چرا نباید از حکمت کارهای خدا بپرسیم؟
افعال در دو دسته جای می گیرند. یک دسته از افعال هیچ نتیجه و ثمره منطقی ندارند و یک دسته از آنها نتیجه بخش و مفید هستند. که دسته اول را افعال عبث می گوییم و دسته دوم را کارهای حکیمانه می شماریم. خدای متعال کار حکیمانه به شکلی که انجام می دهیم، ندارد. چون تمام کارهای حکیمانه ما، در جهت برطرف کردن نقص یا به دست آوردن فایده ای برای خودمان است. در حالی که نقص در خدای متعال راه ندارد و هیچ کمالی نیست که او نداشته باشد و بخواهد به دست بیاورد. پس حکمت الهی، در رساندن نفع به دیگران و واصل کردن آن ها به غرض از خلقتشان است. (رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی‌[طه/50] پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده سپس هدایت کرده است!) پس حکمت را باید در تناسب با هر موجود و سعادت خود او جستجو کنیم. با این حساب انسان در کجای هستی، فعلی خلاف حکمت دیده است؟ آیا هر آنچه تا کنون دقت کرده ایم، توانسته ایم عیبی در خلقت و نظام هستی بیابیم؟ نظام روز و شب، نظام تغییر فصول، ساز و کار ایجاد باران و تامین آب حیات، چرخه غذایی حیوانات، وجود معادن متنوع در زمین، وجود انواع و اقسام خوراکی ها برای انسان حواس درک کننده پنجگانه انسان، وجود جنس مخالف برای تشکیل کانون خانواده و تکثیر نسل، دوره متعادل رشد، سیستم گوارشی و گردش خون و ... در کجای هستی نگریسته ایم (بیرون و درون خودمان) و حمت بالغه الهی را در آن مشاهده نکرده ایم؟ چرا با مشاهده این همه حکمت، در آن شک می کنیم ؟ آنجا که نگاه کوتاهمان را از ابدیت و عمر جاودان خود بر می داریم و تنها دو قدم پیش رویمان را می بینیم، و همه چیز را در منافع دنیوی، و هواهای نفسانی خود معنا می کنیم، طبیعی است که اموری برایمان قابل هضم نباشد. و الا کسی از پرسش منع نشده و حکمت الهی مخفی نیست. جوان عاشق پیشه ای که به معشوقش دست نیافته، تمام هستی را بی سامان می بیند. چرا که چمانش نمی تواند ببیند که تمام زندگی دنیایش، برای امتحان اوست. و او که زندگی خود را نمی بیند، چگونه میتواند درباره هستی عظیم قضاوتی صحیح داشته باشد؟ مادری که طفل خویش را در رنج و عذاب بیماری می بیند و نمی تواند نقش متعادل بین احساسات و عقل خویش بیابد، طبیعی است که عقل را ذبح کرده و تمام هستی را بیهوده می بیند. اما آیا می توان بر احساسات فائق آمد و عقل را متوجه گستره هستی و زندگی ابدی نمود و اندک شکی در حکمت الهی داشت؟
عنوان سوال:

چرا نباید از حکمت کارهای خدا بپرسیم؟


پاسخ:

افعال در دو دسته جای می گیرند. یک دسته از افعال هیچ نتیجه و ثمره منطقی ندارند و یک دسته از آنها نتیجه بخش و مفید هستند. که دسته اول را افعال عبث می گوییم و دسته دوم را کارهای حکیمانه می شماریم.

خدای متعال کار حکیمانه به شکلی که انجام می دهیم، ندارد. چون تمام کارهای حکیمانه ما، در جهت برطرف کردن نقص یا به دست آوردن فایده ای برای خودمان است. در حالی که نقص در خدای متعال راه ندارد و هیچ کمالی نیست که او نداشته باشد و بخواهد به دست بیاورد. پس حکمت الهی، در رساندن نفع به دیگران و واصل کردن آن ها به غرض از خلقتشان است.

(رَبُّنَا الَّذی أَعْطی‌ کُلَّ شَیْ‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی‌[طه/50] پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمه آفرینش او بوده داده سپس هدایت کرده است!)

پس حکمت را باید در تناسب با هر موجود و سعادت خود او جستجو کنیم. با این حساب انسان در کجای هستی، فعلی خلاف حکمت دیده است؟ آیا هر آنچه تا کنون دقت کرده ایم، توانسته ایم عیبی در خلقت و نظام هستی بیابیم؟

نظام روز و شب، نظام تغییر فصول، ساز و کار ایجاد باران و تامین آب حیات، چرخه غذایی حیوانات، وجود معادن متنوع در زمین، وجود انواع و اقسام خوراکی ها برای انسان

حواس درک کننده پنجگانه انسان، وجود جنس مخالف برای تشکیل کانون خانواده و تکثیر نسل، دوره متعادل رشد، سیستم گوارشی و گردش خون و ...

در کجای هستی نگریسته ایم (بیرون و درون خودمان) و حمت بالغه الهی را در آن مشاهده نکرده ایم؟ چرا با مشاهده این همه حکمت، در آن شک می کنیم ؟

آنجا که نگاه کوتاهمان را از ابدیت و عمر جاودان خود بر می داریم و تنها دو قدم پیش رویمان را می بینیم، و همه چیز را در منافع دنیوی، و هواهای نفسانی خود معنا می کنیم، طبیعی است که اموری برایمان قابل هضم نباشد. و الا کسی از پرسش منع نشده و حکمت الهی مخفی نیست.

جوان عاشق پیشه ای که به معشوقش دست نیافته، تمام هستی را بی سامان می بیند. چرا که چمانش نمی تواند ببیند که تمام زندگی دنیایش، برای امتحان اوست. و او که زندگی خود را نمی بیند، چگونه میتواند درباره هستی عظیم قضاوتی صحیح داشته باشد؟

مادری که طفل خویش را در رنج و عذاب بیماری می بیند و نمی تواند نقش متعادل بین احساسات و عقل خویش بیابد، طبیعی است که عقل را ذبح کرده و تمام هستی را بیهوده می بیند.

اما آیا می توان بر احساسات فائق آمد و عقل را متوجه گستره هستی و زندگی ابدی نمود و اندک شکی در حکمت الهی داشت؟





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین