پاسخ اجمالی: واژه "عقل" در متن ها و فضاهای مختلف تفسیرهای گوناگونی پیدا کرده است. گاهی عقل دارای تعریف عرفی است؛ مانند انسان عاقل، افراد عاقل. گاهی نیز معنای دیگر عقل آن چیزی است که فیلسوفان در مباحث فلسفی به کار می برند و به این معنا تعبیر می کنند؛ که بحث های فلسفی، بحث عقلی است و در آن جا قاضی و داور مباحث فلسفی عقل است. اصطلاح دیگری از عقل در روایت و در فهم دینی وجود دارد. انسان های عاقلی که ما می بینیم، معلوم نیست از عقلی که دین آن را تأیید نموده بهره مند باشند! چنین انسان هایی عقل حسابگر منافع جزئی و شخصی دارند، که این عقل حسابگر ضرورتاً دین شناس نیست، و انسان را به خدا نزدیک نمی کند. پاسخ تفصیلی: تعریف عقل واژه "عقل" در متن های مختلف و در فضاهای مختلف تفسیرهای گوناگونی پیدا کرده است . گاه عقل دارای تعریف عرفی است؛ مانند انسان عاقل، افراد عاقل. معنای دیگر عقل آن چیزی است که فیلسوفان در مباحث فلسفی به کار می برند و تعبیر می کنند؛ به این معنا که بحث های فلسفی، بحث عقلی است و در آن جا قاضی و داور مباحث فلسفی عقل است. اصطلاحی دیگری از عقل در روایت و در فهم دینی وجود دارد. پس از بیان این سه تعریف از عقل، باید دید میان آنها چه ارتباطی وجود دارد. 1. عقلی که فیلسوفان در فلسفه مطرح می کنند، به عنوان یک قوه و توان برای ادراک است، امور کلی است. به تعبیر فیلسوفان عقل مفاهیم کلی را درک می کند و به جزئیات کار ندارد. به تعبیر حاجی سبزواری (ره) در شرح منظومه، عقل با جزئیاتی که در حال تحول و از بین رفتن هستند کاری ندارد. عقل کارش با کلیات و با مفاهیم کلی است. این یک مفهوم از عقل است که این قوه مدرکه است. درباره اثبات این که انسان چنین قوه ای دارد، فیلسوفان بحث های زیادی کرده اند. صدر المتألهین (ره) در کتاب اسفار در ضمن استدلال این مسئله را به قرآن مستند می کند. ایشان می گوید: قرآن در مورد خلقت انسان می فرماید: "وَ اللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا" [1] شما را ما از شکم مادرانتان خارج کردیم در حالی که هیچ نمی دانستید. این آغاز کار انسان است که هیچ نمی داند، هیچ اطلاع و داده ای ندارد؛ از طرف دیگر می فرماید: "ما خلقتُ الجنَّ و الانس الاّ لیعبدون" [2] ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای بندگی. صدر المتألهین می گوید انسان در آغاز کار هیچ نمی داند، اما منتها و مقصدی که برای آن خلق شده است، عبادت است و عبادت هم تابع معرفت است. بنابراین، انسانی که آغازش از جهل مطلق است و پایانش معرفت و شناخت است، به طور قطع باید قوایی برای شناخت و معرفت داشته باشد. وی از طریق قرآن وجود قوای ادراکی را برای انسان اثبات می کند. 2. اما عقلی که در بحث روایات به کار می رود: "کلما حکم به العقل، حکم به الشرع"، آن عقلی که حکم می کند و هر حکمی بکند، شارع هم آن حکم را قبول دارد. آیا این عقل همان عقل فلسفی است یا نه! فیلسوفان به ویژه فیلسوفان متأله، بر این نکته اسرار دارند که این همان عقل فلسفی است. تعبیر روایات از عقل این است: "ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان" [3] عقل چیزی است که انسان با آن خدا را عبادت می کند و می تواند به بهشت برسد؛ یعنی می تواند به سعادت برسد. در روایات کلمه "عقل" در مقابل "جهل" به کار رفته است. در کتاب اصول کافی فصلی دارد با عنوان "کتاب عقل و الجهل" [4] یعنی مقابل عقل کلمه جهل آمده است. این تعبیر مستند به روایات است. روایت معروفی است از هشام درباره جنود عقل. امام خمینی (ره) کتابی دارند با همین عنوان (جنود عقل و جنود جهل)، که در این کتاب، روایت امام کاظم (ع) را شرح و تحلیل و بررسی کردند. طبق آن تلقی عقل چیزی است که انسان را به خدا نزدیک می کند. بنابراین، عاقل کسی است که دنبال خدا می گردد، خدا را عبادت می کند. و آن کسی که دنبال خدا نمی گردد، خدا را عبادت نمی کند، او اساساً از عقل بهره ای ندارد. این که قرآن می فرماید: "اکثرهم لا یعقلون" [5] ناظر به همین معنا است؛ یعنی از این عقل برخوردار نیستند. 3. اما آن عقل عرفی که - به خصوص امروز در فرهنگ فلسفی عقل، همین عقل مطرح است - ما از آن تعبیر به عقل حسابگر می کنیم، عقل مصحلت آمیز دنیایی است. این که کسی می تواند منافع شخصی خود را در حد کوچک و محدودی بفهمد و این محدودیت باعث می شود خیلی منافع بزرگ تر را از دست دهد، به خاطر حفظ منافع خیلی کوچک تر و کم ارزش تر؛ چرا که به منافع بزرگ تر توجه ندارد، این عقل حسابگر است. این همان عقلی است که در عرف می گویند، فلانی عاقل است؛ مردم عاقل اند. عاقل اند به این معنا است که حسابگرند و سود و زیان منافع شخصی خودشان را درک می کنند. فلسفه غرب بیشتر با همین عقل سر و کار دارد، آن عقلی که آنها از آن صحبت می کنند، به ویژه بعد از دوران جدید، همین عقل حسابگر است. صدر المتألهین (ره) در شرح اصول کافی برای عقل مراتب و معانی متفاوتی ذکر می کند. این که عقل مراتب دارد قطعی و یقینی است. به تعبیری ما همه این سه تعریف از عقل را می توانیم مراتب عقل تلقی کنیم؛ یعنی یک مرتبه از عقل همین عقل حساب گر است که منافع جزئی را درک می کند. هر چند فیلسوفان معتقدند که به این عقل نمی شود واقعاً عقل اطلاق کرد؛ زیرا که عقل وارد جزئیات نمی شود. آری اگر عقل در معنای فلسفی کلمه که خود به دو بخش عقل نظری و عقل عملی تقسیم می شود، عقل نظری در حوزه امور نظری است، عقل عملی در حوزه امور عملی است؛ مثل حوزه اخلاق، سیاسات و... که در فلسفه قدیم از او صحبت می شد، در حوزه عقل عملی است. اکنون پس از تحلیل و بررسی تعاریف عقل می پردازیم به اصل سؤال، یعنی اگر عقل دین را تأیید می کند، پس چرا آدم های عاقلی وجود دارند که متدین نیستند و به هیچ دینی نگرویدند؟ اگر بخواهیم یک جواب کوتاهی برای پرسش مطرح شده بیان کنیم، باید گفت انسان های عاقلی که ما می بینیم، معلوم نیست از عقلی که دین آن را تأیید می کند بهره مند باشند. انسان های این چنینی عقل حسابگر منافع جزئی و شخصی را دارند، که این عقل حسابگر ضرورتاً دین شناس نیست، و انسان را به خدا نزدیک نمی کند، همان چیزی که به قول یکی از اساتید؛ آدم ها یک چیز کم دارند، اما هیچ کس نمی گوید ما کم داریم و آن عقل است. هیچ انسانی را نمی توان یافت که بگوید عقل من کم است. همه ادعای عقل کل دارند، اما یک چیزی است، خدا کم نداده، ولی همیشه می نالند و آن صحت و سلامت است. اکثر مردم می گویند؛ ما حالمان خوب نیست. بیماری کوچکی دارند خیلی به نظرشان زیاد است، ولی آن همه سلامتی ها را نمی بینند. بنابر این عقلی که همه مدعی اند آن را دارند، عقل حسابگر است که این عقل حسابگر ضرورتاً دین شناس نیست، و انسان را به خدا نزدیک نمی کند. این عقل منافع جزئی و کوچک را می بیند، اگر ارتقا پیدا کند و اگر این انسان یک پله بالاتر بیاید و برسد به درک مفاهیم کلی تر و از یک منظر بالاتری به واقعیت وجود نگاه کند، آن موقع منافع بزرگ تر را می بیند. و آن کسی که این منافع بزرگ تر را ببینید، آن عقل را پیدا بکند، این عقل همان عقلی است که "ما عبد به الرحمان و یکتسب به الجنان" است. این عقلی است که دنبال خدا می رود. این عقلی است که به تعبیر روایت، وقتی خدا عقل را خلق کرد، گفت: بیا، آمد، گفت: برو، برگشت؛ یعنی عقل مطیع است؛ مطیع خداوند تبارک و تعالی است. آن عقلی است که انسان کامل، امام زمان (عج) آن عقل را دارد. معصومان (ع) آن عقل را دارند. اگر انسانی هر قدر به آن عقل نزدیک تر شود، بهره مندی از آن معرفت الاهی، بهره بندی از درک فیوضات الاهی بیشتر خواهد شد. پی نوشتها: [1]. نحل، 78. [2]. ذاریات، 56. [3]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 11، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه ش . [4]. الکافی، ج 1، ص 10. [5]. مائده، 103؛ عنکبوت، 63؛ حجرات، 4. منبع: www.islamquest.net
اگر عقل دین را تأیید می کند، پس چرا آدم های عاقلی وجود دارند که متدین نیستند و به هیچ دینی نگرویدند؟
پاسخ اجمالی:
واژه "عقل" در متن ها و فضاهای مختلف تفسیرهای گوناگونی پیدا کرده است. گاهی عقل دارای تعریف عرفی است؛ مانند انسان عاقل، افراد عاقل.
گاهی نیز معنای دیگر عقل آن چیزی است که فیلسوفان در مباحث فلسفی به کار می برند و به این معنا تعبیر می کنند؛ که بحث های فلسفی، بحث عقلی است و در آن جا قاضی و داور مباحث فلسفی عقل است. اصطلاح دیگری از عقل در روایت و در فهم دینی وجود دارد.
انسان های عاقلی که ما می بینیم، معلوم نیست از عقلی که دین آن را تأیید نموده بهره مند باشند! چنین انسان هایی عقل حسابگر منافع جزئی و شخصی دارند، که این عقل حسابگر ضرورتاً دین شناس نیست، و انسان را به خدا نزدیک نمی کند.
پاسخ تفصیلی:
تعریف عقل
واژه "عقل" در متن های مختلف و در فضاهای مختلف تفسیرهای گوناگونی پیدا کرده است . گاه عقل دارای تعریف عرفی است؛ مانند انسان عاقل، افراد عاقل.
معنای دیگر عقل آن چیزی است که فیلسوفان در مباحث فلسفی به کار می برند و تعبیر می کنند؛ به این معنا که بحث های فلسفی، بحث عقلی است و در آن جا قاضی و داور مباحث فلسفی عقل است. اصطلاحی دیگری از عقل در روایت و در فهم دینی وجود دارد. پس از بیان این سه تعریف از عقل، باید دید میان آنها چه ارتباطی وجود دارد.
1. عقلی که فیلسوفان در فلسفه مطرح می کنند، به عنوان یک قوه و توان برای ادراک است، امور کلی است. به تعبیر فیلسوفان عقل مفاهیم کلی را درک می کند و به جزئیات کار ندارد. به تعبیر حاجی سبزواری (ره) در شرح منظومه، عقل با جزئیاتی که در حال تحول و از بین رفتن هستند کاری ندارد. عقل کارش با کلیات و با مفاهیم کلی است. این یک مفهوم از عقل است که این قوه مدرکه است. درباره اثبات این که انسان چنین قوه ای دارد، فیلسوفان بحث های زیادی کرده اند.
صدر المتألهین (ره) در کتاب اسفار در ضمن استدلال این مسئله را به قرآن مستند می کند. ایشان می گوید: قرآن در مورد خلقت انسان می فرماید: "وَ اللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئًا" [1] شما را ما از شکم مادرانتان خارج کردیم در حالی که هیچ نمی دانستید. این آغاز کار انسان است که هیچ نمی داند، هیچ اطلاع و داده ای ندارد؛ از طرف دیگر می فرماید: "ما خلقتُ الجنَّ و الانس الاّ لیعبدون" [2] ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای بندگی.
صدر المتألهین می گوید انسان در آغاز کار هیچ نمی داند، اما منتها و مقصدی که برای آن خلق شده است، عبادت است و عبادت هم تابع معرفت است. بنابراین، انسانی که آغازش از جهل مطلق است و پایانش معرفت و شناخت است، به طور قطع باید قوایی برای شناخت و معرفت داشته باشد. وی از طریق قرآن وجود قوای ادراکی را برای انسان اثبات می کند.
2. اما عقلی که در بحث روایات به کار می رود: "کلما حکم به العقل، حکم به الشرع"، آن عقلی که حکم می کند و هر حکمی بکند، شارع هم آن حکم را قبول دارد. آیا این عقل همان عقل فلسفی است یا نه! فیلسوفان به ویژه فیلسوفان متأله، بر این نکته اسرار دارند که این همان عقل فلسفی است. تعبیر روایات از عقل این است: "ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان" [3] عقل چیزی است که انسان با آن خدا را عبادت می کند و می تواند به بهشت برسد؛ یعنی می تواند به سعادت برسد. در روایات کلمه "عقل" در مقابل "جهل" به کار رفته است. در کتاب اصول کافی فصلی دارد با عنوان "کتاب عقل و الجهل" [4] یعنی مقابل عقل کلمه جهل آمده است. این تعبیر مستند به روایات است. روایت معروفی است از هشام درباره جنود عقل. امام خمینی (ره) کتابی دارند با همین عنوان (جنود عقل و جنود جهل)، که در این کتاب، روایت امام کاظم (ع) را شرح و تحلیل و بررسی کردند. طبق آن تلقی عقل چیزی است که انسان را به خدا نزدیک می کند. بنابراین، عاقل کسی است که دنبال خدا می گردد، خدا را عبادت می کند. و آن کسی که دنبال خدا نمی گردد، خدا را عبادت نمی کند، او اساساً از عقل بهره ای ندارد. این که قرآن می فرماید: "اکثرهم لا یعقلون" [5] ناظر به همین معنا است؛ یعنی از این عقل برخوردار نیستند.
3. اما آن عقل عرفی که - به خصوص امروز در فرهنگ فلسفی عقل، همین عقل مطرح است - ما از آن تعبیر به عقل حسابگر می کنیم، عقل مصحلت آمیز دنیایی است. این که کسی می تواند منافع شخصی خود را در حد کوچک و محدودی بفهمد و این محدودیت باعث می شود خیلی منافع بزرگ تر را از دست دهد، به خاطر حفظ منافع خیلی کوچک تر و کم ارزش تر؛ چرا که به منافع بزرگ تر توجه ندارد، این عقل حسابگر است. این همان عقلی است که در عرف می گویند، فلانی عاقل است؛ مردم عاقل اند. عاقل اند به این معنا است که حسابگرند و سود و زیان منافع شخصی خودشان را درک می کنند. فلسفه غرب بیشتر با همین عقل سر و کار دارد، آن عقلی که آنها از آن صحبت می کنند، به ویژه بعد از دوران جدید، همین عقل حسابگر است.
صدر المتألهین (ره) در شرح اصول کافی برای عقل مراتب و معانی متفاوتی ذکر می کند.
این که عقل مراتب دارد قطعی و یقینی است. به تعبیری ما همه این سه تعریف از عقل را می توانیم مراتب عقل تلقی کنیم؛ یعنی یک مرتبه از عقل همین عقل حساب گر است که منافع جزئی را درک می کند. هر چند فیلسوفان معتقدند که به این عقل نمی شود واقعاً عقل اطلاق کرد؛ زیرا که عقل وارد جزئیات نمی شود. آری اگر عقل در معنای فلسفی کلمه که خود به دو بخش عقل نظری و عقل عملی تقسیم می شود، عقل نظری در حوزه امور نظری است، عقل عملی در حوزه امور عملی است؛ مثل حوزه اخلاق، سیاسات و... که در فلسفه قدیم از او صحبت می شد، در حوزه عقل عملی است.
اکنون پس از تحلیل و بررسی تعاریف عقل می پردازیم به اصل سؤال، یعنی اگر عقل دین را تأیید می کند، پس چرا آدم های عاقلی وجود دارند که متدین نیستند و به هیچ دینی نگرویدند؟ اگر بخواهیم یک جواب کوتاهی برای پرسش مطرح شده بیان کنیم، باید گفت انسان های عاقلی که ما می بینیم، معلوم نیست از عقلی که دین آن را تأیید می کند بهره مند باشند. انسان های این چنینی عقل حسابگر منافع جزئی و شخصی را دارند، که این عقل حسابگر ضرورتاً دین شناس نیست، و انسان را به خدا نزدیک نمی کند، همان چیزی که به قول یکی از اساتید؛ آدم ها یک چیز کم دارند، اما هیچ کس نمی گوید ما کم داریم و آن عقل است. هیچ انسانی را نمی توان یافت که بگوید عقل من کم است. همه ادعای عقل کل دارند، اما یک چیزی است، خدا کم نداده، ولی همیشه می نالند و آن صحت و سلامت است. اکثر مردم می گویند؛ ما حالمان خوب نیست. بیماری کوچکی دارند خیلی به نظرشان زیاد است، ولی آن همه سلامتی ها را نمی بینند. بنابر این عقلی که همه مدعی اند آن را دارند، عقل حسابگر است که این عقل حسابگر ضرورتاً دین شناس نیست، و انسان را به خدا نزدیک نمی کند. این عقل منافع جزئی و کوچک را می بیند، اگر ارتقا پیدا کند و اگر این انسان یک پله بالاتر بیاید و برسد به درک مفاهیم کلی تر و از یک منظر بالاتری به واقعیت وجود نگاه کند، آن موقع منافع بزرگ تر را می بیند. و آن کسی که این منافع بزرگ تر را ببینید، آن عقل را پیدا بکند، این عقل همان عقلی است که "ما عبد به الرحمان و یکتسب به الجنان" است. این عقلی است که دنبال خدا می رود. این عقلی است که به تعبیر روایت، وقتی خدا عقل را خلق کرد، گفت: بیا، آمد، گفت: برو، برگشت؛ یعنی عقل مطیع است؛ مطیع خداوند تبارک و تعالی است. آن عقلی است که انسان کامل، امام زمان (عج) آن عقل را دارد. معصومان (ع) آن عقل را دارند. اگر انسانی هر قدر به آن عقل نزدیک تر شود، بهره مندی از آن معرفت الاهی، بهره بندی از درک فیوضات الاهی بیشتر خواهد شد.
پی نوشتها:
[1]. نحل، 78.
[2]. ذاریات، 56.
[3]. کلینی، الکافی، ج 1، ص 11، دار الکتب الإسلامیة، تهران، 1365 ه ش .
[4]. الکافی، ج 1، ص 10.
[5]. مائده، 103؛ عنکبوت، 63؛ حجرات، 4.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] اگر عقل دین را تأیید می کند، پس چرا آدم های عاقلی وجود دارند که متدین نیستند و به هیچ دینی نگرویدند؟
- [سایر] چرا همه دین دار نیستند آیا عقل دین را تأیید می کند؟
- [سایر] اگر عقل دین را تأیید می کند چرا همه عاقل ها دیندار نیستند؟
- [سایر] دین حضرت آدم(ع) چه دینی بوده است؟
- [سایر] شما می گویید عقل را دین تأیید کرده است و آن را قابل اعتماد دانسته، اگر این گونه است ما با استفاده از عقل مان می توانیم استنتاج کنیم؟ و اساساً جایگاه، تعریف و ضرورت تقلید چیست؟
- [سایر] آیا عقل، امامت کودک را تأیید میکند؟
- [سایر] چرا یکسری انسانها که متدین هم نیستند دعای شان برآورده می شود ؟
- [سایر] آیا عقل ، امامت کودک را تایید می کند؟
- [سایر] افراد متدین و دین دار باید چه خصوصیاتی داشته باشند؟
- [سایر] چگونه انسان نیازمند به دین است در صورتی که آدم های بسیاری را می بینیم که در زندگی شان موفق هستند ولی هیچ دینی ندارند؟
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . کسانی که متدین و ملتزم به احکام اسلام نیستند و اهل نماز و روزه و وظایف شرعیه نمی باشند لیاقت عهده داری مشاغل اجتماعی اسلامی و مناصب عمومی را ندارند و اگر عهده دار شوند، غاصب و متجاوز به حقوق عمومی شناخته می شوند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] وضو گرفتن از آب مدارس علوم دینی که نمی داند آب آن را برای همه مردم وقف کرده اند یا فقط برای طلاب همان مدرسه، اشکال دارد، مگر در صورتی که معمولاً مردم متدین از آب آنجا وضو بگیرند بطوری که نشانه عمومی بودن وقف باشد.
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است در دادن زکات فطره خویشان فقیر خود را بر دیگران مقدم بدارد و بعد همسایگان فقیر را و مستحب است کسی را که در دین و فقه و عقل مقدم است در دادن فطره مقدم بدارد
- [آیت الله بهجت] اگر در صفهای جماعت جا باشد، مکروه است انسان تنها بایستد. راه دادن افرادی که از کمال عقل برخوردار نیستند، مثل طفل، دیوانه و ابله در صف اول و بهخصوص نزدیک امام و یا در جایی که گمان میرود موجب فساد نماز دیگران شود، مکروه است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی اگر از گفته غیر به عقاید دینی یقین پیدا کند در حکم به مسلمان بودن او کافی است، و در احکام دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند، یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند، تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند، و عده دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را به جا آورد پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله علوی گرگانی] عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، و نمیتواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون دلیل گفته کسی را قبول کند، ولی در احکام دینی که علم به حکم آن از جهت ضروری بودن آن پیدا نکرده است باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید، که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلاً اگر عدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عدّه دیگر میگویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند، آن را بجا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر احتمال صحیح داده شود که سکوت موجب میگردد که منکری معروف یا معروفی منکر شود و یا ستمگری تقویت گردد و یا ستمی بر مسلمانان تحمیل گردد یا چهره دین و عالمان دینی نزد مردم مخدوش گردد، اظهار حق و اعلام آن خصوصا بر عالمان و اجب است و سکوت جایز نیست.
- [امام خمینی] عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد، ولی در احکام غیر ضروری دین باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، یا از مجتهد تقلید کند یعنی به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است، مثلًا اگرعدهای از مجتهدین عملی را حرام میدانند و عده دیگر میگویند حرام نیست آن عمل را انجام ندهد، و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب میدانند آن را به جا آورد، پس کسانی که مجتهد نیستند و نمیتوانند به احتیاط عمل کنند واجب است از مجتهد تقلید نمایند.
- [آیت الله اردبیلی] بعضی از واجبات نماز رکن هستند؛ یعنی اگر انسان آنها را عمدا یا سهوا بجا نیاورد یا در نماز اضافه کند، نماز باطل میشود، ولی زیادی سهوی تکبیرةالاحرام موجب بطلان نماز نمیشود و بعضی دیگر رکن نیستند؛ یعنی اگر عمدا کم یا زیاد شوند، نماز باطل میشود و چنانچه سهوا کم یا زیاد گردند، نماز باطل نمیشود. پنج چیز رکن نماز هستند: اوّل: نیّت. دوم:تکبیرةُالاِحرام. سوم:قیام در هنگام گفتن تکبیرةُالاِحرام وقیام متّصل به رکوع (یعنی ایستادن پیش از رکوع). چهارم: رکوع. پنجم:دو سجده.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد پیدا کند و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید؛ یعنی بدون سؤال از دلیل گفته کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریات باید مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد؛ یا از مجتهد تقلید کند؛ یعنی به دستور او رفتار نماید؛ یا از راه احتیاط طوری به وظیفه خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است؛ مثلا اگر عده ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عده دیگر می گویند حرام نیست؛ آن عمل را انجام ندهد و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند؛ آن را به جا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند؛ لازم است از مجتهد تقلید نمایند.