اگر عقل دین را تأیید می کند، پس چرا آدم های عاقلی وجود دارند که متدین نیستند و به هیچ دینی نگرویدند؟
پاسخ اجمالی: واژه "عقل" در متن ها و فضاهای مختلف تفسیرهای گوناگونی پیدا کرده است. گاهی عقل دارای تعریف عرفی است؛ مانند انسان عاقل، افراد عاقل. گاهی نیز معنای دیگر عقل آن چیزی است که فیلسوفان در مباحث فلسفی به کار می برند و به این معنا تعبیر می کنند؛ که بحث های فلسفی، بحث عقلی است و در آن جا قاضی و داور مباحث فلسفی عقل است. اصطلاح دیگری از عقل در روایت و در فهم دینی وجود دارد. انسان های عاقلی که ما می بینیم، معلوم نیست از عقلی که دین آن را تأیید نموده بهره مند باشند! چنین انسان هایی عقل حسابگر منافع جزئی و شخصی دارند، که این عقل حسابگر ضرورتاً دین شناس نیست، و انسان را به خدا نزدیک نمی کند. پاسخ تفصیلی: تعریف عقل واژه "عقل" در متن های مختلف و در فضاهای مختلف تفسیرهای گوناگونی پیدا کرده است . گاه عقل دارای تعریف عرفی است؛ مانند انسان عاقل، افراد عاقل. معنای دیگر عقل آن چیزی است که فیلسوفان در مباحث فلسفی به کار می برند و تعبیر می کنند؛ به این معنا که بحث های فلسفی، بحث عقلی است و در آن جا قاضی و داور مباحث فلسفی عقل است. اصطلاحی دیگری از عقل در روایت و در فهم دینی وجود دارد. پس از بیان این سه تعریف از عقل، باید دید میان آنها چه ارتباطی وجود دارد. 1. عقلی که فیلسوفان در فلسفه مطرح می کنند، به عنوان یک قوه و توان برای ادراک است، امور کلی است. به تعبیر فیلسوفان عقل مفاهیم کلی را درک می کند و به جزئیات کار ندارد. به تعبیر حاجی سبزواری (ره) در شرح منظومه، عقل با جزئیاتی که در حال تحول و از بین رفتن هستند کاری ندارد. عقل کارش با کلیات و با مفاهیم کلی است. این یک مفهوم از عقل است که این قوه مدرکه است. درباره اثبات این که انسان چنین قوه ای دارد، فیلسوفان بحث های زیادی کرده اند. صدر المتألهین (ره) در کتاب اسفار در ضمن استدلال این مسئله را به قرآن مستند می کند. ایشان می گوید: قرآن در مورد خلقت انسان می فرماید: "وَ اللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا" [1] شما را ما از شکم مادرانتان خارج کردیم در حالی که هیچ نمی دانستید. این آغاز کار انسان است که هیچ نمی داند، هیچ اطلاع و داده ای ندارد؛ از طرف دیگر می فرماید: "ما خلقتُ الجنَّ و الانس الاّ لیعبدون" [2] ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای بندگی. صدر المتألهین می گوید انسان در آغاز کار هیچ نمی داند، اما منتها و مقصدی که برای آن خلق شده است، عبادت است و عبادت هم تابع معرفت است. بنابراین، انسانی که آغازش از جهل مطلق است و پایانش معرفت و شناخت است، به طور قطع باید قوایی برای شناخت و معرفت داشته باشد. وی از طریق قرآن وجود قوای ادراکی را برای انسان اثبات می کند. 2. اما عقلی که در بحث روایات به کار می رود: "کلما حکم به العقل، حکم به الشرع"، آن عقلی که حکم می کند و هر حکمی بکند، شارع هم آن حکم را قبول دارد. آیا این عقل همان عقل فلسفی است یا نه! فیلسوفان به ویژه فیلسوفان متأله، بر این نکته اسرار دارند که این همان عقل فلسفی است. تعبیر روایات از عقل این است: "ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان" [3] عقل چیزی است که انسان با آن خدا را عبادت می کند و می تواند به بهشت برسد؛ یعنی می تواند به سعادت برسد. در روایات کلمه "عقل" در مقابل "جهل" به کار رفته است. در کتاب اصول کافی فصلی دارد با عنوان "کتاب عقل و الجهل" [4] یعنی مقابل عقل کلمه جهل آمده است. این تعبیر مستند به روایات است. روایت معروفی است از هشام درباره جنود عقل. امام خمینی (ره) کتابی دارند با همین عنوان (جنود عقل و جنود جهل)، که در این کتاب، روایت امام کاظم (ع) را شرح و تحلیل و بررسی کردند. طبق آن تلقی عقل چیزی است که انسان را به خدا نزدیک می کند. بنابراین، عاقل کسی است که دنبال خدا می گردد، خدا را عبادت می کند. و آن کسی که دنبال خدا نمی گردد، خدا را عبادت نمی کند، او اساساً از عقل بهره ای ندارد. این که قرآن می فرماید: "اکثرهم لا یعقلون" [5] ناظر به همین معنا است؛ یعنی از این عقل برخوردار نیستند. 3. اما آن عقل عرفی که - به خصوص امروز در فرهنگ فلسفی عقل، همین عقل مطرح است - ما از آن تعبیر به عقل حسابگر می کنیم، عقل مصحلت آمیز دنیایی است. این که کسی می تواند منافع شخصی خود را در حد کوچک و محدودی بفهمد و این محدودیت باعث می شود خیلی منافع بزرگ تر را از دست دهد، به خاطر حفظ منافع خیلی کوچک تر و کم ارزش تر؛ چرا که به منافع بزرگ تر توجه ندارد، این عقل حسابگر است. این همان عقلی است که در عرف می گویند، فلانی عاقل است؛ مردم عاقل اند. عاقل اند به این معنا است که حسابگرند و سود و زیان منافع شخصی خودشان را درک می کنند. فلسفه غرب بیشتر با همین عقل سر و کار دارد، آن عقلی که آنها از آن صحبت می کنند، به ویژه بعد از دوران جدید، همین عقل حسابگر است. صدر المتألهین (ره) در شرح اصول کافی برای عقل مراتب و معانی متفاوتی ذکر می کند. این که عقل مراتب دارد قطعی و یقینی است. به تعبیری ما همه این سه تعریف از عقل را می توانیم مراتب عقل تلقی کنیم؛ یعنی یک مرتبه از عقل همین عقل حساب گر است که منافع جزئی را درک می کند. هر چند فیلسوفان معتقدند که به این عقل نمی شود واقعاً عقل اطلاق کرد؛ زیرا که عقل وارد جزئیات نمی شود. آری اگر عقل در معنای فلسفی کلمه که خود به دو بخش عقل نظری و عقل عملی تقسیم می شود، عقل نظری در حوزه امور نظری است، عقل عملی در حوزه امور عملی است؛ مثل حوزه اخلاق، سیاسات و... که در فلسفه قدیم از او صحبت می شد، در حوزه عقل عملی است. اکنون پس از تحلیل و بررسی تعاریف عقل می پردازیم به اصل سؤال، یعنی اگر عقل دین را تأیید می کند، پس چرا آدم های عاقلی وجود دارند که متدین نیستند و به هیچ دینی نگرویدند؟ اگر بخواهیم یک جواب کوتاهی برای پرسش مطرح شده بیان کنیم، باید گفت انسان های عاقلی که ما می بینیم، معلوم نیست از عقلی که دین آن را تأیید می کند بهره مند باشند. انسان های این چنینی عقل حسابگر منافع جزئی و شخصی را دارند، که این عقل حسابگر ضرورتاً دین شناس نیست، و انسان را به خدا نزدیک نمی کند، همان چیزی که به قول یکی از اساتید؛ آدم ها یک چیز کم دارند، اما هیچ کس نمی گوید ما کم داریم و آن عقل است. هیچ انسانی را نمی توان یافت که بگوید عقل من کم است. همه ادعای عقل کل دارند، اما یک چیزی است، خدا کم نداده، ولی همیشه می نالند و آن صحت و سلامت است. اکثر مردم می گویند؛ ما حالمان خوب نیست. بیماری کوچکی دارند خیلی به نظرشان زیاد است، ولی آن همه سلامتی ها را نمی بینند. بنابر این عقلی که همه مدعی اند آن را دارند، عقل حسابگر است که این عقل حسابگر ضرورتاً دین شناس نیست، و انسان را به خدا نزدیک نمی کند. این عقل منافع جزئی و کوچک را می بیند، اگر ارتقا پیدا کند و اگر این انسان یک پله بالاتر بیاید و برسد به درک مفاهیم کلی تر و از یک منظر بالاتری به واقعیت وجود نگاه کند، آن موقع منافع بزرگ تر را می بیند. و آن کسی که این منافع بزرگ تر را ببینید، آن عقل را پیدا بکند، این عقل همان عقلی است که "ما عبد به الرحمان و یکتسب به الجنان" است. این عقلی است که دنبال خدا می رود. این عقلی است که به تعبیر روایت، وقتی خدا عقل را خلق کرد، گفت: بیا، آمد، گفت: برو، برگشت؛ یعنی عقل مطیع است؛ مطیع خداوند تبارک و تعالی است. آن عقلی است که انسان کامل، امام زمان (عج) آن عقل را دارد. معصومان (ع) آن عقل را دارند. اگر انسانی هر قدر به آن عقل نزدیک تر شود، بهره مندی از آن معرفت الاهی، بهره بندی از درک فیوضات الاهی بیشتر خواهد شد. پی نوشتها: [1]. نحل، 78. [2]. ذاریات، 56. [3]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 11، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه ش . [4]. الکافی، ج 1، ص 10. [5]. مائده، 103؛ عنکبوت، 63؛ حجرات، 4. منبع: www.islamquest.net
عنوان سوال:

اگر عقل دین را تأیید می کند، پس چرا آدم های عاقلی وجود دارند که متدین نیستند و به هیچ دینی نگرویدند؟


پاسخ:

پاسخ اجمالی:
واژه "عقل" در متن ها و فضاهای مختلف تفسیرهای گوناگونی پیدا کرده است. گاهی عقل دارای تعریف عرفی است؛ مانند انسان عاقل، افراد عاقل.
گاهی نیز معنای دیگر عقل آن چیزی است که فیلسوفان در مباحث فلسفی به کار می برند و به این معنا تعبیر می کنند؛ که بحث های فلسفی، بحث عقلی است و در آن جا قاضی و داور مباحث فلسفی عقل است. اصطلاح دیگری از عقل در روایت و در فهم دینی وجود دارد.
انسان های عاقلی که ما می بینیم، معلوم نیست از عقلی که دین آن را تأیید نموده بهره مند باشند! چنین انسان هایی عقل حسابگر منافع جزئی و شخصی دارند، که این عقل حسابگر ضرورتاً دین شناس نیست، و انسان را به خدا نزدیک نمی کند.

پاسخ تفصیلی:
تعریف عقل
واژه "عقل" در متن های مختلف و در فضاهای مختلف تفسیرهای گوناگونی پیدا کرده است . گاه عقل دارای تعریف عرفی است؛ مانند انسان عاقل، افراد عاقل.
معنای دیگر عقل آن چیزی است که فیلسوفان در مباحث فلسفی به کار می برند و تعبیر می کنند؛ به این معنا که بحث های فلسفی، بحث عقلی است و در آن جا قاضی و داور مباحث فلسفی عقل است. اصطلاحی دیگری از عقل در روایت و در فهم دینی وجود دارد. پس از بیان این سه تعریف از عقل، باید دید میان آنها چه ارتباطی وجود دارد.
1. عقلی که فیلسوفان در فلسفه مطرح می کنند، به عنوان یک قوه و توان برای ادراک است، امور کلی است. به تعبیر فیلسوفان عقل مفاهیم کلی را درک می کند و به جزئیات کار ندارد. به تعبیر حاجی سبزواری (ره) در شرح منظومه، عقل با جزئیاتی که در حال تحول و از بین رفتن هستند کاری ندارد. عقل کارش با کلیات و با مفاهیم کلی است. این یک مفهوم از عقل است که این قوه مدرکه است. درباره اثبات این که انسان چنین قوه ای دارد، فیلسوفان بحث های زیادی کرده اند.
صدر المتألهین (ره) در کتاب اسفار در ضمن استدلال این مسئله را به قرآن مستند می کند. ایشان می گوید: قرآن در مورد خلقت انسان می فرماید: "وَ اللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا" [1] شما را ما از شکم مادرانتان خارج کردیم در حالی که هیچ نمی دانستید. این آغاز کار انسان است که هیچ نمی داند، هیچ اطلاع و داده ای ندارد؛ از طرف دیگر می فرماید: "ما خلقتُ الجنَّ و الانس الاّ لیعبدون" [2] ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای بندگی.
صدر المتألهین می گوید انسان در آغاز کار هیچ نمی داند، اما منتها و مقصدی که برای آن خلق شده است، عبادت است و عبادت هم تابع معرفت است. بنابراین، انسانی که آغازش از جهل مطلق است و پایانش معرفت و شناخت است، به طور قطع باید قوایی برای شناخت و معرفت داشته باشد. وی از طریق قرآن وجود قوای ادراکی را برای انسان اثبات می کند.
2. اما عقلی که در بحث روایات به کار می رود: "کلما حکم به العقل، حکم به الشرع"، آن عقلی که حکم می کند و هر حکمی بکند، شارع هم آن حکم را قبول دارد. آیا این عقل همان عقل فلسفی است یا نه! فیلسوفان به ویژه فیلسوفان متأله، بر این نکته اسرار دارند که این همان عقل فلسفی است. تعبیر روایات از عقل این است: "ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان" [3] عقل چیزی است که انسان با آن خدا را عبادت می کند و می تواند به بهشت برسد؛ یعنی می تواند به سعادت برسد. در روایات کلمه "عقل" در مقابل "جهل" به کار رفته است. در کتاب اصول کافی فصلی دارد با عنوان "کتاب عقل و الجهل" [4] یعنی مقابل عقل کلمه جهل آمده است. این تعبیر مستند به روایات است. روایت معروفی است از هشام درباره جنود عقل. امام خمینی (ره) کتابی دارند با همین عنوان (جنود عقل و جنود جهل)، که در این کتاب، روایت امام کاظم (ع) را شرح و تحلیل و بررسی کردند. طبق آن تلقی عقل چیزی است که انسان را به خدا نزدیک می کند. بنابراین، عاقل کسی است که دنبال خدا می گردد، خدا را عبادت می کند. و آن کسی که دنبال خدا نمی گردد، خدا را عبادت نمی کند، او اساساً از عقل بهره ای ندارد. این که قرآن می فرماید: "اکثرهم لا یعقلون" [5] ناظر به همین معنا است؛ یعنی از این عقل برخوردار نیستند.
3. اما آن عقل عرفی که - به خصوص امروز در فرهنگ فلسفی عقل، همین عقل مطرح است - ما از آن تعبیر به عقل حسابگر می کنیم، عقل مصحلت آمیز دنیایی است. این که کسی می تواند منافع شخصی خود را در حد کوچک و محدودی بفهمد و این محدودیت باعث می شود خیلی منافع بزرگ تر را از دست دهد، به خاطر حفظ منافع خیلی کوچک تر و کم ارزش تر؛ چرا که به منافع بزرگ تر توجه ندارد، این عقل حسابگر است. این همان عقلی است که در عرف می گویند، فلانی عاقل است؛ مردم عاقل اند. عاقل اند به این معنا است که حسابگرند و سود و زیان منافع شخصی خودشان را درک می کنند. فلسفه غرب بیشتر با همین عقل سر و کار دارد، آن عقلی که آنها از آن صحبت می کنند، به ویژه بعد از دوران جدید، همین عقل حسابگر است.
صدر المتألهین (ره) در شرح اصول کافی برای عقل مراتب و معانی متفاوتی ذکر می کند.
این که عقل مراتب دارد قطعی و یقینی است. به تعبیری ما همه این سه تعریف از عقل را می توانیم مراتب عقل تلقی کنیم؛ یعنی یک مرتبه از عقل همین عقل حساب گر است که منافع جزئی را درک می کند. هر چند فیلسوفان معتقدند که به این عقل نمی شود واقعاً عقل اطلاق کرد؛ زیرا که عقل وارد جزئیات نمی شود. آری اگر عقل در معنای فلسفی کلمه که خود به دو بخش عقل نظری و عقل عملی تقسیم می شود، عقل نظری در حوزه امور نظری است، عقل عملی در حوزه امور عملی است؛ مثل حوزه اخلاق، سیاسات و... که در فلسفه قدیم از او صحبت می شد، در حوزه عقل عملی است.
اکنون پس از تحلیل و بررسی تعاریف عقل می پردازیم به اصل سؤال، یعنی اگر عقل دین را تأیید می کند، پس چرا آدم های عاقلی وجود دارند که متدین نیستند و به هیچ دینی نگرویدند؟ اگر بخواهیم یک جواب کوتاهی برای پرسش مطرح شده بیان کنیم، باید گفت انسان های عاقلی که ما می بینیم، معلوم نیست از عقلی که دین آن را تأیید می کند بهره مند باشند. انسان های این چنینی عقل حسابگر منافع جزئی و شخصی را دارند، که این عقل حسابگر ضرورتاً دین شناس نیست، و انسان را به خدا نزدیک نمی کند، همان چیزی که به قول یکی از اساتید؛ آدم ها یک چیز کم دارند، اما هیچ کس نمی گوید ما کم داریم و آن عقل است. هیچ انسانی را نمی توان یافت که بگوید عقل من کم است. همه ادعای عقل کل دارند، اما یک چیزی است، خدا کم نداده، ولی همیشه می نالند و آن صحت و سلامت است. اکثر مردم می گویند؛ ما حالمان خوب نیست. بیماری کوچکی دارند خیلی به نظرشان زیاد است، ولی آن همه سلامتی ها را نمی بینند. بنابر این عقلی که همه مدعی اند آن را دارند، عقل حسابگر است که این عقل حسابگر ضرورتاً دین شناس نیست، و انسان را به خدا نزدیک نمی کند. این عقل منافع جزئی و کوچک را می بیند، اگر ارتقا پیدا کند و اگر این انسان یک پله بالاتر بیاید و برسد به درک مفاهیم کلی تر و از یک منظر بالاتری به واقعیت وجود نگاه کند، آن موقع منافع بزرگ تر را می بیند. و آن کسی که این منافع بزرگ تر را ببینید، آن عقل را پیدا بکند، این عقل همان عقلی است که "ما عبد به الرحمان و یکتسب به الجنان" است. این عقلی است که دنبال خدا می رود. این عقلی است که به تعبیر روایت، وقتی خدا عقل را خلق کرد، گفت: بیا، آمد، گفت: برو، برگشت؛ یعنی عقل مطیع است؛ مطیع خداوند تبارک و تعالی است. آن عقلی است که انسان کامل، امام زمان (عج) آن عقل را دارد. معصومان (ع) آن عقل را دارند. اگر انسانی هر قدر به آن عقل نزدیک تر شود، بهره مندی از آن معرفت الاهی، بهره بندی از درک فیوضات الاهی بیشتر خواهد شد.

پی نوشتها:
[1]. نحل، 78.
[2]. ذاریات، 56.
[3]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 11، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه ش .
[4]. الکافی، ج 1، ص 10.
[5]. مائده، 103؛ عنکبوت، 63؛ حجرات، 4.
منبع: www.islamquest.net





1396@ - موتور جستجوی پرسش و پاسخ امین