل، هرگز آفتاب و ماه و ستارگان را خدای آفریدگار نمیدانستند بلکه آنان را مخلوقات قدرتمندی تلقّی میکردند که- ربوبیت و کارگردانی جهان، به آنان واگذار شده است.
آیات قرآنی نیز که بیانگر مناظره ابراهیم با مشرکان بابل است، روی کلمه (ربّ) تکیه میکند[18] و لفظ (ربّ) به معنای صاحب و مدبّر مملوک خود میباشد.
عرب، به صاحب خانه میگوید: (ربّ البیت) و به صاحب مزرعه میگوید: (ربّ الضیعه) به خاطر این که کارگردانی منزل و کشتزار، برعهده صاحب آن میباشد.
قرآن مجید، با معرّفی نمودن خدا به عنوان تنها مدبّر و پروردگار جهان، به مبارزه با گروه مشرکان برمیخیزد و همگی را به سوی پرستش خدای یگانه فرا میخواند و چنین میفرماید:
(انَّ اللَّهَ رَبِّیْ وَ رَبُّکُمْ فَاعْبُدُوْهُ هذا صِراطٌ مُسْتَقِیْمٌ).[19]
- خدای بزرگ، ربّ من و ربّ شما است، پس او را بپرستید که این، راه راست میباشد.
و در جای دیگر میفرماید:
(ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لا إلهَ إلَّا هُوَ خالِقُ کُلِّ شَیءٍ فَاعْبُدُوْهُ).[20]
- او است خدایی که ربّ شما است، هیچ خدایی جز او وجود ندارد، آفریننده هر چیز است، پس او را پرستش نمایید.
و در سوره (دخان) میفرماید:
(لا إلهَ إلَّا هُوَ یُحْیِیِ وَ یُمِیْتُ رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آباءِکُمُ الْأَوَّلِیْنَ).[21]
- خدایی جز پروردگار یگانه نیست، زندگی میبخشد و میمیراند، پروردگار و مدّبر امور شما و پدران پیشین شما میباشد.
قرآن کریم، به نقل از حضرت عیسی، چنین میفرماید:
(وَ قالَ الْمَسِیْحُ یا بَنِیْ اسْرائیلَ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّیْ وَ رَبّکُمْ).[22]
- حضرت عیسی فرمود: ای بنیاسرائیل، خدا را بپرستید که ربّ من و شما است.
از آنچه گذشت به روشنی معلوم میگردد هرگونه خضوعی که از اعتقاد به ربوبیّت و خدایی طرف و نسبت دادن کارهای الهی به وی، پیراسته باشد، نمیتواند به عنوان (عبادت) قلمداد گردد، هر چند از نظر خضوع و فروتنی در درجه نهایی باشد.
بنابراین، خضوع فرزند در برابر پدر و مادر و خضوع امّت در مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله که از چنین قیدی پیراسته است، هرگز عبادت آنان نخواهد بود.
براین اساس، بسیاری از موضوعات مانند:
تبرک جستن به آثار اولیای الهی و بوسیدن ضریح و در و دیوار حرم آنان، توسّل به عزیزان درگاه خدا، ندای بندگان وارسته پروردگار، و بزرگداشت زاد روز و یا وفیات اولیای خدا و ... که برخی افراد ناآگاه به آنها، رنگ پرستش غیر خدا و شرک میدهند، همگی از گردونه (عبادت) و پرستش غیرخدا، بیرون است.
مراجعه شود: شیعه پاسخ میدهد ؛ ص 238
--------------------------------------------------------------------------------
[1] - شوری: 11
[2] - اخلاص: 4
[3] - رعد: 16
[4] - ملل و نحل( شهرستانی)، ج 1
[5] - انعام: 164
[6] - نازعات: 5
[7] - یوسف: 40
[8] - ص: 26
[9] - مائده: 44
[10] - مائده: 47
[11] - مائده: 45
[12] - حمد: 4
[13] - نحل: 36
[14] - بقره: 34
[15] - یوسف: 100
[16] - یوسف: 4
[17] - اعراف: 28
[18] - انعام: 78- 76
[19] - آل عمران: 51
[20] - انعام: 102
[21] - دخان: 8
[22] - مائده: 72
- [سایر] درجات توحید و شرک را بیان کنید؟
- [سایر] آیا کفر و شرک بر توحید مقدم بوده اند؟
- [سایر] لطفاً در مورد توحید و نداشتن شرک کتاب هایی معرفی کنید؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] معیار در تشخیص بانک اسلامی چیست؟
- [سایر] انحراف از توحید و شرک چه پیامدهایی را به دنبال دارد و روش درمان این انحراف چیست؟
- [سایر] معیار دوستی ها چیست و ملاک تشخیص دوستی به خاطر ارزشها چه می باشد؟
- [سایر] چگونه از میل نفس به عنوان معیار تشخیص حق و باطل استفاده کنیم؟
- [سایر] معیار و ملاک برای جدایی و مرز اصول و سلیقهها چیست؟ اصول را چگونه میتوان تشخیص داد؟
- [آیت الله علوی گرگانی] آیا برای ممیّز و غیر ممیّز بودن کودکان سنّ خاصّی قائل هستید یا تشخیص آن معیار دیگری دارد و آیا برای بچّههای ممیّز احکام جزائی مثل بالغ اجراء میشود یا نحوه آن فرق میکند؟
- [سایر] کدام آیه قرآن دربردارنده اقسام توحید است؟ و اقسام توحید کداماند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] برای دادن خمس می توان معیار را سال شمسی یا قمری قرار داد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نیم خورده سگ و خوک و مشرک، نجس و خوردن آن حرام است و نیم خورده حیوانات حرام گوشت پاک و خوردن آن مکروه می باشد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر پدر و مادر و جدّ و جدّه بچّه نابالغ مشرک باشند آن بچه هم نجس است، و اگر یکی از اینها مسلمان باشد بچه پاک است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر مشرک شهادتین بگوید و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه، پاک است، ولی اگر بداند قلباً مسلمان نشده بنابر احتیاط واجب باید از او اجتناب کرد.
- [آیت الله جوادی آملی] .نصاب گنج , بیست دینار طلا یا دویست درهم نقره است که قیمت هر کدام کمتر باشد , معیار نصاب خواهد بود , بنابراین اگر ارزش بیست دینار طلا بیشتر از قیمت دویست درهم نقره بود، معیارِ نصاب س نجی، قیمت دویست درهم است و اگر ارزش بیست دینار طلا کمتر از قیمت دویست درهم نقره بود، معیار نصاب، قیمت بیست دینار طلا خواهد بود. مصادیق گنج اشیای با ارزشی؛ مانند طلا و نقره خواه مسکوک و خواه غیر مسکوک و جواهرات و سنگ های قیمتی , همچنین اشیای عتیقه و آثار باستانی و مانند آنها، از مصادیق گنجاند.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر کسی بر اثر تقصیر در فراگیری حکم شرعی , نداند که مثلاً عرق مشرک و ملحد نجس است و با جامه آلوده به آن عرق، نماز به جا آورد، نماز او باطل است.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر ذرّه ای خون حیض، نفاس، استحاضه، همچنین خون حیوان نجس و انسان ملحد یا مشرک و حیوانی که به ذبح شرعی کشته نشده و به حکم مردار است, در لباس یا بدن کسی باشد، نماز با آن, باطل است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مرتدّ از لحاظ نجس و پاکی حکم گروهی را دارد که به دین آنها در آمده است بنابراین اگر مشرک شده باشد نجس و اگر به دین یهودی و نصرانی گرویده باشد محکوم به طهارت است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] نجاسات یازده چیز است: اول: بول، دوّم: غائط، سوّم: منی، چهارم: مُردار، پنجم: خون، ششم و هفتم: سگ و خوک، هشتم: مشرک، نهم: شراب، دهم: فقّاع، یازدهم: عرق شتر نجاست خوار. 1و2 بول و غائط
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر موقعی که مشرک بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد نجس است، بلکه اگر در بدن او هم باشد باید از آن اجتناب کند.