در مورد فدک توضیح دهید واینک چرا پیامبر آنرابه حضرت زهرا بخشید و اینکه چرا حضرت علی بعد از رسیدن به حکومت آنرا پس نگرفت؟ در مورد فدک به این نکات توجه فرمایید: الف) موقعیت جغرافیایی فدک (فدک)،سرزمین آباد و حاصلخیزی بود که در نزدیکی(خیبر)قرار داشت.و فاصله آن با مدینه،در حدود 140 کیلومتر بود،که پس از دژهای خیبر،نقطه اتکاء یهودیان حجاز به شمار میرفت،(به کتاب(مراصد الاطلاع)،ماده(فدک)مراجعه شود) فدک در شمال مدینه بود که در آن زمان تا آن جا دو یا سه روز راه فاصله داشت.( معجمالبلدان، یاقوت حمومی، ج5و6، ص417) این دهکده در شرق خیبر و در حدود هشت فرسنگی(دانشنامه امام علی(ع)، ج8، ص355(مقاله فدک).) آن واقع بود و ساکنانش همگی یهودی شمرده میشدند. امروزه فاصله خیبر تا مدینه را حدود 120 یا 160 کیلومتر ذکر میکنند.( همان، ص351.) ب) فدک و رسول خدا(ص) در سال هفتم هجرت، پیامبر خدا(ص) برای سرکوبی یهودیان خیبر که علاوه بر پناه دادن به یهودیان توطئهگر رانده شده، از مدینه به توطئه و تحریک قبایل مختلف علیه اسلام مشغول بودند، سپاهی به آن سمت گسیل داشت و پس از چند روز محاصره دژهای آن راتصرف کرد. پس از پیروزی کامل سپاه اسلام - با آن که اختیار اموال و جانهای شکست خوردگان همگی در دست پیامبر(ص) قرار داشت - رسول خدا(ص) با بزرگواری تمام، پیشنهاد آنان را پذیرفت و به آنها اجازه داد نصف خیبر را در اختیار داشته باشند و نصف دیگر از آنِ مسلمانان باشد. بدین ترتیب، یهودیان در سرزمین خود باقی ماندند تا هر ساله نصف درآمد خیبر را به مدینه ارسال دارند. با شنیدن خبر پیروزی سپاه اسلام، فدکیان که خود را همدست خیبریان میدیدند، به هراس افتادند؛ اما وقتی خبر برخورد بزرگوارانه پیامبر(ص) با خیبریان را شنیدند، شادمان شدند و از رسول خدا(ص) خواستند که با آنان همانند خیبریان رفتار کند. پیامبر خدا(ص) این درخواست را پذیرفت.( تاریخ الطبری، محمدبن جریر طبری، ج2، ص302و303؛ فتوح البلدان، ابوالحسن بلاذری، ص42؛ السقیفة و فدک، ابوبکر احمدبن عبدالعزیز جوهری، ص97.) ج) تفاوت فقهی حکم خیبر و فدک رفتار رسول خدا درباره فدک و خیبر یکسان بود؛ ولی این دو سرزمین حکم همسان ندارند. مناطقی که به دست مسلمانان تسخیر میشود، دو گونه است: 1. مکانهایی که با جنگ و نیروی نظامی گشوده میشود. این سرزمینها که در اصطلاح (مفتوح العنوة) (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده میشود، به منظور تقدیر از تلاش جنگجویانِ مسلمان در اختیار مسلمانان قرار میگیرد و رهبر جامعه اسلامی چگونگی تقسیم یا بهرهبرداری از آن را مشخص میسازد.( الاحکام السلطانیة، ابوالحسن ماوردی، ص139.) منطقه خیبر، جز دو دژ آن به نامهای (وطیح) و (سلالم)،(تاریخ الطبری، ج2، ص302) این گونه بود. 2. مکان هایی که با صلح گشوده میشود؛ یعنی مردم منطقهای با پیمان صلح خود را تسلیم میکنند و دروازههای خود را به روی مسلمانان میگشایند. قرآن کریم اختیار این نوع سرزمینها را تنها به رسول خدا(ص) سپرده است( حشر(59):6.) و مسلمانان در آن هیچ حقی ندارند. فدک و دو دژ پیش گفته خیبر این گونه فتح شد؛ بنابراین، ملک رسول خدا(ص) گشت. طبری میگوید: (و کانت فدک خالصة لرسول الله(ص) لانهم لم یجلبوا علیها بِخِیْلٍ و لا رکاب؛(تاریخ الطبری، ج2، ص302.) فدک ملک خالص پیامبر خدا(ص) بود. زیرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پیاده نظام نگشودند.) درباره ارزش اقتصادی فدک بسیار سخن گفتهاند. برخی از منابع شیعی درآمد سالیانه آن را بین بیست و چهار هزار تا هفتاد هزار دینار نوشتهاند(بحارالانوار، مجلسی، ج29، ص123.) و برخی دیگر، نصف درآمد سالیانه آن را 24هزار دینار نگاشتهاند. ابن ابی الحدید معتزلی از یکی از متکلمان امامی مذهب چنان نقل میکند که ارزش درختان خرمای این ناحیه با ارزش درختان خرمای شهر کوفه در قرن هفتم برابر بود.( شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج16، ص236.) به نظر میرسد میتوان تا حدودی ارزش واقعی اقتصادی آن را از یک گزارش تاریخی زمان خلافت عمربن خطاب دریافت. وقتی خلیفه دوم تصمیم گرفت فدکیان یهودی را از شبه جزیره عربستان اخراج کند، دستور داد نصف فدک را که سهم آنان بود، از نظر زمین و درختان و میوهها قیمت گذاری کنند. کارشناسان ارزش آن را پنجاه هزار درهم تعیین کردند و عمر با پرداخت این مبلغ به یهودیان فدک، آنها را از عربستان بیرون راند.( السقیفة و فدک، ص98.)، بنابراین، میتوان ارزش اقتصادی فدک در زمان رسول خدا(ص) و ابوبکر را چیزی نزدیک به این مقدار دانست. اختلاف حضرت زهرا(س) با حکومت بر سر فدک چگونه بود؟ گزارشهای منابع شیعی و سنی نشان میدهد حضرت زهرا(س) و حکومت هر یک دو ادعا درباره فدک داشتند. الف) ادعاهای حضرت زهرا(س) چنان که نزد شیعیان مشهور است، حضرت زهرا(س) فدک را ملک خود میدانست و برای اثبات مالکیت خود دو راه را به صورت طولی پیمود؛ یعنی وقتی از راه اول نتیجه نگرفت سراغ راه دوم رفت.( النص و الاجتهاد، سید عبدالحسین شرف الدین، ص61.) این دو راه عبارت است از بخشش و ارث. 1. بخشش (نحله) عمده منابع شیعی و نیز منابع متعدد اهل سنت این نکته را بیان میکنند که نیمی از فدک در سال هفتم هجری به ملکیّت شخص پیامبر اکرم(ص) درآمد و پیامبر(ص) - طبق آیه (و آتِ ذالقربی حقَّه؛( اسرا(17)26.)حق خویشان خود را بپرداز) - آن را به حضرت فاطمه زهرا(س) بخشید.( شرح نهج البلاغه، ج16، ص268و275.) حضرت فاطمه(س) پس از پیامبر اکرم(ص) برای اثبات این ادعا حضرت علی(ع) و امّ ایمن را گواه قرار داد. حکومت غاصب، سخن حضرت زهرا(س) را نپذیرفت و با این بهانه که اولاً حضرت علی(ع) در این گواهی صاحب نفع است و ثانیاً - حتی اگر شهادت علی(ع) پذیرفته شود - در اثبات امور مالی گواهی دو مرد یا یک مرد و دو زن لازم است، گواهی امام علی(ع) و ام ایمن را رد کرد.( همان، ص214و220؛ فتوح البلدان. ص44.) نقد رأی دستگاه خلافت کردار حکومت از نظر قوانین و سنت اسلامی مردود است؛ زیرا: 1. در آن زمان فدک در دست حضرت فاطمه(س) بود. در آیین دادرسی پیامبر اکرم(ص) - البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر- شاهد آوردن وظیفه مدعی و سوگند خوردن وظیفه منکر است. پس حضرت منکر به شمار میآمد و باید سوگند میخورد دیگری در این ملک حقی ندارد. 2. با توجه به آیه تطهیر(احزاب(33):33.) که مفسران شیعه و سنی شأن نزول آن را درباره اهل بیت پیامبر اکرم(ص) میدانند،(فدک فی التاریخ، شهید سیدمحمدباقر صدر، ص189.) اهل بیت آن حضرت(ع) از هر گونه رجس و پلیدی دورند؛ و بدیهی است که مصداق این آیه نمیتواند ادعای نادرست مطرح کند. 3. محدثان شیعه و سنی بر این نکته اتفاق دارند که پیامبر اکرم(ص) درباره حضرت فاطمه زهرا(س) فرمود: (ان الله یغضب لغضبها و یرضی لرضاها؛(برای اطلاع از مصادر این حدیث در کتب اهل سنت مراجعه شود به: فدک فی التاریخ، ص118.) خداوند برای خشم فاطمه خشمگین و برای خشنودیاش خشنود میشود.) این جمله که حکومتگران نیز آن را شنیده بودند، نشان میدهد فاطمه(س) در همه شؤون زندگانیاش جز در مسیر خداوند گام بر نمیدارد و بیتردید چنین فردی هرگز ادعای دروغ بر زبان نمیراند. 4. شاهد ادعاهای حضرت زهرا(س) شخصیتی مانند علی(ع) است که با آیاتی چون (آیه ولایت)(مائده(5):55.) و آیه تطهیر تأیید گردیده و در آیه مباهله به منزله نفس پیامبر(ص) مطرح شده است.( آل عمران(3):61.) افزون بر این، با بیشترین تأییدات از سوی پیامبر(ص) روبهرو است. تنها حدیث (علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیث مادار؛(موسوعة الامام علیبنابیطالب(ع)، ج2، ص237-243.) علی با حق است و حق با علی است و حق بر محور علی میگردد.) برای اثبات درستی گفتار و کردارش کافی است. این روایات در جامعه آن روز شایع بود و مسلماً حکومتگران با آنها آشنا بودند. بیتردید رد کردن شهادت چنین گواهی نشان دهنده بیاعتنایی به آیات و روایات و یا دستکم نا آگاهی از آنها است. راستی آیا رواست تصور کنیم شخصیتی که از آغاز اسلام همه هستیاش را خالصانه در طبق اخلاص گذاشته و به درگاه خداوند پیشکش کرده است، بخواهد به سود همسرش گواهی دهد؟ آیا میتوان کسی را که در طول زندگانیاش از دنیا به حداقل اکتفا و اموال خود را عمدتاً وقف کرده است، به دنیاطلبی و گواهی دروغین متهم کرد؟ 5. در میان اصحاب پیامبر خدا(ص) به فردی به نام خزیمة بن ثابت برمیخوریم که به جهت شدت ایمانش پیامبر(ص) او را به لقب (ذوالشهادتین) مفتخر کرد و گواهیاش را با گواهی دو شاهد برابر شمرد.( شرح نهج البلاغه، ج16، ص273.) اگر پیامبر(ص) شهادت چنین شخصی را در همه موارد با گواهی دو شاهد برابر دانست، چرا حاکم پس از او نمیتواند گواهی حضرت علی(ع) را که به مراتب از (خزیمه) برتر است، با شهادت دو شاهد برابر بداند؟ 6. به گواهی حکومتگران، پیامبر خدا(ص) (ام ایمن) را زن بهشتی معرفی کرد(الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص121.) واضح است چنین شخصیتی هیچگاه گواهی دروغ نمیدهد. در این جا از نظر تاریخی پرسشی اساسی رخ مینماید: به راستی اگر پیامبر اکرم(ص) فدک را به حضرت فاطمه(س) بخشیده بود، چرا آن حضرت(س) نتوانست شاهدان بیشتر بیاورد، با آن که از نظر زمان حدود چهار سال (7-11هجری) فدک در اختیار وی قرار داشت؟ در پاسخ به این پرسش باید یاد آور شد: 1. گزارشهای این واقعه نشان میدهد این بخشش درون خانوادگی بوده و پیامبر(ص) صلاح ندید آن را آشکارا برای مردم اعلام کند. حضرت(ص) تنها افراد بسیار نزدیک را بر این امر گواه گرفت و حتی مصلحت ندید افرادی مانند عباس(عموی رسول خدا) و همسرانش را شاهد این بخشش قرار دهد. مصالح این امر را میتوان اموری چون متهم شدن به ترجیح خانواده، حسادتهای درون خانوادگی یا بالا رفتن سطح توقع بعضی از همسران دانست. 2. ممکن است جمعی از شاهدان، با توجه به حاکمیت وقت، از شهامت لازم برای گواهی دادن بیبهره بودند؛ چنان که اکثریت جامعه آن روز از ابراز نصّ غدیرخم خودداری میکردند. 3. گزارشهای این واقعه نشان میدهد حضرت فاطمه زهرا(س) در زمان حیات پدر بزرگوارش - با توجه به این که در آمد فدک بسیار فراتر از نیازهایش بود، نیاز جامعه مسلمان آن روز و عدم امکان حضور فعال حضرتش در تدبیر اقتصادی آن سامان - اختیار آن را کلاً به پدر واگذار کرد تا خود هر گونه صلاح میداند مازاد درآمد آن را مصرف کند. با این واگذاری بسیاری چنان پنداشتند که تصرفات پیامبر(ص) در فدک تصرفاتی حاکمانه و به عنوان رهبر جامعه مسلمانان است، در حالی که در واقع آن حضرت (ص) همه این امور را به نحو وکالت تام الاختیار از جانب دختر گرانقدرش انجام میداد.( شهید صدر احتمالاتی چون دوری فدک از مدینه و امکان عدم اطلاع مدنیان و نیز احتمال کشته شدن شاهدان ا حتمالی را ابراز میدارد. (فدک فیالتاریخ، ص187).) 2. ارث پس از آن که حکومت شهادت گواهان حضرت(س) را نپذیرفت، حضرت زهرا(س) از راه دیگر وارد شد و از حکومت خواست میراث پدرش را که فدک نیز بخشی از آن است،(شرح نهج البلاغه، ج16، ص217) به او واگذار کند و در این مورد به نص آیه قرآن درباره ارث متمسک شد: (یوصیکم الله فی الولادکم للذکر مثل حظ الانثیین...؛( نساء(4):11.) خداوند به شما درباره [ارث] فرزندانتان سفارش میکند که سهم پسر دو برابر دختر است... .) ظاهر این آیه عام است و انبیا و غیر انبیا را شامل میشود. ابوبکر در برابر این آیه استدلال کرد که انبیا از خود ارث باقی نمیگذارند. حضرت زهرا(س) فرمود: چگونه است که هر گاه تو درگذشتی فرزندانت از تو ارث میبرند؛ اما ما از رسول خدا(ص) ارث نمیبریم؟! (شرح نهج البلاغه، ج16، ص218و251.) آن گاه به آیات دیگر قرآن که در موارد مختلف از ارث پیامبران گذشته سخن به میان آورده است، تمسک جست؛ مانند آیه ششم سوره مریم و آیه شانزدهم سوره نمل. در آیه ششم سوره مریم، حضرت زکریا بیان میدارد که (خداوندا، من از خویشانم که پس از من وارثانم خواهند شد، بیمناکم... پس فرزندی به من عطا کن که از من و آل یعقوب ارث برد.)( واضح است، با توجه به بیمناکی حضرت زکریا از وارثان فعلی خود، مراد او از ارث در این جا ارث در امور مالی است نه ارث نبوت و حکمت که این دو قابل ارث نیستند و خدا به هر کس بخواهد عطا میکند.)، در آیه شانزدهم سوره نمل از ارث بردن سلیمان پیامبر، از پدرش داوود پیامبر سخن به میان آمده است.( الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص144.) ب) ادعاهای حکومت حکومت در مقابل حضرت(س) عمدتاً دو ادعا مطرح کرد: 1. صدقه بودن فدک معنای این عبارت آن است که پیامبر اکرم(ص) فدک را به کسی نبخشید و با آن به گونه صدقه جاریه برخورد کرد؛ یعنی رسول خدا(ص) از درآمد فدک زندگانی شخصی حضرت فاطمه زهرا(س) و دیگر بنیهاشم را تأمین میکرد و مازاد آن را در راه خدا به مصرف میرساند.( شرح نهجالبلاغه، ج16، ص216و219و225.) از آن جا که ابوبکر خود را جانشین پیامبر اکرم(ص) میدانست، میخواست با در اختیار گرفتن فدک، این مشروعیت ادعایی را برای همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت که چشم پوشی از این زمین نوعی خلل در مشروعیت حکومتش پدید میآورد. این ادعا با چالشهای زیر روبهرو است: 1. ظاهر آیه هفتم سوره حشر که قبلاً به آن اشاره شد، آن است که این سرزمین از سوی خداوند ملک پیامبر اکرم(ص) قرار گرفت. 2. روایات شیعه و سنی بر این نکته تصریح دارند که با نزول آیه (و آت ذالقربی حقه) پیامبر اکرم(ص) این زمین را به صورت بخشش به فاطمه زهرا(س) واگذار کرد. جالب آن است در آیه از حق ذالقربی (خویشان نزدیک) سخن به میان آمده و آن را حق ایشان دانسته است.( همان، ص268و275.) 3. حتی اگر ظاهر رفتار پیامبر(ص) چیزی غیر از ملکیت و عدم بخشش را نشان دهد، وقتی شخصیتی مانند حضرت فاطمه(س) به همراه شاهدانی چون حضرت علی(ع) و ام ایمن ادعای بخشش میکنند باید ادعای آنها بر ظاهر رفتار پیامبر مقدم شود. 4. حتی اگر بپذیریم این ملک در زمان پیامبر اکرم(ص) صدقه بود، لزوماً معنای آن این نیست که حکومت جانشین پیامبر اکرم(ص) سرپرست این صدقه خواهد بود؛ زیرا ممکن است آن را صدقهای خانوادگی و در اصطلاح نوعی وقف خاص بدانیم که متولی آن افرادی از خود آن خاندانند. چنان که طبق بعضی از گزارشهای اهل سنت، عمر در زمان حکومت خود فدک را به حضرت علی(ع) و عباس واگذار کرد تا خود در میان خود همانند پیامبر اکرم(ص) با این سرزمین رفتار کنند.( همان، ص221-223.) 5. حتی اگر تصرفات پیامبر اکرم(ص) را تصرفاتی حاکمانه بدانیم و معتقد باشیم آن حضرت به عنوان حاکم مسلمانان سرپرستی این ملک را به عهده گرفت، باید توجه داشت در آن زمان مهمترین چالش میان حکومت و اهل بیت(ع) مشروعیت حکومت بود که اهل بیت(ع) آن را طبق نصوص پیامبر اکرم(ص) نمیپذیرفتند. در این موقعیت، بدیهی بود زیر بار لوازم این مشروعیت نیز نروند و به عهده گرفتن سرپرستی فدک از سوی حکومت را نپذیرند. 2. حدیث نفی ارث پیامبران منظور از این حدیث، روایتی است که ابوبکر آن را از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل کرد: (انا معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقة؛(همان، ص218.) ما جماعت پیامبران از خود ارث باقی نمیگذاریم. هر چه از ما ماند، صدقه است). درباره این حدیث باید یادآور شد: 1. تا آن زمان این حدیث را جز ابوبکر هیچ کس نشنیده بود. بسیاری از محدثان نیز بر این نکته اتفاق نظر دارند که راوی این حدیث تنها ابوبکر بود. البته بعدها پشتیبانانی چون مالک بن اوس یافت و در دهههای بعد عمر، زبیر، طلحه و عایشه نیز در شمار مؤیدان آن جای گرفتند.( همان، ص221-227.) 2. ابوبکر با نقل این حدیث ناقل سخن پیامبر اکرم(ص) بود و در طرف مقابل، حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع) و ام ایمن ناقل سخن و کردار پیامبر اکرم(ص) مبنی بر بخشش فدک بودند. بدیهی است با توجه به فزونی شمار ناقلان در این سمت و نیز شخصیت آنها که بیشترین تأییدات را از سوی پیامبر اکرم(ص) دارایند، باید قول آنها بر قول ابوبکر مقدم شود. 3. این حدیث با آیات متعددی از قرآن که در آن میراث انبیا مطرح شده است، منافات دارد و بدیهی است نمیتوان تنها با یک حدیث در مقابل این آیات صریح ایستادگی کرد. 4. اگر طبق این حدیث معتقد شویم پیامبر اکرم(ص) هیچ گونه مالی به ارث نگذاشت، چگونه است که طبق نقل اهل سنت بعضی از اموال آن حضرت(ص) مانند وسایل شخصی و نیز حجرههای آن حضرت(ص) به ارث میرسید؟(فدک فی التاریخ، ص149) در پایان حدیثی را از پیامبر اکرم (ص) در اینباره نقل میکنیم تا این قضیه بهتر روشن شود؛ پیامبر اکرم فرمودند: من هر زمان او را می بینم یاد آن چیزی می افتم که بعد از من با وی رخ خواهد داد . انگار که من او را می بینم که ذلت در خانه وی داخل شده است وحرمتش شکسته شده است و حقش غصب گردیده است و از ارثش محروم گردیده است و پهلویش شکسته شده است و فرزند در شکمش سقط شده است در حالیکه صدا می زند یا محمداه ولی کسی جواب وی را نمی دهد ... پس او اولین کسی که از خانواده ام به من خواهد پیوست . پس به نزد من می آید در حالیکه اندوهگین و سختی کشیده و غمگین است و کشته شده است . خداوندا، هر کس را که به او ظلم کرده لعنت کن ، و هر کس حق او را غصب نموده عذاب نما ، و هرکس که او را خوار نموده خوار نما و در عذابت جاودان بدار هر کس را که فرزند او را مورد ضرب قرار داد تا آن را سقط کرد . پس ملائکه می گویند : آمین. (فرائد السمطین ج2 ، ص 34 و 35 ). ماجرای فدک بعد از حضرت فاطمه زهرا(س) پس از آنکه معاویه به قدرت رسید، فدک را میان مروان، عمروبن عثمان و پسرش یزید تقسیم کرد. در دوران خلافت مروان، همه فدک در اختیار وی قرار گرفت و او آن را به پسرش عبدالعزیز داد. وی نیز فدک را به پسرش عمر داد. عمربن عبدالعزیز فدک را به فرزندان حضرت فاطمهعلیها السلام برگردانید. پس از درگذشت عمربن عبدالعزیز، فدک در اختیار خلفای بعدی قرار گرفت وتا روزی که حکومت امویان ادامه داشت، در اختیار آنان ماند. وقتی حکومت به بنیعباس رسید، سفّاح آن را به عبداللَّه بن حسن برگرداند. پس از سفاح، منصور دوانقی فدک را از فرزندان زهراعلیها السلام گرفت. فرزند منصور (مهدی) فدک را به فرزندان زهراعلیها السلام بازگردانید. پس از مهدی، موسی و هارون دوباره فدک را از فرزندان حضرت فاطمهعلیها السلام پس گرفتند. وقتی خلافت به مأمون عباسی رسید، به طور رسمی فدک را به فرزندان حضرت زهراعلیها السلام بازگردانید. پس از مأمون نیز وضعیت فدک چنین بود، گاه بر میگرداندند و گاه پس میگرفتند. سرانجام در دوران متوکل عباسی، فدک از فاطمیان پس گرفته شد؛ درختانش به دستور شخصی به نام (عبداللَّه بن عمر بازیار) قطع گردید و روسیاهی آن برای بدخواهان باقی ماند. قطع درختان در حالی انجام گرفت که یازده درخت خرمایی که به دست مبارک پیامبرصلی الله علیه وآله در آن کاشته شده بود، هنوز باقی بود. شخصی که آن درختان را قطع کرد، (بشران بن ابی امیة ثقفی) نام داشت که پس از بازگشت به بصره فلج شد.ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغه، ج 16، ص 217 در کل باید گفت: در عصر بنی امیه و بنی عباس ، فدک مسئلهای سیاسی به شمار میآمد، نه انتفاعی و اقتصادی. خلفای عباسی و اموی، به درآمد فدک نیاز نداشتند. برای همین وقتی عمربن عبدالعزیز فدک را به فرزندان فاطمهعلیها السلام باز گرداند، بنیامیه او را سرزنش کردند و گفتند: تو با این کار ابوبکر و عمربن خطاب را تخطئه کردی!سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، (قم: هدف)، ج 2، ص 669. چرا علی(ع) در زمان خلافت فدک را پس نگرفت؟ اینکه چرا حضرت علی علیه السلام بعد از به دست گرفتن حکومت، فدک را برنگرداند دلایل زیادی دارد که با دقت به شرائطی که حضرت با آن روبرو بود به زوایایی از آن می توان رسید. شاید مهمترین دلیل وجود جو ناسالمی بود که توسط خلفای پیشین فراهم شده بود و در جامعه بسیاری از بدعت ها جای سنت ها را گرفته و بسیاری از حقایق اسلامی دستخوش تغییر شده بود به طوری که امام شافعی در کتاب الام از وهب بن کیسان نقل می کند : کلّ سنن رسول اللّه قد غیّرت حتی الصلاة. (کتاب الام:1/208). یعنی تمام سنت و شریعت پیامبر گرامی حتی نماز هم تغییر یافته است امام مالک از جدش مالک نقل می کند که گفته: ما أعرف شیئاً مما أدرکت الناس إلا النداء بالصلاة. (الموطّأ: 1/93 وشرحه: 1/122). از مردم جز دعوت به نماز ، چیزی را نمی بینم . حسن بصری از علما وفقهای بزرگ اهل سنت می گوید: لو خرج علیکم أصحاب رسول اللّه ما عَرَفوا منکم إلاّ قبلکتم. (جامع بیان العلم: 2/244). اگر صحابه پیامبر به میان شما بیاید از اسلام شما جزاین که به طرف قبله می ایستید چیز دیگری مشاهده نخواهد کرد. از همین رو است طبق روایت بخاری در صحیح خود از عمران بن حصین صحابی پیامبر که در بصره وقتی پشت سر علی بن ابی طالب علیه السلام نماز می خواند ، می گوید: نماز علی یاد آور نمازی است که با پیامبر گرامی به جای می آوردیم. (صحیح البخاری: (161 ح784) ، 1/200ط. دار الفکر بیروت. باب إتمام التکبیر فی الرکوع من کتاب الأذان؛ مشابه این روایت را از مطرف بن عبد اللّه نیز نقل می کند: صحیح البخاری: (162 ح 786) ، 1/191 ، باب إتمام التکبیر فی السجود؛ همچنین در صحیح مسلم نیز شبیه به همین روایت ذکر شده است: صحیح مسلم: 2/8 طبعه دارالفکر بیروت ، (1/ 169 ح 393) باب إثبات التکبیر من کتاب الصلاه). باتوجه به نکات یاد شده معلوم می شود که در اثر انحراف جامعه اسلامی از مسیر خود و کنار گذاشتن خلیفه و جانشین بحق پیامبر گرامی (ص) و روی کار آمدن کسانی که صلاحیت نداشتند ، چه مشکلاتی بر سر شریعت اسلام آمده است. در این شرایط علی (ع) احساس نمود که اگر چنان که بخواهد ناهمواری های گذشته را اصلاح نماید و بدعت ها را برگرداند جامعه آن روز تاب تحمل آن را ندارند. به عنوان نمونه: نماز تراویح که توسط خلیفه دوم تاسیس شد و بنا به نقل بخاری عمر با صراحت گفت: نعم البدعه؛ چه بدعت خوبی است. (صحیح بخاری ج 1 ص 342) . در تاریخ ثبت شده که حضرت علی علیه السلام در زمان حکومت خویش به امام حسن علیه السلام دستور داد که مردم را از خواندن این نماز مستحبی به جماعت ، جلوگیری کند ولی مردم همه فریاد در آوردند : وا عُمَراه، وا عُمَراه!!! حال با وجود چنین جو خراب و مسمومی چگونه می توان انتظار داشت که حضرت بتواند شریعت درست پیامبر را احیا کند و آنچه توسط خلفای قبل، غصب شده بود مانند فدک را پس بگیرد. همچنین از دیگر علل پس نگرفتن فدک توسط حضرت علی علیه السلام بعداز رسیدن به حکومت این بود که در آن زمان که هنوز لشکر کشیهای اعراب به مناطق مختلف و امپراطوریهای ایران و روم آغاز نشده بود، فدک، سرزمینی حاصل خیز (در میان بیابانهای بی انتهای عربستان) و گوهری گرانبها و منبع درآمدی قابل توجه بود که اساس ومنبع بخشی از در آمد اولیه حکومت غاصبان آن به شمار میآمد و وجود آن در دست اهل بیت پیامبر میتوانست باعث جذب نیرو و تامین منابع مالی آن و خطری برای حکومت آنان باشد. اما با شروع فتوحات و سرازیر شدن غنایم حاصل از دو امپراطوری بزرگ روی زمین دیگر درآمد فدک ناچیز مینمود. غیر از آن که امام علی(ع) در این ایام با دست خویش به زراعت و کاشت نخلستانهایی پرداخت که یادآور ثروت و زیبایی فدک بودند. علاوه بر موارد فوق، دلیل اصلی را خود حضرت در نهجالبلاغه به آن اشاره کرده و در نامه ای به عثمانبنحنیف میفرماید: آری، از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، تنها فدک در اختیار ما بود، که آن هم گروهی بر آن بخل و حسادت ورزیدند، گروه دیگری آن را سخاوتمندانه رها کردند (و از دست ما خارج شد) و خدا بهترین حاکم است. سپس میفرماید: مرا با فدک و غیرفدک چه کار! در حالیکه جایگاه فردای هر کس قبر اوست که در تاریکی آن آثارش محو و اخبارش ناپدید میشود. از کلمات حضرت سه مطلب به دست می آید: 1- مالک اصلی فدک (حضرت زهرا) و غاصبان آن ( ابابکر و عمر) از دنیا رفتند و حضرت از تملک مجدد آن خودداری کردند تا در پای میزان الهی خود خداوند به آن رسیدگی کند. 2- اشتغال حضرت به امور پر درد سر و پایان ناپذیر حکومتی. 3- اصرار ایشان بر ساده زیستی خود و کارگزارانشان از دیگر عواملی بود که باعث شد حضرت دست از فدک بردارد و حساب را به خدا وا گذار کرد تا برخی نگویند: چون به قدرت رسید چنگ به اموال بیت المال زده و برای خود مزارع و نخلستانها را انتخاب میکند. (ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، نامه45، بند7 و8 ، ص553، قم، پارسیان، 1385) نتیجه: حضرت به دنبال پس گرفتن فدک نرفت تا کرامت و بزرگمنشی اهلبیت را به همگان نشان بدهد، امام با این کار خود میخواهد به من و شما بیاموزد که اهلبیت به دنبال هدایت مردماند و در این راه از حقوق شخصی خود صرفنظر میکنند و با گذشت برخورد میکنند. تازه آنجا که برای مزرعة غصب شدة فدک فریاد میزنند، آن هم برای مردم است که ماهیت غصبکنندگان خلافت را بشناسند، نه غیر آن! و اینجا من وشما هستیم که باید بیاموزیم، در مسیر بازگرفتن حق، آنجا که مصالح عمومی در خطر است و غاصب زیادهخواه میشود ذرهای گذشت نکنیم و آنجا که حق شخصی و فردی در میان است، اگر میتوانیم گذشت کنیم. بهویژه آنجا که پای برادر مؤمن ما در میان باشد. اینگونه است که مقام معظم رهبری نیز، بارها و بارها در برابر کسانی که به ولایت فقیه اهانت کردهاند یا آن را انکار کردهاند، فرمودهاند: از حق شخصی خود صرفنظر میکنم، اما از حق مردم نه.
در مورد فدک توضیح دهید واینک چرا پیامبر آنرابه حضرت زهرا بخشید و اینکه چرا حضرت علی بعد از رسیدن به حکومت آنرا پس نگرفت؟
در مورد فدک توضیح دهید واینک چرا پیامبر آنرابه حضرت زهرا بخشید و اینکه چرا حضرت علی بعد از رسیدن به حکومت آنرا پس نگرفت؟
در مورد فدک به این نکات توجه فرمایید:
الف) موقعیت جغرافیایی فدک
(فدک)،سرزمین آباد و حاصلخیزی بود که در نزدیکی(خیبر)قرار داشت.و فاصله آن با مدینه،در حدود 140 کیلومتر بود،که پس از دژهای خیبر،نقطه اتکاء یهودیان حجاز به شمار میرفت،(به کتاب(مراصد الاطلاع)،ماده(فدک)مراجعه شود) فدک در شمال مدینه بود که در آن زمان تا آن جا دو یا سه روز راه فاصله داشت.( معجمالبلدان، یاقوت حمومی، ج5و6، ص417) این دهکده در شرق خیبر و در حدود هشت فرسنگی(دانشنامه امام علی(ع)، ج8، ص355(مقاله فدک).) آن واقع بود و ساکنانش همگی یهودی شمرده میشدند. امروزه فاصله خیبر تا مدینه را حدود 120 یا 160 کیلومتر ذکر میکنند.( همان، ص351.)
ب) فدک و رسول خدا(ص)
در سال هفتم هجرت، پیامبر خدا(ص) برای سرکوبی یهودیان خیبر که علاوه بر پناه دادن به یهودیان توطئهگر رانده شده، از مدینه به توطئه و تحریک قبایل مختلف علیه اسلام مشغول بودند، سپاهی به آن سمت گسیل داشت و پس از چند روز محاصره دژهای آن راتصرف کرد.
پس از پیروزی کامل سپاه اسلام - با آن که اختیار اموال و جانهای شکست خوردگان همگی در دست پیامبر(ص) قرار داشت - رسول خدا(ص) با بزرگواری تمام، پیشنهاد آنان را پذیرفت و به آنها اجازه داد نصف خیبر را در اختیار داشته باشند و نصف دیگر از آنِ مسلمانان باشد. بدین ترتیب، یهودیان در سرزمین خود باقی ماندند تا هر ساله نصف درآمد خیبر را به مدینه ارسال دارند.
با شنیدن خبر پیروزی سپاه اسلام، فدکیان که خود را همدست خیبریان میدیدند، به هراس افتادند؛ اما وقتی خبر برخورد بزرگوارانه پیامبر(ص) با خیبریان را شنیدند، شادمان شدند و از رسول خدا(ص) خواستند که با آنان همانند خیبریان رفتار کند. پیامبر خدا(ص) این درخواست را پذیرفت.( تاریخ الطبری، محمدبن جریر طبری، ج2، ص302و303؛ فتوح البلدان، ابوالحسن بلاذری، ص42؛ السقیفة و فدک، ابوبکر احمدبن عبدالعزیز جوهری، ص97.)
ج) تفاوت فقهی حکم خیبر و فدک
رفتار رسول خدا درباره فدک و خیبر یکسان بود؛ ولی این دو سرزمین حکم همسان ندارند. مناطقی که به دست مسلمانان تسخیر میشود، دو گونه است:
1. مکانهایی که با جنگ و نیروی نظامی گشوده میشود. این سرزمینها که در اصطلاح (مفتوح العنوة) (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده میشود، به منظور تقدیر از تلاش جنگجویانِ مسلمان در اختیار مسلمانان قرار میگیرد و رهبر جامعه اسلامی چگونگی تقسیم یا بهرهبرداری از آن را مشخص میسازد.( الاحکام السلطانیة، ابوالحسن ماوردی، ص139.) منطقه خیبر، جز دو دژ آن به نامهای (وطیح) و (سلالم)،(تاریخ الطبری، ج2، ص302) این گونه بود.
2. مکان هایی که با صلح گشوده میشود؛ یعنی مردم منطقهای با پیمان صلح خود را تسلیم میکنند و دروازههای خود را به روی مسلمانان میگشایند. قرآن کریم اختیار این نوع سرزمینها را تنها به رسول خدا(ص) سپرده است( حشر(59):6.) و مسلمانان در آن هیچ حقی ندارند.
فدک و دو دژ پیش گفته خیبر این گونه فتح شد؛ بنابراین، ملک رسول خدا(ص) گشت. طبری میگوید: (و کانت فدک خالصة لرسول الله(ص) لانهم لم یجلبوا علیها بِخِیْلٍ و لا رکاب؛(تاریخ الطبری، ج2، ص302.) فدک ملک خالص پیامبر خدا(ص) بود. زیرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پیاده نظام نگشودند.)
درباره ارزش اقتصادی فدک بسیار سخن گفتهاند. برخی از منابع شیعی درآمد سالیانه آن را بین بیست و چهار هزار تا هفتاد هزار دینار نوشتهاند(بحارالانوار، مجلسی، ج29، ص123.) و برخی دیگر، نصف درآمد سالیانه آن را 24هزار دینار نگاشتهاند. ابن ابی الحدید معتزلی از یکی از متکلمان امامی مذهب چنان نقل میکند که ارزش درختان خرمای این ناحیه با ارزش درختان خرمای شهر کوفه در قرن هفتم برابر بود.( شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج16، ص236.)
به نظر میرسد میتوان تا حدودی ارزش واقعی اقتصادی آن را از یک گزارش تاریخی زمان خلافت عمربن خطاب دریافت. وقتی خلیفه دوم تصمیم گرفت فدکیان یهودی را از شبه جزیره عربستان اخراج کند، دستور داد نصف فدک را که سهم آنان بود، از نظر زمین و درختان و میوهها قیمت گذاری کنند. کارشناسان ارزش آن را پنجاه هزار درهم تعیین کردند و عمر با پرداخت این مبلغ به یهودیان فدک، آنها را از عربستان بیرون راند.( السقیفة و فدک، ص98.)، بنابراین، میتوان ارزش اقتصادی فدک در زمان رسول خدا(ص) و ابوبکر را چیزی نزدیک به این مقدار دانست.
اختلاف حضرت زهرا(س) با حکومت بر سر فدک چگونه بود؟
گزارشهای منابع شیعی و سنی نشان میدهد حضرت زهرا(س) و حکومت هر یک دو ادعا درباره فدک داشتند.
الف) ادعاهای حضرت زهرا(س)
چنان که نزد شیعیان مشهور است، حضرت زهرا(س) فدک را ملک خود میدانست و برای اثبات مالکیت خود دو راه را به صورت طولی پیمود؛ یعنی وقتی از راه اول نتیجه نگرفت سراغ راه دوم رفت.( النص و الاجتهاد، سید عبدالحسین شرف الدین، ص61.) این دو راه عبارت است از بخشش و ارث.
1. بخشش (نحله)
عمده منابع شیعی و نیز منابع متعدد اهل سنت این نکته را بیان میکنند که نیمی از فدک در سال هفتم هجری به ملکیّت شخص پیامبر اکرم(ص) درآمد و پیامبر(ص) - طبق آیه (و آتِ ذالقربی حقَّه؛( اسرا(17)26.)حق خویشان خود را بپرداز) - آن را به حضرت فاطمه زهرا(س) بخشید.( شرح نهج البلاغه، ج16، ص268و275.)
حضرت فاطمه(س) پس از پیامبر اکرم(ص) برای اثبات این ادعا حضرت علی(ع) و امّ ایمن را گواه قرار داد. حکومت غاصب، سخن حضرت زهرا(س) را نپذیرفت و با این بهانه که اولاً حضرت علی(ع) در این گواهی صاحب نفع است و ثانیاً - حتی اگر شهادت علی(ع) پذیرفته شود - در اثبات امور مالی گواهی دو مرد یا یک مرد و دو زن لازم است، گواهی امام علی(ع) و ام ایمن را رد کرد.( همان، ص214و220؛ فتوح البلدان. ص44.)
نقد رأی دستگاه خلافت
کردار حکومت از نظر قوانین و سنت اسلامی مردود است؛ زیرا:
1. در آن زمان فدک در دست حضرت فاطمه(س) بود. در آیین دادرسی پیامبر اکرم(ص) - البینة علی المدعی و الیمین علی من انکر- شاهد آوردن وظیفه مدعی و سوگند خوردن وظیفه منکر است. پس حضرت منکر به شمار میآمد و باید سوگند میخورد دیگری در این ملک حقی ندارد.
2. با توجه به آیه تطهیر(احزاب(33):33.) که مفسران شیعه و سنی شأن نزول آن را درباره اهل بیت پیامبر اکرم(ص) میدانند،(فدک فی التاریخ، شهید سیدمحمدباقر صدر، ص189.) اهل بیت آن حضرت(ع) از هر گونه رجس و پلیدی دورند؛ و بدیهی است که مصداق این آیه نمیتواند ادعای نادرست مطرح کند.
3. محدثان شیعه و سنی بر این نکته اتفاق دارند که پیامبر اکرم(ص) درباره حضرت فاطمه زهرا(س) فرمود: (ان الله یغضب لغضبها و یرضی لرضاها؛(برای اطلاع از مصادر این حدیث در کتب اهل سنت مراجعه شود به: فدک فی التاریخ، ص118.) خداوند برای خشم فاطمه خشمگین و برای خشنودیاش خشنود میشود.) این جمله که حکومتگران نیز آن را شنیده بودند، نشان میدهد فاطمه(س) در همه شؤون زندگانیاش جز در مسیر خداوند گام بر نمیدارد و بیتردید چنین فردی هرگز ادعای دروغ بر زبان نمیراند.
4. شاهد ادعاهای حضرت زهرا(س) شخصیتی مانند علی(ع) است که با آیاتی چون (آیه ولایت)(مائده(5):55.) و آیه تطهیر تأیید گردیده و در آیه مباهله به منزله نفس پیامبر(ص) مطرح شده است.( آل عمران(3):61.) افزون بر این، با بیشترین تأییدات از سوی پیامبر(ص) روبهرو است. تنها حدیث (علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیث مادار؛(موسوعة الامام علیبنابیطالب(ع)، ج2، ص237-243.) علی با حق است و حق با علی است و حق بر محور علی میگردد.) برای اثبات درستی گفتار و کردارش کافی است.
این روایات در جامعه آن روز شایع بود و مسلماً حکومتگران با آنها آشنا بودند. بیتردید رد کردن شهادت چنین گواهی نشان دهنده بیاعتنایی به آیات و روایات و یا دستکم نا آگاهی از آنها است. راستی آیا رواست تصور کنیم شخصیتی که از آغاز اسلام همه هستیاش را خالصانه در طبق اخلاص گذاشته و به درگاه خداوند پیشکش کرده است، بخواهد به سود همسرش گواهی دهد؟
آیا میتوان کسی را که در طول زندگانیاش از دنیا به حداقل اکتفا و اموال خود را عمدتاً وقف کرده است، به دنیاطلبی و گواهی دروغین متهم کرد؟
5. در میان اصحاب پیامبر خدا(ص) به فردی به نام خزیمة بن ثابت برمیخوریم که به جهت شدت ایمانش پیامبر(ص) او را به لقب (ذوالشهادتین) مفتخر کرد و گواهیاش را با گواهی دو شاهد برابر شمرد.( شرح نهج البلاغه، ج16، ص273.)
اگر پیامبر(ص) شهادت چنین شخصی را در همه موارد با گواهی دو شاهد برابر دانست، چرا حاکم پس از او نمیتواند گواهی حضرت علی(ع) را که به مراتب از (خزیمه) برتر است، با شهادت دو شاهد برابر بداند؟
6. به گواهی حکومتگران، پیامبر خدا(ص) (ام ایمن) را زن بهشتی معرفی کرد(الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص121.) واضح است چنین شخصیتی هیچگاه گواهی دروغ نمیدهد.
در این جا از نظر تاریخی پرسشی اساسی رخ مینماید: به راستی اگر پیامبر اکرم(ص) فدک را به حضرت فاطمه(س) بخشیده بود، چرا آن حضرت(س) نتوانست شاهدان بیشتر بیاورد، با آن که از نظر زمان حدود چهار سال (7-11هجری) فدک در اختیار وی قرار داشت؟
در پاسخ به این پرسش باید یاد آور شد:
1. گزارشهای این واقعه نشان میدهد این بخشش درون خانوادگی بوده و پیامبر(ص) صلاح ندید آن را آشکارا برای مردم اعلام کند. حضرت(ص) تنها افراد بسیار نزدیک را بر این امر گواه گرفت و حتی مصلحت ندید افرادی مانند عباس(عموی رسول خدا) و همسرانش را شاهد این بخشش قرار دهد.
مصالح این امر را میتوان اموری چون متهم شدن به ترجیح خانواده، حسادتهای درون خانوادگی یا بالا رفتن سطح توقع بعضی از همسران دانست.
2. ممکن است جمعی از شاهدان، با توجه به حاکمیت وقت، از شهامت لازم برای گواهی دادن بیبهره بودند؛ چنان که اکثریت جامعه آن روز از ابراز نصّ غدیرخم خودداری میکردند.
3. گزارشهای این واقعه نشان میدهد حضرت فاطمه زهرا(س) در زمان حیات پدر بزرگوارش - با توجه به این که در آمد فدک بسیار فراتر از نیازهایش بود، نیاز جامعه مسلمان آن روز و عدم امکان حضور فعال حضرتش در تدبیر اقتصادی آن سامان - اختیار آن را کلاً به پدر واگذار کرد تا خود هر گونه صلاح میداند مازاد درآمد آن را مصرف کند. با این واگذاری بسیاری چنان پنداشتند که تصرفات پیامبر(ص) در فدک تصرفاتی حاکمانه و به عنوان رهبر جامعه مسلمانان است، در حالی که در واقع آن حضرت (ص) همه این امور را به نحو وکالت تام الاختیار از جانب دختر گرانقدرش انجام میداد.( شهید صدر احتمالاتی چون دوری فدک از مدینه و امکان عدم اطلاع مدنیان و نیز احتمال کشته شدن شاهدان ا حتمالی را ابراز میدارد. (فدک فیالتاریخ، ص187).)
2. ارث
پس از آن که حکومت شهادت گواهان حضرت(س) را نپذیرفت، حضرت زهرا(س) از راه دیگر وارد شد و از حکومت خواست میراث پدرش را که فدک نیز بخشی از آن است،(شرح نهج البلاغه، ج16، ص217) به او واگذار کند و در این مورد به نص آیه قرآن درباره ارث متمسک شد: (یوصیکم الله فی الولادکم للذکر مثل حظ الانثیین...؛( نساء(4):11.) خداوند به شما درباره [ارث] فرزندانتان سفارش میکند که سهم پسر دو برابر دختر است... .)
ظاهر این آیه عام است و انبیا و غیر انبیا را شامل میشود. ابوبکر در برابر این آیه استدلال کرد که انبیا از خود ارث باقی نمیگذارند. حضرت زهرا(س) فرمود: چگونه است که هر گاه تو درگذشتی فرزندانت از تو ارث میبرند؛ اما ما از رسول خدا(ص) ارث نمیبریم؟! (شرح نهج البلاغه، ج16، ص218و251.) آن گاه به آیات دیگر قرآن که در موارد مختلف از ارث پیامبران گذشته سخن به میان آورده است، تمسک جست؛ مانند آیه ششم سوره مریم و آیه شانزدهم سوره نمل. در آیه ششم سوره مریم، حضرت زکریا بیان میدارد که (خداوندا، من از خویشانم که پس از من وارثانم خواهند شد، بیمناکم... پس فرزندی به من عطا کن که از من و آل یعقوب ارث برد.)( واضح است، با توجه به بیمناکی حضرت زکریا از وارثان فعلی خود، مراد او از ارث در این جا ارث در امور مالی است نه ارث نبوت و حکمت که این دو قابل ارث نیستند و خدا به هر کس بخواهد عطا میکند.)، در آیه شانزدهم سوره نمل از ارث بردن سلیمان پیامبر، از پدرش داوود پیامبر سخن به میان آمده است.( الاحتجاج، طبرسی، ج1، ص144.)
ب) ادعاهای حکومت
حکومت در مقابل حضرت(س) عمدتاً دو ادعا مطرح کرد:
1. صدقه بودن فدک
معنای این عبارت آن است که پیامبر اکرم(ص) فدک را به کسی نبخشید و با آن به گونه صدقه جاریه برخورد کرد؛ یعنی رسول خدا(ص) از درآمد فدک زندگانی شخصی حضرت فاطمه زهرا(س) و دیگر بنیهاشم را تأمین میکرد و مازاد آن را در راه خدا به مصرف میرساند.( شرح نهجالبلاغه، ج16، ص216و219و225.)
از آن جا که ابوبکر خود را جانشین پیامبر اکرم(ص) میدانست، میخواست با در اختیار گرفتن فدک، این مشروعیت ادعایی را برای همگان به اثبات برساند و چنان اعتقاد داشت که چشم پوشی از این زمین نوعی خلل در مشروعیت حکومتش پدید میآورد.
این ادعا با چالشهای زیر روبهرو است:
1. ظاهر آیه هفتم سوره حشر که قبلاً به آن اشاره شد، آن است که این سرزمین از سوی خداوند ملک پیامبر اکرم(ص) قرار گرفت.
2. روایات شیعه و سنی بر این نکته تصریح دارند که با نزول آیه (و آت ذالقربی حقه) پیامبر اکرم(ص) این زمین را به صورت بخشش به فاطمه زهرا(س) واگذار کرد. جالب آن است در آیه از حق ذالقربی (خویشان نزدیک) سخن به میان آمده و آن را حق ایشان دانسته است.( همان، ص268و275.)
3. حتی اگر ظاهر رفتار پیامبر(ص) چیزی غیر از ملکیت و عدم بخشش را نشان دهد، وقتی شخصیتی مانند حضرت فاطمه(س) به همراه شاهدانی چون حضرت علی(ع) و ام ایمن ادعای بخشش میکنند باید ادعای آنها بر ظاهر رفتار پیامبر مقدم شود.
4. حتی اگر بپذیریم این ملک در زمان پیامبر اکرم(ص) صدقه بود، لزوماً معنای آن این نیست که حکومت جانشین پیامبر اکرم(ص) سرپرست این صدقه خواهد بود؛ زیرا ممکن است آن را صدقهای خانوادگی و در اصطلاح نوعی وقف خاص بدانیم که متولی آن افرادی از خود آن خاندانند.
چنان که طبق بعضی از گزارشهای اهل سنت، عمر در زمان حکومت خود فدک را به حضرت علی(ع) و عباس واگذار کرد تا خود در میان خود همانند پیامبر اکرم(ص) با این سرزمین رفتار کنند.( همان، ص221-223.)
5. حتی اگر تصرفات پیامبر اکرم(ص) را تصرفاتی حاکمانه بدانیم و معتقد باشیم آن حضرت به عنوان حاکم مسلمانان سرپرستی این ملک را به عهده گرفت، باید توجه داشت در آن زمان مهمترین چالش میان حکومت و اهل بیت(ع) مشروعیت حکومت بود که اهل بیت(ع) آن را طبق نصوص پیامبر اکرم(ص) نمیپذیرفتند. در این موقعیت، بدیهی بود زیر بار لوازم این مشروعیت نیز نروند و به عهده گرفتن سرپرستی فدک از سوی حکومت را نپذیرند.
2. حدیث نفی ارث پیامبران
منظور از این حدیث، روایتی است که ابوبکر آن را از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل کرد: (انا معاشر الانبیاء لانورث ما ترکناه صدقة؛(همان، ص218.) ما جماعت پیامبران از خود ارث باقی نمیگذاریم. هر چه از ما ماند، صدقه است).
درباره این حدیث باید یادآور شد:
1. تا آن زمان این حدیث را جز ابوبکر هیچ کس نشنیده بود. بسیاری از محدثان نیز بر این نکته اتفاق نظر دارند که راوی این حدیث تنها ابوبکر بود. البته بعدها پشتیبانانی چون مالک بن اوس یافت و در دهههای بعد عمر، زبیر، طلحه و عایشه نیز در شمار مؤیدان آن جای گرفتند.( همان، ص221-227.)
2. ابوبکر با نقل این حدیث ناقل سخن پیامبر اکرم(ص) بود و در طرف مقابل، حضرت فاطمه(س) و حضرت علی(ع) و ام ایمن ناقل سخن و کردار پیامبر اکرم(ص) مبنی بر بخشش فدک بودند. بدیهی است با توجه به فزونی شمار ناقلان در این سمت و نیز شخصیت آنها که بیشترین تأییدات را از سوی پیامبر اکرم(ص) دارایند، باید قول آنها بر قول ابوبکر مقدم شود.
3. این حدیث با آیات متعددی از قرآن که در آن میراث انبیا مطرح شده است، منافات دارد و بدیهی است نمیتوان تنها با یک حدیث در مقابل این آیات صریح ایستادگی کرد.
4. اگر طبق این حدیث معتقد شویم پیامبر اکرم(ص) هیچ گونه مالی به ارث نگذاشت، چگونه است که طبق نقل اهل سنت بعضی از اموال آن حضرت(ص) مانند وسایل شخصی و نیز حجرههای آن حضرت(ص) به ارث میرسید؟(فدک فی التاریخ، ص149)
در پایان حدیثی را از پیامبر اکرم (ص) در اینباره نقل میکنیم تا این قضیه بهتر روشن شود؛ پیامبر اکرم فرمودند:
من هر زمان او را می بینم یاد آن چیزی می افتم که بعد از من با وی رخ خواهد داد . انگار که من او را می بینم که ذلت در خانه وی داخل شده است وحرمتش شکسته شده است و حقش غصب گردیده است و از ارثش محروم گردیده است و پهلویش شکسته شده است و فرزند در شکمش سقط شده است در حالیکه صدا می زند یا محمداه ولی کسی جواب وی را نمی دهد ... پس او اولین کسی که از خانواده ام به من خواهد پیوست . پس به نزد من می آید در حالیکه اندوهگین و سختی کشیده و غمگین است و کشته شده است .
خداوندا، هر کس را که به او ظلم کرده لعنت کن ، و هر کس حق او را غصب نموده عذاب نما ، و هرکس که او را خوار نموده خوار نما و در عذابت جاودان بدار هر کس را که فرزند او را مورد ضرب قرار داد تا آن را سقط کرد . پس ملائکه می گویند : آمین. (فرائد السمطین ج2 ، ص 34 و 35 ).
ماجرای فدک بعد از حضرت فاطمه زهرا(س)
پس از آنکه معاویه به قدرت رسید، فدک را میان مروان، عمروبن عثمان و پسرش یزید تقسیم کرد. در دوران خلافت مروان، همه فدک در اختیار وی قرار گرفت و او آن را به پسرش عبدالعزیز داد. وی نیز فدک را به پسرش عمر داد. عمربن عبدالعزیز فدک را به فرزندان حضرت فاطمهعلیها السلام برگردانید. پس از درگذشت عمربن عبدالعزیز، فدک در اختیار خلفای بعدی قرار گرفت وتا روزی که حکومت امویان ادامه داشت، در اختیار آنان ماند. وقتی حکومت به بنیعباس رسید، سفّاح آن را به عبداللَّه بن حسن برگرداند. پس از سفاح، منصور دوانقی فدک را از فرزندان زهراعلیها السلام گرفت. فرزند منصور (مهدی) فدک را به فرزندان زهراعلیها السلام بازگردانید. پس از مهدی، موسی و هارون دوباره فدک را از فرزندان حضرت فاطمهعلیها السلام پس گرفتند. وقتی خلافت به مأمون عباسی رسید، به طور رسمی فدک را به فرزندان حضرت زهراعلیها السلام بازگردانید. پس از مأمون نیز وضعیت فدک چنین بود، گاه بر میگرداندند و گاه پس میگرفتند. سرانجام در دوران متوکل عباسی، فدک از فاطمیان پس گرفته شد؛ درختانش به دستور شخصی به نام (عبداللَّه بن عمر بازیار) قطع گردید و روسیاهی آن برای بدخواهان باقی ماند. قطع درختان در حالی انجام گرفت که یازده درخت خرمایی که به دست مبارک پیامبرصلی الله علیه وآله در آن کاشته شده بود، هنوز باقی بود. شخصی که آن درختان را قطع کرد، (بشران بن ابی امیة ثقفی) نام داشت که پس از بازگشت به بصره فلج شد.ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغه، ج 16، ص 217 در کل باید گفت: در عصر بنی امیه و بنی عباس ، فدک مسئلهای سیاسی به شمار میآمد، نه انتفاعی و اقتصادی. خلفای عباسی و اموی، به درآمد فدک نیاز نداشتند. برای همین وقتی عمربن عبدالعزیز فدک را به فرزندان فاطمهعلیها السلام باز گرداند، بنیامیه او را سرزنش کردند و گفتند: تو با این کار ابوبکر و عمربن خطاب را تخطئه کردی!سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، (قم: هدف)، ج 2، ص 669.
چرا علی(ع) در زمان خلافت فدک را پس نگرفت؟
اینکه چرا حضرت علی علیه السلام بعد از به دست گرفتن حکومت، فدک را برنگرداند دلایل زیادی دارد که با دقت به شرائطی که حضرت با آن روبرو بود به زوایایی از آن می توان رسید. شاید مهمترین دلیل وجود جو ناسالمی بود که توسط خلفای پیشین فراهم شده بود و در جامعه بسیاری از بدعت ها جای سنت ها را گرفته و بسیاری از حقایق اسلامی دستخوش تغییر شده بود به طوری که امام شافعی در کتاب الام از وهب بن کیسان نقل می کند : کلّ سنن رسول اللّه قد غیّرت حتی الصلاة. (کتاب الام:1/208). یعنی تمام سنت و شریعت پیامبر گرامی حتی نماز هم تغییر یافته است
امام مالک از جدش مالک نقل می کند که گفته: ما أعرف شیئاً مما أدرکت الناس إلا النداء بالصلاة. (الموطّأ: 1/93 وشرحه: 1/122). از مردم جز دعوت به نماز ، چیزی را نمی بینم .
حسن بصری از علما وفقهای بزرگ اهل سنت می گوید: لو خرج علیکم أصحاب رسول اللّه ما عَرَفوا منکم إلاّ قبلکتم. (جامع بیان العلم: 2/244). اگر صحابه پیامبر به میان شما بیاید از اسلام شما جزاین که به طرف قبله می ایستید چیز دیگری مشاهده نخواهد کرد.
از همین رو است طبق روایت بخاری در صحیح خود از عمران بن حصین صحابی پیامبر که در بصره وقتی پشت سر علی بن ابی طالب علیه السلام نماز می خواند ، می گوید: نماز علی یاد آور نمازی است که با پیامبر گرامی به جای می آوردیم. (صحیح البخاری: (161 ح784) ، 1/200ط. دار الفکر بیروت. باب إتمام التکبیر فی الرکوع من کتاب الأذان؛ مشابه این روایت را از مطرف بن عبد اللّه نیز نقل می کند: صحیح البخاری: (162 ح 786) ، 1/191 ، باب إتمام التکبیر فی السجود؛ همچنین در صحیح مسلم نیز شبیه به همین روایت ذکر شده است: صحیح مسلم: 2/8 طبعه دارالفکر بیروت ، (1/ 169 ح 393) باب إثبات التکبیر من کتاب الصلاه).
باتوجه به نکات یاد شده معلوم می شود که در اثر انحراف جامعه اسلامی از مسیر خود و کنار گذاشتن خلیفه و جانشین بحق پیامبر گرامی (ص) و روی کار آمدن کسانی که صلاحیت نداشتند ، چه مشکلاتی بر سر شریعت اسلام آمده است. در این شرایط علی (ع) احساس نمود که اگر چنان که بخواهد ناهمواری های گذشته را اصلاح نماید و بدعت ها را برگرداند جامعه آن روز تاب تحمل آن را ندارند.
به عنوان نمونه: نماز تراویح که توسط خلیفه دوم تاسیس شد و بنا به نقل بخاری عمر با صراحت گفت: نعم البدعه؛ چه بدعت خوبی است. (صحیح بخاری ج 1 ص 342) . در تاریخ ثبت شده که حضرت علی علیه السلام در زمان حکومت خویش به امام حسن علیه السلام دستور داد که مردم را از خواندن این نماز مستحبی به جماعت ، جلوگیری کند ولی مردم همه فریاد در آوردند : وا عُمَراه، وا عُمَراه!!!
حال با وجود چنین جو خراب و مسمومی چگونه می توان انتظار داشت که حضرت بتواند شریعت درست پیامبر را احیا کند و آنچه توسط خلفای قبل، غصب شده بود مانند فدک را پس بگیرد.
همچنین از دیگر علل پس نگرفتن فدک توسط حضرت علی علیه السلام بعداز رسیدن به حکومت این بود که در آن زمان که هنوز لشکر کشیهای اعراب به مناطق مختلف و امپراطوریهای ایران و روم آغاز نشده بود، فدک، سرزمینی حاصل خیز (در میان بیابانهای بی انتهای عربستان) و گوهری گرانبها و منبع درآمدی قابل توجه بود که اساس ومنبع بخشی از در آمد اولیه حکومت غاصبان آن به شمار میآمد و وجود آن در دست اهل بیت پیامبر میتوانست باعث جذب نیرو و تامین منابع مالی آن و خطری برای حکومت آنان باشد. اما با شروع فتوحات و سرازیر شدن غنایم حاصل از دو امپراطوری بزرگ روی زمین دیگر درآمد فدک ناچیز مینمود. غیر از آن که امام علی(ع) در این ایام با دست خویش به زراعت و کاشت نخلستانهایی پرداخت که یادآور ثروت و زیبایی فدک بودند.
علاوه بر موارد فوق، دلیل اصلی را خود حضرت در نهجالبلاغه به آن اشاره کرده و در نامه ای به عثمانبنحنیف میفرماید: آری، از میان آنچه آسمان بر آن سایه افکنده، تنها فدک در اختیار ما بود، که آن هم گروهی بر آن بخل و حسادت ورزیدند، گروه دیگری آن را سخاوتمندانه رها کردند (و از دست ما خارج شد) و خدا بهترین حاکم است. سپس میفرماید: مرا با فدک و غیرفدک چه کار! در حالیکه جایگاه فردای هر کس قبر اوست که در تاریکی آن آثارش محو و اخبارش ناپدید میشود.
از کلمات حضرت سه مطلب به دست می آید: 1- مالک اصلی فدک (حضرت زهرا) و غاصبان آن ( ابابکر و عمر) از دنیا رفتند و حضرت از تملک مجدد آن خودداری کردند تا در پای میزان الهی خود خداوند به آن رسیدگی کند. 2- اشتغال حضرت به امور پر درد سر و پایان ناپذیر حکومتی. 3- اصرار ایشان بر ساده زیستی خود و کارگزارانشان از دیگر عواملی بود که باعث شد حضرت دست از فدک بردارد و حساب را به خدا وا گذار کرد تا برخی نگویند: چون به قدرت رسید چنگ به اموال بیت المال زده و برای خود مزارع و نخلستانها را انتخاب میکند. (ر.ک: نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی، نامه45، بند7 و8 ، ص553، قم، پارسیان، 1385)
نتیجه: حضرت به دنبال پس گرفتن فدک نرفت تا کرامت و بزرگمنشی اهلبیت را به همگان نشان بدهد، امام با این کار خود میخواهد به من و شما بیاموزد که اهلبیت به دنبال هدایت مردماند و در این راه از حقوق شخصی خود صرفنظر میکنند و با گذشت برخورد میکنند. تازه آنجا که برای مزرعة غصب شدة فدک فریاد میزنند، آن هم برای مردم است که ماهیت غصبکنندگان خلافت را بشناسند، نه غیر آن!
و اینجا من وشما هستیم که باید بیاموزیم، در مسیر بازگرفتن حق، آنجا که مصالح عمومی در خطر است و غاصب زیادهخواه میشود ذرهای گذشت نکنیم و آنجا که حق شخصی و فردی در میان است، اگر میتوانیم گذشت کنیم. بهویژه آنجا که پای برادر مؤمن ما در میان باشد. اینگونه است که مقام معظم رهبری نیز، بارها و بارها در برابر کسانی که به ولایت فقیه اهانت کردهاند یا آن را انکار کردهاند، فرمودهاند: از حق شخصی خود صرفنظر میکنم، اما از حق مردم نه.
- [سایر] آیا درست است که پیامبر به علت دعوای علی با فاطمه فرمود ( فاطمه بضعه منی)؟
- [سایر] مگر فدک متعلق به عموم مسلمین نبود که پیامبر(ص) آن را به حضرت زهرا(س) بخشید؟
- [آیت الله سبحانی] اگر عاقد بگوید انکحت موکلاتی فاطمه، زهرا، زینب لموکِلی احمد، علی، حسین یعنی قصد دارد فاطمه را به عقد احمد و زهرا به عقد علی و زینب را به عقد حسین درآورد آیا چنین عقدی صحیح است؟
- [سایر] آیا حضرت علی (ع) در ایام خلافت فدک را به فرزندان حضرت زهرا (ع) برگرداندند؟ چرا؟
- [سایر] اگر فدک حق حضرت زهرا (س) بود، چرا بعد خلافت حضرت علی(ع) آن را پس نگرفتند؟
- [سایر] چرا حضرت علی (ع) قبل از حضرت فاطمه در را باز نکرد تا حضرت فاطمه (س) شهید نشود؟
- [سایر] چرا باید الگوی ما حضرت فاطمه(سلام الله علیها) و یا حضرت علی(علیه السلام) باشد؟
- [سایر] حضرت فاطمه (س) چگونه به همسری امام علی (ع) رسیدند؟
- [سایر] ازدواج علی(ع) و فاطمه(س)چگونه بوده است؟
- [سایر] دفن مخفیانه و شبانة جسد حضرت زهرا سلام الله علیها توسط علی علیه السلام هیچگونه توجیهی نداشته و مخالف با سیرة پیامبر است.
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: (بارَأتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق)، یعنی: (مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او، پس او رهاست)، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: (بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهرِها فَهِی طالِق).
- [آیت الله نوری همدانی] اگر شوهر بخواهد صیغة طلاق خُلع را بخواند چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد ، پس از آنکه مِهر خود را به شوهر بخشید بدون فاصله شوهر می گوید : زَوْجَتی فاطِمَهُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ، هِیَ طالِقٌ ‹یعنی زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم ، او رها است ›.
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد، میگوید:(زَوجَتی فاطِمَةَ خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هی طالِقٌ). (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است. )
- [امام خمینی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلا فاطمه باشد می گوید: "زوجتی فاطمة خالعتها علی ما بذلت هی طالق" یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است.
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد می گوید: زَوْجَتِی فاطِمَةُ خلعتها عَلی ما بَذَلَتْ هِیَ طالِق (یعنی زنم فاطمه را طلاق خلع دادم او رها است).
- [آیت الله بهجت] اگر شوهر بخواهد صیغه طلاق خُلع را بخواند، چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد میگوید: (زَوْجَتِی فاطِمَةُ خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ هِی طالِق)؛ یعنی: (زنم فاطمه را طلاق خُلع دادم، او رهاست).
- [آیت الله سبحانی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. یعنی از زنم فاطمه در مقابل مهر او جدا شدم پس او رهاست، و اگر دیگری را وکیل کند وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةُ مُوَکِّلِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِیَ طالِق. و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی مهرها) (لمهرها) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَتِی فَاطِمَةَ عَلی مَا بَذَلَتْ مَهْرِها فَهِیَ طالِقَ ) مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل آنچه بذل کرده او، پس او رهاست. و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلِی فَاطِمَةَ عَلی مَا بَذَلَتْ فَهِیَ طالِق و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (عَلی مَا بَذَلَتْ بمَا بَذَلَتْ) بگوید، اشکال ندارد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر شوهر بخواهد صیغه مبارات را بخواند؛ چنانچه مثلا اسم زن فاطمه باشد؛ باید بگوید بارات زوجتی فاطمه علی ما بذلت فهی طالق یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل کرده او از هم جدا شدیم پس او رها است. و اگر دیگری را وکیل کند؛ وکیل باید بگوید: عن قبل موکلی بارات زوجته فاطمه علی ما بذلت فهی طالق و در هر دو صورت اگر به جای کلمه (علی ما بذلت) ، (بما بذلت) بگوید اشکال ندارد.
- [آیت الله بروجردی] اگر شوهر بخواهد صیغهی مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَتِی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ)؛ یعنی مبارات کردم زنم فاطمه را در مقابل مهر او پس او رهاست و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید:(بارَأْتُ زَوْجَةَ مُوَکِّلی فاطِمَةَ عَلی مَهْرِها فَهِی طالِقٌ) و در هر دو صورت اگر به جای کلمة (عَلی مَهْرِها) (بمَهْرها) بگوید اشکال ندارد.