فرقه «سامریه» از فرقه‌های قدیمی دین یهود است. پس از مدتی که بنی‌اسرائیل وارد سرزمین فلسطین شدند به دو قسمت در شمال و جنوب این سرزمین رفتند. منطقه جنوب، با مرکزیت اورشلیم در اختیار تعدادی از فرزندان یعقوب(ع) بود که کتاب مقدس از این گروه صحبت بسیار کرده است. اما قسمت شمال تحت سلطه تعدادی دیگر از فرزندان یعقوب بود که سامره نامیده می‌شدند.[1] فرقه «سامریه» نیز از این دسته دوم بودند. سامری‌ها خود را از نسل حضرت یوسف(ع) می‌دانند و به همین جهت به آنها «بنو یوسف» نیز گفته می‌شود.[2] پیرامون چگونگی پیدایش این فرقه اختلافات بسیار جدّی وجود دارد. حتی برخی معتقدند اینان در اصل از نسل یهودیان کم‌سواد و ضعیف بوده‌اند که در زمان اسارت بابل،[3] در فلسطین ماندند و به بابل نرفتند.[4] با این حال، عموم یهودیان اینان را به عنوان فرقه‌ای یهودی قبول ندارند و معتقدند اینان حتی به خدای دین یهود نیز اعتقاد ندارند.[5] در مقابل، سامری‌ها خود را پیروان اصلی دین حضرت موسی(ع) ‌می‌دانند که در مقابل تحریف‌ها ایستادگی کرده‌اند. آنان خود را «شومریم» می‌خوانند که به معنای حافظان شریعت می‌باشد[6] و این اصطلاح، نشانگر رویکرد سامری‌ها به دین موسی(ع) است. اختلافات یهودیان و سامری‌ها منشأ تاریخی داشته[7] و حتی در کتاب مقدس نیز از این اختلاف‌ها و جنگ‌ها یاد شده است.[8] دین سامری با وجود شباهت‌هایی با دین یهود، اما اختلاف‌هایی نیز با آن دارد. از آن‌جا که اینان در شمال بوده‌اند، کوه «گریزیم» در«نابلس» را قبله مقدس خود می‌دانند که مقدس‌ترین مکان برای آنان است[9] و اعتنایی به اورشلیم و معبد سلیمان، ندارند. اینان به نبوّت حضرت موسی(ع) اعتقاد داشته و او را اصل و اساس دین خود می‌دانند. اما انبیای پس از او را تکذیب کرده و این را لازمه خاتمیت موسی(ع) دانسته و بر این اساس، کتاب‌های پیامبران بعدی را نیز ساخته دست بشر می‌دانند. در نتیجه، تنها اسفار خمسه را به عنوان کتاب مقدس، معتبر می‌دانند.[10] البته در همین اسفار خمسه نیز اختلافاتی با یهودیان دارند.[11] در عهد جدید نیز از این فرقه یاد شده است؛ در یکی از کتاب‌های عهد جدید، داستانی وجود دارد که گفت‌وگویی است میان حضرت عیسی(ع) و یک زن سامری. این داستان، مطالب خوبی در مورد این فرقه و نوع نگاه حضرت عیسی(ع) و یهودیان به آنها را دارد: «او(عیسی) به شهری از سامره که سوخار نام داشت، ... رسید. چاه یعقوب در آن‌جا بود و عیسی، که از سفر خسته شده بود، در کنار چاه نشست. تقریباً ظهر بود. یک زن سامری برای کشیدن آب آمد. عیسی به او گفت: قدری آب به من بده. ... زن سامری گفت: چطور تو که یک یهودی هستی از من که یک زن سامری هستم آب می‌خواهی؟ او این را گفت چون یهودیان با نفرتی که از سامریان دارند، با آنها حتی سخن نیز نمی‌گویند. عیسی به او پاسخ داد: اگر می‌دانستی بخشش خدا چیست و کیست که از تو آب می‌خواهد، حتماً از او خواهش می‌کردی و او به تو آب حیات عطا می‌کرد. زن گفت: ای آقا، دلوی نداری و این چاه عمیق است. از کجا آب می‌آوری؟ آیا تو از جد ما یعقوب بزرگ‌تری که این چاه را به ما بخشید و خود او و پسران و گله‌اش از آن آشامیدند؟ ... زن گفت: ای آقا، می‌بینم که تو نبی هستی. ... پدران ما در روی این کوه عبادت می‌کردند اما شما یهودیان می‌گویید باید خدا را در اورشلیم عبادت کرد. عیسی گفت: ای زن، باور کن زمانی خواهد آمد که پدر را نه بر روی این کوه پرستش خواهید کرد و نه در اورشلیم. شما سامریان آنچه را نمی‌شناسید می‌پرستید اما ما آنچه را که می‌شناسیم عبادت می‌کنیم. ... اما زمانی می‌آید و این زمان هم اکنون شروع شده است که پرستندگان حقیقی، پدر را با روح و راستی عبادت خواهند کرد؛ زیرا پدر طالب این‌گونه پرستندگان می‌باشد. زن گفت: من می‌دانم که مسیح خواهد آمد و هر وقت بیاید همه چیز را به ما خواهد گفت. عیسی گفت: من که با تو صحبت می‌کنم همانم ...».[12] گفتنی است که قرآن نیز از کلمه سامری استفاده کرده است: «[خدا] گفت: ای موسی! ما براستی قومت را پس از هجرت تو امتحان کردیم و سامری آنان را گمراه کرد».[13] و ... .[14] اما سامری در این‌جا، شخصی است که پس از خروج بنی‌اسرائیل از مصر، برای آنان گوساله‌ای از طلا ساخت تا مردم آن‌را بپرستند.[15] و ظاهراً این جریان، ارتباطی با فرقه «سامریه» نداشته و تنها تشابهی اسمی بین آنها وجود دارد. روایتی از امام باقر(ع) نیز در مورد پیروان سامری چنین می‌گوید: «پس موسی گوساله را بیرون آورده با آتش سوزاند و به دریا افکند، آن‌گاه به سامری فرمود: برو که بهره‌ات از زندگی این باشد که به مردم بگویی نزدیکم نشوید؛ یعنی مادامی که زنده هستی چنین باشی، و این علامت در فرزندان تو نیز باشد، تا بدین وسیله همه مردم، تو و خاندانت را شناخته و دیگر کسی فریب شما را نخورد، دودمان سامری تا به امروز در مصر و شام، معروف به (لا مساس) هستند».[16] به نظر می‌رسد این روایت نیز ارتباطی با فرقه «سامریه» ندارد، بلکه ناظر به گروهی است که اکنون دیگر وجود ندارند. [1] . محمد خلیفه، حسن احمد، تاریخ الدیانه الیهودیه،‌ ص 219، مصر، دار قباء للطباعه و النشر و التوزیع، 1998م. [2] . ایاد هشام، محمود الصاحب، السامریون (الاصل، التاریخ، العقیده، الشریعه و ...)، ص 31، الخلیل، مکتبه دندیس، 2000م. [3] . اسارت بابل، دوره‌ای از تاریخ یهود می‌باشد که بسیاری از یهودیان، پس از شکست در جنگ به اجبار به بابل کوچ داده شدند. [4] . ظاظا، حسن، الفکر الدینی الیهودی(اطواره و مذاهبه)، ص 207، دمشق، بیروت، دار القلم، الدار الشامیه، 1995م. [5] . همان، ص 208. [6] . تاریخ الدیانه الیهودیه،‌ ص 219. [7] . همان،‌ ص 220. [8] . ارمیا، باب 4. [9] . الفکر الدینی الیهودی، ص 206. [10] . همان ، ص 206. [11] . شمس، محمد، سامری‌ها چه کسانی هستند؟، اخبار ادیان، شماره 13، ص 98، اردیبهشت - خرداد 1384ش. [12] . یوحنا،‌ باب، 4. [13] . طه، 85. [14] . طه، 87. [15] . شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق، قصیرعاملی، احمد، ج 7، ص 198، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی‌تا. [16] . قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج 2، ص 63، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
فرقه «سامریه» از فرقههای قدیمی دین یهود است. پس از مدتی که بنیاسرائیل وارد سرزمین فلسطین شدند به دو قسمت در شمال و جنوب این سرزمین رفتند. منطقه جنوب، با مرکزیت اورشلیم در اختیار تعدادی از فرزندان یعقوب(ع) بود که کتاب مقدس از این گروه صحبت بسیار کرده است. اما قسمت شمال تحت سلطه تعدادی دیگر از فرزندان یعقوب بود که سامره نامیده میشدند.[1] فرقه «سامریه» نیز از این دسته دوم بودند.
سامریها خود را از نسل حضرت یوسف(ع) میدانند و به همین جهت به آنها «بنو یوسف» نیز گفته میشود.[2]
پیرامون چگونگی پیدایش این فرقه اختلافات بسیار جدّی وجود دارد. حتی برخی معتقدند اینان در اصل از نسل یهودیان کمسواد و ضعیف بودهاند که در زمان اسارت بابل،[3] در فلسطین ماندند و به بابل نرفتند.[4]
با این حال، عموم یهودیان اینان را به عنوان فرقهای یهودی قبول ندارند و معتقدند اینان حتی به خدای دین یهود نیز اعتقاد ندارند.[5]
در مقابل، سامریها خود را پیروان اصلی دین حضرت موسی(ع) میدانند که در مقابل تحریفها ایستادگی کردهاند. آنان خود را «شومریم» میخوانند که به معنای حافظان شریعت میباشد[6] و این اصطلاح، نشانگر رویکرد سامریها به دین موسی(ع) است.
اختلافات یهودیان و سامریها منشأ تاریخی داشته[7] و حتی در کتاب مقدس نیز از این اختلافها و جنگها یاد شده است.[8]
دین سامری با وجود شباهتهایی با دین یهود، اما اختلافهایی نیز با آن دارد. از آنجا که اینان در شمال بودهاند، کوه «گریزیم» در«نابلس» را قبله مقدس خود میدانند که مقدسترین مکان برای آنان است[9] و اعتنایی به اورشلیم و معبد سلیمان، ندارند.
اینان به نبوّت حضرت موسی(ع) اعتقاد داشته و او را اصل و اساس دین خود میدانند. اما انبیای پس از او را تکذیب کرده و این را لازمه خاتمیت موسی(ع) دانسته و بر این اساس، کتابهای پیامبران بعدی را نیز ساخته دست بشر میدانند. در نتیجه، تنها اسفار خمسه را به عنوان کتاب مقدس، معتبر میدانند.[10] البته در همین اسفار خمسه نیز اختلافاتی با یهودیان دارند.[11]
در عهد جدید نیز از این فرقه یاد شده است؛ در یکی از کتابهای عهد جدید، داستانی وجود دارد که گفتوگویی است میان حضرت عیسی(ع) و یک زن سامری. این داستان، مطالب خوبی در مورد این فرقه و نوع نگاه حضرت عیسی(ع) و یهودیان به آنها را دارد:
«او(عیسی) به شهری از سامره که سوخار نام داشت، ... رسید. چاه یعقوب در آنجا بود و عیسی، که از سفر خسته شده بود، در کنار چاه نشست. تقریباً ظهر بود. یک زن سامری برای کشیدن آب آمد. عیسی به او گفت: قدری آب به من بده. ... زن سامری گفت: چطور تو که یک یهودی هستی از من که یک زن سامری هستم آب میخواهی؟ او این را گفت چون یهودیان با نفرتی که از سامریان دارند، با آنها حتی سخن نیز نمیگویند. عیسی به او پاسخ داد: اگر میدانستی بخشش خدا چیست و کیست که از تو آب میخواهد، حتماً از او خواهش میکردی و او به تو آب حیات عطا میکرد. زن گفت: ای آقا، دلوی نداری و این چاه عمیق است. از کجا آب میآوری؟ آیا تو از جد ما یعقوب بزرگتری که این چاه را به ما بخشید و خود او و پسران و گلهاش از آن آشامیدند؟ ... زن گفت: ای آقا، میبینم که تو نبی هستی. ... پدران ما در روی این کوه عبادت میکردند اما شما یهودیان میگویید باید خدا را در اورشلیم عبادت کرد. عیسی گفت: ای زن، باور کن زمانی خواهد آمد که پدر را نه بر روی این کوه پرستش خواهید کرد و نه در اورشلیم. شما سامریان آنچه را نمیشناسید میپرستید اما ما آنچه را که میشناسیم عبادت میکنیم. ... اما زمانی میآید و این زمان هم اکنون شروع شده است که پرستندگان حقیقی، پدر را با روح و راستی عبادت خواهند کرد؛ زیرا پدر طالب اینگونه پرستندگان میباشد. زن گفت: من میدانم که مسیح خواهد آمد و هر وقت بیاید همه چیز را به ما خواهد گفت. عیسی گفت: من که با تو صحبت میکنم همانم ...».[12]
گفتنی است که قرآن نیز از کلمه سامری استفاده کرده است:
«[خدا] گفت: ای موسی! ما براستی قومت را پس از هجرت تو امتحان کردیم و سامری آنان را گمراه کرد».[13] و ... .[14]
اما سامری در اینجا، شخصی است که پس از خروج بنیاسرائیل از مصر، برای آنان گوسالهای از طلا ساخت تا مردم آنرا بپرستند.[15] و ظاهراً این جریان، ارتباطی با فرقه «سامریه» نداشته و تنها تشابهی اسمی بین آنها وجود دارد.
روایتی از امام باقر(ع) نیز در مورد پیروان سامری چنین میگوید: «پس موسی گوساله را بیرون آورده با آتش سوزاند و به دریا افکند، آنگاه به سامری فرمود: برو که بهرهات از زندگی این باشد که به مردم بگویی نزدیکم نشوید؛ یعنی مادامی که زنده هستی چنین باشی، و این علامت در فرزندان تو نیز باشد، تا بدین وسیله همه مردم، تو و خاندانت را شناخته و دیگر کسی فریب شما را نخورد، دودمان سامری تا به امروز در مصر و شام، معروف به (لا مساس) هستند».[16]
به نظر میرسد این روایت نیز ارتباطی با فرقه «سامریه» ندارد، بلکه ناظر به گروهی است که اکنون دیگر وجود ندارند. [1] . محمد خلیفه، حسن احمد، تاریخ الدیانه الیهودیه، ص 219، مصر، دار قباء للطباعه و النشر و التوزیع، 1998م. [2] . ایاد هشام، محمود الصاحب، السامریون (الاصل، التاریخ، العقیده، الشریعه و ...)، ص 31، الخلیل، مکتبه دندیس، 2000م. [3] . اسارت بابل، دورهای از تاریخ یهود میباشد که بسیاری از یهودیان، پس از شکست در جنگ به اجبار به بابل کوچ داده شدند. [4] . ظاظا، حسن، الفکر الدینی الیهودی(اطواره و مذاهبه)، ص 207، دمشق، بیروت، دار القلم، الدار الشامیه، 1995م. [5] . همان، ص 208. [6] . تاریخ الدیانه الیهودیه، ص 219. [7] . همان، ص 220. [8] . ارمیا، باب 4. [9] . الفکر الدینی الیهودی، ص 206. [10] . همان ، ص 206. [11] . شمس، محمد، سامریها چه کسانی هستند؟، اخبار ادیان، شماره 13، ص 98، اردیبهشت - خرداد 1384ش. [12] . یوحنا، باب، 4. [13] . طه، 85. [14] . طه، 87. [15] . شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق، قصیرعاملی، احمد، ج 7، ص 198، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا. [16] . قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 2، ص 63، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، 1404ق.
- [سایر] علل دین گرایی و دین گریزی در ادیان اسلام مسیحیت زرتشت . یهود چیست؟ کدام یک از اعتقادات دینی موجب دین گریزی و یا دین گرایی می شود؟
- [آیت الله سیستانی] ایا سیکها هم همانند یهود و نصاری، اهل ادیان آسمانی اند؟
- [سایر] علل دین گرایی و دین گریزی در ادیان اسلام مسیحیت، زرتشت، یهود چیست؟ کدام یک از اعتقادات دینی موجب دین گریزی و یا دین گرایی می شود؟ کدام یک از دستورات عملی ادیان موجب دین گریزی و یا دین گرایی می شود؟
- [سایر] بعضی از شاخه های دین مسیح برزخ را قبول ندارند، آیا همه پیروان ادیان یهود و مسیح معاد را قبول دارند؟ آیا در آخرت دینی غیر از اسلام پذیرفته می شود؟
- [سایر] آیا همه ادیان آسمانی با اصل مهدویت موافق هستند؟
- [سایر] تفاوت عقاید بهائیت با عقاید ادیان آسمانی در چیست؟
- [سایر] تکامل دین از حضرت آدم (ع) تا حضرت محمد (ص) چگونه بوده است با وجود بودن دین یکتا پرستی از زمان حضرت آدم (ع) چه فروعی برای بوجود آمدن ادیان یهود و مسیح و ... بود؟
- [سایر] آیا در دین مبین اسلام؛ آیه یا حدیثی دال بر الزام اجرای مجازات در ملأ عام وجود دارد؟ و اینکه در دیگر ادیان آسمانی آیا حکم متشابهای وجود دارد یا خیر؟ نظر فقها و عالمان دینی در مورد موضوع فوق و همچنین تفسیر آیه 2 سوره نور چیست؟
- [سایر] آیا خواندن تورات و سایر کتب ادیان آسمانی برای یک مسلمان اشکالی دارد و حرام است؟
- [سایر] در سایر ادیان و کتب آسمانی از مهدی موعود چگونه یاد شده است؟
- [آیت الله بروجردی] کافر یعنی؛ کسی که منکر خدا است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمّد بن عبدالله (ص) را قبول ندارد، نجس است و نیز کسی که ضروری دین (یعنی چیزی را که مثل نماز و روزهی مسلمانان جزءِ دین اسلام میدانند) منکر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است، نجس میباشد و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد.
- [آیت الله اردبیلی] اگر احتمال صحیح داده شود که سکوت موجب میگردد که منکری معروف یا معروفی منکر شود و یا ستمگری تقویت گردد و یا ستمی بر مسلمانان تحمیل گردد یا چهره دین و عالمان دینی نزد مردم مخدوش گردد، اظهار حق و اعلام آن خصوصا بر عالمان و اجب است و سکوت جایز نیست.
- [آیت الله علوی گرگانی] کافر یعنی کسی که غیر معترف به خدا است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، یا پیغمبری حضرت خاتم الانبیأ محمّد بن عبدا& را قبول ندارد، نجس است و نیز کسی که ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز وروزه مسلمانان جز دین اسلام میداند منکر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است نجس میباشد، و اگر نداند احتیاطاً باید از او اجتناب کرد.
- [آیت الله نوری همدانی] کافر ، یعنی کسی که منکر خدا است یا برای خدا شریک قرار می دهد یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء ، محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله ) را قبول ندارد مگر اهل کتاب که درآخر مساله ذکر میشود و هخمچنین است اگر در یکی از اینها شک داشته باشد و نیز کسی که ضروری دین ، یعنی چیزی را که مسلمانان جزء دین اسلام می دانند منکر شود ، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیزبرگردد به انکار خدا ، یا توحید ، یا نبوت ، نجس می باشد و اگر ضروری دین بودن آن را نداند ، به طوری که انکار آن به انکار خدا یا توحید یا نبوت برنگردد ، بهتر آن است که از او اجتناب کنند . کفاری که مانند یهود و نصاری اهل کتاب می باشند و تا هنگامی که علم به ملاقات بدن آنها با یکی از نجاسات که ذکر شد و می شود حاصل نشده است ، اجتناب لازم نیست .
- [آیت الله اردبیلی] واجبات مالی الهی، مانند حجّی که بر میّت واجب است و بدهکاری و حقوقی که مثل خمس و زکات و مظالم، ادا کردن آنها واجب میباشد و همچنین بدهیها و حقوق مردم را، باید از اصل مال میّت بدهند، اگرچه میّت برای آنها وصیّت نکرده باشد.
- [آیت الله سیستانی] کسی که معترف به خدا یا به یگانگی او نباشد و همچنین غُلاة یعنی آنهایی که یکی از ائمه علیهمالسلام را خدا خوانده ، یا بگویند خدا در او حلول کرده است و خوارج و نواصب یعین آنهایی که به ائمه علیهمالسلام اظهار دشمنی مینمایند نجسند ، و همچنین است کسی که نبوّت یا یکی از ضروریات دین ، مانند نماز و روزه را منکر شود ، اگر به نحوی باشد که مستلزم تکذیب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بشود هر چند فی الجمله . و امّا اهل کتاب یعنی یهود و نصاری و مجوس محکوم به طهارتاند .
- [آیت الله اردبیلی] کافر (یعنی کسی که منکر خدا است و یا برای خدا شریک قرار میدهد یا پیامبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبداللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم را قبول ندارد و همچنین کسی که در یکی از اینها شک داشته باشد) نجس است ولی بنابر اقوی اهل کتاب (یهودیان، مسیحیان و زرتشتیان) پاک هستند؛ و کسی که ضروری دین (یعنی چیزی مثل نماز و روزه که مسلمانان جزء دین اسلام میدانند) را منکر شود، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است و انکار آن چیز به انکار خدا، توحید یا نبوت بازگشت داشته باشد، کافر ونجس میباشد و در غیر این صورت نجس نیست.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله خوئی] کافر یعنی کسی که منکر خدا یا معاد است، یا برای خدا شریک قرار میدهد، و همچنین غلاة (یعنی آنهایی که یکی از ائمه علیهم السلام را خدا خوانده یا بگویند خدا در او حلول کرده است) و خوارج و نواصب (یعنی آنهائی که با ائمه علیم السلام اظهار دشمنی مینمایند) نجساند، و همچنین است کسی که به نبوت یا یکی از ضروری دین یعنی چیزی را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزو دین اسلام میدانند چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است منکر شود. و أما اهل کتاب (یعنی یهود و نصاری) که پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) را قبول ندارند نیز بنابر مشهور نجس میباشند. و این قول موافق احتیاط است، پس اجتناب از آنها نیز لازم است.
- [آیت الله وحید خراسانی] کافر یعنی کسی که منکر خدا یا رسالت حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه واله وسلم یا معاد است یا شاک در خدا و رسول است یا برای خدا شریک قرار می دهد یا در و حدانیت خدا شک دارد نجس است و همچنین است خوارج یعنی کسانی که بر امام معصوم علیه السلام خروج کنند و غلات یعنی انهایی که قایل به خدایی یکی از ایمه علیهم السلام می باشند یا بگویند خدا در او حلول کرده است و نواصب یعنی کسانی که دشمن یکی از ایمه علیهم السلام یا حضرت فاطمه زهراء علیها السلام باشند و کسی که یکی از ضروریات دین را مثل نماز و روزه با علم به این که ضروری دین است منکر شود و اما اهل کتاب یعنی یهود و نصاری اقوی طهارت انها است هر چند احوط اجتناب است