آیه 26 سوره صاد: (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ...)، خطاب به داود پیامبر(ع) است. پروردگار با این خطاب او را جانشین و نماینده خود در جامعه بشری قرار داد،[1] تا مانند پیامبران پیشین مردم را به توحید و فضایل اخلاقی دعوت نماید. در این آیه خداوند علاوه بر مسئولیت رسالت، یکی از مسئولیتهای مهمی که بر عهده داود نهاده، مسئولیت قضاوت و حل و فصل اختلافات میان مردم است؛ بدینگونه که مردم دعاوی و اختلافات خود را نزد او برده و او قضاوت نموده و حق را به آنان اعلام نماید. خداوند در ضمن جمله (وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی‌ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ) تأکید میفرماید؛ در هنگام حل اختلاف و صدور حکم هرگز براساس میل خود حکم و قضاوت ننما که چنین حکمی اعراض از طریق حق و حقیقت خواهد بود. در مسئله حل اختلاف و صدور حکم، آیه شریفه اهتمام و تصریح به کلمه حق نموده که حکم و قضاوت باید براساس حق و واقع باشد، تا یکی از دو طرف دعوا مورد ظلم واقع نگیرد و حق او تضییع نشود. جمله (وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی) تأکیدی است بر این نکته که هوا و خواستههای انسانی بر خلاف حق و عدول از طریقه الهی است و باید از آن دوری جست. این جمله خطاب به داود پیامبر(ع) است، در حالیکه او به جهت مقام عصمت، مبرا از آن است که در دعاوی مردم و حل و فصل اختلاف آنان، تمایلات و خواسته های خود را به کار گیرد. در این باره باید گفت؛ اولاً: آیه در مقام تشریع حکم الهی بوده و شایسته تأکید است. ثانیاً: قضاوت و حل و فصل دعاوی، از احکام الهی است که در ادیان آسمانی از جمله در مورد حضرت داود تجدید شده و به آن تصریح نموده، و این منافات با مقام عصمت او ندارد؛ به دلیل آنکه نیروی عصمت باعث سلب اختیار از معصوم نمی‌شود و معصوم نیز مانند سایر افراد مورد ایجاب و الزام و نهی قرار میگیرد، اما نیروی عصمت مانع از وقوع مخالفت میشود، نه مانع از توجه تکلیف، بلکه تا تکلیف متوجه معصوم نباشد امتثال قطعی و دائم مورد ندارد. البته، برخی از مفسران[2] میگویند در اینکه خداوند داود(ع) را امر نمود تا به حق و عدالت حکم کند و از پیروی هوای نفس نهی کرد، تنبیهی است برای دیگران؛ یعنی هر کسی که سرپرست امور مردم می‌شود، باید در بین آنان به حق حکم نموده و از پیروی باطل پرهیز نماید، و گر نه آنحضرت به دلیل عصمتی که داشته هرگز جز به حق حکم ننموده، و از باطل پیروی نمی‌کرد. گفتنی است؛ بر صاحب نظریه فوق این اشکال وارد است که مجرد اینکه خطاب متوجه به او برای تنبیه دیگران است، دلیل نمی‌شود که به جهت عصمت اصلاً این خطاب متوجه خود او نباشد؛ زیرا همانگونه که بیان شد عصمت باعث سلب اختیار نمی‌گردد، بلکه با داشتن عصمت باز اختیارشان به جای خود باقی بوده، و تا زمانی که اختیار باقی است، تکلیف صحیح بلکه واجب است، همان طور که نسبت به دیگران صحیح است؛ چرا که اگر تکلیف متوجه آنان نشود، نسبت به ایشان دیگر واجب و حرامی تصور ندارد و طاعت از معصیت متمایز نمیشود، و همین خود باعث می‌شود عصمت لغو گردد؛ چون وقتی که می‌گوییم داود(ع) معصوم است، معنایش این است که آن حضرت گناه نمی‌کند، و گناه فرع بر تکلیف است.[3] آخرین فراز آیه یعنی: (إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ)، به طور کلی تأکید و منع از ضلالت و تخلف از وظیفه الهی است، چه در مقام حل و فصل اختلاف حقوقی باشد، و چه در باره ارتکاب گناهان بزرگ که سبب استحقاق عذاب دردناک خواهند شد. منشأ و سبب هر ضلالت و معصیت همانا فراموشی، اعراض از روز قیامت و انکار بررسی اعمال در پیشگاه پروردگار می‌باشد، و نسیان و فراموشی حساب و روز جزا وسیله هر معصیت، ضلالت و گمراهی است. به بیان دیگر، این جمله دلیل نهی از پیروی هوای نفس است؛ به این نحو که این کار باعث می‌شود انسان از روز جزا و حساب غافل شود و فراموشی روز قیامت هم عذاب شدید دارد. و منظور از فراموش کردن آن بی‌اعتنایی به آن است. در این آیه شریفه دلالتی است بر اینکه هیچ ضلالت و گمراهی از راه خدا، و یا به عبارت دیگر، هیچ معصیتی از معاصی جدای از فراموشی روز حساب نیست.[4] پی نوشتها: [1]. اگر چه برخی از مفسران گفتهاند؛ منظور از خلافت و جانشینی، جانشینی پیامبران است، نه خلافت الهی که این با توجه به آیه: (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً)، به نظر نمیرسد درست باشد. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌17، ص 194، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق. [2]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج ‌12، ص 179، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415 ق. [3]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌17، ص 195. [4]. ر. ک: حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، ج ‌14، ص 115 – 116، کتابفروشی لطفی، تهران، 1404 ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌17، ص 194- 196. منبع: www.islamquest.net
آیه 26 سوره صاد: (یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ...)، خطاب به داود پیامبر(ع) است. پروردگار با این خطاب او را جانشین و نماینده خود در جامعه بشری قرار داد،[1] تا مانند پیامبران پیشین مردم را به توحید و فضایل اخلاقی دعوت نماید. در این آیه خداوند علاوه بر مسئولیت رسالت، یکی از مسئولیتهای مهمی که بر عهده داود نهاده، مسئولیت قضاوت و حل و فصل اختلافات میان مردم است؛ بدینگونه که مردم دعاوی و اختلافات خود را نزد او برده و او قضاوت نموده و حق را به آنان اعلام نماید.
خداوند در ضمن جمله (وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ) تأکید میفرماید؛ در هنگام حل اختلاف و صدور حکم هرگز براساس میل خود حکم و قضاوت ننما که چنین حکمی اعراض از طریق حق و حقیقت خواهد بود. در مسئله حل اختلاف و صدور حکم، آیه شریفه اهتمام و تصریح به کلمه حق نموده که حکم و قضاوت باید براساس حق و واقع باشد، تا یکی از دو طرف دعوا مورد ظلم واقع نگیرد و حق او تضییع نشود.
جمله (وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی) تأکیدی است بر این نکته که هوا و خواستههای انسانی بر خلاف حق و عدول از طریقه الهی است و باید از آن دوری جست.
این جمله خطاب به داود پیامبر(ع) است، در حالیکه او به جهت مقام عصمت، مبرا از آن است که در دعاوی مردم و حل و فصل اختلاف آنان، تمایلات و خواسته های خود را به کار گیرد.
در این باره باید گفت؛ اولاً: آیه در مقام تشریع حکم الهی بوده و شایسته تأکید است. ثانیاً: قضاوت و حل و فصل دعاوی، از احکام الهی است که در ادیان آسمانی از جمله در مورد حضرت داود تجدید شده و به آن تصریح نموده، و این منافات با مقام عصمت او ندارد؛ به دلیل آنکه نیروی عصمت باعث سلب اختیار از معصوم نمیشود و معصوم نیز مانند سایر افراد مورد ایجاب و الزام و نهی قرار میگیرد، اما نیروی عصمت مانع از وقوع مخالفت میشود، نه مانع از توجه تکلیف، بلکه تا تکلیف متوجه معصوم نباشد امتثال قطعی و دائم مورد ندارد.
البته، برخی از مفسران[2] میگویند در اینکه خداوند داود(ع) را امر نمود تا به حق و عدالت حکم کند و از پیروی هوای نفس نهی کرد، تنبیهی است برای دیگران؛ یعنی هر کسی که سرپرست امور مردم میشود، باید در بین آنان به حق حکم نموده و از پیروی باطل پرهیز نماید، و گر نه آنحضرت به دلیل عصمتی که داشته هرگز جز به حق حکم ننموده، و از باطل پیروی نمیکرد.
گفتنی است؛ بر صاحب نظریه فوق این اشکال وارد است که مجرد اینکه خطاب متوجه به او برای تنبیه دیگران است، دلیل نمیشود که به جهت عصمت اصلاً این خطاب متوجه خود او نباشد؛ زیرا همانگونه که بیان شد عصمت باعث سلب اختیار نمیگردد، بلکه با داشتن عصمت باز اختیارشان به جای خود باقی بوده، و تا زمانی که اختیار باقی است، تکلیف صحیح بلکه واجب است، همان طور که نسبت به دیگران صحیح است؛ چرا که اگر تکلیف متوجه آنان نشود، نسبت به ایشان دیگر واجب و حرامی تصور ندارد و طاعت از معصیت متمایز نمیشود، و همین خود باعث میشود عصمت لغو گردد؛ چون وقتی که میگوییم داود(ع) معصوم است، معنایش این است که آن حضرت گناه نمیکند، و گناه فرع بر تکلیف است.[3]
آخرین فراز آیه یعنی: (إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ)، به طور کلی تأکید و منع از ضلالت و تخلف از وظیفه الهی است، چه در مقام حل و فصل اختلاف حقوقی باشد، و چه در باره ارتکاب گناهان بزرگ که سبب استحقاق عذاب دردناک خواهند شد. منشأ و سبب هر ضلالت و معصیت همانا فراموشی، اعراض از روز قیامت و انکار بررسی اعمال در پیشگاه پروردگار میباشد، و نسیان و فراموشی حساب و روز جزا وسیله هر معصیت، ضلالت و گمراهی است. به بیان دیگر، این جمله دلیل نهی از پیروی هوای نفس است؛ به این نحو که این کار باعث میشود انسان از روز جزا و حساب غافل شود و فراموشی روز قیامت هم عذاب شدید دارد. و منظور از فراموش کردن آن بیاعتنایی به آن است.
در این آیه شریفه دلالتی است بر اینکه هیچ ضلالت و گمراهی از راه خدا، و یا به عبارت دیگر، هیچ معصیتی از معاصی جدای از فراموشی روز حساب نیست.[4]
پی نوشتها:
[1]. اگر چه برخی از مفسران گفتهاند؛ منظور از خلافت و جانشینی، جانشینی پیامبران است، نه خلافت الهی که این با توجه به آیه: (إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً)، به نظر نمیرسد درست باشد. ر. ک: طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 194، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1417ق.
[2]. آلوسی، سید محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم، ج 12، ص 179، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1415 ق.
[3]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 195.
[4]. ر. ک: حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، ج 14، ص 115 – 116، کتابفروشی لطفی، تهران، 1404 ق؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 17، ص 194- 196.
منبع: www.islamquest.net
- [سایر] لطفا آیه 34 سوره «صاد» را که در باره آزمایش و امتحان حضرت سلیمان است، به طور واضح بیان کنید که تفسیر و منظور چیست؟
- [سایر] تفسیر «لا تجعلوا دعاء الرسول»، «یتسللون منکم لواذا» و «فلیحذر الذین»، در آیه 63 سوره نور چیست؟
- [سایر] تفسیر لفظ «کلمات» در آیه 109 سوره کهف چیست؟
- [سایر] شأن نزول و تفسیر آیه شریفه «وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً» از سوره نساء چیست؟
- [سایر] تفسیر آیه «إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها» چیست؟
- [سایر] تفسیر آیه «إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکادُ أُخْفِیها» چیست؟
- [سایر] تفسیر و شأن نزول آیه 121 بقره چیست؟ منظور از «تلاوت شایسته قرآن» چیست؟
- [سایر] لطفاً تفسیر آیه: «یوم تبدل الارض غیر الارض» را بیان فرمایید.
- [سایر] ترجمه و تفسیر آیه «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی کَبَدٍ» چیست؟
- [سایر] تفسیر آیه «ما یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» چیست؟
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است که بر بالین محتضر سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و ایه الکرسی و ایه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه ایه اخر سوره بقره بلکه هر چه از قران ممکن است بخوانند
- [آیت الله وحید خراسانی] مستحب است که بر بالین محتضر سوره مبارکه یس و صافات و احزاب و ایه الکرسی و ایه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه ایه اخر سوره بقره بلکه هر چه از قران ممکن است بخوانند
- [آیت الله نوری همدانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکة یس و الصافات و آیه الکرسی و آیه پنجاه و چهارم ازو سورة اعراف و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هر چه ازو قرآن ممکن بخوانند .
- [آیت الله مکارم شیرازی] سوره هایی که سجده واجب دارد چهار سوره است: 1 سوره سجده (سوره 32) آیه 15. 2 سوره فصلت (سوره 41) آیه 37. 3 سوره نجم (سوره 53) آیه 62. 4 سوره علق(سوره 96) آیه 19.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس، و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف یعنی آیه اِنَّ رَبَّکُمُ اللهُ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ... و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هرچه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] در چهار سوره از قرآن مجید آیه سجده است (سوره های وَالنَّجم(53) اِقرَأْ(96) والم تنزیل(32) و حم سجده(41)) وهرگاه انسان آیه سجده را بخواند یا گوش کند باید فوراً به سجده رود، و اگر فراموش کرد هر زمان یادش آید سجده واجب است و اگر گوش ندهد بلکه آیه سجده به گوشش بخورد بنابر احتیاط واجب باید سجده کند.
- [آیت الله مظاهری] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله سبحانی] مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سوره مبارکه یس و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف (إنَّ ربَّکُمُ اللهُ الّذی خَلَقَ السموات و الارض) تا آخر، و سه آیه آخر سوره بقره بلکه هرچه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . مستحب است برای راحت شدن محتضر بر بالین او، سوره مبارکه یس و الصافات و احزاب و آیة الکرسی و آیه پنجاه و چهارم از سوره اعراف و سه آیه آخر سوره بقره، بلکه هر چه از قرآن ممکن است بخوانند.
- [آیت الله مکارم شیرازی] چنان که گفته شد در چهار سوره از قرآن مجید آیه سجده است(سوره (الم سجده) و (حم سجده) و (النجم) و (اقرء)) و هرگاه انسان آیه سجده را بخواند یا گوش کند باید فوراً به سجده رود و اگر فراموش کرد هر زمان یادش آید سجده واجب است و اگر گوش ندهد بلکه آیه سجده به گوشش بخورد، بنابر احتیاط واجب باید سجده کند.