«أصالة» -به فتح- مصدر ثلاثی مجرّد از ماده «أصُلَ»، «یَأصُل» است.[1] اما کلمه «إصالة» -به کسر- که در سخن فارسی‌زبانان شایع است، در لغت عرب وجود ندارد. بنابراین، تعبیر «أصالة الحقیقة» -با حرکت فتحه-، صحیح است. أصالة الحقیقة قاعده «أصالة الحقیقة» در اصطلاح یکی از اصول لفظیه است و در موردی جاری می‌شود که؛ در کلام لفظی وجود دارد که آن لفظ دارای معنای حقیقی و مجازی باشد، و شنونده هم به هر دو معنا آگاهی داشته، اما چون قرینه‌ای بر تعیین یکی از دو معنا در کلام نیست ولی احتمال صدور هر دوی آنها ‌را می‌دهد، شک می‌کند که آیا متکلم معنای حقیقی لفظ [یا هیئت لفظیه[2] ] را اراده کرده است یا معنای مجازی؟ در این صورت اصالة الحقیقه را جاری کرده‏ و لفظ بر معنای حقیقیش حمل می‌شود.[3] در یک عبارت کوتاه «أصالة الحقیقة»؛ یعنی قاعده حمل لفظ بر معنای حقیقی. تبادر تبادر؛ یعنی این‌که ذهن شنونده به صرف شنیدن یک لفظ یا هیأت لفظیه و بدون وجود هرگونه قرینه به سمت معنای خاصی سوق یابد؛[4] مثلاً با شنیدن لفظ «أسد» بدون کمک گرفتن از هیچ قرینه‌ای اولین معنایی که به ذهن انسان خطور می‌کند، شیر (حیوان درّنده) است و علت این خطور ذهنی این است که لفظ «اسد» برای همان حیوان درّنده وضع شده ‌است و همین ارتباط وضعی سبب شده است تا آن معنا زودتر از سایر معانی به ذهن برسد. تبادر از علامت‌های تشخیص معنای حقیقی است. تفاوت تبادر و أصالة الحقیقة به طور کلی شک در مورد لفظ یا هیئت لفظیه به دو صورت قابل تصور است: الف. در مورد معنای حقیقی (موضوعٌ له) آن شک داشته باشیم؛ مثلاً ندانیم که معنای حقیقی کلمه «صعید» چیست که از راه تبادر یا سایر علامات تشخیص معنای حقیقی از مجازی؛ معنای حقیقی این کلمه را کشف می‌کنیم. ب. معنای حقیقی را می‌دانیم؛ اما مراد گوینده برای ما مشخص نیست؛ مثل این‌که می‌دانیم لفظ «أسد» به معنای حیوان درّنده است و معنای مجازی آن نیز رجل شجاع می‌باشد؛ اما مراد گوینده از «رَأیتُ أسداً»[5] برای ما معلوم نیست و نمی‌دانیم که آیا مراد او رجل شجاع بوده است یا حیوان درّنده؟ در این‌جا عُقَلا در حوزه محاورات خود اصول و قواعدی برای تشخیص مراد گوینده به‌کار می‌گیرند که به اصول لفظیه (قواعد مربوط به حوزه لفظ) شهرت دارند و برخی از آنها عبارتند از: 1. أصالة الحقیقة 2. أصالة العموم 3. أصالة الاطلاق 4. أصالة الظهور.[6] نتیجه آن‌که؛ «تبادر» از علامات کشف معنای حقیقی است؛[7] اما «أصالة الحقیقة» قاعده‌ای برای تبیین مراد متکلم است با فرض این‌که پیش از جریان آن از معنای حقیقی و مجازی آگاهی داریم. [1] . ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 12، ص 169، بیروت‏، دار احیاء التراث العربی‏، چاپ اول، 1421ق‏؛ ابن منظور، محمد بن مکرم‏، لسان العرب‏، ج 11، ص 16، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق. [2] . مثل هیئت اسم فاعل و جمله اسمیه در زبان عربی. گرچه در کلام اصولی‌ها معمولاً فقط لفظ مطرح شده است؛ اما با دقت بیشتر درمی‌یابیم که این بحث شامل هیئت‌های لفظیه هم می‌شود؛ چنان‌که علمای اصول در موضوع مفهوم شرط و مشتق بحث کرده‌اند که معنای موضوعٌ له این هیئت‌ها چیست. [3] . مظفر، محمد رضا، أصول الفقه، ج 1، ص 29، قم، اسماعیلیان‏، چاپ پنجم‏، 1375ش؛ ولایی، عیسی‏، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول‏، ص 84، تهران، نشر نی‏، چاپ ششم، 1387ش‏. [4] . واعظ حسینی بهسودی، محمد سرور، مصباح الأصول(تقریرات دروس آیت الله خویی)، ج ‏1، ص 110، قم، مکتبة الداوری‏، چاپ اول، 1422ق‏. [5] . شیری را دیدم. [6] . ر.ک: أصول الفقه، ج 1، ص 29 30.‏ [7] . صدر، سید محمد باقر، بحوث ‏فی ‏علم ‏الاصول، ج 4، ص 292، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، 1417ق.
آیا (أصالة الحقیقة)(به فتح) صحیح است یا (إصالة الحقیقة)(به کسر)؟ ریشه کلمه (أصاله) یا (إصالة) چیست؟ ضمناً بیان فرمائید که تفاوت اصاله الحقیقه با تبادر چیست؟
«أصالة» -به فتح- مصدر ثلاثی مجرّد از ماده «أصُلَ»، «یَأصُل» است.[1] اما کلمه «إصالة» -به کسر- که در سخن فارسیزبانان شایع است، در لغت عرب وجود ندارد. بنابراین، تعبیر «أصالة الحقیقة» -با حرکت فتحه-، صحیح است.
أصالة الحقیقة
قاعده «أصالة الحقیقة» در اصطلاح یکی از اصول لفظیه است و در موردی جاری میشود که؛ در کلام لفظی وجود دارد که آن لفظ دارای معنای حقیقی و مجازی باشد، و شنونده هم به هر دو معنا آگاهی داشته، اما چون قرینهای بر تعیین یکی از دو معنا در کلام نیست ولی احتمال صدور هر دوی آنها را میدهد، شک میکند که آیا متکلم معنای حقیقی لفظ [یا هیئت لفظیه[2] ] را اراده کرده است یا معنای مجازی؟ در این صورت اصالة الحقیقه را جاری کرده و لفظ بر معنای حقیقیش حمل میشود.[3] در یک عبارت کوتاه «أصالة الحقیقة»؛ یعنی قاعده حمل لفظ بر معنای حقیقی.
تبادر
تبادر؛ یعنی اینکه ذهن شنونده به صرف شنیدن یک لفظ یا هیأت لفظیه و بدون وجود هرگونه قرینه به سمت معنای خاصی سوق یابد؛[4] مثلاً با شنیدن لفظ «أسد» بدون کمک گرفتن از هیچ قرینهای اولین معنایی که به ذهن انسان خطور میکند، شیر (حیوان درّنده) است و علت این خطور ذهنی این است که لفظ «اسد» برای همان حیوان درّنده وضع شده است و همین ارتباط وضعی سبب شده است تا آن معنا زودتر از سایر معانی به ذهن برسد. تبادر از علامتهای تشخیص معنای حقیقی است.
تفاوت تبادر و أصالة الحقیقة
به طور کلی شک در مورد لفظ یا هیئت لفظیه به دو صورت قابل تصور است:
الف. در مورد معنای حقیقی (موضوعٌ له) آن شک داشته باشیم؛ مثلاً ندانیم که معنای حقیقی کلمه «صعید» چیست که از راه تبادر یا سایر علامات تشخیص معنای حقیقی از مجازی؛ معنای حقیقی این کلمه را کشف میکنیم.
ب. معنای حقیقی را میدانیم؛ اما مراد گوینده برای ما مشخص نیست؛ مثل اینکه میدانیم لفظ «أسد» به معنای حیوان درّنده است و معنای مجازی آن نیز رجل شجاع میباشد؛ اما مراد گوینده از «رَأیتُ أسداً»[5] برای ما معلوم نیست و نمیدانیم که آیا مراد او رجل شجاع بوده است یا حیوان درّنده؟ در اینجا عُقَلا در حوزه محاورات خود اصول و قواعدی برای تشخیص مراد گوینده بهکار میگیرند که به اصول لفظیه (قواعد مربوط به حوزه لفظ) شهرت دارند و برخی از آنها عبارتند از: 1. أصالة الحقیقة 2. أصالة العموم 3. أصالة الاطلاق 4. أصالة الظهور.[6]
نتیجه آنکه؛ «تبادر» از علامات کشف معنای حقیقی است؛[7] اما «أصالة الحقیقة» قاعدهای برای تبیین مراد متکلم است با فرض اینکه پیش از جریان آن از معنای حقیقی و مجازی آگاهی داریم. [1] . ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغة، ج 12، ص 169، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1421ق؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 11، ص 16، بیروت، دار صادر، چاپ سوم، 1414ق. [2] . مثل هیئت اسم فاعل و جمله اسمیه در زبان عربی. گرچه در کلام اصولیها معمولاً فقط لفظ مطرح شده است؛ اما با دقت بیشتر درمییابیم که این بحث شامل هیئتهای لفظیه هم میشود؛ چنانکه علمای اصول در موضوع مفهوم شرط و مشتق بحث کردهاند که معنای موضوعٌ له این هیئتها چیست. [3] . مظفر، محمد رضا، أصول الفقه، ج 1، ص 29، قم، اسماعیلیان، چاپ پنجم، 1375ش؛ ولایی، عیسی، فرهنگ تشریحی اصطلاحات اصول، ص 84، تهران، نشر نی، چاپ ششم، 1387ش. [4] . واعظ حسینی بهسودی، محمد سرور، مصباح الأصول(تقریرات دروس آیت الله خویی)، ج 1، ص 110، قم، مکتبة الداوری، چاپ اول، 1422ق. [5] . شیری را دیدم. [6] . ر.ک: أصول الفقه، ج 1، ص 29 30. [7] . صدر، سید محمد باقر، بحوث فی علم الاصول، ج 4، ص 292، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی، 1417ق.
- [سایر] در دعای عهد، اعراب کلمه (مستشهدین)؛ به کسر هاء صحیح است یا به فتح آن؟ و معنای این کلمه به کسر هاء و فتح آن چه میباشد؟
- [سایر] آیا کلمه (ذو الحجه) با فتح حاء است یا کسر آن؟
- [سایر] کلمه شفاعت - به کسر شین و فتح شین - به چه معنا است؟ و این کلمه چند بار در قرآن تکرار شده است؟
- [سایر] اعراب صحیح کلمه (غیرة) آیا با کسر غین است یا با فتح آن؟ در لسان العرب، ج 5 ص 40، و نیز در و در مجمعالبحرین، ج3 ص 346 به هر دو صورت آمده. خصوصاً وقتی این کلمه به معنای رایج آن یعنی (ننگ داشتن یا رشک بردن نسبت به محبوب) استفاده میشود اعرابش به چه نحو است؟ و اگر هم به فتح صحیح است و هم به کسر کدام یک ترجیح دارد؟
- [سایر] (نَجَس)(به فتح جیم) با (نَجِس)(به کسر جیم) چه فرقی دارد؟ چرا در قرآن برای مشرکان کلمه (نجِس) بهکار برده شده است؟
- [سایر] ریشه کلمه مدکر در فهل من مدکر چیست؟ معنای آن چیست؟ تفسیرش را نیز بیان کنید؟
- [سایر] چرا در آیه 10 سوره فتح "بما عاهدوا علیه الله "کلمه علیه مضموم شده است ؟
- [سایر] کلمه (تولی) به معنای دوستی بیان میشود، اما در قرآن مثلاً سوره عبس به معنای روی برگرداندن آمده است، آیا اینها از دو ریشه هستند یا یک ریشه، اگر از یک ریشه هستند چطور دو معنای متفاوت دارند؟
- [سایر] آیا آیه ای از قرآن وجود دارد که ریشه کلمه المسموکات (سمک) در آن استفاده شده باشد؟
- [سایر] معنای «ثارالله» چیست؟ آیا اطلاق این کلمه به امام حسین(علیه السلام)، ریشه قرآنی و روایی دارد؟
- [آیت الله فاضل لنکرانی] گفتن (الله اکبر) در اول هر نماز واجب و رکن است و باید حروف الله و حروف اکبر و دو کلمه (الله) و (اکبر) را پشت سرهم بگوید و نیز باید این دو کلمه به عربی صحیح گفته شود و اگر به عربی غلط بگوید یا مثلاً ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] گفتن اللّه اکبر در اول هر نماز واجب و رکن است و باید حروف اللّه و حروف اکبر و دو کلمه اللّه و اکبر را پشت سر هم بگوید و نیز باید این دو کلمه به عربی صحیح گفته شود و اگر به عربی غلط بگوید؛ یا مثلا ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست.
- [آیت الله اردبیلی] گفتن (اَللّهُ اَکْبَر) در اوّل هر نماز، واجب و (رکن) است و باید حروف (اَللّه) و (اَکْبَر) و دو کلمه (اَللّهُ اَکْبَر) را پشت سر هم بگوید و نیز باید این دو کلمه به عربی صحیح گفته شوند و اگر به عربی غلط بگوید یا مثلاً ترجمه آن را به فارسی بگوید، صحیح نیست.
- [آیت الله خوئی] گفتن" الله اکبر" در اول هر نماز واجب و رکن است و باید حروف" الله" و حروف" اکبر" و دو کلمه" الله" و" اکبر" را پشتسر هم بگوید و نیز باید این دو کلمه به عربی صحیح گفته شود، و اگر به عربی غلط بگوید، یا مثلًا ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر انسان کلمه ای را که یاد گرفته صحیح بداند و در نماز همان طور بخواند و بعد بفهمد که غلط خوانده؛ لازم نیست دوباره نماز را بخواند.
- [آیت الله جوادی آملی] .کلماتی که دارای حروف متشابه اند و مخارج آنها متفاوت است مانند (صاد و دال و زاء وظا) در صورتی که برخی از آنها صحیح و بعضی غلط باشند , بای د صحیح آن یاد گرفته و ادا شود ; نیز حرکت اول یا وسط کلمه را باید ادا کرد; اما حرکت پایان کلمه، در صورتی که همواره آن را وقف یعنی ساکن نماید, فراگیری صحیح آن , لازم نیست و در صورت وقفِ به حرکت بنا بر جواز آن باید حرکت آن را یاد بگیرد.
- [آیت الله وحید خراسانی] گفتن الله اکبر در اول هر نماز واجب و رکن است و باید حروف الله و حروف اکبر و دو کلمه الله اکبر را پشت سر هم بگوید و نیز باید این دو کلمه به عربی صحیح گفته شود و اگر به عربی غلط بگوید یا ترجمه ان را بگوید باطل است
- [آیت الله وحید خراسانی] اگر نداند مثلا کلمه ای به س است یا به ص باید یاد بگیرد و چنانچه دو جور یا بیشتر بخواند در صورتی که قصد جزییت داشته باشد به انچه که صحیح است و به غیر ان هم عرفا ذکر غلط یا قران غلط گفته شود مثل ان که در اهدنا الصراط المستقیم مستقیم را یک مرتبه با س و یک مرتبه با ص بخواند نمازش صحیح است و در صورتی که کلام ادمی گفته شود نمازش باطل است و همچنین است اگر مثلا زیر و زبر کلمه ای را نداند ولی اگر در اخر کلمه ای باشد که وقف بر ان جایز است و همیشه وقف کند یا وصل به سکون نماید یاد گرفتن حرکت اخر ان کلمه واجب نیست و نمازش صحیح است
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر انسان کلمه ای را صحیح بداند و در نماز همان طور بخواند و بعد بفهمد غلط خوانده، باید دوباره نماز را بخواند و اگر وقت گذشته قضا نماید.
- [آیت الله جوادی آملی] .در صورت ادای دو کلمه (االله اکبر ) به عربی صحیح، اتصال آن به دعای قبل یا ذ کر و دعای بعد جایز است , هرچند احتیاط در ترک اتصال آن به سابق و لاحق است.