آیا می توانید حکمت خدا را اثبات کنید؟
شرح پرسش: حکمت خدا را اثبات کنید. لطفا از هیچ صفت خدا به عنوان پیش فرض استفاده نکنید؛ مثل این که خدا بی نیاز است، یا این که خدا کار قبیح انجام نمی دهد، مگر این که قبل از استفاده از آن صفت آن را کاملاً با استدلال منطقی اثبات کنید. پاسخ اجمالی: حکما و متکلمان برای اثبات صفات خدا راه هایی را مطرح نمودند. ادله عقلی و مطالعه در آفاق، از جمله این روش ها است. در این استدلال ها با توجه به نفی بیهوده گی خلقت و نیز استناد به حرکت جهان براساس نظم به سوی یک هدف غایی حکمت خداوند اثبات می گردد. پاسخ تفصیلی: توجه به این نکته ضروری است که معرفت پیدا کردن به صفات خدا اگرچه قابل مقایسه با ادراک محسوسات نیست. اما شناخت آنها امر محال و دست نیافتنی نمی باشد. به همین دلیل دانشمندان اعم از حکما و متکلمان برای شناخت و اثبات صفات خدا راه و روش هایی را فراروی ما قرار داده اند. مسلماً بهره گیری از این روش ها ما را به نتیجه مطلوب خواهد رساند. ما در ضمن این بحث به این روش ها اشاره خواهیم کرد. لکن قبل از پرداختن به اصل موضوع که اثبات حکمت خداوند باشد شایسته است نکاتی که ما را در فهم بیشتر مطالب یاری می رساند، مطرح شود. نکته نخست پیرامون بی نیازی خداوند است. همان گونه که می دانید نیازمندی از ویژگی های وجودات ممکن است؛ زیرا ممکنات در حدوث و بقا نیازمند به علت (علت محدثه و علت مبقیه ) می باشند. اما بعد از اثبات وجوب وجود برای خدا و نفی امکان از او مسئله نقص و نیاز نیز در مورد او منتفی می شود. نکته دوم آن است که خداوند کار قبیح انجام نمی دهد. برای اثبات این امر می توان به چند دلیل اشاره نمود: دلیل اوّل: خداوند متعال داعی بر فعل قبیح ندارد، و هر فاعلی که داعی بر فعل قبیح یا بر اخلال به واجب نداشته باشد، وقوع فعل قبیح از او محال است، پس صدور کار قبیح یا اخلال به واجب از خداوند محال است. امّا اثبات صغرا: شخصی که فعل قبیح انجام می‌‌دهد دارای یکی از دواعی و انگیزه‌‌های ذیل است: 1. فردی لا ابالی و بی‌‌باک است؛ یعنی باکی از ملامت دیگران ندارد، باکی از عذاب جهنم ندارد و خود را ملزم ننموده که مردی پارسا باشد، این انگیزه در ذات حق نیست؛ زیرا خداوند عبث کاری نیست که به هر کاری تن دهد. 2. انسانی جاهل و نادان است؛ یعنی از قبح و زشتی کار قبیح آگاه نیست، لذا مرتکب می‌شود. این انگیزه هم در مورد خداوند مفهومی ندارد؛ زیرا که خداوند عالم علی الاطلاق بوده و چیزی بر او مجهول نیست. 3. به قبح کار عالم است، ولی نیازمندی او را به ارتکاب قبیح وا می‌دارد؛ مانند کسی که بر شرب خمر مضطر می‌شود. این انگیزه هم در ذات حق نیست؛ زیرا خداوند غنی مطلق است و نیاز به هیچ وجه در ساحت قدس او راه ندارد. 4. قبح کار را می‌شناسد، ولی مجبور می‌شود که آن را انجام دهد؛ مثلاً ستمگری وی را مجبور می‌سازد. این انگیزه نیز در مورد خداوند مرده است؛ زیرا نیرو و قدرتی برتر و بالاتر از او وجود ندارد تا او را بر انجام کاری مجبور و وادار سازد، بلکه او فعال ما یشاء و فعال ما یرید در هستی است. پس خداوند متعال بر فعل قبیح یا اخلال به واجب داعی ندارد. امّا اثبات کبرا: خداوند فاعل مختار است و فاعل مختار تا قادر بر چیزی نباشد و داعی بر آن هم نداشته باشد علّت تامه نشده و تا علت تام نشود صدور فعل محال است. حال نسبت به فعل قبیح اگرچه قدرت که یک رکن تأثیر است وجود دارد، ولی انگیزه که رکن دیگر باشد وجود ندارد، لذا صدور قبیح از خدا محال است. این مسئله نسبت به امور قبیح است و امّا نسبت به اموری که حسن و دارای مصلحت هستند خداوند هم قادر است و هم داعی دارد.[1] معانی حکمت حکمت در لغت به معنای عدل، اتقان و ... به کار می‌رود. از نظر لغوی به کسی حکیم گفته می‌شود که در انجام دادن امور و افعالش در نهایت اتقان باشد.[2] حکمت در اصطلاح نیز به دو معنا آمده است: 1. شناخت حقایق اشیا آن گونه که هستند. 2. انجام فعلی بر وجه احسن و اکمل و مطابق مصالح کل هستی و خلقت، حال خداوند متعال به هر دو معنا حکیم است؛ زیرا که معرفت او به اشیا کامل ترین معارف است و افعال او هم در نهایت درجه استحکام و اتقان است.[3] اما دلایل اثبات صفت حکمت برای خداوند از چند راه میسر است: الف. دلیل عقلی از معانی حکمت این است که افعال خداوند دارای غایت معقول و منطقی می‌باشند. هر فعلی که برای مقصد و غرض معینی انجام نگیرد، نزد تمام عقلا عبث و بیهوده به حساب می‌آید و فعل عبث نزد عقلا قبیح محسوب می شود و قبلاً ثابت شد که کار قبیح بر مولای حکیم محال است، پس کار عبث بر خداوند استحاله وقوعی دارد.[4] اما این که گفته می شود افعال خداوند غرض دارد به این معنا نیست که غرض به ذات خداوند بازگشت می کند؛ زیرا همان گونه که گفته شد ذات خداوند کامل است و نیازی به این افعال ندارد و در واقع بازگشت این غرض ها به مخلوقات است. توضیح بیشتر این که گاهی فاعل فعلی را که انجام می‌دهد، غرض به خود ذات بر می‌گردد و گاهی برای منفعت رسانی به دیگران کاری را انجام می‌دهد، اگر غرض او نوع اوّل باشد غرض استکمالی بوده و بر ذات حق ناروا است؛ زیرا که نشانه نقص و کمبود فاعل است و خداوند تعالی منزه از آن است، ولی اگر از نوع ثانی باشد عین کمال و ناشی از کمال فاعل است. 2. خداوند دارای یک سری اوصاف است که ما آنها را به اوصاف جمال و کمال می شناسیم؛ مانند عالم بودن، قادر بودن، خیرخواه، و ... بنابر این، از وجودی که متصف به این صفات است باید نظام احسن و حکیمانه صادر گردد، در غیر این صورت باید گفت که خداوند فاقد این صفات است، در صورتی که این گونه نیست و خداوند تبارک و تعالی پیوسته متصف به این صفات است. ب. مطالعه در آفاق و انفس خداوند همواره انسان ها را دعوت به تأمل و تدبر در جهان هستی و در خویشتن می نماید و یکی از راه های درک و شناخت را این امر می داند.[5] در این زمینه باید گفت: فعل همان گونه که دلالت بر فاعل دارد، بر خصوصیات او نیز دلالت می کند؛ یعنی پس از ملاحظه ویژگی های شیء به صفات فاعل آن شیء نیز خواهیم رسید. در واقع می توان از اثر پی به مؤثر برد. ملاحظه و تأمل در جهان هستی و پدیده های این عالم اتقان، نظم و مناسبات دقیق میان تمام اجزای آن را می توان به وضوح مشاهده کرد. مشاهده پدیده ها و سیر تکاملی آنها به شکلی هدف دار با توجه به تفاوت موجود میان اجزای مجموعه هستی از جهات مختلف،[6] ما را به خالقی عالم قادر و حکیم رهنمون می سازد. تنوّع در حیات دلیل دیگری است بر حکمت و علم و قدرت خدا. با وجود یک هدف کلی که مقصد و مقصود کل حیات است، هر شی‌ء نیز برای خود دارای هدفی است که برای وصول به آن هدف آفریده شده است، ولی همراه دیگر اشیا راه تکامل می‌ پیماید؛ مثلاً زمین با باران سیراب می‌شود. آب همان آب است و زمین همان زمین، ولی گیاهی که به واسطه این آب از زمین می روید در رنگ و طعم و فایده و نیز از حیث هدفی که در خلقت خود تعقیب می‌کند با گیاهان دیگر تفاوت دارد. هر گیاهی برای هدفی معین به وجود آمده و با سایر انواع گیاهان راه تکامل می‌پوید.[7] بنابراین، با توجه به آنچه اشاره شد چه به لحاظ ادله عقلی و مؤیدات دیگر باید گفت: حکمت خداوند به معنای رساندن موجودات به کمال لائقشان است. همچنین حکیم بودن خداوند به معنای این است که فعلش غایت دارد نه ذات حق. و در نهایت حکمت هر مخلوقی غایتی است نهفته در ذات آن مخلوق و این که می‌گوییم خدا حکیم است؛ یعنی مخلوقات را به سوی غایات طبیعی آنها سوق می‌دهد.[8] پی نوشتها: [1]محمدی علی، شرح کشف المراد، ص 213، دار الفکر، قم، چاپ چهارم، 1378 ش. [2]ابن منظور، جمال الدین، لسان العرب، ج12، ص 140، دار صادر، بیروت، چاپ اول 1410 ق. [3]شرح کشف المراد، ص 196. [4]همان، ص 216. [5] انعام، 99؛جاثیة 3. [6] روم، 22. [7] تفسیر هدایت، ج ‌3، ص 130، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374 ش. [8]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، ص 194، انتشارات صدرا، تهران. منبع: www.islamquest.net
عنوان سوال:

آیا می توانید حکمت خدا را اثبات کنید؟


پاسخ:

شرح پرسش:
حکمت خدا را اثبات کنید. لطفا از هیچ صفت خدا به عنوان پیش فرض استفاده نکنید؛ مثل این که خدا بی نیاز است، یا این که خدا کار قبیح انجام نمی دهد، مگر این که قبل از استفاده از آن صفت آن را کاملاً با استدلال منطقی اثبات کنید.

پاسخ اجمالی:
حکما و متکلمان برای اثبات صفات خدا راه هایی را مطرح نمودند. ادله عقلی و مطالعه در آفاق، از جمله این روش ها است. در این استدلال ها با توجه به نفی بیهوده گی خلقت و نیز استناد به حرکت جهان براساس نظم به سوی یک هدف غایی حکمت خداوند اثبات می گردد.

پاسخ تفصیلی:
توجه به این نکته ضروری است که معرفت پیدا کردن به صفات خدا اگرچه قابل مقایسه با ادراک محسوسات نیست. اما شناخت آنها امر محال و دست نیافتنی نمی باشد. به همین دلیل دانشمندان اعم از حکما و متکلمان برای شناخت و اثبات صفات خدا راه و روش هایی را فراروی ما قرار داده اند. مسلماً بهره گیری از این روش ها ما را به نتیجه مطلوب خواهد رساند. ما در ضمن این بحث به این روش ها اشاره خواهیم کرد.
لکن قبل از پرداختن به اصل موضوع که اثبات حکمت خداوند باشد شایسته است نکاتی که ما را در فهم بیشتر مطالب یاری می رساند، مطرح شود.
نکته نخست پیرامون بی نیازی خداوند است. همان گونه که می دانید نیازمندی از ویژگی های وجودات ممکن است؛ زیرا ممکنات در حدوث و بقا نیازمند به علت (علت محدثه و علت مبقیه ) می باشند. اما بعد از اثبات وجوب وجود برای خدا و نفی امکان از او مسئله نقص و نیاز نیز در مورد او منتفی می شود.
نکته دوم آن است که خداوند کار قبیح انجام نمی دهد. برای اثبات این امر می توان به چند دلیل اشاره نمود:
دلیل اوّل: خداوند متعال داعی بر فعل قبیح ندارد، و هر فاعلی که داعی بر فعل قبیح یا بر اخلال به واجب نداشته باشد، وقوع فعل قبیح از او محال است، پس صدور کار قبیح یا اخلال به واجب از خداوند محال است.
امّا اثبات صغرا: شخصی که فعل قبیح انجام می‌‌دهد دارای یکی از دواعی و انگیزه‌‌های ذیل است:
1. فردی لا ابالی و بی‌‌باک است؛ یعنی باکی از ملامت دیگران ندارد، باکی از عذاب جهنم ندارد و خود را ملزم ننموده که مردی پارسا باشد، این انگیزه در ذات حق نیست؛ زیرا خداوند عبث کاری نیست که به هر کاری تن دهد.
2. انسانی جاهل و نادان است؛ یعنی از قبح و زشتی کار قبیح آگاه نیست، لذا مرتکب می‌شود. این انگیزه هم در مورد خداوند مفهومی ندارد؛ زیرا که خداوند عالم علی الاطلاق بوده و چیزی بر او مجهول نیست.
3. به قبح کار عالم است، ولی نیازمندی او را به ارتکاب قبیح وا می‌دارد؛ مانند کسی که بر شرب خمر مضطر می‌شود. این انگیزه هم در ذات حق نیست؛ زیرا خداوند غنی مطلق است و نیاز به هیچ وجه در ساحت قدس او راه ندارد.
4. قبح کار را می‌شناسد، ولی مجبور می‌شود که آن را انجام دهد؛ مثلاً ستمگری وی را مجبور می‌سازد. این انگیزه نیز در مورد خداوند مرده است؛ زیرا نیرو و قدرتی برتر و بالاتر از او وجود ندارد تا او را بر انجام کاری مجبور و وادار سازد، بلکه او فعال ما یشاء و فعال ما یرید در هستی است. پس خداوند متعال بر فعل قبیح یا اخلال به واجب داعی ندارد.
امّا اثبات کبرا: خداوند فاعل مختار است و فاعل مختار تا قادر بر چیزی نباشد و داعی بر آن هم نداشته باشد علّت تامه نشده و تا علت تام نشود صدور فعل محال است. حال نسبت به فعل قبیح اگرچه قدرت که یک رکن تأثیر است وجود دارد، ولی انگیزه که رکن دیگر باشد وجود ندارد، لذا صدور قبیح از خدا محال است. این مسئله نسبت به امور قبیح است و امّا نسبت به اموری که حسن و دارای مصلحت هستند خداوند هم قادر است و هم داعی دارد.[1]
معانی حکمت
حکمت در لغت به معنای عدل، اتقان و ... به کار می‌رود. از نظر لغوی به کسی حکیم گفته می‌شود که در انجام دادن امور و افعالش در نهایت اتقان باشد.[2]
حکمت در اصطلاح نیز به دو معنا آمده است:
1. شناخت حقایق اشیا آن گونه که هستند.
2. انجام فعلی بر وجه احسن و اکمل و مطابق مصالح کل هستی و خلقت، حال خداوند متعال به هر دو معنا حکیم است؛ زیرا که معرفت او به اشیا کامل ترین معارف است و افعال او هم در نهایت درجه استحکام و اتقان است.[3]
اما دلایل اثبات صفت حکمت برای خداوند از چند راه میسر است:
الف. دلیل عقلی
از معانی حکمت این است که افعال خداوند دارای غایت معقول و منطقی می‌باشند. هر فعلی که برای مقصد و غرض معینی انجام نگیرد، نزد تمام عقلا عبث و بیهوده به حساب می‌آید و فعل عبث نزد عقلا قبیح محسوب می شود و قبلاً ثابت شد که کار قبیح بر مولای حکیم محال است، پس کار عبث بر خداوند استحاله وقوعی دارد.[4]
اما این که گفته می شود افعال خداوند غرض دارد به این معنا نیست که غرض به ذات خداوند بازگشت می کند؛ زیرا همان گونه که گفته شد ذات خداوند کامل است و نیازی به این افعال ندارد و در واقع بازگشت این غرض ها به مخلوقات است. توضیح بیشتر این که گاهی فاعل فعلی را که انجام می‌دهد، غرض به خود ذات بر می‌گردد و گاهی برای منفعت رسانی به دیگران کاری را انجام می‌دهد، اگر غرض او نوع اوّل باشد غرض استکمالی بوده و بر ذات حق ناروا است؛ زیرا که نشانه نقص و کمبود فاعل است و خداوند تعالی منزه از آن است، ولی اگر از نوع ثانی باشد عین کمال و ناشی از کمال فاعل است.
2. خداوند دارای یک سری اوصاف است که ما آنها را به اوصاف جمال و کمال می شناسیم؛ مانند عالم بودن، قادر بودن، خیرخواه، و ... بنابر این، از وجودی که متصف به این صفات است باید نظام احسن و حکیمانه صادر گردد، در غیر این صورت باید گفت که خداوند فاقد این صفات است، در صورتی که این گونه نیست و خداوند تبارک و تعالی پیوسته متصف به این صفات است.
ب. مطالعه در آفاق و انفس
خداوند همواره انسان ها را دعوت به تأمل و تدبر در جهان هستی و در خویشتن می نماید و یکی از راه های درک و شناخت را این امر می داند.[5]
در این زمینه باید گفت: فعل همان گونه که دلالت بر فاعل دارد، بر خصوصیات او نیز دلالت می کند؛ یعنی پس از ملاحظه ویژگی های شیء به صفات فاعل آن شیء نیز خواهیم رسید. در واقع می توان از اثر پی به مؤثر برد. ملاحظه و تأمل در جهان هستی و پدیده های این عالم اتقان، نظم و مناسبات دقیق میان تمام اجزای آن را می توان به وضوح مشاهده کرد. مشاهده پدیده ها و سیر تکاملی آنها به شکلی هدف دار با توجه به تفاوت موجود میان اجزای مجموعه هستی از جهات مختلف،[6] ما را به خالقی عالم قادر و حکیم رهنمون می سازد.
تنوّع در حیات دلیل دیگری است بر حکمت و علم و قدرت خدا. با وجود یک هدف کلی که مقصد و مقصود کل حیات است، هر شی‌ء نیز برای خود دارای هدفی است که برای وصول به آن هدف آفریده شده است، ولی همراه دیگر اشیا راه تکامل می‌ پیماید؛ مثلاً زمین با باران سیراب می‌شود. آب همان آب است و زمین همان زمین، ولی گیاهی که به واسطه این آب از زمین می روید در رنگ و طعم و فایده و نیز از حیث هدفی که در خلقت خود تعقیب می‌کند با گیاهان دیگر تفاوت دارد. هر گیاهی برای هدفی معین به وجود آمده و با سایر انواع گیاهان راه تکامل می‌پوید.[7]
بنابراین، با توجه به آنچه اشاره شد چه به لحاظ ادله عقلی و مؤیدات دیگر باید گفت: حکمت خداوند به معنای رساندن موجودات به کمال لائقشان است. همچنین حکیم بودن خداوند به معنای این است که فعلش غایت دارد نه ذات حق. و در نهایت حکمت هر مخلوقی غایتی است نهفته در ذات آن مخلوق و این که می‌گوییم خدا حکیم است؛ یعنی مخلوقات را به سوی غایات طبیعی آنها سوق می‌دهد.[8]

پی نوشتها:
[1]محمدی علی، شرح کشف المراد، ص 213، دار الفکر، قم، چاپ چهارم، 1378 ش.
[2]ابن منظور، جمال الدین، لسان العرب، ج12، ص 140، دار صادر، بیروت، چاپ اول 1410 ق.
[3]شرح کشف المراد، ص 196.
[4]همان، ص 216.
[5] انعام، 99؛جاثیة 3.
[6] روم، 22.
[7] تفسیر هدایت، ج ‌3، ص 130، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ اول، 1374 ش.
[8]مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج1، ص 194، انتشارات صدرا، تهران.
منبع: www.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین