این کلمات با مشتقات آن در قرآن، در موارد زیادی استعمال شده است. کلمه ذنب در سوره شعراء آیه 14 و تکویر آیه 9؛ کلمه إثم در سوره بقره آیه 173 و 182 و 203؛ و کلمه عصیان در سوره حجرات آیه 7 و مشتقات آن مانند عصیتم، یعص، عصوا در سوره های دیگر قرآن آمده است. این سه کلمه از نظر معنا مترادف هستند، اما در عین حال در کلام عرب تفاوت هایی با یکدیگر دارند. "اثم" به معنای گناه است و گفته شده مراد از آن انجام کاری است که حلال نیست.[1] کلمه "ذنب" عبارت از هر عملی است که به دنبالش ضرر و یا فوت نفع و مصلحتی بوده باشد، و اصل کلمه از "ذَنَب" گرفته شده که به معنای دم و دنباله حیوان است و به گناهان نیز اطلاق ذنب شده است؛ زیرا گناه، جنایت و ستم به دیگران دنباله و تبعاتی دارد و مستلزم کیفر و عقوبت و انتقام است.[2] اما واژه عصیان، در مقابل طاعت به معنای نا فرمانی است. اصل این کلمه به معنای چوب است. می گویند جلو فلانی را با عصا گرفت و به کسی که از جمعیت کنار گیری می کند گفته می شود "شق العصا"، یعنی از جمعیت جدا شد.[3] بنابراین، به هر یک از ذنب، عصیان و اثم گناه اطلاق می شود، اگر چه تفاوت هایی از نظر معنا با همدیگر دارند. پی نوشت: [1] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 12، ص 5، دار صادر، بیروت، 1414ق . [2] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 713، انتشارات ناصر خسرو، تهران،1372ش. [3] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 570، دار العلم، الدار الشامیة، دمشق بیروت،1412ق. منبع:islamquest.net
این کلمات با مشتقات آن در قرآن، در موارد زیادی استعمال شده است. کلمه ذنب در سوره شعراء آیه 14 و تکویر آیه 9؛ کلمه إثم در سوره بقره آیه 173 و 182 و 203؛ و کلمه عصیان در سوره حجرات آیه 7 و مشتقات آن مانند عصیتم، یعص، عصوا در سوره های دیگر قرآن آمده است.
این سه کلمه از نظر معنا مترادف هستند، اما در عین حال در کلام عرب تفاوت هایی با یکدیگر دارند.
"اثم" به معنای گناه است و گفته شده مراد از آن انجام کاری است که حلال نیست.[1] کلمه "ذنب" عبارت از هر عملی است که به دنبالش ضرر و یا فوت نفع و مصلحتی بوده باشد، و اصل کلمه از "ذَنَب" گرفته شده که به معنای دم و دنباله حیوان است و به گناهان نیز اطلاق ذنب شده است؛ زیرا گناه، جنایت و ستم به دیگران دنباله و تبعاتی دارد و مستلزم کیفر و عقوبت و انتقام است.[2]
اما واژه عصیان، در مقابل طاعت به معنای نا فرمانی است. اصل این کلمه به معنای چوب است. می گویند جلو فلانی را با عصا گرفت و به کسی که از جمعیت کنار گیری می کند گفته می شود "شق العصا"، یعنی از جمعیت جدا شد.[3]
بنابراین، به هر یک از ذنب، عصیان و اثم گناه اطلاق می شود، اگر چه تفاوت هایی از نظر معنا با همدیگر دارند.
پی نوشت:
[1] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 12، ص 5، دار صادر، بیروت، 1414ق .
[2] طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج 2، ص 713، انتشارات ناصر خسرو، تهران،1372ش.
[3] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص 570، دار العلم، الدار الشامیة، دمشق بیروت،1412ق.
منبع:islamquest.net
- [سایر] تفاوت میان ذنب، اثم، عصیان، سیئه و خطیئه در قرآن چیست؟
- [سایر] چرا در قرآن آیاتی وجود دارد که ظهور در عصیان انبیا(ع) دارد، ولی آیاتی که ظاهر در عصمت آنها باشد، نیست؟
- [سایر] قرآن کریم به صراحت از عصیان و نافرمانی پیامبران خبر می دهد،چگونه می توان از این آیات چشم پوشید و پیامبران را معصوم دانست؟
- [سایر] چرا در قرآن آیاتی وجود دارد که ظهور در عصیان انبیا (ع) دارد، ولی آیاتی که ظاهر در عصمت آنها باشد، نیست؟
- [آیت الله خوئی] مصداق اعانت بر اثم چیست؟
- [سایر] کلمه قرآن چند بار در قرآن آمده است؟
- [سایر] تفسیر و معنای کلمه عزم در قرآن چیست؟
- [سایر] در قرآن کریم در برخی از سوره ها از کلمۀ کوکب استفاده شده، و در برخی دیگر از کلمۀ نجم، در زبان فارسی معنای این دو، ستاره است،آیا معنای این دو کلمه در قرآن،متفاوت است؟
- [سایر] قرآن از چند کلمه تشکیل شده است؟
- [سایر] معنای ظاهری و باطنی کلمه قران چیست؟
- [آیت الله جوادی آملی] .وقفِ به حرکت و وصلِ به سکون , جایز است , هرچند احتیاط مستحب, ترک آن است. وقفِ به حرکت, آن است که حرکت حرف آخر کلمه را ظاهر کند و بین این کلمه و کلمه دیگر, لحظه ای ساکت شود و وصلِ به سکون , آن است که حرکت حرف آخر کلمه را ظاهر نکند و بدون سکون ، کلمه بعدی را بگوید.
- [آیت الله مکارم شیرازی] قرآن خواندن در سجده مکروه است، همچنین فوت کردن محل سجده برای برطرف کردن گرد و غبار و اگر در اثر فوت کردن عمداً کلمه دو حرفی از دهان بیرون آید نماز اشکال دارد.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر از کافر یا کسی که به دادن خمس عقیده ندارد و یا از روی عصیان خمس نداده؛ مالی به دست انسان آید؛ واجب نیست خمس آن را بدهد.
- [آیت الله فاضل لنکرانی] اگر در کلمه ای واو باشد و حرف قبل از واو در آن کلمه ضمه داشته باشد و حرف بعد از واو در آن کلمه همزه (ء) باشد مثل کلمه سوء بهتر است آن واو را مد بدهد یعنی آن را بکشد و همچنین اگر در کلمه ای الف باشد و حرف قبل از الف در آن کلمه زبر داشته باشد و حرف بعد از الف در آن کلمه همزه باشد مثل جاء بهتر است الف آن را بکشد و نیز اگر در کلمه ای (ی) باشد و حرف قبل از (ی) در آن کلمه زیر داشته باشد و حرف بعد از (ی) در آن کلمه همزه باشد مثل جیء بهتر آن است (ی) را با مد بخواند و اگر بعد از این واو و الف و (ی) به جای همزه (ء) حرفی باشد که ساکن است یعنی زیر و زبر و ضمه ندارد باز هم بهتر آن است که این سه حرف را با مد بخواند مثلاً در ولاالضّالّین که بعد از الف حرف لام ساکن است بهتر آن است که الف آن را با مد بخواند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر در کلمه ای و او باشد و حرف قبل از و او در آن کلمه پیش داشته باشد و حرف بعد از و او در آن کلمه همزه باشد مثل کلمه سوء بنا بر احتیاط آن و او را مد بدهد یعنی آن را بکشد و همچنین اگر در کلمه ای الف باشد و حرف قبل از الف در آن کلمه زبر داشته باشد و حرف بعد از الف در آن کلمه همزه باشد مثل جء الف آن را بکشد و نیز اگر در کلمه ای ی باشد و حرف پیش از ی در آن کلمه زیر داشته باشد و حرف بعد از ی در آن کلمه همزه باشد مثل جیء ی را با مد بخواند و اگر بعد از این حروف و او و الف و یا به جای همزه حرفی باشد که ساکن است یعنی زیر و زبر و پیش ندارد؛ باز هم این سه حرف را با مد بخواند؛ مثلا در و لا الضالین که بعد از الف؛ حرف لام ساکن است؛ باید الف آن را با مد بخواند و چنانچه به دستوری که گفته شد رفتار نکند؛ بنا بر اظهر نماز صحیح است.
- [آیت الله نوری همدانی] اگر در کلمه ای ( واو ) باشد و حرف قبل از ( واو ) در آن کلمه پیش داشته باشد و حرف بعد از ( واو ) در آن کلمه همزه ( ء ) باشد ، مثل کلمة سوء باید آن ( واو ) را مد بدهد ، یعنی آن ر ا بکشدو همچنین اگر در کلمه ای ( الف ) باشد و حرف قبل از ( الف ) در آن کلمه زبرداشته باشد و حرف بعد از (الف) درآن کلمه همزه باشد ، مل ( جاء )باید(الف) آن را بکشد و نیز اگر در کلمهای ( ی ) باشد و حرف پیش از ( ی ) در آن کلمه زیرداشته باشد و حرف بعد از ( ی ) در آن کلمه همزه باشد ، مثل ( جی ء ) باید ( ی) را با مد بخواند و اگر بعد از این ( و او ) و ( الف ) و ( ی) به جای همزه ( ء ) حرفی باشد که ساکن است یعنی زیر وزبر و پیش ندارد باز هم باید این سه حرف را با مد بخواند ، مثلاً در ولا الضالین که بعد از ( الف ) حرف ( لام ) ساکن است باید ( الف ) آن را با مد بخواند . و چنانچه به دستوری که گفته شد رفتار نکند احتیاط واجب آن است که نماز را تمام کند و دوباره بخواند .
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر در کلمه ای واو باشد و حرف قبل از واو در آن کلمه پیش داشته باشد و حرف بعد از واو در آن کلمه همزه " ء " باشد مثل کلمه " سوء " باید آن واو را مد بدهد یعنی آن را بکشد و هم چنین اگر در کلمه ای الف باشد و حرف بعد از الف در آن کلمه همزه باشد مثل "جآء" باید الف آن را بکشد و نیز اگر در کلمه ای " ی " باشد و حرف پیش از " ی " در آن کلمه زیر داشته باشد و حرف بعد از " ی " در آن کلمه همزه باشد مثل " جئ " باید " ی " را با مد بخواند و اگر بعد از این واو و الف و یاء، به جای همزه حرفی باشد که ساکن است یعنی زیر و زبر و پیش ندارد باز هم باید این سه حرف را با مد بخواند، مثلاً در "وَلاَ الضّالّینَ" که بعد از الف، حرف لام ساکن است، باید الف آن را با مد بخواند و چنان چه به دستوری که گفته شد رفتار نکند، احتیاط آن است که نماز را تمام کند و دوباره بخواند.
- [آیت الله اردبیلی] اگر در کلمهای (واو) باشد و حرف قبل از (واو) در آن کلمه ضمّه داشته باشد و حرف بعد از (واو) در آن کلمه (همزه) باشد مثل کلمه (سُوْء) باید آن (واو) را مدّ بدهد، یعنی آن را بکشد و همچنین اگر در کلمهای (الف) باشد و حرف قبل از (الف) در آن کلمه فتحه داشته باشد و حرف بعد از (الف) در آن کلمه (همزه) باشد مثل کلمه (جاءَ) احتیاطا باید (الف) آن را بکشد و نیز اگر در کلمهای (یاء) باشد و حرف پیش از (یاء) در آن کلمه کسره داشته باشد و حرف بعد از (یاء) در آن کلمه همزه باشد مثل کلمه (جِیْءَ) باید (یاء) را با مدّ بخواند و اگر بعد از این (واو) و (الف) و (یاء)، به جای (همزه) حرف ساکنی یعنی حرفی که کسره و فتحه و ضمّه ندارد باشد، باید این سه حرف را با مدّ بخواند، مثلاً در (ولاَ الضّالّین) که بعد از (الف) حرف (لام) ساکن است، باید (الف) را با مدّ بخواند.
- [آیت الله سبحانی] احتیاط مستحب آن است که در نماز، وقف به حرکت و وصل به سکون ننماید و معنی وقف به حرکت آن است که زیر یا زبر یا پیشِ آخر کلمه ای را بگوید و بین آن کلمه و کلمه بعد، فاصله بیندازد، مثلا بگوید الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ومیم الرّحیم را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید مالک یوم الدّین. معنی وصل به سکون آن است که زیر یا زبر یا پیشِ کلمه ای را نگوید و آن کلمه را به کلمه بعد بچسباند مثل آن که بگوید الرَّحمنِ الرَّحیمِ و میم الرّحیم را زیر ندهد و فوراً مالک یوم الدّین را بگوید.
- [آیت الله نوری همدانی] احتیاط واجب آن است که در نماز ، وقف به حرکت و وصل به سکون ننماید و معنی وقف به حرکت آن است که زیر یا زبر یا پیش آخر کلمه ای را بگوید و بین آن کلمه و کلمة بعدش فاصله دهد . مثلاً بگوید الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر بدهد و بعد قدری فاصله دهد و بگوید مالک یوم الدین . و معنی وصل به سکون آن است که زیر یا زبر یل پیش کلمه ای را نگوید و آن کلمه را به کلمة بعد بچسباند مثل آنکه بگوید الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر ندهد و فوراً مالک یوم الدین را بگوید .