حتّی در ادبیات عرب بر سه قسم است: 1. عاطفه: حتّای عاطفه برای عطف یک جزء از معطوف علیه یا چیزی که به منزله جزء برای معطوف علیه است، می‌آید. به عبارت دیگر، معطوف جزیی از معطوف علیه یا به منزله جزئی از معطوف علیه می‌باشد. مانند: «اَکَلتُ السَّمکَةَ حَتّی رأسَها». در این مثال، «رأس» که معطوف بوده حقیقتاً جزئی از «سمکه» است که معطوف علیه می‌باشد.(سر ماهی جزئی از ماهی است) یا مانند: «اَعجَبَتنی الجاریةُ حتّی کَلامُها(دخترک مرا به شگفت آورد حتی سخن گفتن او) »؛ در این مثال نیز «کلام» عطف بر «جاریه» شد هر چند کلام، حقیقتاً جزئی از جاریه نیست، ولی چون جاریه محل برای کلام می‌باشد، کلام را نازل منزله جزء آن قرار دادند.[1] قاعده کلی این است؛ هر جا ‌که دخول استثنا صحیح باشد عطف به «حتی» نیز صحیح است، و هر جا ‌که دخول استثنا ممتنع باشد، عطف به «حتی» نیز ممتنع خواهد بود.[2] شرط عطف به حتی این است که معطوف، یا باید نسبت به سایر اجزای معطوف علیه، اقوا یا اضعف باشد؛ مثال اقوا: «ماتَ الناسُ حتّی الاَنبیاءُ». مثال اضعف: «قَدِمَ الحاجُّ حتّی المُشاةُ». بنابراین اگر گفته شود: «ضَرَبتُ القَومَ حتّی زَیداً»؛ و زید از افراد برتر یا ضعیف‌تر قوم نباشد، بلکه هم سطح دیگران باشد، چنین عطفی به دلیل عدم ترتب فایده صحیح نیست؛ زیرا لفظ قوم شامل تمام افراد قوم از جمله زید می‌شود و نیازی به عطف و جدا ذکر کردنش نبوده، ولی اگر زید قوی‌ترین یا ضعیف‌ترین افراد باشد، این کلام دلالت می‌کند که تمام افراد مورد ضرب و جرح واقع شدندو ضعیف بودن یا قوی بودن زید سبب نشده که از او از این ماجرا استثنا شود.[3] برخی می‌گویند: «حتّای عاطفه مانند واو عطف برای مطلق جمع می‌آید و مفید ترتیب بین معطوف و معطوف علیه نیست». گروهی دیگر گفته‌‌اند: «اگر چه در عطف به حتی ترتیب و مهلت خارجی معتبر نیست، ولی ترتیب و مهلت ذهنی معتبر است». مثلاً در «مات الناس حتّی الأنبیاء»، متکلم در ذهن خود تصور کرده، اولاً مرگ به غیر پیامبران تعلق بگیرد، سپس به پیامبران، اگر چه به حسب خارج مرگ پیامبران در اثنای مرگ مردم واقع می‌شود. هم‌چنین در مثال: «قَدِمَ الحاجُّ حتّی المُشاةُ»، متکلم در ذهن خود اوّلاً رسیدن سواره‌ها را فرض کرده، سپس رسیدن پیاده‌ها را، هر چند در خارج در برخی از اوقات ممکن است پیاده‌ها زودتر برسند. بنابراین در عطف به حتی ترتیب، معتبر است ولی نیاز نیست آن ترتیب، خارجی باشد، بلکه ترتیب ذهنی کفایت می‌کند.[4] برخی از دانشمندان علم نحو در عطف به حتی شرط کرده‌‌اند که معطوف، حتماً اسم ظاهر باشد، نه ضمیر، اگر ضمیر باشد عطف به حتی صحیح نیست؛ از این‌رو «ضَرَبتُ الناسَ حتی إیّاکَ»، و «قاموُا حتّی اَنتَ» صحیح نیست.[5] 2. حرف ابتدا و استیناف: یعنی حرفی است که بعد از آن جمله آغاز می‌شود و آن جمله مستأنفه بوده و از جهت لفظی و اعراب به ماقبلش تعلق نخواهد داشت و محلی از اعراب ندارد، هر چند از جهت معنا به ماقبلش تعلق دارد. و بین ماقبل و مابعد حتی ارتباط معنوی وجود دارد؛ یعنی حتی ابتدائیه مابعد را غایت یا مسبب برای ماقبل قرار می‌دهد.[6] بنابراین هم بر جمله اسمیه داخل می‌شود مانند: «ما زالت القتلی تمجّ دماءها * بدجلة حتّی ماء دجلة أشکل.» هم بر جمله فعلیه چه این‌که فعلش ماضی باشد یا مضارع. مانند: «حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ‏».[7] یا مانند: «حَتَّی عَفَوْا وَ قالُوا»[8] ، بیشتر نحوی‌ها حتی در این آیات را حرف ابتدا و استیناف گرفته‌‌اند هر چند برخی آن‌را جاره گرفته‌‌اند.[9] 3. جاره: حتی در این صورت به معنای «الی» می‌آید و اختصاص به اسم ظاهر خواهد داشت و به ضمیر جر نمی‌دهد، اما مبرد و کوفیون می‌گویند به ضمیر هم جر می‌دهد.[10] در برخی از موارد که «حتی» بر سر چیزی در می‌آید صلاحیت دارد هر سه قسم تصور شود مثلاً در مثال «أکلت السمکة حتّی رأسها» می‌توانیم رأس را به نصب بخوانیم بنابر این‌که حتی عاطفه باشد و به رفع بخوانیم، بنابر این‌که حتی ابتدائیه باشد و به جر بخوانیم بنابر این‌‌که حتی جاره باشد.[11] [1] . مدنی، علیخان بن احمد، الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، محقق، مصحح: سجادی، ابو الفضل‏، ص 867، قم، ذوی القربی، چاپ اول، بی‌تا. [2] . همان. [3] . همان، ص 868. [4] . همان، ص 868 – 869. [5] . همان، ص 869. [6] . همان، ص 870؛ صفایی بوشهری، غلامعلی‏، ترجمه و شرح مغنی الأدیب،‏ ج 2، ص 122 - 123، قم، قدس، چاپ هشتم، 1387 ش. [7] . بقره، 214. [8] . اعراف، 95. [9] .. الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ص 869 – 870. [10] . همان، ص 870. [11] . همان، ص 872.
حتّی در ادبیات عرب بر سه قسم است:
1. عاطفه: حتّای عاطفه برای عطف یک جزء از معطوف علیه یا چیزی که به منزله جزء برای معطوف علیه است، میآید. به عبارت دیگر، معطوف جزیی از معطوف علیه یا به منزله جزئی از معطوف علیه میباشد. مانند: «اَکَلتُ السَّمکَةَ حَتّی رأسَها». در این مثال، «رأس» که معطوف بوده حقیقتاً جزئی از «سمکه» است که معطوف علیه میباشد.(سر ماهی جزئی از ماهی است)
یا مانند: «اَعجَبَتنی الجاریةُ حتّی کَلامُها(دخترک مرا به شگفت آورد حتی سخن گفتن او) »؛ در این مثال نیز «کلام» عطف بر «جاریه» شد هر چند کلام، حقیقتاً جزئی از جاریه نیست، ولی چون جاریه محل برای کلام میباشد، کلام را نازل منزله جزء آن قرار دادند.[1]
قاعده کلی این است؛ هر جا که دخول استثنا صحیح باشد عطف به «حتی» نیز صحیح است، و هر جا که دخول استثنا ممتنع باشد، عطف به «حتی» نیز ممتنع خواهد بود.[2]
شرط عطف به حتی این است که معطوف، یا باید نسبت به سایر اجزای معطوف علیه، اقوا یا اضعف باشد؛ مثال اقوا: «ماتَ الناسُ حتّی الاَنبیاءُ». مثال اضعف: «قَدِمَ الحاجُّ حتّی المُشاةُ». بنابراین اگر گفته شود: «ضَرَبتُ القَومَ حتّی زَیداً»؛ و زید از افراد برتر یا ضعیفتر قوم نباشد، بلکه هم سطح دیگران باشد، چنین عطفی به دلیل عدم ترتب فایده صحیح نیست؛ زیرا لفظ قوم شامل تمام افراد قوم از جمله زید میشود و نیازی به عطف و جدا ذکر کردنش نبوده، ولی اگر زید قویترین یا ضعیفترین افراد باشد، این کلام دلالت میکند که تمام افراد مورد ضرب و جرح واقع شدندو ضعیف بودن یا قوی بودن زید سبب نشده که از او از این ماجرا استثنا شود.[3]
برخی میگویند: «حتّای عاطفه مانند واو عطف برای مطلق جمع میآید و مفید ترتیب بین معطوف و معطوف علیه نیست». گروهی دیگر گفتهاند: «اگر چه در عطف به حتی ترتیب و مهلت خارجی معتبر نیست، ولی ترتیب و مهلت ذهنی معتبر است». مثلاً در «مات الناس حتّی الأنبیاء»، متکلم در ذهن خود تصور کرده، اولاً مرگ به غیر پیامبران تعلق بگیرد، سپس به پیامبران، اگر چه به حسب خارج مرگ پیامبران در اثنای مرگ مردم واقع میشود. همچنین در مثال: «قَدِمَ الحاجُّ حتّی المُشاةُ»، متکلم در ذهن خود اوّلاً رسیدن سوارهها را فرض کرده، سپس رسیدن پیادهها را، هر چند در خارج در برخی از اوقات ممکن است پیادهها زودتر برسند. بنابراین در عطف به حتی ترتیب، معتبر است ولی نیاز نیست آن ترتیب، خارجی باشد، بلکه ترتیب ذهنی کفایت میکند.[4]
برخی از دانشمندان علم نحو در عطف به حتی شرط کردهاند که معطوف، حتماً اسم ظاهر باشد، نه ضمیر، اگر ضمیر باشد عطف به حتی صحیح نیست؛ از اینرو «ضَرَبتُ الناسَ حتی إیّاکَ»، و «قاموُا حتّی اَنتَ» صحیح نیست.[5]
2. حرف ابتدا و استیناف: یعنی حرفی است که بعد از آن جمله آغاز میشود و آن جمله مستأنفه بوده و از جهت لفظی و اعراب به ماقبلش تعلق نخواهد داشت و محلی از اعراب ندارد، هر چند از جهت معنا به ماقبلش تعلق دارد. و بین ماقبل و مابعد حتی ارتباط معنوی وجود دارد؛ یعنی حتی ابتدائیه مابعد را غایت یا مسبب برای ماقبل قرار میدهد.[6]
بنابراین هم بر جمله اسمیه داخل میشود مانند: «ما زالت القتلی تمجّ دماءها * بدجلة حتّی ماء دجلة أشکل.» هم بر جمله فعلیه چه اینکه فعلش ماضی باشد یا مضارع. مانند: «حَتَّی یَقُولَ الرَّسُولُ».[7] یا مانند: «حَتَّی عَفَوْا وَ قالُوا»[8] ، بیشتر نحویها حتی در این آیات را حرف ابتدا و استیناف گرفتهاند هر چند برخی آنرا جاره گرفتهاند.[9]
3. جاره: حتی در این صورت به معنای «الی» میآید و اختصاص به اسم ظاهر خواهد داشت و به ضمیر جر نمیدهد، اما مبرد و کوفیون میگویند به ضمیر هم جر میدهد.[10]
در برخی از موارد که «حتی» بر سر چیزی در میآید صلاحیت دارد هر سه قسم تصور شود مثلاً در مثال «أکلت السمکة حتّی رأسها» میتوانیم رأس را به نصب بخوانیم بنابر اینکه حتی عاطفه باشد و به رفع بخوانیم، بنابر اینکه حتی ابتدائیه باشد و به جر بخوانیم بنابر اینکه حتی جاره باشد.[11] [1] . مدنی، علیخان بن احمد، الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، محقق، مصحح: سجادی، ابو الفضل، ص 867، قم، ذوی القربی، چاپ اول، بیتا. [2] . همان. [3] . همان، ص 868. [4] . همان، ص 868 – 869. [5] . همان، ص 869. [6] . همان، ص 870؛ صفایی بوشهری، غلامعلی، ترجمه و شرح مغنی الأدیب، ج 2، ص 122 - 123، قم، قدس، چاپ هشتم، 1387 ش. [7] . بقره، 214. [8] . اعراف، 95. [9] .. الحدائق الندیة فی شرح الفوائد الصمدیة، ص 869 – 870. [10] . همان، ص 870. [11] . همان، ص 872.
- [سایر] بهترین روش برای درک زبان و ادبیات عرب چیست؟
- [سایر] آیا در قرآن از جهت ادبیات عرب میتوان گفت کلمه زائده وجود دارد؟ مانند اینکه گفته شده (فلا اقسم) دارای (لا) زایده است.
- [سایر] آیا لازم است قواعد ادبیات عرب در فهم قرآن مد نظر قرار گیرد یا قرآن بر اساس قواعد دیگری مقصود را بیان می کند؟
- [سایر] آیا از این که قرآن از ادبیات عرب و زبان قوم استفاده کرده، نمی توان استفاده کرد که از فرهنگ قوم نیز تأثیر پذیرفته است؟
- [سایر] در چه جاهایی (واو) به معنای (او) میآید؟ مثلاً از کجا بدانیم در آیه سوم سوره بقره (واو) به معنای (او) است یا نه، آیا در ادبیات عرب قرینهای برای تشخیص وجود دارد؟
- [سایر] با سلام؛ در معنا و تفسیر عالمین و جهانها توضیح دهید و در توضیح عالم و ترتیب و انواع و مراحل آن شرح فرمائید.
- [سایر] قرآن فقط بر سرزمین عرب ها نازل شده، ولی کتاب مقدس با سه زبان مختلف، برای همه قاره ها و دوره های زمانه با انواع فرهنگ ها نوشته شده است؟
- [سایر] با سلام من دانشجوی دوره کارشناسی هستم در رشته علوم سیاسی. می خواستم دروس حوزوی را در کنار درس دانشگاهی شروع کنم ولی نه برای اجتهاد ، صرفاً برای دانستن و بالا بردن سطح علمی خودم آیا میتوانم دروس حوزه را به صورت منتخب بخوانم؟به طور مثال منطق را بخوانم ولی ادبیات عرب را حذف کنم؟
- [سایر] بنده بیش از هشت سال است که در حوزه مشغولم، اما در طول دوران درسی همیشه با مشکل (ادبیات عرب) روبرو بوده ام. ادبیات بنده بسیار ضعیف است و همین مسئله باعث شده که میل به ادامه درس در بنده از بین برود؛ زیرا همیشه با مشکل ادبیات و اعراب گذاری و تجزیه و ترکیب جملات مشکل دارم. هرچقدر هم که تئوری، فرمول ها را حفظ می کنم، اما در عمل بسیار بسیار ضعیف هستم. این مسئله مرا از نظر روحی خیلی اذیت می کند. البته اعتراف می کنم که در سال های ابتدایی حوزه اصلاً ادبیات را خوب نخواندم، اما حالا در این سن و در این پایه درسی حاضرم هر روش و هر راهی را که یک فرد خبره به من پیشنهاد کند انجام دهم؟
- [سایر] منظور از (علم عروض) در ادبیات فارسی چیست؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] خرید و فروش تمام انواع مسکرات حرام و باطل است.
- [آیت الله اردبیلی] خوردن گوشت جانوران ریز و خزندگان و انواع حشرات مانند موش، مار، سوسمار، مارمولک، خرچنگ، عقرب، سوسک، زنبور، مورچه، مگس، پشه، شبپره و انواع کرمها حرام است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] گفته شد شرح دهند.
- [آیت الله وحید خراسانی] بیمه انواع و اقسام متعددی دارد مانند بیمه حیات و بیمه سلامت و بیمه مال و چون حکم انها یکی است نیازی به بیان اقسام و انواع ان نیست
- [آیت الله سبحانی] خرید و فروش تمام انواع مسکرات حرام و باطل است.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] گوشت پرندگانی که دارای چنگال هستند و درنده می باشند حرام است مانند باز و عقاب و کرکس و شاهین و امثال اینها و همچنین است بنابر احتیاط واجب انواع کلاغ و شب پره و طاووس. ولی گوشت پرندگانی مانند انواع کبوتر و کبک و تیهو و قطا و مرغ خانگی و انواع گنجک و امثال اینها حلال می باشد (بلبل و سار و چکاوک از اقسام گنجشک است)، امّا بنابر احتیاط واجب باید از خوردن گوشت پرستو و هدهد اجتناب کرد.
- [آیت الله اردبیلی] در صورتی که باغ دارای انواع درختان میوه باشد، میتوان برای هر نوع، سهمیهای مخصوص نوع خود قرارداد کرد.
- [آیت الله مظاهری] سجده بر انواع کاغذها نظیر دستمال کاغذی و کاغذ دیواری و کاغذی که روی آن نوشته شده است صحیح است.
- [آیت الله مکارم شیرازی] بز و میش و شیشک در زکات با هم فرق ندارد و همچنین انواع شتر، گاو و گاومیش نیز یک جنس حساب می شود.
- [آیت الله مظاهری] گوشت شتر، گاو، گوسفند، آهو، گوزن، گاو وحشی، قوچ، بز کوهی و گوره خر حلال است، و همچنین گوشت پرندگانی مانند انواع کبوتر، کبک، تیهوج، قطا، مرغ خانگی، انواع گنجشک و امثال اینها حلال است، گوشت پرستو حلال ولی کشتن آن مکروه است چنانکه خوردن گوشت اسب، قاطر، الاغ و هدهد کراهت دارد.