دلایل استفاده از همزه در آخر کلمات قرآنی و عربی؛ مانند: (اسماء)، (ماء) و...، چیست؟
«اسم» که یکی از سه نوع کلمه موجود در زبان عرب است، به اعتبارات گوناگون دارای تقسیمات متعدد می‌باشد؛ از جمله در علم صرف، اسم به اعتبار حرف آخر خود به پنج قسم زیر تقسیم می‌گردد: 1. اسم مقصور؛ هر اسمی که آخرش «الف» باشد؛ چه این‌که الف، «لام الفعل» باشد[1] یا زائده الحاقیه[2] یا برای تأنیث[3] به آن مقصور گفته می‌شود.[4] 2. اسم منقوص: هر اسمی که آخرش یاء غیر مشدّد باشد، و آن یاء جزء کلمه و ماقبلش مکسور باشد؛ مانند: والی، قالی، منتفی، قاضی، به آن منقوص اطلاق می‌گردد.[5] بنابراین، اسمی که آخرش واو باشد؛ مانند: «کفو و مدعوّ» یا آن‌که یاء مشدّد باشد، مانند: «مرضیّ و کرسیّ» یا آن «یاء» جزء کلمه نباشد؛ مانند: «ابی و اخی» یا آن‌که ماقبل «یاء» مکسور نباشد؛ مانند: «ظبی و وحی» به آن در اصطلاح، منقوص گفته نمی‌شود.[6] 3. اسم صحیح الآخر: هر اسمی که آخرش حرف علّه نباشد، اگرچه در وسط و اولش باشد به آن صحیح الآخر گفته می‌شود؛ مانند: «ضرب، وعد، قول، اخذ».[7] 4. اسم شبه صحیح الآخر: هر اسمی  که آخرش «یاء» یا «واو» باشد و ما قبل آنها ساکن باشد، را شبه صحیح الآخر گویند؛[8] مانند: «ظبی و دلو».[9] 5. اسم ممدود: هراسمی که آخرش الف زائده و همزه باشد، آن‌را ممدود گویند چه این‌که همزه‌اش اصلی باشد؛[10] مانند: «سماء، ثناء، دعاء، قضاء و...» یا همزه‌اش زائده الحاقیه،[11] باشد؛ مانند: «حرباء، قوباء، علباء، و...»، یا برای تأنیث،[12] باشد؛ مانند: «نفساء، صحراء، عاشوراء و...». البته اگر الف و همزه هر دو اصلی باشند؛ مانند: «ماء، باء، راء، داء» از نظر صرفی داخل در تعریف ممدود نخواهد بود ولی در قرائت، ممدود محسوب می‌شود.[13] بنابراین، علت استفاده از همزه در آخر برخی از کلمات گاهی بدین جهت است که همزه جزء اصل کلمه است بدون این‌که منقلب از چیز دیگر باشد؛ مانند: «ماء، باء، راء، داء، قرّاء، وضّاء، ارجاء»[14] و گاهی همزه جزء اصل کلمه ولی منقلب از واو یا یاء می‌باشد؛ مانند: «سماء، اعطاء، ارتضاء، ثناء، دعاء، قضاء و...» و گاهی نیز زائده الحاقیه است؛ مانند: «حرباء، قوباء، علباء» و گاهی نیز برای تأنیث است؛ مانند: «صحراء، حمراء، نفساء، اربعاء عاشوراء، کبریاء و...».[15]   [1] . مانند: رضا، مصطفی، مستشفی، موسی، عیسی، یحیی. [2] . مانند: ارطی، ذفری. [3] . مانند: حبلی، رجعی، عطشی، دعوی، ذکری. [4] . حسینی طهرانی، هاشم‏، علوم العربیة، ج 1، ص 340، تهران، مفید، چاپ دوم، 1364ش. [5] . همان، ص 343. [6] . همان. [7] . همان. [8] . زیرا اینها نیز مانند صحیح الآخر در آخرشان تغییری در حال وقوع اعراب و تثنیه و جمع و تصغیر و نسبت، تغییری واقع نمی‌شود، بر خلاف اسم‌های مقصور، ممدود و منقوص که در حالات مذکور، تغییراتی در آخرشان بوجود می‌آید. [9] . همان، ص 344. [10] . یعنی جزء اصل کلمه و در اصل، واو یا یاء بوده‌اند که قلب به همزه شده‌اند. [11] . دلیل الحاق آن است که با اینها معامله مذکر می‌شود، و برای مؤنثش تاء می‌آورند؛ مثلاً می‌گویند: حرباءة. [12] . این قسم دارای اوزان مختلف می‌باشد؛ مانند: «صحراء، حمراء، نفساء و...»، که بر وزن «فعلاء» است و مانند: «اربعاء» که بر وزن «افعلاء» است، و «عقرباء» که بر وزن «فعللاء» است، و «عاشوراء»  که بر وزن «فاعولاء» است، و « کبریاء» که بر وزن «فعلیاء» است و اوزان دیگر که در کتاب‌های ادبی بیان شده است. [13] . همان، 341 – 343. [14] . در اصطلاح علم صرف از این قسم به مهموز اللام یاد می‌شود. [15] . ر. ک: همان، ص 341 – 343.
عنوان سوال:

دلایل استفاده از همزه در آخر کلمات قرآنی و عربی؛ مانند: (اسماء)، (ماء) و...، چیست؟


پاسخ:

«اسم» که یکی از سه نوع کلمه موجود در زبان عرب است، به اعتبارات گوناگون دارای تقسیمات متعدد می‌باشد؛ از جمله در علم صرف، اسم به اعتبار حرف آخر خود به پنج قسم زیر تقسیم می‌گردد:
1. اسم مقصور؛ هر اسمی که آخرش «الف» باشد؛ چه این‌که الف، «لام الفعل» باشد[1] یا زائده الحاقیه[2] یا برای تأنیث[3] به آن مقصور گفته می‌شود.[4]
2. اسم منقوص: هر اسمی که آخرش یاء غیر مشدّد باشد، و آن یاء جزء کلمه و ماقبلش مکسور باشد؛ مانند: والی، قالی، منتفی، قاضی، به آن منقوص اطلاق می‌گردد.[5] بنابراین، اسمی که آخرش واو باشد؛ مانند: «کفو و مدعوّ» یا آن‌که یاء مشدّد باشد، مانند: «مرضیّ و کرسیّ» یا آن «یاء» جزء کلمه نباشد؛ مانند: «ابی و اخی» یا آن‌که ماقبل «یاء» مکسور نباشد؛ مانند: «ظبی و وحی» به آن در اصطلاح، منقوص گفته نمی‌شود.[6]
3. اسم صحیح الآخر: هر اسمی که آخرش حرف علّه نباشد، اگرچه در وسط و اولش باشد به آن صحیح الآخر گفته می‌شود؛ مانند: «ضرب، وعد، قول، اخذ».[7]
4. اسم شبه صحیح الآخر: هر اسمی  که آخرش «یاء» یا «واو» باشد و ما قبل آنها ساکن باشد، را شبه صحیح الآخر گویند؛[8] مانند: «ظبی و دلو».[9]
5. اسم ممدود: هراسمی که آخرش الف زائده و همزه باشد، آن‌را ممدود گویند چه این‌که همزه‌اش اصلی باشد؛[10] مانند: «سماء، ثناء، دعاء، قضاء و...» یا همزه‌اش زائده الحاقیه،[11] باشد؛ مانند: «حرباء، قوباء، علباء، و...»، یا برای تأنیث،[12] باشد؛ مانند: «نفساء، صحراء، عاشوراء و...». البته اگر الف و همزه هر دو اصلی باشند؛ مانند: «ماء، باء، راء، داء» از نظر صرفی داخل در تعریف ممدود نخواهد بود ولی در قرائت، ممدود محسوب می‌شود.[13]
بنابراین، علت استفاده از همزه در آخر برخی از کلمات گاهی بدین جهت است که همزه جزء اصل کلمه است بدون این‌که منقلب از چیز دیگر باشد؛ مانند: «ماء، باء، راء، داء، قرّاء، وضّاء، ارجاء»[14] و گاهی همزه جزء اصل کلمه ولی منقلب از واو یا یاء می‌باشد؛ مانند: «سماء، اعطاء، ارتضاء، ثناء، دعاء، قضاء و...» و گاهی نیز زائده الحاقیه است؛ مانند: «حرباء، قوباء، علباء» و گاهی نیز برای تأنیث است؛ مانند: «صحراء، حمراء، نفساء، اربعاء عاشوراء، کبریاء و...».[15]   [1] . مانند: رضا، مصطفی، مستشفی، موسی، عیسی، یحیی. [2] . مانند: ارطی، ذفری. [3] . مانند: حبلی، رجعی، عطشی، دعوی، ذکری. [4] . حسینی طهرانی، هاشم‏، علوم العربیة، ج 1، ص 340، تهران، مفید، چاپ دوم، 1364ش. [5] . همان، ص 343. [6] . همان. [7] . همان. [8] . زیرا اینها نیز مانند صحیح الآخر در آخرشان تغییری در حال وقوع اعراب و تثنیه و جمع و تصغیر و نسبت، تغییری واقع نمی‌شود، بر خلاف اسم‌های مقصور، ممدود و منقوص که در حالات مذکور، تغییراتی در آخرشان بوجود می‌آید. [9] . همان، ص 344. [10] . یعنی جزء اصل کلمه و در اصل، واو یا یاء بوده‌اند که قلب به همزه شده‌اند. [11] . دلیل الحاق آن است که با اینها معامله مذکر می‌شود، و برای مؤنثش تاء می‌آورند؛ مثلاً می‌گویند: حرباءة. [12] . این قسم دارای اوزان مختلف می‌باشد؛ مانند: «صحراء، حمراء، نفساء و...»، که بر وزن «فعلاء» است و مانند: «اربعاء» که بر وزن «افعلاء» است، و «عقرباء» که بر وزن «فعللاء» است، و «عاشوراء»  که بر وزن «فاعولاء» است، و « کبریاء» که بر وزن «فعلیاء» است و اوزان دیگر که در کتاب‌های ادبی بیان شده است. [13] . همان، 341 – 343. [14] . در اصطلاح علم صرف از این قسم به مهموز اللام یاد می‌شود. [15] . ر. ک: همان، ص 341 – 343.





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین