عصمت عبارت است از نیروئی درونی که دارنده‌آن از هر گونه گناه باز داشته می‌شود.عصمت انبیاء لازمه هماهنگی خلقت است زیرا پس از احراز لزوم بعثت انبیاء و شناسایی آنها از طرق معجزه اگر معصوم نباشند اعتماد مردم از آنها سلب می‌شود؛ کسی به دستورشان عمل نمی‌کند و در نتیجه هدف خلقت لغو خواهد شد. بنابراین انبیاء باید از ناحیه خداوند حفظ شوند و هیچ‌گونه خطا و اشتباهی از آنها سرنزند. اما اینکه در دعاها می‌خوانیم که انبیاء از خداوند تقاضای عفو و مغفرت کرده‌اند یا در آیات قرآن اشاراتی به چشم می‌خورد (همچون ماجرای حضرت آدم یا حضرت یونس) که دلالت بر عدم عصمت آنها دارد باید توجه نمود که الفاظ دالّ بر گناه و معصیت در مورد آنان معنی حقیقی و آنچه ما از آنها در ذهن داریم را نمی‌دهد. بلکه نسبت به آنها به معنی ترک اوُلی است یعنی از میان دو کار که یکی خوب و دیگری خوب‌تر است اگر آنان خوب‌تر را رها کنند و خوب را انجام دهند این عمل شایسته شأن و مقام آنها نیست بلکه شایسته مقام آنان کار خوبتر است. (ر.ک: عقاید اسلامی، آقایان امامی و آشتیانی، ص 257) لذا عصمت انبیا همگانی است و حضرت آدم(ع) و حضرت یونس (ع)نیز فاقد آن نبوده اند، لیکن برای روشن شدن این مسأله باید چند نکته را به دقت مورد بررسی قرار داد: 1. اوامر و نواهی الهی دو قسم است: الف. مولوی یا قانونی، ب. ارشادی. قسم اول تکلیف‌آور است و خداوند به طور جدی خواستار انجام آن می‌باشد و برای انجامش پاداش و در مقابل ترک آن عذاب قرار داده است. قسم دوم در حقیقت، تکلیفی از ناحیه پروردگار نیست، بلکه خداوند بدان وسیله آدمی را به حکم عقل یا واقعیتی تکوینی که نتیجه آن عمل است - ارشاد می کند؛ مانند طبیبی که به مریض دستور می‌دهد فلان غذا را نخور. این دستور یک تکلیف قانونی نیست که اگر خلاف کند او را به مجازات رسانند؛ بلکه به این معنا است که تخلف از آن با بهبودی او ناسازگار است. بهشتی که آدم در آن بوده، مرحله ماقبل تکلیف و تشریع بوده است و نهی، جنبه ارشادی داشت؛ زیرا آن درخت دارای ویژگی و اثر تکوینی خاصی بوده که چون از آن خوردند، به فرموده قرآن: (فبدت لهما سواتهما). از این‌رو شرایط زیستی دیگری برای آنان لازم شد. بنابراین حضرت آدم مرتکب گناه تکلیفی نشده، ولی درعین حال عمل او متناسب با آن مقام منیع آموزگاری ملائک نبوده است. از این رو هم از آن مقام بلند تنزل یافت و هم دیگر آن بهشت جای مناسبی برای او نبود. از همین جا معنای آیاتی مثل: (فعصی آدم ربه فغوی) و ... روشن می‌شود که این عصیان نه عصیان به معنای گناه است؛ بلکه سرپیچی در مقابل نهی ارشادی است که شایسته جایگاه رفیع او نبوده است. به بیان دیگر و به طور ساده تر نکات زیر می تواند راهگشا باشد: الف) (عصی) به معنای خارج شدن از اطاعت و فرمان است. حال ممکن است عمل به یک فرمان، واجب باشد یامستحب. بنابراین استعمال کلمه (عصی) حتما به معنای خروج از دستور واجب نیست تا مسأله گناه پیش آید. ب ) امر و نهی گاهی جنبه ارشادی دارد؛ نظیر دستوری که طبیب به بیمار می‌دهد. حال اگر مریض خلاف دستورپزشک را مرتکب شد، به خودش ضرر زده است. حضرت آدم(ع) نیز نهی ارشادی شده بود تا از شجره ممنوعه نخورد و می‌بینیم که خورد و نتیجه آن دامنگیرخودش شد. ج ) هم چنین دورانی که حضرت آدم در بهشت می‌گذارنید، دوران تکلیف نبود. تکلیف از وقتی شروع شد که آدم بهزمین هبوط کرد. پس وقتی تکلیف نباشد، گناهی هم وجود نخواهد داشت. د ) گناه دو نوع است: نسبی و مطلق. گناه مطلق آن است که برای همه گناه است؛ نظیر دروغ، ظلم و دزدی؛ ولی گناه نسبی آن است که این عمل نسبت به فرد یا مقام خاصی نامناسب است؛ مثلاً اگر یک کارگر ساده برای ساختن بیمارستانی، یک روز حقوق خویش رابپردازد، عمل او شایسته تقدیر است؛ ولی اگر یک ثروتمند بخواهد همان مقدار را بپردازد، عمل او نامناسب وشایسته ملامت است. این را (گناه نسبی) یا (ترک اولی) می‌گویند که نه گناه است و نه مخالف با مقام عصمت. در متون اسلامی نیز از ترک عمل مستحب، به معصیت یاد شده است؛ مثلاً امام باقر(ع) درباره نمازهای نافله روزانه می‌فرماید:(اینها همه مستحب است و واجب نیست... و هر کس آن را ترک کند، معصیت کرده است)، (تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 404، طبق نقل تفسیر نمونه، ج 13، ص 324). با توجه به بیان مذکور عمل حضرت آدم(ع)، ترک اولایی بیش نبوده و منافات با مقام عصمت آن پیامبر الهی نداشت. حضرت یونس مرتکب حرام و ترک تکلیف مولوی نشده است، بلکه کار ایشان ترک اولی بوده است و آن (عجله کردن در ترک قوم) و عدم صبوری لایق به مقام نبوت است. این ترک اولی از پیامبر سبب شد در همان راهی بیافتد تا متنبه نسبت به ترک اولی شود، و از سوی دیگر صبور گردد و خدا را بخواند و خداوند دوباره ایشان را به سوی قومش برگرداند و مشغول راهنمائی مردم شد. ظلمی که حضرت یونس(ع) انی کنت من الظالمین به آن اشاره می‌کند دوری از مقام قرب الهی و ترک مسؤولیت خدایی است حضرت یونس(ع) دارای کمال قرب الهی بود و اندک حجاب رقیق برای خواص و اولیای مخصوص یاری از غم محسوب می‌شود چرا که مانع تداوم بارقه الهی است لذا ندا داده (لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین) و خدا پاسخ داد: (فاستجبناله و نجیّناه من الغم)(تفسیر موضوعی آیت‌الله جوادی آملی، ج 7، ص 304). www.morsalat.com
عصمت عبارت است از نیروئی درونی که دارندهآن از هر گونه گناه باز داشته میشود.عصمت انبیاء لازمه هماهنگی خلقت است زیرا پس از احراز لزوم بعثت انبیاء و شناسایی آنها از طرق معجزه اگر معصوم نباشند اعتماد مردم از آنها سلب میشود؛ کسی به دستورشان عمل نمیکند و در نتیجه هدف خلقت لغو خواهد شد. بنابراین انبیاء باید از ناحیه خداوند حفظ شوند و هیچگونه خطا و اشتباهی از آنها سرنزند.
اما اینکه در دعاها میخوانیم که انبیاء از خداوند تقاضای عفو و مغفرت کردهاند یا در آیات قرآن اشاراتی به چشم میخورد (همچون ماجرای حضرت آدم یا حضرت یونس) که دلالت بر عدم عصمت آنها دارد باید توجه نمود که الفاظ دالّ بر گناه و معصیت در مورد آنان معنی حقیقی و آنچه ما از آنها در ذهن داریم را نمیدهد. بلکه نسبت به آنها به معنی ترک اوُلی است یعنی از میان دو کار که یکی خوب و دیگری خوبتر است اگر آنان خوبتر را رها کنند و خوب را انجام دهند این عمل شایسته شأن و مقام آنها نیست بلکه شایسته مقام آنان کار خوبتر است. (ر.ک: عقاید اسلامی، آقایان امامی و آشتیانی، ص 257)
لذا عصمت انبیا همگانی است و حضرت آدم(ع) و حضرت یونس (ع)نیز فاقد آن نبوده اند، لیکن برای روشن شدن این مسأله باید چند نکته را به دقت مورد بررسی قرار داد:
1. اوامر و نواهی الهی دو قسم است: الف. مولوی یا قانونی، ب. ارشادی.
قسم اول تکلیفآور است و خداوند به طور جدی خواستار انجام آن میباشد و برای انجامش پاداش و در مقابل ترک آن عذاب قرار داده است.
قسم دوم در حقیقت، تکلیفی از ناحیه پروردگار نیست، بلکه خداوند بدان وسیله آدمی را به حکم عقل یا واقعیتی تکوینی که نتیجه آن عمل است - ارشاد می کند؛ مانند طبیبی که به مریض دستور میدهد فلان غذا را نخور. این دستور یک تکلیف قانونی نیست که اگر خلاف کند او را به مجازات رسانند؛ بلکه به این معنا است که تخلف از آن با بهبودی او ناسازگار است. بهشتی که آدم در آن بوده، مرحله ماقبل تکلیف و تشریع بوده است و نهی، جنبه ارشادی داشت؛ زیرا آن درخت دارای ویژگی و اثر تکوینی خاصی بوده که چون از آن خوردند، به فرموده قرآن: (فبدت لهما سواتهما). از اینرو شرایط زیستی دیگری برای آنان لازم شد. بنابراین حضرت آدم مرتکب گناه تکلیفی نشده، ولی درعین حال عمل او متناسب با آن مقام منیع آموزگاری ملائک نبوده است. از این رو هم از آن مقام بلند تنزل یافت و هم دیگر آن بهشت جای مناسبی برای او نبود. از همین جا معنای آیاتی مثل: (فعصی آدم ربه فغوی) و ... روشن میشود که این عصیان نه عصیان به معنای گناه است؛ بلکه سرپیچی در مقابل نهی ارشادی است که شایسته جایگاه رفیع او نبوده است.
به بیان دیگر و به طور ساده تر نکات زیر می تواند راهگشا باشد:
الف) (عصی) به معنای خارج شدن از اطاعت و فرمان است. حال ممکن است عمل به یک فرمان، واجب باشد یامستحب. بنابراین استعمال کلمه (عصی) حتما به معنای خروج از دستور واجب نیست تا مسأله گناه پیش آید.
ب ) امر و نهی گاهی جنبه ارشادی دارد؛ نظیر دستوری که طبیب به بیمار میدهد. حال اگر مریض خلاف دستورپزشک را مرتکب شد، به خودش ضرر زده است.
حضرت آدم(ع) نیز نهی ارشادی شده بود تا از شجره ممنوعه نخورد و میبینیم که خورد و نتیجه آن دامنگیرخودش شد.
ج ) هم چنین دورانی که حضرت آدم در بهشت میگذارنید، دوران تکلیف نبود. تکلیف از وقتی شروع شد که آدم بهزمین هبوط کرد. پس وقتی تکلیف نباشد، گناهی هم وجود نخواهد داشت.
د ) گناه دو نوع است: نسبی و مطلق.
گناه مطلق آن است که برای همه گناه است؛ نظیر دروغ، ظلم و دزدی؛ ولی گناه نسبی آن است که این عمل نسبت به فرد یا مقام خاصی نامناسب است؛ مثلاً اگر یک کارگر ساده برای ساختن بیمارستانی، یک روز حقوق خویش رابپردازد، عمل او شایسته تقدیر است؛ ولی اگر یک ثروتمند بخواهد همان مقدار را بپردازد، عمل او نامناسب وشایسته ملامت است. این را (گناه نسبی) یا (ترک اولی) میگویند که نه گناه است و نه مخالف با مقام عصمت. در متون اسلامی نیز از ترک عمل مستحب، به معصیت یاد شده است؛ مثلاً امام باقر(ع) درباره نمازهای نافله روزانه میفرماید:(اینها همه مستحب است و واجب نیست... و هر کس آن را ترک کند، معصیت کرده است)، (تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 404، طبق نقل تفسیر نمونه، ج 13، ص 324).
با توجه به بیان مذکور عمل حضرت آدم(ع)، ترک اولایی بیش نبوده و منافات با مقام عصمت آن پیامبر الهی نداشت.
حضرت یونس مرتکب حرام و ترک تکلیف مولوی نشده است، بلکه کار ایشان ترک اولی بوده است و آن (عجله کردن در ترک قوم) و عدم صبوری لایق به مقام نبوت است. این ترک اولی از پیامبر سبب شد در همان راهی بیافتد تا متنبه نسبت به ترک اولی شود، و از سوی دیگر صبور گردد و خدا را بخواند و خداوند دوباره ایشان را به سوی قومش برگرداند و مشغول راهنمائی مردم شد.
ظلمی که حضرت یونس(ع) انی کنت من الظالمین به آن اشاره میکند دوری از مقام قرب الهی و ترک مسؤولیت خدایی است حضرت یونس(ع) دارای کمال قرب الهی بود و اندک حجاب رقیق برای خواص و اولیای مخصوص یاری از غم محسوب میشود چرا که مانع تداوم بارقه الهی است لذا ندا داده (لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین) و خدا پاسخ داد: (فاستجبناله و نجیّناه من الغم)(تفسیر موضوعی آیتالله جوادی آملی، ج 7، ص 304).
www.morsalat.com
- [سایر] خطای حضرت یونس چه بود؟ پس چگونه پیامبران از اشتباه مصوناند؟
- [سایر] خطای حضرت یونس چه بود؟ مگر نه این است که پیامبران از اشتباه مصوناند؟
- [آیت الله مکارم شیرازی] ترک اولی به چه معناست؟ آیا برای پیامبران معصوم (ع) عیبی محسوب نمیشود؟
- [سایر] 1. قبور پیامبرانی؛ مانند حضرت شعیب، لوط، یوسف، یونس، آدم، موسی، اسرائیل، اسحاق، ابراهیم، هارون، داوود، سلیمان، ادریس، عیسی، یحیی، زکریا و نوح(ع) کجا واقع شده است؟ 2. چگونه ممکن است برخی پیامبران؛ مانند یونس(ع) که در عراق بوده، در ایران دفن شده باشند؟ آیا میشود نام پیامبران مدفون در ایران را نام ببرید.
- [سایر] آیا پیامبران هیچ گاه دچار اشتباه و خطا نمی شدند؟ و اگر معصوم ازخطا بودند، چه نیازی بود که با اصحاب خود به مشورت بپردازند؟
- [سایر] آیا همه پیامبران در قیامت، شفاعتکننده قوم خود هستند؟
- [سایر] نفرینهایی که پیامبران نسبت به قوم خویش کردند چیست؟
- [سایر] به من توضیح دهید ترک اولی در مورد پیامبرا ن چیست ؟ چون من متوجه تفاسیر نشده ام که آیا پیامبران معصوم هستند یا نه ؟
- [سایر] عامل عصمت در پیامبران چیست؟
- [سایر] اگر پیامبران معصومند چرا حضرت یونس علیه السلام از دست مردم عصبانی شد و از شهر بیرون رفت؟
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] اگر زن بعد از عقد بفهمد که تخمهای شوهرش را کشیده اند؛ در صورتی که امر را بر آن زن مشتبه کرده باشند؛ می تواند عقد را به هم بزند و در غیر این فرض اشتباه اندازی احتیاط ترک نشود.
- [آیت الله خوئی] اگر زن بعد از عقد بفهمد که تخمهای شوهرش را کشیدهاند درصورتی که امر را بر آن زن مشتبه کرده باشند میتواند عقد را به هم بزند و در غیر فرض اشتباه کاری احتیاط ترک نشود.
- [آیت الله مکارم شیرازی] هرگاه به واسطه مستی روزه او ترک شده باید قضا کند، هرچند ماده مست کننده را از روی اشتباه و یا برای معالجه خورده باشد، بلکه اگر نیت روزه را قبلاً کرده بعد در حال مستی روزه را تمام کند بنابر احتیاط واجب باید قضا نماید.
- [آیت الله سیستانی] کسی که نذر کرده عملی را ترک کند ، و وقتی برای آن معیّن نکرده است ، اگر از روی فراموشی یا ناچاری یا غفلت یا اشتباه ، آن عمل را انجام دهد ، یا کسی او را مجبور کند ، یا جاهل قاصر باشد ، کفاره بر او واجب نیست ولی نذر باقی است ، پس اگر بعد از آن از روی اختیار آن را بجا آورد ، باید کفاره بدهد .
- [آیت الله شبیری زنجانی] تقلید به معنای پیروی کردن از دیگری در عقیده یا عمل است و در احکام دینی از کسی باید تقلید کرد که دارای این شرایط باشد: 1 - مرد باشد. 2 - بالغ باشد. 3 - عاقل باشد. 4 - شیعه دوازده امامی باشد. 5 - حلالزاده باشد. 6 - عادل باشد، یعنی از گناهان کبیره، مانند: دروغ، غیبت، تهمت، آدمکشی، رباخواری، ترک نماز و ترک روزه …، از روی ملکه اجتناب کند و مراد از ملکه؛ حالت نفسانیست که انسان را به ترک گناه وادار میکند، گناه صغیره نیز با اصرار بر آن، گناه کبیره محسوب میگردد و نشانه عدالت این است که در ظاهر شخص خوبی باشد؛ یعنی اگر از اهل محل یا همسایگان او یا کسانی که با او معاشرت دارند حال او را بپرسند، بگویند: ما خلاف شرعی از او سراغ نداریم. 7 - مجتهد باشد. 8 - اعلم باشد و این در صورتیست که احتمال اختلاف بین مجتهدین را در مسائل مورد ابتلا بدهد. مجتهد اعلم کسیست که از تمام مجتهدهای زمان خود حکم خدا را بهتر بفهمد و برتری این مجتهد از سایر مجتهدین باید به گونهای باشد که متعارف افراد اهل فضل بتوانند آن را تشخیص دهند و اگر هیچ یک از مجتهدین چنین برتری روشنی نداشته باشند از هر یک از مجتهدین طراز اوّل میتوان تقلید نمود. 9 - موثّق باشد، یعنی اشتباهش از متعارف بیشتر نباشد و کسی که حریص به دنیا باشد غالبا موثّق نیست، زیرا حبّ شدید به دنیا باعث اشتباه زیاد در تشخیص میگردد. 10 - زنده باشد (با تفصیلی که در مسأله دهم خواهد آمد).
- [آیت الله صافی گلپایگانی] . شرایط امر به معروف و نهی از منکر پنج چیز است: اول آن که آمر و ناهی، معروف و منکر را بشناسد، و یقین داشته باشد به وجوب معروف و حرمت منکر، و ایمن باشد از اشتباه خودش. دوم آن که احتمال بدهد که امر و نهی او تأثیر داشته باشد. پس اگر احتمال عقلایی ندهد که امر و نهی او اثر دارد، وجوب آن ساقط میشود. سوم آن که کسی که واجب را ترک نموده و یا فعل حرام را به جا آورده، اصرار به آن داشته باشد. پس اگر بداند که مرتدع شده و بعد مرتکب نمیشود، ساقط میشود. چهارم آن که واجببودن معروف و حرامبودن منکر در حق فاعل، منجَّز و ثابت باشد، و در ترک واجب و فعل حرام عذری نداشته باشد. پس اگر فاعل، معتقد باشد به مباحبودن فعل حرامی، و یا به جواز ترک واجبی، در این صورت، امر به معروف و نهی از منکر، ساقط میشود؛ و همینطور است در هر موردی که تارک واجب و فاعل حرام عذر داشته باشد. بلی، از راه تنبیه غافل و ارشاد جاهل، تنبیه و ارشاد، لازم است. پنجم آن که در امر و نهی او مفسده و ضرری نباشد. پس با احتمال عقلایی به ضرر و مفسده، ساقط میشود.
- [آیت الله بروجردی] قسم چند شرط دارد:اوّل:کسی که قسم میخورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچّه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند، درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بیقصد قسم بخورد.دوم:کاری را که قسم میخورد انجام دهد باید حرام و مکروه نباشد و کاری که قسم میخورد ترک کند باید واجب و مستحب نباشد و اگر قسم بخورد که کار مباحی را به جا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قسم بخورد کار مباحی را ترک کند، باید انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد.سوم:به یکی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود، مانند خدا و الله و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم میگویند، ولی به قدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید، ذات مقدس حق در نظر میآید، مثل آن که به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است.چهارم:قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست، ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد، صحیح است.پنجم:عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم میخورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود، از وقتی که عاجز میشود، قسم او به هم میخورد و همچنین است اگر عمل کردن به نذر به قدری مشقّت پیدا کند که نشود آن را تحمّل کرد.
- [آیت الله بهجت] اگر پیش از خواندن نماز ظهر، سهواً مشغول نماز عصر شود و در بین نماز بفهمد اشتباه کرده است، چنانچه در وقت مشترک باشد، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند، یعنی نیت کند که آنچه تا حال خواندهام و آنچه را مشغولم و آنچه بعد میخوانم همه نماز ظهر باشد، و بعد از آنکه نماز را تمام کرد، نماز عصر را بخواند. و اگر در وقت مخصوص به ظهر باشد، پس اگر بعد از نماز فهمید، نمازش باطل است، مگر آنکه به قصد آنچه الآن وظیفه اوست بهجا آورده و در تطبیق آن بر عصر اشتباه کرده باشد؛ نظیر اینکه به جای ظهر، کلمه عصر بگوید؛ و اگر در اثناء متوجه شود باید عدول کرده، نیت را به نماز ظهر برگرداند، و احتیاط به اعاده هر دو نماز بعد از آن ترک نشود. و اگر موقعی ملتفت شد که داخل وقت مشترک شده است عدول به نماز ظهر مینماید، و اگر بعد از نماز فهمید نماز او صحیح است و عصر حساب میشود و اعاده عصر بعد از نماز ظهر لازم نیست.
- [آیت الله سبحانی] قسم چند شرط دارد: اول :کسی که قسم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و اگر می خواهد راجع به مال خودش قسم بخورد باید در حال بالغ شدن سفیه نباشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و خارج از اختیار درست نیست. دوم: کاری را که قسم می خورد انجام دهد، باید حرام و مکروه نباشد و کاری را که قسم می خورد ترک کند، باید واجب و مستحب نباشد و اگر قسم بخورد که کار مباحی را به جا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قسم بخورد کار مباحی را ترک کند باید انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد. سوم: به یکی از اسم های خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود مانند (خدا) و (الله) و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید; ذات مقدس حق در نظر می آید، مثل آنکه به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است بلکه اگر به لفظی قسم بخورد که بدون قرینه، خدا به نظر نمی آید ولی او قصد خدا را کند بنابر احتیاط باید به آن قسم عمل نماید. چهارم :قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است. پنجم: عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می خورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود و یا عمل به آن برایش مشقت داشته باشد قسم او از وقتی که عاجز و یا مشقت زا شده به هم می خورد. 33. احکام وقف
- [آیت الله میرزا جواد تبریزی] قسم چند شرط دارد: اول کسی که قسم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد قسم بخورد؛ پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کرده اند درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد قسم بخورد. دوم کاری را که برای آن قسم می خورد باید حرام یا مکروه نباشد و کاری را که قسم می خورد ترک کند؛ باید واجب یا مستحب نباشد و اگر قسم بخورد کار مباحی را به جا آورد؛ باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قسم بخورد کار مباحی را ترک کند باید انجام آن بهتر از ترکش نباشد. سوم به یکی از اسمهای خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود مانند خدا و اللّه. و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید؛ ذات مقدس حق در نظر می آید؛ مثل آنکه به خالق و رازق قسم بخورد؛ صحیح است؛ بلکه احتیاط وجوبی در غیر این صورت نیز عمل به قسم است. چهارم قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست؛ ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است. پنجم عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می خورد ممکن باشد و بعدا از عمل به آن عاجز شود؛ از وقتی که عاجز می شود قسم او به هم می خورد و همچنین است اگر عمل کردن به نذر یا قسم یا عهد به قدری مشقت پیدا کند که نشود آن را تحمل کرد.