حضرت یونس بن متی(ع) سالها[1] در میان قومش در سرزمین نینوا در عراق، به دعوت و تبلیغ مشغول بود، اما هرچه کوشش کرد، ارشادهایش در دل امتش مؤثر نیفتاد، فقط دو نفر به او ایمان آوردند؛ یکی ملیخا بود و دیگر روبیل، یکی عابد بود و دیگری عالم؛[2] چون آنحضرت از دعوت قومش خسته و مأیوس شده بود -به جهت تبلیغ طولانی مدت- بر آنها غضبناک و خشمگین گردید و از میان آنها بیرون رفت، وی با آنکه مأمور نبود از آنها اعراض کند و از آنجا هجرت نماید، این کار را کرد؛ چون تصوّر میکرد خداوند بر او تنگ نمیگیرد؛ مانعی ندارد که خروج حضرت یونس از منطقه مأموریتش ترک اولی باشد که از او سر زده؛ مانند برخی از انبیا که ترک اولی نمودند.[3] بنابر این، از نظر اینکه یونس (ع) در باره قوم متمرد خود نفرین کرد و بدون کسب دستور از مقام کبریائی، از قوم خود اعراض نموده و هنگام اجرای عقوبت آنان را رها نمود و به سوی آنان باز نگشت، با اینکه تمرد نبوده، ولی یونس پیامبر آنرا در باره خود لغزش شناخت در مقام توبه و عذر خواهی بر آمد در صورتی که مقام پیامبران منزه از خطور لغزش است.[4] شایان توجه است که (لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ) در جمله (إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ)، به معنای تنگ گرفتن است. امام رضا(ع) (فَظَنَّ) را به (یقین) و (لَنْ نَقْدِرَ) را به (ضیق) و (تنگنا) معنا نموده است.[5] آنحضرت با استناد به قول خداوند متعال در آیه (وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ)؛[6] و چون پروردگارش او را بیازماید و روزی‌اش را بر او تنگ گیرد... . فرمود (قدر) در روزی در این آیه به معنای تنگی و مضیقه روزی است. با توجه به این معنا، وجهی برای این توجیه باقی نمیماند که این جمله در مقام تمثیل باشد، چنانکه برخی از مفسران گفتهاند جمله (إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ) در مقام تمثیل است -و معنایش این است که رفتن یونس و جدایی او از قومش مانند رفتن کسی بود که از مولایش قهر کرده باشد و پنداشته باشد که مولایش بر او دست نمی‌یابد و او می‌تواند با دور شدن از چنگ وی بگریزد- چون یونس مقامش بالاتر از این است که حقیقتاً و واقعاً از مولایش قهر کند و به راستی بپندارد که خدا بر او قادر نیست و او می‌تواند با سفر کردن از مولایش بگریزد؛ زیرا ساحت پیامبران منزه از چنین پندارها است، آنان به عصمت خدا معصوم از خطا هستند. بنابر این، آیه شریفه از باب تمثیل است نه حکایت یک واقعیت خارجی.[7] به هر حال، یونس یقین ‌کرد که خداوند بر او تنگ نخواهد گرفت. او گمان می‌کرد تمام رسالت خویش را در میان قوم نافرمانش انجام داده است و حتی ترک اولایی در این زمینه نکرده، و اکنون که آنها را به حال خود رها کرده و بیرون می‌رود چیزی بر او نیست، در حالیکه اولی این بود که بیش از این در میان آنها بماند و صبر و استقامت بخرج دهد، شاید بیدار شوند و به سوی خدا آیند. سرانجام برای همین ترک اولی خداوند او را در فشار و تنگنا قرار داد، نهنگ عظیمی او را بلعید.[8] پی نوشت: [1]. میبدی از عبد الله مسعود نقل میکند که حضرت یونس 33 ساله بود که به پیامبری مبعوث شد و 33 قومش را دعوت کرد، در این مدت جز دو مرد کسی دیگر به وی ایمان نیاورد. میبدی، رشیدالدین احمد بن ابی سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج ‌6، ص 299، امیر کبیر، تهران، چاپ پنجم، 1371ش. [2]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ‌9، ص 232، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378ش. [3]. ثقفی تهرانی، محمد، تفسیر روان جاوید، ج‌3، ص 572- 573، برهان، تهران، 1398 ق. [4]. حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، ج‌11، ص 93- 94 کتابفروشی لطفی، تهران، 1404ق. [5]. (قَالَ الرِّضَا (ع) ذَاکَ یُونُسُ بْنُ مَتَّی ع ذَهَبَ مُغاضِباً لِقَوْمِهِ فَظَنَّ بِمَعْنَی اسْتَیْقَنَ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ أَنْ لَنْ نُضَیِّقَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ وَ مِنْهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ أَیْ ضَیَّقَ وَ قَتَر)؛ امام رضا (ع) فرمود: ذا النّون یونس بن متی بود که از روی غضب از قوم خود روی پنهان نمود، و یقین نمود که ما رزق او را در هر مکان و محلّ که باشد مضیق نخواهیم کرد. لفظ ظنّ اینجا به معنای استیقن است و از اینجا است قول خدای عزّ و جلّ‌ (وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ)، یعنی رزق او را مضیّق و مقتر گردانید. [6]. فجر، 16. [7]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ‌14، ص 314، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق. [8]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13، ص 485، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش. منبع:islamquest.net
حضرت یونس بن متی(ع) سالها[1] در میان قومش در سرزمین نینوا در عراق، به دعوت و تبلیغ مشغول بود، اما هرچه کوشش کرد، ارشادهایش در دل امتش مؤثر نیفتاد، فقط دو نفر به او ایمان آوردند؛ یکی ملیخا بود و دیگر روبیل، یکی عابد بود و دیگری عالم؛[2] چون آنحضرت از دعوت قومش خسته و مأیوس شده بود -به جهت تبلیغ طولانی مدت- بر آنها غضبناک و خشمگین گردید و از میان آنها بیرون رفت، وی با آنکه مأمور نبود از آنها اعراض کند و از آنجا هجرت نماید، این کار را کرد؛ چون تصوّر میکرد خداوند بر او تنگ نمیگیرد؛ مانعی ندارد که خروج حضرت یونس از منطقه مأموریتش ترک اولی باشد که از او سر زده؛ مانند برخی از انبیا که ترک اولی نمودند.[3]
بنابر این، از نظر اینکه یونس (ع) در باره قوم متمرد خود نفرین کرد و بدون کسب دستور از مقام کبریائی، از قوم خود اعراض نموده و هنگام اجرای عقوبت آنان را رها نمود و به سوی آنان باز نگشت، با اینکه تمرد نبوده، ولی یونس پیامبر آنرا در باره خود لغزش شناخت در مقام توبه و عذر خواهی بر آمد در صورتی که مقام پیامبران منزه از خطور لغزش است.[4]
شایان توجه است که (لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ) در جمله (إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ)، به معنای تنگ گرفتن است.
امام رضا(ع) (فَظَنَّ) را به (یقین) و (لَنْ نَقْدِرَ) را به (ضیق) و (تنگنا) معنا نموده است.[5] آنحضرت با استناد به قول خداوند متعال در آیه (وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ)؛[6] و چون پروردگارش او را بیازماید و روزیاش را بر او تنگ گیرد... . فرمود (قدر) در روزی در این آیه به معنای تنگی و مضیقه روزی است.
با توجه به این معنا، وجهی برای این توجیه باقی نمیماند که این جمله در مقام تمثیل باشد، چنانکه برخی از مفسران گفتهاند جمله (إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ)
در مقام تمثیل است -و معنایش این است که رفتن یونس و جدایی او از قومش مانند رفتن کسی بود که از مولایش قهر کرده باشد و پنداشته باشد که مولایش بر او دست نمییابد و او میتواند با دور شدن از چنگ وی بگریزد- چون یونس مقامش بالاتر از این است که حقیقتاً و واقعاً از مولایش قهر کند و به راستی بپندارد که خدا بر او قادر نیست و او میتواند با سفر کردن از مولایش بگریزد؛ زیرا ساحت پیامبران منزه از چنین پندارها است، آنان به عصمت خدا معصوم از خطا هستند. بنابر این، آیه شریفه از باب تمثیل است نه حکایت یک واقعیت خارجی.[7]
به هر حال، یونس یقین کرد که خداوند بر او تنگ نخواهد گرفت. او گمان میکرد تمام رسالت خویش را در میان قوم نافرمانش انجام داده است و حتی ترک اولایی در این زمینه نکرده، و اکنون که آنها را به حال خود رها کرده و بیرون میرود چیزی بر او نیست، در حالیکه اولی این بود که بیش از این در میان آنها بماند و صبر و استقامت بخرج دهد، شاید بیدار شوند و به سوی خدا آیند. سرانجام برای همین ترک اولی خداوند او را در فشار و تنگنا قرار داد، نهنگ عظیمی او را بلعید.[8]
پی نوشت:
[1]. میبدی از عبد الله مسعود نقل میکند که حضرت یونس 33 ساله بود که به پیامبری مبعوث شد و 33 قومش را دعوت کرد، در این مدت جز دو مرد کسی دیگر به وی ایمان نیاورد. میبدی، رشیدالدین احمد بن ابی سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، ج 6، ص 299، امیر کبیر، تهران، چاپ پنجم، 1371ش.
[2]. طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 9، ص 232، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378ش.
[3]. ثقفی تهرانی، محمد، تفسیر روان جاوید، ج3، ص 572- 573، برهان، تهران، 1398 ق.
[4]. حسینی همدانی، سید محمد حسین، انوار درخشان، ج11، ص 93- 94 کتابفروشی لطفی، تهران، 1404ق.
[5]. (قَالَ الرِّضَا (ع) ذَاکَ یُونُسُ بْنُ مَتَّی ع ذَهَبَ مُغاضِباً لِقَوْمِهِ فَظَنَّ بِمَعْنَی اسْتَیْقَنَ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ أَنْ لَنْ نُضَیِّقَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ وَ مِنْهُ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ أَیْ ضَیَّقَ وَ قَتَر)؛ امام رضا (ع) فرمود: ذا النّون یونس بن متی بود که از روی غضب از قوم خود روی پنهان نمود، و یقین نمود که ما رزق او را در هر مکان و محلّ که باشد مضیق نخواهیم کرد. لفظ ظنّ اینجا به معنای استیقن است و از اینجا است قول خدای عزّ و جلّ (وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ)، یعنی رزق او را مضیّق و مقتر گردانید.
[6]. فجر، 16.
[7]. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 314، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ پنجم، 1417ق.
[8]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 13، ص 485، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش.
منبع:islamquest.net
- [سایر] خطای حضرت یونس چه بود؟ مگر نه این است که پیامبران از اشتباه مصوناند؟
- [سایر] در صورتی که پیامبران از گناه و اشتباه مصوناند، چرا در قرآن چندین مرتبه به پیامبر اکرم (ص) امر و نهی شده است؟
- [سایر] چرا پیامبران با وجود عصمت اشتباه کردند؟ (نا فرمانی آدم، ترک قوم توسط یونس )
- [سایر] اگر پیامبران معصومند چرا حضرت یونس علیه السلام از دست مردم عصبانی شد و از شهر بیرون رفت؟
- [سایر] 1. قبور پیامبرانی؛ مانند حضرت شعیب، لوط، یوسف، یونس، آدم، موسی، اسرائیل، اسحاق، ابراهیم، هارون، داوود، سلیمان، ادریس، عیسی، یحیی، زکریا و نوح(ع) کجا واقع شده است؟ 2. چگونه ممکن است برخی پیامبران؛ مانند یونس(ع) که در عراق بوده، در ایران دفن شده باشند؟ آیا میشود نام پیامبران مدفون در ایران را نام ببرید.
- [سایر] سرگذشت حضرت یونس(ع) را بفرمایید؟
- [سایر] داستان حضرت یونس(علیهالسلام) را بفرمایید؟
- [سایر] لطفاً در مورد حضرت یونس و داستان ایشان توضیحاتی بدهید؟
- [سایر] سرگذشت حضرت یونس(علیه السلام)، در قرآن، چگونه بیان شده است؟
- [سایر] آیا خطای حضرت آدم (ع) ما را نیز گناهکار کرده است؟ چرا این قدر بر داستان آدم تاکید شده است؟
- [آیت الله بهجت] اگر کسی یکی از خویشان خود را عمداً و به ناحق بکشد، از او ارث نمیبرد، ولی اگر از روی خطا باشد، چه خطای محض باشد یا خطای شبیه به عمد، بنابر اظهر از او ارث میبرد، ولی از دیه او بنابر اظهر ارث نمیبرد، اگرچه احتیاط مستحب در صلح کردن است، و در قتل عمدی، که ارث نمیبرد، فرقی نیست بین اینکه خودش مستقیماً اقدام به قتل نماید و یا طوری واسطه قتل باشد که قتل به او نسبت داده شود.
- [آیت الله شبیری زنجانی] اگر روزهدار به گفتن یا نوشتن یا به اشاره و مانند اینها به خدا یا پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله یا یکی از امامان معصوم علیهمالسلام عمداً نسبتی را بدهد که دروغ است؛ اگر چه فوراً بگوید: دروغ گفتم یا توبه کند، روزه او باطل است، بلکه اگر به حضرت زهرا علیهاالسلام و سایر پیامبران و جانشینان ایشان علیهمالسلام هم به دروغ نسبتی بدهد بنا بر احتیاط روزه او باطل میشود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه کسی در نقل فتوای مجتهدی اشتباه کرده باید بعد از اطلاع، صحیح آن را بگوید، و اگر در منبر و سخنرانی گفته باید آن را در جلسات مختلف تکرار کند تا کسانی که به اشتباه افتاده اند از اشتباه درآیند، اما اگر فتوای آن مجتهد تغییر کرده، اعلام تغییر بر او لازم نیست.
- [آیت الله اردبیلی] اگر بر بدن کسی که جنب است آیه قرآن یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، حرام است دست به آن نوشته بگذارد و اگر بخواهد غسل کند، باید آب را به گونهای به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد و اسامی مبارک پیامبران و امامان و حضرت زهرا علیهمالسلام به احتیاط واجب حکم اسم خدا را دارند.
- [آیت الله بهجت] اگر کسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید، چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود لازم نیست به او خبر دهد که فتوا عوض شده . ولی اگر بعد از گفتن فتوا بفهمد اشتباه کرده، در صورتی که ممکن باشد باید اشتباه را برطرف کند.
- [آیت الله علوی گرگانی] اگر کسی فتوای مجتهدی را بدیگری بگوید، چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود لازم است به او خبر دهد که فتوا عوض شده و همچنین اگر بعد از گفتن فتوی بفهمد اشتباه کرده در صورتی که ممکن باشد باید اشتباه را بر طرف کند.
- [آیت الله مظاهری] اگر کسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید، چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود لازم نیست به او خبر دهد که فتوی عوض شده، ولی اگر بعد از گفتن فتوای مجتهد بفهمد اشتباه کرده، در صورتی که ممکن باشد باید اشتباه را برطرف کند.
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر کسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید. چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود لازم نیست به او خبر دهد که فتوای آن مجتهد عوض شده ولی اگر بعد از گفتن فتوی بفهمد اشتباه کرده؛ در صورتی که ممکن باشد باید اشتباه را برطرف کند.
- [آیت الله جوادی آملی] .اگر کسی فتوای مرجعی را بدون اشتباه برای مقلد او بگوید، چنانچه فتوای آن مرجع عوض شد, لازم نیست به او خبر دهد؛ ولی اگر در نقل فتوا اشتباه کند، در صورت امکان, لازم است مقلّد را آگاه کند. البتهوجوب تعلیمِ جاهل نسبت به مرجع و ناقل فتوا و عالِم دیگر, محفوظ است.
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . اگر کسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید چنان چه فتوای آن مجتهد عوض شود لازم نیست به او خبر دهد که فتوی عوض شده ولی اگر بعد از گفتن فتوی بفهمد اشتباه کرده، در صورتی که ممکن باشد باید اشتباه را برطرف کند.