فرهیخته عزیز؛ در پاسخ به نکات ذیل توجه کنید : الف - مسأله مورد پرسش یکی از مسائل جنجال برانگیز در طول تاریخ بوده است. منشأ این اختلاف در مسأله نظیر بسیاری از مسائل دیگر برداشت ناقص و فهم ناصحیح از مطلب است. برای روشن شدن پاسخ باید به چند نکته توجه کرد: نکته اوّل: عقل در عرف و اصطلاح منطق و فلسفه و حدیث معانی متعدّدی دارد. یکی از معانی آن که بیشتر هم کاربرد دارد، قوه درک امور کلی و تجزیه و تحلیل مفاهیم و استدلال است، یعنی عقلی که برای گردش امور زندگی و اقتصاد و سیاست بشری به کار میآید یا همان عقلی که موجب پیشرفت و توسعه علوم مختلف است. گاهی این عقل به سه معنای مستقل از هم یعنی عقل نظری، عملی و ابزاری به کار می رود. دیگر از معانی عقل، عقلی است که موجب نجات بشر و عبودیت نسبت به خداوند و راهیابی به بهشت میشود. نکتة دوّم: دانشمندان می گویند مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است، ولی با در نظر گرفتن نسبت مغز به حجم کل بدن، مغز زن از مغز مرد بزرگتر است. البته این نکته از نظر مخفی نیست که رابطة مستقیم حجم مغز با میزان قوه عقل ثابت نشده است. از سوی دیگر احساسات زن از مرد جوشان تر است. یعنی زن در مورد اموری که مورد علاقه یا ترس او هست، زودتر و سریعتر تحت تأثیر احساسات خویش قرار میگیرد و مرد سرد مزاجتر از زن است. اینها علاوه بر تفاوت هایی است که بعداً خواهد آمد. نکته سوم: گاهی حکمی به یک عنوان تعلق میگیرد و منظور طبیعت آن عنوان است نه عموم افراد آن. مثلاً اگر یک حکمی به جنس موجودات نسبت داده شد، حکم مربوط به آن طبیعت و ذات است بطور کلی، نه مال همه افراد و تکتک آنها بدون استثناء. مثلا وقتی گفته میشود بدنِ (جنس مرد) قوی تر از (جنس زن) است این حکم مربوط به تکتک مردان موجود در عالم نیست. بلکه بسیاری از زنان در عالم هستند که از حیث قدرت بدنی بر خیلی از مردان برتری دارند ولی طبیعت جنس مرد و نر، قوی تر از جنس زن است؛ و این مطلبی است غیر قابل انکار. با توضیحی که گذشت معلوم می شود، وجود دهها و صدها زنی که قدرت بدنی بیشتر از برخی مردان دارند، حکم کلی ما را ابطال نمی کند. کما اینکه اگر مردانی دارای صدای زیر و نازک یا بدنی ظریف بودند، وجود آنها، این حکم کلی را از بین نمی برد که صدای زنان زیرتر و نازکتر از مردان و اندامِ جنس زن و ماده، لطیفتر از مردان است. با توجه به نکات یاد شده، اینک می گوییم که به نظر میرسد از دیدگاه اسلام با توجه به مجموعه آیات و روایات و فهم بزرگان دین، این مطلب صحیح است که مرد از حیث قوه عقلانی به معنای اوّل و استدلال و تدبیر در امور زندگی و اقتصاد و سیاست بر جنس زن برتری دارد. دلیل بر این مدّعا عبارت است از: 1 برداشت کلّی از منابع اصلی دین و احادیث. 2 مشاهدات ما از مردان و زنان در طول تاریخ بشری و حیات عقلانی انسان که، مرد خود را در این عرصه بیشتر نشان داده است. این برتری مرد اختصاص به برهه و زمان خاص ندارد و حتّی در قرن بیستم و در جوامع غربی که تقریباً هیچ محدودیتی برای زنان در عرصههای مختلف قائل نیستند، باز هم مشاهده میشود. نگاهی به فهرست متفکران بزرگ بشریت، فیزیک دانها، شیمیدانها، ریاضی دانها، فلاسفه، سیاستمداران، مخترعین و مکتشفین و...برداشت فوِق را تثبیت خواهدکرد. بنابر این، این سخن که برتری عقلی مردان شاید بخاطر عدم وجود زمینه برای تحریک و فعالیت فکری زنان در طیّ تاریخ بوده، مردود است. آنچه در این میان چندان قطعی نیست اینکه آیا ذاتاً عقل محاسبهگر در مرد قوی تر است یا اینکه خیر برتری عقلی و هوشی مرد بر زن ثابت نیست و در بعضی رشتهها و علوم نیز زنان برتری دارند، امّا به هر حال بروز و ظهور تعقّل در کارها و سنجیدگی اعمال در مردان بیشتر است بهدلیل اینکه احساسات و عواطف در زنان بسیار قوی تر از مردان است و این عامل رنگ عاطفی به تصمیمات زن می دهد و در نتیجه، محصول کار و آنچه ما از اعمال زن و مرد مشاهده میکنیم، این تفاوت روشن را با هم دارند. شاید کلام معروف امام علی(ع) در نهجالبلاغه اشاره به همین مسأله داشته باشد؛ ایشان می فرماید: (... و امّا نقصان عقلهنّ فشهادة امرأتین کشهادةِ الرّجلِ الواحد...). و امّا تفاوت عقلشان با مردان بدان جهت استکه شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد است. در مواردی مثل گواهی دادن بر حوادث که انسان در معرض عواطفِ بیشتر قرار دارد، زنان آسیب پذیرتر هستند. در نتیجه نظرات و تصمیمهای آنها در داوریها، حوادث روزگار و فراز و نشیبها از عقلانیّت کمتری نسبت به مردان برخوردار است. در مورد این حدیث شریف و برخی روایات و اشعار دیگر که دلالت بر نقص عقل زن دارند، برخی گفتهاند که شاید کلام مولا (ع) اشاره به زنی خاص یعنی عایشه و جریان جنگ جمل باشد نه عموم زنها، بنابراین قضیه خارجیه یا شخصیه است نه حقیقیه. و گاهی در سند این گونه احادیث مناقشه شده است. اما به نظر میرسد جواب بهتر و صحیح، همان است که گذشت. هیچ کدام از آیات و روایات ما به صراحت دلالت بر نقص عقل زنان ندارد و حدیث نهجالبلاغه هم به موردی از موارد ظهور تعقل و آسیبپذیری زنان از جهت عواطف و شرایط مختلف اشاره دارد. در هر صورت نتیجه یکی است گر چه در مقام تئوری و نظر متفاوت است و باید بین انتظاراتی که از زن با مرد داریم اختلاف قائل شویم. غالب مردان نیز زمانی که تحت تأثیر عاطفة شدیدی مثل غم، شادی، غضب، شهوت و ترس قرار می گیرند، قدرت تفکّر و تعمّق و دور اندیشی و داوری صحیح را از دست میدهند. امّا تمام سخن در این است که دست آفرینش برای مکمل بودن دو جنس زن و مرد برای یکدیگر و پوشاندن و تکمیل آنها بوسیله همدیگر تفاوتهایی در خلقت ایجاد کرده است. همانطوری که ضعیف بودن مرد ازجهت عاطفه امری است مسلّم و این نقصی برای مرد یا کمالی برای زن به حساب نمی آید، ضعیف بودن زن هم از جهت عقل نقصی برای او و کمالی برای مرد شمرده نمی شود. خالق حکیم مرد را برای غرضی آفریده است و هیکل مناسب و قدرت و صدای لازم و عقل متناسب با آن را دراختیار او قرار داده است، و به همین ترتیب زن را هم برای غرضی آفریدهاست و اندام مناسب و روحیه و صدا و عاطفه و سایر خصوصیات لازم را به او عطا فرموده است. و هیچ کدام نقص شمرده نمی شود بلکه نهایت ِتناسب بکار رفته است. آن چیزی که در اسلام و در واقع ارزش است، عقل به معنای دوّم و تقوی و قرب الهی و کمالات معنوی و روحی است که همه به روح انسانی و قابلیت آن برگشت میکند و از این حیث، زن و مرد یکسان هستند و قرآن صریحاً می فرماید: (انَّ أکرَمَکُم عِندَاللهِ أَتقیکُم) خداوند خطاب به همه انسانها می فرماید: هر کسی باتقوی تر باشد، در درگاه ما مقرّبتر است. درجهان آخرت و روز بازپسین که اصالت و اهمیت و ارزش اساسی مربوط به آن است، تقوی و عمل صالح و نیت پاک و خالص خریدار دارد. در آن عالم نمی گویند هر که عقل معاش بیشتری دارد یا استدلال و مدیریت قوی تری دارد، وارد بهشت گردد و در جوار الهی مسکن گزیند، کما اینکه نمی گویند هر کس عاطفه و رقّت قلب بیشتری دارد وارد جنّت بشود. با توجه به اینکه هدف از خلقت انسان و زن و مرد، رسیدن به کمال و قرب هر چه بیشتر به کمال مطلق است، تمام فضائل و رذایل و خوبی ها و بدی ها و کمال و نقصهای بشر، در مقایسه با آن هدف معنا پیدا می کند. بنابراین بنده مسلمان نسبت به خلقت الهی خرده نمی گیرد و عدل الهی را در مواهب و نعمتها فراموش نمی کند. مرد و زن در کنار یکدیگر با استفاده از مجموع امکاناتی که در اختیار آنها گذاشته شده در میدان خیرات و کمالات سبقت می گیرند و البّته یقین هم دارند که پروردگار عالم و عادل، در مقام پاداش و جزا هم مانند مقام نعمتها و عطا ذرّهای ظلم نخواهد کرد و با توجه به استعدادها و شرایط هر فرد و قشر و صنفی، بهحساب اعمال انسانها رسیدگی خواهد کرد. در پایان اشاره می نمایم که در این بحث و پیرامون برخی نقلهای مذهبی همان طور که قبلاً گذشت نکاتی گفته شده است که چندان مورد قبول نیست و مسأله را بصورت ریشهای حل نخواهد کرد.درمورد نقصان عقل زن ذیلا چند پاسخ را انتخاب کرده می آوریم هر چند ممکن است برخی مطالب آن تکرار باشد ولی از آنجا که هر کدام با ادبیات خاصی نوشته شده و حاوی نکات خاصی است ذکر هر کدام خالی از لطف نیست ضمن آنکه یاد آور میشویم روایات مکرر در این زمینه وجود ندارد و به نظر میرسد از امیر مومنان یک ویا دو روایت در این زمینه وجود دارد . در رابطه با خطبه 80 نهج البلاغه (ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ نواقص العقول، ...) که پس از فراغ از جنگ جمل بیان شده، توجه به چند نکته ضروری است: اولاً: این روایت به فرض صدور هرگز در مقام تحقیر و پایین آوردن مقام و حیثیت زن و منافی تساوی زن و مرد در کمالات انسانی نیست. آنچه با دقت و ژرفکاوی در متن روایت به دست میآید نفی تشابه (Similarity) آن دو در همه زمینهها است. توضیح آن که از دیدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شریف انسانیت همتا و دارای مراتب کمالی واحدی هستند. در عین حال نظام زیبای آفرینش هر یک از این دو را با ابزارهای ویژهای مجهز ساخته و به تناسب آن رسالت و مسؤولیت خاصی نیز بر دوش هر کدام نهاده است. تجهیز هر یک از دو صنف فوق به گونهای است که از ترکیبشان شرایط و بستر مطبوع و دلپذیری برای ایجاد خانواده و کانونی فعال و پر مهر و صفا پدید میآید. هر یک در کنار دیگری میتواند آرامش، سکون و شرایط استکمال را بیابد. همچنین زمینه مناسبی برای رشد و تربیت سالم فرزند به وجود میآید. در این تقسیم طبیعی آنچه معمولاً در مرد ظهور و بروز بیشتری دارد، قدرت و توانایی بیشتر برای انجام کارهای سخت و طاقت فرسا و نیز زیرکی و حسابگری در اموری است که به تیزبینی و کیاست نیازمند است و آنچه در زن نمود و پیدایی بیشتر دارد؛ لطافت، زیبایی، مهر، عاطفه، شور و احساس قلبی است. این نکته اولاً به معنای بیخردی زن یا بیعاطفگی مرد نیست و ثانیا به معنای آن نیست که هر زنی کماندیشتر از هر مردی و هر مردی کم عاطفهتر از هر زنی است؛ بلکه میتوان گفت که به طور متوسط وجه غالب کنشهای مرد، رفتارهای حسابگرانه، و وجه غالب کنشهای زن کردارهای مهر انگیز و عاطفی است. ثانیا: این دو گونه حرکت هر یک در جای خود بسیار ضروری است و این تقسیم تکوینی به هیچ روی نشانگر برتری مرد بر زن و فرومایگی زن نیست؛ بلکه هر یک جلوهای خاص از اسمای حسنای الهی است. به قول سعدی: جهان چون چشم و خط و خال و ابروست که هر چیزش به جای خویش نیکوست ثالثا : عقل بر دو قسم است: 1- عقلی که معیار کمال و قرب الهی است: (العقل ماعبد به الرحمان واکتسب به الجنان) این عقل همان (عقال) و زانوبند هواها و امیال نفسانی است. در چنین عقلی مرد بر زن فزونی ندارد. 2- عقل حسابگر، ابزاری و اینتسترومنتال (Instrumental Reason) که کاربرد آن بیشتر در تنظیم معاش و سیاسات است. در این زمینه هر چند به طور معمول مرد از زن پیشی میگیرد؛ ولی این معیار کمال نیست و چنان که گفته شد نوعی تقسیم کار طبیعی و تکوینی است و در مقابل آن زن نیز از مهر و عاطفه افزونتری برخوردار است. از توضیح یاد شده روشن میشود که تعبیر امیر مؤمنان(ع) تحقیر کننده زن نیست؛ بلکه هشدار به کسانی است که در هر مسألهای انتظار حرکتی مردگونه از زنان دارند. سخن آن حضرت در واقع تفطن و توجه دادن به این نکته است که زن موجودی سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نباید انتظار حسابگریهای مردانه را داشت؛ بلکه باید دقیقا روانشناسی او را به دست آورد و به تناسب آن با وی روبهرو شد. تعبیر (نواقص الایمان) نیز با تبیینی که با اشاره به ترک عباداتی چون نماز و روزه در ایام عادت در بر دارد، بیانگر تذکر مهمی به زنان است. این فراز در واقع مشتمل بر نوعی مقایسه فقهی بین کسی است که در چنین ایامی به حکم الهی ترک عبادت میکند و کسی که از عادت خارج است و به حکم الهی عبادات واجب را انجام میدهد. در این جا هر دو به حکم الهی عمل میکنند و احکام شرعی مربوط به هر کدام نیز مبتنی بر مصالح و مفاسد نفسالامری و مقتضیات تکوینی خاصی است که دست ما از آنها کوتاه است و علم ما به آنها راه ندارد؛ لیکن در هر صورت این مسأله را به عنوان یک واقعیت وجدانی و انکار ناپذیر باید پذیرفت که تأثیر هر یک از این دو عمل که هر دو هم اطاعت از فرمان پروردگار است بر نفس انسان متفاوت است. به عنوان مثال کسی که در ماه مبارک رمضان در سفر است و به حکم الهی روزه میخورد هرگز نورانیت و معنویتی را که در شرایط دیگر؛ یعنی، موقعی که در حضر است و به فرمان خدا روزه میگیرد، احساس نمیکند و از نظر قوت ایمانی و ظهور جلوههای زیبا و نورانی آن در وضعیت فروتری قرار میگیرد. بنابراین آنچه حضرت در این فراز فرمودهاند بیان یک حالت طبیعی است. ثانیا : شارع مقدس در حد امکان راههای دیگری برای نقص خلأ یاد شده وضع نموده است؛ چنان که در رسالههای عملیه آمده است که مستحب است زن در مواقع نماز وضو بگیرد و در محل عبادت رو به قبله بنشیند و به یاد خدا باشد؛ لیکن چون غالب زنان از این کار دوری میکنند، سخن امیر مؤمنان نسبت به آنها به گونهای که بیان شد صدق میکند. تعبیر (نواقص الحظوظ) بیان یک مسأله حقوقی است و با کاوش دقیق روشن میشود که اگر سهم و بهره مالی زن در برخی اَشکال آن کمتر از مرد است، کاستی آن به شکل دیگری جبران شده است. لذا این سخن نیز چون فرازهای یاد شده، بیانگر (ناهمانندی) (Dissimilarity) و تفاوتهای شکلی (Formal) است، نه (عدم تساوی) (unequality). توجه به ساختار کلی اقتصادی خانواده نشان میدهد که اسلام بار مالی خانواده را تماما بر عهده مرد نهاده و تأمین نیازهای اقتصادی زن را اعم از تهیه مسکن، خوراک و پوشاک وظیفه مرد دانسته است. همچنین حقوق دیگری برای زن مانند مهریه قرار داده است. بنابراین اگر زن نصف مرد ارث میبرد، میتواند همه آن را برای خود محفوظ بدارد و هرگونه دوست دارد خرج یا ذخیره نماید و مرد کوچکترین حقی بر دارایی زن ندارد؛ لیکن مرد باید نیازهای زن را تأمین کند و بخش عظیمی از آنچه را که به عنوان سهمالارث یا اشکال دیگر به چنگ میآورد باید برای زن خرج نماید. از آن چه گذشت به خوبی آشکار می شود که یک نوع (ناهمانندی) میان ویژگی های زن و مرد وجود دارد و کسانی که این واقعیت را نادیده می گیرند و شعار (همانندی) حقوق زن و مرد را سر می دهند چند گروهند: - گروهی به خاطر ظلم مردسالاری از احقاق حقوق زنان در عرصه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سخن گفته اند. - گروهی با نگاه اقتصاد برنامه های مشارکت زنان را در رونق اقتصادی کشور مطرح کردند. - گروهی در جهت منافع اقتصادی و سود جویی های شخصی و جنسی نگاهی ابزاری به زن داشتند. آن چه از مشابه انگاری زن و مرد [فمینیسم] مورد اعتراض است. سوء استفاده از نیروی کار زنان به عنوان نیروهای ارزان قیمت و سوء استفاده از زیبایی های آنان در تبلیغات کالاها و به کارگیری زنان در جایگاه های نامناسب با لطافت های روحی و جسمی آنان است. در صورتی که با رعایت قوانین و احکام اسلامی ضایعه های فوق اتفاق نمی افتد بلکه هنجارهای اجتماعی نهادینه می شود و از بحران اشتغال و بی بند و باری و... جلوگیری می شود. باید دانست تفاوت ظاهری و جسمی زن و مرد، نشان از آن دارد که هر دو به اضافه همدیگر و با تقسیم کار میان یکدیگر باید در رشد و توسعه نهاد خانواده و نهاد جامعه همیاری کنند و همان گونه که در نظام خانواده برخی فعالیت های زن و مرد اختصاصی و برخی مشترک می باشد در نظام اجتماعی نیز با توجه به ویژگی های جسمی و روحی زن و مرد برخی عرصه ها اختصاصی است و برخی کارها به طور مشترک نیز قابل انجام است. یکسان سازی کارها و انتظارات از زن و مرد، مخالف نظام تکوین و جدا از واقعیت است و بحران ها و ناهنجاری هایی را به دنبال دارد. بنا بر آنچه گفته شد (ناهمانندی) زن و مرد انکار ناپذیر است و انتظار حرکت مردانه از زنان، ظلم به زنان و جامعه و نسل آینده است. از این رو در اسلام احکام و قوانین ویژه ای و گاهی متفاوتی برای زن و مرد و یا پدر و مادر تعیین شده است. آن چه مهم است توجه به نکات ذیل است: 1- تفاوت های زن و مرد مربوط به امور جسمی و اجرایی است اما از جهت گوهر انسانی دارای یک حقیقت واحد هستند (خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها پروردگارتان که شما را از نفس واحدی آفرید و جفتش را [نیز] از آن [نفس واحد که در آدم(ع) دمیده شد] آفرید (سوره نساء، آیه 1) 2- اگر چه زن و مرد از نظر جسمی و امکانات اجرایی متفاوت می باشند اما از هر کدام به تناسب موقعیت خودش مسؤولیت خواسته می شود و پاداش داده می شود. چنان که (اسماء دختر یزید انصاری) به نمایندگی از زنان نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: فدایت شوم می دانم که هیچ زنی در شرق و غرب عالم نیست که سخن مرا بشنود مگر این که با من هم رأی خواهد بود. خداوند تو را به حق سوی مردان و زنان فرستاد و ماهم به تو و خدایی که تو را فرستاده است ایمان آوردیم. ما طایفه زنان محدود و محصور هستیم و اساس خانه های شما می باشیم و خواهش های شما را برمی آوریم و فرزندان شما را حامله می شویم اما شما مردها بر ما برتری هایی دارید. مثلا نماز جمعه و جماعت می خوانید، به عیادت بیماران می روید، تشییع جنازه می کنید و پیاپی به زیارت حج می روید و بالاتر از همه اینها، جهاد در راه خداست. هرگاه مردی از شما برای حج یا عمره یا جهاد از خانه بیرون می رود، ما اموال شما را حفظ می کنیم و پارچه های لباسهایتان را می بافیم و فرزندانتان را تربیت می کنیم. پس ای رسول خدا، آیا در اجر و ثواب شریک شما نیستیم؟ پیامبر(ص) کاملا رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا تا به حال شنیده اید که زنی در پرسش از امور دین خود به این خوبی سخن بگوید؟ عرض کردند: ای رسول خدا، گمان نمی کردیم که زنی تا بدین پایه برسد! سپس پیامبر(ص) رو به اسماء کرد و فرمود: ای زن، برگرد و به زنانی که تو را به نمایندگی فرستاده اند اعلام کن که نیکو شوهرداری هر یک از شما زنان و جلب رضایت مردش و پیروی کردن از نظر موافق او (در کاری) با همه این اعمال (که برای مردان نام بردی) برابری می کند. اسماء در حالی که از شادی تهلیل (لا اله الا الله) و تکبیر می گفت، برگشت.(الدر المنثور، ج 2، ص 518 - میزان الحکمه، ح 3655 ، ج 11، ص 5489) 3. با توجه به تفاوت های زن و مرد در مقام تکوین و ساختار وجودی، شهادت زن و مرد نیز قابل توجیه است، که تبیین این مسأله مهم نیازمند امور زیر می باشد: الف) شهادت اصولا حق نیست، بلکه تکلیفی است بر عهده شاهد و لذا شخصی که تحمل شهادت می کند، نمی تواند آن را کتمان نماید، خداوند در قرآن کریم می فرماید: (هر کس شهادت را کتمان کند گناهکار است)(بقره، آیه 283). بنابراین شهادت به عنوان حقی از حقوق نیست تا گفته شود چرا در برخی موارد این حق از زن ها دریغ شده و چرا در خطبه 80 حضرت علی(ع) شهادت دو زن را در حکم شهادت یک مرد دانسته است، بلکه به عنوان تکلیف، مقرر گشته است، پس معلوم می شود در مواردی که شهادت زن پذیرفته نیست، او معاف از تکلیف بوده و در نتیجه وظیفه اش نسبت به مرد سبک تر است. ب) از نظر اصول جرم شناسی و دادرسی کیفری و روان شناختی، اظهار آمادگی از هر واقعه و بیان شکل و خصوصیات هر رویداد مورد مشاهده، به حسب آن که شاهد آن زن باشد یا مرد، عاطفی باشد یا خویشتن دار، طفل باشد یا بزرگسال با طرف های واقعه نسبت فامیلی داشته باشد یا نه و ... اختلاف زیادی پیدا می کند و تجربه نشان داده است که شهادت اشخاص عاطفی - که طبعا نیروی تخیلی قوی تر دارند و نیروی تخیل آنان ناخودآگاه در اصل واقعه و نقل آن تصرفاتی می کند و قسمتی از آن را تغییر می دهد و یا فراموش می کند - از دقت و صحت کمتری برخوردار است و زن نیز از آن حیث که بعد عاطفی و احساسی اش (بر مبنای کمال انسانی) غلبه دارد طبیعی است که باید شهادتش درباره اموری که اهمیت زیادی دارد (مثل قتل و...) همراه با تأیید بیشتری باشد، قرآن کریم نیز به راز این مطلب (شهادت دو زن در حکم شهادت یک مرد است) اشاره می نماید: (فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا اْلأُخْری)؛ (بقره، آیه 282) اگر یکی از این دو - بنا به عللی مانند غلبه عواطف و احساسات، مشکلات مادری، کارهای خانه و ... - فراموش کرد دیگری او را تذکر بدهد. ج) این نابرابری در همه موارد نیست بلکه در برخی از امور (اثبات ولادت، اثبات باکره بودن، اثبات عیب های زنانگی و ...) شهادت زن به تنهایی کافی است و اصولا در این موارد شهادت مردان چیزی را اثبات نمی کند. بنابراین مسأله نابرابری شهادت زن و مرد نیز حکمت هایی دارد که اگر حجاب اندیشه های فمینیستی و مشابه انگاری زن و مرد کنار رفته و با ژرفکاوی روان شناختی به مسأله دقت و نگاه شود پرده از عظمت احکام نورانی اسلام، اتقان، استحکام و جامعیت آن بر می دارد. در روایتی این طور آمده که زن مانند دنده کج است اگر بخواهی صاف کنی می شکند ولی اگر رهایش کنی از او بهره مند می شوی، بر آن صبر کن. ظاهر روایت این است که انسان به خلق و خوی زن باید آشنا باشد و بداند چگونه با او رفتار کند به عواطف و حساسیت او توجه کند، به تفاوت های روحی زن با مرد آگاهی داشته باشد تا بتواند در زندگی از او بهره مند شود. این روایت درصدد تضعیف جایگاه زن نیست بلکه می خواهد بگوید که خصوصیات آن را درک کن تا بهتر بتوانی با او تعامل داشته باشی. (بحارالانوار، ج12، ص116، ح50). این حدیث در نهج البلاغه نیامده بلکه در کتب حدیثی دیگر آمده است. 2- مرحوم علامه طباطبایی(قدس سره) در تفسیر شریف المیزان آورده و فرمودهاند: آن عقلی که در مرد بیش از زن است یک فضیلت زائده است نه معیار فضل. توضیح مطلب اینکه عدهّای گفتهاند عقل در اسلام معیار کمال انسانی است یعنی هر کس که عاقلتر است به کمال انسانی نزدیکتر و نزد خدا مقربتر است، و هر که از عقل دورتر است از کمال انسانی کم بهرهتر و از مقام قرب الهی محرومتر است، بنابراین چون عقل در مرد بیش از زن است پس مردها بیش از زنها به خدا نزدیکتر هستند. در صورتی که این استدلال تمام نیست بلکه مغالطهای است که در اثر اشتراک لفظ رُخ میدهد. چون عقل به صورت اشتراک لفظی بر معانی گوناگون اطلاق میشود، لذا باید اوّلاً، روشن شود کدام عقل معیار کمال انسانی و قرب الهی است و ثانیاً در کدام عقل، زن و مرد با یکدیگر اختلاف و تفاوت دارند؟ منشأ مغالطه آن است که گرچه گفته میشود که زن و مرد در عقل تفاوت دارند، و عقل معیار قرب الی اللّه است، و هر که عقلش بیشتر باشد به خدا نزدیکتر است، امّا عقلی که در مقدمه دوم ذکر میشود، غیر از عقلی است که در مقدمه اولی آمده است. به عبارت دیگر عقلی که در آن، زن و مرد اختلاف و تفاوت دارند غیر از عقلی است که مایه تقرب الی اللّه است. اگر دو معنای عقل از هم جدا شود، و دو مقدمه را با حفظ یک حد وسط کنار هم ذکر کنیم، میبینیم که هرگز نمیتوان قیاسی ترتیب داد تا از آن، فضیلت مرد بر زن استنتاج شود؛ زیرا عقلی که در زن و مرد متفاوت است عقل نظری است که در نحوه مدیریت در مسائل سیاسی، اقتصادی، علمی، تجربی، ریاضی و مانند آن دخیل است. و بر فرض هم که ثابت بشود دراین گونه از علوم و مسائل اجرایی، عقل مرد بیش از عقل زن است - که اثبات این مطلب نیز کار آسانی نیست - ولی این سؤال وجود خواهد داشت: آیا آن عقلی که مایه تقرب الی اللّه است همین عقلی است که بین زن و مرد مورد تمایز میباشد؟ آیا میتوان گفت هر کس مسائل فیزیک، ریاضی، طب، طبیعی و مانند آن را بهتر بفهمد به خدا نزدیکتر است؟ آیا این عقل مایه تقرب است یا عقلی که (عبد به الرّحمان و اکتسب به الجنان)اصول کافی، ج 1، باب 1، 11. میباشد مایه تقرب است؟ چه بسا ممکن است مردی در علوم اجرایی بهتر از زن بفهمد امّا توان عقال کردن غرایز خویش را نداشته باشد. همه مذهبهای باطلی که در برابر انبیا صف بستند، به وسیله مردها جعل شد. اکثر متنبّیها یعنی مدعیان دروغین نبوت که در برابر انبیا به مبارزه مذهبی برخاستند، مرد بودند. قرآن کریم در مورد کسانی که نظیر فرعون مذهبهای جعلی آوردند میفرماید: (یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَومَ الْقِیامَةِ)؛ سوره هود(11): آیه 98. آنان که پیشاپیش دیگران به جهنّم رفته و میروند آیا مردند یا زن؟ بنابراین، اگر کسی در مسائل علمی یا سیاسی و اجرایی فکر برتر داشت این نشانه تقرب الی اللّه نیست، بلکه یک فضیلت زاید است، زیرا: (ذاکَ عِلْمٌ لایَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ) الاصول الکافی، ، ج 1، باب 3، 32. علمی است که ندانستنش زیان نمیرساند. اگر کسی ادّعا کند که عقل مرد در جنبه (یعبد به الرحمان و یکتسب به الجنان) قویتر از زن است، هر گز اثبات آن مقدور نیست، چرا که نه تجربه آن را نشان میدهد و نه برهان آن را تأیید میکند. مضافاً اینکه همه کمالات به اندیشههای نظری وابسته نیست. زیرا که گاهی انسان خوب میفهمد امّا فهمش همراه با خشونت است. اگر انسان دو صنف است: بخشی محکم کارند به نام مرد، و بعضی ظریف کارند به نام زن، اسماء الهی هم دو صنف است و کمالات نیز از دو راه نصیب انسان میشود. بعضی از کمالات بر اساس جنگ و قوام و قیام و مبارزه و ستم ستیزی و مظهر قهر و جلال حق بودن است، و بعضی مظهر مهر و رأفت و عاطفه و محبت و جمال و لطف حق بودن است و اگر یکی از این دو صنف در خشونت و اندیشه قوی ترند، دلیلی بر آن نیست که در بخشهای مهر، عاطفه، لطف، رأفت، صفا، صمیمیت و رقّت نیز قویتر باشند. ذات اقدس اله، عالم را بر محور محبت اداره میکند و بسیاری از آیات قرآن درس محبت میدهد و راه محبت را زن بهتر از مرد درک میکند. اگرچه راه قهر را ممکن است مرد بهتر از زن درک کند. (برگرفته از کتاب زن در آیینه و جلال و جمال، صص 222-217 و 249) ج- در مورد نسپردن زمام و تدبیر امور به دست زن و جواب مثبت ندادن به اودر خواست هایش باید گفت در واقع این توصیه ای برای مردان نسبت به محتاط بودن و مواظبت داشتن و نگه داشتن سر رشته و زمام امور و واگذار نکردن آن به صورت کلی و در همه امور به زنان است نه این که مطلبی کلی و فراگیر و شامل همه موارد باشد زیرا طبیعی است وقتی انسان به همه در خواست های زن جواب مثبت دهد,کار به اینجا ختم نمی شود بلکه در خواستهای غیر منطقی شروع می شود مانند در خواست رفتن به مجالس گوناگونی که آثار بدی را بدنبال دارد. البته مقصود تنها نرفتن به جلسات حرام نیست بلکه جاهای حلال هم تبعات سوئی دارند زیرا کم کم به خلاف هم منتهی می شود ووقتی جلوی او باز شدهمه جا می خواهد برود که خیلی از آنها باحق شوهر منافات دارد.
فرهیخته عزیز؛ در پاسخ به نکات ذیل توجه کنید :
الف - مسأله مورد پرسش یکی از مسائل جنجال برانگیز در طول تاریخ بوده است. منشأ این اختلاف در مسأله نظیر بسیاری از مسائل دیگر برداشت ناقص و فهم ناصحیح از مطلب است.
برای روشن شدن پاسخ باید به چند نکته توجه کرد:
نکته اوّل: عقل در عرف و اصطلاح منطق و فلسفه و حدیث معانی متعدّدی دارد. یکی از معانی آن که بیشتر هم کاربرد دارد، قوه درک امور کلی و تجزیه و تحلیل مفاهیم و استدلال است، یعنی عقلی که برای گردش امور زندگی و اقتصاد و سیاست بشری به کار میآید یا همان عقلی که موجب پیشرفت و توسعه علوم مختلف است. گاهی این عقل به سه معنای مستقل از هم یعنی عقل نظری، عملی و ابزاری به کار می رود.
دیگر از معانی عقل، عقلی است که موجب نجات بشر و عبودیت نسبت به خداوند و راهیابی به بهشت میشود.
نکتة دوّم: دانشمندان می گویند مغز متوسط مرد از مغز متوسط زن بزرگتر است، ولی با در نظر گرفتن نسبت مغز به حجم کل بدن، مغز زن از مغز مرد بزرگتر است.
البته این نکته از نظر مخفی نیست که رابطة مستقیم حجم مغز با میزان قوه عقل ثابت نشده است.
از سوی دیگر احساسات زن از مرد جوشان تر است. یعنی زن در مورد اموری که مورد علاقه یا ترس او هست، زودتر و سریعتر تحت تأثیر احساسات خویش قرار میگیرد و مرد سرد مزاجتر از زن است. اینها علاوه بر تفاوت هایی است که بعداً خواهد آمد.
نکته سوم: گاهی حکمی به یک عنوان تعلق میگیرد و منظور طبیعت آن عنوان است نه عموم افراد آن. مثلاً اگر یک حکمی به جنس موجودات نسبت داده شد، حکم مربوط به آن طبیعت و ذات است بطور کلی، نه مال همه افراد و تکتک آنها بدون استثناء. مثلا وقتی گفته میشود بدنِ (جنس مرد) قوی تر از (جنس زن) است این حکم مربوط به تکتک مردان موجود در عالم نیست. بلکه بسیاری از زنان در عالم هستند که از حیث قدرت بدنی بر خیلی از مردان برتری دارند ولی طبیعت جنس مرد و نر، قوی تر از جنس زن است؛ و این مطلبی است غیر قابل انکار. با توضیحی که گذشت معلوم می شود، وجود دهها و صدها زنی که قدرت بدنی بیشتر از برخی مردان دارند، حکم کلی ما را ابطال نمی کند. کما اینکه اگر مردانی دارای صدای زیر و نازک یا بدنی ظریف بودند، وجود آنها، این حکم کلی را از بین نمی برد که صدای زنان زیرتر و نازکتر از مردان و اندامِ جنس زن و ماده، لطیفتر از مردان است.
با توجه به نکات یاد شده، اینک می گوییم که به نظر میرسد از دیدگاه اسلام با توجه به مجموعه آیات و روایات و فهم بزرگان دین، این مطلب صحیح است که مرد از حیث قوه عقلانی به معنای اوّل و استدلال و تدبیر در امور زندگی و اقتصاد و سیاست بر جنس زن برتری دارد. دلیل بر این مدّعا عبارت است از:
1 برداشت کلّی از منابع اصلی دین و احادیث.
2 مشاهدات ما از مردان و زنان در طول تاریخ بشری و حیات عقلانی انسان که، مرد خود را در این عرصه بیشتر نشان داده است. این برتری مرد اختصاص به برهه و زمان خاص ندارد و حتّی در قرن بیستم و در جوامع غربی که تقریباً هیچ محدودیتی برای زنان در عرصههای مختلف قائل نیستند، باز هم مشاهده میشود. نگاهی به فهرست متفکران بزرگ بشریت، فیزیک دانها، شیمیدانها، ریاضی دانها، فلاسفه، سیاستمداران، مخترعین و مکتشفین و...برداشت فوِق را تثبیت خواهدکرد. بنابر این، این سخن که برتری عقلی مردان شاید بخاطر عدم وجود زمینه برای تحریک و فعالیت فکری زنان در طیّ تاریخ بوده، مردود است.
آنچه در این میان چندان قطعی نیست اینکه آیا ذاتاً عقل محاسبهگر در مرد قوی تر است یا اینکه خیر برتری عقلی و هوشی مرد بر زن ثابت نیست و در بعضی رشتهها و علوم نیز زنان برتری دارند، امّا به هر حال بروز و ظهور تعقّل در کارها و سنجیدگی اعمال در مردان بیشتر است بهدلیل اینکه احساسات و عواطف در زنان بسیار قوی تر از مردان است و این عامل رنگ عاطفی به تصمیمات زن می دهد و در نتیجه، محصول کار و آنچه ما از اعمال زن و مرد مشاهده میکنیم، این تفاوت روشن را با هم دارند.
شاید کلام معروف امام علی(ع) در نهجالبلاغه اشاره به همین مسأله داشته باشد؛ ایشان می فرماید: (... و امّا نقصان عقلهنّ فشهادة امرأتین کشهادةِ الرّجلِ الواحد...). و امّا تفاوت عقلشان با مردان بدان جهت استکه شهادت دو زن برابر با شهادت یک مرد است. در مواردی مثل گواهی دادن بر حوادث که انسان در معرض عواطفِ بیشتر قرار دارد، زنان آسیب پذیرتر هستند. در نتیجه نظرات و تصمیمهای آنها در داوریها، حوادث روزگار و فراز و نشیبها از عقلانیّت کمتری نسبت به مردان برخوردار است.
در مورد این حدیث شریف و برخی روایات و اشعار دیگر که دلالت بر نقص عقل زن دارند، برخی گفتهاند که شاید کلام مولا (ع) اشاره به زنی خاص یعنی عایشه و جریان جنگ جمل باشد نه عموم زنها، بنابراین قضیه خارجیه یا شخصیه است نه حقیقیه. و گاهی در سند این گونه احادیث مناقشه شده است. اما به نظر میرسد جواب بهتر و صحیح، همان است که گذشت. هیچ کدام از آیات و روایات ما به صراحت دلالت بر نقص عقل زنان ندارد و حدیث نهجالبلاغه هم به موردی از موارد ظهور تعقل و آسیبپذیری زنان از جهت عواطف و شرایط مختلف اشاره دارد.
در هر صورت نتیجه یکی است گر چه در مقام تئوری و نظر متفاوت است و باید بین انتظاراتی که از زن با مرد داریم اختلاف قائل شویم. غالب مردان نیز زمانی که تحت تأثیر عاطفة شدیدی مثل غم، شادی، غضب، شهوت و ترس قرار می گیرند، قدرت تفکّر و تعمّق و دور اندیشی و داوری صحیح را از دست میدهند.
امّا تمام سخن در این است که دست آفرینش برای مکمل بودن دو جنس زن و مرد برای یکدیگر و پوشاندن و تکمیل آنها بوسیله همدیگر تفاوتهایی در خلقت ایجاد کرده است. همانطوری که ضعیف بودن مرد ازجهت عاطفه امری است مسلّم و این نقصی برای مرد یا کمالی برای زن به حساب نمی آید، ضعیف بودن زن هم از جهت عقل نقصی برای او و کمالی برای مرد شمرده نمی شود. خالق حکیم مرد را برای غرضی آفریده است و هیکل مناسب و قدرت و صدای لازم و عقل متناسب با آن را دراختیار او قرار داده است، و به همین ترتیب زن را هم برای غرضی آفریدهاست و اندام مناسب و روحیه و صدا و عاطفه و سایر خصوصیات لازم را به او عطا فرموده است. و هیچ کدام نقص شمرده نمی شود بلکه نهایت ِتناسب بکار رفته است.
آن چیزی که در اسلام و در واقع ارزش است، عقل به معنای دوّم و تقوی و قرب الهی و کمالات معنوی و روحی است که همه به روح انسانی و قابلیت آن برگشت میکند و از این حیث، زن و مرد یکسان هستند و قرآن صریحاً می فرماید: (انَّ أکرَمَکُم عِندَاللهِ أَتقیکُم) خداوند خطاب به همه انسانها می فرماید: هر کسی باتقوی تر باشد، در درگاه ما مقرّبتر است. درجهان آخرت و روز بازپسین که اصالت و اهمیت و ارزش اساسی مربوط به آن است، تقوی و عمل صالح و نیت پاک و خالص خریدار دارد. در آن عالم نمی گویند هر که عقل معاش بیشتری دارد یا استدلال و مدیریت قوی تری دارد، وارد بهشت گردد و در جوار الهی مسکن گزیند، کما اینکه نمی گویند هر کس عاطفه و رقّت قلب بیشتری دارد وارد جنّت بشود.
با توجه به اینکه هدف از خلقت انسان و زن و مرد، رسیدن به کمال و قرب هر چه بیشتر به کمال مطلق است، تمام فضائل و رذایل و خوبی ها و بدی ها و کمال و نقصهای بشر، در مقایسه با آن هدف معنا پیدا می کند. بنابراین بنده مسلمان نسبت به خلقت الهی خرده نمی گیرد و عدل الهی را در مواهب و نعمتها فراموش نمی کند. مرد و زن در کنار یکدیگر با استفاده از مجموع امکاناتی که در اختیار آنها گذاشته شده در میدان خیرات و کمالات سبقت می گیرند و البّته یقین هم دارند که پروردگار عالم و عادل، در مقام پاداش و جزا هم مانند مقام نعمتها و عطا ذرّهای ظلم نخواهد کرد و با توجه به استعدادها و شرایط هر فرد و قشر و صنفی، بهحساب اعمال انسانها رسیدگی خواهد کرد.
در پایان اشاره می نمایم که در این بحث و پیرامون برخی نقلهای مذهبی همان طور که قبلاً گذشت نکاتی گفته شده است که چندان مورد قبول نیست و مسأله را بصورت ریشهای حل نخواهد کرد.درمورد نقصان عقل زن ذیلا چند پاسخ را انتخاب کرده می آوریم هر چند ممکن است برخی مطالب آن تکرار باشد ولی از آنجا که هر کدام با ادبیات خاصی نوشته شده و حاوی نکات خاصی است ذکر هر کدام خالی از لطف نیست ضمن آنکه یاد آور میشویم روایات مکرر در این زمینه وجود ندارد و به نظر میرسد از امیر مومنان یک ویا دو روایت در این زمینه وجود دارد .
در رابطه با خطبه 80 نهج البلاغه (ان النساء نواقص الایمان، نواقص الحظوظ نواقص العقول، ...) که پس از فراغ از جنگ جمل بیان شده، توجه به چند نکته ضروری است:
اولاً: این روایت به فرض صدور هرگز در مقام تحقیر و پایین آوردن مقام و حیثیت زن و منافی تساوی زن و مرد در کمالات انسانی نیست. آنچه با دقت و ژرفکاوی در متن روایت به دست میآید نفی تشابه (Similarity) آن دو در همه زمینهها است.
توضیح آن که از دیدگاه اسلام زن و مرد هر دو در گوهر شریف انسانیت همتا و دارای مراتب کمالی واحدی هستند. در عین حال نظام زیبای آفرینش هر یک از این دو را با ابزارهای ویژهای مجهز ساخته و به تناسب آن رسالت و مسؤولیت خاصی نیز بر دوش هر کدام نهاده است. تجهیز هر یک از دو صنف فوق به گونهای است که از ترکیبشان شرایط و بستر مطبوع و دلپذیری برای ایجاد خانواده و کانونی فعال و پر مهر و صفا پدید میآید. هر یک در کنار دیگری میتواند آرامش، سکون و شرایط استکمال را بیابد. همچنین زمینه مناسبی برای رشد و تربیت سالم فرزند به وجود میآید. در این تقسیم طبیعی آنچه معمولاً در مرد ظهور و بروز بیشتری دارد، قدرت و توانایی بیشتر برای انجام کارهای سخت و طاقت فرسا و نیز زیرکی و حسابگری در اموری است که به تیزبینی و کیاست نیازمند است و آنچه در زن نمود و پیدایی بیشتر دارد؛ لطافت، زیبایی، مهر، عاطفه، شور و احساس قلبی است. این نکته اولاً به معنای بیخردی زن یا بیعاطفگی مرد نیست و ثانیا به معنای آن نیست که هر زنی کماندیشتر از هر مردی و هر مردی کم عاطفهتر از هر زنی است؛ بلکه میتوان گفت که به طور متوسط وجه غالب کنشهای مرد، رفتارهای حسابگرانه، و وجه غالب کنشهای زن کردارهای مهر انگیز و عاطفی است.
ثانیا: این دو گونه حرکت هر یک در جای خود بسیار ضروری است و این تقسیم تکوینی به هیچ روی نشانگر برتری مرد بر زن و فرومایگی زن نیست؛ بلکه هر یک جلوهای خاص از اسمای حسنای الهی است. به قول سعدی:
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست که هر چیزش به جای خویش نیکوست
ثالثا : عقل بر دو قسم است:
1- عقلی که معیار کمال و قرب الهی است: (العقل ماعبد به الرحمان واکتسب به الجنان) این عقل همان (عقال) و زانوبند هواها و امیال نفسانی است. در چنین عقلی مرد بر زن فزونی ندارد.
2- عقل حسابگر، ابزاری و اینتسترومنتال (Instrumental Reason) که کاربرد آن بیشتر در تنظیم معاش و سیاسات است. در این زمینه هر چند به طور معمول مرد از زن پیشی میگیرد؛ ولی این معیار کمال نیست و چنان که گفته شد نوعی تقسیم کار طبیعی و تکوینی است و در مقابل آن زن نیز از مهر و عاطفه افزونتری برخوردار است.
از توضیح یاد شده روشن میشود که تعبیر امیر مؤمنان(ع) تحقیر کننده زن نیست؛ بلکه هشدار به کسانی است که در هر مسألهای انتظار حرکتی مردگونه از زنان دارند. سخن آن حضرت در واقع تفطن و توجه دادن به این نکته است که زن موجودی سراپا شور و احساس و عاطفه است و در برخورد با او نباید انتظار حسابگریهای مردانه را داشت؛ بلکه باید دقیقا روانشناسی او را به دست آورد و به تناسب آن با وی روبهرو شد.
تعبیر (نواقص الایمان) نیز با تبیینی که با اشاره به ترک عباداتی چون نماز و روزه در ایام عادت در بر دارد، بیانگر تذکر مهمی به زنان است.
این فراز در واقع مشتمل بر نوعی مقایسه فقهی بین کسی است که در چنین ایامی به حکم الهی ترک عبادت میکند و کسی که از عادت خارج است و به حکم الهی عبادات واجب را انجام میدهد. در این جا هر دو به حکم الهی عمل میکنند و احکام شرعی مربوط به هر کدام نیز مبتنی بر مصالح و مفاسد نفسالامری و مقتضیات تکوینی خاصی است که دست ما از آنها کوتاه است و علم ما به آنها راه ندارد؛ لیکن در هر صورت این مسأله را به عنوان یک واقعیت وجدانی و انکار ناپذیر باید پذیرفت که تأثیر هر یک از این دو عمل که هر دو هم اطاعت از فرمان پروردگار است بر نفس انسان متفاوت است. به عنوان مثال کسی که در ماه مبارک رمضان در سفر است و به حکم الهی روزه میخورد هرگز نورانیت و معنویتی را که در شرایط دیگر؛ یعنی، موقعی که در حضر است و به فرمان خدا روزه میگیرد، احساس نمیکند و از نظر قوت ایمانی و ظهور جلوههای زیبا و نورانی آن در وضعیت فروتری قرار میگیرد.
بنابراین آنچه حضرت در این فراز فرمودهاند بیان یک حالت طبیعی است.
ثانیا : شارع مقدس در حد امکان راههای دیگری برای نقص خلأ یاد شده وضع نموده است؛ چنان که در رسالههای عملیه آمده است که مستحب است زن در مواقع نماز وضو بگیرد و در محل عبادت رو به قبله بنشیند و به یاد خدا باشد؛ لیکن چون غالب زنان از این کار دوری میکنند، سخن امیر مؤمنان نسبت به آنها به گونهای که بیان شد صدق میکند.
تعبیر (نواقص الحظوظ) بیان یک مسأله حقوقی است و با کاوش دقیق روشن میشود که اگر سهم و بهره مالی زن در برخی اَشکال آن کمتر از مرد است، کاستی آن به شکل دیگری جبران شده است. لذا این سخن نیز چون فرازهای یاد شده، بیانگر (ناهمانندی) (Dissimilarity) و تفاوتهای شکلی (Formal) است، نه (عدم تساوی) (unequality).
توجه به ساختار کلی اقتصادی خانواده نشان میدهد که اسلام بار مالی خانواده را تماما بر عهده مرد نهاده و تأمین نیازهای اقتصادی زن را اعم از تهیه مسکن، خوراک و پوشاک وظیفه مرد دانسته است. همچنین حقوق دیگری برای زن مانند مهریه قرار داده است. بنابراین اگر زن نصف مرد ارث میبرد، میتواند همه آن را برای خود محفوظ بدارد و هرگونه دوست دارد خرج یا ذخیره نماید و مرد کوچکترین حقی بر دارایی زن ندارد؛ لیکن مرد باید نیازهای زن را تأمین کند و بخش عظیمی از آنچه را که به عنوان سهمالارث یا اشکال دیگر به چنگ میآورد باید برای زن خرج نماید.
از آن چه گذشت به خوبی آشکار می شود که یک نوع (ناهمانندی) میان ویژگی های زن و مرد وجود دارد و کسانی که این واقعیت را نادیده می گیرند و شعار (همانندی) حقوق زن و مرد را سر می دهند چند گروهند:
- گروهی به خاطر ظلم مردسالاری از احقاق حقوق زنان در عرصه های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سخن گفته اند.
- گروهی با نگاه اقتصاد برنامه های مشارکت زنان را در رونق اقتصادی کشور مطرح کردند.
- گروهی در جهت منافع اقتصادی و سود جویی های شخصی و جنسی نگاهی ابزاری به زن داشتند.
آن چه از مشابه انگاری زن و مرد [فمینیسم] مورد اعتراض است. سوء استفاده از نیروی کار زنان به عنوان نیروهای ارزان قیمت و سوء استفاده از زیبایی های آنان در تبلیغات کالاها و به کارگیری زنان در جایگاه های نامناسب با لطافت های روحی و جسمی آنان است.
در صورتی که با رعایت قوانین و احکام اسلامی ضایعه های فوق اتفاق نمی افتد بلکه هنجارهای اجتماعی نهادینه می شود و از بحران اشتغال و بی بند و باری و... جلوگیری می شود.
باید دانست تفاوت ظاهری و جسمی زن و مرد، نشان از آن دارد که هر دو به اضافه همدیگر و با تقسیم کار میان یکدیگر باید در رشد و توسعه نهاد خانواده و نهاد جامعه همیاری کنند و همان گونه که در نظام خانواده برخی فعالیت های زن و مرد اختصاصی و برخی مشترک می باشد در نظام اجتماعی نیز با توجه به ویژگی های جسمی و روحی زن و مرد برخی عرصه ها اختصاصی است و برخی کارها به طور مشترک نیز قابل انجام است. یکسان سازی کارها و انتظارات از زن و مرد، مخالف نظام تکوین و جدا از واقعیت است و بحران ها و ناهنجاری هایی را به دنبال دارد. بنا بر آنچه گفته شد (ناهمانندی) زن و مرد انکار ناپذیر است و انتظار حرکت مردانه از زنان، ظلم به زنان و جامعه و نسل آینده است. از این رو در اسلام احکام و قوانین ویژه ای و گاهی متفاوتی برای زن و مرد و یا پدر و مادر تعیین شده است.
آن چه مهم است توجه به نکات ذیل است:
1- تفاوت های زن و مرد مربوط به امور جسمی و اجرایی است اما از جهت گوهر انسانی دارای یک حقیقت واحد هستند (خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها پروردگارتان که شما را از نفس واحدی آفرید و جفتش را [نیز] از آن [نفس واحد که در آدم(ع) دمیده شد] آفرید (سوره نساء، آیه 1)
2- اگر چه زن و مرد از نظر جسمی و امکانات اجرایی متفاوت می باشند اما از هر کدام به تناسب موقعیت خودش مسؤولیت خواسته می شود و پاداش داده می شود. چنان که (اسماء دختر یزید انصاری) به نمایندگی از زنان نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: فدایت شوم می دانم که هیچ زنی در شرق و غرب عالم نیست که سخن مرا بشنود مگر این که با من هم رأی خواهد بود. خداوند تو را به حق سوی مردان و زنان فرستاد و ماهم به تو و خدایی که تو را فرستاده است ایمان آوردیم. ما طایفه زنان محدود و محصور هستیم و اساس خانه های شما می باشیم و خواهش های شما را برمی آوریم و فرزندان شما را حامله می شویم اما شما مردها بر ما برتری هایی دارید. مثلا نماز جمعه و جماعت می خوانید، به عیادت بیماران می روید، تشییع جنازه می کنید و پیاپی به زیارت حج می روید و بالاتر از همه اینها، جهاد در راه خداست. هرگاه مردی از شما برای حج یا عمره یا جهاد از خانه بیرون می رود، ما اموال شما را حفظ می کنیم و پارچه های لباسهایتان را می بافیم و فرزندانتان را تربیت می کنیم. پس ای رسول خدا، آیا در اجر و ثواب شریک شما نیستیم؟
پیامبر(ص) کاملا رو به اصحاب خود کرد و فرمود: آیا تا به حال شنیده اید که زنی در پرسش از امور دین خود به این خوبی سخن بگوید؟ عرض کردند: ای رسول خدا، گمان نمی کردیم که زنی تا بدین پایه برسد!
سپس پیامبر(ص) رو به اسماء کرد و فرمود: ای زن، برگرد و به زنانی که تو را به نمایندگی فرستاده اند اعلام کن که نیکو شوهرداری هر یک از شما زنان و جلب رضایت مردش و پیروی کردن از نظر موافق او (در کاری) با همه این اعمال (که برای مردان نام بردی) برابری می کند. اسماء در حالی که از شادی تهلیل (لا اله الا الله) و تکبیر می گفت، برگشت.(الدر المنثور، ج 2، ص 518 - میزان الحکمه، ح 3655 ، ج 11، ص 5489)
3. با توجه به تفاوت های زن و مرد در مقام تکوین و ساختار وجودی، شهادت زن و مرد نیز قابل توجیه است، که تبیین این مسأله مهم نیازمند امور زیر می باشد:
الف) شهادت اصولا حق نیست، بلکه تکلیفی است بر عهده شاهد و لذا شخصی که تحمل شهادت می کند، نمی تواند آن را کتمان نماید، خداوند در قرآن کریم می فرماید: (هر کس شهادت را کتمان کند گناهکار است)(بقره، آیه 283). بنابراین شهادت به عنوان حقی از حقوق نیست تا گفته شود چرا در برخی موارد این حق از زن ها دریغ شده و چرا در خطبه 80 حضرت علی(ع) شهادت دو زن را در حکم شهادت یک مرد دانسته است، بلکه به عنوان تکلیف، مقرر گشته است، پس معلوم می شود در مواردی که شهادت زن پذیرفته نیست، او معاف از تکلیف بوده و در نتیجه وظیفه اش نسبت به مرد سبک تر است.
ب) از نظر اصول جرم شناسی و دادرسی کیفری و روان شناختی، اظهار آمادگی از هر واقعه و بیان شکل و خصوصیات هر رویداد مورد مشاهده، به حسب آن که شاهد آن زن باشد یا مرد، عاطفی باشد یا خویشتن دار، طفل باشد یا بزرگسال با طرف های واقعه نسبت فامیلی داشته باشد یا نه و ... اختلاف زیادی پیدا می کند و تجربه نشان داده است که شهادت اشخاص عاطفی - که طبعا نیروی تخیلی قوی تر دارند و نیروی تخیل آنان ناخودآگاه در اصل واقعه و نقل آن تصرفاتی می کند و قسمتی از آن را تغییر می دهد و یا فراموش می کند - از دقت و صحت کمتری برخوردار است و زن نیز از آن حیث که بعد عاطفی و احساسی اش (بر مبنای کمال انسانی) غلبه دارد طبیعی است که باید شهادتش درباره اموری که اهمیت زیادی دارد (مثل قتل و...) همراه با تأیید بیشتری باشد، قرآن کریم نیز به راز این مطلب (شهادت دو زن در حکم شهادت یک مرد است) اشاره می نماید: (فَإِنْ لَمْ یَکُونا رَجُلَیْنِ فَرَجُلٌ وَ امْرَأَتانِ مِمَّنْ تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَداءِ أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما فَتُذَکِّرَ إِحْداهُمَا اْلأُخْری)؛ (بقره، آیه 282) اگر یکی از این دو - بنا به عللی مانند غلبه عواطف و احساسات، مشکلات مادری، کارهای خانه و ... - فراموش کرد دیگری او را تذکر بدهد.
ج) این نابرابری در همه موارد نیست بلکه در برخی از امور (اثبات ولادت، اثبات باکره بودن، اثبات عیب های زنانگی و ...) شهادت زن به تنهایی کافی است و اصولا در این موارد شهادت مردان چیزی را اثبات نمی کند.
بنابراین مسأله نابرابری شهادت زن و مرد نیز حکمت هایی دارد که اگر حجاب اندیشه های فمینیستی و مشابه انگاری زن و مرد کنار رفته و با ژرفکاوی روان شناختی به مسأله دقت و نگاه شود پرده از عظمت احکام نورانی اسلام، اتقان، استحکام و جامعیت آن بر می دارد.
در روایتی این طور آمده که زن مانند دنده کج است اگر بخواهی صاف کنی می شکند ولی اگر رهایش کنی از او بهره مند می شوی، بر آن صبر کن.
ظاهر روایت این است که انسان به خلق و خوی زن باید آشنا باشد و بداند چگونه با او رفتار کند به عواطف و حساسیت او توجه کند، به تفاوت های روحی زن با مرد آگاهی داشته باشد تا بتواند در زندگی از او بهره مند شود. این روایت درصدد تضعیف جایگاه زن نیست بلکه می خواهد بگوید که خصوصیات آن را درک کن تا بهتر بتوانی با او تعامل داشته باشی. (بحارالانوار، ج12، ص116، ح50).
این حدیث در نهج البلاغه نیامده بلکه در کتب حدیثی دیگر آمده است.
2- مرحوم علامه طباطبایی(قدس سره) در تفسیر شریف المیزان آورده و فرمودهاند: آن عقلی که در مرد بیش از زن است یک فضیلت زائده است نه معیار فضل.
توضیح مطلب اینکه عدهّای گفتهاند عقل در اسلام معیار کمال انسانی است یعنی هر کس که عاقلتر است به کمال انسانی نزدیکتر و نزد خدا مقربتر است، و هر که از عقل دورتر است از کمال انسانی کم بهرهتر و از مقام قرب الهی محرومتر است، بنابراین چون عقل در مرد بیش از زن است پس مردها بیش از زنها به خدا نزدیکتر هستند. در صورتی که این استدلال تمام نیست بلکه مغالطهای است که در اثر اشتراک لفظ رُخ میدهد.
چون عقل به صورت اشتراک لفظی بر معانی گوناگون اطلاق میشود، لذا باید اوّلاً، روشن شود کدام عقل معیار کمال انسانی و قرب الهی است و ثانیاً در کدام عقل، زن و مرد با یکدیگر اختلاف و تفاوت دارند؟
منشأ مغالطه آن است که گرچه گفته میشود که زن و مرد در عقل تفاوت دارند، و عقل معیار قرب الی اللّه است، و هر که عقلش بیشتر باشد به خدا نزدیکتر است، امّا عقلی که در مقدمه دوم ذکر میشود، غیر از عقلی است که در مقدمه اولی آمده است. به عبارت دیگر عقلی که در آن، زن و مرد اختلاف و تفاوت دارند غیر از عقلی است که مایه تقرب الی اللّه است.
اگر دو معنای عقل از هم جدا شود، و دو مقدمه را با حفظ یک حد وسط کنار هم ذکر کنیم، میبینیم که هرگز نمیتوان قیاسی ترتیب داد تا از آن، فضیلت مرد بر زن استنتاج شود؛ زیرا عقلی که در زن و مرد متفاوت است عقل نظری است که در نحوه مدیریت در مسائل سیاسی، اقتصادی، علمی، تجربی، ریاضی و مانند آن دخیل است.
و بر فرض هم که ثابت بشود دراین گونه از علوم و مسائل اجرایی، عقل مرد بیش از عقل زن است - که اثبات این مطلب نیز کار آسانی نیست - ولی این سؤال وجود خواهد داشت: آیا آن عقلی که مایه تقرب الی اللّه است همین عقلی است که بین زن و مرد مورد تمایز میباشد؟ آیا میتوان گفت هر کس مسائل فیزیک، ریاضی، طب، طبیعی و مانند آن را بهتر بفهمد به خدا نزدیکتر است؟ آیا این عقل مایه تقرب است یا عقلی که (عبد به الرّحمان و اکتسب به الجنان)اصول کافی، ج 1، باب 1، 11. میباشد مایه تقرب است؟
چه بسا ممکن است مردی در علوم اجرایی بهتر از زن بفهمد امّا توان عقال کردن غرایز خویش را نداشته باشد. همه مذهبهای باطلی که در برابر انبیا صف بستند، به وسیله مردها جعل شد. اکثر متنبّیها یعنی مدعیان دروغین نبوت که در برابر انبیا به مبارزه مذهبی برخاستند، مرد بودند. قرآن کریم در مورد کسانی که نظیر فرعون مذهبهای جعلی آوردند میفرماید: (یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَومَ الْقِیامَةِ)؛ سوره هود(11): آیه 98. آنان که پیشاپیش دیگران به جهنّم رفته و میروند آیا مردند یا زن؟
بنابراین، اگر کسی در مسائل علمی یا سیاسی و اجرایی فکر برتر داشت این نشانه تقرب الی اللّه نیست، بلکه یک فضیلت زاید است، زیرا: (ذاکَ عِلْمٌ لایَضُرُّ مَنْ جَهِلَهُ) الاصول الکافی، ، ج 1، باب 3، 32. علمی است که ندانستنش زیان نمیرساند.
اگر کسی ادّعا کند که عقل مرد در جنبه (یعبد به الرحمان و یکتسب به الجنان) قویتر از زن است، هر گز اثبات آن مقدور نیست، چرا که نه تجربه آن را نشان میدهد و نه برهان آن را تأیید میکند.
مضافاً اینکه همه کمالات به اندیشههای نظری وابسته نیست. زیرا که گاهی انسان خوب میفهمد امّا فهمش همراه با خشونت است. اگر انسان دو صنف است: بخشی محکم کارند به نام مرد، و بعضی ظریف کارند به نام زن، اسماء الهی هم دو صنف است و کمالات نیز از دو راه نصیب انسان میشود. بعضی از کمالات بر اساس جنگ و قوام و قیام و مبارزه و ستم ستیزی و مظهر قهر و جلال حق بودن است، و بعضی مظهر مهر و رأفت و عاطفه و محبت و جمال و لطف حق بودن است و اگر یکی از این دو صنف در خشونت و اندیشه قوی ترند، دلیلی بر آن نیست که در بخشهای مهر، عاطفه، لطف، رأفت، صفا، صمیمیت و رقّت نیز قویتر باشند.
ذات اقدس اله، عالم را بر محور محبت اداره میکند و بسیاری از آیات قرآن درس محبت میدهد و راه محبت را زن بهتر از مرد درک میکند. اگرچه راه قهر را ممکن است مرد بهتر از زن درک کند.
(برگرفته از کتاب زن در آیینه و جلال و جمال، صص 222-217 و 249)
ج- در مورد نسپردن زمام و تدبیر امور به دست زن و جواب مثبت ندادن به اودر خواست هایش باید گفت در واقع این توصیه ای برای مردان نسبت به محتاط بودن و مواظبت داشتن و نگه داشتن سر رشته و زمام امور و واگذار نکردن آن به صورت کلی و در همه امور به زنان است نه این که مطلبی کلی و فراگیر و شامل همه موارد باشد زیرا طبیعی است وقتی انسان به همه در خواست های زن جواب مثبت دهد,کار به اینجا ختم نمی شود بلکه در خواستهای غیر منطقی شروع می شود مانند در خواست رفتن به مجالس گوناگونی که آثار بدی را بدنبال دارد. البته مقصود تنها نرفتن به جلسات حرام نیست بلکه جاهای حلال هم تبعات سوئی دارند زیرا کم کم به خلاف هم منتهی می شود ووقتی جلوی او باز شدهمه جا می خواهد برود که خیلی از آنها باحق شوهر منافات دارد.
- [سایر] چرا حضرت علی(ع) زنان را ناقص العقل می خواند؟
- [سایر] امام علی(ع) در نامه 31 نهج البلاغه به فرزندش امام حسن (ع) چه سفارشهایی میفرمایند؟
- [سایر] چرا حدود صد سال قبر امیرالمومنین علی(ع) مخفی بود؟
- [سایر] چرا اسم امام حسین(ع) را حسین گذاشتند؟ چرا اسم امام علی(ع) را علی گذاشتند؟
- [سایر] چرا خداوند عدهای را ناقص الخلقه آفریده؟
- [سایر] متن روی بازوی امیرالمؤمنین علی(ع) و دیگر امامان(ع)، هنگام تولد چه بود؟
- [سایر] چرا لقب امام علی(ع) امیرالمومنین نامیده شد؟
- [سایر] نشانه های دوستان و دشمنان امیرالمومنین علی(ع)چیست؟
- [سایر] چرا به امام موسی کاظم(ع) و امام رضا(ع) لقب (ابا الحسن) را دادهاند؟
- [سایر] قصیده ای از یکی از شاعران شنیدم که در آن ابیاتی به این مضمون آمده است: "کوه ها علی است. زمین علی است. آسمان علی است، ملائکه علی است. بهشت علی است، حشر، حساب، صراط، آدم، نوح و..... محمد، فاطمه، علی(ع) است و.... این شاعر همه اینها را علی (ع) قرار داد است؛ یعنی علی (ع) همه اینها است! نظر شرعی شما در این باره چیست؟
- [آیت الله جوادی آملی] ) .االله اکبر) یعنی خدای سبحان بزرگتر از آن است که وصف شود. (أشهد أن لا إله الاّ االله ), یعنی شهادت می دهم که غیر خدای یکتا و یگانه خدای دیگری نیست . (أشهد أنّ محمداً رسول االله ); یعنی شهادت میدهم که حضرت محمدبن عبداالله(ص) پیامبر و فرستاده خداست . (أشهد أنّ علیاً امیرالمؤمنین و ولیّ االله)؛ یعنی شهادت میدهم که حضرت علی(ع)امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است . (حیّ علی الصلاة )؛ یعنی بشتاب برای اقامه نماز، (حیّ علی الفلاح)؛ یعنی بشتاب برای رستگاری، (حیّ علی خیر العمل )؛ یعنی بشتاب برای بهترین کار که نماز است، (قد قامت الصلاة)؛ یعنی به تحقیق نماز برپا شد، (لا إله الاّ االله )؛ یعنی خدایی؛ جز خدای یکتا و یگانه, سزاوار پرستش نیست.
- [آیت الله نوری همدانی] اذان هیجده جمله است : اللهً اکبرُ چهار مرتبه اشهدً ان لا الهَ الا اللهً ، اشهدً انّ محّمداً رسولً اللهِ ، حیّ علی الصلاهِ، حیَّ علی الفلاحِ ، حیّ علی خیرِ العملِ ، الله اکبرُ ، لا الهَ الا اللهً هر یک دو مرتبه ، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اول اذان و یک مرتبه لا اِلَه الّا اللهً از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیرِ العملِ باید دو مرتبه قد قامتِ الصلاهً اضافه نمود .
- [آیت الله جوادی آملی] .اذان, هجده جمله است : (االله اکبر ) چهار مرتبه، (أشهد أن لا إله الاّ االله )، (أشهد أنّ محمداً رسول االله )، (حیّ علی الصلاة )، (حیّ علی الفلاح)، (حیّ علی خیر العمل )، (االله اکبر )، (لا إله الاّ االله )، هر کدام دو مرتبه، و اقامه , هفده جمله است : دو مرتبه (االله اکبر )، از اول اذان و یک مرتبه (لا إله الاّ االله ) از آخر آن , کم می شود و دو مرتبه (قد قامت الصلاة ) بعد از (حیّ علی خیر العمل) افزوده میشود.
- [آیت الله سبحانی] اذان هیجده جمله است: اللّهُ أَکْبَر چهار مرتبه. أَشْهَدُ أَنْ لا اِلَهَ اِلاَّ اللّهُ، أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّهِ، حَیَّ عَلَی الصَّلاَةِ، حَیَّ عَلَی الفَلاَح، حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ، اللّهُ أَکْبَر، لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أَکْبَر از اول اذان و یک مرتبه لاَ اِلهَ اِلاَّ اللّهُ از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَلِ باید دو مرتبه قَدْ قامَتِ الصَّلاةُ اضافه نمود.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اذان هیجده جمله است: "اللهُ أکْبَرُ" چهار مرتبه؛ "أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللهُ" "أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسوُلُ الله" "حَیَّ عَلی الصّلاة" "حَیَّ عَلَی الْفَلاَح" "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل" "اللهُ أَکْبَرُ" "لاَ إِلَهَ إِلاَّ الله" هر یک دو مرتبه. اقامه هفده جمله است یعنی: دو مرتبه "اللهُ أکْبَرُ" از اول اذان و یک مرتبه "لا إِلَهَ إِلاَّ الله" از آخر آن کم می شود وبعد از گفتن "حَیَّ عَلی خَیْرِ الْعَمَل"باید دو مرتبه "قَدْ قامَتِ الصَّلاة" اضافه نمود.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اذان هیجده جمله است: اَلله اکبرُ چهار مرتبه اَشهدُ اَنْ لا الهَ اِلاّاللهُ، اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رسولُ الله حیَّ عَلَی الصَّلوةِ حَیَّ عَلَی الفَلاحِ حَیَّ عَلی خیرِ العملِ، الله اکبرُ لااِلَه اِلاّالله هر یک دو مرتبه و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبرُ از اوّل اذان و یک مرتبه لااِلهَ اِلاّالله از آخر آن کم می شود و بعد از گفتن حَیَّ عَلَی خیرِ العَمَل باید دو مرتبه قَد قامَتِ الصَّلوةُ اضافه نمود.
- [آیت الله خوئی] اذان هیجده جمله است:" الله اکبر" چهار مرتبه،" اشهد ان لا اله الا الله، أشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه" الله اکبر" از اوّل اذان، و یک مرتبه" لا اله الا الله" از آخر آن کم میشود، و بعداز گفتن" حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه" قد قامت الصلاه" اضافه نمود.
- [امام خمینی] اذان هیجده جمله است: "الله اکبر" چهار مرتبه، "اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله، حی علی الصلاه، حی علی الفلاح، حی علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله"، هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه"الله اکبر" از اول اذان، و یک مرتبه "لا اله الا الله" از آخر آن کم می شود، و بعداز گفتن "حی علی خیر العمل" باید دو مرتبه "قد قامت الصلاه" اضاضه نمود.
- [آیت الله بهجت] اذان هیجده جمله است: (اللّه اَکبَر) چهار مرتبه؛ (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللّه)؛ (اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه)؛ (حَی عَلَی الصَّلاة)؛ (حَی عَلَی الفَلاح)؛ (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل)؛ (اللّه اَکبَر)؛ (لا اِلهَ اِلاَّ اللّه) هر یک دو مرتبه. و اقامه هفده جمله است؛ یعنی دو مرتبه (اللّه اکبر) از اول اذان و یک مرتبه (لا اِلهَ الاَّ اللّه) از آخر آن کم میشود، و بعد از گفتن (حَی عَلی خَیرِ الْعَمَل) باید دو مرتبه (قَدْ قامَتِ الصَّلاة) اضافه نمود.
- [آیت الله علوی گرگانی] اذان هیجده جمله است: )اللّهُ أکْبَر( چهار مرتبه، )أشْهَدُ أن لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ، أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللّه، حَیَّ عَلی الصَّلاِْ، حَیَّ عَلی الفَلاحِ، حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل، اللّهُ اکْبَر، لا اًّلهَ اًّلاّ اللّه( هریک دو مرتبه . واقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه اللّهُ أکبَر از اوّل اذان ویک مرتبه )لا اًّلهَ اًّلاّ اللّهُ( از آخر آن کم میشود و بعد از گفتن )حَیَّ عَلَی خَیْرِ العَمَل(، باید دو مرتبه )قَدْ قامَتِ الصّلاْ( اضافه نمود.